جنگ 1948
جنگ 1948، نخستین رویارویی نظامی اعراب با اشغالگران صهیونیست فلسطین به شمار می آید. در این نبرد، ارتشهای نظامی پنج کشور عربی مصر،سوریه، اردن، عراق و لبنان، شرکت داشتند. این جنگ در 15/5/1948 آغاز شد و با انعقاد موافقتنامه های جداگانه آتش بس با موجودیت صهیونیستی، خاتمه یافت (نک: آتش بس دایمی، موافقتنامه).
علت اصلی شعله ور شدن آتش جنگ، تصمیم صهیونیسم و قدرتهای جهانی حمایتگر آن بر ایجاد یک کشور یهودی نشین در فلسطین براساس قطعنامه تقسیم فلسطین (نک: تقسیم فلسطین) بود.
این قطعنامه را مجمع عمومی ملل متحد در تاریخ 29/11/1947 صادر کرده بود. ارتشهای عرب، سعی داشتند که ملت عرب فلسطین را در برابر اشغالگری صهیونیستها حمایت کنند و از تروریسم و ستمی که در پی تهاجم صهیونیستها و شدت گرفتن این تهاجم دامنگیر آنان شده بود، رهایی بخشند. نیز این کوشش را وجهه همت خود ساخته بودند که امنیت و صلح را به فلسطین برگردانند.
پیش از آن، جامعه عرب، در تاریخ 16/9/1947 گردهمایی خاصی در صوفر لبنان برگزار کرده و تصمیم گرفته بود که در صورت تصویب تقسیم فلسطین، حداکثر کمکهای ممکن و فوری را به مردم فلسطین تقدیم کند. سپس در گردهمایی دیگری که در 15/10/1947 در عالیه لبنان منعقد گردید (نک: عالیه، گردهم آیی) تصمیم گرفته شد که دست کم ده هزار قبضه تفنگ با مهمات را در اختیار مردم فلسطین بگذارد و یک کمیته نظامی برای دفاع از عربیت فلسطین و سازماندهی این دفاع تشکیل دهد.
به هنگام صدور قطعنامه تقسیم فلسطین، و در اوج غلیان مردم، جامعه عرب دعوت به یک گردهمایی نمود که این گردهمایی به تاریخ 8/12/1947 با شرکت نخست وزیران کشورهای عربی در قاهره برگزار شد و با صدور بیانیه ای به کار خود پایان داد. در این بیانیه، آمده بود که "دولتهایعرب قطعنامه سازمان ملل متحد را نمی پذیرند، آن را از پایه و اساس مردود می شمارند، از استقلال و حاکمیت فلسطین جانبداری می کنند و چنان تدابیر تعیین کننده ای اتخاذ خواهند کرد که طرح تقسیم را عقیم خواهد گذاشت و زمینه نبرد را در این راه فراهم خواهد ساخت."
بدین سان، اعراب تصمیم خود را مبنی بر مبارزه با تقسیم فلسطین اعلام داشتند. اما همزمان، صهیونیستها که با صدور قطعنامه سازمان ملل متحد جان گرفته بودند، عزم خود را بر ایجاد یک کشور یهودی نشین در فلسطین جزم کردند. در نتیجه، اعراب فلسطین، با ارتش جهاد مقدس (8 ـ10 رزمنده) و پشتیبانی ارتش نجات بخش (3ـ4 هزار رزمنده در برابر نیروهای صهیونیستی که در آن هنگام بالغ بر 67 هزار بودند) به دفاع از میهن خود برخاستند. این نیروها، در زمینه تسلیحاتی، از سلاحهایی که از اروپا وارد می کردند و یا از نیروهای دشمن به دست می آوردند و نیز سلاحهای سبک محلی که خود می ساختند، استفاده می کردند.
نیروهای صهیونیست آماده بودند، شهرکهای خود را به لحاظ سنگربندی استحکام بخشیده و ساکنان آن را در زمینه دفاع شخصی در برابر هرگونه تهاجمی از جانب اعراب، آموزش داده بودند. نخستین مرحله از مراحل این پیکار خونین میان دو طرف، با عملیات انفجار و انهدام و یورش آغاز شد.
در این میان، انگلیسیها تظاهر می کردند که در این پیکار بی طرف هستند، حال آنکه در عمل از سازمانهای تروریست صهیونیستی حمایت می کردند و اسلحه و مهمات در اختیار آنها می گذاشتند.
در 14/5/1948 دیوید بن گوریون ایجاد کشور اسرائیل را در بخشی از سرزمین فلسطین اعلام داشت و برای آن یک دولت موقت تشکیل داد. بی درنگ ایالات متحده آمریکا آن را به رسمیت شناخت، سپس شوروی، و آنگاه دیگر کشورهایتأییدکننده صهیونیسم، آن را به رسمیت شناختند.
در آن هنگام، کمیته ویژه فلسطین در سازمان ملل متحد تأکید کرد که دولت بریتانیا، به عنوان کشور قیم، بر آن است که در 15/5/1948 نیروهای نظامی خود را فراخوانده و به مأموریت نیروی پلیس محلی فلسطین متشکل از اعراب و یهود، پایان دهد و تجهیزات و اسلحه و انبارهای خود را به دست اندرکاران بعدی واگذار کند. واقعیت این است که در میان اعراب فلسطین حاکمیتی وجود نداشت تا جایگزین آن بشود.
حال آنکه سازمان صهیونیستی، با همکاری و هماهنگی بریتانیا طرح کامل و همه جانبه ای را برای چنین وضعیتی پی ریزی و پیش بینی کرده بود. و بدین ترتیب، از خلاء حاصل از عقب نشینی دولت بریتانیا استفاده کرد و بر تمامی سلاح و تجهیزات و نهادهای اداری و تأسیساتی که به جا مانده بود، تسلط یافت. با پیش آمدن این وضعیت و تکرار تجاوزهای وحشیانه صهیونیستها به دهکده های عرب نشین و تعمّد نیروهای انگلیسی در انجام ندادن وظیفه و نظارت و حفظ امنیت تا زمان شکل گیری یک حکومت محلی، دیگر برای کشورهای عربی چاره ای جز مقابله مسلحانه با اشغال استعماری فلسطین از جانب صهیونیستها نبود. از این رو، ناگزیر از به کار گرفتن نیروهای مسلح و نظامی خود برای حمایت مردم فلسطین کشتار و آوارگی و جلوگیری از تقسیم فلسطین شدند.
در این خصوص، دبیر کل جامعه عرب، طی یادداشتی که برای دبیرکل سازمان ملل متحد فرستاد، به عللی که کشورهای عربی را به مداخله نظامی واداشته بود، اشاره کرد. در بند ششم این یادداشت، آمده بود:
"بنابراین، از آنجا که امنیت فلسطین، امانت مقدسی است بر ذمه کشورهای عربی، برای خاتمه دادن به این وضع و جلوگیری از شدت یافتن و مبدلشدن آن به آشوبی که هیچ کس از سرانجام آن آگاه نیست، نیز برای پیشگیری از گسترش ناآرامیها و نابسامانیهای فلسطین به کشورهای عربی مجاور و از میان بردن خلاء ناشی از خاتمه یافتن قیمومیت و عدم جانشینی یک حکومت قانونی در دستگاه دولتی فلسطین پدید آمده است، دولتهای کشورهای عربی، تنها برای کمک به مردم فلسطین در راه برقراری مجدد صلح و امنیت و حکومت عدل و نیز جلوگیری از خونریزی بیشتر،، خود را ناگزیر از مداخله در فلسطین دیدند."
محتویات
الف ـ وضعیت نظامی پیش از آغاز جنگ:
1 ـ اردوی صهیونیسم:
در نظر صهیونیستها که وعده بالفور (1917) و سند قیمومیت (1920) را دستاویزی قانونی برای مهاجرتهای پی در پی یهودیان به فلسطین و تصرف این سرزمین تلقی می کردند، قطعنامه تقسیم فلسطین به مثابه فراخوانی برای برپایی کشور یهود به شمار می رفت. اینان دریافته بودند که تحقق این هدف از راههای مسالمت آمیز ناممکن است.
از این رو، با شتاب تمام برای فراهم ساختن تمهیدات و کسب آمادگیهای لازم برای ایجاد و تحمیل کشور خود در چهارچوب مرزهایی موقتی و از طریق توسل به زور، اقدام کردند و در این راه، از شعار هاشومیر که به وسیله بن گوریون اعلام شده بود پیروی می کردند: "نحله یهود با خون و آتش بر افتاد، و دیگر بار با خون و آتش سر برخواهد افراشت."
در این بین، فرماندهی هاگاناه، پی ریزی یک طرح نظامی را برای تصرف بیشترین مساحت ممکن از خاک فلسطین پیش از عقب نشینی نیروهای انگلیسی، به پایان برده بود. این فرماندهی، این طرح را طرح اسرائیلی "دال" نام نهاده بود. با ابلاغی که از جانب آژانس یهود دریافت شد، از اوایل آوریل 1948بسیج عمومی نیروهای صهیونیست اعلام گردید. این تصمیم گیری، به معنای آغاز اجرای طرح دال به شمار می رفت. نیروهای صهیونیست، وارد مرحله تهاجمی شدند و توانستند ظرف یک ماه و نیم، یعنی تا 15/5/1948 بر منطقه ای که طبق قطعنامه تقسیم فلسطین برای کشور یهود در نظر گرفته شده بود، و نیز مناطق دیگری خارج از این محدوده، دست پیدا کنند.
