هولوکاست

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


محتویات

مقدمه:

تاریخ معاصر جهان به ویژه قرن بیستم میلادی به دلیل ظهور قدرت های جهانی پس از جنگ اول و دوم جهانی و کشمکش این قدرت ها با یکدیگر نسبت به قرون گذشته از تحریفات بیشتری برخوردار شده است. بسیاری از وقایع و رویدادها نیز در این دوره به دلیل سلطه قدرتمندان جهانی مسکوت گذارده یا نادیده گرفته شده و یا اینکه بزرگنمایی شده است. به ویژه در دوران جنگ جهانی دوم که به عنوان یکی از تلخ ترین و تاریک ترین دوره ها و تاریخ بشریت به ثبت رسیده است.

پس از جنگ در خصوص وقایع و رویدادهای مربوط به جنگ به ویژه کشتارهایی که در نقاط مختلف صورت گرفته ابهامات و سؤالات زیاد وجود دارد. بعضی از این رویدادها و مسائل به صورت غیر معقولانه و عجیب در سطحی گسترده تبلیغ و بعضی وقایع نیز تعمداً نادیده گرفته و بر روی آنها سرپوش گذاشته شد.

این جنگ باعث کشته شدن حدود 5 میلیون انسان بی گناه توسط کشورهای درگیر جنگ همچون آلمان، آمریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، شوروی و دیگر کشورهای اروپایی شد. همچنین باعث بی خانمانی بسیاری از اقوام و ملل دنیا از جمله اتباع آلمان ، لهستان، روسیه، فرانسه، رومانی و نیز مسلمانان و به ویژه کولی ها شد. اما هیچ کدام از این اقوام و ملت ها نتوانستند اعاده حق کنند و یا بازماندگان کشته شدگان آنها غرامت دریافت کنند. این در حالی بود که یهودیها با تکیه بر شعارهای سامی ستیزی قبل از جنگ نازیها، پس از پایان جنگ توانستند بیشترین بهره برداری را از آن خود کنند و حتی بخشی از اروپا را تحت تأثیر خود قرار دهند.

یکی از مسائل مطرح شده که بخشی از شئون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع اروپایی و آمریکایی را از همان واپسین روز پایان جنگ تحتتأثیر قرار داد ادعای کشتار یهودیان و یا یهودی سوزی در طول سالهای 1939 تا 1945 توسط نازیهاست. اگر چه واحد کشتار سیار نازیها (Einsatzgruppen) در حرکت خود به سوی لهستان، بالکان و شوروی (سابق) علاوه بر یهودیان، اقدام به قتل کولی ها، کمونیست ها، رهبران سیاسی و اندیشمندان، معلولان جسمی و عقب مانده های ذهنی و قشرهای دیگری از غیر نظامیان کرد. اما استفاده گسترده صهیونیستها، آمریکا و حتی برخی کشورهای اروپایی از واژه هولوکاست در سالهای پس از جنگ باعث شد تا این واژه در اذهان و افکار عمومی جهان به ویژه غرب، بیش از هرچیز تداعی کننده نسل کشی یهودیان توسط نازیها در جنگ جهانی دوم باشد. از این رو بیش از پنجاه سال است که واژه هولوکاست به عمد وارد فرهنگ و قاموس سیاسی جهان شده است.

آنچه که در تبلیغات و رسانه های جمعی غرب به ویژه در رسانه های صهیونیستی بر روی آن در رابطه با واژه هولوکاست تبلیغ شده مسأله ای است به نام "کوره های آدم سوزی" و "اتاقهای گاز" هیتلری که به کشتارگاه چندین میلیون یا صدها هزار یهودی معروف شده است. به ادعای صهیونیستها، نازیها شش میلیون یهودی را در اتاقهای گاز خفه می کردند و سپس آنها را در کوره های آدم سوزی می سوزاندند" این ادعا و اسطوره سازی، در منابع صهیونیستی که وابسته به آژانس یهود است به وضوح دیده می شود. به ویژه پس از اینکه در اواخر جنگ جهانی دوم صحنه های دلخراش بعضی از اردوگاههای اسراء و اجساد روی هم انباشته شده که از بیماری تیفوس جان داده بودند، زمزمه های کوره های آدم سوزی را افزایش داد و صهیونیستها با ابزار تبلیغاتی خود به طور گسترده روی این مسأله سرمایه گذاری کردند. اما آیا این ادعا واقعیت داشت یا حقیقت امر چیز دیگری بود؟

از نیمه دوم قرن 20 میلادی و چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، واژه هولوکاست در فرهنگ سیاسی، مفهوم و معنای ویژه ای یافت و تقریباً به یک اسم خاص بدل شد. از آن هنگام به بعد، ماجرای کشتار شش میلیون یهودی در جریان جنگ جهانیدوم از سوی نازیها را هولوکاست می نامند.

هر چند هولوکاست را صهیونیستها به عنوان یک موضوع دینی و رویداد تاریخی قلمداد کردند اما این رویداد برای غیر یهودیان یک موضوع تاریخی است که همانند سایر موضوعات تاریخی دیگر به ویژه دیدگاه رسمی در مورد آن می تواند مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد تا اگر پژوهشها و اسناد و مدارک جدید بر این موضوع صحه می گذارد، به عنوان یک رویداد تاریخی مورد توجه همه جهانیان قرار گیرد ولی اگر مدارک جدید تغییر در دیدگاه رسمی از هولوکاست را ایجاب می کند، این تغییر باید صورت گیرد. بدین معنی که اگر نادرستی فرضیه ها و ادعاهای قبلی مدعیان وجود هولوکاست ثابت شود این ادعا نیز درست نیست و شبیه افسانه خواهد بود تا واقعیت.

بنابراین به لحاظ همین ویژگی این موضوع تاریخی است که درستی فرضیه های علمی و یا نگرش برای رد کردن صحت آنها باید مورد بررسی قرار گیرد. یعنی اگر به تعبیر رسمی از هولوکاست و مفاهیم حاکم بر آن با دیده تردید نگریسته می شود دلایل معتبری نیز برای این شک و تردیدها و به طور کل روی این موضوع تاریخی باید ارائه شود. بر همین اساس پس از گذشت سه دهه از طرح این موضوع و نیز شکل گیری اسرائیل در سرزمین فلسطین، نهضتی تحت عنوان نهضت تجدیدنظرطلبی (بازنگری) تاریخی که متشکل از مورخان و پژوهشگران و اساتید برجسته در سطح جهان است برای ارزیابی، تحلیل و پی بردن به صحت و سقم این مسأله ایجاد شد.

این گروه که مورخان تجدیدنظرطلب می باشد با انجام تحقیقات میدانی و اسنادی و علمی، آثار مکتوب متعددی را در خصوص عدم صحت و سقم ماجرای هولوکاست منتشر کرده و چندین کنفرانس نیز تحت عنوان کنفرانس بین المللی تجدیدنظرطلبی برگزار کرده و ضمن بررسی ایجاد مختلف کشتار یهودیان به ارزیابی و صحت و سقم این مسأله پرداخته است.

هولوکاست امروزه ابعاد پیچیده ای داردماجرایی که شاید بتوان آن را به تعبیر تجدیدنظرطلبان تاریخی، پدیده سراسر اغراق و بزرگنمایی شده و قطعنامه وجدان آزرده اروپایی ها برای تسلیم کردن سرزمین ملت فلسطین به ملتی که گمان می کنند بر آنها ستم کرده اند، به شمار آورد.

بدین لحاظ این نوشتار درصدد آن است تا ضمن تعریف هولوکاست و طرح سؤالات متعدد درباره این موضوع، ادعاها و دیدگاههای مدافعان و مدعیان وجود هولوکاست و منکران آن را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و پس از پاسخ علمی سؤالات، تصویر روشنی از واقعیت موجود این موضوع به خوانندگان ارائه دهد.

الف ـ تعریف:

هولوکاست از دو واژه یونانی به holos به معنای تمام یا همه و سوزاندن kalein معنای ترکیب یافته است. در بعضی متون به به معنی واژه نابود kalein از واژه Kaustos سوزاندن و کردن استفاده شده است. در کتاب فرهنگ یهود نیز از هولوکاست به معنای "سوزاندن با آتش که به طور کامل از میان برود" تعریف شده است. این واژه روی هم رفته به معنی همه سوزی است و در اصطلاح از آن به قربانی و یا قربانی بزرگ یاد می شود. با توجه به تعریف فوق الذکر می توان گفت که "هولوکاست، در لغت به معنی قربانی، قربانی بزرگ، با آتش سوزاندن و به معبود رسیدن می باشد" معادل این واژه در زبان عبری کلاسیک اولم کالیل (Olem kalil) و در عبری مدرن شوآه (Shoah)است.

در زمان تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 که بن گوریون اعلامیه ـ به اصطلاح ـ استقلال اسرائیل را قرائت کرد در نسخه عبری به جای واژه "هولوکاست" از کلمه "شوآه" استفاده شده بود. این واژه یک کلمه عبری به معنای فاجعه است و کاربرد آن مورد علاقه کسانی بوده که بر منحصر بودن قتل عام یهودیان تاکید دارند. رژیم صهیونیستی بعدها در تقویم عبری، روزی را به همین نام برای یادبود به اصطلاح کشتار دسته جمعی یهودیان اختصاص داد.

البته باید به این نکته توجه داشت که واژهانگلیسی Holocaust دو مفهوم عام و خاص دارد. مفهوم آن، نابودی گسترده (به ویژه با آتش) و جان باختن انسانهای بسیار است. برای مثال، از آنجا که به کارگیری سلاحهای هسته ای، موجب میزان خسارت و مرگ و میر بسیار زیاد می شود، این رویداد را معمولاً Nuclear Holocoust می گویند. چنانچه این فاجعه بر سر هیروشیما آمد. بنابراین، برای رساندن مفهوم عام واژه Holocaust ، معادل فارسی "همه سوزی"، "قتل عام (با حریق)"، "کشتار همگانی (با سوزاندن)" ـ که در عنوان کتاب نیز آمده است ـ را به کار می برند. وانگهی، مفهوم خاص همین واژه که در زبان انگلیسی بیشتر به صورت (the Holocaust) با حرف تعریف theپیش از کلمه و حرف بزرگ H .

در ابتدای کلمه مشخص می شود، کشتار جمعی یهودیان به دست حزب نازی آلمان هیتلری، پیش از جنگ دوم جهانی و هنگام آن است که به روشهای گوناگون از جمله سوزاندن یهودیان انجام می گرفت. معادل فارسی که برای رساندن این مفهوم به کار می رود، معمولاً "یهودی سوزی" است.

ب ـ پیشینه، موضوع:

ماجرای هولوکاست یا اسطوره کشتار یهودیان به ویژه "اتاقهای گاز" اولین بار در سال 1942 در برخی محافل صهیونیستی آمریکا توسط فردی به نام "الی ویزل" (Elie Wiesel)مطرح شد. البته در طی جنگ کسی بدان اعتنا نکرد. اما در اواخر جنگ وقتی متفقین صحنه های دلخراش بعضی از اردوگاهها و اجساد روی هم انباشته اسیرانی ـ که به علت بیماری تیفوس یا گرسنگی جان داده بودند ـ را دیدند، زمزمه های "اتاق های گاز" مجدداً از سر گرفته شد. یک سال پیش از پایان جنگ نیز (1944) حقوقدان لهستانی رافائل لمکین واژه "نسل کشی" را به کار برد. در پی آن نیز واژه "یهودکشی" از سوی آرنومایر مورخ پیشنهاد شد. "در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا اواخر دهه 1960، فقط چند کتاب و فیلم درباره این رخداد تهیه شده در ایالات متحده فقط یک واحد درسی دانشگاهی به این موضوع اختصاصی دارد.

هانا آرنت (Hanna Arendt)هنگامی کهکتاب آیشمن در اورشلیم را در سال 1963 به چاپ رساند، فقط می توانست به دو بررسی تحقیق به زبان انگلیسی تکیه کند: و راهکار نهایی (the final solution) نوشته جرالد رایت لینگر. (Gerald Reitlinger)نابودی یهودیان اروپا از رائول هیلبرگ (Raul Hilberg)شاهکار هیلبرگ بر شناخت حقیقت استوار بود. استاد راهنمای هیلبرگ برای پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه کلمبیا، فرانتز نیومن (Franz Neumann) نام داشت. وی یک یهودی آلمانی تبار و نظریه پرداز اجتماعی بود. او به شدت هیلبرگ را از پرداختن به این موضوع بر حذر داشت و می گفت.

تو گور خود را با دستانت می کنی، زیرا هیچ دانشگاه و یا ناشر وابسته به خط فکری روز حاضر نمی شود حتی به دست نویس تکمیل شده ات دست زند".

"هنگامی که سرانجام این اثر به چاپ رسید. فقط چند یادداشت، بیشتر با دید انتقادی، بر آن نگاشته شد."

علت اصلی سکوت همگان در برابر اعمال ویرانگر نازیسم، سیاستگذاری های تطبیقی رهبران یهودی آمریکایی و جو حاکم سیاسی بر آمریکای پس از جنگ بود. نخبگان یهودی آمریکایی (در این متن، "نخبگان یهودی" (Jewish Elites) بر کسانی دلالت می کند که در زندگی تشکیلاتی و فرهنگی جامعه یهودی وابسته به خط فکری روز، اشخاص برجسته ای به شمار می آیند.) در امور داخلی و بین المللی، خود را از نزدیک با خط مشی رسمی ایالات متحده هماهنگ می کردند. با اتخاذ این ساز و کار، اهداف سنتی همسویی و دستیابی به قدرت، در عمل آسان شد. با در گرفتن جنگ سرد، سازمانهای یهودی وابسته به خط فکری روز، به هراس افتادند.

نخبگان یهودی آمریکایی، کشتار جمعی یهودیان به دست حزب نازی آلمان هیتلری را نادیده گرفتند. زیرا آلمان (آلمان غربی سال 1949) هم پیمان مهم ایالات متحده در دوران پس از جنگ و در برابر اتحاد جماهیر شوروی شد. کنار زدن لایه های گذشته، هدفی کار آمد در پی نداشت و حتی اوضاع رابغرنج تر می ساخت".

بنابراین، سازمانهای بزرگ یهودی آمریکایی با محافظه کاری اندک (که به زودی کنار گذاشته شد)، به سرعت با ایالات متحده در حمایت از آلمان، که مجدداً مسلح و فقط اندکی نازی زدایی شده بود، همگرا شدند. کمیته یهودیان آمریکا"AJC" (American Jewish Committee)از "هر گونه مقاومت سازمان یافته آمریکا در برابر سیاست خارجی دید و شیوه راهبردی که آنان را نزد اکثر غیریهودیان منزوی سازد و دستاوردهای پس از جنگ ایشان را در عرصه داخلی به خطر افکند"، در هراس بود.

از این رو، این کمیته نخستین منادی مزایای همسویی دوباره شد. مجمع یهودیان جهان "WJC" (World Jewish Congress) که پشتیبان صهیونیسم است و همچنین شاخه آمریکایی آن، پس از امضای قراردادهای دریافت غرامت با آلمان در اوایل دهه 1950، از مخالفت های خود دست برداشتند. اما انجمن بهتان ستیزی "ADL" (Antid Defamation League) ، نخستین سازمان بزرگ یهودی بود که در 1954، هیأتی رسمی را به آلمان گسیل داشت. این سازمانها در کنار یکدیگر، برای جلوگیری از "موج آلمان ستیزی" که برخاسته از احساسات عمومی یهودیان بود. با دولت بن (Bonn)همکاری می کردند."

این وضعیت تا سال 1967 ادامه داشت اما "همه چیز با جنگ اعراب و اسرائیل در ژوئن 1967 م. تغییر یافت. همه گزارشها بیانگر آن بود که درست پس از این درگیری، یهودی سوزی در زندگی یهودیان آمریکا جایگاه پایدار خود را پیدا کرد. توضیح پذیرفته شده برای چنین دگرگونی آشکار، این است که انزوای بیش از اندازه و آسیب پذیری اسرائیل در جنگ ژوئن، خاطرات ویرانگری نازیسم را از نو در اذهان زنده کرد.

رژیم صهیونیستی در جنگ 1967، اسرائیل به سرعت نشان داد که آسیب پذیری اش بسیار کمتر از دوران کشمکش برای تأسیس اسرائیل است. رهبران آمریکا نیز از پیش می دانستند که اسرائیل در جنگ خود با دولتهای عربی به آسانی چیره می شود. همینکه اسرائیل همسایگان عرب خود را فقط در چند روز به طور کامل شکست داد، این واقعیت نمود آشکاری یافت. ناویک در این باره می نویسد:

"شگفت انگیز است که تا پیش از جنگ و در فراخوانی همگانی یهودیان آمریکایی به پشتیبانی از اسرائیل فقط چند ارجاع آشکار به یهودی سوزی شده بود".

نورمن فینکلشتاین نیز می گوید:

"صنعت یهودی سوزی (هولوکاست) درست پس از نمایش فراگیر استیلا و قدرت نظامی اسرائیل به وجود آمد و در میان جشن و سرور پیروزمندانه اسرائیلی ها شکوفا شد".

[ اما] ناکامی های تکان دهنده و آغازین اسرائیل، شمار زیاد کشته ها و مجروحان آن در جنگ اکتبر 1973 با اعراب و انزوای روز افزون بین المللی پس از این تاریخ (بر پایه گزارشهای رایج)، هراس یهودیان آمریکایی را از آسیب پذیری اسرائیل دامن زد. بنابراین، خاطره یهودی سوزی کانون توجه شد."

ناویک نیز در این باره می نویسد:

"در میان یهودیان آمریکایی... وجود یک اسرائیل شکننده و منزوی، نمود ترسناکی داشت و به آن چه سی سال پیش تر بر سر یهودیان اروپا آمد، شبیه بود... از این رو، صحبت از یهودی سوزی در آمریکا فزونی گرفت و حتی به طور روزافزون حالت بنیادگرایی پیدا کرد".

در اثر این وضعیت، اسرائیل به لبه پرتگاه نزدیکتر شد و در جنگ 1973 یقیناً کشته ها و زخمی های بیشتری را نسبت به سال 1948 پذیرا شد.

در حقیقت، صنعت یهودی سوزی به علت عقب نشینی غیر منتظره اسرائیل در جنگ اکتبر 1973 که به دنبال آن حالت بی گناهی به خود گرفت و خاطرات راهکار نهایی نازیسم را برانگیخت، کانون توجه همگان نشد. دلیل واقعی روی کار آمدن صنعت یهودی سوزی، نمایش چشمگیر قدرت نظامی انورسادات، رئیس جمهور وقت مصر، در جنگ اکتبر بود. در پی این رخداد، ایالات متحده و سیاستگذاران برجسته اسرائیلی قانع شدند که توافق دیپلماتیک بامصر، از جمله بازگرداندن سرزمینهای اشغال شده در 1967 به آن کشور، امری گریزناپذیر است. به منظور بالا بردن قدرت نفوذ اسرائیل در مذاکرات، میزان تولیدات صنعت یهودی سوزی افزایش یافت.

نکته مهم این است که اسرائیل پس از جنگ 1973، از ایالات متحده جدا نشد و این پیشرفت ها در چارچوب پیمان ایالات متحده با اسرائیل رخ داد. از این رو، در ایمنی کامل باقی ماند. "از شواهد ضبط شده تاریخی چنین برمی آید که اگر اسرائیل حقیقتاً پس از جنگ اکتبر تنها می ماند. نخبگان یهودی آمریکایی همانند دوران پس از جنگهای 1948 یا 1956، خاطرات کشتارجمعی یهودیان به دست حزب نازی آلمان هیتلری را فرا نمی خواندند"

توضیحات کمکی ناویک در این زمینه چندان راهگشا نیست. برای مثال، ناویک از عالمان دینی یهودی نقل قول می کند و بر این نظر است که "جنگ شش روزه، دین شناسی همگانی درباره "یهودی سوزی و رستگاری" را عرضه کرد". نور پیروزی ماه ژوئن 1967 می توانست جای خود را در زندگی آمریکایی ها باز کند، زیرا بر نابودی یهودیان اروپا پایانی (اگر نه خوشایند، دست کم پایدار) نهاده شد.

پس از این رویکرد جدید، صدها کتاب به رشته تحریر درآمد و صدها فیلم و تئاتر و سریال ساخته شد و به زبانهای مختلف ترجمه و در ممالک مختلف دنیا، به ویژه جهان غرب به نمایش در آمد و به عنوان یک رویداد تاریخی و واقعیت غیرقابل انکار به افکار عمومی القاء شد. در محافل دانشگاهی و دیگر مراکز آموزشی در جهان نیز به صورت یک رخداد تاریخی غیرقابل تشکیک مورد آموزش قرار گرفت. زیرا از دیدگاه پژوهشی، کیفیت چند فیلم جدید ساخته شده در باره کشتارجمعی یهودیان به دست حزب نازی آلمان هیتلری، کاملاً تأثیرگذار بوده است.

به عنوان نمونه یکی از فیلمهایی که در این راستا، مورد استفاده بسیار زیاد قرار گرفت و در آن رقم نه میلیون کشته نیز ذکر شد فیلم شبه و مه می باشد. "این فیلم در سال 1955 به صورت سیاه و سفید و به مدت 32 دقیقه تولید شده است که از حدود بیش از40 سال پیش، بدون وقفه در مدارس و مراکز علمی و دانشگاههای فرانسه و نیز در تلویزیون به نمایش در می آید. در فیلم یک اتاق نشان داده می شود که راوی می گوید اینها اتاق گاز است. سقف بتنی آن را زندانیان با ناخن سوراخ کرده اند. راوی می گوید که با اجساد صابون می سازند و پوستشان را دباغی می کنند.

پروفسور روبروفوریسون در این باره می گوید: "خراشیدن بتن با ناخن، ساختن صابون از جسد و دباغی کردن پوست انسان فقط می توانند تراوشات فانتزی ذهن یک مورخ خیال پرداز باشد." فیلم از یک ادبیات تأثیرگذار استفاده می کند. در اواخر فیلم دوربین روی منظره اردوگاه بیرکناو توقف می کند و راوی می گوید: "ارواح نه میلیون کشته این منظره را احاطه کرده است."

جای شگفتی است که در فیلم قضاوت در نورمبرگ (Judgment at Nuremberg)ساخته استنلی کرامر (Stanley Kramer) در 1961، اشاره ای است به تصمیم الیور هولمز (Oliver Holmes) ، قاضی دادگاه عالی، در 1927 برای تحریم نابودی "معلولان ذهنی" که سرلوحه برنامه های اصلاح نژادی بود. همچنین در این فیلم، اشاره های آشکاری به ستایش هیتلر از سوی وینستون چرچیل (Winston Churchill)در اواخر 1938، تجهیز هیتلر به سلاح نظامی از سوی صاحبان سودجوی صنایع اسلحه سازی آمریکا و نیز حکم به موقع تبرئه صاحبان صنایع آلمان در دادگاه نظامی آمریکا پس از جنگ، به چشم می خورد.

پس از ساخت و تولید سریال و فیلمهای سینمایی در خصوص ماجرای هولوکاست فیلمها و سریالهای ساخته شده در جهان غرب بدون هیچ تفسیر، توضیح و یا ملاحظه ای، ترجمه و برای اقشار مختلف در کشورهای جهان به نمایش گذاشته می شوند. پخش سریال دوران طلایی در سیمای جمهوری اسلامی ایران (شبهای چهارشنبه مورخ اسفند 1371 و 18/1/1372) تنها یک نمونه بارز و بسیار کوچک از آن است.

