ایالات متحده آمریکا ـ اسرائیل، روابط

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


محتویات

مقدمه:

جنبش صهیونیسم، پس از تعیین اهداف خود، وسایل و اصولی را که برای تحقق رؤای بزرگ خویش (در زمینه توسعه طلبی و نفوذ) نیاز داشت، مشخص نمود.

نخستین اصلی که صهیونیسم به آن می اندیشد، تکیه بر یک دولت بزرگ است به گونه ای که رشد و نمو این نوزاد غیرقانونی، آن هم در قلب سرزمینهای اسلامی، در سایه چنین دولتی صورت پذیرد. از این رو اصل تکیه بر یک دولت بزرگ، سنگ بنیادین استراتژی اسرائیل را تشکیل داده و هرگز تغییر نخواهد کرد.

این دیپلماسی در استراتژی صهیونیسم از ابتدای آغاز کار جنبش تاکنون، نقش مهمی را ایفا کرده است. در این باره می توان به ذکر چند نمونه پرداخت: برقراری تماسهایی برای به رسمیت شناختن جنبش با تأیید دول بزرگ، صدور اعلامیه بالفور (1917) و پس از آن، دستیابی به توصیه مجمع عمومی سازمان ملل در مورد تقسیم فلسطین در سال 1947 و سپس ایجاد دولت اسرائیل و تلاش در جهت شناسایی مجدد آن در سطح بین المللی،همچنین کوشش برای عضویت در سازمان ملل متحد پس از پایان یافتن قیمومیت انگلیس در ماه مه 1948.

دیپلماسی مزبور در این سطح پایان نیافت بلکه به زمینه های اقتصادی و تداوم کمکهای خارجی، نه فقط از جانب صهیونیسم و یهود، بلکه از طرف سایر دولتهای حامی صهیونیسم، کشیده شد. دایره این دیپلماسی به حفظ امنیت و صلح در مقابل ملل پیرامون آن گسترش یافت. برای این منظور توافقنامه هایی در زمینه کمکهای تسلیحاتی و تعهدات نظامی با صهیونیسم منعقد شد، که اولین آن "بیانه سه جانبه 1950" و نقطه اوج آن "بیانیه 1992 آمریکا" بعد از جنگ نفت در خلیج فارس بود.

جنبش صهیونیسم از ابتدا تاکنون، یک شرط اساسی را مدنظر داشته، و آن دستیابی به کمکهای بی دریغ یکی از دولتهای بزرگ و توافق کامل در زمینه همکاری با جنبش بوده است. استراتژی اسرائیل در مرحله اول، از سخاوت انگلیس، تا زمان صدور طرح تقسیم 1947 بهره جست و از آن پس، از زمان ایجاد اسرائیل تاکنون، از آمریکا یاری و کمک گرفته است. استراتژی نظامی اسرائیل زمانی به اجرای طرحهای خود می پردازد که تصویری از موضع گیریهای جهانی و توازن در سطح بین المللی، در دست داشته باشد.

اسرائیل، در همکاری با دول بزرگ، بر منافع سیاسی، استراتژیک و اقتصادی که از جانب کشور عاید آنان می شود، تکیه می کند. از سوی دیگر استراتژی آمریکا نیز از زمانی که توانست پس از جنگ جهانی دوم، با حضور فعال در خاورمیانه، موقعیت انگلیس را در منطقه از آن خود سازد و نطفه نامشروع اسرائیل در خاورمیانه بسته شد، بر روابط مستحکم با رژیم صهیونیستی قرار گرفت و رابطه با اسرائیل مهم ترین اصل اساسی استراتژی آمریکا دراین منطقه گردید به طوری که حمایت از رژیم صهیونیستی و تعهد به حفظ امنیت آن در برابر اعراب، محور اساسی این استراتژی است و در مقابل، اسرائیل نیز تاکنون سعی کرده تا به عنوان هم پیمان اصلی و استراتژیست آمریکا در منطقه عمل نماید.

درک این رژیم از ارتباط با آمریکا، بیانگر این است که اسرائیل تا چه حد برای خدمت به مصالح آمریکا در خاورمیانه مناسب است به ویژه آن که با فهم مشخص رژیم صهیونیستی از این مصالح، همراه گردد.

در این رابطه یک سؤال مطرح است که به چه دلیل آمریکا موضع تأیید محض اسرائیل را اتخاذ نموده است؟ جواب این سؤل تا حدودی توسط "هانسون" و "بالدوین" در کتابشان به نام "استراتژی فردا" داده شده است. در این کتاب ضمن ارائه تفسیری از حمایت آمریکا از اسرائیل به نکات مشترک بین دیانت یهودی و مسیحی، آراء یهودیان در آمریکا و به ویژه نیویورک و نفوذ سیاسی آنها در این کشور اشاره می شود، زیرا: "نفوذ یهود در آمریکا، نزاع عربی ـ اسرائیلی را، به کشمکش بین شرق و غرب مبدل ساخته است". اما بسیاری را عقیده بر این است که آمریکا به عنوان قلب امپریالیسم غرب، در داخل دایره ای یا پیکره ای به نام صهیونیسم می تپد و معتقدند که ملت آمریکا در چنگال حاکمیت یک اقلیت صهیونیست قرار گرفته و قدرت واقعی در سیستم حکومتی این کشور، زیر نفوذ و حتی سلطه اقلیت فوق می باشد و محافل مالی، تجاری، اقتصادی، تبلیغی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و... کاملاً تحت قبضه آنهاست.

به بیانی دیگر، جامعه آمریکا را به صورت غولماشینیسم تعریف می کنند که این غول در خدمت صهیونیسم است.

برخی از محققان و نویسندگان خارجی عقیده دارند که نفوذ، فشار و نهایتا سلطه صهیونیستها بر کاخ سفید و کنگره آمریکا به حدی است که این اقلیت نه فقط در انتخاب نمایندگان، رئیس جمهور و وزرا، نقش اصلی را به عهده دارند بلکه در تعیین خط مشی انتخاب شوندگان و ترسیم مواضع آنان، صهیونیستها هستند که تصمیم نهایی را اتخاذ می کنند و حرف آخر را می زنند. بر این اساس مدعی هستند بی دلیل نیست که تمامی قطعنامه های صادره شورای امنیت علیه اشغالگران صهیونیست، بدون استثنا تاکنون توسط آمریکا وتو گردیده و در تمامی نشستها و جلسات رسمی این شورا و حتی مجمع عمومی سازمان ملل، استکبار جهانی به رهبری آمریکا از صهیونیسم جانبداری و پشتیبانی کرده و از عملکردها و جنایتهای رژیم اسرائیل حمایت نموده و به توجیه آنها مبادرت ورزیده است.

در این راستا "جرج بال" از کارشناسان عالی رتبه وزارت خارجه آمریکا و عضو کمسیون سه جانبه، در کتاب خویش تحت عنوان خطا و خیانت می نویسد: "هر زمان که آمریکا و اسرائیل در مورد مسأله ای با هم اختلاف دارند، طرفی که همواره می تواند نظرش را به دیگری تحمیل کند، اسرائیل است نه آمریکا" و در جای دیگر کتاب می نویسد: "اکثر رؤای جمهوری و تعداد بی شماری از دولتمردان آمریکا مکررا اعلام داشته اند که خود را به حفاظت از امنیت اسرائیل موظف می دانند" و همچنین در بخش دیگری صریحا اشاره می کند که: "کنگره و رئیس جمهور آمریکا فقط به این دلیل از به کارگیری قدرت در جهت وفاداری به سوگند خودمبنی بر حفظ منافع آمریکا بازمانده اند که به سبب فشارهای داخلی، مسلوب الاختیار گشته اند".

الف ـ دیدگاههای صهیونیستها و آمریکاییان نسبت به روابط آمریکا اسرائیل:

شاید رهبران اسرائیلی و آمریکایی در اظهاراتی که داشته اند از عهده توضیح روابط مستحکم میان آمریکا (کشور امپریالیستی) و اسرائیل (پایگاهی در خدمت منافع آمریکا در خاورمیانه) برآمده باشند لذا عجیب نیست که هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا می گوید: "آنچه در خاورمیانه برای آمریکا خوب است، برای اسرائیل و منافع اسرائیل و آمریکا هم خوب است و این هر دو با هم تناسب دارند. زیرا وجود یک اسرائیل مقتدر، به نفع مصالح آمریکاست".

هرتزل، در کتاب "کشور یهود" به روشنی چنین نوشته است: "برای اروپا، ما در آنجا، در فلسطین، در حکم نگهبان تمدن در برابر توحّش هستیم"، اما از آن زمان به بعد، کشور اسرائیل نه تنها نمایندگی استعمار دسته غرب را در خاورمیانه برعهده دارد، بلکه به ویژه برای آمریکا، تبدیل به یک مهره اساسی در روابط قدرتها بر روی صفحه شطرنج جهانی شده است.

بن گوریون اولین رئیس حکومت اسرائیل در مقاله ای تحت عنوان "نگرش ما به آمریکا" در مورد مقررات صهیونیستی در سال 1939 می نویسد: "متقاعد شدم که خارج از فلسطین، صحنه اصلی برای تلاش ما، انگلستان نیست بلکه آمریکاست. و غیر از بشوف (گروهی از یهودیان در فلسطین) وسایلی بیش از فعالیت یهودیان آمریکا و حرکت صهیونیسم در اختیار ما نبوده است و فقط یهودیانآمریکایی، گروه بزرگی را تشکیل می دهند البته اگر آنها عزیمت کنند و در فلسطین ساکن شوند، زیرا آمریکا از ابتدای شروع جنگ، نقش بسیار مهمی در جهان داشته است".

بن گوریون می افزاید: "آمریکا نقش وافر و مهمی در جنگ جهانی اول داشته و یهودیان آمریکایی هم نقشی بزرگ در صدور قرارداد بالفور ایفا کردند."

بن گوریون در خاتمه می نویسد: "یهودیان آمریکا تنها مهاجرانی هستند که می توانند اعمال نفوذ و فشار بیشتری بر سیاست بریتانیا در فلسطین داشته باشند، البته به یک شرط و آن این که اگر تمامی قوای خود را در درگیری و برای رسیدن به این هدف به کار گیرند، ملت یهود به زودی در وطنشان خواهند بود."

مناخیم بگین در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی "معاریو" در تاریخ 18 مارس 1971، به صورت مستدل، در مورد منافع مشترکی که اسرائیل را با آمریکا مرتبط می سازد، می گوید:

"ملت اسرائیل، آمریکا را در نجات زندگی فرزندان این کشور، یاری داد (البته از طریق بستن کانال سوئز، کاهش تجهیز دشمنان آمریکا به سلاح روسی در جنوب شرقی آسیا و در نتیجه، افزایش حضور آمریکا در ویتنام). از این رو آمریکاییها باید بدانند که ما این اقدام را برای آنان انجام دادیم. پس سلاحهای اهدایی آنان، نه به خاطر چشمان سیاه ما، بلکه برای وجود منافع مشترک بین ملتی بزرگ و ملتی کوچک بوده است". همچنین در جایی دیگر می گوید:" اسرائیل و آمریکا منافع مشترکی دارند و اسرائیل، بزرگترین خدمتها را به منافع ارائه آمریکا کرده است."

از آن پس، مسئولان اسرائیل از دشمنی آمریکاو شوروی بهره جستند. زیرا تصور آمریکا بر آن بود که اسرائیل در مقابله با شوروی در سال 1973 با او همگام خواهد شد.

در زمینه تحلیل وضع سیاسی موجود، "ابا ابان" وزیر خارجه اسبق اسرائیل در یک مصاحبه با رادیو اسرائیل که در روزنامه "داوار" 18 آوریل 1971 منعکس شد، ماهیت روابط بین اسرائیل و آمریکا را این گونه تشریح می کند:

"آمریکا از اسرائیل دور نخواهد شد، زیرا پشتیبانی آنها از اسرائیل به دلیل همدردی و همفکری نبوده، بلکه همان طور که نیکسون اشاره نمود، تنها به خاطر جلوگیری از بر هم خوردن موازنه تسلیحاتی است. و این از ضروریات منافع آمریکاست، چرا که امنیت آمریکا، به توان قدرت او بر بازدارندگی در جهان پابرجاست. و اگر از اسرائیل کناره گیرد، دیگر هیچ کشوری در سطح جهان باور نخواهد کرد که آمریکا در آینده او را یاری کند". دور شدن از اسرائیل برای آمریکا، به قیمت پایان اعتماد به بازدارندگی او در جهان، تمام خواهد شد. بنابراین آمریکا، نه به لحاظ دلسوزی و همدردی، بلکه بر پایه حفظ منافع خود، علی رغم اختلافات موجود، در آینده نیز به یاری اسرائیل خواهد شتافت.

اسحاق رابین زمانی که سفیر اسرائیل در آمریکا بود در مصاحبه با روزنامه "معاریو" در 14 ژانویه 1972 اذعان داشت که: به نظر آمریکاییان، چنان که عملکرد اسرائیل نشان داده است، ما در مقابل شوروی و کمونیسم خواهیم ایستاد".

دیوید خوحام رئیس هیأت تحریریه مجله تئوریک حزب کار اسرائیل نیز طی تحلیلی پیرامون ماهیت مصالح آمریکا در خاورمیانه که به وجود دولت "اسرائیل" و امنیت آن مربوط می شود، درباره امنیتآمریکا از دو نکته سخن گفته است:

1ـ جلوگیری از ایجاد وضعی که شوروی (قدرت رقیب) بتواند از طریق آن بر منطقه خاورمیانه چیرگی کامل پیدا کند و از آن به عنوان پایگاهی علیه منافع آمریکا استفاده نماید.

2ـ تضمین جریان نفت از خاورمیانه به بازارهای جهان و در پیشاپیش آنها، بازارهای آمریکا که روزبه روز بر وابستگی آن به نفت افزوده می شود.

در تأیید این مسأله و همچنین صحه گذاشتن بر مصالح آمریکا در خاورمیانه و ضرورت روابط آن با رژیم صهیونیستی، گلدامایر نخست وزیر سابق اسرائیل در دیداری از آمریکا در ماه مارس 1973، در ملاقات با نیکسون رئیس جمهور آمریکا، توانست تمامی برخوردهای احتیاط آمیز را که بعضی از سیاستمداران آمریکا در قبال بی طرفی کامل آمریکا در برابر دیدگاه "اسرائیل" نشان می دادند، از میان بردارد. وی در حقیقت بر قانع شدن مسئولان آمریکایی در رابطه با نقش اسرائیل در منطقه خاورمیانه نسبت به مصالح آمریکا افزود و بر سه رکن اساسی زیر که روابط دو کشور بر آنها استوار است تاکید کرد.

اسرائیل مأموریت دارد تا از مصالح آمریکا در خاورمیانه دفاع کرده و قبول دارد که نباید ویتنام دیگری در خاورمیانه به وجود آید و خون آمریکایی در منطقه به زمین ریخته شود. وی به عنوان تکمیل این دیدگاه، سخنان چرچیل خطاب به روزولت رئیس جمهور آمریکا را تکرار کرد که می گفت "ابزار را به ما بدهید، مأموریت را ما انجام خواهیم داد".

اسرائیل دارای وسایل بازدارنده ای است که نه تنها امکان تحقق صلح عملی نخواهد شد بلکه همچنین نخواهد گذاشت که این کشمکش تبدیل به یک کشمکش بین المللی شود.

اسرائیل قدرتمند است و در حقیقت تضمین کننده حفاظت از منافع آمریکا در منطقه می باشد و ارتش آن با نیروی مطلق و نه نسبی اش، خط مقدم دفاع از منافع آمریکا در منطقه دریای مدیترانه را بیش از اکثر کشورهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که متحد آمریکا هستند، تشکیل می دهد.

گلدامایر در سخنان خود بر اصولی که تضمین کننده تقویت روابط آمریکا ـ اسرائیل است تأکید کرده که در واقع اعتقاد بخش بزرگی از دارودسته حاکم بر اسرائیل و سازمانهای صهیونیستی آمریکایی است که سعی دارند آن را تبدیل به حقایق غیرقابل بحث گردانند و حتی راه عقب گرد آمریکا را مسدود سازند. به طوری که مسأله حمایت از اسرائیل امری اجتناب ناپذیر شده و به صورت سنت غیرقابل تغییری درآمده که امکان هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست.

اسحاق رابین نیز معتقد است "اسرائیل در زمینه پشتیبانی آمریکا، از جایگاه ویژه ای برخوردار گردید و از آمریکا در زمینه حفظ مصالح این کشور، این رژیم مناسب تر از دیگران به نظر می آید".

وی سپس بنیاد روابط اسرائیل و آمریکا را به عنوان هم پیمانی نیرومند و نیز بهترین ابزار جهت دفاع از مصالح آمریکا و دارای مصالح استراتژیک تعیین کرده است و می گوید:

"اسرائیل، همچون صخره جبل الطارق، در برابر تمامی جهان عرب قرار دارد."

آریل شارون، تروریست و جلاد معروف فلسطینیان، نیز در خصوص ارتباط آمریکا و اسرائیل می گوید "هیچ چیزی برای آمریکاییان مهمتر از وجود یک اسرائیل نیرومند نیست. نیروی مسلح ما برتمامی نیروهای مسلح کشورهای اروپایی برتری دارد و اسرائیل توانایی آن را دارد که منطقه ممتد بین خارطوم، بغداد، الجزایر را ظرف یک هفته به تصرف خود درآورد." آمریکا نیز با درک متقابل این قضیه هر روز بر حمایت و پشتیبانی خود از اسرائیل افزوده و پیوسته رؤای جمهور آن بر حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب تأکید داشته اند، در اینجا به منظور ارائه تصویر روشن تری از روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا به طور گذرا به این روابط در مقاطع مختلف زمانی در زمینه های گوناگون اشاره می شود:

ب ـ تاریخچه روابط سیاسی قبل از تشکیل اسرائیل:

در دوران فعالیت جنبش صهیونیسم، آمریکا از طریق کشورهای استعمارگر اروپایی به تقویت این جنبش در فلسطین چشم دوخته بود و انگلیس نیز برای توافق بر سر تدوین بهترین فرمول برای اعلامیه "بالفور" با آمریکا تماس دائمی داشت. ویلیام وایزمن مدیر ضد اطلاعات انگلیس رابط میان شخص بالفور و ویلسون رئیس جمهوری وقت آمریکا بود و او بود که تلگرافی به دولت متبوع خود اطلاع داد که رئیس جمهوری آمریکا با فرمول پیشنهادی موافق است.

کلنل هاوس، مشاور ویلسون در 16 اکتبر 1917 تلگرامی به وزارت جنگ انگلیس ارسال کرد و در آن موافقت ویلسون و حکومت آمریکا با اعلامیه بالفور را که جهت اعلام نظر برای رئیس جمهور آمریکا فرستاده شده بود، اعلام نمود. اما خواسته شده بود که در اعلامیه دولت انگلیس، به موافقت رئیس جمهور آمریکا اشاره ای نشود، زیرا او مایل است شخصا موافقت خود را به اطلاع یهودیان آمریکا برساند.

ویلسون، بعد از پخش اعلامیه انگلستان در اواخر اوت 1918 نامه ای به خاخام یهودی، استیون وایزمن، نوشت و از پیشرفتی که جنبش صهیونیسم در آمریکا و کشورهای هم پیمان، از هنگام اعلام وعده بالفور مبنی بر موافقت انگلستان با ایجاد وطنی قومی برای یهودیان به دست آورده، استقبال نمود.

درباره تأیید یهودیان توسط آمریکا و موضع آمریکا در برابر قضیه فلسطین و دشمنی اش با اعراب و قائل شدن امتیاز برای یهودیان، حاج محمدامین حسینی مفتی فلسطین و رئیس هیأت عالی رتبه عرب در سال 1948 در کتاب "حقایق عن قضیة فلسطین" می نویسد: "اعراب فکر می کردند که آمریکا دوست آنان است. آنها به مبادی و اصول عدالت، آزادی و برابری، که انقلاب آمریکایی بر آن استوار بود و همچنین به اصول چهارگانه ویلسون که در خلال جنگ جهانی اول اعلام شده بود، احترام می گذاشتند و آمریکا را مرجع این مبادی می انگاشتند چرا که آمریکا در سال 1919 کمیته گیت کراین را مأمور کرد تا در مورد کشورهای عربی که از دولت عثمانی جدا شده بودند و درباره تصمیمات شان و نیز راجع به احساسات و آگاهی های مردم آنجا نظر بدهد".

مفتی فلسطین می افزاید: "ولی اعراب و به ویژه فلسطینیان، این احساس را در طول زمان از دست دادند و از موضع دشمنانه ای که سیاست آمریکا در این باره اتخاذ کرده بود، ناامید شدند و اولین علت این مسأله موافقت آمریکا با اعلامیه بالفور بود." بدین ترتیب برای اعراب روشن شد که این نمایندگی که سران استعمارگر برای پوشاندن و مخفی کردن نیات شوم خود ابداع کرده اند، ایده ای شیطانی است و طولی نکشید که این سیاست توسط مجلس عالی هم پیمانان در سال 1919، در کلیه کشورهای عربیپیاده شد.