به علاوه، آماده بودند که در صورت مداخله نیروهای نظامی عرب برای نجات اعراب فلسطین، با این نیروها مقابله نمایند. نیروهای نظامی صهیونیست از این قرار بود: 40 هزار جنگجوی مسلح به سلاحهای پیشرفته از هاگاناه و پالماخ و هاشومیر، نیروهای رزمی آموزش دیده با قدرت مانور بسیار به تعداد 16 هزار تن، یک نیروی ضربتی سریع الانتقال و بسیار آزموده از پالماخ، بالغ بر 6 هزار تن، نیروهایی از باندهای تروریست ارگون و اشتیرن و نیلی، به تعداد بالغ بر 5 هزار تن در ده تیپ، هر کدام متشکل از سه گردان که در رأس آنها فرماندهانی تعلیم دیده در دوره های نظامی گوناگون و از رده های مختلف قرار داشتند.
بدین ترتیب، ملاحظه می شود که نیروهای صهیونیست، در آغاز اعلان جنگ، از نظر نظامی، خواه از حیث تعداد نفرات خواه به لحاظ آموزش و تسلیح، از آمادگی کامل برخوردار بودند. این نیروها توانستند بر مهم ترین مناطق استراتژیک در فلسطین، دست پیدا کنند.
2 ـ اردوی اعراب:
بریتانیا، با وجود وضعیت نابسامان امنیتی در فلسطین و ادامه بررسی اوضاع در سازمان ملل، همچنان بر اجرای تصمیم خود مبنی بر خروج نهایی از فلسطین ظرف مهلتی که تا 15/5/1948 تعیین شده بود، اصرار داشت. این کشور مطمئن بود که سرانجام، تقسیم فلسطین را عملی خواهد ساخت،حتی اگر موضع گیری پاره ای از کشورها نسبت بدان تغییر کند. اما از آنجا که می دانست با وجود مقاومت سرسختانه و روزافزون اعراب نمی تواند آن را از طریق توسل به زور تحمیل کند، طرح جدیدی را پی ریخت که طبق آن به باندها و دسته های صهیونیستی کمک می کرد تا از فرصت حضور نیروهای انگلیسی استفاده کرده و با پشتیبانی همین نیروها بیشترین تعداد ممکن از پایگاهها و اردوگاههای آنها را تصرف کنند. نیز طبق همین طرح، شرایطی به وجود می آورد تا اعراب را به ترک مناطقی که بریتانیا برای شکل گرفتن کشور یهود و امنیت آن ضروری می شمرد وادار سازد.
به علاوه، بر آن بود که رهبری مبارزات اعراب را از مردم فلسطین و هیأت ملی آن سلب کرده و به دست کسانی بسپارد که تابع رهنمودهای بریتانیا بوده و اراده ای از جانب خود نداشته باشند. در اجرای این طرح، نیروهای انگلیسی، طی چند مرحله که از 19/2/1948 شروع شد، عقب نشینی را آغاز کردند. آنها عقب نشینی از مناطق عرب نشین و یهودی نشین را در آن واحد به پایان نبردند، بلکه نخست از مناطق یهودی نشین خارج شدند و اداره آنها را به آژانس یهود واگذار کردند و پادگانها و انبارها و فرودگاهها را به همین آژانس سپردند. ولی در مناطق عرب نشین، همه آنها تا واپسین روزهای مهلت تعیین شده باقی ماندند و به انجام وظایف خود پرداختند و اقدامهای ظالمانه خود را در حق ملت فلسطین ادامه دادند و نگذاشتند از امکانات نظامی آن برای دفاع در قبال حملات سازمان یافته نیروهای صهیونیست بر اهالی عرب وارد، استفاده شود.
نیروهای انگلیسی، با ورود اسلحه به مناطق عرب نشین و آمدن داوطلبان عرب به فلسطین نیز مقابله می کردند. در نتیجه، نیروهای فلسطینی که پیش از جنگ، داخل فلسطین بودند، تنها از مبارزان بومی تشکیل می شدند که به لحاظ اسلحه و مهماتو رهبری کارآمد و آگاه و فرماندهی واحدی که عملیات را سازماندهی و هدایت کند، کمبود داشتند. علاوه بر اینکه از جانب انگلیسیها نیز مورد تعقیب و بازداشت و تبعید قرار می گرفتند.
از این رو، در همان حال که بر قدرت و آمادگی صهیونیستها و وسعت مناطق تحت تصرف آنها افزوده می شد، جنبش مقاومت فلسطین رو به ضعف می نهاد، دامنه آن محدود می شد، ابتکار عمل را از دست می داد و برای دفاع از مواضع خود به اقدامهای مأیوسانه دست می زد.
ب ـ نیروهای نظامی عربی که وارد فلسطین شدند:
1 ـ ارتش مصر:
به فرماندهی سرتیپ احمد علی المواوی. تعداد افراد واحدهای مصری بالغ بر پنج هزار تن بود که در یک تیپ پیاده، متشکل از سه گردان، یک گروهان زرهی، یک تیپ توپخانه صحرایی قرار داشتند. این واحدها تنها در رده دسته ها و گروهانها آموزش دیده بودند.
2 ـ ارتش اردن:
به فرماندهی ژنرال جان باگوت گلوب انگلیسی. شمار افراد آن 4550 تن بود که در چهار گردان مکانیزه وابسته به دو تیپ، و همچنین دو واحد توپخانه صحرایی، هر کدام با چهار قبضه توپ، سازماندهی شده بودند.
3 ـ ارتش عراق:
به فرماندهی سرتیپ محمد الزبیدی، با تعداد 2500 تن، متشکل از یک گردان زرهی، یک هنگ زمینی موتوریزه، دو هنگ پیاده، یک گردان توپخانه صحرایی، و یک واحد پدافند هوایی.
4 ـ ارتش سوریه:
به فرماندهی سرهنگ عبدالوهاب الحکیم، با تعداد 1876 رزمنده، متشکل از دو گردان پیاده و یک گردان توپخانه صحرایی.
5 ـ ارتش لبنان:
به فرماندهی سرتیپ فؤد شهاب و با نیرویی بالغ بر هزار تن، متشکل از یک گردان پیاده و یک واحد توپخانه صحرایی.
به این ترتیب، شمار نیروهای نظامی عربی که در 15/5/1948 وارد فلسطین شدند در حدود 926,14 تن بود که در 12 گردان پیاده یا مکانیزه قرار داشتند. با ادامه جنگ، بر تعداد برخی از این ارتشها افزوده می شد، حال آنکه در پاره ای از آنها تغییری به وجود نمی آمد و گاهی نیز شمارشان رو به کاهش می گذاشت. در تاریخ 10/5/1948 جامعه عرب، فرماندهی این نیروها را به ملک عبدالله پادشاه اردن واگذار کرد که یک ستاد مشترک نیز وی را در این امر یاری می کرد.
روشن است که اطلاق نام ارتش بر این نیروها، ابدا با حجم آنها مناسبت ندارد. زیرا برخی از آنها در حد یک گردان بودند و بزرگترینشان از دو تیپ تجاوز نمی کرد. در مورد آمادگی این نیروها برای جنگ نیز همه رؤای ستادهای ارتش عرب متفق القول بودند که نیروهایشان، چه به لحاظ آموزش و تمرین و چه از نظر تسلیح، آمادگی جنگ را ندارند. علاوه بر این، هیچ طرح عملی روشنی برای این ارتشها، خواه با همدیگر و خواه به تنهایی، پیش بینی نشده بود. تنها یکسری مأموریتهای جنگی به هر کدام از آنها واگذار شده بود. این مأموریتها به قرار ذیل بود:
1 ـ ارتش لبنان:
منطقه تجمع آن اطراف رأس الناقوره است.سپس در امتداد ساحل به پیش می رود، نهاریا را تصرف می کند و آنگاه پیشروی خود را تا عکا ادامه می دهد.
2 ـ ارتش سوریه:
در منطقه بانیاس و بنت جبیل تجمع می کند، آنگاه پس از گذشتن از مرزهای فلسطین به سمت صفد ـ ناصره ـ عفوله حرکت می کند.
3 ـ ارتش عراق:
از منطقه تجمع خود در غرب اربد حرکت می کند و رود اردن را به طرف غور (دره) بیسان و عفوله پشت سر می گذارد.
4 ـ ارتش اردن:
یک تیپ به سمت نابلس می رود و همزمان، یک تیپ دیگر، از طریق رام الله به سوی باب الواد پیشروی می کند. از آنجا، پس از به هم پیوستن دو تیپ، برای تصرف خضیره و ناتانیا به جانب ساحل پیش می روند که در نتیجه، نیروهای صهیونیست به دو پاره تقسیم می شوند.
5 ـ ارتش مصر:
مأموریت ارتش مصر این بود که از مرزهای فلسطین در دو نقطه رفح و عوجا بگذرد و سپس برای دست یافتن به مجدل و بیرالسبع پیشروی کند.
اما همه اینها مورد تجدید نظر اساسی قرار گرفت. زیرا پس از آنکه مأموریتها مسجل شد و فرماندهان نظامی عرب اجرای تدابیر و اقدامهای لازم را آغاز کردند، بنا به توصیه ژنرال گلوب، ملک عبدالله، به عنوان فرمانده کل ارتشهای اعراب، در 13/5/1948، دو روز پیش از ورود نیروهای اعراب به فلسطین، فرمانی صادر کرد که به موجب آن، مأموریتهای ارتشهای عرب و محورهای عملیاتی آنهاتغییر پیدا می کرد. در نتیجه، ارتش سوریه که می بایست از منطقه بنت جبیل وارد عمل شود و در کنار ارتش لبنان به سوی صفد و ناصره پیش برود، جهت حرکت آن به طرف جنوب دریاچه طبریه تا سمخ تعیین شد.