این ادعا و اسطوره سازی صهیونیسم چنان به وسیله کتاب، نشریه، فیلم و سریال تلویزیونی بهافکار عمومی جهان القاء شد که حتی امروزه در برخی کشورها و محافل، هر جنایتی با آن مقایسه می شود. حتی برخی مورخان و پژوهشگران تأثیر این اسطوره سازی صهیونیسم در تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین را غیرقابل انکار می دانند. شیمون پرز نخست وزیر رژیم صهیونیستی برای بیان فاجعه بزرگ انسانی قرن بیستم، هیروشیما را هولوکاست دیگری نام برده بود. (آشویتز و هیروشیما)

شماری از مورخان و محققان بر این عقیده هستند که اگر ماشین تبلیغاتی صهیونیسم چنین سوژه ای را در دست نمی داشت، نه تنها در راستای استراتژی خویش شکست فاحشی را متحمل می شد که شاید امروز پدیده ای به نام "رژیم اسرائیل" در عرصه های سیاست، جغرافیا و تاریخ خودنمایی نمی کرد و مشکلی به نام "اشغال فلسطین" با تمامی ابعاد بغرنج آن در جهان امروز وجود نمی داشت.

ج ـ ادعاها و دیدگاههای موافقان و مدعیان وجود هولوکاست:

همان گونه که ملت ها و پیروان ادیان و مذاهب به ویژه مسلمانان در طول تاریخ از حماسه آفرینی های عظیم شهیدان خویش نیرو گرفته و مناسبت های ویژه این حماسه آفرینی ها را گرامی می دارند صهیونیستها نیز هولوکاست ـ یعنی ماجرای کشتار شش میلیون یهودی در اتاقهای گاز و سوزاندنشان در کوره های آدم سوزی ـ را مطرح کرده اند. آنها برای تثبیت و تأیید هولوکاست در جهان اهمیت سیاسی فوق العاده ای قائل شده اند و عمدتاً دیدگاهها و رفتار نازیها را با یهودیان مبنای وجود هولوکاست قرار داده اند. آنها مدعی هستند که در فاصله سالهای 1939 تا 1944 (در جنگ جهانی دوم) شش میلیون یهودی از سراسر اروپا جمع آوری و به اردوگاههای مرگ در آلمان و لهستان مانند اردوگاه آشویش ـ که مهم ترین آنها بود ـ فرستاده و در کوره های آدم سوزی سوزانده شدند.

همچنین کشتار دسته جمعی دومی هم وجود داشت که یهودیها را وارد اتاقهای بزرگی می کردند که دوشهایی در سقف داشتند و پس از بستن درها؛ ازدوشها، گازی به نام زیکلون ب خارج می شد و موجب خفگی همه می گردید.

تقریباً همه مدعیان و نویسندگان هولوکاست بر این عقیده اند که یهودی سوزی (کشتار یهودیان) رخداد منحصر به فرد و یگانه ای است. اما، شمار کسانی که بر پرسش از علت این نوع تلقی توافق نظر دارند، بسیار اندک است. هرگاه که بحث یگانگی یهودی سوزی با دلایل تجربی رد می شود، بحث جدیدی جای آن را می گیرد.

کتابها و دایره المعارف های یهودی در طرح و تبلیغ هولوکاست بیشترین نقش را داشتند. این تبلیغات به قدری توسط صهیونیستها گسترده و غلو گردید که حتی برخی محافل صهیونیستی و آثار مکتوب وابسته به آنها تعریف گسترده تری از هولوکاست مدنظر قرار دادند. از جمله اینکه "شش میلیون یهودی" در یک برنامه از پیش تعیین شده ای، به عنوان "راه حل نهایی" (Final resolution) و در "اتاقهای گاز" در "اردوگاههای کار اجباری" به قتل رسیده اند. راه حل نهایی نام برنامه و طرحی بود که به استراتژی نازیها جهت انهدام دشمن خود اطلاق و پس از نتیجه ندادن، سایر روشها اتخاذ می شد.

در این تعریف سه مؤلفه به کار رفته، یکی "کشتار شش میلیون یهودی"، دوم "راه حل نهایی"و سوم "اتاقهای گاز". از میان این سه مؤلفه، اولین مورد در مرکز ثقل تبلیغات گسترده صهیونیستها قرار دارد، به طوری که کمتر شنونده ای در آمار ارائه شده تردید می کند. کتابها و دایره المعارف های متعددی هم که بیشتر، یهودیان مؤلف، آنها بوده اند تعریفی را که از هولوکاست ارائه داده اند مبتنی بر همین آمار و ارقام نجومی و ادعایی صهیونیستی است.

مارتین گیلبرگ (Martin Gilberg) مورخ یهودی انگلیسی تبار در کتاب خود با عنوان "هولوکاست" این واژه را چنین تعریف می کند.

"کشتار سازمان یافته شش میلیون یهودی"

دایره المعارف کتاب جهان نیز تعریفی که درباره هولوکاست دارد شبیه تعریف فوق الذکر است. در آن آمده است.

"تا پایان سال 1945، نازیها بیش از ششمیلیون مرد، زن و کودک یهودی را قتل عام کردند، یعنی بیش از دو سوم جمعیت یهودیان اروپا".

دایره المعارف یهود (جودائیکا) نیز ذیل واژه "هولوکاست" همین تعریف را ارائه کرده است.

براساس همین اطلاعات و آمار فوق الذکر، نویسندگانی نیز که ارادتی خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیسم و ماجرای کشتار شش میلیون یهودی داشته اند در روزنامه ها، کتابها و آثار ادبی خویش بر این رقم تأکید کرده اند. حتی برخی فیلمهایی که درباره این موضوع ساخته شده شمار کشته شدگان یهودی جنگ جهانی دوم را نیز پیش از این تعداد برآورد کرده اند. به عنوان نمونه فیلم شب و مه این رقم را تا نه میلیون نفر هم رسانده است. برخی نیز این رقم را هفت میلیون نفر اعلام کرده اند.

روزنامه "باسلر ناخریشتن" (Basclerچاپ Narchrichten) در 12 ژوئن 1946، این خبر را چاپ کرد که در ژنو، با شرکت اعضای برجسته کنگره جهانی یهود، کنفرانسی خبری برگزار شده بود که در آن دکتر ام. پرلزویگ (Dr.M. Perlzuleig) نماینده نیویورک در این کنگره، عبارت زیر را بر زبان آورده بود.

"بهای سقوط ناسیونال ـ سوسیالیسم و فاشیسم این حقیقت است که در نتیجه یک "یهودستیزی" بی رحمانه و ظالمانه، هفت میلیون نفر از یهودیان جان خویش را از دست دادند. امروزه تعداد یهودیانی که در اروپا باقی مانده اند حدود یک و نیم میلیون نفر است".

اما همین روزنامه، در شماره روز بعد خویش مجبور شده بود تا جایی را به گزارش یک خبرنگار آمریکایی که با شدیدترین عبارات، صحت و اصالت این نوع تبلیغات را زیر سؤال برده بود، اختصاص دهد. در گزارش این خبرنگار آمده است که چنانچه این رقم ادعایی صحیح باشد، در آن صورت باید گفت لطمات جانی قوم یهود در جنگ بیشتر از مجموع تلفات نیروهای آمریکایی، انگلیسی، استرالیایی، کانادایی، نیوزلندی، فرانسوی، بلژیکی، هلندی و دانمارکی بوده است.

این آمار و ارقام نیز مورد حمایت تمامیسازمانها و تشکیلات رسمی یهودی، تمام روزنامه های یهودی در سراسر جهان نظیر نیویورک تایمز و جز آن، و همه یهودیان عالم ـ اعم از دولتمردان بر جسته و صاحب نام و یا مغازه داران کوچک ـ قرار گرفت. "روزنامه نیویورک تایمز، در شماره مورخ 1 مه 1946 خود، به چاپ یک سلسله آمار و ارقام رسوا و دروغ پرداخت که در آن گفته می شد تعداد قربانیان یهودی کاملاً بیش از شش میلیون نفر بود. در روزنامه نیوزایتونگ (Die Neue Zeitung) ، ارگان نیمه رسمی نیروهای اشغالگر آمریکایی، در تاریخ 4 فوریه 1946، کمیته توزیع مشترک (Joint Distribution Committee)به چاپ آمار و ارقام خویش پرداخت که مطابق با آنها تعداد یهودیانی که در خلال جنگ دوم از بین رفته بودند 000,0120,5 نفر بود."

ایلیا ارنبرگ در چهارم ژانویه 1945 (یعنی پیش از خاتمه جنگ جهانی دوم) در نشریه ساویت وارنیوز (Soviet War News) چاپ لندن در مقاله خود شمار کشته شدگان یهودی را شش میلیون نفر اعلام کرده بود.

رقم شش میلیون کشته حتی پیش از شروع جنگ جهانی دوم هم از سوی صهیونیستها و برخی مقاله های منتشر شده در روزنامه های اروپایی مطرح شده بود. مارک وبر مورخ تجدیدنظرطلب به مقاله ای تحت عنوان "به صلیب کشاندن یهودیان باید متوقف شود." استناد می کند که در سال 1919 در نشریه انجمن "یهودیان آمریکایی شهر نیویورک" چاپ شده بود. در این مقاله که به قلم فرماندار سابق ایالت نیویورک نوشته شده است بارها از وضعیت نابهنجار "شش میلیون یهودی" اروپایی که به سوی مرگ رانده می شوند، سخن رفته و به وضوح اشاره شده است که یهودیان اروپا در خطر هولوکاستی هستند که نسل آنها را تهدید می کند.

مجموعه ای از مقالات تبلیغی از این دست پس از خاتمه جنگ جهانی اول منتشر شد که در آنها به رقم شش میلیون یهودی اشاره شده بود که در جریان قتل عام مناطق اروپایی شرقی نابود شده بود. گفته می شود "حایم وایزمن" (Chaim Weizmann) نیزدر سال 1936 در مقابل کمیسیون پیل ( Peel Commissionکمیسیون سلطنتی انگلستان که طرح تقسیم فلسطین به دو بخش عربی و اسرائیلی را تهیه و ارایه کرد) از عدد نمادین شش میلیون نفر استفاده کرده است. وایزمن در بخشی از سخنان خود در کمیسیون پیل می گوید:

"اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که شش میلیون یهودی در این منطقه از دنیا محکوم به حبس شدند."

گرما رودلف تجدیدنظرطلب آلمانی در مقاله ای تحت عنوان "قربانیان قتل عام: بررسی آماری"، از برخی پیشگویی های باستانی یهودی نام می برد که بازگشت یهودیان به سرزمین موعود را به دنبال کشته شدن شش میلیون نفر از جمعیتشان به آنها وعده می دهد.

یعقوب لستنسکی (Jacob Lestchinsky) مورخ یهودی رقم پنج میلیون، 957 هزار نفر را برای قربانیان هولوکاست اعلام نمود. لوس داویدویچ (Lucy Dawidawicz) مورخ دیگر هولوکاست نیز رقم میلیون و نهصد هزار نفر را ذکر کره است.

افزون بر روزنامه ها و مقاله های یهودی فوق الذکر، قضات دادگاه نظامی بین المللی نورمبرگ فیلمها و شبکه های رادیویی و حتی داستانها و رمانها نیز از شش میلیون کشته یهودی در جنگ دوم خبر می دادند و جهان غیر یهودی نیز این رقم را تکرار می کرد. این رقم براساس شهادت و صاحب منصب اس.اس در دادگاه نظامی نورمبرگ تهیه شده است. در این دادگاه استثنایی "متخفقین ادعا کردند آلمانها چهار میلیون نفر را در آشویتس و 5/1 میلیون دیگر را در ماجوانک به قتل رسانده اند" در این میان اظهارات ویلهلم هوتل صاحب منصب اس.اس بیشتر از گفته های ویتر ویشلیسنی ـ صاحب منصب دیگر ـ مورد استناد است. "گفته می شود وی در همان دوران اسارت در دست نیروهای متفقین، ادعای کشتار شش میلیون یهودی را مطرح و سپس در جریان دادرسی های نورمبرگ پس از ادای سوگند، اقرارنامه در خصوص کشتار شش میلیون یهودی را امضا نمود."

این رقم را که آلمانیهایی که هیچ خبری از اردوگاههای مرگ نازیها نداشتند تا روزی که آتش بس برقرار شد و تازیانه مجازات جمعی با تهدید بر بالای سر آنها به حرکت درآمد، با حیرت و شگفتی تکرار می کردند.

اما آیا حقیقتاً شش میلیون قربانی وجود داشت؟

وقتی از ژنرال تایلور، دادستان عمومی کل نورمبرگ پرسیدند که وی این رقم شش میلیون را از کجا آورده بود؟ به سادگی جواب داد که آن را از اعتراف ژنرال اس.اس.، اوهلندورف (Ohllendorf) گرفته بود! در خلال بازجوییهای نورمبرگ، اوهلندورف بی دلیل گفته بود که تعداد یهودیهای کشته شده شش میلیون نفر است. بعدها معلوم شد که یهودیان آمریکا این مطلب را تحت فشار و شکنجه از اوهلندورف و اقرار گرفته بود. اوسوالد پوهل (Oswald Pohl)و برگر (Berger) که هر دو از رهبران گروهی اس.اس. بودند، نیز به همین نحو شکنجه شده بودند. یک سلسله اسناد ساختگی را نیز در تأیید این رقم بسیار بالا و باور نکردنی "شهدای" یهودی، که به دست خود یهودیان ساخته و پرداخته شده بود، به وجود آوردند.

این رقم همچنین از ناحیه دکتر ویلهلم هوتل ابراز شده است. وی متولد مارس 1915، وین است. در سال 1938 موفق به دریافت مدرک دکترای تاریخ از دانشگاه وین شد. از دوران دانشجویی به حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان (نازی) و سپس به اس.اس پیوست. از سال 1939 تا پایان جنگ بدون وقفه در سرویسهای اطلاعات مرکزی آلمان آموزش دیده و خدمت کرد. ابتدا در بخش "امور اتباع خارجی" و پس از آن از اوایل 1943 در حوزه جنوب شرق اروپا با درجه سرگرد اس.اس خدمت کرد. در سال 1944 به عنوان معاون دوم هیتلر (فرمانده اس. اس) و نماینده وی در مجارستان و نیز مشاور سیاسی هیتلر در این کشور به سر می برد. در هشتم ماه می 1945 که نیروهای متفقین گروهانی از افراد اس. اس را در اتریش محاصره و دستگیر کردند، هوتل که در بحبوحه پایان جنگ به اتریش گریخته بود به طوراتفاقی در این مکان دستگیرشد.

وی به فاصله کوتاهی پس از زمان دستگیری اش توسط ارتش متفقین در اتریش به خدمت دفتر خدمات استراتژیک CIA(سرویس اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا) درآمد. اطلاعات وسیع وی از اوضاع داخلی اس.اس و فرماندهان ارشد آن بسیار مورد توجه دستگیرکنندگانش قرار گرفت. چندین کتاب با نام مستعار ولتر هاگن (Haggen) از وی به چاپ رسیده است.

ویلهلم هوتل در دادگاه نورمبرگ به عنوان شاهد پیگردهای آمریکاییها ظاهر می شد. ما از نشریه در وگ (Der Weg) (مورخ 3 نوامبر 1954، ص 203) می خوانیم که گواهی وی "تنها دلیل" موجود برای صحت این رقم شش میلیون کشتار از یهودیان بود. وی، از ناحیه روسها، به کار جاسوسی نیز اشتغال داشت و با دو نفر یهودی مهاجر از وین، به نامهای پرگر (Perger) و وربر (Verber) ، به عنوان افسران آمریکایی در خلال بازجوییهای اولیه محاکمات نورمبرگ همکاری می کرد."

اعترافات هوتل در دادگاه نورمبرگ باعث شد تا وی از جایگاه متهمین به محل شهود منتقل شود. هوتل در اظهارات خود ادعا نمود که این رقم را شخصاً از آدلف آیشمن، رئیس بخش رسیدگی به مسایل یهودیان در دفتر مرکزی سازمان امنیتی رایش سوم (به ریاست هیتلر) شنیده است. در یکی از جلسات دادرسی، هوتل به نقل از آیشمن می گوید:

"چیزی حدود چهار میلیون یهودی در اردوگاههای متعدد کار اجباری جان باخته است و دو میلیون دیگر نیز به طرق مختلف و بیشتر از طریق اعدام، در اردوگاههای نظامی در روسیه کشته شده اند."

پس از ختم دادرسی های نورمبرگ و مختوم شدن سرنوشت متهمان دادگاه، در سال 1949 سرویس اطلاعاتی آمریکا گزارشی را علیه هوتل منتشر ساخت. در این گزارش بدون ارایه هیچ گونه سند و مدرکی، هوتل فردی با دانش سیاسی اندک و غیرقابل اعتماد معرفی شد CIA در آگوست 1950 گزارش دیگری منتشر ساخت که در آن به طور کاملاًشفاف از هوتل به عنوان فردی که دارای مشکلات روحی و روانی است، یادشده بود.

به طور کل مدعیان و موافقان وجود هولوکاست، نظریه نژادپرستانه هیتلر درباره برتری نژادی آریایی و نیز تشابهی که وی میان یهودیان و کمونیسم ـ که از نظر وی دشمن اصلی ملت آلمان بود ـ برقرار می کرد به ویژه مسأله ای که به راه حل نهایی هیتلر برای یهودیان تعبیر شده را دستاویزی برای طرح و تبلیغ هولوکاست قرار داده اند.

ساختار یهودی سوزی، با اتخاذ مرام صهیونیستی، راهکار نهایی هیتلر را به عنوان نقطه اوج بیزاری غیر یهودیان از یهودیان در هزاره اخیر پی افکند. یهودیان نابود شدند، زیرا همه غیر یهودیان، چه مخالف چه شریک خاموش، خواهان مرگ یهودیان بودند. ویزل می گوید: "جهان آزاد و متمدن یهودیان را به دژخیمان سپرد. در آن میان، عده ای قاتل بودند و عده ای نیز خاموش باقی ماندند" برای انگیزه جنایت غیر یهودیان، شاهد تاریخی نمی توان یافت. دانیل گلدهگن (Daniel Goldhagen)با وجود تلاش بسیار برای اثبات گونه ای از این ادعا در کتاب خود با عنوان "دژخیمان مشتاق هیتلر" (Hitlers Willing Executioners) ، فقط توانسته است روایتی مضحک را ارائه دهد.

آنها تلاش فراوان نموده اند تا به مخاطبان خود این ایده را بباورانند که کشتار یهودیان (و البته تنها یهودیان!) براساس طرح و برنامه ای از پیش طراحی شده صورت گرفته است. ادله ارایه شده از سوی این محافل به چند مورد خاص محدود می گردد. نخست آنکه طرفداران هولوکاست معتقدند آدولف هیتلر به هنگام تألیف کتاب معروف خود، "نبرد من" (1924)، راه حل "مسأله یهودیان" را در ذهن داشته است. در این کتاب از صفحه 679 به بعد رهبر آلمان از نابودی دشمنان امپراتوری رایش سوم سخن به میان می آورد و در صفحات بعدی بارها به یهودیان به عنوان نخستین دشمن ملت یکپارچه و آریایی نژاد آلمان اشاره می کند.

پرفسور فردریک توبن در این باره می گوید:

"هیتلر در زندان کتابی نوشت با نام"نبرد من" اودر کتابش نوشته بود که "چون یهودیان با پولها و سرمایه هایشان تاجران و بازرگانان و بازار را علیه من تحریک می کردند، ... من هم هر وقت بتوانم و فرصتی پیدا کنم، تلافی اش را سرشان درمی آورم."

مدعیان هولوکاست همچنین با گزینش بخشهایی از سخنرانی های متعدد هیتلر که به مناسبت های مختلف ایراد شده است، بر ایده خود پافشاری می کنند. یکی از معروف ترین اشارات طرفداران هولوکاست، سخنرانی آدولف هیتلر است که در پاییز سال 1938 در جمع افسران نازی در مقر اصلی فرماندهی ارتش، ایراد نموده بود. در سخنرانی مورد نظر اگرچه هیتلر به وضوح به کشتار زنان و مردان و کودکان لهستانی اشاره می کند، اما هیچ گاه سخن از یهودیان این کشور به میان نیامده است. در بخشی از این سخنرانی، که دستاویز بسیار مهم مدعیان هولوکاست است، هیتلر از چنگیزخان مغول تمجدید کرده و در ادامه می گوید:

"برای من مهم نیست که تاریخ درباره من چه می نویسد و یا شهروندان ضعیف اروپای غربی چه فکری راجع به من در سر می پروراند. تصمیم من قطعی است و فرمان صادر شده است. ماشین مرگ روبه سوی شرق در حرکت است تا هر زن، مرد و کودک لهستانی، یا از تبار لهستانی را به کام خویش کشد..."

لوئیس مارشالکو نویسنده کتاب فاتحین جهانی نیز معتقد است که معمولاً صحت مدعای کشتاری یهودیان را از این بیان هیتلر می گیرند که در یکی از سخنرانی های پیش از جنگ خود رسماً اعلام کرده بود.

"اگر قوم یهود این جنگ را به راه بیندازد، معاهده صلح آتی، دیگر هیچ یهودی را در اروپا پیدا نخواهد کرد".

این سخنرانی و سخنانی دیگر از این دست که هیتلر پیش از جنگ و همچنین در اوایل جنگ جهانی دوم ایراد نموده است، همواره به عنوان سند خدشه ناپذیر طرفداران هولوکاست برای اثبات وجود نقشه از پیش طراحی شده نابودی نسل یهودیان اروپا توسط هیتلر مورد استفاده قرار گرفته است.

صهیونیستها در پاره ای موارد به زمان دقیق تهیه طرح موسوم به "راه حل نهایی" نیز اشاره می کنند. به عنوان مثال در این خصوص به خاطره یکی از منشی های دفتر هیتلر (نام وی فاش نشده است) استناد می شود که از جلسه محرمانه هیتلر و هیملر (رئیس گشتاپو) در اوایل بهار 1941 سخن می گوید. این خانم منشی به خاطر می آورد که پس از اتمام جلسه محرمانه فوق الذکر هیملر با حالتی کاملاً پریشان از دفتر کار هیتلر خارجی شده و پیوسته این جمله را با خود تکرار می کرد.

"خدایا، از من توقع انجام چه کارهایی را دارند؟!"

براساس همین جمله، خانم منشی (و البته برپاکنندگان صنعت هولوکاست) متقاعد شده اند که هیتلر در آن ملاقات محرمانه از طرح "راه حل نهایی" برای مسأله یهودیان اروپا سخن گفته است.

از دیگر مواردی که مورد استناد محافل صهیونیستی برای اثبات وجود طرح "راه حل نهایی" می باشد، دست نوشته های ژوزف گوبلز، معاون امنیتی هیتلر در روز دوازدهم دسامبر 1941 است. در این دست نوشته ها که پس از جنگ در اختیار ارتش متفقین قرار گرفت گوبلز می نویسد:

"در خصوص مسأله یهودیان، پیشوا تصمیم به پاکسازی آنها گرفته است."

همچنین در موارد دیگری گوبلز در خاطرات خود به سخنرانیهای هیتلر در تاریخ 30 ژانویه 1933، سپتامبر 1942 و هشتم نوامبر 1942 اشاره می کند که در آنها هیتلر مستقیماً یهودیان را خطاب قرار می دهد. به عنوان مثال هیتلر در سخنرانی که در مرکز گشتاپو در سپتامبر 1942 ایراد نمود اعلام کرد:

"چنانچه یهودیان در سرتاسر سرزمینهای تحت فرمان رایش تصمیم به مقاومت و یا به راه اندازی جنگی علیه آریایی نژادها بگیرند، به طور کامل نابود خواهند شد."