البته این تنها تلاش دولت آمریکا نبود، بلکه با انگلستان تلاش مشترک جهت ایجاد جنبشهای دینی تبلیغی، به تفاهم دست یافته بود تا این جنبشها در جریان تبلیغ بر روی بخش عهد قدیم کتاب مقدس، مربوط به یهودیان، تأکید ورزند تا بدین وسیله افکار عمومی برای پذیرفتن اندیشه ایجاد کشوری یهودی در فلسطین آماده شود. مهم ترین این جنبشها عبارت بودند از مورمون ها، سبتی ها، گواهان یهوا.

در 30 ژوئن 1922 کنگره آمریکا قطعنامه ای رسمی مبنی بر ایجاد وطن قومی برای یهودیان صادر کرد. هاردینگ (جانشین ویلسون) نیز در 21، سپتامبر 1922 این قطعنامه را به طور نهایی و رسمی تصویب کرد، بدین ترتیب سیاست ایجاد وطن قومی یهود در فلسطین، نقشه ای بود که ارتباط مستقیمی با آمریکا داشت. بعدها روشن شد که این دولت از مهم ترین مراکز فعالیت حرکت صهیونیستی یهود و بزرگترین پشتوانه مادی مؤسات یهودی ای بود که به خرید زمینهای فلسطین و استثمار فلسطینیان اقدام کردند تا جایی که حدود 43 از اموالی که در صندوقهای این مؤسات وجود داشت، از بخشهای آمریکاییهای یهودی و غیر یهودی بود.

آن گونه که نویسنده تاریخ نقش رؤای جمهور در ایجاد دولت اسرائیل خاطرنشان می کند، "طی دوره اول ریاست جمهوری ترومن، حلقه کوچک و مخفیانه ای از یهودیان ثروتمند تشکیل شد...که در شمار اطرافیان نزدیک ترومن وارد شده بودند و خود را به مثابه سفرای غیررسمی مقامات رسمی صهیونیستی می پنداشتند. آنها خود را در پس پرده مخفی ساخته بودند و به خاطر نفوذشان در کاخ سفید، نزد دولت جوان اسرائیل از مقام و منزلتبرخوردار می شدند." بنیان این ارتباط در زمان مبارزات انتخاباتی سال 1944 گذاشته شده بود.

در آن زمان ترومن برای رسیدن به مقام معاونت رئیس جمهوری مبارزه می کرد و بخشی از هزینه مبارزاتی او را صهیونیست ثروتمندی به نام دوی استون (Dewey) پرداخت کرد. نفوذ این گروه از طریق دستیاران مهم رئیس جمهوری مانند کلارک کلیفورد که از نقش مسائل مالی و سیاسی در اقبال دموکراتها برای انتخاب شدن به خوبی آگاهی داشتند، تقویت می شد.

زمان نبرد نهایی اندیشه ها در ذهن ترومن درباره اسرائیل، در ماه نوامبر سال 1947 فرارسید. آمریکا از سازمان ملل متحد خواست که اسرائیل به عنوان یک کشور جدید معرفی شود. در این هنگام سازمان ملل متحد تصمیم گرفت که درباره تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عرب رأی گیری کند. ضد صهیونیستها که وزارت امور خارجه آنها را رهبری می کرد، مصرانه با این طرح مخالف بودند. صهیونیستها و متحدان آنها در کاخ سفید، شدیدا برای کسب حمایت آمریکا از برنامه تقسیم تلاش می کردند.

تصویری که از هاری ترومن به عنوان آدمی صریح، شجاع و مستقل در اذهان عموم پدید آمده بود، غریزه سیاسی حقیقی او را که اغلب تا حد ترس و کمرویی تنزل می کرد، می پوشاند. پاسخ ابتدایی او در مورد قضیه تقسیم این بود که آمریکا رأی مثبت بدهد، اما از کشورهای زیرنفوذ خود بخواهد که به آن تأسی نکنند. به این ترتیب، او دین خود را به حامیان صهیونیستی اش می پرداخت و وزارتخانه های دفاع و امور خارجه اش را نیز راضی می ساخت. اما در آخرین لحظه، صهیونیستها نیرنگی به کار بردند و ترومن را ترغیب کردند به شبه مستعمره هایش مانند فیلیپین،هائیتی و لیبریا دستور دهد رأی موافق دهند، که دادند.

فرانسویان تهدید شده بودند که با کاهش هنگفت کمکهای آمریکا روبه رو خواهند شد و آنها هم تسلیم شدند. اکثر کشورهای لاتین نیز برای انجام آنچه به آنها گفته شده بود آماده بودند (البته برخی از رؤای آنها رشوه های کلان گرفته بودند)، بنابراین بار دیگر در تاریخ 11/5/1948 درخواست به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی سازمان ملل، تکرار شد و بالاخره در شب 12/5/1948 با فشار شدید آمریکا و پشتیبانی انگلستان و فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و علی رغم مخالفت نمایندگان عرب، وجود "اسرائیل" رسمیت پیدا کرد. و بدین ترتیب اسرائیل پنجاه و نهمین عضو سازمان ملل متحد گردید. در اعلام آن به عنوان عضو رسمی سازمان ملل متحد و قانونی جلوه دادن این حکومت، آمریکا نقش به سزایی داشت.

همه مورخان نیز به این مسأله اعتراف کرده اند، از جمله، جرعون رفائیل، ناشر موثق ترین نوشته ها و تحقیقات درباره تاریخ سیاسی اسرائیل می نویسد که آمریکا و به ویژه رئیس جمهور "ترومن" این دولت جدید را بر صفحه نقشه جهان ترسیم کرد.

ترومن و فعالیتهای او، در شکل گیری و ایجاد رژیم صهیونیستی نقش فراوانی داشت. از جمله اقدامات وی فشار آوردن بر نمایندگی انگلستان در فلسطین برای قبول تعداد بیشتری از یهودیان، تأیید حدود اسرائیل در نقشه و نیز اعزام سفیر به تل آویو بود.

در پی تقاضای آژانس یهود، ترومن وامی را از طرف بانک صادرات و واردات ترتیب داد و با نزدیک شدن پایان موعد سلطه انگلیس بر فلسطین، اعراب رابه عدم مقابله با دولت جدید ترغیب کرد.

نویسنده تاریخ نقش رؤای جمهور در ایجاد دولت اسرائیل در جایی دیگر می افزاید:

پاداش ترومن، در انتخابات 1948 حاصل شد. در حالی که مبارزه انتخاباتی نزدیک می شد، وی به مشاورینش گفت: "بچه ها، اگر برای ملاقات با مردم پول داشتم، این انتخابات را برنده می شدم. اگر پول داشتم، قبل از همه، خودم پول می دادم. حالا همه تان بروید...و ببینید چکار می توانید بکنید".

اعتقاد او، نادرست نبود. یکی از صهیونیستهای متعصب به نام "آبه فاین برگ" که در طول جنگ جهانی دوم ثروت هنگفتی اندوخته بود، یک برنامه جمع آوری کمک به راه انداخت که طی دو روز یکصدهزار دلار (که آن روزها برای مبارزات سیاسی پول خوبی بود) عاید آن شد. این حمایت از سوی فاین برگ و افراد دیگری چون "ادکافمن" که جواهرفروش با نفوذی بود، در تمام طول دوران مبارزه انتخاباتی ادامه یافت. استیون اسمیت برادر زن جان اف.کندی که از فعالان پشت پرده و کهنه کار دموکراتها بود، ادعا کرد که "دو میلیون دلار به نفع ترومن جمع آوری شد و این فقط آن چیزی بود که به خاطر دولت اسرائیل پرداخت شد".

این چنین است که می بینیم آمریکا با طرفداری از وجود صهیونیسم در منطقه، در واقع پل بزرگی بین اروپا و خاورمیانه و بین آن دو با دریای مدیترانه به وجود آورد تا جایی که وجود این قدرت در نزدیکی کانال سوئز، دشمن بزرگی برای منطقه به شمار می آید. برای درک چگونگی این مسأله، موقعیت استراتژیک اسرائیل، با این که بر چهارراه سه قاره قرار دارد و از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد، کفایت نمی کند. حیم وایزمن، هنگامی که به مخاطبان انگلیسی اظهارمی داشت که "یک فلسطین یهودی" نگهبان و محافظی برای انگلستان و به ویژه، برای آبراه سوئز خواهد بود، اشتباه نمی کرد.

در واقع اسرائیل، "کلیدهای" بزرگترین راه تجاری و نظامی باختر به سوی خاور را در اختیار دارد، و اگر امروزه، به سبب انتقال مرکز قدرتها، برای انگلستان خدمت نمی کند، در عوض با آمریکا روابط متقابل استراتژیک برقرار نموده است و نقش اسرائیل به عنوان ژاندارم خاورمیانه، بیش از پیش برای آمریکا ضرورت پیدا کرده است. بدین لحاظ، اسرائیل می تواند، نه تنها آبراه سوئز را کنترل کند، بلکه نقطه نفت خیز را نگهبانی نماید و پایگاههایی مطمئن در مدیترانه شرقی فراهم سازد.

این وظایف را آمریکا شخصا نمی تواند انجام دهد، زیرا از تجربه ویتنام، در زمینه دخالت مستقیم در جهان سوم به شدت ترسیده است. بنابراین آمریکا این دخالت را به وسیله اسرائیل، با دادن کمک بی قید و شرط و نامحدود به این کشور، صورت می دهد. این موضع برای آمریکا بسیار مطلوب تر است: امکان دارد که گهگاه، لفظا اسرائیل را محکوم کند، ولی به استناد بازی وتو در سازمان ملل، اسرائیل را از هرگونه مجازات واقعی که مزاحم عملیاتش باشد، معاف می گرداند و به ویژه، پول و هر گونه تسلیحات لازم را برای اجرای وظایف حیاتی و برای حفظ موضع آمریکا در توازن جهانی، برای این کشور فراهم می سازد.

ج ـ تاریخچه روابط سیاسی پس از تشکیل اسرائیل:

پس از اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی توسط بن گوریون (1948 ـ م.) آمریکا اولین کشوری بود کهبلافاصله 11 دقیقه بعد از آن، این رژیم را به رسمیت شناخت. و زمانی که اسرائیل با مخالفت و نارضایتی اعراب در مورد تشکیل این کشور روبه رو شد و هنگامی که بعضی از کشورهای عربی و در رأس آنها مصر و سوریه اقدام به بازپس گیری اراضی اشغال شده نمودند، آمریکا به همراه انگلیس و فرانسه بیانیه مشترکی در تاریخ 25/مه/1950 صادر کردند که در آن آمده بود: "حکومتهای سه گانه شدیدا با به کارگیری هرگونه نیرویی یا تهدید به استفاده از نیروهای دولتهای شرق دور مخالفت می کنند".

در زمان تجاوز اسرائیل علیه مصر به سال 1956، کمک تسلیحاتی آمریکا به اسرائیل بسیار زیاد بوده است. میشل بارزهر (Michel Barzahar) که یک صهیونیست است در این باره چنین می نویسد: "از ماه ژوئن، در پی یک قرارداد بسیار محرمانه، مقادیر عظیم اسلحه به سوی اسرائیل سرازیر شد. هیچ کس در واشنگتن و در تشکیلات مشترک انگلیس، فرانسه، آمریکا که وظیفه مراقبت از توازن نیروها را در خاورمیانه به عهده دارد، از تحویل این سلاحها آگاه نشد. حتی وزارت امور خارجه فرانسه که مجدانه مخالف نزدیکی بیش از اندازه با اسرائیل بود و می ترسید که این نزدیکی، روابط میان فرانسه و مشتریان عربش را به خطر اندازد، از این امر آگاه نگشت".

آمریکا، پشتیبانی و تقویت بی حد و حصر رژیم صهیونیستی را تا شب حمله 5 ژوئن 1967 اسرائیل علیه دولتهای عربی ادامه داد. این پشتیبانی به جهت آن بود که اسرائیل تمامی مصالح سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی غرب را عملی می ساخت.

پس از جنگ سال 1967 و پس از اثبات این که رژیم صهیونیستی، رژیم غاصب در خاورمیانه است،آمریکا اقدام به صدور قطعنامه بین المللی از طرف شورای امنیت نمود که طی آن وجود اسرائیل قانونی شناخته شد و صرفا مقرر گردید که قطعنامه 242 صادر شود که در متن آن به لحنی شرمسارانه، اقدام اسرائیل در قدس محکوم گردید و از اسرائیل خواسته شد فلسطینیان را که در جنگ ژوئن از کرانه غربی اخراج شدند، به وطن شان باز گرداند.

مضمون قطعنامه همچنین شامل این مطالب بود: "عقب نشینی نیروهای مسلح اسرائیل از اراضی اشغالی در جنگ 1967، پایان دادن به جنگ، احترام و اعتراف به استقلال سیاسی دولتهای منطقه، اعطای حق زندگی در صلح و آرامش در داخل مرزهای امن و رهایی از تهدیدات و اعمال زور" بزرگترین مسأله در قطعنامه 242 سازمان ملل این بود که اهالی اصلی این سرزمین را پناهنده نامید که اشاره دارد به این مطلب که صاحبان جدید این سرزمین، مالکان واقعی آن هستند و صاحبان حقیقی آن، جز بازگشت به سرزمین خود به عنوان پناهنده، هیچ حق دیگری ندارند.

آمریکا بر سر تعهدش مبنی بر پشتیبانی رژیم صهیونیستی ایستاد و پیشرفت سریع اسرائیل باعث رکود جهانی عرب و اسلام گردید که نتیجه عوامل عدیده از جمله بار سنگینی است که استعمار مستقیم بر آنها تحمیل کرده است.

این کشورها به این باور رسیدند که بیشتر دولتهای عربی که تحت اشغال و یا جدیدالتأسیس و تازه استقلال یافته بودند، با قوای ناچیزشان نمی توانند در برابر اسرائیلی که پشتیبانش آمریکا می باشد، مقابله و مبارزه کنند.

اعراب نتوانستند پیروزی کوچک سال 1973 را به پیروزی حقیقی و بزرگ تبدیل کنند و طولی نکشید که این مسأله به یک فاجعه مبدل شد زیرامصر از پیمان اعراب در برابر اسرائیل خارج شد که بی شک عامل اصلی آن آمریکا بود چرا که می خواست بدین وسیله قدرت اعراب را کاهش دهد و مانع احقاق حق آنها گردد.

در سال 1980 آمریکا اجازه فروش یک میلیارد دلار اسلحه به اسرائیل را صادر کرد اما بلافاصله پس از تحویل سلاحها، نیمی از مبلغ مذکور، یعنی 500 میلیون دلار به عنوان وام بخشیده شد و نیم دیگر بر دیون دولت اسرائیل افزوده گشت تا این دولت آن را به اقساط طویل المدت فراتر از 10 سال به دولت آمریکا بازپرداخت کند. افزون بر این با توجه به وخامت دائمی وضع اقتصادی اسرائیل بعد از سال 1973، بازپرداخت دیون این کشور، حالتی ساختگی داشت، زیرا بازپرداخت اقساط وام اسرائیل بلافاصله با کمک سالانه جدید و بیشتری از طرف آمریکا جبران می شد.

تحولاتی که در روابط آمریکا و اسرائیل طی چهار دهه ایجاد شد، در تاریخ این کشور در مورد هیچ یک از دیگر کشورهای هم پیمان سابقه نداشته است. از جمله این تحولات، امضای بیانیه آمریکا و اسرائیل در 30/نوامبر/1981 درباره همکاری و هم پیمانی استراتژیک بود که وزرای دفاع آمریکا و اسرائیل این پیمان را امضا کردند. این سند یا منشور، دارای ابعادی سیاسی، نظامی و امنیتی بود که به موجب آن آمریکا می توانست از فلسطین اشغالی (اسرائیل) به عنوان پایگاهی برای مانورهای نظامی خود استفاده کند.

در این سند "دو طرف بر مشارکت تنگاتنگ در مسائل جنگی خاورمیانه، تشکیل شورای هماهنگی، بررسی تمام طرحها و توانائیهای آموزشی و مانورهای نظامی مشترک در زمینه های دریایی، زمینیو هوایی و همچنین کمکهای مستقیم آمریکا به اسرائیل برای مجهز ساختن آن به سلاحهای اتمی، انتشار و استقرار موشکهای برد متوسط "پرشینگ" و موشکهای مجهز به کلاهکهای اتمی در اسرائیل و همچنین اعزام نیروهای مسلح آمریکا به اسرائیل در مواقع ضروری به توافق رسیدند".

مفاد این سند (هم پیمانی استراتژیک) بین آمریکا و اسرائیل، تأکید دارد که اسرائیل هم پیمان اساسی آمریکا در خاورمیانه و پایگاه اصلی آن برای نفوذ نظامی و سیاسی در این منطقه می باشد. پس از این توافقنامه، قراردادهای دیگری نیز بین آمریکا و رژیم صهیونیستی طی سالهای گذشته امضا شده که همگی حاکی از حجم زیاد کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل و همچنین ایجاد منطقه آزاد تجاری بین دو کشور است. به واسطه همین قراردادها اسرائیل توانسته تاکنون بیش از 40 برنامه فروش نظامی آمریکا و کمکهای اقتصادی آن را به خود اختصاص دهد.

مثلاً قابل ملاحظه است که آمریکا پیشرفته ترین سلاحها را برای ارتش اسرائیل فراهم می کند. روزنامه اینترنشنال هرالدتریبیون مورخ 22/ژوئیه/1982 نوشت که "دولت اسرائیل، در سال 1982، مبلغ پنج میلیارد ونیم دلار برای تسلیحات و تجهیزات نظامی خرج خواهد کرد. یک سوم از این مبلغ را خزانه داری آمریکا خواهد پرداخت." تقریبا تمام تجهیزات ارتش اسرائیل، از برنامه کمک نظامی آمریکا به خارج تأمین شده که در این میان اسرائیل مبلغ 15 میلیارد دلار از مجموع 28 میلیارد دلاری را که از سال 1951 تا 1982 در سراسر جهان توزیع شده، دریافت کرده است.

از مجموع 567 هواپیمای جنگی که پیش ازآغاز اشغال لبنان در اختیار اسرائیل بود، 457 فروند آن از آمریکا و از محل هدایا و وامهای اعطایی واشنگتن خریداری شده بود. اگر تعلیق واگذاری بمبهای خوشه ای را (که اسرائیل اکنون خود قادر به ساختن آن است) استثنا کنیم، هیچ گونه انقطاع و وقفه ای در زمینه واگذاری تسلیحات آمریکایی به اسرائیل پیش نیامده است. به گفته مقامات رسمی پنتاگون و خود مقامات اسرائیلی، فروش پیش بینی شده هواپیماها و موشکهای هدایت شونده، کامیونها و سایر ادوات زرهی، طبق برنامه قبلی انجام می گیرد.

میان نیروهای مسلح و صنایع اسلحه سازی هر دو کشور، همکاری بسیار نزدیکی وجود دارد. پنتاگون اطلاعات بسیار دقیقی درباره نتایج کار انواع تسلیحات که در اختیار اسرائیل می گذارد، پس از به کارگیری آنها توسط اسرائیل علیه اعراب، از این کشور دریافت می کند. برخی از این تسلیحات که حتی از سوی ارتش آمریکا، قبلاً آزمایش نشده است، مثلاً استفاده از هواپیمای شناسایی هاوکی Hawkeye E-2C که علیه مواضع دوردست در سوریه و در مرحله اول جنگ لبنان به کار گرفته شد، از این قبیل است.

بدین ترتیب، ارتش آمریکا می تواند سلاحهای فنی پیشرفته خود را در اندازه های واقعی به وسیله ارتش اسرائیل که از هرگونه نیروی اعزامی آمریکا مؤرتر و کارآمدتر است به آزمایش گذارد. در این رابطه، اولین قرارداد در تاریخ 30/11/1981 و قرارداد دوم همکاری استراتژیک بین آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1983 امضا شد.

نشانه ها بیانگر آن بود که آمریکا پیوسته جهت افزایش توان نظامی صهیونیستی آماده است. قراردادهای کمپ دیوید اصولاً برای تحکیمسیاستهای آمریکا در منطقه به امضاء رسید و این امر، بر اهمیت رژیم صهیونیستی به عنوان سرپل آمریکا در منطقه افزود. به قول والتر ماندیل معاون جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، رژیم صهیونیستی ناو هواپیمابر آمریکایی است که امکان غرق کردن آن وجود ندارد.

پیوند این رژیم با آمریکا که نیرومندترین دژ امپریالیسم جهانی و آشیانه تجاوز است، پیوندی است ارگانیک که یگانگی سرشت و هدفهای آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، مؤید آن است زیرا اسرائیل نیروی ضربتی آمریکا در رویارویی با مبارزه مردم مسلمان منطقه و جنبشهای آزادی بخش ملی است و نیز ابزاری است برای تضمین ادامه یغماگری استکبار جهانی از ثروتهای منطقه و نگه داشتن این ثروت ها در چهارچوب نفوذ سیاسی و نظامی امپریالیسم.