بخشی از ارتش لبنان نیز برای انتقال از رأس الناقوره به مالکیه به هدف پیشروی به سمت مرج ابن عامر در نظر گرفته شد. همچنین مأموریت ارتش اردن برای حرکت به سوی جنین و عفوله لغو شد. پیامد این تغییرات این بود که میان این ارتشها شکافهای وسیعی به وجود می آمد و برای آنان به خصوص برای ارتش کوچک لبنان که در شمال تنها می ماند، زیانبار بود. منطقه بیسان نیز بی دفاع می ماند. اضافه بر این، حمله مورد نظر که جنبه مانور و در حلقه گرفتن دشمن را داشت و در مرحله نهایی به صورت گازانبری درمی آمد، به یک رویارویی مستقیم تبدیل می شد. صرف نظر از اینکه رخنه وسیعی میان دو ارتش سوریه و عراق به وجود می آمد.
هنگامی که کمیته سیاسی جامعه عرب به این تجدیدنظرها معترض شد و در شب 14/5/1948 اعتراض خود را با ملک عبدالله در میان گذاشت، فرمانده کل با لغو تجدیدنظر، موافقت کرد. اما ژنرال گلوب به دستور جدید وقعی ننهاد و طبق طرح تعدیل شده، به کار خود ادامه داد.
بنابراین، مسأله تنها به ابهام مأموریتها و ضعف هماهنگی و همکاری بین ارتشهای عرب محدود نبود، بلکه تغییر مأموریتها ظرف چند ساعت مانده به آغاز جنگ نیز بر وخامت اوضاع افزود. و این امر بر سیر عملیات جنگ تأثیر منفی داشت، به ویژه آنکه هیچ گونه طرح عملیاتی هماهنگ برای ارتشهای عرب در نظر گرفته نشده بود و هر کدام از آنها به دستور دولت متبوع خود عمل می کرد و این دستورها بر اساس سیاستهای کشوری صادر می شد و بر مبناییک طرح هماهنگ و همه جانبه با هدفهای مشترک نبود.
ج ـ طرحهای اسرائیل:
از آنجا که هدف صهیونیستها تصرف هر چه بیشتر خاک فلسطین بود، این ضرورت برای رهبر آنها مطرح بود تا ارتشی به وجود بیاورند که دارای خصلت تهاجمی بوده و قادر بر انجام دادن مأموریتها و آماده برای مقابله با ارتشهای نظامی عرب باشد. از این رو، این رهبری، بر پی ریزی یک طرح آماده باش جنگی با کیفیتی بالا به لحاظ سازماندهی، و به کار گرفتن همه یهودیان برای جنگ، تأکید داشت. و چون صهیونیستها به لحاظ جغرافیایی فاقد عمق کافی بودند، با سازماندهی چهارچوب دفاع همه جانبه، برای خود یک عقبه استراتژیک به وجود آوردند.
این چهارچوب بر مبنای تکیه بر شهرکها و اهالی آنها و در دست داشتن ابتکار عمل و اقدام پیگیر برای کشاندن نبرد به محدوده دشمن (اعراب) استوار بود. در خلال جنگ، ستاد ارتش اسرائیل، به طور مستقیم بر جبهه ها اشراف داشت و بر فعالیت واحدها ـ هر چند کوچک ـ نظارت می کرد تا از این راه، هرگونه اقدامی را در راستای هدف کلی جنگ هدایت کند. و اگر مداخله نیروهای نظامی عرب نبود، نیروهای صهیونیست، تمامی خاک فلسطین را تصرف می کردند.
وقتی که نیروهای عرب از مرزهای فلسطین گذشتند، فرماندهی نیروهای اسرائیلی با استفاده از شهرکهای دفاعی که قبلاً ایجاد کرده بود، محورهای حرکت را بست و یک چهارچوب دفاعی، از جلیل در شمال تا نقب در جنوب، متشکل از سه خط به پا داشت. خطوط یاد شده عبارت بود از:
1 ـ خط اول:
این خط از یبنه (پنج کیلومتری شمال غزه)ـلطرون ـ قلقیلیه ـ طولْکرْم ـ ناصره ـ دریاچه طبریه ـ دریاچه حوله ـ رأس الناقوره می گذشت.
2 ـ خط دوم:
در امتداد یبنه ـ رحوبوت ـ ریشون لزیون ـ یبت دجن ـ ولهلمه ـ رأس العین ـ عفوله ـ حیفا قرار داشت.
3 ـ خط سوم:
در جهت یافا ـ رامات گان ـ هرزلیا ـ خضیره ـ عتْلیت ـ حیفا، پیش بینی شده بود.
طرح دفاعی اسرائیل، بر پایه استفاده از حدود 297 شهرک پی ریزی شده بود. این شهرکها، به لحاظ موقعیت، به دقت انتخاب شده بود تا اهداف زیر به دست آید:
1) جدا کردن مناطق عرب نشین از دریای مدیترانه به منظور قطع هرگونه ارتباط و پشتیبانی آنها از راه دریا.
2) مقابله و خنثی کردن هرگونه تهاجمی از جانب اعراب در تمام جبهه ها و تحلیل بردن توان حمله آنها در عملیات بیهوده محاصره به عنوان مقدمه ای بر گرفتن ابتکار عمل و ورود به مرحله هجوم.
3) پاسداری از راههای هموار و سهل العبور برای تسهیل در مانور نیروها.
4) عمل کردن به عنوان نقطه آغاز حملاتی که نیروهای زمینی کلاسیک اسرائیل انجام می دهند.
از اول آوریل 1948، پیش از ورود ارتشهای عرب به فلسطین، نیروهای صهیونیست عملاً وارد مرحله هجوم شدند و به اغلب نقاط مهم استراتژیک دست یافتند. آنها با انجام دادن کشتارهای وحشیانه، تعداد زیادی از مردم فلسطین را وادار به ترک خانه و زمین خود و رفتن به سرزمینهای مجاور کردند (نک: بیرون راندن فلسطینیان از سرزمینشان 1948). وقتیکه ارتشهای عرب وارد فلسطین شدند، بیشتر شهرهای بزرگ فلسطین تحت تصرف صهیونیستها بود. و این وضعیت به فرماندهی نظامی اسرائیل کمک کرد تا نیروهای خود را در جبهه های مختلف قرار دهد تا با حمله اعراب که تاریخ آن 15/5/1948 اعلام شده بود به ترتیب ذیل مقابله کند:
1) در شمال، سه تیپ، علاوه بر نیروی مستقر در شهرکهای منطقه.
2) در جبهه میانی، دو تیپ، برای تصرف تل آویو و قملرو آن.
3) در جنوب، دو تیپ دیگر.
4) در منطقه قدس، سه تیپ.
نیمه شب 15/5/1948 ارتشهای عرب وارد خاک فلسطین شدند و با وجود عوامل بازدارنده و کمبودها، در همان روزهای نخستین آغاز عملیات نظامی، به چنان موفقیتی دست یافتند که باعث شد ایالات متحده آمریکا از شورای امنیت بخواهد تا برای برقراری آتش بس مداخله کند.
دـ مرحله نخست(15/5ـ11/6/1948):
1 ـ جبهه مصر:
عملیات نظامی در جبهه مصر با یورش بر شهرک دنجور در فاصله شش کیلومتری جنوب غربی رَفَح و نیز شهرک کفر داروم، که بر محور اصلی ارتباط با غزه مشرف بودند، آغاز شد. سرتیپ احمد المواوی، در ساعت شش بامداد 15/5/1948 دو گردان اول و ششم (پیاده) را برای یورش به این دو شهرک گسیل داشت. هدف از تصرف آنها ایجاد پوشش برای محور نیروهای مصری و تسهیل در امر پیشروی آنها بود. ابتدا شهرک دنجور زیر آتش توپخانه قرار گرفت و یک نیروی کم حجم آن را در محاصره گرفت. در همان حال، نیروهای اصلی، اعم از پیاده و توپخانه و زرهی، به طرف غزه پیشروی می کردند. از سپیده دم همان روز نیز، هواپیماهایمصری، تل آویو را بمباران کردند و شامگاه آن روز، نیروهای مصری وارد شهر غزه شدند.
در 19/5/1948 نیروهای مصری، پیشروی خود را به سمت شمال ادامه دادند و به شهرک ید مردخای (دیر سنید یهودی) یورش بردند. در آنجا نبرد سختی درگرفت که نخستین درگیری دو نیروی نظامی مصر و اسرائیل بود. اهمیت این شهرک در این بود که مرکز اصلی پشتیبانی شهرکهای نقب به شمار می رفت و در برابر هر نیرویی که می خواست در امتداد دشت ساحلی به طرف شمال یا جنوب پیشروی کند، سد راه بود و نظر به موقعیت مرتفع آن، بر اطراف و نیز جاده اصلی و اسفالته غزه ـ حیفا اشراف داشت. گرداگرد شهرک را دیواری از سیمهای خاردار و نواری از مین گرفته بود و حدود ده موضع سنگربندی شده در آن وجود داشت.
گردان اول مصر، حمله خود را آغاز کرد و توانست به موضعی دست یابد که در جنوب شهرک قرار داشت و در دست صهیونیستها بود. ولی هنگامی که سربازان پیاده بر آن شدند که از سنگرهای خود شهرک بگذرند، با آتش پر حجمی روبه رو شدند و تلفات سنگینی دادند. از این رو، فرماندهی نیروهای مصری، آرایش جدیدی به نیروهای خود داد و دو گردان را با پشتیبانی یک گروهان زرهی و یک گردان توپخانه صحرایی وارد نبرد کرد.
این نیروها، پس از یک اقدام ناموفق، سرانجام توانستند در پی یک نبرد شبانه، شهرک را فتح کنند و در 24/5/1948 پرچم مصر را بر فراز آن به اهتزاز درآوردند. در 22/5/1948، همزمان با نبرد ید مُردِخای، یک گردان دیگر از نیروهای مصری به سوی مجدل پیشروی کرد و بی آنکه با مقاومتی روبه رو شود توانست آن را به تصرف خود درآورد.