استناد به دست نوشته های گوبلز و یا خاطرات دیگر افسران نازی و منشی های دفتر هیتلر، نقطه عطف اعتراف ناخواسته محافل صهیونیستی به عدم وجود مدارک مستدل برای اثبات وجود طرحیمکتوب و از پیش طراحی شده برای کشتار یهودیان طی جنگ جهانی دوم و توسط ارتش نازی است. مدعیان هولوکاست معترفند که هیتلر هرگز سند امضاء شده ای دال بر کشتار یهودیان از خود به جای نمی گذاشت و ترجیح می داد که این فرمان را (هر چند که در تعیین سرنوشت جنگ بسیار حیاتی نیز باشد) به طور شفاهی به فرماندهان ارتش خود ابلاغ نماید. دلیل این امر را نیز چنین ذکر می کنند که هیتلر هرگز خطایی را که در خصوص صدور فرمان "اتانازی"( euthanasia ـ قتل از روی ترحم؛ قتل بیماران لاعلاج به منظور پایان دادن به درد و رنج آنها) هفتاد هزار معلول ذهنی و حرکتی آلمان که اتفاقاً اکثریت قریب به اتفاق آنها غیر یهودی بودند مرتکب شد، برای بار دوم با امضای سند فرمان مرگ میلیونها یهودی اروپا مرتکب نمی شد.

مدعیان هولوکاست برای اثبات ادعای خود در خصوص وجود "راه حل نهایی" به اعترافات افسران نازی در جریان دادرسی های نورمبرگ، بسیار استناد نموده اند. مهمترین آنها اعترافات رودلف هس فرمانده اردوگاه آشوویتس است. همچنین خاطرات به جا مانده از این افسران که ابتدا به دست متفقین افتادند، از جمله مستندات مورد اشاره مدعیان و طرفداران هولوکاست برای اثبات طرح "راه حل نهایی" است. در بخشی از اعترافات رودلف هس وی به فرمان پیشوا مبنی بر کشتار یهودیان اشاره می کند. وی در بخشی از اعترافاتش می گوید:

"در تابستان سال 1941، به دفتر هیملر خوانده شدم. بدون هیچ گونه تشریفات مرا به دفتر وی راهنمایی کردند. هیملر در این دیدار که برخلاف ملاقاتهای پیشین آجودان وی حضور نداشت، بدون حاشیه رفتن، مرا از دستور پیشوا مطلع ساخت و گفت، پیشوا دستور داده است که به مسأله یهودیان یکبار و برای همیشه خاتمه داده شود و انجام این وظیفه را به ما ـ افسران اس.اس ـ محول کرده اند".

آدولف آیشمن یکی دیگر از افسران عالی رتبه ارتش نازی نیز در آخرین دفاعیات خود در دادگاه نورمبرگ، پس از اعتراف به اجرای برنامه کشتار یهودیان می افزاید:

کشتار دسته جمعی یهودیان تنها براساس سیاستهای پیشوا انجام می شد."

نورمن ج. فینکلشتاین یهودی می گوید:

"نخستین فریبکاری بزرگ یهودی سوزی، کتاب پرنده رنگ شده (The Painted Bird) از جرزی کوسینسکی(Jerzy Kosinsky) ، مهاجر لهستانی است. کوسینسکی شرح می دهد که کتاب را "به انگلیسی نگاشته ام" تا "بتوانم به دور از طغیان احساس، و آزاد از بار احساسی در زبان مادری هر کس نهفته است، بنویسم". با این همه، در واقع، همه بخشهای کتاب او به زبان لهستانی نگاشته است (و این مسئله ای است که حل ناشده باقی مانده است). هدف از نگارش این کتاب، ارائه زندگینامه شخصی و روایت سرگردانی های نویسنده در مقام کودکی تنها در نواحی روستایی لهستان، به هنگام جنگ جهانی دوم است. در حقیقت، کوسینسکی سراسر دوران جنگ را با والدینش زندگی کرد. درون مایه این کتاب شکنجه های جنسی و دیگر آزاری است که روستاییان لهستانی مرتکب می شدند.

خوانندگان طرفدار حزب جمهوری خواه ایالات متحده این تألیف را "هرزنویسی خشونت بار" و "فرآورده ذهنی پر شده از خشونت آزادیخواهی جنسی" نامیدند و به سخره گرفتند. کوسینسکی تقریباً همه تکه روایتهای بیمارگونه اش را از خود ساخته و پرداخته است. این کتاب، روستاییان لهستانی را، که کوسینسکی با ایشان در مقام یهودستیزهای خطرناک زندگی کرده است، به تصویر می کشد. آنان با ریشخند می گویند: "یهودیان را بزنید". "حرامزادگان را بزنید". در حقیقت، روستاییان لهستانی با این که می دانستند خانواده کوسینسکی یهودی است، پناهش دادند و پیامدهای هراس آوری را که در صورت دستگیری با آن روبه رو می شدند، پذیرفتند".

الی ویزل یکی از با سابقه ترین و متعصب ترین مدعیان وجود هولوکاست در نیویورک تایمزبوک ریویو مدعی شد که کتاب کوسینسکی "یکی از بهترین" کیفرخواست های مربوط به دوره نازیسم است و "با صداقت و حساسیت شگرف نگاشت شده است". مدتی بعد، سینتیا اوزیک به تعریف و تمجیداعلام کرد که "بلافاصله" به درستی و اصالت کوسینسکی در مقام یک "بازمانده یهودی و شاهدی بر یهودی سوزی" پی برده است. مدتهای مدید پس از آن که کوسینسکی در مقام فریبکار ادبی تمام عیار رسوا شود، ویزل هنوز "پیکره چشمگیر کتاب" کوسینسکی را می ستود.

فینکلشتاین که خود نیز یهودی است ویزل را پشتبیان فرهنگی اخازیهای بی سابقه یهودیان صهیونیسم و نیز یک مبالغه گر و دروغ پرداز توصیف می کند. وی در سال 1928 میلادی در مجارستان دیده به جهان گشود 11 ساله بود که جنگ جهانی دوم (45ـ1939 میلادی) آغاز شد. ویزل پس از جنگ به فرانسه کوچ کرد و در دنیای رسانه های صهیونیستی فرانسه به روزنامه نگاری مشغول شد و آثار متعددی نوشت.

تا اوایل دهه 80، از او حدود 30 جلد کتاب منتشر شده بود. ویزل بعداً به آمریکا رفت و در سال 1986 در 58 سالگی به پاداش تلاشهای فرهنگی اش در تأیید و تثبیت صهیونیسم جهانی، انتخاب و برنده جایزه صلح نوبل شد. دلیل گزینش او را باید در این عبارت گویا و روشن جستجو کرد:

"این برنده نوبل که پیش از هر چیز، خود را حافظ خاطره نسل کشی یهودیان می دانست، همواره بر آن بود تا با استناد به این فاجعه تعهد خود را نسبت به تمامی ملل قتل عام شده تعمیم دهد".

کتاب پرنده رنگ شده، کتاب اصلی درباره یهودی سوزی به شمار آمد. این اثر بسیار پر فروش بود، جایزه گرفت، به چند زبان ترجمه و جزو مواد درسی لازم در دبیرستان و دانشگاه گنجانده شد. کوسینسکی با برگزاری سخنرانی در نقاط مختلف درباره یهودسوزی، خود را "الی ویزل درجه دوم" لقب داد. کسانی که از عهده پرداخت دستمزد بالای سخنرانی های ویزل بر نمی آمدند، به کوسینسکی روی آوردند. در نهایت، کوسینسکی از سوی یک نشریه تحقیقی رسوا شد. گرچه هنوز در حمایت و دفاع نیرومند از سوی نیویورک تایمز قرار داشت و این روزنامه مدعی شد که کوسینسکی قربانی دسیسه کمونیستی شده است.

الی ویزل درباره هولوکاست می نویسد:

"چون این حادثه منحصر به فرد است نمی توان آن را در چارچوب تاریخ درک کرد. این مسأله فراتاریخی است، بلکه تخریب تاریخ است و به دلیل قرار گرفتن در این سطح بی مانندی، نمی توان آن را با هیچ حادثه دیگری مقایسه کرد. مقایسه ای این چنین در واقع خیانتی به تاریخ یهودیت است".

برای ویزل، این یهودی مجارستانی الاصل وقایعی چون کشتار فجیع ارامنه در جنگ جهانی اول و بمباران دهشتناک اتمی هیروشیما در جنگ جهانی دوم و دهها واقعه مشابه ، چندان مهم نیست؛ اگر پای اهمیت به اصطلاح قتل عام یهودیان در میان باشد!.

ویزل رمانی دارد به نام "شب" که زندگی یهودیان مجارستانی را در اواخر جنگ جهانی دوم به تصویر کشیده است. وی در این قصه کوشیده تا ماجرای جعلی کوره های آدم سوزی را به عنوان یک واقعیت به خوانندگان خود بباوراند. ویزل در زمان نوشتن رمان "شب" نویسنده ای نوخاسته و جوان بوده و ناخواسته آنچه در توصیف کوره های آدم سوزی گفته است بیشتر مضحک می نماید تا ترسناک ! جالب تر این که ویزل در رمان خود گویا فراموش کرده که در اردوگاههای یهودیان به زعم صهیونیستهای تحریف گر و افسانه پرداز، اتاقهای گاز نیز وجود داشته است.

در نتیجه در این رمان که بیش از دو سوم حجم آن در اردوگاه ها می گذرد از وصف کشتن یهودیان در اتاقهای گاز خبری نیست! در اردوگاه های آشویتسی که ویزل توصیف می کند، در دو نوع گودال، یهودیها را زنده زنده می سوزانده اند: یکی ویژه خردسالان و دیگری مخصوص بزرگسالان! در جایی از "شب" ویزل می گوید:

در فاصله ای نه چندان دور از ما شعله هایی بس بلند از گودالی به هوا برمی خاست. چیزی را می سوزاندند، واگنی به گودال نزدیک شد و محموله اش را خالی کرد کودکان خردسال. بچه ها! بله، به نظرم دیدمشان، با همین دو چشم خودم کودکان را در میان شعله های آتش دیدم (آیا تعجب آور است که تا مدتها نتوانستم بخوابم؟ خواب ازچشمانم گریخته بود). خب پس می خواستند ما را به چنین جایی ببرند آن سوتر، گودال بزرگتری بود ویژه بزرگسالان."

ویزل معترف است که راز یهودی سوزی را نمی توان بیان کرد و حتی ما نمی توانیم از آن سخن بگوییم. از دیدگاه او مقایسه یهودی سوزی با رنجهای دیگران "خیانت کامل به تاریخ یهودیت" به شمار می آید.

او در کتاب خاطرات تازه خود ضمن اثبات اینکه زندگی نیز می تواند از هجویات تقلید کند [حتی] شیمون پرز (Shimon Peres)ـ نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی ـ را برای "صحبت قاطع از دو Holocaust در سده بیستم میلادی: آشویتز و هیروشیما" مورد انتقاد قرار می دهد و تأکید می ورزد که پرز نمی بایست چنین چیزی را بگوید. تکیه کلام ویزل این است که "جهان شمولی یهودی سوزی در یگانگی آن است". اما چنانچه یهودی سوزی یگانه به شمار آید و نتوان آن را مقایسه و درک کرد چگونه می تواند ابعاد جهانی پیدا کند؟

بنجامین ویلکومیرسکی (Binjamin Wilkomirski)در کتاب پاره خاطرات (Fragments)خود از نوشته سطحی و عامه پسند پرنده رنگ شده درباره یهودی سوزی، مطالبی را نسنجیده و در هم اقتباس کرده است. ویلکومیرسکی همانند کوسینسکی خود را کودکی بازمانده و تنها به تصویر می کشد که قدرت تکلم را از دست داده، سرانجام به یتیم خانه سپرده می شود و دیرهنگام درمی یابد که یهودی است. همانند داستان کوسینسکی، نقطه اوج روایت در هر فصل، کامجویی خشونت آمیز است. کوسینسکی کتاب خود را "ذوب تدریجی فکر یخ زده" و ویلکومیرسکی اثرش را "خاطره بازیافته" معرفی می کند.

ژاک لانزمن، رمان نویس مشهور فرانسوی که یهودی و صهیونیست است، نیز با صراحت تمام در سال 1994 میلادی ضمن مصاحبه ای گفت:

"راست است که یهودیان میهن خود را به لطف مردگانشان به دست آوردند. اسرائیل قبل از هر چیز، کشور شش میلیون نفری است که نازیها مبدل به دودکردند. در پشت سر هر اسرائیلی زنده، دست کم دو اسرائیلی مرده وجود داشته تا به او کمک کند که بتواند در برابر تمامی دنیا مقاومت کند. شکر خدا فلسطینیان هنوز به اینجا نرسیده اند. اگر شمار فلسطینیانی را که در طول انتفاضه از پای درآمده اند، جمع بزنیم، هرگز بیش از سه یا چهار هواپیمای 747 پر نمی شود. در حقیقت رؤسای فلسطینیان، دنیا را برای سه یا چهار سقوط هواپیما به شورش درآورده اند".

تازه ترین تحقیق موضوعی در یهودی سوزی، تألیفی است از استیون کتز (Steven Katz) به نام یهودی سوزی در بستر تاریخی (The Holocaust in Historical context) . کتز نزدیک به پنج هزار عنوان را در اولین مجلد از پژوهش سه جلدی اش برمی شمرد و گستره کاملی از تاریخ انسان ارائه می دهد تا ثابت کند "یهودی سوزی از دیدگاه پدیدارشناختی منحصر به فرد و یگانه به شمار می آید، زیرا تا پیش از این هیچ حکومتی نابودی فیزیکی همه مردان، زنان و کودکان یک ملت خاص را در مقابل یک اصل اعتقادی ارادی و خط مشی عملی جلوه گر نساخته بود.

درک والکوت، برنده نوبل ادبیات 1992 نیز میلادی کشتار یهودیان را در جریان جنگ جهانی دوم، مهمترین حادثه قرن بیستم می داند و می گوید: "به نظر می رسد که از این واقعه درس لازم را نگرفته ایم، چون برخی مواقع می کوشیم آن را انکار کنیم".

روبرفوریسون (Robert Faurisson) مورخ تجدیدنظرطلب در خصوص اظهارات مدعیان هولوکاست و ادعای یهودی سوزی و کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم معتقد است که رول هیلدبرگ، رودولف وربار و نویسندگان این دایره المعارف یهودی در یک فضای موهوم به عقایدی بیهوده، سخفیف و مبتذل استناد کرده اند تا منافع عده ای را برآورده سازند. این یهودیها از ما می خواهند که موارد ده گانه زیر را قبول کنیم.

1 ـ وجود یک دادگاه نظامی با موضوع جنایات استثنائی که در حق یهودیها انجام گرفته اند.

قضات این دادگاه هیچ گاه به محل وقوع جنایت نرفته اند، هیچ گاه به بازرسی های تخصصی جنایی نپرداخته اند. آنها نه سلاحهای به کار رفته در این جنایت را دیده اند و نه آنها را توصیف کرده اند. هرگز یک کمیسیون تحقیق بین المللی تشکیل نشد. این دادگاه، دادگاه نورمبرگ و نیز همه دادگاههایی که از پنجاه سال پیش تاکنون برای محاکمه نازیها، همکاران آنها و نویسندگان تجدیدنظرطلب برگزار شده اند با این ادعا که موارد اتهامی مشهودند هرگز مدرک و سندی در روند قضایی ارائه نکرده اند.

2 ـ وجود یک روحیه ضد یهود در نظام بوروکراسی آلمان نازی. کسی نمی داند چنین روحیه ای کجا و چگونه وجود داشته است.

3 ـ حذف فیزیکی یهودیها بدون طرح یا برنامه اولیه. هولوکاست یک ابتکار عمل بوده است.

4 ـ اشاعه این تفکر که باور کردن اتاقهای گاز شیوه آزادیخواهان و جوانمردان است. در این مسیر یهودیها به لطایف الحیل متوسل شده اند.

5 ـ تقدس اعتقاد به وجود این مسلخهای شیمیایی موسوم به اتاقهای گاز.

6 ـ تطابق عملکرد این اتاقهای گاز با قوانین فیزیک و شیمی. ادعایی که اتفاقاً مضحک است.

7 ـ استفاده از جملات آهنگین برای هرچه بیشتر تحت تأثیر قرار دادن افراد.

8 ـ تأکید بر ارقام پنج تا شش میلیون قربانی از میان یهودیان در اردوگاه آشویتز. گفتنی است که در سخنرانی های مورخین رسمی، سال به سال از این ارقام کاسته می شود.

9 ـ تأکید بر این نکته که زنده ماندن میلیونها یهودی اروپایی معجزه بوده است. کسی نمی پرسد که این تعداد یهودی که اتفاقاً در قلمرو تاخت و تاز آلمان ها بوده اند چگونه از سیاست اعضای فیزیکی نازیها جان سالم به در برده اند.

10 ـ بیگناهی یهودیان و گناهکار بودن غیر یهودیان. یهودیان معتقدند که مانند بره توسط آلمانها با همکاری یا بی تفاوتی بقیه مردم دنیا (فرانسویها، انگلیسها، آمریکاییها و روسها) به سوی کشتارگاه برده شده اند. بنابراین به عنوان غرامت یا خسارت، برخیملتها، به خصوص آلمانها می بایست مبلغ هنگفتی را به یهودیهای اسرائیل بپردازند. حتی آلمانهایی که بعد از سال 2000 متولد شده اند پیش از رسیدن به سن قانون موظف به پرداخت مالیات هستند.

برخی یهودیان افراطی بر این باورند که تمام مردم جهان در حق یهودیها کوتاهی کرده اند و بنابراین آنها نیز باید غرامت بپردازند.

د ـ دیدگاهها و مواضع مخالفان و منکران هولوکاست ـ تجدیدنظرطلبان تاریخی:

تحقیقات نشان می دهد که حجم مطالب منتشر شده در رابطه با هولوکاست در دهه 1990 ده برابر دهه های 1940 و 1950 میلادی است. این موج علاقه به کشف حقایق تاریخی و مقابله با تبلیغات هالیوودی و ژورنالیستی و تاریخ نگاری رسمی به ایجاد یک مکتب جدید تاریخ نگاری انجامیده که به تجدیدنظرطلبی یا "رویزیونیسم" (rerisinonist) تاریخ واقعی معروف است.

1 ـ مؤسسه بازنگری تاریخی:

معمولاً از پل رازینیه فرانسوی به عنوان بنیانگذار این مکتب یاد می کنند. رازینیه در زمان جنگ دوّم جهانی از اعضای جنبش مقاومت فرانسه بود که به وسیله گشتاپو دستگیر شد و به اردوگاه بوخنوالد اعزام گردید و تا پایان جنگ در اردوگاههای مختلف نازی زندانی بود. پس از جنگ وی عالی ترین نشان مقاومت را از دولت فرانسه دریافت کرد و سپس به عرصه تحقیقات تاریخی روی آورد، در زمینه جنگ دوّم جهانی به تحقیق و انتشار کتاب پرداخت و از جمله به ترسیم وضع اسفناک اردوگاههای جنگی نازی دست زد. ولی او به تدریج در جریان تحقیقش به نظراتی رسید که تصویر رسمی را کاملاً نفی می کرد.

فعالیت تجدیدنظرطلبان تاریخی که بعدها به عنوان مخالفان و منکران هولوکاست قلمداد شدند از زمان تأسیس مؤسسه بازنگری تاریخی (Institute for histovical riview) در سال 1978 میلادی شروع شد. این مؤسسه در راستای تحقیقات تاریخیو تمیز واقعیات و رخدادهای واقعی از تحریف تاریخی از جمله در تاریخ قرن بیستم به ویژه تاریخ جنگ جهانی دوم، هولوکاست و شبهه کشتار یهودیان در این برهه، تأسیس شد و به هیج وجه در پی کسب سود از تحقیقات نبوده است بلکه بیشتر در پی ایجاد یک مرکز آموزشی و انتشاراتی بوده که خود را وقف کشف حقیقت و صحت مطالب تاریخی بنماید.

این مؤسسه پیرو سنت تجدیدنظرطلبان و مورخین برجسته ای نظیر هری المربارنز، ای جی پی تیلور، چارلز تنسیل، پل رازینیه و ویلیام اچ. چمبرلین می باشد. به طور کلی هدف مؤسسه در این سخن بارتز نهفته است. "باید تاریخ را با واقعیت تطبیق داد".

این مؤسسه در کانون شبکه جهانی است و دانشمندان و فعالانی که سعی دارند حقایق تاریخی را از تبلیغات خیالی در خصوص فصلهای کلیدی تاریخ به ویژه تاریخ قرن بیستم که امروزه با مناسبات اجتماعی و سیاسی نیز ارتباط دارد جدا سازند مشغول فعالیت هستند. زیرا تحقیقات انجام شده در این خصوص سرکوب و مسکوت مانده است.

بهترین و بحث انگیزترین بعد کار مؤسسه برخورد با مسأله هولوکاست است. برای مثال در 15 می سال 1994 لوس آنجلس تایمز، مؤسسه را به عنوان یک منبع فکری تجدیدنظرطلبی که انتقادهای آن ستون و پایه جنبش بین المللی انکار هولوکاست را تشکیل داده، توصیف نمود. گرچه مؤسسه، هولوکاست را انکار نمی کند، ولیکن برای سالهای طولانی شروع به انتشار مقالات تحقیقی نمود که ابعاد داستان کشتار هولوکاست را تشریح کرد، منابع و مواد منتشره مؤسسه بازنگری توجه قابل ملاحظه ای به این مسأله دارد. زیرا هولوکاست نقش مهمی در زندگی سیاسی و فرهنگی آمریکا و بسیاری دیگر از نقاط جهان دارد.

با وجود بعضی از پافشاریها هولوکاست هرگز نتوانست حمایت اساتید دانشگاه را نظیر آرتور باتز، روبر فوریسون و مورخانی نظیر مارک وبر، دیوید ایروینگ، هری المر، زندانی سابق بازداشتگاهها از جمله پل رازینیه، متخصص آمریکایی اتاق گاز فردلوچر را به دست بیاورد. این افراد درصدد آننبودند که به طور علنی هولوکاست را انکار کنند زیرا این امر مستلزم خطر انتقاد، محکومیت و حتی وضعیت بدتر بود.

تجدیدنظرطلبان هولوکاست از یک ملیت واحد و یا یک گروه متقارن و یا هم کیش و مسلک نمی باشند، برخی یهودی هستند مانند اسرائیل شامیر روزنامه نگار و نویسنده داستانهای مردمی در یافای اسرائیل (اراضی اشغالی 1948)، نورمن ج. فینکنشتاین مورخ یهودی و نویسنده کتاب صنعت یهودی سوزی، جوزف. جی. برگ، روژه دای دامرگو، دیوید کول و استفان هی وارد و تعداد مسیحی می باشند مانند مارک وبر مورخ آمریکایی، دیوید ایروینک مورخ انگلیسی، گرمارودلف، مایکل هافمن گزارشگر سابق خبرگزاری آسوشیتدپرس و نویسنده و رابرت کانتس برخی مسلمانند مانند ابراهیم علوش رئیس اسبق انجمن نویسندگان اردن، استاد دانشگاه و رئیس صدای آزاد عربی، احمد رامی از مورخان نامی مراکش و روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی و گروهی نیز لائیک می باشند مانند برولی اسمیت.

روبر فوریسون استاد سابق دانشگاه لیون در فرانسه، برخی از تجدیدنظرطلبان از سوی رژیم ناسیونالیست تحت تعقیب بوده و سابقه زندانی شدن در اردوگاههای تجمعی را نیز دارند از جمله پل رازینیه و جوزف جی. برگ تعدادی نیز سابقه خدمت سربازی در ارتش آلمان و متفقین در جنگ جهانی دوم را دارند: ورنر رادمچر، ویلهم استاکلی و داگلاس کولینس.