این امر، رژیم صهیونیستی را نسبت به سایر هم پیمانان آمریکا در خاورمیانه متمایز می سازد. رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا می گوید: "توان اسرائیل ناشی از هم پیوندیش با غرب است و ارتباطی با وجود یک حاکمیت اتوکرات یا بی ثبات ندارد!" وزیر جنگ آمریکا نیز در مصاحبه ای با روزنامه صهیونیستی داوار در 12/7/1983 اظهار داشت: "ما با اسرائیل روابط استراتژیک داریم و بیش از هر کشور دیگر در جهان به اسرائیل کمک نظامی می دهیم".

پیوند ارگانیک رژیم اشغالگر قدس با آمریکا از این واقعیت سرچشمه می گیرد که این رژیم، پایگاهی است برای امپریالیسم آمریکا و پیوسته می کوشد تا برتری کیفی نظامی خود بر اعراب را تثبیت نماید. پشتوانه این امر جاری شدن سیل کمکهای مالی،اقتصادی، نظامی و سیاسی از آمریکا به سوی این رژیم است.

همچنان که روزنامه اسرائیلی معاریو مورخه 7/11/1980 نوشت "دادن کمکها و تسلیحات از سوی آمریکا به اسرائیل، صرفا یک مصلحت آمریکایی است". جاری شدن کمکهای آمریکا به سوی رژیم صهیونیستی عملاً بیانگر همکاریهای استراتژیک میان آمریکا و اسرائیل است. روزنامه "حتسوفیه" در تاریخ 27/11/1983 بخشی از گزارش یکی از مسئولان بلندپایه صهیونیستی در آمریکا را منتشر ساخت، در این گزارش آمده بود که: رژیم اسرائیل از سال 1948 تا تاریخ یادشده، مبلغ 25 میلیارد دلار از آمریکا دریافت داشته که 5/16 میلیارد دلار، وام و بخششهای نظامی و 5/6 میلیارد دلار، وام و بخششهای اقتصادی و 2 میلیارد دلار آن شامل کمکهای دیگر نظیر مواد غذایی و وام به بانکهاست.

رژیم صهیونیستی تنها رژیم در جهان است که همه ساله تقاضای کمک و نیز کمکهای اضافی از آمریکا دارد. توماس استافر پژوهشگر استراتژیست آمریکایی در مقاله ای تحت عنوان: "کمکهای آمریکا، شاهرگ حیاتی اسرائیل است" می نویسد: اصرار صهیونیسم در جهت دریافت کمکهای بیشتر از آمریکا بیانگر نشانه های اقتصادی ذیل است:

1ـ این کمکها و بخششهای مالی پیوسته ای که از آمریکا دریافت می دارد، از تأخیر بازپرداخت وامهای کلان خارجی جلوگیری می کند. این بخششها و وامهای جدید به طور فرمایشی و کلیشه ای به بازپرداخت وامها کمک می کند.

2ـ ذخیره حقیقی ارز خارجی اسرائیل از صفر بسیار کمتر و تقریبا معادل بهای واردات یک یا دوهفته است و ذخیره های دولتی تقریبا برابر است با وامهای خالص کوتاه مدت بانکهای تجارتی.

3ـ اتکای اسرائیل بر کمکهای مالی آمریکا امری اساسی است دقیقا نظیر اتکای کشورهای صادرکننده نفت به نفت، به طوری که کمکهای خارجی تقریبا نیمی از تولید ناخالص ملی را تشکیل می دهد که 75 تا 90 درصد از این کمکها از آمریکا می رسد.

در زمینه نفت، آمریکا ادامه صدور نفت به رژیم صهیونیستی را تضمین کرده و در سال 1975 قراردادی با اسرائیل منعقد ساخت که به موجب آن صدور نفت به مدت 5 سال به اسرائیل تضمین شد. ارزش کلی این قرارداد 300-350 میلیون دلار بود. در 26 مارس 1979 مجددا آمریکا قرارداد دیگری به منظور صدور نفت به مدت پانزده سال با رژیم صهیونیستی منعقد ساخت و در 22 ژوئن 1979 با رژیم صهیونیستی یادداشت تفاهمی را به امضا رساند که در آن آمده بود: "به سبب شرایط استثنایی و امنیتی اسرائیل ذخیره های نفتی آن کشور باید پیوسته با مصرف شش ماهه آن برابر باشد. در این زمینه کمکهای آمریکا طوری نباشد که بر اوضاع اسرائیل تأثیر سوء بگذارد."

د ـ قراردادهای همکاری:

نخستین قرارداد:

در اکتبر سال 1980 قراردادی میان دو کشور به امضا رسید که به منظور اجرای قرارداد ژوئن 1979 سه حالت به ترتیب زیر مشخص شد:

1ـ هنگامی که اسرائیل قادر به دستیابی به نفت نباشد بی توجه به قیمتهای آن.

2ـ هنگامی که قیمت نفت بالا باشد و شرایط خرید غیر ثابت.

3ـ هنگامی که اسرائیل یکی از صادرکنندگان عمده نفت خود را نظیر مکزیک، مصر یا بازار مشترک از دست بدهد.

"توماس استافر" پژوهشگر آمریکایی پیش بینی کرد که هزینه های این قرارداد در صورت اجرا به (10-8) میلیارد دلار برسد.

شرایط و مضمون نخستین قرارداد:

این قرارداد در تاریخ 30/11/1981 به امضا رسید که از سوی اسرائیل ژنرال "آریل شارون" وزیر جنگ آن را به امضا رساند. هیأت اسرائیلی شامل ژنرال "ابراهام تامیر" مشاور امور امنیتی وزیر جنگ و سرلشکر "یحوشع ساجی" رئیس شعبه ضد اطلاعات ارتش بود. از سوی آمریکا "گاسپار واینبرگر" وزیر دفاع، این قرارداد را به امضا رساند. شایان یادآوری است که کابینه رژیم صهیونیستی به شارون اختیار داد تا بی آنکه اغلب وزیران از این قرارداد اطلاعی داشته باشند. از سوی دولت، این قرارداد را امضا کند (نک: آمریکا و اسرائیل، مضمون قرارداد ـ (30/11/1981).

قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1981 نقطه آغازی برای تدارک تجاوز رژیم اشغالگر قدس علیه سرزمینهای لبنان در ژوئن 1982 بود که هدف آن: سرکوبی فلسطینیان، سوریه و ارتش آن و جلوگیری از تکمیل ساختار نیروی نظامی آن کشور بود تا موازنه استراتژیک با اسرائیل حفظ شود. همچنین اخراج سوریه از لبنان و منزوی کردن آن در صورتی که به سیاستهای کمپ دیوید نپیوندد. اخراجمقاومت فلسطین و سازمان آزادی بخش فلسطین از لبنان اگر نتوان آن را تصفیه کرد یا بر آن چیره شد.

سرکوب جنبش ملی لبنان و برپایی یک حکومت مرکزی همو و هم پیمانان با آمریکا و رژیم صهیونیستی و زمینه سازی برای امضای قراردادی شبیه قرارداد کمپ دیوید با رژیم اشغالگر قدس.

معلق ساختن ظاهری قرارداد پس از اعلام تصمیم مربوط به ضمیمه ساختن جولان:

نخستین ثمرات قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی که در 30/11/1981 به امضا رسید، آن بود که رژیم صهیونیستی رسما در 14/12/1981 اعلام کرد که بلندیهای اشغال شده جولان سوریه را به خود ملحق کرده است. به منظور فریب افکار عمومی جهان و اعراب و پنهان ساختن این واقعیت که تصمیم پیوستن جولان، خود ثمره ای از ثمرات قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی بود، آمریکا قرارداد را معلق اعلام کرد. این امر، چیزی جز یک نمایش و عوامفریبی نبود. آمریکا در برابر طرح قطعنامه شورای امنیت که خواهان تحمیل تحریمهای اقتصادی علیه رژیم اشغالگر قدس بود، از حق وتو استفاده کرد، اما در 31/12/1981 دولت آمریکا اعلام کرد که تصمیم گرفته، نیمی از کمکهای غیرنظامی سال 1982 رژیم صهیونیستی را به یکباره پرداخت کند.

این کمکها بالغ بر (400) میلیون دلار بود، بزرگترین مبلغی که به رژیم اسرائیل داده شد. همچنین تصمیم گرفته شد تا کمکهای آمریکا به این رژیم در سال 1983 به میزان 300 میلیون دلار افزایش یابد.

در همان روز، رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا به اسرائیل اطمینان داد که آمریکا از تعهدات خویش نسبت به اسرائیل چشم پوشی نخواهد کرد.

رژیم صهیونیستی در آغاز سال 1982 و در سایه تعلیق ظاهری قرارداد، بخش بزرگی از سلاحهای آمریکایی را برای تجاوز ژوئن 1982 به لبنان دریافت کرد. اقدام آمریکا به هنگام اشغال سرزمین لبنان توسط صهیونیستها و نیز محاصره بیروت، بیانگر وجود هماهنگی مستحکم میان دو طرف و تغییر نقشها بود. مطبوعات اسرائیل نوشتند که بگین پیشتر به آمریکا درباره نقشه اشغال لبنان خبر داده بود و هر آنچه که پیرامون بیروت می گذشت با مشورت آمریکا صورت می پذیرفت. دومین قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1983

شرایط قرارداد:

رژیم صهیونیستی، بر روی زمین، به برخی موفقیتها دست یافت. تبانی آمریکایی ـ صهیونیستی و ارتجاع غرب با تمام نیرو برای چیدن میوه های اشغال سرزمین لبنان توسط صهیونیستها به کار افتاد. هنوز محاصره بیروت به پایان نرسیده بود که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا طرح خود را به منظور گشایش بحران خاور میانه اعلام کرد. به دنبال آن برخی رژیمهای عربی به سرعت موافقت خود را با برگزاری کنفرانس سران عرب در فارس اعلام کردند تا میان طرح ریگان و طرح فهد هماهنگی به وجود آورند.

در اکتبر 1982، شاه حسین، طرح کنفدراسیون فلسطینی ـ اردنی را اعلام کرد تا بتواند به نمایندگی از فلسطینیان در مذاکرات شرکت جوید. در لبنان، دولت وقت (جمیل) با رژیم صهیونیستی گفت وگوهایی انجام داد که به امضای قرارداد 17 مه 1983 انجامید.

از سوی دیگر، سوریه در نتیجه همکاری با اتحاد جماهیر شوروی (سابق) توانست نیروی نظامی خود را سامان بخشیده و دو برابر کند. این امر بدانکشور امکان داد تا در برابر نقشه های کمپ دیوید پایداری کند.

در آوریل 1983، گفت وگوهای کنفدراسیون اردنی ـ فلسطینی در عمان با شکست روبه رو شد که پایداری سوریه در این میان نقش مهمی داشت. پس از امضای قرارداد 17 ماه مه حکومت لبنان با رژیم صهیونیستی، نیروهای ملی و اسلامی لبنان، ضربات خود را علیه حکومت و مزدورانش شدت بخشیدند. این امر باعث شد تا آمریکا بیش از چند بار به طور نظامی برای نجات حکومت لبنان مداخله کند. در این اثنا، مطبوعات اسرائیل آشکار ساختند که دولت آمریکا و اسرائیل برنامه کار مشترکی برای رویارویی با تجاوز سوریه ـ شوروی در منطقه تدارک می بینند.

روزنامه معاریو نوشت: "سوریه به یکی از بزرگترین پایگاههای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده است... کیفیت اسلحه، به ویژه موشکها، بالاتر از کیفیت اسلحه ای است که در اختیار کشورهای پیمان ورشو قرار داده است." اسحاق شامیر نخست وزیر وقت اسرائیل نیز طی سخنانی در برابر کمیسیون امور خارجه و امنیت کنیست (پارلمان) گفت: "آمریکا خواهان افزایش مداخله در لبنان است... و بر اسرائیل است تا کوبیدن سوریه را به عهده گیرد و از سرکوبی رژیم امین جمیل توسط آنان جلوگیری کند."

نتیجه گفت وگوهای آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، آن بود که این رژیم در آینده با عدم عقب نشینی از دیگر بخشهای لبنان بدون هماهنگی پیشین با آمریکا موافقت کرد. همچنین با در پیش گرفتن سیاست تقویت امین جمیل رئیس جمهور وقت لبنان موافقت کرد.

رژیم صهیونیستی و آمریکا بر تمایل خویش برای برقراری روابط استوارتر میان اسرائیل و لبنان، واجرای قرارداد 17 ماه مه و همکاری و هماهنگی میان آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به منظور تقویت حکومت امین جمیل، تأکید کردند. روزنامه های آمریکا و اسرائیل یک استراتژی آمریکایی ـ صهیونیستی را افشا کردند که به هنگام دیدار شامیر از واشینگتن درباره اوضاع لبنان ساخته و پرداخته شده بود. این استراتژی تحقق امور زیر را همان گونه که روزنامه "عل همشمار" در تاریخ 9/12/1983 نوشته بود، مورد هدف قرار داده است:

ـ پایبندی به قرارداد 17 ماه مه میان حکومت لبنان و رژیم اسرائیل به عنوان تنها مدخل حل بحران لبنان.

ـ تشویق حکومت امین جمیل به گسترش پایگاههایش براساس فرقه ای ـ مذهبی و به واسطه مشارکت فرقه های مختلف لبنان، به ویژه دروزیان و شیعیان در حاکمیت و نیز تشویق حکومت برای چیرگی بر مناطقی که نیروهای سوریه در آنجا حضور ندارند، نظیر کوههای "شوف".

ـ حمایت از گفت وگوی نظامی میان لبنان و اسرائیل.

ـ فشار بر سوریه و مجبور کردن آن به بیرون بردن نیروهایش از لبنان و تهدید آن کشور به اینکه آمریکا و اسرائیل به منظور منع فعالیت علیه حکومت امین جمیل یا وارد ساختن نیروهای جدید سوریه به لبنان از قدرت نظامی استفاده خواهند کرد.

ـ تلاش برای دستیابی به حمایت کشورهای میانه رو عرب به منظور فشار بر سوریه تا نیروهایش را از لبنان بیرون کند. (نک: آمریکا و اسرائیل، مضمون قرارداد ـ 30/11/1983). در اجرای قرارداد همکاریهای استراتژیک میان اسرائیل و آمریکا و افزایش آشکار این همکاری تا بالاترین سطوح، دورهپس از امضای این قرارداد، گواه افزایش تماسها و مشورتها و گردهماییهای کمیسیونهای مشترکی شد که وظیفه اجرای قرارداد به عهده آنها گذاشته شد.

در 9/2/1983، سیزده ژنرال آمریکایی از باریکه شرقی بقاع لبنان دیدار کردند و در آنجا همراه با افسران صهیونیستی به بررسی وضع تاکتیکهای عمومی و ویژه پرداختند. یکی از افسران گفت: "بقاع شرقی از اهمیت استراتژیک و تاکتیکی برخوردار است و کسی که بر این بخش چیره شود، می تواند، منطقه بیروت و کوهستان شوف و جاده دمشق ـ بیروت را زیر نظر بگیرد."

در 11/12/1983 یک هیأت شش نفره از افسران پزشک آمریکایی به نمایندگی از نیروهای زمینی، دریای و هوایی از مرکز پزشکی "رامنام" در حیفا دیدن کردند. افسران آمریکایی، گفت وگوهایی با افسران صهیونیستی انجام دادند و در آن آزمونهای مربوط به درمان مجروحان جنگ لبنان و مجروحان ناشی از جنگ و موشک و خودروهای بمب گذاری شده را بررسی کردند. همچنین در مورد به کارگیری دستگاههای نوینی که به جست وجوی ترکش بمبها می پردازد گفت وگو شد.

روزنامه اسرائیلی "هاآرتس" در تاریخ 14/12/1983 نوشت: "یک قرارداد پزشکی میان آمریکا و اسرائیل منعقد شد که به موجب آن به آمریکا اجازه داده تا در شرایط اضطراری از مؤسسه های بهداشتی و پزشکی فلسطین اشغالی برای درمان مجروحان نیروهای مسلح آمریکا بهره برداری کند. این قرارداد از سوی مشاور امور بهداشتی وزارت دفاع آمریکا، دکتر "ویلیام مایرز" و افسر پزشک بلندپایه رژیم صهیونیستی، دکتر "موشه ریفلح" به امضا رسید.در 20/1/1984، هیأت صهیونیستی کمیسیون نظامی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به ریاست سرلشکر ذخیره "مناخیم میرون" به آمریکا مسافرت کرد. این هیأت شامل "حنان باراون" از وزارت امور خارجه سرلشکر "مناخیم عینان" رئیس بخش برنامه ریزی در ستاد کل نیروهای مسلح رژیم اسرائیل و سرتیپ ذخیره "عودید ایلرزو" رئیس بخش تماسهای خارجی در وزارت دفاع بود. ریاست هیأت آمریکایی با تیمسار "هاو" از ناوگان آمریکا بود. گفت وگوها در 23/1/84 آغاز شد.

در این گردهمایی، امکان برگزاری مانورهای مشترک و اجازه دادن به آمریکا برای استفاده از بندر حیفا توسط ناوگان ششم و انبار کردن تدارکات نظامی آمریکا در فلسطین اشغالی، بررسی شد. در زمینه های پزشکی، توافق شد تا در شرایط اضطراری تمامی مؤسسه های پزشکی فلسطین اشغالی در اختیار ارتش آمریکا قرار گیرد و تدارکات پزشکی آمریکاییان و رژیم صهیونیستی انبار شود.

در 8/1/1984 ژنرال "جان فاسی" رئیس ستاد مشترک نیروهای آمریکا به منظور یک دیدار سه روزه وارد فلسطین اشغالی شد و در آن از یگانهای مختلف ارتش اسرائیل و همچنین بلندیهای جولان اشغال شده بازدید کرد و با شامیر نخست وزیر، "موشه لیوی" رئیس ستاد مشترک و افسران بلند پایه اسرائیلی دیدار کرد. در دیدارهای ژنرال جان فاسی، جنبه های عملی قرارداد همکاریهای استراتژیک بین آمریکا و اسرائیل بررسی شد و آمریکا نیازهای تسلیحاتی رژیم صهیونیستی را مد نظر گرفت. در مقابل اسرائیل نیز آمادگی خود را برای دادن پایگاههای جنگی به نیروهای واکنش سریع آمریکا، اعلام کرد.

نشانه های همکاریهای استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی و دورنمای آن:

آمریکا نشان داد که آشکارا و به شکلی رسواآمیز و بی شرمانه، در مقابل اعراب و جنبشهای آزادی بخش اسلامی و ملی، قرار دارد. "موشه آرنز" پس از امضای قرارداد همکاریهای استراتژیک فاش کرد که "هماهنگی استوار بین آمریکا و اسرائیل، خبر خوبی برای سوریه نیست."

اسحاق شامیر در همان روز گفت که: "اسرائیل با آمریکا قراردادی امضا کرد که براساس مشورتهای کمیته سیاسی ـ نظامی مشترک، قراردادهای دیگری را به دنیال خواهد داشت... کمکهای آمریکا به اسرائیل از تمام پیش بینی های رهبران اسرائیل درگذشت... اسرائیل به یکی از اعضای پیمان ناتو تبدیل شد و از امتیازهای ویژه پنتاگون برخوردار شد."

در پایبندی آمریکا به اجرای مأموریت خویش مبنی بر پشتیبانی از اسرائیل و فشار نظامی بر سوریه به منظور عقب نشینی از لبنان، در 4/12/1983 یک جنگنده آمریکا از ناو هواپیمابر "ایندیپندنس" و "جان کندی" پرواز کرد و به مواضع نیروهای مقاومت اسلامی لبنان در دره بقاع حمله کرد. بهانه این یورش رویارویی نیروهای ضد هوایی سوریه علیه پروازهای شناسایی تحریک آمیز هواپیماهای آمریکایی بود که اطلاعات تجسسی خود را در اختیار فرماندهی نظامی رژیم صهیونیستی قرار می داد.

اطلاعاتی که توسط "اولگ تامین" در کتاب وی به نام "واشینگتن و تل آویو علیه عربها" ذکر شده، حاکی است که این یورشها در اجرای بیانیه مخفی شماره 111 صورت گرفت که در تاریخ 29/11/1983 توسط شورای امنیت ملی آمریکاصادر شد. این بیانیه مخفی، وظایف نیروهای آمریکایی را کمک به سرکوبی مقاومت ضداسرائیلی و بیرون راندن نیروهای سوریه از لبنان تعیین کرد.

در اجرای این بیانیه بود که ناوشکن "نیوجرسی" در تاریخ 1/12/1983 بمباران مواضع نیروهای مقاومت اسلامی لبنان در دره بقاع را آغاز کرد. همچنین ناوشکن "یودا" به عنوان جایگزین ناوشکن "نیوجرسی" تعیین گشت که در صورت اضطرار ناوشکن نیوجرسی به ترک منطقه، مأموریتش را انجام دهد.

روزنامه اسرائیلی "معاریو" در توجیه اقدامات تجاوزکارانه آمریکا علیه مواضع سوریه و گروههای مقاومت لبنان نوشت: "آمریکا نمی تواند در برابر مداخله شوروی در منطقه ـ در حضور 25 هزار سرباز آن ـ بی تفاوت بماند". این روزنامه نتیجه گرفت که "همکاریهای استراتژیک میان آمریکا و اسرائیل بی نظیر و دارای ابعاد گسترده ای خواهد بود."