در 24/5/1948، تصرف عراق سویدان نیز انجام شد و بدین ترتیب، نیروهای مصری، بر جاده ای که به شهرکهای یهودی نشین جنوبی منتهی می شد،دست یافتند.
دومین قدم نیروهای مصری، تصرف اسدود به منظور کم کردن فشاری بود که بر ارتش اردن وارد می شد و این ارتش، در محور باب الواد ـ لطرون، با حملات شدیدی روبه رو بود. در 29/5/1948، تیپ دوم مصر به سمت اسدود حرکت کرد و برخی از واحدهای آن، چند موضع دفاعی را در شمال این شهرک به تصرف خود درآوردند. سپس نیروی اصلی به پیشروی خود ادامه داد و اسدود را تصرف کرد. وقتی که دو هواپیمای اسرائیلی برای حمله به نیروهای مصری متعرض شدند، پدافند هوایی به مقابله برخاست و یکی از آنها را سرنگون کرد. روز بعد، یعنی در 30/5/1948، توپخانه مصر، دو شهرک نجبا و بئیروت اسحاق را زیر آتش خود گرفت و هواپیماهای مصری، دو شهرک رحوبوت و دوروت را، علاوه بر بندر تل آویو، مورد حمله قرار دادند.
همزمان ستونی از نیروهای مصری که جاده داخلی را طی می کرد، به پیشروی سریع خود ادامه می داد. در 17/5/1948، نیروی جلودار، بی آنکه با مقاومتی رویارو شود، به بیرالسبع رسید و نیروی اصلی آن نیز در 20/5/1948 وارد بیرالسبع شد. همان روز، تماس این ستون با واحدهای اردنی مستقر در بیت لحم برقرار شد و نیروهای مصری، نظارت بر شهر را به عهده گرفتند.
آن بخش از نیروهای مصری که در امتداد ساحل فعالیت داشت، پیشروی خود را به طرف شمال تا پل اسدود در فاصله سه کیلومتری شمال اسدود ادامه داد و به این ترتیب، در فاصله 32 کیلومتری شهر تل آویو که آماج حمله های هوایی مصریان شده بود، قرار گرفت.
نزدیک پل، مصریان با نیروهای پرشمار اسرائیلی برخورد کردند. این نیروها از رحوبوت رسیده، پل را منهدم کرده و برای دفاع در شمال اسدود، در بخش حدیرا ـ بوشیت، متمرکز شدهبودند. آنها یک موضع مقدم نیز در نقطه ای در جنوب شرق اسدود ایجاد کرده و از این نقطه، خطوط ارتباطی نیروهای مصری را در معرض خطر قرار داده بودند. گشتیهای دو طرف، در اطراف شهر فعال شده بودند و در این بین، نیروهای مصری، هدف حمله هوایی چهار هواپیمای مسرشمیت که به تازگی از اروپا رسیده بود، قرار گرفتند. پدافند هوایی، با این هواپیماها مقابله و یکی از آنها را سرنگون کرد.
همچنین رفته رفته گلوله های توپ 65 میلیمتری که نیروهای اسرائیلی دریافت کرده بودند، بر سر نیروهای مصری باریدن گرفته بود. از این رو، سرتیپ مواوی، دستور کندن سنگر و ایجاد استحکامات را صادر کرد و به فرماندهی ابلاغ کرد که هرگونه پیشروی از آن پس، در صورت نرسیدن قوای کمکی تازه نفس، ناممکن است.
در برابر، فرماندهی نیروهای اسرائیلی تصمیم گرفت دست به ضدحمله بزند تا نیروهای مصری مستقر در اسدود تار و مار شوند. و برای این یورش، سه گردان را همراه با دو گروهان پیاده که به وسیله خودروهای جیپ حمل می شدند، مأمور کرد. این پاتک، نیمه شب 3/6/1948 آغاز شد و بخش اصلی این نیروها برای محاصره اسدود از ناحیه جنوب، به حرکت درآمد. ولی از طرف نیروهای مصری با مقاومت شدید مواجه شد و اسرائیلیان به علت ضعف برنامه ریزی و فقدان همکاری با بقیه واحدهایی که از سمت شمال حمله برده بودند، تلفات سنگینی دادند، که بالغ بر 400 کشته و زخمی بود، و ضدحمله با شکست روبه رو شد و نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کردند.
فرماندهان مصری، برای جدا کردن شهرکهای جنوبی در نقب از شمال فلسطین و وادار کردن اهالی آنها به تسلیم، از نیروهای خود در فلسطین خواستند که خط مجدل ـ فالوجه ـ بیت جبرین ـ خلیل، و نیز خط اسدود ـ قسطینه را به تصرف خود درآوردند.برای این کار، به گردان اول دستور داده شد که برای تصرف فالوجه و بیت جبرین به طرف شرق پیشروی کند. این گردان به سرعت حرکت کرد و پیش از آنکه نیروهای اسرائیلی بتوانند به هدفهای تعیین شده برسند، موفق شد به آنها دست یابد.
پس از آن نیز برخی از واحدها برای تصرف دیرنخاس و ترقومیا پیشروی کردند، دشمن را از آنجا بیرون راندند و سپس به سوی خلیل، برای تأمین ارتباط آن با مجدل، به پیشروی ادامه دادند.
نیروهای مصری، به جای رفتن به تل آویو در طرف شمال، تلاش عمده خود را متوجه محورهای مجدل ـ عراق سویدان ـ فالوجه ـ بیت جبرین در ناحیه شرق کردند. و این بدان خاطر بود که می خواستند با نیروهای چریکی به رهبری احمد عبدالغزیز که به هفت کیلومتری جنوب قدس رسیده و وارد بیت لحم شده و در 24/5/1948 با نیروهای اردنی ارتباط یافته بود، تماس برقرار کنند. این نیروهای چریکی، پشتیبانی خود را از یک محور طولانی که از عوجه آغاز و با گذشتن از بیرالسبع به بیت لحم منتهی می شد، دریافت می کرد.
علاوه بر این، فرماندهی نیروهای مصری در پی این بود که عراق سویدان را تقویت نماید. این نقطه، حلقه اتصال جاده هایی بود که نقب را به شمال فلسطین مرتبط می ساخت. از این گذشته، فرماندهی مذکور، متأثر از عواملی چند، از جمله فشارهای بین المللی، برای متوقف ساختن نبرد بود. این امر فرماندهان مصری را وامی داشت که به مواضع دیگری دست یابند و در این زمینه، مصریان موفق شدند دشمن را از جنوب فلسطین بیرون برانند. آخرین عملیات این مرحله، عملیات نیزانیم و نجبا بود. شهرک نیزانیم، در یک دره عمیق قرار داشت.
این شهرک، از مستحکم ترین مواضعی بود که در آن منطقه، سد راه نیروهای مصری به شمار می رفت. برای تصرف آن، مصریان با استفاده از تجربهقبلی خود در برخورد با دشمن، و شکست و پیروزیهایی که در نبردها داشتند، طرحی دقیق پیش بینی کردند. مبنای طرح براساس حمله ای بود که یک گردان پیاده، یک دسته تانک، یک گروهان زرهی و یک هنگ توپخانه صحرایی یکجا انجام می دادند. برای پوشش هوایی آن نیز یک اسکادران در نظر گرفته شده بود.
نیمه شب 6 ـ 7/6/1948، مقدمات حمله، با شلیک توپخانه به نیزانیم آغاز شد و نخستین موج حمله وران پیاده در ساعت شش بامداد 7/6/1948 به راه افتاد. وقتی که اولین اقدام نفوذ ناموفق ماند، نیروی هوایی مصر دخالت کرد و زره پوشها توانستند با استفاده از پوشش هوایی، خطوط دفاعی را بشکنند و درحالی که نیروهای پیاده پشت سر آنها حرکت می کردند، وارد شهرک شوند. هنگامی که مدافعان شهرک به یقین دریافتند که مقاومت بی فایده است، به فکر عقب نشینی افتادند، اما خود را در محاصره دیدند. در ساعت چهار بعد از ظهر، پس از چند اقدام نافرجام برای شکستن محاصره نیروهای مصری، شهرک نتسانیم تسلیم شد و شمار بسیاری از نیروهای مدافع خود را از دست داد و 120 تن از جنگجویان آن به اسارت درآمدند.
با تصرف نیزانیم، امکان حمایت نیروهای مصری مستقر در اسدود از خطر جداسازی، فراهم شد. پس از آن، دشمن در روزهای 9 و 10/4/1948 سه بار برای بازپس گرفتن نیزانیم اقدام کرد، ولی همه کوششهایش با شکست روبه رو شد و اسرائیلیان تلفات سنگینی متحمل شدند. شهرک نجبا نیز که نزدیک مجدل و بر سر راه مجدل ـ بیت جبرین ـ قدس قرار داشت، فعالیتهای نیروهای مصری را در این جاده حیاتی که ارتباط با ارتش اردن را تأمین می کرد، در معرض خطر قرار داده بود و چاره ای جز تصرف آن نبود.
در روز 1/6/1948، دستور حمله به این شهرکبه یک گردان پیاده و یک گردان تانکهای سبک همراه با دو واحد توپخانه صحرایی و یک واحد پدافند هوایی و یک دسته از مبارزان عرب، ابلاغ شد. ابتدا توپخانه مصریان که در منطقه مجدل مستقر بود، شهرک را به زیر آتش گرفت. همین کار در دوم ژوئن به شدت تکرار شد و سپس نخستین موج هجومی یورش برد و موفق شد رخنه ای در دیوار سیمهای خاردار ایجاد کند که کافی به نظر نمی رسید. لذا، یکی از تانکها به ایجاد رخنه ای دیگر پرداخت و از آنجا به داخل شهرک رفت و دیگر تانکها و نیروهای پیاده پشت سر آن حرکت کردند و سنگرهای مستحکم را در سر راه خود منهدم ساختند. ولی به علت آتش شدید دشمن، به موفقیت چشمگیری دست نیافتند.