تعدادی از تجدیدنظرطلبان پروفسور می باشند از جمله پرفسور روبر فوریسون، پرفسور آرتور باتز استادیار مهندسی برق و کامپیوتر در دانشگاه نورتوسترون در اونستون ایلینویز از ایالات شیکاگو، پرفسور کریستین لیندنر، پرفسور کاستاس زاوردینوس از آفریقای جنوبی برخی مدرک دکترا دارند از جمله دکتر ویلهم اشتاگلیچ، دکتر رابرت کونتس، دکتر استفان هی وارد، دکتر هربرت تیدمان، دکتر فردریک توبن کارشناس استرالیایی و دارنده دکترای فلسفه و مدیر مؤسسه آدلاید در استرالیا و دیگر تجدیدنظرطلبان تاریخی عبارتند از:

پل فرام مدیر بنیاد کانادایی آزادی بیان، عبدالله محمد سیندی استاد دانشگاه و دارنده دکترای روابط بین الملل در نیویورک، هورست ماهلر وکیل آلمانی، هانری راک محقق و کارشناس فرانسوی، دانا آی آلوی عضو کمیته آمریکایی ـ لهستانی، سرژتیون محقق علوم اجتماعی فرانسه، جان کامینسکی نویسنده و منتقد سیاست های آمریکا در فلوریدا، ارنست زاندل ناشر کانادایی آلمانی الاصل، گرمار رودولف شیمی دان آلمانی، زیفر یوریک از محققین هولوکاست بلژیکی، فرد لوچر (آمریکا)، گرد هونیسک، جول هیوارد (نیوزیلند)، ارنست ریمر، ارنست نولت، گرگ زیون، احمد هوبر (سویس)، کارلو مارتوگنو (ایتالیا)، اینگرید ریملند (آمریکا)، والتر لافتل، لئون پولیا کف (روسیه)، جان بال (آمریکا)، جوزف برگ، برادلی اسمیت (مکزیک)، وینسنت رینوا (فرانسه)، جان بنت جان (استرالیا)، تئودو اوکیف (آمریکا) هانس اشمییت، کلاوس نوردبوخ (آفریقای جنوبی)، اینگرید دکرت و بسیاری از دیگر از اسامی افراد و محققین.

برخی تجدیدنظرطلبان تاریخی منکر و مخالف هولوکاست با مؤسسه بازنگری تاریخی مرتبط می باشند اسامی آنها عبارتند از:

مارک وبر محقق آمریکایی و رئیس مؤسسه بازنگری تاریخی (IHR) گرگ ریون سخنگوی مؤسسه، تئودور جی. اوکیف معاون رئیس مؤسسه، جرج اشلی، دکترا از لوس آنجلس؛ انریک آینات، لیسانس حقوق از دانشگاه توربلانکا، اسپانیا؛ فیلیپ بارکر، دکترا از دانشگاه مینه پلیس مینه سوتا (آمریکا)؛ جان بنت لیسانس حقوق از دانشگاهی در ملبورن استرالیا؛ الکساندر وی. برکیس، فوق لیسانس حقوق و دکترای تاریخ از کالج لانگ وود فارمویل ویرجینیا (آمریکا)؛ آرتور باتز، دکترا و استادیار مهندسی الکترونیک و کامپیوتر دانشگاه نورتوست اونستون ایلینویز (آمریکا)؛ دیوید کتی دکترا از دانشگاه ساترین پارتیزان کلمبیا در کارولینای جنوبی؛ رابرت کانتس دکترا از دانشگاه هانتسویل آلاباما؛ البرت ایکشتین، دکترا از دانشگاه سانتافه اسپرینگز کالیفرنیا؛ روبر فوریسون، دکترا و استاد ادبیاتدانشگاههای فرانسه، دانشگاه شماره 2 لیون فرانسه (اخراجی)؛ هنری راکز، دکترا از کلمبوس، فرانسه؛ ویلهلم اشتاگلیچ، دکترا (حقوق از دانشگاه کلوکزبرگ، آلمان)؛ اودووالندی (آلمانی)؛ چارلز وبر دکترا، رئیس بخش زبانهای مدرن دانشگاه تولسا در ناحیه تولسا اوکلاهما؛ کوستاس زاوردینوس دکترا از پیتر مرتیزبورگ آفریقای جنوبی؛ جرج فرانس ویلینگ دکترا از نرلینگن آلمان؛ یورگن گراف، اهل باسل سوئیس؛ ساموئل ادوارد کانکین از مؤسسه آگوریست ناحیه بورلی هیلز کالیفرنیای آمریکا؛ آر.کلارنس لنگ، دکترا از دانشگاه جیمز مارتین تگزاس و استاد تاریخ دانشگاه (کلراد و اسپرینگر) در کلرادو؛ کارلوماتوگنو محقق و صاحب نظر ایتالیایی؛ هایدئومیکی استاد تاریخ دانشکده دفاع ملی، یوکوسوکا، ژاپن؛ آولگ پلاتونوف دکترا از مسکو، روسیه.

2 ـ دیدگاهها و مواضع:

سیر تجدیدنظرطلبی در هولوکاست به عنوان طیفی قوی در بررسی علمی و تاریخی وقایع جنگ جهانی دوم و تردید در تعریف غالب از هولوکاست بر این باور است که اگرچه جنگ جهانی دوم تبعات بسیاری برای یهودیان داشته است (که البته این تبعات دامن گیر مردم همه کشورهای درگیر در جنگ بود) اما به هیچ روی قتل عام یهودیان در چنین مقیاس وسیعی و با امکانات سالهای 47ـ1943 امکان پذیر نیست. آنها معتقدند که ادعاهای صهیونیستها مبنی بر کشتار یهودیان که از آن به عنوان اسطوره نام می بردند از سوی جعل کنندگان هولوکاست و به کمک جریان تبلیغاتی، اهرمهای سیاسی و دادرسی های قضایی، آن چنان بزرگنمایی شده و به انحراف رفته که باور آن غیرممکن است.

این تجدیدنظرطلبان تاریخی در ادامه کار خود سه سؤال عمده مطرح کرده اند و آن را در اسناد تاریخی موجود بررسی کردند.

1 ـ تعداد یهودیان کشته شده در جنگ جهانی دوم از بین سالهایی که صهیونیستها مدعی سوزانده شدن یهودیان هستند؟

2 ـ روشهای کشته شدن و یا مردن آنها؟

3 ـ (دلایل تاریخی) در صورت اثبات قتل عام یهودیان

تجدیدنظرطلبان درباره شمار کشته شدگان یهودی که از سوی صهیونیستها ارایه شده است، معتقدند از یک سو رقم "شش میلیون" برای قربانیان یهودی در طول جنگ جهانی دوم، عددی از پیش تدارک دیده شده، یا به عبارتی "عددی نمادین" است. و از سوی دیگر آمار و ارقام ارایه شده تنها براساس شهادت شفاهی (و تنها در یک مورد شهادت کتبی) متهمان دادرسی های نورمبرگ که سپس به عنوان شاهد به جایگاه شهود دعوت شدند، تهیه شده است.

دیدگاهها و مواضع تجدیدنظرطلبان در خصوص موارد ذیل جمع بندی می گردد:

1) کشتار سازمان یافته یهودیان موسوم به راه حل نهایی:

تجدیدنظرطلبان بسیاری از جمله ارنست زاندل، روبر فوریسون، آرتور باتز، مارک وبر و ادعای گردانندگان صنعت هولوکاست در مورد وجود برنامه ای هدفمند و سازمان دهی شده برای نسل کشی یهودیان اروپا را در مورد بحث و بررسی قرار داده اند. نتایج این تحقیقات به یک نتیجه گیری مشابه ختم شده است: "هیچ سند امضاء شده ای از سوی هیتلر دال بر صدور فرمان "نسل کشی" یهودیان وجود ندارد" تجدیدنظرطلبان برای اثبات ادعای اخیر خود از موارد ذکر شده از سوی مخالفان خود استفاده می کنند.

تمامی مدارک و اسناد ارایه شده از سوی صهیونیستها در خصوص وجود چنین طرح از پیش طراحی شده ای محدود به دست نوشته ها، خاطرات افسران ارتش نازی، سخنرانی های هیتلر و گزارشات مربوط به محاکمه جنایتکاران جنگی در دادگاه نورمبرگ است. این دست نوشته ها پس از جنگ به طور کامل در اختیار فاتحان جنگ قرار گرفت که تنها بخشی از آنها در دادرسی های نورمبرگ مورد استفاده قرار گرفتند.

نکته جالب توجهی که از مرور این نوشته ها حاصل می شود آن است که افراد مختلف در موارد متعدد تنها به خواست پیشوا در خصوص کشتار و نابودی یهودیان اشاره کرده اند و حتی یک مورد را نیزنمی توان یافت که در آن به سند مکتوب و امضاء شده صدور فرمان کشتار یهودیان از سوی هیتلر اشاره شده باشد. داگلاس کریستی، وکیل مدافع پرفسور ارنست زاندل در جریان دادگاه جنجال برانگیز وی در سال 1985 از تنها کتابی نام می برد که در آن ادعا شده است که در خصوص کشتار یهودیان، هیتلر دو فرمان جداگانه صادر کرده بود. این کتاب توسط دکتر رائول هیلبرگ تحت عنوان انهدام یهودیان اروپا به رشته تحریر درآمد. در همان سال تجدید چاپ شد با این تفاوت که بخشهایی که در آنها به اسناد مورد ادعای هیلبرگ اشاره شده بود از کتاب حذف شده بودند.

تجدیدنظرطلبان معتقدند حذف چنین بخش مهمی از کتاب، خود گویای عدم وجود سندی مکتوب برای اثبات ادعای مورد نظر است و چنین ادعاهایی تنها از روی حدس و گمان افراد (به عنوان مثال منشی هیتلر) و تفاسیر نه چندان متقن از وقایع نگاری افسران اس.اس است که هیچ گونه پایه علمی نمی توان برای آنها متصور شد.

تجدیدنظرطلبان در خصوص استفاده از عبارت راه حل نهایی نیز بر صنعتگران هولوکاست ایراد گرفته اند. ارنست زاندل در بخشی از دفاعیه خود در جلسه دادگاه (1988) می گوید:

"در اینکه عبارت راه حل نهایی معادل عبارت" Endlsung در آلمانی است، شکی نیست و همچنین هیچ تردیدی وجود ندارد که این اصطلاح برای یهودیان و خاص آنها به کار برده می شد؛ اما این دو، دلیلی برای اثبات وجود طرح و یا حتی دلیلی بر فرمان قتل عام یهودیان نیست. چرا که اگر چنین باشد، دولت کانادا نیز باید به جرم صدور فرمان نسل کشی ژاپنی ها طی جنگ جهانی دوم، مجرم شناخته شود، زیرا کانادا نیز در خصوص مسأله ژاپنی ها از همین عبارت راه حل نهایی استفاده می کرد.

تجدیدنظرطلبان بر همین اساس معتقدند که می توان طیف وسیعی از تعابیر و تفاسیر را برای عبارت راه حل نهایی در نظر گرفت که الزاماً به معنای کشتار دسته جمعی و نسل کشی نمی باشد. همچنین در زمانی که از نظر طرفداران هولوکاست اوج نسل کشی یهودیان، تحت اجرای فرمان راه حل نهاییبوده است، دهها هزار یهودی در برلین پایتخت آلمان نازی و خارج از اردوگاههای کار اجباری زندگی می کردند که از جمله آنها می توان از حاخام "لئوبوئک" (Leo Boeck)نام برد که یکی از حاخامهای فعال در سال 1943 و دوران جنگ جهانی دوم بوده است.

در نهایت، تجدیدنظرطلبان در هولوکاست با ارائه دلایل متقن اثبات نموده اند که اصولاً طرحی به نام راه حل نهایی به منظور نسل کشی یهودیان اروپا وجود خارجی نداشته و گردانندگان صنعت سودآور هولوکاست تنها به منظور کسب منافع اربابان صهیونیست خود، آن را ساخته و پرداخته اند.

2) شهادت های غیر قابل اعتماد متهمان:

مورخان هولوکاست برای تأیید داستان کشتار تا حد زیادی به شهادت به اصطلاح بازماندگان اعتماد می کنند. اما استناد به شهادت این افراد به عنوان "مدرک" غیر قابل اعتماد است، زیرا تنها تعداد بسیار کمی از آنها شاهد کشتار (یهودیان) بوده اند. مسئول بایگانی های یاد واشم هولوکاست (Yad Vashem Holocaust)اسرائیل نیز این مطلب را تأیید نموده که از 20000 مورد "شهادت" بازماندگان یهودی که بایگانی شده، اغلب آنها غیر قابل اعتماد هستند. به گفته شمئول کراکوسی (Shmuel Krakowski) مسئول بایگانی ها، بسیاری از این بازماندگان به خاطر اینکه نامشان در تاریخ ذکر شود، دچار خیال پردازی شده و صرفاً تصورات خود را در این زمینه مطرح می سازند.

نکته دیگری که تجدیدنظرطلبان در هولوکاست در خصوص آمار کشته شدگان یهودی طی جنگ جهانی دوم، بدان اشاره دارند آن است که این رقم تنها براساس شهادت شفاهی دو صاحب منصب اس.اس در دادگاه نظامی بین المللی تهیه شده است. در این میان اظهارات ویلیام هوتل صاحب منصب اس.اس بیشتر از گفته های ویترویشلیسنی ـ صاحب منصب دیگر ـ مورد استناد است.

تجدیدنظرطلبان در هولوکاست به دو نکته مهم در خصوص پرونده هوتل اشاره می کنند. نخست آنکه گزارشات CIAدرباره غیر قابل اعتماد بودن اعترافاتهوتل و معرفی وی به عنوان فردی روان پریش، تنها پس از آنکه محافل یهودی ـ صهیونیستی بهره کافی را از شهادت ها و اقرارنامه وی بردند، منتشر شده است. تجدیدنظرطلبان در ادامه، این سؤال را مطرح می کنند که اعترافات فردی که از مشکلات روحی و روانی رنج می برد، توانسته است منشأ تصمیم گیری های مهم در خصوص پرونده دیگر متهمان دادرسی های نورمبرگ قرار گیرد. تجدیدنظرطلبان پس از آن نتیجه می گیرند که هیچ یک از این دو به طور منطقی امکان پذیر نمی باشد مگر آنکه اهداف تعریف شده ای در پس ماجرا نهفته باشد که برای عملی کردن آنها نیاز به امضای اقرارنامه هایی از نوع اقرارنامه ویلهلم هوتل بوده است.

بازخوانی جلسات دادرسی های نورمبرگ به خوبی فضای سنگین حاکم بر جریان دادرسی ها را مشخص می کند. اما نکته ای که کمتر به آن اشاره می شود بازجویی هایی است که از بیست و شش هزار عضو فعال حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی) توسط متفقین، بلافاصله پس از سقوط آلمان، انجام شد. این بازجویی ها با یک سری پرسشهای مشابه و در فضایی انجام می شد که برای فرد متهم چاره ای جز به میان کشیدن پای دیگران به منظور رها ساختن خود از فشار باز اتهامات باقی نمی ماند. در این شرایط انگشت اتهام به طور طبیعی به سوی فرد یا افرادی نشانه می رود که حضور فیزیکی ندارند. و امکان دفاع از خود و یا تکذیب اتهامات وارده بر ایشان میسر نیست.

3) عدد نمادین شش میلیون:

مورخان و اندیشمندان تجدیدنظرطلب در مسأله هولوکاست معتقدند روش مورد استفاده در جمع آوری آمار کشته شدگان، کاملاً غیرفنی و غیر علمی بوده از این رو عدد نمادین "شش میلیون" فاقد اعتبار علمی است. آنها با ارائه اسناد و مدارک متعدد اعلام می دارند که حتی پیش از خاتمه جنگ جهانی دوم در اروپا، یعنی پیش از آنکه انجام تحقیقات دقیق و بررسیهای موشکافانه امکان پذیر باشد، رقم "شش میلیون" کشته یهودی به طور گسترده در مطبوعات اروپا مورد استفاده قرار می گرفت.

تجدیدنظرطلبان در هولوکاست معتقدند با چنین تبلیغات گسترده ای در خصوص رقم شش میلیون نفر، این رقم به عددی نمادین تبدیل شده که پذیرش آن را به صورت امری بدیهی تسهیل کرده است. به عبارت دیگر، اصل این رقم ـ شش میلیون ـ به عنوان "عدد نمادین" مطرح شده و چیزی غیرقابل تردید است.

4) روش جمع آوری اطلاعات:

یکی دیگر از موارد مورد اعتراض و انتقاد تجدیدنظرطلبان موضوع روشهای مورد استفاده از سوی مورخان هولوکاست برای تخمین شمار یهودیان کشته شده در جنگ جهانی دوم است. رقم پنج و شش میلیون نفر عمدتاً از طریق مقایسه جمعیت یهودیان قبل و پس از جنگ، حاصل شده است. پس از مقایسه این دو رقم، چنین نتیجه گیری شده است که مابه التفاوت، نمایانگر شمار یهودیانی است که در جنگ کشته شده اند.

نکته مورد انتقاد از سوی تجدیدنظرطلبان هولوکاست آن است که با به کارگیری این روش، هرگز شمار آن دسته از یهودیانی که در دوران جنگ و یا فرصت به دست آمده پس از جنگ، از اروپا به نقاط دیگر جهان گریخته اند کشف نمی شود؛ از سوی دیگر مشخص نیست که از میان 5/9 میلیون نفر چه تعداد واقعاً کشته شده اند و چه تعداد در حال حاضر به طور ناشناس و با هویتی مجعول در کشورهای مختلف اروپایی یا غیر اروپایی به سر می برند. تجدیدنظرطلبان برای اثبات ادعای خود به گزارشات منتشر شده از سوی آژانسهای صهیونیستی استناد می کنند که در بسیاری از یهودیان اروپای شرقی در بحبوحه جنگ و پس از آن، به طور ناشناس به فلسطین، ایالات متحده و دیگر کشورهای خارج از قاره اروپا گریخته اند.

تجدیدنظرطلبان در نهایت در پاسخ به این سؤال که آیا امکان دارد این همه دروغ در مورد یک واقعه تاریخی که اصلاً اتفاق نیفتاده گفته شده باشد؟

چنین پاسخ می گویند:

"بعضی ها در مورد هولوکاست دروغ می گویند چون به نفع آنهاست، بعضی ها دروغ می گویند چون این دروغ منافع اسرائیل را حفظ می کند. البته تعداد زیادی هم هستند که از واقعیت بی خبرند. بر پایهتبلیغات انجام شده، واقعاً فکر می کنند چنین حادثه ای اتفاق افتاده است."

مارک وبر نیز در این باره می گوید:

"دلیل دیگر ماندگار بودن داستان هولوکاست این است که دولتهای قدرتمند از حفظ آن سود می برند. قدرت های فاتح در جنگ جهانی دوم ـ آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی، انگلستان ـ در توصیف حکومت هیتلر به عنوان یک حکومت منفی ذی نفع هستند. (زیرا) هر چه حکومت هیتلر شیطانی تر و اهریمنی تر جلوه کند به همان میزان هدف متفقین موجه تر و باشکوه تر به نظر خواهد رسید."

3 ـ دیدگاههای برخی تجدیدنظرطلبان تاریخی:

1) پل رازینیه:

درباره ماجرای هولوکاست اعتقاد دارد: رازینیه که اولاً، افسانه اتاقهای گاز برای کشتار زندانیان ـ اعم از یهودی و غیر یهودی ـ مطلقاً صحت ندارد. ثانیاً، در دوران جنگ هیچ سیاستی از سوی آلمان برای کشتار جمعی یهودیان اروپا وجود نداشته است. ثالثاً، یهودیان کشته شده در دوران جنگ بین 900 هزار تا یک و نیم میلیون نفر هستند نه شش میلیون نفر و این افراد مانند دیگران در جریان جنگ یا در اثر بیماری های مسری، به ویژه تیفوس، از بین رفتند.

2) مارک وبر:

هیچ کس با این واقعیت مخالفتی ندارد که تعداد زیادی از یهودیان به اجبار خانه هایشان را ترک کرده و در گتوها جای گرفتند، و یا به اردوگاههای کار اجباری تبعید شدند و در این شرایط بسیاری از آنها یا جان خود را از دست دادند و یا به قتل رسیدند. اما، محققان تجدیدنظرطلب مدارک قابل توجهی ارائه داده اند که نشان می دهد آلمان برنامه ای در خصوص نابودی و ریشه کنی یهودیان اروپا نداشته و ادعاهای بی شمار در خصوص اتاق های گاز تنها یک دروغ و برآورد شش میلیون یهودی به قتل رسیده حین جنگ، مبالغه ای غیر مسئولانه بوده است. صرف نظر از بسیاری از ادعاها در مورد هولوکاست تجدیدنظرطلبان خاطرنشانمی سازند که داستان هولوکاست کاملاً تغییر کرده و بسیاری از ادعاها در خصوص کشتار (یهودیان) ارزش و اعتبار خود را از دست داده است.

به عنوان مثال، زمانی گفته می شد که آلمانها یهودیان داخو (Dahau) ، بوخن والد (Buchen Wald) ، و سایر اردوگاههای کار اجباری در آلمان را با گاز مسموم کرده اند. (اما) ثابت شد که این بخش از داستان کشتار (یهودیان) آن قدر بی اساس است که 30 سال پیش نیز از بررسی آن صرف نظر شد. در حال حاضر هیچ یک از مورخان برجسته، داستانهای مربوط به وجود "اردوگاههای مرگ" در دولت گذشته آلمان رایش (German Reich) را تأیید نمی کنند. حتی سیمون ویسنتال، "شکارچی معروف نازیها" نیز این مطلب را تصدیق نموده که: "هیچ اردوگاه مرگی در کشور آلمان وجود نداشته است".

اکنون بسیاری از مورخان برجسته در زمینه هولوکاست معتقدند، توده یهودیانی که با گاز مسموم شدند متعلق به شش اردوگاه در لهستان (کمونیستی) کنونی بودند: آشویتس (Auschwitz) ، ماجدانک (Majdanek) ، تربلینکا (Terblinka) ، سابیبور (Sobibor) ، شلمنو (Chelmno) و بلزیک (Belzec) .

با این حال، مدارک ارائه شده در خصوص مسمومیت های گازی در این شش اردوگاه از لحاظ کیفی با مدارک موجود در زمینه "مسمومیت های گازی" ادعا شده در آلمان تفاوتی ندارد. در محاکمه استثنایی نورمبرگ در سالهای 1946ـ1945 و طی دهه های پس از جنگ جهانی دوم آشویتس (به ویژه آشویتس لوبلین (Lublin) عموما به عنوان مهم ترین "اردوگاههای مرگ" قلمداد شد. به عنوان مثال، متفقین در نورمبرگ ادعا کردند آلمانها چهار میلیون را در آشویتس و 1/5 میلیون دیگر را در ماجدانک به قتل رسانده اند. اما هم اکنون هیچ مورخ معروفی این آمار و ارقام را قبول ندارد. به علاوه، طی سالهای اخیر، مدارک بسیار چشمگیری در دسترس قرار گرفته اند که براساس آنها نمی توان اتهامات مربوط به کشتار توده یهودیان در این اردوگاهها را به سادگی پذیرفت. به عنوان مثال، در عکسهای مفصلی که به طور تصادفیدر سال 1944 (بنابر ادعاهای اوج دوران انقراض و نابودی) توسط هواپیماهای شناسایی از اردوگاه آشویتس ـ بیرکناو گرفته شده، هیچ اثری از انبوه اجساد، دود ناشی از سوختن اجساد و یا توده یهودیان در انتظار مرگ مشاهده نمی شود.