روابط آمریکا و اسرائیل در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در زمینه های مختلف نظامی، اقتصادی سیاسی و استراتژیک به اوج خود رسید. این روابط تا پایان حکومت وی کماکان ادامه داشت. به ویژه در زمینه سیاسی که با شروع انتفاضه فلسطین، دولت ریگان به منظور حمایت کامل از رژیم صهیونیستی در مقابله با انتفاضه، تلاشهای وسیعی را شروع کرد و با صدور هر قطعنامه ای که در آن اقدامات سرکوبگرانه اسرائیل علیه مردم مسلمان فلسطین محکوم شده بود، مخالفت کرد و سیاست خود را در جهت عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل و مخالفت با برپایی دولت مستقل فلسطین متمرکز کرد و دست به یکسری تحرکات سیاسی در سطح منطقه برای نزدیک کردن دیدگاههای اعراب واسرائیل زد که نتیجه آن طرح برگزاری کنفرانس بین المللی صلح خاورمیانه، تقویت موضع اسرائیل در مقابل اعراب و ایجاد اختلاف و چنددستگی بین کشورهای عربی و اتحادیه عرب و بازگذاردن دست رژیم صهیونیستی در سرکوب انتفاضه ملت فلسطین بود.

ه ـ روابط آمریکا و اسرائیل در دوران ریاست جمهوری بوش:

با توجه به اهمیت روابط آمریکا و اسرائیل و نقش مؤثر آن در هر گونه نظام جدید حاکم بر منطقه خاور میانه در این دوران، مختصرا به آخرین سیاستهای آمریکا نسبت به اسرائیل اشاره می شود:

1 ـ سیاست خارجی آمریکا نسبت به اسرائیل پیش از بحران خلیج فارس:

روابط آمریکا و اسرائیل در دوره ریگان دوران طلایی خود را گذراند و "جورج بوش" هم وفاداری خود را نسبت به این روابط اعلام کرد. اسرائیل از دهه 80 گامهای سریعی را به سوی هماهنگ شد با منظومه استراتژیک جهانی آمریکا برداشت، با این وجود که این امر پیوسته توأم با برخی تنشهای آشکار میان دو طرف بود.

از دیدگاه بوش اسرائیل بخشی از مسئولیتهای دفاعی آمریکا را برعهده داشت و ضروری بود که روابط دفاعی میان آمریکا و اسرائیل گسترش یابد. به اعتقاد بوش همکاری مذکور از خلال کمکهای امنیتی و اقتصادی به اسرائیل و تقویت عناصر همکاری استراتژیک میان دو کشور از جمله تمرینهای مشترک و ذخیره سازی سلاح با استفاده مضاعف شامل جنگ افزار، و وسایل یدکی و مبادله اطلاعات امنیتیو برنامه ریزی برای حالتهای فوق العاده ادامه یافت.

بارزترین جنبه برنامه های مذکور تأکید بوش بر نگهداری جنگ افزار با استفاده مضاعف (استفاده دو طرف) در اسرائیل به منظور حمایت از نیروهای آمریکایی در حالتهای فوق العاده بود.

از طرف دیگر در مدتی که بوش به قدرت رسید یک منطقه آزاد برای تجارت میان آمریکا و اسرائیل تأسیس و همکاری استراتژیک در زمینه های نظامی آغاز شد.

همچنین در طول این دوران (تا زمان آغاز جنگ خلیج فارس) اسرائیل سالانه 2/1 میلیارد دلار کمک اقتصادی و 8/1 میلیارد دلار کمک نظامی دریافت کرد، به همان میزان که در سالهای گذشته دریافت کرده بود .

به عنوان مثال (به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی) آمریکا یک کمک بلاعوض یکصد میلیارد دلاری را در سال 1989، برای جبران زیانهای اقتصادی انتفاضه فلسطین در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داد.

به نوشته روزنامه الاتحاد چاپ ابوظبی در 4/6/1368 ه . ش این کمک در پاسخ به درخواست کمک 500 میلیارد دلاری رژیم صهیونیستی از سوی کنگره آمریکا تصویب شد.

بدین لحاظ اسرائیل به تنهایی از حدود 40 درصد مجموع برنامه فروش نظامی آمریکا و کمکهای اقتصادی آن بهره مند شد. بوش علاوه بر آنکه وارث دوران ریگان بود، بر موارد زیر نیز در رابطه با حمایت از رژیم صهیونیستی تأکید داشت.

1ـ تحکیم روابط میان تل آویو و واشینگتن.

2ـ مخالفت با قیام ملت فلسطین.

3ـ عدم شناسایی رسمی ساف تا زمانی که اینسازمان موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناسد و مبارزه مسلحانه و توسل به خشونت را از آرمانهای خود حذف کند (حال آنکه آمریکا پایبندی به مواضع مشابه یا حداقل جلوگیری از خشونت را از اسرائیل درخواست نکرد).

در همین رابطه نیز "جیمز بیکر" وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد: "از برپایی یک کشور مستقل فلسطینی حمایت نمی کنم و تنها طرحی را که آمریکا بدان معتقد است و آن را راه حل وسط و معقول می داند، خودمختاری برای فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه به شکلی است که فلسطینیان، اسرائیل و اردن را راضی کند و شرط آن این است که امنیت کافی برای اسرائیل فراهم کرد" بیکر تأکید کرد: "حکومت آمریکا در تلاشهای خود برای برپایی صلح خاور میانه همواره امنیت اسرائیل را در نظر داشته و خواهد داشت".

2 ـ جایگاه اسرائیل در سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه:

رابطه آمریکا و اسرائیل در این مرحله در پرتو تغییرات جدید در صحنه جهانی و منطقه ای از نظر آمریکا به ترتیب اوضاع در منطقه عربی برمی گشت که با مصالح سیاسی و اقتصادی آمریکا در دو بعد داخلی و خارجی در خصوص تعلیم شیوه نظامی بین المللی جدید و نظام منطقه ای خاورمیانه منسجم و هماهنگ بود.

در این دوران حکومت آمریکا در صدد بر پایی نظامی منطقه ای با هدف طبیعی ساختن روابط رژیم اسرائیل با کشورهای عربی پیرامون آن بود که نتیجه آن دستیابی این رژیم به ثبات و توسعه در منطقه است. در این راستا آمریکا معتقد بود که شکل زمین ومرزها اهمیتش به گذشته برمی گردد و در چارچوب نظام منطقه ای به دلیل شبکه روابط محیط زیستی ـ اقتصادی ـ علمی ـ جهانگردی ـ امنیتی ـ فنّاوری و تسلیحاتی و غیر عنصر جغرافیا از میان خواهد رفت.

این دیدگاه آمریکا از سوی جناح لیکود در اسرائیل با موضع شک همراه بود. اما جناح دیگر یعنی حزب کارگر به سبب نزدیکی بیشتر به آمریکا، رهبران آن با دید مثبت تری با این اندیشه آمریکا برخورد کردند.

بدین ترتیب در زمان حاکمیت اسحاق شامیر اختلافی بین آمریکا و اسرائیل به وجود آمد که با عدم موافقت [[بوش، جورج، فرایند صلح با اسرائیل در دوره ریاست جمهوری|جورج بوش]] در اعطای وام ده میلیارد دلاری به این رژیم تجلی یافت و بوش، نظرش را با اصرار بر کنگره تحمیل کرد. از این روشن تر به بیان وزیر خارجه "جیمزبیکر" در اجتماع رؤسای سازمانهای یهودی در واشینگتن باید اشاره کرد که گفت: "اکنون وقت آن رسیده است که اسرائیل تا ابد اندیشه غیرحقیقی اسرائیل بزرگ را کنار بگذارد."

ریچارد مورفی معاون اسبق وزیر خارجه آمریکا نیز گفت: "باید اسرائیل درک کند که او تنها کشوری نیست که مصالحی در خاورمیانه دارد. این چیزی است که حکومت بوش برای آن تلاش می کند."

اما در مورد مرزهای اختلاف بین دو طرف، تحلیلگر آمریکایی، "آنتونی لویس" معتقد بود که ما نمی خواهیم کمکهای خود را در راه پرسه صلح به کار ببریم و صلح به رغم سختی آن ریشه و اساس موضع آمریکا برای نجات اسرائیل است.

حکومت آمریکا مترصد دیکته کردن سیاست خاورمیانه اش به اسرائیل که در واقع در راستای خدمت به مصالح آمریکا و اسرائیل قرار داشت، بود وبنابراین می کوشید تا این رژیم را به چشم پوشی از بعضی اهداف خود در این راستا وادار سازد. در عین حال آمریکا صراحتا و مؤکدا بر پایبندی اش نسبت به امنیت و صیانت اسرائیل مهر تأکید می زد چنانچه [[بوش، جورج، فرایند صلح با اسرائیل در دوره ریاست جمهوری|جورج بوش]] اعلام نمود که پایبندی آمریکا در مورد اسرائیل اساسی و زیربنایی است. همچنین سفیر آمریکا در اسرائیل گفت: "ایالات متحده کمکهایش را به اسرائیل به منظور حفظ برتری کیفی نظامی این رژیم ادامه خواهد داد."

با مقایسه دو جناح لیکود و کارگر اسرائیل مشخص شده که رهبران لیکود خواستار آن بوده که مرکزیت رژیم صهیونیستی را در ترتیبات جدید در خاورمیانه تقویت کنند و موقعیت این رژیم را به عنوان یک شریک اصلی و نه صرفا یک وکیل برای مصالح آمریکا جا بیندازند، در حالی که جناح کارگر با قبول تفکر آمریکا خود را با استراتژی جدید آمریکا تطبیق داده است. در این راستا پس از روی کار آمدن اسحاق رابین تضادهای به وجود آمده در دوران شامیر بین آمریکا و اسرائیل از بین رفت به طوری که در سفر اسحاق رابین به آمریکا در تاریخ 10/8/1992 [[بوش، جورج، فرایند صلح با اسرائیل در دوره ریاست جمهوری|جورج بوش]] موافقت خود را با پرداخت وام ده میلیارد دلاری به این رژیم اعلام کرد.

بدین ترتیب چنین می توان استنتاج کرد که موقعیت و مکان اسرائیل در استراتژی آمریکا در منطقه تغییر نکرد بلکه تنها شرایط به وجود آمده شکل این موقعیت را تغییر داد. اما در خصوص برخی برداشتها و اجتهادات که تغییر موقعیت اسرائیل را در استراتژی آمریکا ترویج می کرد، باید گفت، به طور کلی این مسأله با تبلیغ افکار آمریکا درباره صلح در خاورمیانه مرتبط می شد. در پاسخ به این تفکر که در پی نابودی کمونیسم، نگرانی دیگری از نظامهایعربی وجود ندارد، "زئیف شیف" کارشناس برجسته نظامی اسرائیل می گوید: "چه کسی می تواند وجود ثباتی را که در این کشور (اسرائیل) وجود دارد در کشورهای عربی تضمین کند... اسرائیل هم پیمان ثابت قدم و پایگاه لجستیکی است که می تواند با تضمین کافی تحت تصرف آمریکا قرار گیرد و این از خصوصیات برجسته اسرائیل در مقابل دیگر هم پیمانان آمریکا است."

در نتیجه گیری این بحث می توان گفت علی رغم نابودی نظام کمونیسم، با وجود حرکتهای اسلامی به عنوان عاملی در بر هم زدن ثبات موجود در نظامهای کشورهای عرب در منطقه، هم پیمانی استراتژیک اسرائیل در نظر آمریکا همچنان از اولویت محسوسی برخوردار بوده است. لذا جایگاه رژیم صهیونیستی برای آمریکا در اهمیت استراتژیک خود محفوظ ماند و آمریکا در تلاش خود برای ایجاد نظام جدید در خاورمیانه در صدد بنای اسرائیل قوی به عنوان ضمانت استمرار و ثبات این نظام برآمد.

اسرائیل به موازات نقشی که به عنوان بهره برنده اصلی از حمایت و پشتیبانی آمریکا داشته است در چارچوب رسانه های مهم آمریکایی نیز از مصونیت یگانه ای برخوردار شده است.

نمونه های بارزی از این مصونیت به قرار زیر است: حمله تروریستی اسرائیل به تأسیسات آمریکایی در مصر (ماجرای لاوون)، و حمله به کشتی لیبرتی با راکت و هواپیما و توپ و بمب ناپالم و مسلسل، در حالی که این کشتی هیچ پوششی نداشت و کاملاً معلوم بود که متعلق به آمریکاست. در این حمله، که کاملاً از پیش طراحی شده بود، 34 تن از خدمه کشتی کشته و 75 تن از آنها مجروح شدند. "در این دو حادثه روزنامه ها و محافل دانشگاهی یاسکوت کردند یا به تحریف وقایع نشستند. هیچ یک از این دو واقعه، چه در زمان وقوع و چه پس از آن، به عنوان نمونه هایی تأسف انگیز از خشونت و تروریسم وارد تاریخ نشد. درباره حادثه حمله به تأسیسات آمریکایی در مصر، عاموس اوز، داستان نویس اسرائیلی، در مقاله ای بسیار ستایش شده که بعدها در توصیف "اسرائیل زیبای" پیش از دوران بگین در "نیویورک تایمز نوشت، این عمل تروریستی را هماهنگ با شیوه مرسوم ـ "ماجراجویی دستگاههای امنیتی اسرائیل" توصیف کرد. چگونگی حمله به کشتی لیبرتی نیز عمدتا از سوی رسانه ها و دولت آمریکا و هیأت بررسی نیروی دریایی ناگفته ماند. هر چند مقامات بلندپایه به خوبی می دانستند که گزارش رسمی ارایه شده در باره این ماجرا هدفی جز نادیده گرفتن موضوع ندارد. مثلاً دریادار تامس ه . مور، رئیس پیشین ستاد مشترک آمریکا، اظهار نظر کرد که بر خلاف آنچه گزارش رسمی آمده، حمله به لیبرتی، احتمالاً نمی توانسته است به دلیل عوضی گرفتن کشتی صورت گرفته باشد."

آیا کسی می تواند تصور کند که کشور دیگری در جهان به تأسیسات یا کشتیهای آمریکایی حمله کند و صد تن کشته و زخمی بر جای گذارد، و آنگاه با چنین سعه صدری روبه رو شود؟

آنچه که در این نوشتار از روابط آمریکا و اسرائیل به رشته تحریر درآمد بخشهای بسیار کوچکی بود از روابط گسترده این رژیم با آمریکا که آن را به یک هم پیمان قوی و استراتژیک و توانمند در خاورمیانه تبدیل کرده است. و با توجه به امکاناتی که این روابط قوی و استراتژیک دارد و نیز حمایتهای همه جانبه آمریکا از آن، می تواند در مدت کمی به دمشق، بغداد، عمان و قاهره دست یابد. لذا این رژیمدر پرتو روابط خود با آمریکا تا زمانی که وجود دارد بار سنگینی است بر خاورمیانه و برای تمامی همسایگان خودخطر دایمی و بالفعل است. همانطور که در هر کجا که تاکنون اراده کرده (مثل لبنان) عمل کرده است.

ارتباط ویژه دو کشور آمریکا و اسرائیل را به شکل ملموس می توان از میزان کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به اسرائیل طی سالیان گذشته دریافت، هر چند که میزان این کمکها هرگز معلوم نشد و به صورت پنهان انجام شده است. اما آن بخش از کمکهایی که تاکنون افشا شده حاکی از عمق روابط استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی است. در زیر به گوشه ای از آن از سال 1949 تا سال 1984 اشاره می شود:

آقای پینهاس سپیر (Pinhas Sapir) وزیر سابق دارایی اسرائیل، در طی "کنفرانس میلیونرهای یهودی" که در نهم و دهم اوت 1967 در اورشلیم برگزار شد، افشا نمود که از سال 1949 تا 1966، اسرائیل 7 میلیارد دلار کمک مالی از آمریکا دریافت کرده است. برای ارزیابی این رقم، این تذکر کفایت می کند که براساس طرح مارشال، کمکی که به تمام کشورهای اروپای غربی از سال 1948 تا 1954 شده، فقط 13 میلیارد دلار بوده است. یعنی دولت اسرائیل (البته در دوره ای طولانی تر) و در زمانی که کمتر از دو میلیون جمعیت داشته، بیش از نصف کمکی را دریافت داشته که به 200 میلیون اروپایی تعلق گرفته است. و به عبارت دیگر، دریافت سرانه جمعیت اسرائیل صد برابر بیشتر بوده است.

دومین عنصر مقایسه: میانگین کمکی که "کشورهای توسعه نیافته" در دوره 1951 تا 1959 دریافت کرده اند، از 3164 میلیون دلار فراتر نرفتهاست، در حالی که اسرائیل در این دوره، با جمعیتی بالغ بر 1700000 تن 400 میلیون دلار دریافت کرده است. یعنی با جمعیتی کمتر از 10001 جمعیت "کشورهای توسعه نیافته" کره زمین، یک دهم تمام کمکها را بلعیده است. دو میلیون اسرائیلی، هر نفر، صد بار بیشتر از دریافت سرانه دو میلیارد جمعیت جهان سوم، کمک گرفته اند.

هفت میلیارد دلاری که اسرائیل طی 18 سال به عنوان کمک بلاعوض از آمریکا دریافت کرده است، بیش از تمام درآمد ملی سالانه کار مجموع کشورهای عرب همسایه (مصر، سوریه، لبنان، و اردن) آن می باشد که در سال 1965 حدود 6 میلیارد دلار بوده است.

اگر تنها به کمک آمریکا توجه کنیم، درمی یابیم که از سال 1945 تا 1967، آمریکا مبلغ 435 دلار به هر اسرائیلی و 36 دلار به هر عرب پرداخته است، یا به عبارت دیگر، به 5/2 درصد جمعیت، 30 درصد از کمکی که به 5/97 درصد اختصاص داشته، پرداخت شده است.

در مجموع کمکهای آمریکا به دولت اسرائیل از سال 1948 تا پایان سال مالی 1983، به بیش از 24 میلیارد دلار رسید که به شرح ذیل می باشد:

1ـ 16 میلیارد دلار به عنوان وام برای تأمین خریدهای نظامی یا به صورت کمک برای تأمین این چنین خریدهایی.

2ـ 6 میلیارد دلار به عنوان کمکهای اقتصادی به دو شکل وام و بخشش تحت عنوان "برنامه کمکهای امنیتی".

3ـ بیش از دو میلیارد دلار به شکل بخشش و در چهارچوب برنامه کمکهای دیگر که به موضوع امنیت مربوط نمی شد. این موضوع شامل کمکهایمربوط به "غذا برای صلح" وامهایی برای واردات و صادرات و کمکهایی برای "اسکان یهودیان شوروی سابق" بود. از سال 1974 آمریکا کمکهای خود را به اسرائیل افزایش داد. کمکهای نظامی عظیمی که نیمی یا بیشتر به صورت بخشش و کمک و نه وام ارایه می شد. از سال 1975 آمریکا، کمکهای اقتصادی خود را به اسرائیل به شکل نقدی عرضه کرد. یعنی این مبالغ نقدی شامل هیچ طرح توسعه معین یا برنامه سرمایه گذاری معین یا خرید مواد معینی نبود بلکه به شکل بخششها و مبالغ نقدی بود که حکومت اسرائیل می توانست هر گونه بخواهد به کار گیرد.

کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل از کمکهایش به هر کشور دیگر بیشتر بود. این کمکها هر سال افزایش یافته به طوری که در سال 1983 ـ 1982 به نسبت 21 درصد افزایش یافت و در سال 1983 به (7/1 میلیارد دلار) رسید و بدین ترتیب اسرائیل رکود سابق کمکهای آمریکا به هر کشور دیگر را شکست.

در سال 1984 مجموع کمکهای آمریکا از جمله کمکهای غیررسمی به اسرائیل به 10 میلیارد و 460 میلیون دلار رسید. از این میان 61/2 میلیارد دلار به شکل کمکهای رسمی و 7 میلیارد و 850 میلیون دلار به صورت کمکهای ویژه دولتی و غیرمستقیم بود. در این رابطه روزنامه البیان در تاریخ 20/7/1985 گزارش اقتصادی مشترک عربی در خصوص میزان کمکهای اقتصادی آمریکا به رژیم صهیونیستی در سال 1984 منتشر ساخت که حاکیست رژیم صهیونیستی در این سال در کنار کمکهای رسمی که انتظار افزایش آن در سالهای بعد می رفت، هفت میلیارد و 850 میلیون دلار به صورت کمکهای غیررسمی از آمریکا دریافت کرده است.

لازم به یادآوری است که دولت آمریکا به طورمستقیم و غیرمستقیم در اکثر بخشهای کمکهای غیررسمی مشارکت داشت.

این گزارش طبق آمار رسمی رژیم صهیونیستی افزود که مجموع کمکهای سرازیر شده آمریکا به سوی اقتصاد اسرائیل در برهه میان سال 1974 تا 1983 به سطح 22 میلیارد و 872 میلیون دلار رسید که از آن جمله 15 میلیارد و 982 میلیون دلار، یعنی (70 درصد) ویژه کمکهای نظامی و 6 میلیارد و 890 میلیون دلار به کمکهای اقتصادی اختصاص یافت.