سپیده دم سوم ژوئن، موج دوم حمله، برای بهره برداری از موفقیت نسبی نخستین گروه مهاجم و تصرف بخش راست شهرک، صورت گرفت. اما نظر به حجم آتش سنگین دشمن نتوانست پیشروی کند و دستور عقب نشینی صادر شد. ابتدا تحت حمایت آتش تانکها، نیروی پیاده عقب نشست و سپس زیر پوششی از دود، خود تانکها عقب نشینی کردند. این نیرو در ساعت چهارده به مجدل بازگشت.
2 ـ جبهه اردن:
در 13/5/1948، پیش از تاریخ تعیین شده برای ورود ارتشهای عرب به فلسطین، بنا به دستور ژنرال گلوب، بیشتر نیروهای اردنی
ـ که کم شمار و کم حجم بودند ـ عقب نشینی از کرانه غربی رود اردن را به پایان بردند و در بامداد 14/5/1948 نیز واحدی که در شهرکهای کفار عصیون با صهیونیستها درگیر بود عقب نشینی کرد.
در بامداد 15/5/1948، با پایان یافتن قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، ژنرال گلوب، به عنوان رئیس ستاد ارتش اردن، فرمان خود را مبنی بر عبور مجدد نیروهای اردنی از رود اردن به داخل خاکفلسطین از طریق پل الن بی و تصرف مواضع در قلمرو پیش بینی شده برای ارتش اردن در سرحد بخش عرب نشینی که بنا به قطعنامه تقسیم فلسطین مرزبندی شده بود، صادر کرد. خودروهای ارتش اردن به سرعت به طرف قدس حرکت کردند و شب هنگام یک واحد از نیروهای اردنی به شهرک عطاروت که اهالی اش، آن را تخلیه کرده و به شهرک نبی یعقوب رفته بودند، یورش برد.
در این میان، پس از آنکه انگلیسیها از شهر قدس و اطراف آن خارج شده بودند، آتش نبرد میان اعراب و یهودیان به شدت بالا گرفته بود. و درحالی که سازمان هاگاناه نیروی عمده خود را در منطقه ای واقع در جنوب شرق قدس از هتل ملک داود تا راه آهن متمرکز کرده بود، نیروهای ارگون منطقه شیخ جراح را تصرف کردند و ارتباط با شهرکهای جبل المشارف (اسکوبس) را مجددا برقرار ساختند.
در نخستین ساعات بامداد 15/5/1948، نیروهای جلودار اردنی به شرق قدس رسیدند و قدس جدید را که در دست دشمن بود با توپخانه و خمپاره انداز به زیر آتش گرفتند. همچنین یک واحد از قوای اردنی از جبل الزیتون به سمت منطقه شیخ جراح حرکت کرد و دیگر بار ارتباط یهودیان قدس با شهرکهای جبل المشارف را قطع کرد.
فرماندهی نیروهای اردنی تصمیم گرفت به قدس جدید، به طور همزمان از دو ناحیه شمال شرق و جنوب شرق حمله کند و این درحالی بود که قدس زیر آتش نیروهای عرب مستقر در مواضع منطقه شیخ جراح قرار داشت. ولی نیروهای اردنی، در شمال دروازه قندلبوم با مقاومت شدیدی از جانب اسرائیلیان روبه رو شدند و پس از اقدامهایی چند، دستور متوقف کردن حمله به قدس جدید صادر شد.
در این بین، یک واحد از نیروهای اردنی، پس از تصرف دهکده عطاروت، بر آن شد که به پیشروی خود ادامه دهد و به شهرک نبی یعقوب یورش برد. واگر چه نخستین حمله آن ناموفق ماند، اما اهالی شهرک، شبانه آنجا را به طرف بیمارستان هداسا در جبل المشارف ترک کردند.
از سوی دیگر، در 17/5/1948، یک تیپ دیگر از قوای اردنی، به تصرف چند موضع در ارتفاعات مشرف به جاده تل آویو ـ قدس، بین لطرون و دیر ایوب، مبادرت کرد و به این ترتیب، نیروهای اردنی، در فاصله کمتر از 30 کیلومتری تل آویو قرار گرفتند و در همان حال، یک واحد از ارتش اردن وارد بیت لحم شد و آن را در دست گرفت.
در ناحیه جنوب نیز معادن پتاس اسرائیلیان که در انتهای ناحیه شمالی بحرالمیت قرار داشت، پس از آنکه نیروهای اردنی بر شهرک بیت عربه دست یافتند و در آن متمرکز شدند، کاملاً از دیگر مناطق جدا شد و اهالی یهود، در شب 20/5/1948 با استفاده از قایق، به سدوم در کرانه جنوبی بحرالمیت برده شدند.
در 19/5/1948، نیروهای اردنی، ایستگاه تلمبه خانه را در نزدیکی بتاح تکفا تصرف کردند و روز بعد، ضدحمله اسرائیلیان را با شکست مواجه ساختند. این وضع، برای قلب کشور نوظهور اسرائیل، یک خطر جدی به شمار می رفت.
3 ـ جبهه ارتش عراق:
نیروهای عراقی، متشکل از یک تیپ پیاده و یک گردان تانک، از آوریل 1948، در نزدیکی مفرق در شرق اردن تجمع کرده بودند. اوایل ماه مه، نیروهای عراقی، برای نبرد در بخش از پیش تعیین شده، یعنی بخش شمالی و میانی دره اردن و شمال مثلث (جنین ـ طولْکرْم ـ نابُلُس) به سمت غرب، بین اربد و رود اردن، حرکت کردند.
در نخستین ساعات روز 15/5/1948، نیروهای عراقی از رود اردن در نزدیکی خط لوله نفت جنوب معاد گذشتند و بر منطقه مرتفع مشرف بر شهرک گیشر دست یافتند. گذر این نیروها از روداردن، به سبب بالا رفتن ناگهانی سطح آب، با دشواری انجام شد. نیز گفته شد که علت آن، یک اقدام خرابکارانه در سد رود یرْموک بود که یک واحد از نیروهای اسرائیلی شبانه انجام داده بود.
بعدازظهر همان روز، عراقیها به شهرک گیشر حمله بردند. ولی این حمله به شکست منتهی شد. روز بعد، به اقدام دیگری از دو جهت مختلف دست زدند که نیروی پیاده از ناحیه شمال و زرهپوشها از جنوب به پیش تاختند. اما این حمله نیز به علت عدم هماهنگی و همکاری میان دو نیرو، با شکست روبه رو شد.
در اینجا، نیروهای عراقی، جاده ای را که به گیشر ختم می شد بستند و از روی پلهای دامیه و الن بی به طرف جنوب رهسپار شدند و تمامی مهمات و افراد خود را به نابُلُس، مقر فرماندهی فوزی القاوقچی فرمانده ارتش نجات بخش، بردند و به انتظار رسیدن نیروهای کمکی نشستند. این نیروهای کمکی، که اواخر ماه مه به آنان ملحق شدند، از یک تیپ پیاده دیگر همراه با یک گردان تانک تشکیل می شد.
در 25/5/1948 نیروهای عراقی از نابلُس، عزیمت کرده، با گذر از طولکرم عرب نشین، به سمت غرب حرکت کردند و نیروی زرهی جلودار آنها به خط کفار یونان ـ عین فارط (بین طولکرم و ناتانیا) رسید. و به این ترتیب، در ده کیلومتری ناتانیا قرار گرفتند و در این نقطه، نیروهای اسرائیلی، در 30/5/1948 با آنها به مقابله برخاستند.
ستاد فرماندهی ارتش اسرائیل، با در نظر داشتن احتمال یک حمله سراسری از جانب عراقیها، به تیپهای جولانی و کارملی دستور داده بود، عملیات خود را با تیپ آلکسندرونی که از منطقه دفاع می کرد، هماهنگ کنند. در این راه، اسرائیلیان تصمیم گرفتند از وسط منطقه سامره به طرف جنین حمله کنند. ابتدا در 28/5/1948، تیپ جولانی، عملیات را با حمله بهمواضع مبارزان غیرنظامی عرب در شمال شرق جنین آغاز کرد، روستای زرعین را به تصرف خود درآورد و، روز بعد موفق شد مبارزان را بیرون براند و سپس در 31 مه، دو روستای مجدو و لجون را تصرف کرد. در پی آن، وضعیت نیروهای اسرائیلی برای یک حمله گسترده به جنین مناسب شد و ستاد فرماندهی، این مأموریت را به تیپ کارملی واگذار کرد و یک گردان از تیپ جولانی را به کمک آن فرستاد و از نیروی هوایی خواست تا برای کمک به این حمله آماده باشد.
غروب 31/5/1948 حمله به جنین آغاز شد و گردان تیپ جولانی در پیش و تیپ کار ملّی به دنبال آن، به راه افتادند. گردان یاد شده توانست طی دو روز بعد، روستاهای صندله، عرانا، جلمه و مقیبله را در شمال جنین تصرف کند و راه را برای حمله تیپ کارملی که در شب 3/6/1948 با تصرف دو ارتفاع مشرف بر جاده اصلی جنوبی جنین آغاز شد، هموار سازد. اما در بامداد 4/6/1948، و پیش از آنکه تیپ کارملی بتواند مواضع جدید را استحکام بخشد، آن واحد از نیروهای عراقی که در جنوب غرب جنین مستقر بود، با یک ضد حمله، تلفات سنگینی را به این تیپ وارد آورد. با این همه، تیپ مذکور از مواضع خود محافظت کرد، حمله عراقیها را عقیم گذاشت و گردان جولانی نیز موفق شد جنین را تصرف کند.