در صورتی که بنابر اظهارات، اگر آشویتس مرکز یک کشتار عظیم بود باید در این عکسها به طور واضح مشاهده می شد. ضمنا در حال حاضر همه ما می دانیم که اعترافات پس از رودلف هس و سایر ادعاهای بی اساس در زمینه هولوکاست زمانی شدیدا ادعا می شد که آلمانها یهودیان را با استفاده از جریان برق و بخار به قتل رسانده و از اجساد آنها صابون تولید می کردند. به عنوان مثال، آمریکایی ها در نورمبرگ آلمانها را به کشتن یهودیان اردوگاه تریلینگا در اتاقهای بخار (نه در اتاقهای گاز که امروزه ادعا می شود متهم نمودند. چنین داستانهای خیالی نیز کاملاً از رده خارج شده است. ابتلای بسیاری از زندانیان به بیماری داستان کشتار هولوکاست به ظاهر معقول و قابل قبول است. همه، عکسهای وحشتناک زندانیان در حال مرگ اردوگاههای برگن ـ بلسن (Bergern Belsen) ، نورد هاسن (Nord Hausen) را به هنگام آزادی توسط نیروهای آمریکا و انگلیس در هفته های پایان جنگ در اروپا مشاهده کرده اند. اینها قربانیان برنامه کشتار نیستند، بلکه از روی بداقبالی به علت سقوط کامل آلمان در ماههای آخر جنگ به بیماری و سوءتغذیه مبتلا شدند.

در حقیقت، اگر برنامه ای مبنی بر کشتار در کار بود، تمام یهودیانی که در اواخر جنگ توسط نیروهای متفقین پیدا شدند، باید خیلی پیش تر به قتل رسیده بودند. در مواجهه با نیروهای در حال پیشروی شوروی، تعداد زیادی از یهودیان طی ماههای پایانی جنگ از اردوگاههای شرقی و گتوها به اردوگاههای باقیمانده در غرب آلمان منتقل شدند. جمعیت این اردوگاهها به شدت افزایش یافت، به نحوی که جلوگیری از شیوع بیماریها عملاً مقدور نبود. به علاوه اختلال در سیستم حمل و نقل آلمان تهیه غذا و داروی کافی برای این اردوگاهها را غیرممکن می ساخت.

هانری راک: مورخ و تجدیدنظرطلب فرانسوی نیز با تأکید بر دروغین بودن هولوکاست معتقد است: "اثبات این دروغ تاریخی موجب می شود، تا لابی های صهیونیستی در اروپا و آمریکا، خلع سلاح شوند. طرفداران هولوکاست قدرت و توانایی پاسخگویی به دلایل ارائه شده از طرف منتقدان را ندارند. حامیان هولوکاست تا آنجا پیش رفته اند که حتی طرح هر سؤالی را درباره چگونگی وقوع کشتار یهودیان در اتاقهای گاز مردود می دانند، زیرا معتقدند که این حادثه واقعا طرفداران هولوکاست و شکست آنان در بیان دلایلی قاطع برای رد دیدگاههای منتقدان هولوکاست است."

هانری راک درباره اظهارات یک افسر آلمانی به نام کورت گخشتین گفت:

"گخشتین یک عضو وابسته به اس. اس آلمان بود که به علت بیماری دیابت هیچ گاه در دوران جنگ جهانی دوم به کار گرفته نشد و همواره به عنوان نیروی کمی از وی استفاده می شد. وی در جنگ به دست ارتش فرانسه افتاد و به علت رفتارهای عجیب به عنوان یک بیمار روانی به آسایشگاه فرستاده شد. در پایان آوریل سال 1945 این افسر آلمانی اقدام به نوشتن گزارشی درباره کشتار یهودیان در اتاقهای گاز به دست نیروهای آلمانی کرد. نکته جالب این بود که او این گزارش را در شش نسخه متفاوت ارائه داد."

این مورخ فرانسوی با اشاره به اینکه از سخنان این افسر آلمانی به عنوان سندی جدی و قطعی در تأیید کشتار یهودیان بهره برداری شده است، تصریح کرد:

"چگونه می توان سخنان فردی را که بیمار روانی بوده و به راحتی دروغ می گفته است، مورد استناد قرار داد. گخشتین مدعی شده بود که آلمانیها 700 تا 800 یهودی را در اتاقهای گاز به مساحت 25 مترمربع و حجم 45 متر مکعب قرار می داده اند تا با گاز زیکلون ب از بین ببرند. اما چنین چیزی غیرممکن است چون که نمی توان 30 نفر انسان را در یک متر جای داد.

این افسر آلمانی همچنین در گزارش خود مدعی شده بود، شمار یهودیان کشته شده در جنگجهانی دوم 25 میلیون نفر است که این دروغی واضح و روشن است، زیرا در کشورهای تحت اشغال آلمان فقط سه میلیون یهودی وجود داشت، بنابراین چگونه می توان مدعی کشتار 25 میلیون یهودی شد.

دیوید ایروینگ: ایروینگ مورخ بسیار معتبری است در حدی که برخی نشریات سرشناس انگلیس نوشته اند هیچ کس نمی تواند درباره جنگ دوّم جهانی کار کند و پروفسور ایروینگ را نادیده بگیرد. او اولین کسی است که خاطرات 75000 صفحه ای گوبلز را به دست آورد و روی آن کار کرد. این خاطرات به مدت پنجاه سال برای مورخین ناشناخته بود و در آرشیوهای سری ارتش سرخ شوروی نگهداری می شد.

ایروینگ معتقد است که اولاً، در آشویتس و سایر اردوگاههای نازی اتاق گاز وجود نداشته است. ثانیاً، هیتلر هیچ اطلاعی از وجود اتاقهای مرگ و برنامه سازمان یافته برای کشتار یهودیان نداشته است. ثالثاً، یک توطئه جهانی وجود دارد که به مورخین اجازه تحقیق بیطرفانه و بدون پیشداوری در زمینه هولوکاست را نمی دهد. رابعاً، رقم شش میلیون کشته یهودی در جنگ دوّم صحت ندارد و تعداد مقتولین یهودی کمتر از یک میلیون نفر است که در اثر بیماری یا در جریان جنگ، مانند دیگران، کشته شده اند نه در اثر طرح سازمان یافته امحاء جمعی.

روبر فوریسون: پروفسور فوریسون و خانواده اش نیز، مانند رازینیه، در زمان جنگ از آلمانی ها آزار فراوان دیده بودند. او مؤلف کتابهای متعددی است و ثابت می کند که اتاق گاز و سیاست کشتارجمعی یهودیان صحت ندارد.

لوختر مورخ نیست بلکه مهندس متخصص ساختمان زندان است. او برای تحقیق به لهستان رفت و در بازگشت گزارش 196 صفحه ای خود را منتشر کرد که به گزارش لوختر معروف است. او در این گزارش وجود اتاقهای گاز را منکر شد. او ثابت کرد که اتاقهای گاز در آشویتس و سایر اردوگاههای لهستان پس از جنگ دوّم جهانی با هدف جلب توریسم به وسیله حکومت کمونیستی لهستان احداث شده است.

آرنومایر: این مورخ آمریکایی ـ که پیشتر واژه یهودکشی را به کار برده بود ـ در این باره می گوید: بیشتر یهودیان در سالهای 1942 تا 1945 بر اثر امراض طبیعی مرده اند، نه در کوره های آدم سوزی هیتلر؛ زیرا اصلاً هیچ دلیل مستند و قابل قبولی در دادگاه نورمبرگ ارائه نشد که صهیونیستها از جو و شرایط پس از پایان جنگ جهانی دوم که بر جهان حاکم بود، نهایت سوءاستفاده را کردند.

او می گوید: اگر هیتلر در چهار سال تمام طول جنگ نیز مشغول سوزاندن یهودی ها بوده باشد، با توجه به تعداد کوره های مورد ادعای صهیونیستها و زمان سوختن بدن انسان باز هم تعداد قربانیان حداکثر به 50 هزار نفر می رسید نه 6 میلیون نفر.

در این زمینه افراد سرشناس دیگری نیز کار کرده اند:

گرمار رودلف مؤلف کتابی در انکار اتاقهای گاز آشویتس است. ارنست زاندل کانادایی کتابی نوشته با عنوان آیا واقعاً شش میلیون نفر کشته شده اند؟ دیوید هوگان کتابی دارد با عنوان "افسانه شش میلیون نفر". دکتر بروزات تحقیقی دارد درباره اتاقهای گاز در داخائو و اثبات می کند که نه در داخائو، نه در بوخنوالد و نه در سایر اردوگاههای آلمانی اتاق گاز برای کشتار یهودیان و سایر زندانیان وجود نداشته است. و بالاخره روژه گارودی، عضو جنبش مقاومت فرانسه در زمان جنگ دوّم است. او نیز، براساس تحقیقات محققین پیش گفته، نشان می دهد که هولوکاست صحت ندارد و یک افسانه ساختگی است.

4ـ جمع بندی دیدگاههای تجدیدنظرطلبان:

تمامی تجدیدنظرطلبان فوق الذکر در موارد زیر توافق اساسی دارند:

1 ـ فرمان و دستوری از سوی ناسیونال سوسیالیست (نازی) برای نابود ساختن یهودیان وجود ندارد.

2 ـ برنامه و طرحی که نشان دهد نازیها قصد نابودسازی یهودیان را داشته اند، پیدا نشده است.

3 ـ سازمان و بودجه ای که برای اجراینابودسازی ادعایی اختصاص یافته باشد، وجود ندارد. آن طور که رائول هیلبرگ، پژوهشگر مدافع هولوکاست ـ کسی که اسطوره را در افکار جهانیان بازآفرینی نمود ـ تأیید می کند: "آنچه در سال 1941 آغاز شد، فرایند نابودسازی بود که از ابتدا برای آنان برنامه ریزی و نهادی نیز برای اجرای آن سازماندهی نشده بود. طرح و اختصاص بودجه ای برای اجرای عملیات نابودسازی یهودیان وجود نداشت. این عملیات مرحله به مرحله اجرا شد. از این رو، به یک برنامه اجرایی تبدیل نشد، مگر با همفکری و اجماع نظر نظام بوروکراسی گسترده آلمان."

4 ـ تحقیقات دقیق کارشناسان از اردوگاههای تجمعی آلمانها حاکی است: در اردوگاهها، اتاقهای گاز کشنده یا ابزارهای پیچیده برای کشتارجمعی وجود نداشته است. علاوه بر این، گزارشهای مربوط به تیربارانهای دسته جمعی کاملاً اغراق آمیز بوده و بی پایه و اساسند.

5 ـ نه تجهیزات صنعتی کافی و نه سوخت لازم برای سوزاندن تعداد جنازه هایی که تاریخ نگاران رسمی ادعا می کنند، وجود نداشته است. در واقع، ظرفیت کوره های جسدسوزی برای سوزاندن اجسادی که به دلیل گرسنگی و بیماری جان خود را از دست داده بودند هم کافی نبود.

6 ـ سند و مدرکی که وجود اتاقهای گاز کشنده و کشتارهای جمعی ادعایی از طریق گاز را تأیید کند، وجود ندارد. تمامی مدارک براساس گفته های شاهدان عینی است که غیر واقعی بودن شهادتهای آنها نیز تأیید شده است.

7 ـ علی رغم فعالیت گسترده سرویسهای اطلاعاتی و با وجود ساکن بودن افرادی در مناطق نزدیک اردوگاههای تجمعی آلمانها، دشمنان زمان جنگ آلمان به نحوی برخورد کرده اند که گویی نابودسازی یهودی اتفاق نیفتاده است. نه در کنفرانس یالتا، در فوریه 1945 که رؤسای ایالات متحده، روسیه و انگلیس حضور داشتند، نه واتیکان و نه حتی صلیب سرخ بین المللی علیه به اصطلاح هولوکاست اظهارنظر نکرده اند و هیچیک دلیلی برای آن ارائه نداده اند.

8 ـ تحقیقات آماری تهیه شده از یهودیان زنده سراسر جهان حاکی از آن است که تعداد کشته شدگان این گروه قومی، در جنگ جهانی دوم، شش میلیون نفر نبوده است. آمار دقیق کشته شدگان کمتر از 500 هزار نفر است.

ه - واقعیت تاریخی:

برای تبیین بهتر از واقعیت تاریخی ماجرای هولوکاست و ارائه تصویری شفاف و روشن از این مسأله ضروری است بازداشتگاهها و اردوگاههای کشتار سازمان یافته یهودیان موسوم به "راه حل نهایی"، رقم شش میلیون یهودی قربانی هولوکاست و جمعیت یهودیان اروپا در آن زمان، مورد بازنگری تاریخی قرار گیرد.

1 ـ بازداشتگاهها و اردوگاههای اسرای جنگی:

نازیها پس از به قدرت رسیدن در سال 1933 و در راستای تحقق نظرات نژادپرستانه هیتلر، بازداشتگاههایی را برای نگهداری و توقیف بدون محاکمه کمونیستها، یهودیان، اقوام اسلاو اروپای شرقی، کولی ها، روشنفکران مستقل و حتی کشیشهای مخالف با مرام برتری نژادی قوم ژرمن ایجاد کردند.

اولین بازداشتگاهها به کمونیستهای آلمان اختصاص داشت. هزاران کمونیست و از جمله، رهبر آنها ارنست تالمان در این بازداشتگاهها به قتل رسیدند. با شروع جنگ در سال 1938 و گسترش دامنه آن در اروپا، بازداشتگاههای اولیه جای خود را به اردوگاههای جمعی و اردوگاههای کار اجباری دادند. چنین اردوگاههایی ابتدا در خاک آلمان و سپس در سرزمینهای تحت اشغال نازیها در شرق اروپا ایجاد شدند. آمارها نشان می دهد که در مجموع، نازیها از سال 1933.

ـ سالی که در آلمان به قدرت رسیدند ـ تا سال 1945، سال پایان جنگ جهانی دوم بیش از ده هزار بازداشتگاه و اردوگاه کار اجباری در سرتاسر اروپا ایجاد کردند. از مهمترین اردوگاههای داخل آلمان،می توان به داخائو، برگن بلسن، برخنوالد، ماتهاوزن، سکس هاوزن و اورانین برگ اشاره کرد.

آشویتس، بیرکناو، تربلینکا، مجدانک، سالی بور، چلمنو در لهستان، دارنسی و اشتر و تهوف در فرانسه و استراشوف در اتریش و ... نیز از مشهورترین اردوگاههای کار اجباری در سرزمینهای اشغالی بودند. در اردوگاههایی که در لهستان ساخته شدند، عمدتاً اسرای یهودی نگهداری می شدند. اردوگاههای کار اجباری، سمبل سبعیت نازیسم بودند و در آنها مردم آلمان و گروه های نژادی از جمله یهودیان به بردگی واداشته شدند. در این اردوگاهها، اسرای یهودی و غیر یهودی از بدترین شکنجه ها رنج می برند. نازیها با آنها همچون بردگان رفتار می کردند و ارزشهای انسانی آنها را نادیده می گرفتند. برخی از اسراء مجبور بودند روزانه 16 ساعت کار با اعمال شاقه انجام دهند و همیشه در معرض شکنجه قرار داشتند. اردوگاه آشویتس ـ فعال ترین مرکز شرکت شیمیایی فاربین ـ کارخانه های تولید تسلیحات و معادن از جمله مراکزی بودند که اسراء به کار اجباری در آنها وادار می شدند.

رفتار وحشیانه نازیها به همراه شرایط غیر انسانی اردوگاهها، سوءتغذیه، گرسنگی مفرط و مزمن، محرومیت از امکانات رفاهی، راهپیمایی های طولانی و بغرنج از اردوگاه تا محل کار و برخی از امراض همچون مالاریا، اسهال خونی و به ویژه تیفوس که در سالهای آخر جنگ به طور گسترده در اردوگاهها شیوع یافت، در نهایت به مرگ هزاران نفر در این اردوگاهها منجر شد.

مارک وبر درباره وضعیت اردوگاههای اسرا می نویسد:

یهودیان در زمان جنگ، بخش مهم نیروی کار آلمان را تشکیل می دادند (و بنابراین) زنده نگه داشتن آنها به نفع این کشور بود. رئیس دفتر اجرایی اردوگاه اس.اس. در تاریخ 28 دسامبر 1942 حکمی را صادر نمود که تمام اردوگاههای کار اجباری و از جمله آشویتس را در برمی گرفت. براساس این حکم، میزان بالای مرگ و میر زندانیان دراثر ابتلا به بیماری مورد انتقاد قرار گرفته و پزشکان اردوگاهها باید تمامامکانات موجود خود را به کار گیرند تا این میزان را در اردوگاههای مختلف به طور چشمگیری کاهش دهند. به علاوه، این پزشکان باید در مقایسه با گذشته نظارت خود را بر وضعیت تغذیه زندانیان را افزایش داده و با همکاری مسئولان ـ پیشنهاداتی را در خصوص بهبود فرماندهی این اردوگاهها ارائه دهند. همچنین پزشکان اردوگاهها باید در خصوص بهبود شرایط کار در مکانهای مختلف بررسی به عمل آورند. در نهایت، این حکم تأکید داشت: "بنابر دستور رایشز یشیوا اس اس هاینریش هیملر (Heinrich Himmler)میزان مرگ و میر باید به طور چشمگیری کاهش یابد.

شم (Shem) ، روزنامه زیرزمینی ناسیونالیستهای یهودی فرانسه، در 8 ژوئیه 1944، مقاله با ارزشی را چاپ کرد که به توضیح وضعیت اردوگاههای نگهداری و توقیف (یهودیان) در آلمان شرقی می پرداخت. ما باید این گزارشها را در زمره منابع اطلاعاتی قابل اعتماد خود به حساب آوریم، زیرا از طرف خود یهودیان به یهودیان دیگر منتقل شده بودند و بر مبنای تجربه مستقیم قرار داشتند. آنها به تفصیل به کیفیت زندگی و اوضاع و احوال اردوگاههای زیر می پردازند: بیسلورتیز (Byslowitz) ، چرزنو (Chrszno) ، کاتوویتز ـ بیکنائو ـ وادوتیز ، (Kattowitz-Birkenau- Wadowitz) ، میسو (Meisso) ، لاگراوبرلاگن بی یلا ّئو (Lager Oberlagenbielau) و ولدنبرگ (Waldenburg) و ترسین استادت (Theresienstadt) . ممکن است در یک اردوگاه زندگی برای ساکنانش خیلی سخت باشد، اما در اردوگاه بعدی وضع فرق کند و تا حدودی بهتر به نظر برسد، و بالاخره در اردوگاه سوم ممکن است وضعیت روی هم رفته بسیار خوب باشد.

به طور کلی، افرادی که در اردوگاهها زندانی بودند عملاً در همه جا با رفتاری سخت، اما متعادل، روبه رو بودند. زنها باید کارهای سبک خانه داری را انجام می دادند. مردها هم در امور جاده سازی و ساختمان سازی کمک می کردند، اما کارگران متخصص در همان زمینه تخصص خود استخدام می شدند. در این گزارش یهودی، حتی یک کلمه همبحثی از قلع و قمع یهودیان و یا سوءرفتار با آنان نیست. همچنین، هیچ حرفی هم از اتاقهای گاز، اردوگاههای مرگ، و یا بچه کشی به میان نمی آید. درست در نقطه مقابل آن، گزارش شم می گوید که بچه های دو تا پنج ساله را به کودکستانهای مختلف برلین می فرستادند تا از کمکهای ویژه و مراقبتهای جمعیت هلال احمر آلمان و دپارتمان رفاه همگانی برخوردار شوند.

علی رغم اینکه این گزارش مستند درباره وضعیت اردوگاهها منتشر شده بود، اما پس از پایان سال 1945 میلادی، افراد جدیدی به اردوگاه داخو وارد شدند. اینها دیگر یهودی نبودند، بلکه عده ای از سربازان شکست خورده آلمانی و یا به اصطلاح یهودیان متفقین، "جنایتکاران جنگی" بودند. به اینها دستور داده شد تا با حداکثر سرعت ممکن تعدادی ساختمانهای فرعی اضافی در اردوگاه بنا کنند. اما قبل از هر چیز منظره زیبای سرسبز و بستان گونه اردوگاه باید به کلی تخریب می شد. چون برای سینماروهای آمریکایی پذیرش این امر که یهودیان را در باغ و بستان و بستری از گل و گیاه شکنجه می کردند کار مشکلی بود.

به ویژه وقتی آنها را به سینماها کشانده بودند تا صحنه های مخوف و ترسناک (اردوگاهها) را نشانشان دهند. از این رو به کارگران جدید اردوگاه دستور دادند مثلاً یک گودال خون که لوله ای از آن به خارج از گودال می رفت بسازند تا طوری به نظر آید که از این گودال، خون یهودیان از طریق آن لوله تخلیه می شده است. محوطه استحمام زندانیها، اتاق رخت کنی آنها، و محوطه های ورودی، تماماً باید بازسازی می شدند تا به صورتی درآیند که به "کوره آدم سوزی" ادعایی یهودیها شبیه باشند. به منظور دستیابی به این قیافه ظاهری، ساختمان بتون آرمه خاص و جداگانه ای ساخته شد که ورودیهایش مثل سوراخهای تعبیه شده در درهای بزرگ و دروازه بندرهای قدیمی و یا روزنه های کشتی بود، به طوری که امروزه هم هنوز اینها را به خلق خدا نشان می دهند تا در اذهان ایشان وانمود کنند که ورودی کوره های آدم سوزی آلمانیها این چنین بوده است. کارگران اسیر آلمانی همچنیندستور یافتند جایی را به عنوان "محوطه اعدام" بسازند که از بیرون چنین بنماید که آن جا محوطه مخصوص اعدام قربانیانی بوده که از پشت سر به سویشان شلیک می شده است.

فیلیپ آئرباخ (Auerbach) که در حکومت باواریا به عنوان معاون وزیر خارجه کار می کرد، و در عین حال رهبر و قائم مقام یهودیان آلمان ـ که از اردوگاهها آزاد شده بودند ـ به حساب می آمد، این فکر درخشان را عرضه کرد که در هر اردوگاه باید یک درخت دار زدن هم وجود داشته باشد. درخت کاج تنومندی را در محوطه پارکنیگ اردوگاه برای این منظور انتخاب و گریم شد که از نظر آئرباخ، یک شاخه نسبتاً افقی هم داشت و می توانست به خوبی منظور وی را تأمین کند. بدین لحاظ سر این شاخه تنومند را قطع کردند و بقیه قسمت های آن را نیز مدّتها با طناب مالیدند و جلا دادند به طوری که کاملاً چنین به نظر رسد که جای طناب دار یهودیانی است که هر روز صدها نظر از آنها بدین وسیله اعدام می شدند.

بالاخره یهودیان، این اردوگاه را به یک جایگاه مخوف و وحشتناک تبدیل کردند و یک لوح یاد بود هم برای آن ساختند که روی آن حک شده بود: که دویست و سی و هشت هزار یهودی در آن جا سوزانده شده بودند. اما بخش آدم سوزی آن فقط دو کوره داشت، و برای این که بشود 000،238 نفر را در آنها سوزاند باید حداقل سه سال به طور شبانه روزی کار کرده باشند و قریب پانصد و سی تن خاکستر بدن انسانی در آن به چشم بخورد.

2 ـ اتاقهای گاز:

پروفسور روبر فوریسون (Robert Fauvisson)متخصص و کارشناس عالی رتبه فرانسوی بررسی، ارزیابی و شناخت اسناد و مدارک تاریخی، پس از دهها سال مطالعه و تحقیق بر روی اسناد جنگ جهانی دوم، در مراکز و مؤسسه های بزرگ مطالعاتی و پژوهشی، به این واقعیت دست یافت که مسأله "اتاقهای گاز" و قتل عام یهودیها (هولوکاست) دروغ و افسانه ای است که از سویبعضی مجامع و سازمانهای یهودی و کانونهای صهیونیستی، با اغراض کاملاً سیاسی و بلکه اقتصادی ساخته و پرداخته شده است. وی درباره فقدان هر گونه شاهد و سند در اثبات وجود اتاقهای گاز نوشته است.