این گزارش اشاره می کند که در سال 1983 مبلغ 2610 میلیون دلار از کل کمکهای رسمی برای سال 1984 اختصاص یافت که از این میان 1700 میلیون دلار به کمکهای نظامی اختصاص یافت که این مقدار دارای نسبتی معادل (65 درصد) کل کمکهای آمریکا به اسرائیل بود.

در این گزارش آمده است نسبت مبالغی که رژیم صهیونیستی به شکل کمکهای بلاعوض در چهارچوب کمکهای اقتصادی در سال 1984 دریافت داشت به 100 درصد بالغ شد در حالی که نسبت کمکهای بلاعوض به کل کمکها 4/67 درصد بود.

این گزارش اضافه می کند که حکومت آمریکا در رابطه با ارائه کمکهای اضافی تا میزان 5/2 میلیارد دلار در خلال سالهای 1987ـ1984 در کنار حداقل 3/4 میلیارد دلار کمک سالانه، به اسرائیل تعهد داده است.

گزارش اقتصادی مشترک عربی می افزاید: در سال 1985 گزارشی در آمریکا انتشار یافت که میزان کمکهای واقعی امریکا به اسرائیل را نمایان می ساخت. این میزان تا حد فراوانی از ارقام اعلام شده فراتر می رفت.

در این گزارش آمده بود که کمکهای غیررسمیآمریکا به رژیم صهیونیستی در سال 1984 شامل 200 میلیون دلار دیگر کمک مالی از سوی حکومت آمریکا به صنایع اسلحه سازی اسرائیل و 750 میلیون دلار به شکل حواله های بلاعوض و 450 میلیون دلار به صورت درآمد فروش اسناد صهیونیستی در آمریکا بود.

همچنین کمکهای غیررسمی آمریکا به اسرائیل در برگیرنده 3000 میلیون دلار به شکل وامهای کوتاه مدت و 150 میلیون دلار به صورت بهره برداریهای ویژه آمریکا و 1000 میلیون دلار خریدهای حمایت شده به وسیله تسهیلات دولتی از رژیم صهیونیستی بود. در کنار این میزان، کمکهای دیگری به صورت 1500 میلیون دلار برای بیکاری و 500 میلیون دلار به شکل پرداخت خسارت عواید از سوی دولت آمریکا و 100 میلیون دلار کمکهای متفرقه دیگر وجود داشت.

گزارش یاد شده می افزاید: حمایت مالی عظیم آمریکا از رژیم صهیونیستی دارای نقش حیاتی در ادامه وجود این رژیم است و مصلحت استراتژیک آمریکا، رژیم صهیونیستی را ادامه دهنده ارگانیک منافع آمریکا در قلب جهان عرب (جهان اسلام) به حساب می آورد.

ز ـ روابط نظامی آمریکا و اسرائیل (2005 ـ 1948):

براساس آمار و اطلاعات موجود، اسرائیل از جمله کشورهایی است که بیشترین حجم کمکهای نظامی آمریکا را به خود اختصاص داده است. این کمکها از فروش تسلیحات و اعطای وامهای بلاعوض گرفته تا پوشش اطلاعاتی، اجرای رزمایشهای مشترک و برنامه های همکاری نظامی رادربرمی گیرد.

در مطالعه سوابق کمک نظامی آمریکا به اسرائیل، سال 1948 ـ که ترومن اسرائیل را به عنوان یک دولت یهودی به رسمیت شناخت ـ نقطه آغازین ارسال کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل در قالب مقادیری از سلاحهای سبک و نیمه سنگین به اسرائیل است.

فروش سیستم موشکی زمین به زمین "هاوک" (havak) ـ سال 1962 ـ از سوی آمیرکا به اسرائیل، نقطه عطفی در معاملات و مبادلات تسلیحات نظامی دو کشور ایجاد کرد. بعد از آن در سال 1965 م. نخستین نوع از تانکهای (M-4)موسوم به "پاتون" (Patton) به اسرائیل فروخته شد.

جنگ 1967 اعراب و اسرائیل وقفه ای کوتاه در ارسال اسلحه از سوی آمریکا به اسرائیل ایجاد کرد. این امر دو علت داشت: نخست آنکه جانسون رئیس جمهور وقت آمریکا تحت فشارهای مستقیم شارل دوگل مجبور به توقف ارسال اسلحه به اسرائیل شد و دیگر آنکه تعدادی از کشورهای اروپایی تحریم فروش اسلحه به اسرائیل را در دستور کار خود قرار دادند و آمریکا را نیز با خود همداستان کردند.

اما این جریان تداوم چندانی نیافت، زیرا در جنگ 1973 اعراب اسرائیل، تل آویو نه تنها از مقادیر هنگفت تسلیحات آمریکایی برخوردار شد، بلکه تعدادی از نیروهای نظامی اش را نیز تحت تعلیم افسران ارشد این کشور قرار داد.

در مارس 1975، به دنبال شکست واشنگتن در قانع ساختن اسرائیل برای عقب نشینی از صحرای سینا، دولت آمریکا، تصمیم گرفت از میزان ارسال کمکهای نظامی خود به اسرائیل بکاهد. در زمان اشغال جنوب لبنان نیز تل آویو چنین مشکلی را باآمریکا پیدا کرد. در آن زمان آمریکا، برای مدتی، واگذاری 75 فروند جنگنده F-16 به اسرائیل را به تعویق انداخت.

جنگ خلیج فارس در سال 1991 این فرصت را به اسرائیل داد تا کمکهای نظامی بیشتری از آمریکا دریافت کند. در آن زمان کنگره آمریکا تصویب کرد که 700 میلیون دلار برای خرید ادوات نظامی در اختیار اسرائیل قرار گیرد.

همزمان، آمریکا مبادرت به تجهیز بمب افکنهای B52 به موشکهای هوا به زمین AGM142 ساخت اسرائیل کرد. علاوه بر این، نیروهای آمریکایی شرکت کننده در عملیات توفان صحرا از هواپیماهای بدون خلبان ساخت اسرائیل برای گشت زنی هوایی و تصویربرداری از صحنه جنگ استفاده می کردند.

1 ـ کمکهای تسلیحاتی:

روزنامه جروزالیم پست در ضمیمه هفتگی اش ـ که در اوایل جولای سال 2000 منتشر ساخت ـ ضمن اشاره به تاریخچه ای از حمایتها و کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل در این رابطه، چنین می نویسد: بی تردید اسرائیل یک سرمایه استراتژیک برای آمریکاست که می توان با اتکا بر آن، منافع و اهداف کوتاه مدت یا بلندمدت را تأمین کرد.

مروری بر تسلیحات نیروهای سه گانه IDF ، این مدعا که آمریکا عرصه فناوری نظامی و تسلیحاتی بی دریغ از اسرائیل حمایت کرده است، را به اثبات می رساند.

1) نیروی زمینی:

نیروی زرهی ارتش اسرائیل در مجموع 4 هزار و 95 دستگاه تانک در اختیار دارد که در حدود 1525 دستگاه آن ساخت آمریکاست.تانکهای M60 به تعداد 400 دستگاه و پاتون به تعداد 225 دستگاه بخشی از این نمونه ها محسوب می شوند. همچنین ارتش اسرائیل مجهز به هزار و 550 عراده توپ ثابت و متحرک است که 906 عراده آنها ساخت آمریکاست.

دو نوع توپ ضدهوایی M-63 و فالکون M-167 نیز در آمریکا ساخته شده اند که نوع نخست قابلیت جابه جایی دارد و نوع دوم از توانمندیهای فنی پیشرفته ای برخوردار است.

2) نیروی هوایی:

در ارتش اسرائیل، نیروی هوایی به مثابه یک اهرم قوی در جنگهای این کشور با اعراب، نقش تعیین کننده ای ایفا کرده است. هواپیماهای جنگی و جنگنده بمب افکنها، ستون فقرات نیروی هوایی اسرائیل را تشکیل می دهند F15 (63 فروند)، F16 (205 فروند)، اسکای هاوک (Sky hawek)(40 فروند) از مهمترین جنگنده های آمریکایی ارتش اسرائیل محسوب می شوند. هواپیماهای شناسایی از نوع RF-4Eو 15DF- هر دو ساخت آمریکا بوده و دستگاههای ردیابی و تصویربرداری آنها توسط اسرائیل ساخته شده است. اخیرا نیز یک هواپیمای شناسایی موسوم به G550 ـ ناحشون ـ توسط آمریکا به اسرائیل فروخته شده که در سطور بعد جزئیاتی درباره آن ارائه خواهد شد.

همچنین نیروی هوایی اسرائیل مجهز به 116 هلیکوپتر ساخت آمریکاست. این هلیکوپترها از انواع AH-2F و AH-60A بوده و قادر به انجام مأموریتهای تهاجمی زمینی و دریایی اند.

موشکهای هدایت شونده هوا به زمین که در نوع خود از پیشرفته ترین مدلهای موشک هدایت شونده اند عبارتند از "هارپون"، "ماوریک" (Mavrik) ، "شرایک" (Shraik) ، "استاندارد"(Standard) و "هیل فایر" (hillfire) .

3) نیروی دریایی:

نیروی دریایی اسرائیل با خودکفایی بیشتر در ساخت جنگ افزارهای دریایی، کمتر از جنگ افزارهای آمریکایی بهره می گیرد. موشک انداز هارپون دریا به دریا یکی از تجهیزات آمریکایی است که طی دو مرحله در سالهای 1980 و 1990 به ارتش اسرائیل واگذار شده است و شمار آن بالغ بر 100 فروند است.

همکاری نظامی آمریکا و اسرائیل از سال 2003 عمدتا براساس قراردادهای خرید و فروش تسلیحات و نیز برگزاری مانورها و رزمایشهای مشترک استوار شده است. تجهیز اسرائیل به سیستمهای جاسوسی پیشرفته نیز از جمله مصادیق تشریک مساعی دو کشور در حوزه نظامی است.

2 ـ برگزاری رزمایشهای مشترک نظامی:

1) در 18 آوریل 2005 رزمایش کایا گرین (Kaya Green) با حضور مشترک هواناوهای هاورکرافت (Hovevcraft) آمریکا و نظامیان ارتش اسرائیل در نیتزانیم (Nitzanim) برگزار شد.

در این رزمایش هواناوهای هاورکرافت آمریکا در یک یورش تهاجم قرار دادند. همچنین سیستم دفاع موشکی پاتریوت (Patriot)در اطراف پایگاههای نظامی فرضی اسرائیل مستقر شدند و نیروهای دفاع ضد هوایی نیز در محل استقرار دوطرف اقدام به تیراندازی به سوی یکدیگر و اجرای مانور کردند.

2) یگانهای ضدهوایی ارتشهای آمریکا و اسرائیل از 10 مارس تا اواسط آوریل 2005، تمرین مشترکی را در اسرائیل برگزار کردند. کد عملیاتی این مانور مشترک جونیپرکبری (Junipercobra) نامگرفت. در این عملیات مشترک، نیروهای دوطرف سیستمهای ضدهوایی، مشتمل بر موشک ضد موشک آرو (Arrow) و موشک پاتریوت (Patriot) را آزمودند. این رزمایش، همکاری گسترده ای میان دو کشور آمریکا و اسرائیل را در حوزه نبردهای وسیع و چندجانبه به نمایش گذارد. جونیپر کبری یک در ژانویه 2003 همزمان با اقدامات توسعه طلبانه آمریکا در عراق، برگزار شد.

3) در مارس 2003، جنگنده های دو کشور آمریکا و اسرائیل به منظور ارتقای کیفی سطح عملیات هوایی، اقدام به برپایی یک مانور مشترک نظامی در اسرائیل کردند. در این مانور 14 فروند جنگنده F-15و 10 فروند جنگنده F-16 اسرائیلی و نیز 11 فروند جنگنده F-16آمریکا حضور داشتند.

برای نخستین بار در این تمرین مشترک، جنگنده های اسرائیلی همزمان اقدام به سوخت گیری و نبرد هوایی کردند و نیروهای دشمن فرضی را از هوا مورد اصابت قرار دادند.

3 ـ کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل:

حجم وسیع کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل، طی دهه های گذشته بر همگان آشکار است. بی شک بدون این کمکها که در قالب اعطای بودجه و نیز تسلیحات و فناوری پیشرفته نظامی، صورت می گیرند، اسرائیل نمی تواند موجودیت خویش را تثبیت کند. در این بخش، میزان و نحوه ارائه این کمکها را مورد بررسی قرار می دهیم.

1) مروری بر قراردادهای فروش تسلیحات آمریکا به اسرائیل:

این قراردادها به طور دوجانبه و در قالب فروش سیستمهای پیشرفته و فناوریهای مدرن، منعقد شده اند. در 14 فوریه 2003 آمریکا واسرائیل قراردادی به امضاء رساندند که اساس آن بر توسعه جنگنده های ارتش اسرائیل بنا نهاده شده بود. این جنگنده که اختصاصا از نوع F-35بود، میلیونها دلار را برای ارتقاء و بهینه سازی به خود اختصاص داد. به گفته مقامات اسرائیلی، آمریکا این جنگنده ها را به سیستم موشکی هوا به هوا و دیگر تجهیزات پیشرفته، مجهز کرده است.

در 8 مارس 2003 نیز آمریکا یک سیستم پیشرفته رهیابی موشکی را در اختیار اسرائیل قرار داد. این سیستم، به همراه سیستم موشک ضد موشک آرو (Arrow) به کار گرفته می شود و هدف از واگذاری آن به اسرائیل، مقابله با اقدامات تلافی جویانه احتمالی صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق - علیه اسرائیل و ارتقاء توانایی این رژیم در پاسخگویی به دولت بعث عنوان شده بود.

در نوامبر سال 2004 نیز دولت آمریکا 700 بمب هدایت شونده به ارزش 45 میلیون دلار را در اختیار دولت اسرائیل قرار داد. این بمبها توسط شرکت بوئینگ تولید و اختصاصا توسط جنگنده های F15 و f16 به کار گرفته می شوند و در نوع خود از پیشرفته ترین بمبهای هدایت شونده به حساب می آیند.

در این راستا، در سال 2004 نیز آمریکا 5 هزار بمب هوشمند به ارزش 319 میلیون دلار را به اسرائیل فروخته است. این بمبها توسط ماهواره هدایت می شوند و علایم مورد نیاز را از ماهواره دریافت می کنند. به گفته مقامات پنتاگون، این بمبها، برتری کیفی ارتش اسرائیل را حفظ می کنند. از جمله این بمبهای هوشمند، 500 بمب ضد پناهگاه زیرزمینی است که هر کدام می تواند یک حفره به عمق 2 متر در دیوارهای سیمانی ایجاد کند. همچنین 2 هزار و 500 بمب یک تنی، هزار بمب نیم تنی و500 بمب 250 کیلوگرمی از جمله تسلیحات واگذار شده اند. این توافق، جزء بزرگترین موافقتهای تسلیحاتی در سالهای اخیر میان دو کشور است.

در ادامه همکاریهای نظامی دو کشور، آمریکا، جدیدترین هواپیمای جاسوسی جهان موسوم به C550 ـ ناحشون ـ را در اختیار اسرائیل قرار داد که ارزش آن معادل 100 میلیون دلار است. این هواپیما قادر است 15 ساعت بدون نیاز به سوخت گیری پرواز کرده و مسیر آمریکا تا خلیج فارس را بدون توقف طی کند.

اتکای اسرائیل به آمریکا در زمینه نظامی، عمدتا به منظور تضمین برتری استراتژیک اسرائیل بر تمامی کشورهای عرب صورت می گیرد.

2) برنامه های همکاری مشترک نظامی:

این برنامه ها اساسا بر پایه آموزش نیروهای نظامی اسرائیل قرار گرفته اند و از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد.

در نوامبر 2003 یک گروه از ژنرالهای آمریکایی در دیداری از اسرائیل، پاره ای از تاکتیکهای جنگ با تروریسم را به سربازان ارتش اسرائیل آموزش دادند. آنها تجارب خویش را در عراق در اختیار نظامیان اسرائیل گذاشتند تا از آن تجارب در کرانه باختری بهره بگیرند. در این تمرین، سگهای جستجوگر تعلیم دیده مورد استفاده قرار گرفتند.

برنامه پیشرفته دفاع موشکی آرو (Arrow)به منظور افزایش توانمندی دفاعی در برابر موشکهای نوع اسکاد، از دیگر برنامه های همکاری مشترک دو کشور است. در این برنامه، سیستمهای دفاعی تکمیل کننده ای توسط ارتش آمریکا در اختیار اسرائیل قرار گرفت که به گفته مقامات پنتاگون، میلیونها دلار صرف آن شده است.برنامه تاکتیکی انرژی پیشرفته لیزری موسوم به THEL ، بخش کلیدی در همکاری استراتژیک آمریکا ـ اسرائیل در رابطه با دفاع در برابر موشکهای کوتاه برد است. انرژی پیشرفته لیزری در برابر راکتها، موشکهای کروز و دیگر تهدیدات هوایی قابلیت استفاده دارد. همچنین مقابله با تهدیدات چریکهای حزب الله در مرزهای شمالی اسرائیل، دلیل دیگر اهمیت این برنامه است. THEL مشتمل بر سیستم سلاح لیزری با قابلیت جابه جایی است. این برنامه کار مشترک وزارت دفاع اسرائیل و ستاد فرماندهی دفاع استراتژیک آمریکاست و در نیومکزیکو اجرا می شود.

همچنین طبق یک برنامه همکاری مشترک موسوم به "افزایش مرحله کنترل" (BPI)موشکهای دشمن، پس از پرتاب نیز قابل کنترلند. پیش از این سیستمهای دفاع موشکی آرو و دیگر موشکهای اسکاد (Scud) در حالی که به هدف نزدیک شده بودند، را کنترل می کردند.

برنامه همکاری مشترک در زمینه "جنگ افزارهای دقیقا هدایت شونده" با حضور نیروی هوایی آمریکا در حال اجراست. طبق این برنامه، آمریکا تعداد اندکی از موشکهای هیوناپ را در اختیار اسرائیل قرار داده است. این موشکها از قابلیت برد بلند و سنجش بالا برخوردار بوده و سلاح هوا به زمین به حساب می آیند.

یکی از مهمترین بخشهای برنامه همکاری مشترک دو کشور آمریکا و اسرائیل، همکاری در سرویسهای اطلاعاتی است. در این رابطه، وابستگی و نیاز به اطلاعات و کسب اخبار از منطقه خاورمیانه یک وابستگی متقابل، میان آمریکا و اسرائیل ایجاد کرده است. توانمندیهای سازمان اطلاعات آمریکا،غیرقابل انکار است. اما با این حال این سازمان در کسب اطلاعات همچنان به سازمان جاسوسی اسرائیل موسوم به موساد متکی است. کسب اخبار به ویژه در زمینه تروریسم، حرکتهای اسلام گرایانه افراطی و تسلیحات و حوادث مرتبط دیگر در خاورمیانه، مهمترین موارد مورد علاقه دو طرف محسوب می شوند.

همکاری آمریکا و اسرائیل در قالب افزایش ترمینالهای دید در شب، به کارگیری بیشتر تانکها و خودروهای زرهی تک سرنشین، توسعه ارتباطات مرکز فرماندهی و کنترل، به کارگیری یگانهای جنگ الکترونیک و استفاده از موشکهای هوا به هوا، در راستای گسترش همکاری اطلاعاتی دو کشور، صورت می پذیرد.

کمکهای رسمی و غیررسمی آمریکا به اسرائیل، نمودی بارز از ماهیت روابط میان دولتهایی است که به طور مداوم در دو کشور روی کار آمده اند. تاکنون آمریکا، تأمین بودجه برنامه های موشکی اسرائیل و نیز بودجه پروژه هواپیماهای لاوی که هنوز اجرای آن تکمیل نشده و هزینه برآورد شده اخیر آن حدود یک میلیارد دلار است را عهده دار شده است. در سال 2003، آمریکا تنها 200 میلیون دلار کمک اضطراری نظامی به اسرائیل کرد و از این طریق این کشور را به تجهیزات و دستگاههای الکترونیکی پیشرفته مجهز کرد. این تجهیزات تاکنون در عملیات ترور فرماندهان انتفاضه به کار رفته اند.

همچنین در دهه 90 میلادی آمریکا 2/7 میلیارد دلار سلاح و تجهیزات نظامی به اسرائیل فروخته است.

اعطای دو میلیارد دلار کمک اضافی برای عقب نشینی از نوارغزه نیز از جمله کمکهای دیگرآمریکا به اسرائیل است.

ح ـ کمکهای اقتصادی:

ایالات متحده، نخستین کشوری بود که چند دقیقه پس از اعلام تأسیس اسرائیل در 15 مه 1948، آن را به رسمیت شناخت و پس از چند هفته، وامی به ارزش 100 میلیون دلار به اسرائیل پرداخت. حمایت نظامی و اقتصادی از دهه پنجاه تا نیمه دهه شصت اندک بود؛ زیرا همان طور که توضیح داده شد، اسرائیل از نظر اقتصادی به غرامت های آلمان تکیه داشت.