ظهر همان روز، یک گردان دیگر از نیروهای عراقی از نابلس رسید و نیروی ضدحمله را تقویت کرد. همچنین، نیروی هوایی عراق در نبرد شرکت کرد و اسرائیلیان، برخی مواضع تصرف شده را از دست دادند. در اینجا، فرمانده تیپ اسرائیلی، موقعیت نیروهای خود را در خطر دید و دستور داد شبانه عقب نشینی کنند و به این ترتیب، جنین دیگربار به دست اعراب افتاد.
4 ـ جبهه سوریه:
در تاریخ 14/5/1948، تیپ اول پیاده ارتشسوریه به فرماندهی سرهنگ عبدالوهاب الحکیم، بنا به طرح پیش بینی شده، برای حمله به مالکیه، در جنوب لبنان مستقر بود. همان روز، به فرمانده تیپ دستور داده شد که با نیروهای خود به سوریه برگردد و سپس از بلندیهای جولان به طرف جنوب حرکت کند و از جنوب دریاچه طبریه به سمت سمخ عرب نشین که اهالی آن به زور اسلحه بیرون رانده شده بودند، وارد خاک فلسطین شود.
برای اجرای این دستور، تیپ یاد شده به طرف مواضع جدید حرکت کرد و دو گردان آن، در ساعت نه بامداد 15 مه به نیروهای اسرائیلی یورش بودند. ولی این حمله، حاصلی نداشت. زیرا نیروهای اسرائیلی که برای رویارویی آماده شده و یک موضع مستحکم دفاعی در نزدیکی سمخ ایجاد کرده بودند، با آتش شدیدی به مقابله پرداختند.
در اینجا، نیروهای سوریه که به سبب نقل و انتقال ناگهانی از جنوب لبنان خسته بودند، متوقف شدند و به پاسخگویی به آتش دشمن و گلوله باران موضع مستحکم شهرک عین گیف واقع در کرانه شرقی دریاچه طبریه به وسیله توپخانه، بسنده کردند.
در بامداد 16 مه، علاوه بر شلیک توپخانه، هواپیماهای سوری نیز سمخ و شهرکهای حوله را بمباران کردند. همچنین، یک واحد از نیروهای سوریه، با چند واحد از نیروهای اسرائیلی که برای نجات موضع سمخ گسیل شده بودند، به مقابله برخاست. و این در حالی بود که یک گروهان از ارتش سوریه، با پشتیبانی خودروهای ژ، به سوی شهرکهای "مسعده" و "شعار هاجولان" پیشروی کرد و به علت شدت آتش مدافعان، در آستانه آنها متوقف شد.
در بامداد روز 18 مه، تیپ اول سوریه ـ که فرماندهی آن به سرتیپ حسنی الزعیم واگذار شده بود ـ حمله تازه ای به موضع مستحکم اسرائیلیان در نزدیکی سمخ صورت داد که در نتیجه، مدافعان آن به طرف شهرک دگانیا عقب نشینی کردند و سوریها،صبح همان روز، وارد آن شدند.
فرماندهی ارتش اسرائیل، بر این تصور بود که محور اصلی حمله نیروهای سوریه، همان محور است. از این رو، نیروهای تازه نفس دیگری گسیل کرد و هرگونه نیروی ممکن، حتی گارد محلی شهرکها را، گرد آورد.
در این خصوص، نیروهای عراقی از نیروهای سوریه خواستند که دست به یک حمله فریبنده به سمت شهرک دگانیا بزنند و بدین وسیله از جناح راست نیروهای عراقی، هنگام حمله آنها به طولْکرْم در ناحیه غرب، حمایت کنند. در پاسخ به این درخواست، تیپ اول سوریه، در ساعت 30/4 بامداد 20 مه به دو شهرک الف و ب دگانیا، حمله کرد. این تیپ، مأموریت داشت پلی را که بر روی رود اردن در شمال دگانیا ـ الف قرار داشت تصرف کند، تا هرگونه حمله اسرائیلیها از سمت طبریه به خطوط ارتباطی عراقیها، را خنثی سازد.
نیروهای سوریه، درحالی که تانکها و خودروهای زره پوش را در پیش داشتند، به سوی هدف تعیین شده بیافتادند. دیری نگذشت که از خطوط دفاعی دگانیا ـ الف گذشتند. اما نیروی پیاده سوریه، نتوانست به سرعت تانکها پیشروی کند و فرصتی برای مدافعان به دست آمد که از کوکتل مولوتوف و اسلحه ضدتانک استفاده کنند و حمله زره پوشهای سوریه را متوقف سازند و چندین خودرو را منهدم کنند. این در حالی بود که نیروی پیاده، هدف سلاحهای سبک قرار گرفته و در یک نارنجستان در فاصله چند صد متری شهرک متوقف شده بود. بدین ترتیب، تانکها عقب نشستند و حمله به شکست انجامید.
آنگاه، نیروهای سوریه، برای حمله به دگانیا ـ ب تمامی همت خود به کار گرفتند. برای این اقدام، زیر پوششی از آتش پر حجم خمپاره اندازها، هشت تانک به طرف دگانیا ـ ب پیشروی کردند و تا صد وپنحاه متری مواضع دفاعی آن به پیش رفتند و در این نقطه، به قصد ایجاد پوشش برای پیشروی نیروی پیاده، توقف کردند. اما این اقدام، برای غلبه بر آتش مدافعان، آنچنان کافی و از تجهیزات لازم برخوردار نبود لذا پس از دو کوشش نافرجام، عقب نشستند. بعدازظهر همان روز، نیروهای کمکی تازه ای از رسته های گوناگون به شهرک رسید، به ویژه نیروی توپخانه که نیروهای سوریه را به زیر آتش شدید خود قرار داد و آنها را به عقب نشینی وادار کرد.
نیروهای اسرائیلی، سعی داشتند که ابتکار عمل را در دست گیرند و از همین رو، به یک حمله شبانه بر مواضع سوریها، در منطقه پل بنات یعقوب دست زدند، اما با آتش سنگینی روبه رو شدند و سپس منطقه آرام شد. در بامداد 6/6/1948، تیپ دوم سوریه به فرماندهی سرهنگ علم الدین قواص، برای تصرف شهرک مشمار هایردن و ایجاد یک سرپل در حاشیه غربی پل بنات یعقوب و سپس تأمین ارتباط با نیروهای لبنانی و نیروهای ارتش نجات بخش در منطقه مالکیه، با عبور از رودخانه، دست به یک حمله ناگهانی زد. ولی آتش سلاحهای اسرائیلیان مانع از انجام عملیات عبوری شد و حمله متوقف گردید. همزمان با آن، یک گردان مجهز از نیروهای سوریه به فرماندهی سرهنگ دوم سام الحناوی، از بانیاس به طرف شهرک دان حرکت کرد. اما به سبب آتش سنگین مدافعان متوقف شد و همان جا به ایجاد استحکامات پرداخت.
در پی حمله های مکرر نیروهای سوریه، اسرائیلیان نیروهای بیشتری در نزدیکی شهرک مشمار هایردن متمرکز کردند و در روز 8/6/1948 برای تقویت نیروی دفاعی شهرک، یک گردان دیگر گسیل داشتند.
در روز 10/6/1948، نیروهای سوریه، نخستین حمله هماهنگ خود را انجام دادند و تیپ دوم پیاده موفق شد در خطوط دفاعی اسرائیلیانرخنه ایجاد کند و سه موضع مستحکم را در اطراف مشمار هایردن به تصرف خود درآورد و فشار خود را بر نیروهای اسرائیلی ادامه دهد. سپس زره پوشهای سوریه توانستند از رود بگذرند و با همکاری نزدیک نیروی پیاده، به مواضع مقدم دشمن دست یابند. آنگاه نبردی سخت درگرفت که در بعدازظهر همان روز به سقوط مشمار هایردن در دست نیروهای سوریه منتهی شد. در این راه، تیپ اول سوریه، همزمان به یک تعرض فریبنده به شهرک عین گیف دست زده بود.
5 ـ جبهه لبنان:
نیروهای لبنانی، برای حرکت به سمت نوار معروف به اصْبع، الجلیل که در شمال از رود اردن و دره حوله تا دان ادامه دارد، وارد خاک فلسطین شدند. و این تنها باری بود که عملیات جنگی اعراب، براساس یک طرح کلی ـ اگر بتوان با مسامحت پذیرفت ـ پیش می رفت. زیرا نیروهای اسرائیلی، همزمان از دو جبهه تحت فشار اعراب قرار گرفته بودند: نیروهای سوریه، از رود اردن به سمت شرق اصبع الجلیل گذشته بودند و نیروهای لبنانی به ناحیه غربی آن رهسپار شده بودند.
قرار بر این بود که محور حرکت ارتش لبنان از روستای مالکیه بگذرد. ولی نیروهای اسرائیلی، در پاسخ به این اقدام، در شب 15/5/1948، توسط یکی از گردانهای خود، از رامات نفتالی به مالکیه و قدس یورش بردند و پیش از آنکه ارتش لبنان برسد، توانستند را در بامداد 15/5/1948 تصرف کنند. اندکی پس از سپیده دم، لبنانیها دست به ضدحمله به مالکیه زدند و اسرائیلیها را وادار به تخلیه روستا و عقب نشینی کردند و خود وارد آن شدند و سپس روستای قدس را تصرف کردند. ارتش لبنان، به این دو پیروزی بسنده کرد و به مستحکم ساختن مواضع جدید پرداخت.
اما نیروهای اسرائیلی متوجه توقف ارتش لبنان نشدند و بر این گمان بودند که لبنانیها به پیشروی خود ادامه خواهند داد. به همین لحاظ، به سرعت اقدام کردند و در شب 18/5/1948 به تصرف پاسگاه پلیس روستای نبی یوشع مبادرت ورزیدند و در آن منطقه به ایجاد استحکامات برای بستن راه قدس ـ دشت حوله پرداختند.