"در مورد "اتاقهای گاز" مجاور کوره ها، نه دستور ساخت، نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزینه و حتی یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه (اورشلیم، فرانکفورت و غیره...) هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. من در آشویتس بودم. در آنجا هیچ "اتاق گازی" وجود نداشت".

پس از جنگ، سازمان صلیب سرخ جهانی (که درباره "زمزمه های آشویتس" تحقیق کرده بود، واتیکان (که اطلاعات بسیاری از لهستان داشت)، نازیها و سازشکاران (کسانی که با آلمانی ها همکاری داشتند) همگی اعلام کردند:

اتاقهای گاز"؟ ما نمی دانستیم.

و در جای دیگری می گوید:

"من از اردوگاههای "آشویتس" و "بیرکناو" - که در آن اتاق های گاز بازسازی شده و بقایایی از "کوره های آدم سوزی " وجود دارند - چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاههای "اشتراتهوف" (آلزاس ـ فرانسه) و مایدانک (لهستان) مکانهایی را که به عنوان "اتاق گاز" معرفی می شدند بررسی کردم. در مرکز اطلاع رسانی معاصر یهود در پاریس، آرشیوها، دست نویسها، عکسها و شهادتهای کتبی و هزاران سند دیگر را مطالعه کردم. برای یافتن پاسخ، بی وقفه از متخصصان و تاریخ دانان پرسش کرده ام. سالها، اما بیهوده، به دنبال فقط یک بازمانده از تبعیدیان جنگ بودم که با چشم خود "اتاقهای گاز" را دیده باشد، به ویژه به کثرت مدارک ادعایی در این مورد وقعی نمی گذاشتم. به حتی یک مدرک، فقط یک مدرک راضی بودم، اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل، آنچه یافتم، تعداد بی شماری مدارک مجعول، شایسته محاکمه جادوگرانه و مایه شرمساری برای قضاتی است که آنها را پذیرفته اند."

خاطرات دکتر "یوهان پل" کرمر پزشک اردوگاه آشویتس که از تاریخ 29 اوت تا 18 نوامبر 1942 بهاین اردوگاه اعزام شده بود نیز حاکی از این واقعیت است که اصلاً اتاق گازی برای کشتار یهودیان وجود نداشته بلکه آنچه که کشتار می کرده بیماری تیفوس بوده نه آلمانی ها.

اظهارات فوق الذکر از روبر فوریسون و نیز خاطرات دکتر یوهان پل کرمر بیانگر این واقعیت تاریخی است که اصلاً اتاقهای گاز به منظور از بین بردن پشه ناقل بیماری تیفوس با هدف مبارزه با این بیماری مهلک مورد استفاده قرار می گرفته است.

افزون بر اظهارت فوق الذکر، نتایج تحقیق یک افسر یهودی سازمان ضد اطلاعات آمریکا (C.I.C) در سال 1949 گویای این واقعیت است که اصلاً در اردوگاههای نازیها صنعت سوزاندن و یا خفه کردن به وسیله گاز وجود نداشته است. لوئیس مارشالکو در این باره می گوید:

"یکی از افسران یهودی ضد اطلاعات آمریکا در سال 1949 براساس، اطلاعاتی که از یک لهستانی رشوه داده شده به دست آورده بود در باغ سبزیجات اردوگاه، در سطحی وسیع اقدام به حفاری و کاوش کرد. اما علی رغم همه زحمات سنگین و خستگی ناپذیر وی و بودجه زیادی که خرج این کار کرد هیچ گونه اثری از خاکسترهای فوق الذکر و یا اجساد یهودیان به دست نیامد. البته جای تعجبی هم نبود به ویژه اینکه یکی از کوره های اردوگاه را اصلاً پس از جنگ و برای فیلمبرداری صحنه های فیلم "آسیاب مرگ" ساخته بودند."

3 ـ بیماری تیفوس:

پس از جنگ جهانی اول در خلال جنگهای داخلی و حتی قبل از شروع جنگ جهانی دوم، بیماری تیفوس به صورت غیر آشکار در شوروی وجود داشت. ظاهراً شیوع این بیماری در اروپای مرکزی و در اردوگاههای کار اجباری همزمان با انتقال زندانیان شوروی آغاز شد.

نازیها از بهار 1942 تلاش می کردند تا اپیدمی تیفوس را در اردوگاهها از بین ببرند. آنها برای ضد عفونی کردن بلوک های اردوگاهها به منظور از بین بردن ریشه های ناقل بیماری تیفوس و با هدف مبارزهبا این بیماری مهلک از گاز زیکلون ب استفاده می کردند. آنها همچنین برای ضد عفونی کردن لباسهای اسراء، اتاقهای در بسته ای را که بعدها به اتاقهای گاز آدم کشی معروف شد، در برخی اردوگاهها ایجاد کردند.

در مورد اجساد آن عده از اسرایی که بر اثر بیماری تیفوس جان خود را از دست داده بودند و نیز البسه و اشیاء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمی تجویز شده مؤثر آن زمان، سوزاندن آنها بود.

از این رو نازیها به توصیه گروه پزشکی اردوگاهها، تعدادی کوره های جسدسوزی در برخی اردوگاهها، از جمله اردوگاه آشویتس و بیرکناو ایجاد کردند تا اجساد مردگان مبتلا به بیماری تیفوس و البسه آنها را برای مسدود ساختن و جلوگیری از گسترش این بیماری بسوزانند. از سویی در این اردوگاهها به علت وجود سفره های آبی زیرزمینی، امکان دفن اجساد وجود نداشت، چرا که دفن آنها باعث آلوده شدن آبهای زیرزمینی و رودخانه ها و در نتیجه گسترش این بیماری می شد.

هانریس هیملر، از فرماندهان پلیس مخفی حکومت نازیها، چند هفته قبل از پایان جنگ جهانی دوم، در دیدار با نمایندگان کنگره جهانی یهود در این باره اظهار داشت:

برای جلوگیری از شیوع بیماریهای واگیردار مانند تیفوس مجبور بودیم شمار قابل توجهی از اجساد را که به این بیماری مبتلا شده بودند، بسوزانیم بنابراین بالاجبار، کوره های جسدسوزی را ساختیم زیرا اجساد برای ما به حلقه طناب دار تبدیل شده بودند.

در اواخر جنگ نیز، نابسامانی اوضاع عمومی آلمان و نرسیدن مواد غذایی و دارویی به اردوگاهها از یک سو و شیوع بیماری تیفوس در مقیاس وسیع از سوی دیگر، موجب بالا رفتن تکان دهنده میزان مرگ و میر در برخی از اردوگاهها از جمله آشویتس، داخائو و برگن بلسن شده بود. مثلاً در سال 1945 و در آخرین ماههای جنگ، بیماری تیفوس در اردوگاه برگن بلسن شیوع یافت که آلمانی ها نتوانسته اند آن را مهار کنند.

در نتیجه، زمانی که نیروهای انگلیسی، این اردوگاه را آزاد کردند با اجساد بسیاری که در اثر تیفوس جان داده بودند، مواجه شدند و حتی خود انگلیسی ها نیز در مهار این بیماری دچار مشکلات بسیاری شدند.

روبر فوریسون ضمن اثبات ساختگی بودن افسانه کشتار یهودیان در اتاقهای گاز در این باره می گوید:

در سال 1945 و در آخرین ماههای جنگ، یک اپیدمی در اردوگاه برگن بلسن شیوع یافت، به نحوی که، آلمانی ها نتوانستند آن را مهار کنند. البته در آن زمان، اوضاع عمومی آلمان بسیار از هم پاشیده و غم انگیز بود. هیچ گونه مواد غذایی و دارویی به اردوگاه نمی رسید. نیروی هوایی متفقین از ماهها قبل جاده ها و راههای زمینی را بمباران می کرد. صحنه های وحشتناکی که انگلیسی ها پس از دستیابی به این اردوگاه دیدند، مربوط به همین شیوع تیفوس بود. عکسهایی که توسط متفقین از اجساد این اردوگاه گرفته شده، مربوط به ضعف و لاغری ناشی از تیفوس بود و کشتاری در میان نبوده است. انگلیسی ها خود نیز در مهار آن دچار مشکلات بسیار شدند؛ آن چنان که بسیاری از اسیران می مردند و این تقصیر انگلیسی ها هم نبود. بنابراین آلمانی ها و انگلیسی ها نبودند که در برگن بلسن می کشتند، بلکه این تیفوس بود که کشتار می کرد."

دکتر یوهان پل کرمر در تاریخ 13 اکتبر 1942 می نویسد:

"در آشویتس، کوچه هایی به طور کامل از تیفوس نابود شده اند. خود وی نیز به "بیماری آشویتس" مبتلا شد. حتی خود آلمانی ها هم بر اثر آن می مردند"، وی در جای دیگری می گوید:

"پزشکان نیز باج خود را به تیفوس پرداخته اند. دکتر "ماریان یسیلووسکی" از ورشو عهده دار وظیفه رسیدگی به اسرای جنگی شوروی بود که در اثر بیماری تیفوس جان باخت. دکتر "Casar" نیز به تیفوس مبتلا شد. همسر او چند روز پیش (13 اکتبر 1942) از این بیماری فوت کرد و..."

گروههای پزشکی در اردوگاهها برای مسدودساختن و جلوگیری از گسترش بیماری تیفوس، تنها چاره را در سوزاندن اجساد آن عده از اسرایی که بر اثر ابتلاء به بیماری تیفوس جان خود را از دست داده بودند و نیز البسه و اشیاء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمی تجویز شده و مؤثر آن زمان بود که می توانست از سرایت بیشتر بیماری تیفوس جلوگیری کند.

4 ـ کشتار سازمان یافته یهودیان موسوم به "راه حل نهایی":

در پاسخ به این سؤال که آیا کشتاری از یهودیان در اردوگاههای هیتلری صورت گرفته و شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و در اردوگاههای آلمان نازی قتل عام شده اند باید گفت که:

اولاً؛ "هیچ دستور یا فرمانی از سوی سران حزب نازی مبنی بر قتل عام یهودیان در اردوگاههای هیتلری و حتی در مسیر حرکت نازیها به سوی لهستان، بالکان و شوروی سابق وجود ندارد."

ثانیاً؛ قربانیان جنگ جهانی دوم و قتل عامهای نازیها تنها یهودیان نبوده اند، بلکه همه آحاد مردم کشورهای اروپایی اعم از یهودی و غیر یهودی بودند. واحد کشتار نازیها علاوه بر یهودیها، اقدام به قتل عام کولیها، کمونیستها، رهبران سیاسی و اندیشمندان، معلولان جسمی و عقب مانده های ذهنی و قشرهای دیگری از غیرنظامیان کردند.

ثالثاً؛ تجدیدنظرطلبان تاریخی معتقدند که روش مورد استفاده در جمع آوری آمار کشته شدگان، کاملاً غیر فنی و غیر علمی بوده است. از این رو عدد نمادین شش "میلیون یهودی" فاقد اعتبار علمی است.

محققین تجدیدنظرطلب معتقدند موضوع "راه حل نهایی" تنها پس از اعتراف رودلف هس صورت جدی به خود گرفت. این اعترافات سرآغاز یک سلسله اعترافات به انجام شنیع ترین جنایات نازیها در دوران جنگ جهانی دوم و در اردوگاههای کار اجباری به ویژه آشوویتس است. اما بازخوانی پرونده های دادرسی نورمبرگ از زاویه دید تجدیدنظرطلبی حقایق دیگری را آشکار می سازد که اگر نه کمتر، لااقل به اندازه اعترافات موجودتکان دهنده هستند. ارنست زاندل در مطلبی تحت عنوان: "نورمبرگ؛ جنایتی که هرگز نخواهد مرد"، به طور خلاصه به حوادث حاشیه ای جلسات دادرسی های نورمبرگ اشاره کرده است. به عنوان مثال بسیاری از آلمانی ها که حتی مسئولیت چندان مهمی در ارتش نازی نداشته اند به عنوان "جنایتکار جنگی" در جایگاه متهم حضور یافتند، و یا اعتراف گیریهای تحت شرایط بسیار خشونت بار ارعاب و تهدید انجام شده است."

پرفسور فردریک توبن درباره راه حل نهایی رایش و کشتار سازمان یافته یهودیان می گوید:

"در این میان یهودیان با به دست آوردن این کتاب، آغاز ماجرای هولوکاست جعلی را رقم زدند. با مرگ مشکوک هیتلر و شکست آلمان نازی و دستگیری سران حزب نازیست، محاکمه آنها در دادگاه بین المللی نورمبرگ آغاز گردید و در طول دادگاه هیچ سند مکتوبی درباره کشتار سازمان یافته یهودیان به دست نیامد".

عده ای در دادگاه ادعا می کنند که هیتلر دستور داده، یهودیان را در اردوگاههایی مثل آشویتس با گاز زیکلون ب خفه کنند و بعد در کوره بسوزانند. سرانجام قدرتهای ذی نفوذ وقت می پذیرند که هیتلر شش میلیون قربانی یهودی را با این روش کشته است. لوح یادبودی می سازند و جلوی آشوویتس اردوگاه اسرای جنگی نصب می کنند و روی آن رقم شش میلیون را حک می کنند! اما رقم اصلی کشته های اسرای جنگی اعم از غیر یهودی و یهودی که بر اثر بیماری هایی چون تیفوس، وبا، مالاریا در اردوگاه آشوویتس مردند، حداکثر بیش از 900 هزار نفر نبود.

زاندل همچنین به کتاب "لژیونهای مرگ" نوشته نویسنده انگلیسی روپرت باتلر استناد می کند. روپرت در این کتاب شرح کاملاً شفافی از چگونگی اعتراف گیری از رودلف هس ارایه کرده است و اینکه چگونه هس پس از آنکه روزهای متمادی تحت شکنجه روحی و جسمی بوده و تحت تأثیر دارو و الکل برگه اعتراف به کشتار دو میلیون پانصد هزار یهودی در اتاقهای گاز اردوگاه آشوویتس را امضاء نموده است.

موارد بسیار دیگری را می توان بیان نمود که تجدیدنظرطلبان با ارایه اسناد به جا مانده از دادرسی های نورمبرگ اثبات نموده اند که اعتراف گیری هایی که توسط نیروهای متفقین پیش از جلسات دادرسی صورت گرفته، تحت شرایط کاملاً غیر انسانی به وقوع پیوسته است و هدف از آنها تنها اعتراف به وجود طرح برنامه ریزی شده برای کشتار یهودیان موسوم به "راه حل نهایی" بوده است.

موضوع دیگری که بسیار مورد توجه تجدیدنظرطلبان در هولوکاست و به ویژه "راه حل نهایی" برای یهودیان اروپا بوده است، حذف برخی واژگان و عبارات، و جایگزین کردن آنها با عبارتی دیگر است که به نظر می رسد با هدف و منظور خاصی صورت گرفته باشد. تجدیدنظرطلبان معتقدند که در سخنان و فرامینی که به هیتلر نسبت داده می شود واژه (emigration) مهاجرت به خارج با واژه (extermination) (نابودی، ریشه کن کردن و انهدام) جایگزین شده است. اما این جایگزینی چنان عجولانه و از روی بی دقتی انجام گرفته که در مهمترین اسنادی که اتفاقا مورد استفاده محافل صهیونیستی نیز قرار می گیرد، اعمال نشده است. به عنوان مثال می توان به فرمان کتبی گورینگ به رینهارد هایدریش (معاون امنیتی رایش) در تاریخ 31 جولای 1941 استناد کرد که در آن به واژگان (emigration)و (evacuation)(تخلیه، انتقال) اشاره شده است. در هیچ سطری از این فرمان و فرامین مشابه واژه (extermination) معادل آلمانی آن) به چشم گ نمی خورد.

موارد مشابهی از مسائل فوق الذکر را می توان در دفاعیات کارشناسانه ارنست زاندل و همچنین در محاکمات ادو والندی (Udo walendy) تجدیدنظرطلب آلمانی در سال 1985 و محاکمات دیوید ایروینگ و مارک وبر در سال 1988 مشاهده نمود که همگی با بررسی موشکافانه و دقیق اسناد به جا مانده از دادرسی های نورمبرگ اعتقاد به جایگزینی هدفمند برخی واژگان در اسناد و فرامین فوق الذکر دارند.

لوئیس مارشالکو درباره جعلی بودن و یاصحت ادعای صهیونیستها مبنی بر قتل عام یهودیان می گوید:

"کسانی که در دادگاه نورمبرگ محکوم شدند، مکرراً و با وجدانی آسوده می گفتند که در تمام دوران جنگ، آنان چیزی راجع به قتل عامهای جمعی یهودیان و یا اردوگاه "آشویتس" و یا "تربلینکا" نمی دانستند و اولین باری که نام آنها را شنیدند از دهان دادستان همین دادگاه بوده است."

5 ـ رقم شش میلیون یهودی قربانی هولوکاست:

مقامات اشغالگر آمریکایی بعد از جنگ بررسیهایی را در آلمان شروع کردند تا ببینند رقم حقیقی کسانی که در اردوگاهها جان باخته بودند دقیقاً چند نفر است. مطابق گزارشی که اینها در سال 1951 چاپ کردند کل رقم کسانی که در اردوگاهها طی تمام این مدت از دست رفته بودند حدود 1/2 میلیون نفر شمارش شد که شامل کولیها، اوکراینیها، یهودیان، و همه ملیتهای دیگر بود. یعنی همه آنهایی که به یک مرگ طبیعی در اردوگاهها مرده بودند.

بنابراین، در بالاترین سطح ممکن، تعداد یهودیان جان باخته را نمی توان بیش از پانصد تا ششصد هزار نفر دانست. اما در مقایسه با این، ملل مسیحی تلفات به مراتب بیشتری را متحمل شدند. ملت کوچک مجارستان که کل جمعیت آن شاید از تعداد یهودیان امروز بیشتر نباشد. تعداد قربانیان جنگ در آن کشور ـ چه آنهایی که در بمبارانهای هوایی مرده بودند و یا این که در اردوگاههای مرگ سیبری از گرسنگی جان باخته و یا یخ زده بودند ـ حداقل به رقم یک میلیون نفر می رسید. حال، رقم تلفات انسانی آلمان چه میزان است؟ سه میلیون و ششصد هزار نفر از سربازان آلمانی در عملیات جنگی ای که توسط قوم یهود بر رایش تحمیل شد جان باختند. یک میلیون و دویست هزار نفر دیگر از کسانی که منشأ آلمانی داشتند در پایان جنگ قتل عام شدند. یک میلیون و چهارصد هزار نفر از آلمانیها هم در زندانها، اردوگاههای اسرای جنگی و اردوگاههای توقیف و نگهداری متفقین و روسیه شوروی جانباختند و یا به قتل رسیدند.

در مورد تعداد رقم شش میلیون یهودی، تجدیدنظرطلبان تاریخی معتقدند که این رقم را صهیونیستها تعیین کرده اند و اگرچه جنگ جهانی دوم تبعات بسیاری برای مردم همه کشورهای درگیر جنگ از جمله یهودیان داشته اما به هیچ روی قتل عام یهودیان در چنین مقیاس وسیعی و با امکانات سالهای 47ـ1943 امکان پذیر نیست. آنها درباره شمار کشته شدگان یهودی که از سوی صهیونیستها ارائه شده است معتقدند از یک سو رقم "شش میلیون" برای قربانیان یهودی در طول جنگ جهانی دوم، عددی از پیش تدارک دیده شده، یا به عبارتی "عددی نمادین" است. و از سوی دیگر آمار و ارقام ارائه شده تنها براساس شهادت شفاهی (و تنها در یک مورد شهادت کتبی از متهمان که دادرسی های نورمبرگ [به نام ویلهم هوتل ]سپس به عنوان شاهد در جایگاه شهود دعوت شدند، تهیه شده است.

انواع و اقسام روزنامه هایی که زبان مجاری و در نقاط مختلف دنیا چاپ می شوند به طور دائم تکرار می کنند که ششصد هزار نفر مجاری در طول جنگ جان باخته اند. اما علی رغم این مطلب، آمار روزنامه نیویورک تایمز تعداد یهودیان سر به نیست شده در مجارستان را فقط دویست هزار نفر ذکر می کند، در حالی که مرکز آمار بوداپست، که از سال 1946 انحصاراً یهودیان و دموکراتهای مردمی را بر عهده داشته است، اظهار می کند که تعداد تلفات قوم یهود رقم 000،120 نفر است. اما حتی ارقام مرکز آمار مجارستان نیز فقط مبتنی بر مقایسه اعلامیه های فوت رسمی با بیانات یهودیانی است که به مجارستان باز می گشتند.

جالب است که در بخش مربوط به مجارستان، در مقابل ستون "افراد جابه جا شده مجاری" فقط چند خط تیره می بینیم و هیچ عدد و رقمی در آن جا به دست داده نشده است. از این قسمت می توانیم نتیجه بگیریم که هیچ یهودی مجاری "جابه جا شده"ای در اتریش و یا آلمان باقی نمانده بودند. اما حقیقت مطلب این است که 000،35 نفر از یهودیان مجارستان هرگز به کشور مجار تحت کنترل شورویمراجعت نکردند. از این رو، با ملاحظه این رقم جدید، تعداد تلفات یهودیان مجاری الاصل، به عوض 000،120 نفر، فقط 000،85 نفر خواهد بود. روزنامه نیویورک تایمز توجه می دهد که 000،25 نفر از یهودیان مجاری که به عنوان اعضای تیپهای کارگری به روسیه شوروی رسیده بودند و بعدها نیز در همان جا دستگیر شدند، در فهرست یهودیان گم شده مجاری به حساب آورده نشده اند. بعدها همه این افراد، در بهترین وضعیت جسمانی به مجارستان مراجعت کردند. بدین ترتیب برآورد عادلانه تری از تعداد تلفات قوم یهود مجارستان رقم حدود 000،60 نفر خواهد بود.

شبیه همین تقلبهای آماری را می توان در مورد یهودیان فرانسه به دست داد. دادستان عمومی که در خلال محاکمات نورمبرگ به رونده یهودیان فرانسه رسیدگی می کرد گفت که تعداد یکصد و بیست هزار نفر یهودی به دلایل نژادی، تبعید شده بودند. روزنامه نیویورک تایمز هم می گوید که از جمع 000،320 نفر یهودی فرانسوی تنها 000،180 نفر از آنها زنده باقی مانده بودند. بدین ترتیب باید 000،140 نفر کشته شده باشند. اما چگونه؟ خواننده ممکن است از خود بپرسد که در چه زمانی، مطابق گفته دادستان عمومی مسؤول رسیدگی به پرونده های فرانسه، این 000،120 نفر اخراج و تبعید شده بودند؟ علاوه بر این، تعداد قابل ملاحظه ای از اینها نیز در زمره باقی ماندگان از جنگ بودند.

در کتاب برادلی (Bradley) ، تحت عنوان فرانسه تو (Your France) ، مطالب وحشتناکی درباره تجاوزات و جنایاتی که یهودیان آزاد شده از اردوگاههای آلمان بر ضد هموطنان فرانسوی خویش انجام دادند، می خوانیم.