در نخستین روزهای جنگ 1973 ایالات متحده با برقرار پل هوایی میان آمریکا و اسرائیل طی چند روز، 22 هزار تن تجهیزات نظامی را به عنوان غرامت خسارت های وارده به اسرائیل، به آنجا انتقال داد.

کمک های آمریکا به اسرائیل، طی دو دهه هفتاد و هشتاد توسعه یافت و پس از جنگ 1973، جهشی بزرگ یافت و بنابر آمارهای رسمی آمریکا تقریبا به 3 میلیارد دلار در سال رسید که 8/1 میلیارد آن کمک های نظامی و 2/1 میلیارد آن کمک های اقتصادی بود. پس از دهه هشتاد، کمک ها به جای وام، به کمک بلاعوض، تبدیل شدند.

اما این ارقام، به رغم هنگفت بودنشان، تنها بخشی از واقعیت هستند؛ زیرا مبالغ واقعی که اسرائیل دریافت می کند از رقم رسمی اعلام شده، بسیار بیشتر است. و با ملاحظه دو ارزیابی زیر، به رقمی میان 5/5 تا 5/6 میلیارد دلار می رسد:

در گزارش (The Washington Report on Middle Easte Affaires)حجم کمک در سال 1993، 321/6 میلیارد دلار یا روزانه 17 میلیون دلار ارزیابی شده است که از سال 1993 سالانه و به مدتپنج سال، 2 میلیارد دلار آن بابت تضمین وام های سالانه و به مدت پنج سال، 2 میلیارد دلار آن بابت تضمین وام های 10 میلیارد دلاری است؛ زیرا اسرائیل ملزم به بازپرداخت وام هایش به آمریکا نیست؛ خواه به دلیل چشم پوشی کنگره و خواه به دلیل تعدیل کرانستون که به موجب آن، میزان پرداخت سالانه به اسرائیل، نباید کم شود و دولت آمریکا نباید حجم کمک اقتصادی را به اسرائیل از کل اقساط و بهره بدهی های سالانه اسرائیل به ایالات متحده کم کند. یعنی ایالات متحده خود را ملزم کرده است که وام هایی را که دولت اسرائیل در گذشته از آمریکا گرفته است و یا ممکن است در آینده بگیرد، بپردازد.

براساس بعضی از ارزیابی ها، مجموع کمکی که اسرائیل از بودجه 1996 دریافت داشته است، به پنج میلیارد و پانصد و پنج میلیون و سیصدهزار دلار می رسد؛ یعنی آن چه که اسرائیل دریافت می کند تقریبا دو برابر آن چیزی است که ارقام مربوط به برنامه کمک خارجی آمریکا به اسرائیل، نشان می دهد: 3 میلیارد دلار که 2/1 میلیارد دلار آن تحت عنوان کمک اقتصادی یا به تعبیر دقیق تر تحت عنوان "صندوق حمایت اقتصادی" است و 8/1 میلیارد دلار آن زیر عنوان کمک نظامی یا به تعبیر دقیق تر "فروش های خارجی سلاح" آمده است. اما دلایل این تفاوت میان حجم رسمی کمک اعلام شده و آن چه که اسرائیل، عملاً دریافت می کند به شرح زیر است:

1. کمک های مقرر در بودجه برخی وزارتخانه ها یا سازمان های فدرال، همچون وزارت امور خارجه، دفاع و بازرگانی و سازمان مهاجرت و تابعیت... برای مثال بودجه دفاع، در سال 1996، 3000 از بودجه کمک های خارجی، 271/1 کمک های دیگر از بودجه و از غیر آن، 050/0 بهرهوام های اسرائیل، 2000 تضمین وام ها، 321/6 کل پرداخت مبلغ 3/242 میلیون دلار برای توسعه برخی سیستم های تسلیحاتی اختصاص داد که در برنامه کمک، نیامده است.

2. تسهیلات هنگفتی که اسرائیل براساس سهم خود از برنامه کمک، به عنوان تنها دولت دریافت کننده کمک اقتصادی نقدی و یکجا در جهان، دریافت می کند. این تسهیلات، بار هزینه های بانکی را ـ که به 60 میلیون دلار می رسد ـ از دوش اسرائیل برمی دارد و به اسرائیل امکان می دهد که این پول ها را در جهت خرید تجهیزات ساخته شده در اسرائیل، استفاده کند.

3. تسهیلات اعتباری و وام ها که در واقع به کمک های بلاعوض شباهت بیشتری دارند تا به وام.

اسرائیل از استثنائات بسیاری در مورد شروط کمک، برخوردار شده که مهم ترین آنها استفاده اسرائیل از کمک های مالی آمریکایی در خرید تولیدات غیرآمریکایی، به ویژه در زمینه تولیدات نظامی است. همچنین اسرائیل، بسیاری از قوانین آمریکایی را هنگامی که با منافعش در تعارض است، نقض می کند؛ مثلاً نقض قانونی که انتقال فن آوری آمریکا را بدون اجازه دولت آمریکا به طرف سوم، ممنوع می گرداند. حتی این روند نقض قوانین، از سوی دولت آمریکا تشویق می شود؛ چه در سال 1993 کنگره آمریکا تصمیم گرفت که در ازای هر دلاری که اسرائیل در ساخت شهرک در غزه و کرانه باختری هزینه می کند، یک دلار از کمک کم شود.

اسرائیل اعتراف کرد که 437 میلیون دلار برای شهرک ها هزینه کرده است و این یعنی کم کردن همین میزان از کمک. سپس دولت رئیس جمهور کلینتون تصمیم گرفت که در برابر آن کاهش، 500 میلیون دلاراضافی به اسرائیل بدهد؛ یعنی 63 میلیون دلار که از کمکی که اگر به میل کنگره عمل می کرد، آن را دریافت نمی نمود.

یکی از گزارش ها اشاره دارد که کل کمکی که اسرائیل تا سال 1996 از آمریکا دریافت نموده به 78 میلیارد دلار می رسد که بیش از 55 میلیارد آن کمک بلاعوض بوده است. در حالی که برخی دیگر از گزارش ها، مبلغ واقعی کمک را بسیار بیش از این می داند.

طبعا این ارقام، میزان کمک های غیردولتی را که اسرائیل از اشخاص و مؤسسه های داخل ایالات متحده آمریکا دریافت می کند نشان نمی دهند. این کمک ها از نیمه دهه هفتاد، پس از کمک های دولت آمریکا دومین منبع سرازیری سرمایه های خارجی به اسرائیل بوده است. در ایالات متحده، حدود 200 مؤسسه در زمینه جمع آوری کمک برای اسرائیل، فعالیت می کنند که مشهورترین آنها مؤسسه ندای واحد یهودی و سازمان اوراق بهادار دولت اسرائیل است.

براساس برخی گزارش ها، کمک هایی که اسرائیل در خلال سال های 1948 تا 1986 از منابع غیردولتی دریافت کرده به 5/24 میلیارد دلار رسیده است که بدین صورت تقسیم می شود: 5/6 میلیارد دلار کمک های اشخاص، 11 میلیارد کمکهای مؤسسات و 7 میلیارد، ارزش اوراق دولت اسرائیل. این کمک ها به یک تجمع انسانی سرازیر شده که شمار جمعیت آن، کمتر از پنج میلیون است. یکی از پژوهشگران ارزیابی کرد که ایالات متحده در دوره اخیر، سالانه ده ها میلیارد دلار به اسرائیل، بخشیده است و از هنگام تأسیس دولت اسرائیل، به هر شهروند اسرائیلی، سالانه هزار دلار داده است. اینمبلغ از میانگین درآمد بسیاری از شهروندان جهان سوم، بسیار بیشتر است.

در حال حاضر، بدون احتساب حمایت های اقتصاد فناورانه، علمی، نظامی و سیاسی، درآمد هر اسرائیلی از کمک ها سالانه به حدود 1600 تا 2000 دلار می رسد. براساس ارزیابی های پیشین، مجموع کمک های رسمی آمریکا به 78 میلیارد دلار می رسد و مجموع کمک های غیررسمی آمریکا به 5/24 میلیارد دلار است؛ یعنی کمک های رسمی و غیررسمی آمریکا از صد میلیارد دلار، فراتر می رود.

براساس ارزیابی های دیگری که با ارزیابی پیشین تفاوت چندانی ندارد، می توان گفت که مجموع کمک های آمریکا به اسرائیل، به علاوه غرامت های آلمان و مالیات یهودیان از سال 1949 تا سال 1996 به بیش از 4/179 میلیارد دلار می رسد که 6/79 میلیارد دلار آن، کمک های دولتی گوناگون آمریکا، 60 میلیارد دلار آن، غرامت های آلمان، 4/19 میلیارد دلار آن مالیات یهودیان و 4/23 میلیارد دلار آن، دارایی های خارجی در اسرائیل است. حتی اگر دارایی های خارجی موجود در اسرائیل را به این اعتبار که به ملاحظات اقتصاد در این کشور ماندگار شده اند به حساب نیاوریم (که البته این درست نیست؛ زیرا اسرائیل همیشه در حال جنگ یا تشنج به سر می برده و هیچ سرمایه گذاری رغبت نمی کند که در آنجا سرمایه اش را نگه دارد)، کمک های خارجی مشخص و شناخته شده ای که اسرائیل از زمان تأسیس خود در سال 1948 تا سال 1996 دریافت داشته است، براساس نرخ های جاری در طول سال هایی که اسرائیل این کمک ها را دریافت داشته، به حدود 156 میلیارد دلار رسیده است. این میزان، برابر با بیش از 450 میلیارد دلار به نرخ کنونی است.

اسرائیل در شرایط خاصی نیز کمک هایی دریافت می کند؛ مانند کمکی که به هنگام امضای معاهده کمپ دیوید در سال 1979 ـ برای جبران آن چه از دست داده بود ـ به ترتیب زیر دریافت داشت:

ساخت دو فرودگاه در صحرای نقب که در هر یک، دو اسکادران در هنگام عملیات، تحت امر مستشاران آمریکایی عمل می کنند؛ تقویت زیرساخت های پایگاه های دریایی و تأسیسات نظامی و مراکز تمرین و پادگان ها؛ دریافت تجهیزات و اسلحه برای نوسازی نیروها؛ ساخت آموزشگاه های نظامی و ساخت دو انبار مهمات در هر یک از پایگاه های هوایی که قطعات یدکی لازم را دارند. این انبارها به طور خودکار عمل می کنند، به طوری که برای راه اندازی و اداره هر یک، 3 نفر کافی است. این تأسیسات و تجهیزات، نزدیک به 2/3 میلیارد دلار، هزینه دربرداشت. شگفت این است که کلیه تجهیزات مهندسینی که این ساختمان ها را ساختند، به اسرائیل بخشیده شد.

به علاوه نمی توان کمک های از نظر پنهان مانده را به اسرائیل ارزیابی کرد، مانند مهاجرت دانشمندان به اسرائیل. مثلاً گفته می شود که بیشتر اعضای واحد نقشه برداری ارتش لهستان، پس از سال 1967، به اسرائیل مهاجرت کردند و بسیاری از دانشمندان یهودی، آزمایش های خود را در آزمایشگاه های دانشگاه های ایالات متحده انجام می دهند و سپس دستاوردش را به اسرائیل می آورند. این، شکلی از اشکال کمک هاست که احتساب آن اگر محال نباشد، دشوار است.

می توان انواع دیگری از کمک های غیرمستقیم را نیز به حساب آورد. در زمینه صنایع جنگی، ایالاتمتحده در طرح تولید موشک ضد موشک "حیتس یاتیر" (تیر) اسرائیلی ـ با وجود ناکامی این طرح (همچون طرح هواپیمای لاوی در گذشته) همکاری می کند. در زمینه انتقال فن آوری با آن که ایالات متحده، محدودیت های سختی را برای آن وضع می کند، اما این محدودیت ها بر اسرائیل که در صنایع جنگی اش از تجهیزات فن آوری استفاده می کند، اعمال نمی شود.

براساس برخی آمارها، 36 درصد از صادرات اسرائیل، از سیستم های آمریکایی برخوردار است. بنابراین اگر محدودیت های سخت درباره صادرات فن آوری ـ که در اختیار اسرائیل وجود دارد ـ بر کشور دیگر اعمال می شد، صادرات آن کشور، ضربه سنگینی را متحمل می شد. نوع دیگری از کمک های غیرمستقیم وجود دارد و آن گشودن بازارهای آمریکا به روی صادرات اسرائیل است. به علاوه آن چه که به "بازارهای متروک" معروف است؛ یعنی بازارهایی که ایالات متحده با توجه به منافع عالیه اش نمی تواند به طور مستقیم وارد آن شود، به اسرائیل واگذار می شود تا به طور موقت، این بازارها را پر کند؛ همچون بازارهای دیکتاتوری های آمریکای لاتین یا بازارهای برخی رژیم های نژادپرست مثل رژیم پیشین آفریقای جنوبی.

این کمک ها، آثار منفی بسیاری در پی دارند؛ چه تورم سرسام آور، بیشتر ناشی از سرازیری برنامه ریزی شده سرمایه هاست که در نیمه دهه هشتاد، به میانگین های نجومی (536% در سال 1984) رسید، و کاهش مداوم ارزش شِکل [واحد پول اسرائیل] باعث کم شدن توان خرید آن شد و بسیاری از اقتصاددانان اسرائیلی را بر آن داشت که خواهان دلاری کردن اقتصاد اسرائیل شوند (سرانجامدولت به ناگزیر، شِکل نو را جایگزین آن کرد، به طوری که که هر شِکل نو، برابر با 100 شِکل اسرائیلی شد). اگر دخالت ایالات متحده که 5/1 میلیارد، کمک فوق العاده به اسرائیل ارائه داد نبود، نظام پولی اسرائیل در آستانه فروپاشی قرار می گرفت. این کمک، به دولت اسرائیل امکان داد تا نرخ شِکل را ثابت نگاه دارد و بار وامگیری از بازارهای پولی جهانی از دوش آن برداشته شود.

در نتیجه این حمایت مداوم، اسرائیل به کشوری تبدیل شد که همه چیز در آن از خارج، تأمین مالی شده یا پشتیبانی می شود: استخر شنا در باشگاه، آزمایشگاه انگل شناسی در دانشگاه، طرح های کمک به تهیدستان، موزه ای که شهروند به بازدید آن می رود، بلکه حتی برنامه های رادیویی که می شنود و طبعا، ارتشی که از آن دفاع می کند و وعده غذایی که می خورد. چنین وضعیتی، پایه های اخلاق اجتماعی و هر گونه احساس به سربلندی ملی را نابود می کند.

صهیونیسم برای آن که در برابر یهود، برای خود مشروعیت به دست آورد این ادعا را مطرح می کند که یهودیان را به ملتی با کرامت ملی همچون همه ملل دیگر تبدیل کرده است.

دولت آمریکا در سیاست های داخلی شهروند صهیونیست، به ویژه امور اقتصادی و نظامی دخالت می کند و این سیاست ها به گونه ای تنظیم می شوند که مورد پسند واشنگتن قرار بگیرند. این قضیه، نگرانی ژرفی را در شهروند صهیونیست پدید می آورد. همان طور که ایگال یادین گفت: "کمک آمریکا، خطر اصلی برای آینده روحی و معنوی ماست". اما دست کم، اکنون هیچ راه حلی حتی نظری برای این مشکل وجود ندارد.

طبق یک برآورد رژیم صهیونیستی از 1973 تا2003، 16 تریلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است. اگر این رقم را بر جمعیت فعلی آمریکا بخش کنیم، 5700 دلار به هر آمریکایی می رسد. کمکهای آمریکا به صورت نظامی، اقتصادی و معنوی بوده است.

کمکهای اقتصادی آمریکا به رژیم صهیونیستی به چند شکل صورت می گیرد. وام، بخشش، تضمین وام و اوراق قرضه، بودجه حمایتی اقتصادی. رژیم صهیونیستی هر ساله بخش مهمی از بودجه و هزینه خود را با استفاده از وامها و کمکهای اقتصادی آمریکا تأمین می کند. پرداخت وامهای اقتصادی از سال 1955 آغاز شد و تا 1962 ادامه داشت. پس از آن نیز دریافت این وامها از سال 1972 همچنان ادامه داشته است.

بسیاری از بخششهای اقتصادی توسط گروهها، سازمانها و انجمنهای یهودی ـ آمریکایی صورت می گیرد که تاکنون 50 تا 60 میلیارد دلار از این گونه هدایا داده اند یا اینکه اوراق قرضه خریداری کرده اند. ایالات متحده وامهایی که رژیم صهیونیستی از مؤسسات بین المللی می گیرد را ضمانت می نماید. از جمله اخیرا وامهای دریافتی رژیم صهیونیستی از مؤسسات بین المللی را به مدت سه سال تضمین کرده است. رژیم صهیونیستی می تواند هر زمان که لازم بداند به مؤسسات مذکور مراجعه کرده و تا سقف نه میلیارد دلار وام دریافت کند. اوراق قرضه ای که رژیم صهیونیستی به فروش می رساند از تضمین وام آمریکا برخوردار هستند.

بودجه حمایتی اقتصادی برای کمک به ثبات اقتصادی و سیاسی رژیم صهیونیستی اعطا می شوند. دولت آمریکا پرداخت این مبالغ را به منظور کاهش فشارها به رژیم صهیونیستی در منطقه ای که اغلبکشورها آن را به رسمیت نمی شناسند و رابطه ای ندارند می پردازد. این بودجه برای انتقال و فروش کالاها و خدمات آمریکایی به رژیم صهیونیستی، پرداخت دیونی که دولت آمریکا بازپرداخت آنها را ضمانت کرده، پرداخت یارانه ها و هزینه های دیگر که بر اثر ضمانت وامها به عهده دولت آمریکا آمده پرداخت دیون بخش فروش تسلیحات نظامی و برخی اقدامات دیگر برای کاستن از بار اقتصادی رژیم صهیونیستی می باشد.

درواقع این دولت ایالات متحده آمریکاست که از محل این بودجه مخارج مزبور را تأمین می کند. رقم واقعی این بودجه در فوریه سال 2002، 720 میلیون دلار بوده است.

کمکهای نظامی نیز بخش قابل توجه و مهمی از این کمکها و حمایتها می باشند. همانند کمکهای اقتصادی، کمکهای نظامی نیز شامل اعطای وام، بخشش و نیز تحویل اسلحه یعنی کمک غیرمالی می شود. به علاوه دولت آمریکا منبع مالی خاصی به نام "اعتبار نظامی خارجی" دارد. سال 2003، 20% از بودجه نظامی رژیم صهیونیستی از کمکهایی است که ایالات متحده با برداشت از این محل پرداخت می کند.

اعتبار نظامی خارجی به رژیم صهیونیستی کمک می کند که به اصلاح جنگنده های اف 16 و هلیکوپترهای تهاجمی آپاچی دست بزند. رقم این اعتبار تا سال 2008 به 204 میلیارد دلار خواهد رسید. همچنین مطابق بند 516 قانون کمک خارجی، رژیم صهیونیستی در فوریه سال 2004 واجد شرایط لازم برای دریافت اقلام مازاد دفاعی برای اموری مانند قطعات یدکی و تجهیزات طبق تسهیلات مندرج در این قانون دریافت می شود. (البته رژیمصهیونیستی قبلاً هم از این قانون استفاده کرده است) حداکثر انتقال سالانه تجهیزات مازاد به یک کشور معادل 350 میلیون دلار است.

رئیس جمهور می تواند کشورهایی که از نظر او واجد شرایط باشند را از هر گونه پرداختی معاف کند و آنها به صورت بخشش این وسایل را دریافت کنند. قیمت این تجهیزات بین 5% تا 50% قیمت اصلی آنهاست. استفاده کنندگان از این امکانات اساسا متحدان آمریکا در ناتو و یا متحدان غیرعضو ناتو هستند که صلاحیت آنها تأیید می شود. به علاوه کشورهای آمریکای لاتین از استفاده کنندگان اصلی هستند.

در دهه 50 ایالات متحده 3/7 میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات در اختیار رژیم صهیونیستی گذاشت که 762 میلیون دلار آن تحت برنامه اعتبار نظامی خارجی بوده است. ایالات متحده در راستای تقویت و تجهیز بیشتر رژیم صهیونیستی به این اقدامات دست زده است:

1) اعطای 625 میلیون دلار برای توسعه و به کارگیری موشک ضد موشک آرو.

2) اعطای 200 میلیون دلار برای توسعه تانک مرکاوا که باید با استفاده از موتور دیزل وی 12 آلمانی که قرار بود در آمریکا و به وسیله جنرال دینامیک به مرحله مرکاوای چهار برسد. اما با توجه به بحران فعلی در بودجه دفاعی احتمالاً کنار گذاشته شود.

3) اعطای 130 میلیون دلار برای توسعه سیستم لیزری ضد موشک با انرژی بالا.

برطبق قانون کمک خارجی بند 516 برای دریافت اقلام مازاد دفاعی رژیم صهیونیستی موفق شد این سلاحها را دریافت کند:

64 هزار و 744 قبضه تفنگ ام 16 ای 1.