پس از گذشت یک هفته از توقف ارتش لبنان در مواضع خود و عدم پیشروی، اسرائیلیان تصمیم به حمله گرفتند. طرح آنان براساس یک حمله فریبنده به دهکده نبی یوشع و قدس از جنوب، و یک حمله اصلی از خاک لبنان به مالکیه، استوار بود. در شب 29/5/1948، اسرائیلیان نیرویی را متشکل از خودروهای زره پوش و نفربرها از مناره به آن سوی مرز فرستادند.
این نیرو، بدون استفاده از نور خودروها به حرکت درآمد و به جاده ای به موازات مرز در غرب مالکیه رسید. در شمال مالکیه، با یک واحد کوچک از نیروهای لبنانی برخورد پیدا کرد. این واحد، به روی اسرائیلیها آتش گشود، اما به علت عدم قدرت مقاومت در برابر نیروی برتر اسرائیلیان، به سرعت عقب نشست. همین برخورد کوتاه، نیروهای لبنانی را در مالکیه متوجه ساخت، ولی پیش از آنکه بتوانند پیش بینیهای لازم را تدارک ببینند، اسرائیلیان از پشت به دهکده حمله بردند و پس از یک نبرد کوتاه، دهکده به دست آنان افتاد و سپس قدس که لبنانیها رهایش کرده و به آن سوی مرز عقب نشینی کرده بودند، همین سرنوشت را پیدا کرد.
در روز 6/6/1948، واحدهایی از ارتش لبنان و ارتش نجات بخش و ارتش سوریه، دست به یک حمله مشترک و ناگهانی به مالکیه زدند و با وجود موانع و مینهای بسیاری که توسط دشمن گرداگرد دهکده قرار داده شده بود، آن را بازپس گرفتند و روز بعد، نیروهای عرب به رامات نفتالی و قدس دستیافتند و بدین ترتیب، راه به سوی دشت حوله و جنوب باز شد.
از این نگاه گذرا به اوضاع در جبهه های اصلی گوناگون، ملاحظه می شود که ارتشهای عرب، با وجود عدم هماهنگی و آمادگی و کمبود سلاح، موفق شدند در نخستین روزهای جنگ، بر بخشهای بزرگی از خاک فلسطین دست یابند.
در این زمینه، خطوط مقدم، در شمال تا بیت لحْم و شهرک تلبیوت و در ناحیه جنوب، قدس، و در غرب تا سرحد جنوبی منطقه یافا رسیده بود. نیز ارتش مصر، منطقه نقب جنوبی و تمام خلیج عقبه را در اختیار داشت. ارتش سوریه و ارتش نجات بخش هم بر سراسر منطقه جلیل تا جنوب دریاچه طبریه، به جز پاره ای از شهرکها در جلیل شرقی، دست یافته بودند. ارتش لبنان نیز به نوبه خود به فاصله ای نه چندان دور از عکا رسیده بود. خط مقدم ارتش نجات بخش، تا جنوب دهکده های تابع ناصره ادامه داشت.
علاوه بر این، ارتش عراق بر قلب فلسطین سیطره افکنده و تل آویو را در میان گرفته بود و خطوط مقدم آن، در شمال تا آن سوی شهر جنین، و در غرب تا نارنجستانهای طولکرم و قلقیلیه، در فاصله ای کمتر از سیزده کیلومتر از ساحل دریای مدیترانه، امتداد داشت. همچنین ارتش اردن، بر جلگه جنوبی اردن و منطقه قدس و قدس قدیمی و منطقه رام الله و رمْله دست یافته و به ارتشهای عراق و مصر متصل شده بود. اما پیشروی ارتشهای عرب به زودی متوقف شد و نخستین آتش بس (11/6/1948) برقرار گشت و از آن پس، اوضاع دگرگون شد و موازنه قدرت به هم ریخت.
ه ـآتش بس نخستین11/6ـ9/7/1948:
از همان اولین روزهای ورود ارتشهای عرب به خاک فلسطین، سازمان ملل متحد تلاش می کرد میاندو طرف قرارداد آتش بس به امضا برساند. در تاریخ 20/5/1948، شورای امنیت، کنت فالک برنادُت سوئدی را به عنوان یک میانجی بین المللی بین اعراب و اسرائیل در فلسطین برگزید و گروهی از ناظران بین المللی را به دستیاری او برگماشت.
همین شورا، در 22/5/1948 پیامی مبنی بر خاتمه دادن به جنگ در فلسطین ظرف 36 ساعت، ارسال داشت. ولی اعراب، این درخواست را رد کردند و ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، به امید این که نیروهای اسرائیلی بتوانند حمله اعراب را در هم بشکنند، با آتش بس به معارضه برخاستند. سپس برای فرماندهان اسرائیلی روشن شد که در وضعیتی بسیار خطرناک قرار دارند. زیرا شهرکهای نقب، و نیز قدس، جدا افتاده و تمامی منطقه جلیل به زیر سیطره نیروهای سوریه و لبنان و ارتش نجات بخش درآمده بود.
از این رو، از ایالات متحده آمریکا و بریتانیا درخواست کمک کردند و این دو کشور، به نوبه خود اعلام داشتند که وضعیت در فلسطین صلح را مورد تهدید قرار داده و نشانه ای از خطر را هشدار می دهد، و در پی آن، با شتاب از شورای امنیت خواستند که برای پایان دادن به جنگ و درگیری، حتی با توسل به زور، سریعا مداخله کند. از طرف دیگر، به کشورهای عرب فشار وارد آوردند و به آنها وعده دادند، تا با آتش بس موافقت کنند.
در نتیجه، جامعه کشورهای عربی، با قطعنامه شماره 50 شورای امنیت مورخ 29/5/1948 که بر برقراری آتش بس به مدت چهار هفته تأکید داشت، موافقت کرد و در 2/6/1948 تصمیم خود را مبنی بر پذیرش مفاد قطعنامه، به این امید که میانجی بین المللی بتواند به راه حل عادلانه ای برای مسأله فلسطین برسد، به شورای امنیت ابلاغ کرد (نک: [[آتش بس اول و آتش بس دوم بین کشورهای عربی و اسرائیل، موافقتنامه های]]).
از بامداد 11/6/1948، نبرد در فلسطین به مدت چهار هفته متوقف شد. قطعنامه شورای امنیت، علاوه بر آتش بس، بر منع دو طرف از تحکیم مواضع موجود و تعهد سپردن آنها به عدم نقل و انتقال نیرو یا تجهیزات جنگی و عدم تقویت نیروهای رزمی خود به وسیله واحدهای دیگر، تأکید داشت. نیز در آن تصریح شده بود که به آن عده از مهاجران یهودی که به سن خدمت نظام رسیده اند، جز با موافقت خاص میانجی بین المللی اجازه ورود به خاک فلسطین داده نمی شود و سرانجام، قطعنامه مذکور تأکید داشت که رساندن آذوقه و مواد ضروری به شهر قدس، به وسیله کاروانهای زیر نظر صلیب سرخ بین الملل صورت گیرد.
اعراب، به مفاد قطعنامه شورای امنیت پایبند ماندند. ولی اسرائیل، از این چهار هفته به بهترین وجه سود برد، تعهدات خود و قطعنامه های شورای امنیت را زیر پا نهاد و در این راه، پاره ای از کشورها که برای برقراری آتش بس اقدام می کردند، به آن کمک کردند. آتش بس، فرصتی برای اسرائیل پیش آورد که به سازماندهی و آموزش مجدد نیروهای مسلح خود بپردازد و چگونگی استفاده از تسلیحات جنگی جدیدی را که از اروپا سرازیر می شد، بیاموزد، نیز در تمامی نهادهای خود تجدیدنظر کند و خدمت غیرنظامی و افزایش قدرت دولت مرکزی را نظم و سامان ببخشد.
در چهارچوب این سازماندهی، فرماندهی کل نیروهای مسلح، چهار ستاد فرماندهی میدانی برای نظارت بر طرح و اجرای عملیات آینده، هر کدام در محدوده خود، تشکیل داد. از سوی دیگر، بن گوریون از ماجرای کشتی آلتالینا بهره داری و قدرت خود را بر سازمان ارگون تحمیل کرد و تمامی تلاشها را در راه آمادگی برای ادامه جنگ، به کار گرفت.
در خلال آتش بس، مقادیر زیادی اسلحه و تجهیزات جنگی و هواپیماهای پیشرفته به اسرائیلرسید. و در پی آن، این امکان برای فرماندهی کل نیروها به وجود آمد که به مرحله هجوم قدم گذارد. در این راه، نیروهای اسرائیلی، برخلاف مفاد قطعنامه شورای امنیت، به بهتر ساختن مواضع خود و ارسال آذوقه و اسلحه و مهمات به شهرکها، با استفاده موردی از موافقت میانجی بین المللی زیر پوشش گسیل کاروانهای آذوقه رسانی، پرداختند.
همچنین نیز گروههای وسیعی از داوطلبان آموزش دیده به فلسطین اشغالی رسیدند. و درحالی که کشورهای بزرگ، این نقضهای مفاد قطعنامه شورای امنیت را نادیده می گرفتند، همگی با هرگونه اقدامی از جانب اعراب برای دست یافتن به سلاح، مخالفت می کردند. اغلب آنها، زیر فشار بریتانیا و آمریکا، قطعنامه ممنوعیت ارسال اسلحه به کشورهای عربی را با دقت به اجرا درآورند.