اما اطلاعات و آمار ارائه شده در مورد گروههای بزرگتر یهودیان، یعنی آنهایی که در لهستان و روسیه زندگی می کردند، از این هم مبالغه آمیزتر و متقلبانه تر است. مطابق داستانهای "کمیته مشترک توزیع" و نیز روزنامه یهودی "نیویورک تایمز"، از جمع سه میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر یهودی لهستانی و روسی تنها هشتاد هزار نفرشان بازماندگانجنگی بودند. وقیحانه ترین دروغ و فریب اینها این است که مطابق ستون مربوط به لهستان، هیچ یهودی لهستانی جابه جا شده ای در آلمان غربی یا اتریش وجود ندارد. در حالی که، درست برعکس این مطلب، هزاران نفر از یهودیان در بازارهای سیاه این کشورها ملیولند! اما بدبختانه، امر غیر منتظره پیش آمد که باعث برهم زدن نظم افکاری عمومی شد که فکر می کرد تنها هشتاد هزار نفر از یهودیان لهستانی باقی مانده اند؛ این که به طور ناگهانی یکصد و پنجاه هزار نفر از یهودیان لهستان که از قتل عامهای این کشور فرار می کردند به غرب سرازیر شدند. آنان را با عجله تمام به فلسطین و آمریکا فرستادند. وسایل مهاجرت آنها نیز در کمترین زمان ممکن، که حقیقتاً بی سابقه بود، فراهم شد.

این نیز نکته قابل توجه دیگری است که در آمار و ارقام "کمیته توزیع مشترک" اصلاً ذکری از روسیه شوروی به میان نمی آید. اما باید دید وضعیت یهودیان روسیه چگونه است؟ این کمیته فقط به ارائه اطلاع زیر بسنده می کند: "تعداد تلفات دیگر کشورهای قاره 000،139 نفر". اما روزنامه نیویورک تایمز این رقم را تصحیح می کند و می گوید با شامل کردن جمعیتهای یهودی استوانی، لاتوی (Latvia) ، و بالاخره لیتوانی، از بین 000،550،3 نفر یهودی روسیه شوروی، تنها 000،665،2 نفر از آنها برجای ماندند. این بدان معناست که 000،885 نفر از یهودیان شوروی و حوزه بالتیک باید از بین رفته باشند.

روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز که رقم شش میلیون یهودی را تا سال 1971 واقعی می پنداشته در این باره چنین می گوید:

در اینجا می خواهم بازگو کنم که چگونه به غیر واقعی بودن رقم شش میلیون قربانی پی بردم، چون من هم تا سال 1971، آن را واقعی می دانستم".

آقای"ناحوم گلدمن" (Nahum Goldman) ، رئیس کنگره جهانی یهود،

(سیاستمدار آلمانی و بانی حزب مسیحی دموکرات آلمان. وی بین سالهای 1949 تا 1963 صدراعظم آلمان بود.) یکی از دوستان من است.حتی در خانه اش در بیت المقدس مهمان او بوده ام. یک روز در پاریس برایم تعریف می کرد که چگونه به خاطر قربانیان یهود، توانسته است غرامت سنگینی از رئیس جمهور آدنور بگیرد.

آقای ناحوم گلدمن گفت: "من رقم رسمی شش میلیون را تعیین کردم".

مارک وبر مورخ و رئیس مؤسسه بازنگری تاریخی نیز می گوید:

برای اثبات ادعای بی وقفه و مکرر کشتار شش میلیون یهودی، هیچ مدرک دقیقی وجود ندارد. با این حال واضح است که میلیونها یهودی از جمله زندانیان آشویتس و سایر به اصطلاح اردوگاههای مرگ طی جنگ جهانی دوم از تنهایی می تواند به بروز تردیدهایی در خصوص داستان کشتار منجر شود. براساس برآورد دقیق باسلر ناخریشتن، یکی از روزنامه های مهم کشور بی طرف سوئیس در ژوئن 1946، این امکان وجود ندارد که طی جنگ جهانی دوم و تحت حکومت آلمان بیش از 1/5 میلیون یهودی اروپایی جان خود را از دست داده باشند."

دیوید ایرونیگ، مورخ تجدیدنظرطلب انگلیسی نیز در کتاب خویش به نام "نورمبرگ آخرین نبرد" در خصوص آمار قربانیان هولوکاست به نکات جالبی اشاره می کند. وی در این کتاب می نویسد: "برخی از سران صهیونیست از اوایل ژوئن 1945 توانستند علی رغم آشفتگی های آن زمان که عمداً هرگونه آمارگیری را غیرممکن می ساخت، شمار دقیق قربانیان ـ یعنی رقم شش میلیون نفر ـ را اعلام کنند.

در بخش دیگری از این کتاب، ایروینگ به ملاقات وکیل یهودی، نمایندگان مهم ترین سازمانهای یهودی وقت در آمریکا با روبرت جکسون، سربازرس کل در جریان دادرسی نورمبرگ اشاره می کند که در سال 1945 در شهر نیویورک آمریکا رخ داد در این ملاقات، جکسون از سه وکیل می پرسد چه تعداد یهودی در سرزمینهای تحت اشغال نازیها جان خود را از دست داده اند و پاسخ می گیرد: شش میلیون نفر.

6 ـ جمعیت یهودیان اروپا:

در سال 1933 میلادی، کل تعداد یهودیان اروپاـ به استثنای روسیه شوروی ـ جمعا 000،600،5 نفر بوده است. این رقم، بر مبنای آماری که در روزنامه نیویورک تایمز، مورخ 11 ژانویه 1945 چاپ شده بود، به خوبی از ناحیه اعضای کنگره یهودی آمریکا (معتبر) شناخته شده بود. از این پنج میلیون و ششصد هزار نفر، یک میلیون نفر را باید برای یهودیانی که در لهستان بیرون از خط مولوتف ـ ریبن تروپ (Molotov-Ribbentrop) باقی مانده بودند، و تا 21 ژوئن 1941 زمانی که جنگ آلمان و روسیه شروع شده بود هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده بود، کسر کرد.

بنابر آمار باسلر ناخریشتن، اگر یهودیان روسیه شوروی را به حساب نیاوریم، تعداد پنج میلیون نفر یهودی در اروپا زندگی می کردند. اما از این رقم پنج میلیون هم باید تعداد یهودیانی را که در کشورهای بی طرف به سر می بردند کسر کنیم، زیرا برای آنها هم هرگز هیچ اتفاقی نیفتاده بود. مطابق آماری که در سالنامه جهانی سال 1942 چاپ شده بود، تعداد یهودیانی که در جبل الطارق، جزایر انگلیس، پرتغال، اسپانیا، سوئد، سوئیس، جمهوری ایرلند و ترکیه زندگی می کردند 000،420 نفر بود.

بنابراین، حداکثر تعداد یهودیانی که برای ناسیونال ـ سوسیالیسم آلمان قابل دسترسی بود بیشتر از 000،500،4 نفر نبوده است. همان منبع بی طرف، یعنی باسلر ناخریشتن، با مراجعه به آمار و ارقام موجود یهودی، بدین نتیجه رسید که در فاصله سالهای 1933 تا 1945، تعداد یک میلیون و پانصد هزار نفر از یهودیان مناطق تحت پوشش رایش به انگلستان، سوئد، اسپانیا، پرتغال، استرالیا، چین، هندوستان و فلسطین مهاجرت کرده بودند. البته در صورتی که از ایالات متحده آمریکا که هشتاد درصد از مهاجرانی را که با پاسپورتهای آلمانی، استرالیایی، لهستانی و یا چکسلواکیایی به آنجا وارد می شدند یهودیان تشکیل می دادند، نامی به میان نیاوریم.

مطابق گزارش همین روزنامه، پیش از آن که لشکریان آلمان حمله خود را به روسیه شوروی آغاز کنند، نیم میلیون نفر از یهودیان آنجا به سیبری فرار کرده بودند. بنابراین، کل تعداد یهودیانی که در قلمرونفوذ هیتلر باقی می ماند، از مرز دو میلیون و پانصد هزار نفر فراتر نمی رفت. اما در سال 1946، اگر باز روسیه را مستثنی کنیم، هنوز 600،559،1 نفر یهودی در اروپا زندگی می کردند!

نکته دیگری که قابل توجه است و دروغ بودن ماجرای هولوکاست را اثبات می کند آمار جمعیت یهودیان، قبل و بعد از جنگ جهانی است. سالنامه های آمریکا قبل از جنگ در سال 1939 آمار یهودیها را اعلام کرده است. همین سالنامه ها که توسط سالنامه های آمریکا قبل و بعد جنگ اعلام شده تغییر پیدا نکرده است.

آمار دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه در کل اروپا در زمان جنگ سه میلیون و یکصد و بیست هزار یهودی ساکن بودند. حالا نکته بعدی اینجاست که این شش میلیون از کجا آمده است و چطور دو برابر [جمعیت] . یهودیان ساکن در اروپا در جنگ کشته می شوند؟ نکته جالب توجه دیگر هم اینکه از جمعیت 600 هزار یهودی که در آلمان ساکن بودند، 400 هزار نفرشان به دستور هیتلر از آلمان اخراج شده بودند و این مسأله قبل از جنگ اتفاق افتاده بود. یعنی در آلمان، تنها 200 هزار یهودی ساکن بودند. نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که آمار یهودیها قبل و بعد از جنگ تغییر پیدا نکرده است.

با توجه به واقعیت های تاریخی که در مورد آنها شرح داده شد، دلایل متعددی در خصوص دروغ بودن ماجرای هولوکاست قابل ارائه است که برخی از آنها عبارتند از:

1 ـ اگر فرض کنیم که سوزاندن یهودیان اتفاق افتاده باشد، باید یادآور شد که این تنها اتفاقی نیست که طی آن تعداد زیادی انسان با هم می میرند و این حوادث حتی در همین قرن بیستم بسیار اتفاق افتاده است.

2 ـ هیچ کوره آدم سوزی یا اتاق گازی وجود نداشته است. و دلیل آن هم این است که آیا امکان دارد سوزاندن شش میلیون انسان که در طول دو یا سه سال انجام شده، هیچ مدرک تاریخی یا جغرافیایی از خود برجای نگذاشته باشد.

هیچ مدرک تاریخی، هیچ عکس یا نقشه ای، یاهیچ نشانه موجود در محل مورد ادعا. هیچ چیز!!

این امر به قدری واضح بوده که حتی در بعضی موارد تاریخ دانان و تاریخ نویسان صهیونیست هم مجبور به اقرار آن شده اند. از جمله در دهه 1980 یکی از یهودیان به نام پرفسور آرنو مایر (Arno mayer) اقرار کرده منابع موجود برای تحقیق در مورد اتاقهای گاز کم و غیر قابل اعتماداند.

این اقرار روشن می کند که اگر مدارکی وجود داشت، وی را مجبور به بیان این موضوع نمی کرد.

علاوه بر اینها اظهارات تمام کسانی که در نزدیکی آن اردوگاهها (که ادعا می شود هولوکاست در آنها صورت گرفته) زندگی کرده اند و حتی نجات یافتگان همان اردوگاهها که صحت هولوکاست را رد کرده اند، نادیده گرفته می شود.

اسناد باقی مانده از جنگ جهانی دوم، نه تنها هولوکاست را تائید نمی کنند، بلکه به روشنی آن را رد هم می کنند! از جمله عکسهای هوایی که از آن دوران باقی مانده مدارک خوبی برای عدم وجود کوره های آدم سوزی هستند.

3 ـ اطلاعات آماری نشان می دهد که شش میلیون حدود 500 برابر یهودیان کشته شده در آن زمان است!

4 ـ جنگ جهانی دوم یک جنگ خانمان سوز برای تمام بشریت بود، نه تنها برای یهودیان که شاید (دو درصد) 2% جمعیت آن را تشکیل می دادند.

5 ـ هیچ سندی مبتنی بر این امر که هیتلر قصد نسل کشی یهودیان را داشته وجود ندارد.

اگر یک مرور تاریخی به اظهارات صهیونیستهای تاریخ دان و تاریخ نگار هم بیندازیم، مشاهده می شود که یکی از این افراد پرفسور مایر است که در سال 1988 اظهار داشته که بیشتر یهودیان در بین سالهای 1942 و 1945 (همان سالهایی که صهیونیستها مدعی هولوکاست هستند) بر اثر امراض طبیعی مرده اند تا بلاهای غیر طبیعی!

ایروینگ پس از یک کار شش ساله بر روی اسناد سری شوروی سابق اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را منتشر کرد با نام جنگ هیتلر که جنجال فراوان به پا نمود و کار وی را به دادگاه کشانید.ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر مدعی است که اصولاً در دوران جنگ هیچ نوعی از کشتار یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است. ایروینگ نشان داد که مهم ترین اسناد جنگ دوّم جهانی همه به طور مرموزی مفقود شده اند. بسیاری از یادداشت های روزانه سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود به سرقت رفته و پنهان یا معدوم شده است. او از جمله اشاره می کند به یادداشت های روزانه موسولینی که زمانی موجود بود و اکنون وجود ندارد.

و ـ آموزش هولوکاست:

با گذشت بیش از 60 سال از جنگ جهانی دوم، صهیونیست ها سعی دارند توجه جامعه بین المللی را به جریانی موهوم به نام هولوکاست جلب کنند. به همین خاطر مسئله آموزش هولوکاست در مدارس و محافل علمی جهان از طرف اسرائیل و نهادهای صهیونیستی مطرح شد. فشار سازمانهای صهیونیستی باعث شده است که تعدادی از کشورها به آموزش هولوکاست در مدارس خود بپردازند. در این رابطه در آوریل 2007 وزیر آموزش و پرورش سوئد بر گنجاندن واقعه هولوکاست در کتابهای تاریخ دانش آموزان سوئد تأکید کرده بود.

وزیر آموزش آرژانتین نیز آموزش هولوکاست را به عنوان یک بخش ضروری در برنامه آموزشی مدارس عمومی این کشور اعلام کرد. در کشورهایی مانند آلمان، لهستان و آمریکا نیز برنامه آموزش هولوکاست در مدارس این کشورها اجرا شد. علاوه بر موارد ذکر شده، وزارت امور خارجه اسرائیل در جدیدترین اقدام خود با تسلیم قطعنامه ای به یونسکو، خواست تا این سازمان برنامه ای آموزشی را برای آموزش جزئیات هولوکاست و نقش آن در تاریخ به دانش آموزان سرتاسر جهان تنظیم کند. یونسکو نیز در سی و چهارمین نشست عمومی خود در 30 نوامبر، به این قطعنامه رأی مثبت داد.

موضوع آموزش هولوکاست در مدارس عمومی با توجه به اینکه مخالفان زیادی در سطحجهان دارد، فقط در معدودی از کشورها و در سطحی بسیار محدود پذیرفته شده است.

انگلیس نیز یکی از کشورهایی است که مطرح شدن آموزش هولوکاست در مدارس این کشور با مخالفتهای زیادی روبه رو شد. بدین لحاظ نهادهای صهیونیستی نسبت به برچیده شدن این درس از برنامه آموزشی مدارس عمومی انگلیس اظهار نگرانی کردند.در آوریل 2007 وزارت دارایی انگلیس و بنیاد پیروز اعلام کردند که هر کدام سالانه مبلغ 500 هزار دلار به مدت سه سال (در مجموع 3 میلیون دلار) به منظور ارتقای آموزش واقعه هولوکاست در اختیار نهاد آموزش هولوکاست قرار خواهند داد.

ز ـ رابطه انکار هولوکاست و آنتی سمیتیسم:

در کنار آنتیسمیتیسم، انکار هولوکاست به طور جدی توسط سازمانهای صهیونیستی رصد می شود.

هنگامی که تام لانتوس عضو صهیونیست کنگره آمریکا طرحی در سال 2004 درباره لزوم تهیه گزارشهایی درباره آنتی سمیتیسم توسط دولت آمریکا از سراسر دنیا را پیشنهاد کرد مباحثی در کنگره این کشور به ویژه در اعتراض به توجه ویژه به یک مذهب که خلاف قانون اساسی آمریکاست، مطرح شد. با رایزنی گسترده سازمانهای صهیونیستی از جمله مؤسسه وایمن (نک: مؤسسه مطالعات هولوکاست) سرانجام این مخالفت ها فروکش کرد و انکار هولوکاست در اشکال مختلف به عنوان مصداق آنتی سمیتیسم به رسمیت شناخته شد. دولت آمریکا سپس در راستای اجرای آن مصوبه، گرگ ریکمن (Gregg Rickman)را به عنوان نماینده ناظر در زمینه مقابله با آنتی سمیتیسم تعیین کرده است.

با توجه به اینکه هولوکاست، رکن هویت ساز رژیم صهیونیستی است و موضوعی است که پذیرش آن به راحتی از سوی همه انجام نمیشود، از این رو پاشنه آشیل صهیونیستها محسوب شده و به همین دلیل است که آن را با آنتی سمیتیسم مرتبط کرده اند تا تفاوتی میان انکار هولوکاست و انتقاد از اسرائیل وجود نداشته باشد و هر دو از مصادیق آنتیسمیتیسمبه حساب آیند. مروری بر گزارشهایی که سازمانهای صهیونیستی در زمینه آنتی سمیتیسم منتشر می کنند، این موضوع را تأیید می کند. گزارش "مرکز امور عمومی اورشلیم" (JCPA)تحت عنوان "پساـ هولوکاست و آنتیسمیتیسم"

(Post- Holocaust and Anti-Semitism)

یکسان بودن مفاهیم مذکور را نشان می دهد. در یکی از گزارشها JCPA درباره آنتی سمیتیسم در کاریکاتورهای جهان عرب، کشتار کودکان فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی و مقایسه این رژیم با نازیها مهمترین مصادیق آنتی سمیتیسم ذکر شده اند. حتی در گزارش فدراسیون جوامع یهودی روسیه، بیگانه هراسی که معمولاً شامل همه بیگانگان می شود به یهودیان تقلیل داده شده و جزء مصادیق آنتیسمیتیسم ذکر شده است.

از نظر سازمانهای صهیونیستی هیچ گونه تفاوتی میان انکار هولوکاست (Holocaust Denial)و تجدیدنظرطلبی (Revisionism)وجود ندارد. اگر چه این دو با هم تفاوت ماهوی دارند زیرا تجدیدنظرطلبان، کشته شدن یهودیان را منکر نمی شوند، اما سایت های صهیونیستی، تجدیدنظرطلبان را منکر هولوکاست می خوانند.

صهیونیست ها معتقدند که هر کسی این گزاره که: "در جنگ جهانی دوم، شش میل یون یهودی در یک برنامه از قبل طراحی شده توسط نازیها در اردوگاههای کشتارجمعی کشته شده اند" را به طور کامل نپذیرد و حتی در هر یک از جزئیات آن شک کند، منکر هولوکاست محسوب میشود. از نظر آنها ارزش هر یک از جزئیات این گزاره مساوی با ارزش کل آن است.

برای مثال اگر کسی برنامه از قبل طراحی شده نازی برای کشتار یهودیان در اردوگاههای کشتار جمعی را بپذیرد اما معتقد باشد که به جای شش میل یون نفر، پنج میل یون و 999 هزار نفر کشته شده اند، وی منکر هولوکاست خواهد بود. این در حالی است که تجدیدنظرطلبان برخی بخشهای گزاره مذکور را می پذیرند، اما بقیه بخشهای آن را نمی پذیرند، بنابراین از نظر صهیونیست ها آنها منکرهولوکاست هستند اما در واقع اینها چون همه ابعاد هولوکاست را رد نمی کنند، تجدیدنظرطلب محسوب می شوند.

برای مثال سایت مرکز هماهنگی برای مقابله با آنتی سمیتیسم

The Coordination forum for Countering Antisemitism=CFCA)

اسامی مهمترین تجدیدنظرطلبان را زیر عنوان منکران هولوکاست آورده است در حالی که تمامی این افراد در سایت تجدیدنظرطلبان، تجدیدنظرطلب نامیده شده اند. در مجموعه قوانینی که در این زمینه در برخی کشورها تهیه شده نیز تفاوتی بین منکر و تجدیدنظرطلب هولوکاست وجود ندارد.

ح ـ اعمال خشونت آمیز و اقدامات تروریستی بر ضدمخالفان و منکران هولوکاست:

1 ـ عملیات خشونت آمیز بر ضد تجدیدنظرطلبان تاریخی:

افرادی که در سالیان اخیر بیشتر هدف تروریسم صهیونیستی قرار گرفته اند عمدتاً کسانی بودند که کلیت ماجرای آدم سوزی مورد قبول عموم در مورد شش میلیون یهودی در اروپا طی جنگ جهانی دوم را قبول نداشتند. طی دهه های اخیر، تعداد زیادی از اندیشمندان، مدارک مستندی ارائه کرده اند که شک و تردیدهای زیادی را درباره جنبه های به اصطلاح مستند آدم سوزی یهودیان برانگیخته است. از جمله این تجدیدنظرطلبان هولوکاست می توان به دیوید ایروینگ، مورخ بریتانیایی، دکتر روبرت فوریسون فرانسوی و دکتر آرتور باتز از دانشگاه نورث وسترن اشاره کرد. چند نمونه از اقدامات خشونت آمیز علیه تجدیدنظرطلبان تاریخی عبارتند از:

1 ـ جرج اشلی، دبیر تاریخ دبیرستان و حامی مؤسسه مطالعات تاریخی به خاطر دیدگاه های تجدیدنظرطلبانه خود، چندین بار هدف حملات تروریستی قرار گرفت.

2 ـ در دو حادثه جداگانه در آوریل 1985 به اتومبیل دکتر چارلز وبر، حامی مالی نشریههیستوریکال ریویو متعلق به مؤسسه مطالعات تاریخی حمله خرابکاری صورت گرفت.

3 ـ دکتر رینهارد کی بوچنر، پروفسور فیزیک در دانشگاه دولتی کالیفرنیا و عضو کمیته مشاوره سردبیری مؤسسه مطالعات تاریخی (1983ـ1980)، قربانی خشونتهای مکرر گروه تروریستی JDL در خلال سالهای 1981 و 1982 و اوایل 1983 شد.

4 ـ ارنست زاندل، ناشر آلمانی ـ کانادایی و فعال برجسته تجدیدنظرطلب بارها از سوی تروریستها مورد حمله قرار گرفت.

5 ـ دفتر یک گروه آلمان و آمریکا در سال 1985 به دلیل شک و تردید آنها درباره ادعاهای نسل کشی یهودیان به آتش کشیده شد.

6 ـ حمله به مؤسسه مطالعات تاریخی و کارمندان آن. دفتر مؤسسه در کالیفرنیای جنوبی و نیز چنین کارمندان آن طی چندین نوبت هدف یک سری حملات برنامه ریزی شده قرار گرفتند.

در اثر این حملات 90 درصد از موجودی کتابها و نوارهای مؤسسه که بزرگ ترین مجموعه از کتابهای تجدیدنظرطلبانه تاریخی در مورد نسل کشی است، از بین رفت. دستگاهها و تجهیزات اداری آن از جمله میز و صندلی ها، پوشه ها و قفسه ها تکه تکه شده اند. نسخه های خطی، آثار هنری، نمونه ها و نگاتیو فیلمها که قدمتی بیش از شش سال داشتند و برای ارایه اطلاعات تاریخی به مردم سراسر جهان قابل استفاده بود از بین رفته اند. ده ها هزار کتاب به ارزش تقریبی 300 هزار دلار از بین رفته اند. بیش از 2500 فوت مربع فضا که زمانی برای یک ناشر در سطح جهان بی سابقه است در اثر حملات تخریب شده است.

7 ـ در اواسط فوریه سال 1989 بر اثر تهدید و ارعاب تروریستها کنفرانس سه روزه مؤسسه مطالعات تاریخی در دو هتل در کالیفرنیای جنوبی لغو شد.

8 ـ حمله تروریستها به جوانان تجدیدنظرطلب یهود در 22 ژانویه 1992.

9 ـ فرانکو دوپرات فرانسوی که یک نویسنده، تحصیل کرده و مورخ جوان و خوش ذوقی بود در سال 1978 به قتل رسید. وی اولین فردی بود که بهخاطر حمایت از تجدیدنظرطلبی نسل کشی یهودیان کشته شد.

10 ـ معلم 38 ساله قربانی دیگری بود که در 18 مارس 1978 و به هنگام رانندگی، اتومبیل وی منفجر شد. همسر وی نیز که در کنار او بود در این حمله پاهای خود را از دست داد.