2 هزار و 469 عدد نارنجک انداز ام 204.

1500 مسلسل ام ـ 2 کالیبر 50.

تجهیزات نظامی کالیبر 30، کالیبر 50 و بیست میلیمتری.

در سال 1998 رژیم صهیونیستی داوطلبانه خواستار کاسته شدن از کمکهای اقتصادی گردید و درواقع خواهان آن شد که وابستگی اقتصادیش به ایالات متحده طی یک دوره ده ساله به تدریج کاهش یابد و سرانجام پایان داده شود. در آن زمان رژیم صهیونیستی یک میلیارد و دویست میلیون دلار کمک اقتصادی از ایالات متحده دریافت می کرد. به دنبال آن تواقفنامه ای بین آمریکا و رژیم صهیونیستی منعقد گردید. قرار شد که سالانه 120 میلیون دلار کمک اقتصادی کسر شود. اما در همین حال کمک نظامی سالانه 60 میلیون دلار افزایش پیدا می کرد. (درواقع همان اعتبار نظامی خارجی) از 1949 تا آن زمان یعنی 1998 مجموع کمک دریافتی رژیم صهیونیستی از آمریکا 84 میلیارد دلار بود که از آنچه به آفریقای زیر صحرا، آمریکای لاتین و مجموعه کشورهای کارائیب داده شده بود تجاوز می کرد.

در سال 2002 در ادامه این توافق و به عنوان بخشی از طرح کمک مشترک امنیتی بین دو کشور آمریکا و اسرائیل موافقتنامه ای را امضاء نمودند و ایالات متحده خطراتی که از ناحیه سلاحهای موشکی و غیرمتعارف امنیت رژیم صهیونیستی را تهدید می کرد مورد تأیید قرار داد و بر ادامه همکاری تکنولوژیک و صنعتی و انتقال تجهیزات و تکنولوژی نظامی از آمریکا به رژیم صهیونیستی تأکید نمود و اعلام داشت که در انتقال تجهیزات و تکنولوژیهای پیشرفته نظامی به رژیم صهیونیستی همان معیارها واستانداردهایی که درباره اعضای ناتو به کار می برد را رعایت می کند.

این یادداشت تفاهم را جان بولتون معاون وزیر دفاع آمریکا در کنترل تسلیحات از طرف آمریکا و سرلشکر آموس یارون مدیرکل وزارت دفاع رژیم صهیونیستی از طرف آن رژیم امضاء کردند. یک هفته بعد وزارت خارجه آمریکا طی بیانیه ای اعطای کمک 16/2 میلیارد دلاری به رژیم صهیونیستی در سال 2004 را اعلام کرد. مذاکرات دو هفته اخیر برای اعطای کمک اقتصادی و نظامی سال 2005 صورت گرفت و به صدور بیانیه ای انجامید که مشعر بر اعطای دو میلیارد و دویست و بیست میلیون دلار کمک نظامی در سال 2005 (با 60 میلیون دلار افزایش نسبت به سال قبل) می باشد. در سال 2002 کمک اقتصادی ایالات متحده به رژیم صهیونیستی 600 میلیون دلار بود.

ط ـ عوامل تنش زا در روابط آمریکا و اسرائیل:

در جهان امروز اختلاف و تنش در میان کشورهایی که از روابط دوجانبه برخوردار هستند، امری طبیعی و بدیهی به شمار می رود. مطالعه روابط کشورهای هم مرز در آسیا، آفریقا، آمریکا و حتی اروپا بیانگر تصدیق مدعای فوق می باشد. وقوع جنگهای متعدد و بعضا خانمانسوز نیز از همین اختلافات نشأت گرفته است. اما این وضعیت (روابط تنش آمیز) طی چند دهه اخیر در میان کشورهای اتحادیه اروپا و در بین آمریکا و اسرائیل تقریبا مستثنی بوده است.

همواره از روابط آمریکا و اسرائیل، به عنوان روابطی استراتژیک و ویژه یاد شده است.

قراردادهای امنیتی و دفاعی منعقده میان ایندو به انضمام کمکهای بلاعوض اقتصادی منحصر به فرد آمریکا به اسرائیل، از جمله دلایل مبین این روابط استراتژیک ویژه می باشد.

در تحلیل چرایی این روابط ویژه، علل گوناگونی ذکر شده است. عده ای از تحلیلگران صهیونیستها را گرداننده اصلی حکومت آمریکا و همه کاره اقتصاد و سیاست این کشور می دانند و به همین جهت معتقدند دلیل این همسویی در دیدگاهها و نظرات، تسلط بی حد و حصر صهیونیستها و لابیهای صهیونیستی بر ایالات متحده آمریکاست.

در مقابل، جمعی دیگر معتقدند ایالات متحده آمریکا به دلیل قدرت بی حد و حصر خود، اسرائیل را ایجاد کرده تا به عنوان یک پایگاه نیرومند در خاورمیانه، به خدمت گرفته شود. به تعبیر دیگر، اسرائیل ایالت پنجاه و یکم آمریکاست.

دسته سوم، به امتزاج و اختلاطی از نظریات فوق الذکر معتقدند. به اعتقاد این دسته، نیاز طرفین به یکدیگر و همسویی تقریبا کامل منافع دو طرف سبب ایجاد این روابط ممتاز و استراتژیک گردیده است.

اعتقاد به هر کدام از نظرات فوق، نافی روابط استراتژیک آمریکا و اسرائیل نیست. در هر صورت، روابط طرفین همواره از روندی روبه رشد در عرصه های گوناگون برخوردار بوده است. هرچند که در بعضی از مقاطع تنشهایی نیز به وجود آمد. طی سالهای اخیر و همزمان با ریاست جمهوری بوش در آمریکا و نخست وزیری شارون در اسرائیل، روابط طرفین مستحکم تر شد.

از یک سو اسرائیل همواره از آمریکا در جنگهای افغانستان و عراق و اصلاحات در خاورمیانه حمایت نموده و آمریکا را تنها مرجع ذیصلاح برای پیشبرد روند صلح خاورمیانه اعلام کرده است و ازسوی دیگر آمریکا نیز از اسرائیل در برابر فلسطینیان و کشورهای عربی ـ اسلامی، حمایتهای تاریخی به عمل آورده است. با وجود عبارات فوق الذکر، در دوران شارون، بروز چند عامل، تا حدی روابط دوطرف را با تنش مواجه ساخته است.

مخالفت شارون با انتخاب ویلیام وارد از سوی بوش به عنوان هماهنگ کننده دولت آمریکا با اسرائیل و تشکیلات خودگردان در طرح عقب نشینی اسرائیل از غزه، اعلام دادگاه فدرال ویرجینیای آمریکا مبنی بر انتقال مطالب محرمانه از سوی فرانکلین (جاسوس اسرائیلی) به سفارت اسرائیل در آمریکا و در نهایت بی توجهی اسرائیل به درخواست آمریکا مبنی بر لغو قرارداد با چین در امر ارتقاء سیستم هارپی از موارد تنش در روابط طرفین (آمریکا ـ اسرائیل) به شمار می رود.

عوامل تنش زا در روابط آمریکا و اسرائیل عبارتند از:

1 ـ ویلیام وارد:

دولت آمریکا همواره در حمایت از اسرائیل بر اجرای اصلاحات در تشکیلات خودگردان، اصرار نموده است اصلاح ساختار امنیتی و تمرکز نیروهای مسلح فلسطینی در سازمانهای مشخص و متمرکز مهمترین اهداف آمریکا به شمار می آید تا بدین ترتیب تشکیلات خودگردان ضمن افزایش توانمندی خود، به مقابله با گروههای مبارز اسلامگرا بپردازد. بدین منظور طرحها، افراد و کشورهای متعددی از جانب آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی در این امر به مشارکت فراخوانده شدند.

یکی از این افراد ژنرال "ویلیام وارد" می باشد. "وارد" از سوی جورج بوش، به عنوان نماینده ناظرآمریکا بر امر سازماندهی و تشکیل پلیس فلسطین انتخاب شد. وی طرفدار مجهز شدن فلسطینیان به تجهیزات جدید می باشد. ویلیام وارد همزمان با سفر ابومازن به آمریکا در سال 2005 اختیاراتش گسترش یافت و به عنوان هماهنگ کننده امنیتی آمریکا در طرح عقب نشینی اسرائیل از نوارغزه منصوب شد. این امر (گسترش اختیارات وارد و افزایش نقش آمریکا در موضوع رود صلح) از یک سو با استقبال تشکیلات خودگردان روبه رو شد، اما از سوی دیگر با مخالفت اسرائیلیها توأم گردید.

2 ـ لاری فرانکلین:

یکی دیگر از عوامل تنش زا در روابط آمریکا ـ اسرائیل، جاسوسی و عناصر اطلاعاتی بوده است. در این رابطه، موضوع فرانکلین پس از جریان جاسوسی جاناتان پولارد، مهمترین موضوع به شمار می رود. موضوع جاسوسی فرانکلین، افسر شاغل در دفتر خاور نزدیک و جنوب آسیای وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) و تحلیلگر مسائل ایران در این وزارت، اولین بار از سوی شبکه تلویزیونی سی.ب.اس آمریکا در تاریخ 27/8/2004 مطرح شد. بلافاصله FBI تحقیقات خود را آغاز کرد. این امر با واکنشهای رسمی و غیررسمی گوناگونی از سوی اسرائیلیها و لابیهای یهود در آمریکا همراه گردید.

رسیدگی دادگاه فدرال در الکساندریای ویرجینیا و تفهیم اتهام فرانکلین به موارد اتهامی خویش بار دیگر این موضوع را صدر اخبار مطبوعات آمریکا و اسرائیل و به عنوان عاملی تنش زا در روابط طرفین قرار داد. طبق نظر این دادگاه، فرانکلین اطلاعات طبقه بندی شده وزارت دفاع آمریکا را در اختیار کارمندان یک لابی خارجی ـ لابی آیپک ـ قرار داده کهمجوز این امر صادر نشده بود. از جمله این اطلاعات طبقه بندی شده می توان به اطلاعات مربوط به حملات احتمالی بالقوه به نیروهای آمریکا در عراق اشاره کرد. همچنین در برگ حاوی موارد اتهامی فرانکلین، جزئیاتی در مورد روابط وی با "نائو گیلون" (Naor Gilon) مسئول سیاسی سفارت اسرائیل در واشنگتن به چشم می خورد.

طبق این اطلاعات، مأموران FBI به مدت بیش از دو سال گیلون، فرانکلین و دو تن از مقامات آیپک یعنی استیو روزن (Steve Rozen) و کیت وایزمن (Keith Weismaun) را به دقت زیرنظر گرفته و تلفن آنها را کنترل می کردند. به گفته منابع مذکور اکثر مکالمات تلفنی و گفتگوهای دوطرف (فرانکلین و گیلون) مربوط به برنامه های هسته ای ایران بوده است.

3 ـ هواپیمای جاسوسی هارپی:

رژیم اسرائیل به مدد حمایتهای آمریکا و کشورهای اروپایی و از طریق بهره گیری از تکنولوژی و فنون پیشرفته در امر تسلیحات موفق شده است به یکی از فروشندگان سلاح در سطح جهانی مبدل شود. طبیعتا برقراری روابط نظامی، دفاعی و امنیتی میان کشورها، همواره در مرحله آخر و پس از برخورداری طرفین از دیگر روابط (سیاسی، اقتصادی و...) میسر می باشد. به بیان دیگر فروش سلاح از سوی کشورها به واحدهای سیاسی دیگر تابع مقتضیات و شرایط خاص خود می باشد.

این ملاحظات برای رژیم اسرائیل به جهت روابط استراتژیک آن با آمریکا، دوچندان می باشد. به تعبیر دیگر، اسرائیل در فروش سلاح به دیگر کشورها نه تنها ملاحظات امنیتی و سیاسی خاص خود را بایددر نظر بگیرد، بلکه توان نادیده انگاشتن ملاحظات خاص آمریکا را نیز ندارد.

امروزه در روابط بین الملل، برخورداری برخی از کشورها از تکنولوژی پیشرفته به خصوص در عرصه نظامی، به عنوان یکی از عوامل تشکیل دهنده قدرت به شمار می رود. ایالات متحده آمریکا از چنین اهرمی در برابر قدرتهای نوظهوری چون چین و پاکستان استفاده می کند. در این راستا آمریکا نه تنها خود از این تکنولوژی به عنوان یک اهرم بازدارنده بهره می برد، بلکه اسرائیل و بسیاری از کشورهای اروپایی را نیز ملزم به چنین قاعده ای می نماید.

موضوع هارپی نیز در این چارچوب قرار می گیرد. اسرائیل در چارچوب یک قرارداد با دولت چین، متعهد شد که هواپیماهای جاسوسی بدون خلبان از نوع هارپی را مدرنیزه کند. این قرارداد که به ادعای پنتاگون، بدون اطلاع دولت آمریکا منعقد شده است شرایط را برای ایجاد یک تنش مهیا ساخته است.

تنش ایجاد شده ناشی از قرارداد مدرنیزه نمودن هارپی، واکنشهای آمریکا، اسرائیل و چین را در پی داشته است. پیش از این آمریکا، خود را بی خبر از این قرارداد اعلام کرده بود. در این چارچوب دولت آمریکا ضمن درخواست توضیحاتی از اسرائیل در مورد فروش اسلحه به هند، خواستار برکناری آموس یارون، مدیر کل وزارت دفاع اسرائیل به عنوان عامل اصلی در این قراردادها شد. زیرا به زعم پنتاگون، این امور باعث شد تا از سران وزارت دفاع اسرائیل، سلب اعتماد شود. همچنین دولت آمریکا تلاش کرد تا این قرارداد به نتیجه نهایی نرسد و هواپیماهای ارسالی از چین، مدرنیزه نگردد.

این امر از یک سو با تهدید چین مواجه شد.دولت چین، اسرائیل را تهدید کرد که در صورت عدم اجرای کامل قرارداد مذکور، با بحران بزرگی روبه رو خواهد شد و از مشارکت در طرحهای توسعه چین برای میزبانی بازیهای المپیک که قرار است در سال 2008 در پکن برگزار شود، محروم خواهد شد.

اعمال و اظهارات سران پنتاگون، واکنشهایی را در اسرائیل به دنبال داشته است. "یووال اشتینیتز" رئیس کمیسیون امور خارجه و دفاع کنست (پارلمان اسرائیل) یکی از تندروترین مواضع را اتخاذ نمود. وی اعلام کرد: اگرچه دو کشور باید با طراحی یک مکانیسم مناسب، از فروش احتمالی اسلحه به کشورهای رقیب دو طرف جلوگیری کنند، اما درخواست برکناری مدیران بلندپایه تشکیلات دفاعی اسرائیلی نامشروع است و ما نمی توانیم به این خواسته ها جامه عمل بپوشانیم. این قبیل درخواستها نامشروع است. به زعم اشتینیتز، تقاضاهای آمریکا بیشتر از تمایل این کشور برای افزایش منافع حاصل از صادرات تجهیزات نظامی نشأت می گیرد تا ملاحظات امنیت ملی.

به اعتقاد برخی از تحلیلگران اسرائیلی، منافع امنیتی آمریکا نقش چندانی در مخالفت این کشور با قرارداد هارپی ندارد، چراکه دلیل اصلی مخالفت آمریکا به مسائل اقتصادی بازمی گردد، زیرا صنایع هوایی و نظامی اسرائیل درآمدی بالغ بر 4 میلیارد دلار کسب می کنند در حالی که آمریکاییهای ترجیح می دهند این مبلغ به خزانه آنها وارد شود.

مطالعه روابط آمریکا و اسرائیل بیانگر این نکته است که طرفین بدون توجه به حاکمیت احزاب دموکرات یا جمهوریخواه در آمریکا و احزاب لیکود یا کارگر در اسرائیل همواره از روابطی ممتاز برخوردار بوده اند. هرچند که اسرائیلیها قرار گرفتن دموکراتها رادر کاخ سفید به فال نیک می گرفتند، اما این بار بوش، کاندیدای حزب جمهوریخواه در آمریکا روابطی را با شارون در اسرائیل در پیش گرفت که از هر جهت تاریخی به شمار می رود. حوادث 11 سپتامبر 2001 و ظهور نومحافظه کاران در آمریکا، به وضعیت فوق الذکر کمک کرد.

علی رغم برخورداری طرفین از روابط ممتاز در دوره جرج بوش پسر وقایع و حوادثی، سبب ایجاد تنش میان آنها گردید. از نظر شدت می توان به ترتیب از موضوعات هارپی، فرانکلین و ویلیام وارد به جهت پیامدهای حاصله از آن نام برد. صهیونیستهای مقیم آمریکا همواره در چنین مواقعی، اهتمام خود را جهت حل موضوعات به کار می گیرند.

جمع بندی:

در یک جمعبندی از تمامی مطالب ذکر شده، می توان سیاست آمریکا در برابر رژیم صهیونیستی را بدین شرح خلاصه کرد:

1ـ از زمانی که آمریکا پس از پایان یافتن سلطه انگلستان بر فلسطین، پشتیبانی رژیم صهیونیستی را به عهده گرفت تلاش فراوانی کرد تا موقعیت اسرائیل را در منطقه و در مقابل کشورهای عربی و اسلامی تثبیت کند و نگذارد که آن کشورها، به رژیم اسرائیل صدمه ای وارد کنند.

2ـ آمریکا از ابتدا به طور مستقیم و غیرمستقیم و از طریق درخواست صدور قطعنامه هایی از طرف سازمان ملل و شورای امنیت آن، امنیت اسرائیل را تضمین کرد.

3ـ آمریکا برای مشروعیت دادن به اسرائیل و مشخص کردن مرزهای آن برای دولتهای غربی و اروپا تلاش فراوانی کرد و جایگاه مطمئنی برای آن دربازار مشترک اروپا مشخص نمود و توانست کشورهای اروپایی را قانع سازد که اسرائیل عامل اصلی فشار بر روی دولتهای نفت خیز است تا تضمینی برای استمرار برتری بدون قید و شرط برای دولتهای پیشرفته صنعتی باشد.

4ـ آمریکا به رژیم صهیونیستی اطمینان داده است که همیشه آن را به پیشرفته ترین سلاحها و تجربیات و صنایع پیشرفته جنگی و اقتصادی مجهز خواهد کرد تا همیشه در موازنه قوا در منطقه برتر از اعراب و فلسطینیان باشد.

5ـ در همه محافل بین المللی، آمریکا پشتیبان محکمی برای اسرائیل در برابر اعتراضات کشورهای عربی به تجاوزات صهیونیسم اشغالگر است.

6ـ آمریکا تمامی تلاشهای بین المللی و به ویژه کوششهای شوروی سابق را برای راضی کردن اسرائیل به عقب نشینی از سرزمینهای اشغالی و اجازه تعیین سرنوشت به اعراب، باطل کرده است.

7ـ آمریکا در جهت ارزش بخشیدن به اسرائیل و راضی کردن اعراب برای اعتراف به حقانیت آن و همزیستی با آن، تلاشهای زیادی کرده است.

8ـ آمریکا سعی می کند که صفوف اعراب را بکشند و آنها را متفرق سازد.

9ـ توطئه چینی برای ملت فلسطین و نیروهای مسلح آن و تعرض و هجوم سخت به نیروهای مقاومت فلسطین توسط نیروهای نظامی سازمانهای عربی وابسته به آمریکا، که می توان حمله به مردم فلسطین در اردن و لبنان را نام برد.

از سوی دیگر اسرائیل نیز رابطه خاص و پیچیده ای با آمریکا دارد. اساس این رابطه را یک توافق عمومی در زمینه اهداف کلی سیاسی تشکیل می دهد. بسیاری از موضوعات مشخصی که در موردآنها بین دو طرف اختلاف نظر وجود دارد، به تلاشهای مربوط به حل درگیری اعراب و اسرائیل مرتبط می شود. یهودیان آمریکا از این رابطه، حمایت می کنند و منبع قابل ملاحظه ای برای تأمین کمکهای مالی غیردولتی اسرائیل، به ویژه برای اجرای برنامه های توسعه اقتصادی و اجتماعی این کشور محسوب می شوند.

اسرائیل تا حد زیادی به کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا متکی است. آمریکا به روشهای مختلف از نظر اقتصادی، فنی، نظامی، سیاسی، دیپلماتیک و نیز معنوی از اسرائیل پشتیبانی می کند. رهبران اسرائیلی از اتکای اسرائیل به آمریکا آگاهند و در پی آنند که روابط مثبت با این کشور حفظ شود اما مایل نیستند در مقابل فشارهایی که ممکن است موجب تحولاتی در سیاست داخلی شود که به نفع اسرائیل نیست تسلیم شوند. گروههای مخالف در اسرائیل به طور مکرر از فشار آمریکا به عنوان وسیله ای برای تغییر سیاستهای دولت اسرائیل در قبال سرزمینهای اشغالی استقبال می کنند.

با وجود موارد فوق الذکر رژیم صهیونیستی تاکنون به وابستگی خویش به آمریکا بسنده نکرده است بلکه در اغلب مواقع از قدرت خویش به منظور حمایت از مصالح آمریکا صحبت می کند و اینکه نخستین خط دفاع از این مصالح را در خاور میانه تشکیل می دهد. در یک جمع بندی کلی می توان نقش این رژیم را در حمایت از مصالح آمریکا در منطقه به نحو زیر مشخص کرد.

اسرائیل از نظر نظامی نیرومندترین کشور خاورمیانه و تنها هم پیمانی است که آمریکا می تواند در این منطقه سرشار از نفت بر آن متکی باشد. علاوه بر آن موقعیت استراتژیک آن در خاورمیانه که درجنوب دریای مدیترانه، نزدیک مرزهای شمالی خلیج فارس و دریای سرخ قرار دارد موجب شده تا نیرویی به حساب آید که می توان از آن در دفاع از مصالح آمریکا و در پیشاپیش آنها از مصالح نفتی بهره گرفت. اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل در زمان تصدی پست وزارت جنگ طی سخنرانی خود در گردهمایی مرکز مدیریت اسرائیل در تاریخ 20 ژوئیه 1972 اظهار داشت:

"آمریکاییان اسلحه در اختیار ما گذاشتند تا به هنگام ضرورت از آن بهره گیریم." وی این ضرورت را چنین توصیف کرد:

"در برگیرنده وضعی است که در آن اعراب به طور جدی تصمیم به متوقف ساختن جریان نفت به غرب بگیرند." وی گفت: "حکومت نیکسون در برابر تهدید و تحریک و کارشکنی سر فرود نمی آورد." همچنین اعلام داشت که، "در میان محافل ملت آمریکا این احساس فزاینده وجود دارد که به هنگام نیاز فراوان (متوقف شدن جریان نفت) توجیهی برای چیرگی زورمندانه از سوی جهان متمدن بر منابع نفت وجود خواهد داشت." همچنین افزود. "منظور وی آن است که تا هنگامی که در شرایط کنونی به کار گرفتن نیروهای آمریکایی غیرضروری باشد، باید مأموریت (به اصطلاح) "جهان متمدن" توسط ارتش اسرائیل انجام گیرد.

اسرائیل نمایانگر قطبی است که از یک سو دشمنی و انقلاب اسلامی ایران و نیروهای اسلامی و انقلابی منطقه را در برابر خود دارد و از سوی دیگر به رژیمهای محافظه کار و میانه رو طرفدار غرب اجازه می دهد که از راه مشارکت در به اصطلاح "همبستگی عربی" و کمکهای مالی به بعضی از رژیمهای عربی و سازمان آزادی بخش فلسطین به تحکیم موقعیتخویش بپردازند.

این مشارکت به رژیم محافظه کار طرفدار غرب امکان استمرار و جذب بسیاری از نیروهای مخالف داخلی رژیم را می دهد و بسیاری از انتقادها و دشمنیهای کشورهای اسلامی و بنیادگرایان مسلمان را از آن دور می سازد و برای مشارکت در فعالیتهای عربی به آن مشروعیت نیرومندی می بخشد. همچنین اسرائیل می تواند به قصد حمایت از رژیمهای عربی طرفدار غرب به طور نظامی دخالت کند. همان گونه که در سال 1970 در اردن و در سال 1976 و 1982 در لبنان انجام داد و هم اکنون نیز علی رغم اینکه بخشی از خاک لبنان را تحت اشغال دارد گهگاهی به بهانه های واهی اقدام به عملیات نظامی در این کشور علیه مقاومت اسلامی و مقاومت فلسطین و نیز تخریب روستاهای جنوب لبنان می کند.

ارتش اسرائیل در سال 1970 با تحرک برای رویارویی یا دخالت تانکهای سوری در اردن که به قصد دفاع از مقاومت فلسطین انجام می گرفت، این دخالت سوریه را متوقف کرد. این امر مسئولان آمریکایی را نگران ساخت. اگر این نقش اسرائیل نبود مسأله می توانست به دخالت نظامی و مستقیم آمریکا منجر شود. همچنین دخالت اسرائیل در سال 1976 و 1982 در لبنان توانست نقش سوریه و سازمان آزادی بخش فلسطین را در لبنان کاهش دهد به طوری که موجب بقا و پایداری نیروهای راستگرای طرفدار آمریکا در لبنان و حتی روی کار آمدن یک رژیم کاملاً وابسته به اسرائیل در این کشور شد.

3ـ توان آمریکا برای نفوذ در جهان عرب به برکت روابطش با اسرائیل روبه گسترش است. این روابط بسیاری از اعراب را قانع کرده است که میانجی گری آمریکا جهت حل کشمکش میان آنها واسرائیل در منطقه می تواند مؤثرتر از نقش دیگر کشورها باشد، یعنی اینکه اسرائیل و حضور نیرومند آن در شکل گیری روابط عربی ـ آمریکایی که اساسا در خدمت مصالح آمریکاست عامل مؤثر و کارآیی است. این عامل را می توان در موضع رژیم صهیونیستی در جنگ نفت در خلیج فارس و خودداری آن از هر گونه اقدام نظامی علیه عراق به وضوح مشاهده کرد.

صهیونیستها همواره تأکید داشته اند که پشتیبانی آمریکا از اسرائیل، دشمنی اعراب با آمریکاییان را به بار نیاورده، بلکه گسترش روابط عربی ـ آمریکایی را به ارمغان آورده است. به ویژه پس از نفوذ انقلاب اسلامی در برخی کشورهای عربی که برای رهایی از آن به سمت آمریکا گرایش بیشتری پیدا کرده و این گرایش با حمله عراق به کویت و شروع بحران خلیج فارس و نیز پیروزی بنیادگرایان اسلامی و مسلمانان انقلابی در انتخابات پارلمانی بعضی کشورهای عربی (اردن، الجزایر) مضاعف شد تا حدی که فعالیت برای ایجاد رابطه ای نیرومند با آمریکا به تمایل زیاد بسیاری از کشورهای عربی تبدیل شد و حتی عربستان، کویت و بعضی از شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس در سایه روابط حسنه با آمریکا قول صرف نظر از موضع گیری خصمانه علیه اسرائیل را دادند. بر این اساس که آمریکا را مجبور سازند تا تصمیم بگیرد که اسرائیل را نسبت به راه حل کشمکش عربی ـ اسرائیلی قانع سازد.

با توجه به موارد یاد شده رژیم صهیونیستی کوشید تا این مفهوم را تحکیم و تثبیت سازد که آمریکا، خود نیازمند به ایجاد روابطی استراتژیک با اسرائیل است و خود نیاز بیشتر به نیرومندی اسرائیل دارد. تمامی این امور به تحقق مصالح آمریکا بهبهترین وجه کمک می کند زیرا آمریکا از بیم فقدان روابط با کشورهای دوست خود از ایفای این نقش ناتوان است.

4ـ تضمین برتری نظامی اسرائیل: تا قبل از فروپاشی بلوک شرق و اضمحلال امپراطوری شوروی، اسرائیل از سوی آمریکا به تلاش برای دارا شدن جنگ افزار هسته ای حداقل به این بهانه که زمینه ای برای رشد تسلیحات هسته ای در منطقه و بازگشت نفوذ شوروی است کشیده نشد. اما پس از زوال قدرت امپریالسیم شرق، رژیم صهیونیستی در صدد دسترسی به سلاحهای هسته ای برآمد. لذا تبلیغات خطرناکی در رسانه های گروهی غرب و امپریالیسم خبری برای تمهید مقدمات و دسترسی اسرائیل به سلاحهای هسته ای نمایان شد. در این رابطه تلاش ایران برای دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای و امکان خطر رویارویی با نفوذ انقلاب اسلامی ایران و نیز افزایش قدرت و جایگاه آمریکا در برابر کاهش قدرتهای رقیب آن در منطقه و تضمین جریان نفت خاورمیانه به غرب، بدون داشتن هر گونه رقیبی از سوی آنها مطرح شد.

تاکنون اسرائیل برای تحکیم این مفهوم نزد آمریکاییان اشتیاق فراوان نشان داده و با هر تمایلی برای تغییر آن مقابله کرده است. بر این اساس که خود به تنهایی قادر به حمایت از مصالح آمریکاست.

بر مبنای این فهم و درک اسرائیلی، پروفسور "بنیامین اکستین" از استادان برجسته علوم سیاسی در اسرائیل، نقشی را مشخص ساخت که ممکن است رژیم صهیونیستی در خدمت به مصالح آمریکا ایفا کند و نیز بنیادهایی که این نقش براساس آنها انجام می شود. وی می نویسد:

"اسرائیل یک استثنای بی همتاست. همه جامعه بهشکلی عمیق به حمایت از مصالح آمریکا پایبند است و در اینجا نیازی به سربازان آمریکایی و پایگاههای نظامی نظیر پایگاههای آمریکا در اروپای غربی و دیگر اماکن نیست. این "دژ" از دژهای غرب (یعنی اسرائیل) در منطقه بی ثباتی همچون خاورمیانه فقط نیاز به کمکهای مالی و دیپلماتیک و نیز جریان پیوسته کمکهای نظامی دارد. این پرسش مطرح است که آیا این بهای ارزانی برای هم پیمانی مورد اعتمادی همچون اسرائیل است یا خیر، و آیا تانک قرار گرفته در یک سرزمین دوست در خاورمیانه با ارزش تر از همان تانکی نیست که در "کانزاس" یا "آرنزونا" در آمریکا گذاشته می شود؟ فقط دوستی این چنین نیرومند می تواند به مصلحت آمریکا باشد."

اما آیا این توجیهات می تواند مبنایی برای کمکهای بدون قید و شرط آمریکا به رژیم صهیونیستی باشد. برای بهتر روشن شدن موضوع دلایل رد این توجیهات در ذیل ارائه می گردد.

1 ـ اسرائیل کشور ضعیفی نیست:

اسرائیل همواره کشوری نشان داده می شود که ضعیف و از دست اعراب در رنج است و این تصویر به خوبی توسط رهبران اسرائیل و برخی نویسندگان ترسیم شده، اما تصویری برخلاف این، به حقیقت نزدیکتر است. برخلاف اعتقاد رایج، اسرائیل در طول جنگ 1948 از مصر، و در جنگ 1956 از مصر، سوریه و اردن قدرتمندتر و مجهزتر بوده است.

امروزه نیز اسرائیل بزرگترین قدرت نظامی خاورمیانه است. سلاحهای متعارف این کشور از همه همسایگانش بیشتر است و تنها کشور منطقه است که سلاح هسته ای دارد. مصر و اردن با اسرائیل توافقنامه صلح امضاء کرده اند و عربستان هم درصدد انجامچنین کاری است. عراق بر اثر سه جنگ ناتوان شده و ایران هم کیلومترها از اسرائیل فاصله دارد.

براساس ارزیابی مرکز جافی (مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه تل آویو) موازنه مورد علاقه اسرائیل، به صورت ایجاد گسترش شکاف بین موازنه نیروهای نظامی اسرائیل و همسایگانش به نفع اسرائیل ادامه دارد، لذا اگر حمایت از مظلوم عقلایی باشد، آمریکا باید از دشمنان اسرائیل حمایت کند.

2 ـ کمک به تحقق دموکراسی:

اغلب کمک آمریکا به اسرائیل این گونه توجیه می شود که اسرائیل دارای حکومتی دموکراتیک بوده و توسط نظامهای دیکتاتور خاورمیانه محاصره شده است. اگرچه این سخن منطقی است، اما این ادعا، این میزان حمایت آمریکا را اقتضاء نمی کند. علاوه بر این دموکراسیهای زیادی در جهان وجود دارند که آمریکا از آنها این گونه حمایت نمی کند. حتی آمریکا بارها زمانی که منافعش ایجاب کرده، از دیکتاتوریها حمایت و با آنها روابط بسیار خوبی برقرار کرده است. "دموکراسی تسهیمی" نیز در اسرائیل برخلاف آمریکا، از جنبه هایی بسیار ضعیف عمل می کند و ارزشهای رایج در آن، با ارزشهای آمریکایی تفاوت دارد.

آمریکا یک لیبرال دموکراسی است که در آن افراد با نژاد و مذهب و قومیتهای متفاوت، دارای حقوق یکسانند. اما در اسرائیل، دولتی یهودی تشکیل شده که در آن، شهروندی براساس اصالت خون تعریف می شود. بر این اساس، تعجب آور نیست که در اسرائیل، یک میلیون و 300 هزار عرب، شهروندان درجه دوم به حساب آیند. براساس تحقیقات کمیسیون دولتی اسرائیل، با این اعراب،برخوردی حذفی همراه با تبعیض صورت می پذیرد.

همچنین اسرائیل به آنان اجازه نمی دهد که با شهروندان اسرائیلی زندگی کنند تا شهروندان آن محسوب شوند. به طوری که حتی سازمان حقوق بشر اسرائیل، این قوانین را قوانینی نژادپرستانه اعلام کرد. ممکن است در جواب گفته شود که این موارد اصول اساسی دولت اسرائیل است، اما این با تصویری که آمریکا از دموکراسی دارد بسیار تفاوت دارد. اسرائیل همچنین زندگی سه میلیون و 800 هزار فلسطینی کرانه باختری و نوارغزه را تحت نظر دارد. اسرائیل رسما دارای دموکراسی است، اما حقوق کامل سیاسی و اساسی فلسطینیان را نادیده می گیرد.

3 ـ غرامت برای جنایات گذشته:

سومین توجیه اخلاقی برای حمایت از اسرائیل، رنج تاریخی است که یهود از مسیحیان و غربیها به ویژه در جریان هولوکاست کشیده است. بسیاری بر این عقیده اند که یهودیان طی قرنهای گذشته همواره در رنج و عذاب بوده اند و تنها در سرزمین مادری شان می توانند امنیت داشته باشند. تردیدی نیست که یهودیان سالها از حرکات آنتی سمیتیک در رنج بوده، تشکیل اسرائیل واکنشی منطقی در قبال این جنایات بوده و تاریخ قوم یهود، توجیه اخلاقی لازم را برای حمایت از ایجاد دولت اسرائیل فراهم کرده است، اما تشکیل دولت اسرائیل به معنی جنایت دیگری است و این بار علیه فلسطینیان زمانی که صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت، تنها 15 هزار یهودی در فلسطین زندگی می کردند و در سال 1893، اعراب حدود 95 درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند که تحت کنترل امپراتوری عثمانی بودند. آنها از 1300 سالپیش مالک مطلق این سرزمین بودند. حتی در زمان تشکیل دولت اسرائیل، یهودیان فقط 35 درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند و فقط 7 درصد زمینهای فلسطین متعلق به آنان بود.

رهبران صهیونیست هیچ تمایلی نداشتند که حکومتی با دو ملت تشکیل دهند یا برتری فلسطینیان را بپذیرند. شاید رهبران صهیونیست، برتری فلسطینیان را در ابتدا پذیرفتند، اما در واقع این یک ماتور تاکتیکی بود. هدف واقعی آنان همان طور که دیوید بن گوریون در اواخر دهه 30 گفت: "بعد از تشکیل ارتشی بزرگ، ما باید قدرتمان را در سراسر فلسطین گسترش دهیم.

برای دستیابی به این هدف، صهیونیستها باید تعداد بسیار زیادی از فلسطینیان را تبعید می کردند. همان گونه که مورخ یهودی "بنی موریس" (Beni Muris)می گوید: ایده انتقال جمعیت، تاریخی به اندازه صهیونیسم مدرن دارد، ایده ای که در طول قرون گذشته تکامل یافت و سرانجام این فرصت در سالهای 1948ـ1947 با تبعید 700 هزار فلسطینی به دست آمد.

مقامات اسرائیل می گویند که اعراب به فرمان رهبرانشان فرار کرده اند، اما بررسیهای دقیق تاریخی مانند آنچه موریس انجام داده، نشان می دهد که این گفته افسانه ای بیش نیست. رهبران عرب به فلسطینیان می گفتند که در سرزمین خود بمانند، اما ترس و وحشت از اعمال خشونت آمیز صهیونیستها آنان را فراری داد. "ناهوم گلدمن" (Nahum Goldman) رئیس کنگره یهود می گوید: اگر من به جای رهبران فلسطینی بودم، حتی یک کلمه با اسرائیلیها صحبت نمی کردم، این طبیعی است. ما سرزمین آنها را گرفته ایم... ما در اسرائیل زندگیمی کردیم، ولی دو هزار سال پیش. آنها آنتی سمیتیست، طرفدار نازیها و مانند هیتلرند، اما گناه آنان چیست؟ آنان فقط یک نکته را درک می کنند و آن اینکه، ما اینجا آمده ایم و سرزمین شان را دزدیده ایم. چرا آنها باید این را بپذیرند؟

از آن زمان تاکنون رهبران اسرائیل آرمان مردم فلسطین را نادیده گرفته اند. به طوری که گلدامایر نخست وزیر اسرائیل گفت: چیزی به نام فلسطین وجود ندارد و اسحاق رابین که توافقنامه 1993 اسلو را امضاء کرد، نیز به شدت مخالف ایجاد یک دولت کاملاً مستقل فلسطینی بود. هرچند فشار افراطیون فلسطینی باعث شد تا رهبران اسرائیل تا حدودی از بعضی از مناطق اشغالی عقب نشینی کنند، اما اسرائیلیها هیچ تمایلی برای همزیستی با یک دولت مستقل فلسطینی را ندارند.

جنایات اروپاییها علیه یهودیان توجیه اخلاقی لازم را برای تشکیل دولت اسرائیل فراهم می کند، حتی اگر برخی افراطیون مسلمان بخواهند این کشور را از روی نقشه جغرافیایی جهان حذف کنند، اما یک واقعه غم انگیز تاریخی نباید باعث شود آمریکا بدون توجه به آنچه امروزه اسرائیلیها انجام می دهند، از آنان حمایت بلاشرط به عمل آورد.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. بال، جرج: خطا و خیانت در لبنان، حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، 1365.
  3. چامسکی، نوم: مثلث سرنوشت، آمریکا، اسرائیل و فلسطینی ها، ترجمه هرمز همایون پور، نشر آگه، 1369.
  4. گاردوی، روژه: ماجرای اسرائیل، منوچهر بیات مختاری، استان قدس رضوی، 1364.
  5. تقی پور، محمدتقی: صهیونیسم و مسئله فلسطین، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1368.
  6. محمد ابراهیم کامل، محمد: صلح موعود در توافقنامه های کمپ دیوید، محمد درخشنده، انتشارات امیرکبیر، 1368.
  7. سعید، عماد: کمکهای آمریکا به اسرائیل، مصر و حکومت خودگردان فلسطین، ترجمه: اسماعیل اقبال، مرکز مطالعات و تحقیقات علمی ـ سیاسی ندا، 14/7/1383.
  8. امیرشاه کرمی، امیر: "همکاری نظامی آمریکا و اسرائیل پس از جنگ سرد در زمینه تسلیحات متعارف"، فصلنامه مطالعات منطقه ای، سال چهارم، شماره 2، بهار 1382.
  9. صفاتاج، مجید: سراب صلح، قسمتهای 59ـ56، روزنامه اطلاعات، ضمیمه، 19ـ23/5/1372.
  10. نقش اسرائیل در استراتژی امنیتی آمریکا، روزنامه اطلاعات، مورخه 27/7/1370 و مورخ 22/9/1367 و 11/4/1368 و 10/4/68 و ضمیمه اطلاعات.
  11. انصار الثورة الاسلامیة فی فلسطین: انتفاضه، جلد سوم، بیروت، 1992.
  12. اندرو ولسلی، کوکبیرن: علاقات خطره: خفایا الروابط الوثیقة و النشاطات الاستخباریة الامریکیة و الاسرائیلیة، ترجمه عربی محمود العابد، انتشارات "الاهلیة للنشر و التوزیع، عمان

1991.

  1. تومامس. ا. استوفر: المساعدة الامریکیة، الرباط الحیوی لاسرائیل، اوراق مؤسسة الدراسات الفلسطینیة، ورقه رقم 21، الطبعة الاولی، بیروت 1983.
  2. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 2/4/1384، شماره 252.
  3. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، "جاسوسی اسرائیل در آمریکا؛ سوابق، واکنش و پیامدها"، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 3/3/1384، شماره 248.
  4. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 30/4/1384، شماره 256.
  5. فصلنامه الفکر الاستراتیجی العربی، شماره 24ـ23 نوامبر و آوریل 1988.
  6. روزنامه های عربی السفیر، تشرین، الاتحاد.
  7. روزنامه های اسرائیلی داورا، معاریو، هاآرتس، یدیعوت آحارنوت، جروسالم پست، عل همشمار و حداشوت.
  8. http://ksgnotes-harvard.edu/Research/paperonsf/rwp/Rwpo6-0/$$file/rwp-06-011 altpdf.
  9. www.csmonitor.com (2002/12/9).
  10. www.us-israel.org.
  11. www.Haaretz.com (2003/11/4).
  12. www.state. gov.
  13. www.usembassy-israel.org. il/.
  14. www.Uga.edu/.
  15. www.antiway.com.
  16. www.Jerusalemites.org.
  17. www.Us-embassy-israel.org.il.
  18. http://www.Haaretz.com (200311/4).