11 ـ دکتر روبر فوریسون، سرشناس ترین تجدیدنظرطلب مسأله نسل کشی یهودیان در اروپا (عضو کمیته مشاوره سردبیری مجله هیستوریکال ریویو مؤسسه مطالعات تاریخی) در حمله ای مرگبار در 16 سپتامبر 1989 به سختی مجروح شد. سه مهاجم بعد از پاشیدن گاز سمی به صورت او که کوری موقت وی را در پی داشت، او را روی زمین انداختند و سر و سینه اش را به شدت مضروب کردند. این دانشمند 60 ساله دچار جراحت هایی سخت از ناحیه سر شد و فک وی نیز شکست.

12 ـ در 5 نوامبر 1980 حمله ای علیه ساختمان، چاپخانه و انبار یک شرکت در ساسکس در جنوب انگلیس انجام شد. این شرکت کتاب "آیا واقعاً 6 میلیون نفر مردند؟" را چاپ کرده بود. در اثر این حمله چاپخانه تخریب شد.

13 ـ در ژانویه 1984 و در کلن آلمان، پروفسور هرمن گریو، مسئول غیریهودی (ناظر) بر نوشته های مذهبی یهودی، به ضرب گلوله یک عضو گروه گاچ ـ که رهبر آن حاخام کاهانا بود ـ کشته شد. بنابر گزارشها این قتل طبق حکم مذهبی آیین یهود مبنی بر به قتل رساندن غیر یهودیانی که در متون مذهبی یهود تجسس و کنجکاوی می کنند، صورت گرفته است.

14 ـ در 10 فوریه 1988، تروریستها اتومبیل ارنست نولت، مورخ آلمانی را به هنگام پارک در دانشگاه برلین که وی در آنجا تدریس می کرد، منفجر کردند.

15 ـ در 20 آوریل 1991، عناصر گروه تروریستی بتار/تاگار علیه افرادی که قصد شرکت در کنفرانس مارک اوگیر (با نام مستعار سنت لوپ تعدادی کتاب در مورد لژیون داوطلبان فرانسه نوشت که در جنگ جهانی دوم در جبهه شرقی می جنگیدند)، نویسنده فرانسوی را داشتند، حمله ایخشونت بار انجام دادند. در این حمله سه یا چهار نفر مجروح و در بیمارستان بستری شدند.

16 ـ یک کتابفروشی در پاریس بعد از حملات خشونت آمیز شبه نظامیان یهودی در سال 1992 برای همیشه بسته شد. این کتابفروشی به دلیل فروش کتابهای تجدیدنظرطلبانه و تجدیدنظرطلبی مدیر آن یعنی پیرگویلائوم، مورد حمله قرار گرفت.

17 ـ در 19 اکتبر 1992 گروهی 30 نفره از فعالان گروه بتار در میدان مرکزی شهر روستوک آلمان به عابران حمله ور شدند و به آنها توهین کردند، اتومبیل ها را ویران کرده و به سمت پلیس گاز اشک آور پرتاب کردند.

2 ـ محاکمه تجدیدنظر طلبان تاریخی در اروپا:

در اوایل دهه 80 قرن بیستم تعدادی از اعضای آژانس بین المللی صهیونیستها، از جمله، پی یر ویدال ناکه، سرژ ولز، فرانسوا برایدا تحت سرپرستی رنه ساموئل سپرات حاخام معروف فرانسه با استناد به داستان ساختگی کشتار شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و به عنوان پیشگیری از فراموش شدن مظلومیت این قوم! پیش نویس قانونی را تهیه کرده و در ژوئیه سال 1990 میلادی در فرانسه به تصویب رساندند که براساس آن "هرگونه تردید درباره "هولوکاست"، اعم از تردید درباره کشتار ـ مورد ادعای ـ یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاق های گاز و حتی کمترین تردید در رقم شش میلیون یهودیان کشته شده، جرم تلقی می شود! و هر کس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یادشده تردید کند به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت 2 هزار تا 300 هزار فرانک جریمه محکوم می شود.

بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس صهیونیستی، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب رسید. به طوری که امروزه هر گونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی می شود! بر همین اساس در فرانسه و آلمان اشخاص به خاطر مخالفت با داستان رسمیهولوکاست دستگیر و زندانی گردیده اند. در آمریکا و سوئیس معلمان به خاطر بیان دیدگاههای بدعت گذارانه در ارتباط با این مسأله به طور موقت از کاربرکنار شده اند. در کانادا، آمریکا و فرانسه تجدیدنظرطلبان هولوکاست به طوری وحشیانه مورد حمله جنایتکاران قرار گرفته اند و حتی یک نفر از آنها به خاطر نظراتش به قتل رسید." اسامی برخی از تجدیدنظرطلبان تاریخی که محاکمه و محکوم شده اند عبارتند از:

3 ژوئیه 1981: روبر فوریسون، استاد دانشگاه لیون که در یک گفت وگوی رادیویی اتاقهای از و کشتار یهودیان را ادعا و دروغی تاریخی خوانده بود، در پاریس محاکمه و در 9 دسامبر 1991 به اتهام "اعتراض به جنایت علیه بشریت" به پرداخت 30 هزار فرانک جریمه محکوم می شد.

در 13 نوامبر 1992: کوئنتر آنتون دکرت رهبر حزب ان پ د نیز به اتهامی مشابه در "مانهم" به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد.

29 اوت 1995: بلا اوالمه التانز، رهبر راست افراطی آلمان به خاطر نفی هولوکاست در فیلمی با نام "حرفه نئونازی" در دادگاه برلین به 5/3 سال حبس محکوم شد. او قبلا هم در مونیخ به 18 ماه زندان محکوم شده بود

2 دسامبر 1999: مانفرد رودر آلمانی به خاطر اینکه نسل کشی یهودیان توسط نازیها را "دروغی بزرگ" خوانده بود، در دادگاه "گروسموهلن" به دو سال حبس محکوم شد.

13 دسامبر 1999: بورگن گراف، معلم سوئیسی، به خاطر ارسال کتاب "هولوکاست در زیر اسکانر" که در سال 1994 در فرانسه ممنوع شده است، برای نمایندگان پارلمان این کشور، به پرداخت 50 هزار فرانک جریمه محکوم شد.

10 آوریل 2000: دادگاه "لوزان" یک سوئیسی به نام گاستون آرمان آمودروز، ناشر یک ماهنامه تجدیدنظرطلب را به خاطر ابراز تردید در مورد اتاق های گاز نازیها و اعتراض به رقم "شش میلیون" کشته یهودی، به 12 ماه حبس محکوم می کند.

3 سپتامبر 2003: ولفگانگ فروهلیخ اتریشی،نماینده سابق راست افراطی، در پی انتشار کتابی که "دروغ" نام دارد و دروغهای مربوط به اتاق گاز را محکوم می کند، به یک سال حبس تأدیبی و دو سال حبس تعلیقی محکوم شد.

26 اکتبر 2005: زیگفرید وربکه بلژیکی به اتهام ابزار تردید در مورد واقعیت نسل کشی یهودیان در اینترنت، در دادگاه مانهایم محاکمه شد. او که از هلند به آلمان فرستاده شده، پیش از این نیز در دادگاه تجدیدنظر انورس (بلژیک) به اتهام تجدیدنظرطلبی به یک سال حبس و پرداخت 2500 یورو جریمه محکوم شده بود. محاکمه وی هنوز هم ادامه دارد.

3 ژانویه 2006: ژرژتل مشاور سابق "جبهه ملی" که اتاقهای گاز نازیها را توهمات یهودیان خوانده بود، به شش ماه حبس و پرداخت 10 هزار یورو جریمه محکوم شد. او قبلا هم در "گرونوبل" فرانسه به سه ماه حبس و 50 هزار فرانک جریمه محکوم شده بود.

9 فوریه 2006: ارنست زاندول، یکی از مهمترین ناشران جهانی کتابهای ضد سامی به اتهام ترغیب به نفرت نژادی در دادگاه مانهایم محاکمه شد. اتهام اصلی او زیر سؤال بردن "اتاقهای گاز" نازیهاست. اولین محاکمه وی در نوامبر 2005 پس از آنکه دادگاه وکیل او را به ایراد سخنان ضد یهود متهم و اخراج کرد، لغو شد.

22 فوریه 2006: دیوید ایروینگ مورخ انگلیسی 67 ساله که به بررسی مستند افسانه هولوکاست پرداخته بود در دادگاهی در وین به سه سال حبس محکوم شد. وی از زمان بازداشتش در نوامبر 2005 در اتریش در زندان به سر می برد.

13 دسامبر 2005: پارلمان اروپا مصونیت برونوگولینش نماینده را به دلیل سخنانش در مورد اتاقهای گاز نازیها لغو کرد. محاکمه او قرار است در 23 مه 2006 آغاز شود.

پرفسور فردریک توبن استرالیایی آلمانی الاصل یکی از اعزای گروه تجدیدنظرطلبان تاریخی و رئیس مؤسسه آدلاید (Adelaid) پس از اینکه تحقیقات گسترده ای درباره هولوکاست انجام داد و ادعای دروغین صهیونیستها را مبنی بر کشته شدن ششمیلیون یهودی در جنگ جهانی دوم در کوره های آدم سوزی و اتاقهای گاز نازیها را بر ملا کرد در آلمان محاکمه و به هشت ماه زندان محکوم شد. وی پس از گذراندن هشت ماه محکومیت خود، از آلمان اخراج شد و هم اکنون در استرالیا ساکن می باشد.

در سال 2007 نیز یک تجدیدنظرطلب یونانی به نام "کاستاس پلوریس" (Costas Plevris) به دلیل انکار هولوکاست در کتابش در یکی از دادگاههای یونان محاکمه و به 14 ماه حبس محکوم شد. وی که وکیل، نویسنده و مجری یک ایستگاه تلویزیونی می باشد، به دلیل بیان مضامین تنفربرانگیز و انکار هولوکاست در کتاب هزار و 400 صفحه ای خود با نام: "یهودیان: تمام حقیقت" پس از چهار روز محاکمه مقصر شناخته شد. او در کتابش نوشته است: "در آغاز، خاطرنشان می سازم که یک نازی، فاشیست، نژادپرست، ضددموکرات و آنتی سمیتیست هستم و یهودیان خصم جاودانه و منشأ جنگها و درگیریها به حساب می آیند."

این نخستین محاکمه از این دست است که به دلیل تخطی از قانون ضدتبعیض که در سال 1979 در یونان به تصویب رسید، برگزار می شود.

نخستین بار که کتاب پلوریس در ماه می 2006 منتشر شد، واحد نظارت هلسینکی یونان (یک NGOاز ناظران حقوق بشر در این کشور) بلافاصله شکایت نامه ای را علیه وی تنظیم کرد.

رهبران هیئت مرکزی جوامع یهودی یونان (CJBG)نیز تأیید کردند که این کتاب حمله به آثار ماندگار یهودی کشور است.

بن یامین آلبالاس، رئیس جامعه یهودیان آتن، پیش از آغاز محاکمه گفت: این کتاب حاوی مضامین شرارت است و مردم را به کشتن ما تشویق می کند.

وکلای مدافع اظهار می دارند که موکلشان به بیان دیدگاههای خود در کتابش پرداخته است.

جامعه یهودیان این محاکمه را آزمونی برای مقامات یونان در مواجهه به آنتی سمیتیسم و انکار هولوکاست می داند.

ط - بهره برداریهای سیاسی و مالی صهیونیستها از هولوکاست:

نورمن فینکلشتاین استاد یهودی دانشگاه دی پال در کتاب صنعت یهودی سوزی می نویسد:

توسل به هولوکاست وسیله ای برای غیر مشروع جلوه دادن انتقاد از یهودیان است و یهودیان آمریکا و اسرائیل، با استفاده از بی گناه جلوه دادن کامل یهودیان و همچنین تعصب و باورهولوکاست، خود را از انتقاد مشروع، مصون نگاه می دارند".

فینکلشتاین در تشریح بیشتر نظرات علمی خود در گفتگویی با خبرگزاری مهر گفت: من در کتاب خود بحث کردم که نخبگان یهودی در آمریکا هولوکاست را به عنوان اسلحه ای برای به دست آوردن امتیازات مالی و سیاسی مورد بهره برداری قرار می دهند.

وی درادامه تصریح نمود: به ویژه این افراد از هولوکاست به عنوان چماق استفاده می کنند تا بدین ترتیب بتوانند انتقادهایی را که از اسرائیل و همچنین نقدهایی که به دریافت غرامت هولوکاست از اروپا صورت می گیرد، سرکوب کنند.

اظهارات این استاد دانشگاه یهودی درباره استفاده ابزاری از هولوکاست به دست سران رژیم صهیونیستی درحالی صورت می گیرد که والدین خود وی از زندانیان اردوگاههای کاراجباری نازیها بوده اند و وی اعلام کرده که هرگز از مقامات سازمانهای صهیونیستی غرامتی که بابت بازماندگان و قربانیان اردوگاهها دریافت کرده اند، حتی چند سنت هم نگرفته است.

اظهارات این کارشناس دیدگاهها و نظرات دیگر کارشناسان و منتقدین هولوکاست را که بر این باورند در واقع این پدیده به عنوان یک تجارت است که بخش اعظمی از هزینه های اسرائیل را که سازمان های یهودی با دریافت غرامت به نام بازماندگان دریافت می کنند، تأیید می کند.

در کتاب "فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)"، به نکاتی بس خواندنی برمی خوریم. لوئیس مارشالکو در این کتاب می گوید:

"اکثر قوم یهود از کشته های خویش در جنگجهانی دوم به سوءاستفاده سیاسی و مالی پرداختند؛ "تجارت خوبی به راه انداختند و از آنها در جهت خدمت به هدف سلطه جهانی خویش بهره برداری کردند".

وی در ادامه می گوید:

"این دروغ ها برای یهودیان اهل سلطه، منافع فراوان مالی و سیاسی به همراه داشته است: به لحاظ مالی صهیونیستها تاکنون میلیاردها دلار به عنوان غرامت از کشورهای اروپایی دریافت کرده اند و از نظر سیاسی نیز درباره مظلومیت اسرائیل و صهیونیستها تبلیغات بسیاری کرده اند".

صهیونیسم جهانی برای تثبیت هولوکاست، اهمیت سیاسی فوق العاده ای قائل است و دقیقا از همین رو تنها نویسندگانی برنده جایزه نوبل می شوند که اراداتی خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیسم و ماجرای کشتار شش میلیون یهودی ابراز داشته باشند.

ی ـ برگزاری روز یادبود هولوکاست در جهان:

یهودیان هر ساله مراسمی را برای گرامیداشت هولوکاست به صورت پراکنده (زمانی ـ مکانی) در سراسر جهان ترتیب می دادند ولی بعد از کنفرانس مربوط به هولوکاست از 26 الی 28 ژانویه سال 2000 در استکهلم تحت عنوان "مجمع بین المللی کشتار یهودیان" هیأتهای نمایندگی کشورهای شرکت کننده توافق کردند هر سال روز معینی را برای برگزاری این مراسم در نظر بگیرند.

در ژانویه سال 2000 حدود 40 کشور اروپایی و ایالات متحده مجمع بین المللی هولوکاست در استکهلم پایتخت و ایالات متحده مجمع بین المللی هولوکاست در استکهلم پایتخت سوئد برگزار کردند که در آن هولوکاست را به عنوان بخشی از تاریخ ملی کشورشان به رسمیت شناختند. این کنفرانس که به همت گوران پرسون نخست وزیر سوئد و با مشارکت لئونل ژوسپن نخست وزیر وقت فرانسه و گرهارد شرودر صدراعظم آلمان برگزار گردید، در خصوص پرداخت غرامت به یهودیان توسط کشورهای اروپایی و آموزش و تحقیق در خصوص هولوکاست و همچنین تجهیز دولت در راستای مبارزه بایهودستیزی بود.

در این کنفرانس برای این منظور سه واقعه تاریخی پیشنهاد شد که عبارت بودند از:

1 ـ بیست و هفتم ژانویه سالروز آزادی بازداشتگاه آشویتس توسط نیروهای شوروی سابق.

2 ـ دوازدهم ژوئن روز تولد آنه فرانک دختر یهودی که بر اثر تیفوس در اردوگاه درگذشت.

3 ـ روز شوآ که در تقویم عبری روزی برای یادبود کشتار دسته جمعی است و هر سال با تاریخ متفاوتی مصادف می شود.

لیکن چون بسیاری از کشورهای شرکت کننده در استکهلم از کشورهای اروپایی بودند و اروپا خواستگاه مکان واقعه جنگ جهانی دوم و ظهور نازیهاست بسیاری از کشورهای اروپایی روز 27 ژانویه روز آزادی را آشویتس برای [توسط نیروهای ارتش شوروی ]این منظور برگزیدند. البته تاریخ و نحوه برگزاری یادبود هولوکاست در اسرائیل و آمریکا با اروپا متفاوت است و این کشورها، تاریخهای دیگری را برای این منظور برگزیده اند.

در 27 ژانویه 2005 مجمع عمومی سازمان ملل برای نخستین بار، طی یک اجلاس ویژه، شصتمین سالگرد آزادسازی اردوگاه آشویتس توسط ارتش شوروی سابق را گرامی داشت. سازمان ملل همچنین کنفرانس یک روزه ای در مورد سامی ستیزی برگزار کرد.

بالاخره در تاریخ اول نوامبر 2005 (10/8/1384) قطعنامه یادبود هولوکاست پس از دو روز بحث و بررسی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد یا اجماع (Consensvs) . یعنی عمل تصویب یک قطعنامه بدون رأی گیری و نظر مخالف در میان اعضای حاضر به تصویب رسید. و براساس آن، روز 27 ژانویه هر سال به عنوان "روز جهانی بزرگداشت یاد و خاطره قربانیان هولوکاست" یا به عبار ساده تر "روز یادبود هولوکاست" نامگذاری شد.

مآخذ:

  1. شاهاک، اسرائیل: تاریخ یهود، مذهب یهود، بار سنگین سه هزاره، ترجمه مجید شریف، نشر

چاپخش، تهران 1376.

  1. برتون، رولان: قوم شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، نشر نی، تهران 1380.
  2. ترجمان سیاسی، شماره 49، 3/9/1380.
  3. فوریسون، روبر: اتاقهای گاز در جنگ جهانی دوم واقعیت یا افسانه؟، ترجمه سید ابوالفرید ضیاءالدینی، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران 1381.
  4. فینکلشتاین، نورمن ج: صنعت یهودی سوزی، ترجمه سوسن سلیم زاده سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1381.
  5. صدیق، زین العابدین (ابومحی الدین): افسانه قتل عام یهود در جنگ جهانی دوم و تبلیغات جهانی صهیونیسم، نشر هلال، تهران، 1372.
  6. سلطانشاهی، علیرضا: "واقعیت یهودستیزی"، پژوهه صهیونیت، کتاب دوم مرکز مطالعات فلسطین، تهران 1381.
  7. مارشالکو، لوئیس: فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی تبیان، تهران 1377.
  8. رودلف، گرمار: قربانیان قتل عام: بررسی آماری مقایسه ای بین وبنیز و و.ن سانیگ، ترجمه آقای فقیهی، شبکه داخلی مؤسسه علمی و تحقیقاتی ندا.

ـ شهبازی، عبدالله: "مکتب تاریخ واقعی و افسانه هولوکاست".

ـ وبر، مارک: "اعتبار از دست رفته هولوکاست"، مؤسسه بازنگری تاریخی.

  1. گارودی، روژه: محاکمه آزادی (در مهد آزادی)، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، تهران 1377.
  2. خبرگزاری مهر، "هولوکاست مرغ تخم طلای صهیونیستها".
  3. خبرگزاری مهر، "هولوکاست چیست؟ هولوکاست".
  4. بولتن، رویداد و گزارش، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، شماره 166، 16/11/1381؛ 11/2/1380، شماره 81 ؛ 9/11/1380، شماره 118؛ 12/10/1386؛ شماره مسلسل 370، سال دهم شماره 36 و 8/11/1386،

سال دهم، شماره 40، شماره مسلسل 374.

  1. بولتن، رویداد و گزارش صهیونیسم (تجدیدنظرطلبی) "بازخوانی انگاره های اصلی هولوکاست"، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 20/7/1383، شماره 20ـ54؛ 6ـ50، 4ـ54؛ شماره 4ـ54، 1383/7/20؛ شماره 95، 25/8/1384.
  2. فوریسون، روبرو: مصاحبه "تصویری از یک توهم تاریخی"، همشهری دیپلماتیک، شماره 82 .
  3. تراهی، سیدمحمد: "تجدیدنظر در هولوکاست"، روزنامه ابرار، 1/10/1384 شماره 4930.
  4. صفاتاج، مجید: روزنامه قدس، "تاوان سنگین یک تردید"، 23/9/1384.
  5. روزنامه کیهان، 1384/12/3، شماره 18460.

خبرگزاری مهر، "سازمانهای صهیونیستی با هولوکاست تجارت می کنند".

  1. تقی پور، محمدتقی: روزنامه کیهان، "هولوکاست دروغ مقدس غرب"، 6/10/1384، شماره 18416.
  2. بابایی، قاسم: برخورد منطقی یا جنگ روانی، روزنامه قدس، 6/11/1384.
  3. روزنامه ابرار، شماره 4930.
  4. روزنامه جوان، شماره 1926.
  5. Alan unterman, Dictionary of jewish, love$$legend, Thames and Hudson, 1997.
  6. Hanna Arendt, Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality
  7. Novick, The Holocaustk
  8. Finkelstein, Image and Reality, Chap
  9. Encyclopadiam Judaica, 1941 edifion. s.v Holocoust
  10. Martin Gilbert, The Holocaust, New York. Holt, Rinehart and Winston 1986.
  11. Worl Book Encyclopedia, 1984 edifion, s.v Holocaust. vol 9.
  12. Mark Weber, Wilhelm Hottl and the elusive six Million, HTTP WWW.Ihr.org.
  13. The American Hebrew (New York) Oct, 31, 1919.
  14. Don Heddesheimer, The Barnes Review. Uho. 3 (2) (1997).
  15. Daniel Jonah Goldhagen, Hitler's Willing Executioners (New Yourk: 1996).
  16. Adolf Hitler and the final Soulution". Ibid/German foreign Policy. 1938.
  17. Adolf Hitler and the final solution", A Clearer Singn.
  18. Raul Hilberg. The Destrucytion of the Eurpean Jews, Quadrangel, Chicago, 1961.
  19. Ernst Zundel. "Nuremberg: The Crime That will Not Die
  20. Rupert Butler, Legions of Death. Hamlyn Paperbacks. Great Britain, 1983.
  21. Julius Strecicher, Streicher open His case, London Times, April 2/1946.
  22. David Ivring, Nuremberg, The las Battle, focal point, London, 1996.
  23. http://www.ihr.com.
  24. http://www.google.com/"Adolf Hitler and the final Solution".html.
  25. http://www.nizkor.org/Features/revision-or-denial.
  26. http://www.jewish viruallibrary.org/jsource/Holocaust/denial.html.
  27. http://www.Shahbazi.org
  28. http://www.Abbc.com/Ernst Zundel.
  29. http://www.britannica.com/ebc/
  30. http://www.ushmm.org.

http://www.ihr.com.

  1. www.wymaninstitute.org/enroy.php
  2. www.Jcpa.org/Jcpa/Templates/Showpage.asp? DRIT=3$$DBID=l$$LNCID
  3. www.fjc.ru/news/news Article.asp? AID=937716
  4. www.antisemitism.org.il/eng/Notabe %20 Holocaust %20 deniers
  5. www.Revisionist.com/index.html
  6. Ejpress 13/12/2007.