و ـ مرحله دوم (9/7 ـ 18/7/1948):
1 ـ جبهه مصر:
در خلال آتش بس، اسرائیلیان برای بازگشایی جاده ای که به منطقه نقب منتهی می شد و برای قطع خطوط پشتیبانی و آذوقه رسانی مصریان و بیرون راندن آنها از اسدود، نقشه ای را طرح ریزی کردند. طبق آن، می بایست بخشی از نیروهای آنها در اولین شب (شب 10/7/1948) مصریان را به منطقه اسدود ـ جبرین جلب کند و بخش دیگر، بر اطراف کفر داروم یورش برد و پاسگاه پلیس عراق سویدان را تصرف کند.
مصریان، متوجه این تمهیدات اسرائیلیان شدند و تصمیم گرفتند پیش از پایان یافتن مهلت آتش بس، و قبل از اینکه نیروهای اسرائیلی دست به تعرض بزنند، با حمله خود، آنها را غافلگیر سازند. زیرا نقض موارد آتش بس، بارها از جانب اسرائیلیان تکرار شده بود. نیروهای مصری، در بامداد 8/7/1948، دست به یک حمله ناگهانی زدند و موضع مقدم کوکبا را کهدر تصرف اسرائیلیان بود اشغال کردند.
اسرائیلیان، به حلیقات عقب نشستند. اما زیر فشار نیروهای زرهی مصر، از آنجا نیز بیرون رانده شدند. همزمان، نیروهای مصری به ارتفاع 113 که یک تپه مشرف بر حلقه ارتباطی چند جاده مهم بود دست یافتند و از آنجا بیت داراس را مورد حمله قرار دادند. اگرچه دشمن توانست چهار حمله پیاپی را دفع کند، اما نیروهای مصری به ایجاد استحکامات در ارتفاع 113 پرداختند و به شهرک نقبا که در نزدیکی آن قرار داشت حمله بردند.
در اینجا، فرماندهی اسرائیلیان، تصمیم بر اجرای طرح پیش بینی شده خود گرفت و نیروهای آن، اندکی پس از تاریک شدن هوا در 8/7/1948، به سوی هدفهای از پیش تعیین شده به حرکت درآمدند و موفق شدند بیت عفه و عبدیس و بخشی از عراق سویدان را تصرف کنند. ولی دیری نپایید که زیر فشار آتش مصریان، عقب نشینی کردند.
شامگاه 9/7/1948، مصریان یک ضدحمله بر شهرک نقبا انجام دادند. اما موفقیت آنها محدود بود و پس از یک درگیری که یک شبانه روز به طول انجامید، دو طرف به استراحت و سازماندهی مجدد نیروهای خود پرداختند. سپیده دم 12/7/1948، پس از آتش تهیه توپخانه و هواپیماها، مصریان حمله خود را به نقبا از سر گرفتند و در همان حال، برخی از واحدهای مصری، دست به حملاتی فریبنده به دو شهرک عبدیس و جولس زدند.
در این حمله، یک گردان پیاده و یک گردان زرهی و یک هنگ توپخانه، شرکت داشتند. اما این حمله نیز ناموفق بود. زیرا نیروهای اسرائیلی مواضع خود را تقویت کرده و از واحدهای تازه نفس دیگری کمک گرفته بودند. در اینجا، مصریان توجه خود را به شهرک بئیروت اسحاق در نزدیکی غزه که خطوط ارتباطی آنان را مورد تهدید قرار می داد معطوف ساختند و پس از آتش تهیه توپخانه و بمبارانهواپیماها، از سه محور به آن حمله کردند و شهرک در آستانه سقوط قرار گرفت. ولی نیروهای مصری، برای سازماندهی مجدد و دریافت کمک، حمله خود را متوقف ساختند و نیروهای اسرائیلی، از این توقف استفاده کردند و پس از رسیدن قوای کمکی، توانستند حمله مصریان را دفع و آنها را وادار به عقب نشینی کنند.
این عدم موفقیت دو جانبه در نقبا و بئیروت اسحاق، بر روحیه نیروهای مصری اثر گذاشت. با این حال، موفق شدند حملات گوناگون اسرائیلیان را بر مواضع خود دفع و آنها را به عقب نشینی مجبور کنند.
2 ـ جبهه اردن:
نیروهای اردنی، لّد و رمْله و فرودگاه لّد را که تنها ده کیلومتر از تل آویو فاصله داشت، در اختیار داشتند. در این میان، دو گردان پیاده از نیروهای اردنی همراه با توپخانه و تانک در شمال شرق لطرون تجمع کرده بودند. حال آنکه نیروهای اسرائیلی، علاوه بر شهرک بن شیمن که استحکامات خوبی داشت و در دو کیلومتری شرق لطرون قرار گرفته و از دیگر نیروهای اسرائیلی جدا افتاده بود روستاهای بادیه و کباب را، در دست داشتند.
در دوران آتش بس، فرماندهی اسرائیلیان، طرحی را تدارک دیده بود که هدف آن، از بین بردن فشار اعراب بر قدس و جاده منتهی به آن، از طریق تصرف منطقه لّد و رمْله و لطرون و رام الله بود. زیرا با سقوط مواضع یاد شده، خطری که از جانب اعراب، تل آویو را مورد تهدید قرار می داد، از میان می رفت. این طرح، به نام طرح "دانی" شناخته شد و در دو مرحله به اجرا درمی آمد، که در اولی، تصرف لّد و رمْله و فرودگاه صورت می گرفت و در دومی، با تصرف لطرون و رام الله، جاده قدس بازگشایی می شد.
برای اجرای مرحله نخستین، سه تیپ و یکگردان تکاور خودرو سواره و دو گردان پیاده در نظر گرفته شده بود که پشتیبانی همه آنها را هواپیماها و توپخانه های صحرایی تازه رسیده از اروپا، برعهده داشتند.
نیروهای اسرائیلی، غروب روز 9/7/1948 حمله خود را آغاز کردند و به سه دهکده عرب نشین در شمال گذرگاه قدس، دست یافتند. و درحالی که یک گردان از آنها از شمال فرودگاه لد در حال چرخش بود، هواپیماهایشان لّد و رمله را بمباران کردند. وقتی که تاریکی شب فرا رسید، نیروهای اسرائیلی به شهرک جدا شده بن شیمن رسیدند و فرودگاه لّد را به تصرف خود درآوردند. ولی به علت مقاومت سختی که در دیر طریف با آن مواجه شدند، نتوانستند این شهرک را تصرف کنند.
در اینجا، گردان موتوریزه اسرائیلی به طرف لّد حرکت کرد و بر خطوط دفاعی مقدم فائق آمد و درحالی که به هر سو آتش می گشود وارد شهر گردید سپس از آن خارج شد و دیگربار به آنجا بازگشت. در این بین، هنوز نیروهای عرب که از شهر دفاع می کردند از آثار حمله ناگهانی اسرائیلیان رها نشده و خود را تجدید سازمان نداده بودند، که بقیه نیروهای مهاجم اسرائیلی سر رسیدند و نبردی سخت و خانه به خانه میان دو طرف درگرفت که در روز بعد، به سود دشمن اسرائیلی که چه به لحاظ تعداد نفرات و چه از نظر اسلحه برتری داشت، خاتمه یافت و در نتیجه، شهر لّد سقوط کرد. در 12/7/1948 نیز اسرائیلیان شهر رمله را که در مجاورت لّد قرار داشت تصرف کردند.
بدین ترتیب، مرحله اول از طرح اسرائیل به اجرا درآمد. ولی هنگامی که نیروهای اسرائیلی خواستند در سپیده دم 15/7/1948 و در اجرای مرحله دوم طرح، لطرون را تصرف کنند، با شکست روبه رو شدند. طی دو روز بعد نیز چندین بار حمله بردند، اما تلفات سنگینی دادند و سرانجام، ناگزیر ازعقب نشینی شدند.
در همان حال که این نبردها صورت می گرفت، چندین درگیری در داخل شهر قدس و اطراف آن، جریان داشت. هدف اسرائیلیان از این درگیریها، تصرف دو روستای مالحه و عین کارم در ناحیه جنوبی قدس قدیمی و همچنین دست یافتن به محله شیخ جراح بود. در شب 14/7/1948، یک گردان اسرائیلی، بخشی از روستای مالحه را به تصرف خود درآورد. اما پس از اینکه تعداد زیادی از افراد خود را از دست داد، روز بعد از آنجا بیرون رانده شد. در خلال شب، فرماندهی اسرائیلیان بر تعداد نیروهای مهاجم افزود و آنها توانستند روستا را به تصرف خود درآوردند.
اسرائیلیان، می کوشیدند قدس قدیمی را تصرف کنند. در این راه، مقدمات حمله را با شلیک توپخانه آغاز کردند. سپس یک گردان از آنها شهر را از دروازه صهیون در جنوب و یک گردان دیگر آن را از دروازه نو در شمال، مورد حمله قرار دادند. گردان دوم، پس از آنکه مسافتی کوتاه را در داخل شهر پیشروی کرد، عقب رانده شد و گردان اول، حتی نتوانست به دروازه صهیون برسد.
3 ـ جبهه سوریه:
ستاد فرماندهی نیروهای اسرائیل، بازپس گرفتن سرپلی را که نیروهای سوریه در منطقه مشمار هایردن تصرف کرده بودند، هدف اصلی حمله نیروهای خود پس از پایان یافتن مدت آتش بس قرار داده بود. نیروهای سوریه که دفاع از سرپل را به عهده داشتند عبارت بودند از یک تیپ پیاده همراه با تانک و توپخانه که به وسیله آتش توپخانه یک تیپ دیگر که در ارتفاعات مشرف بر کرانه شرقی رود اردن مستقر بود، حمایت می شدند.
اسرائیلیان، بر نیروهای خود در منطقه افزودند و برای تحقق هدف خود، طرحی را تدارک دیدند کهبا محاصره و انهدام نیروهای سوریه در سرپل، شروع می شد. طرح آنها بر این مبنا استوار بود که بخشی از نیروی آنها سرپل را از ناحیه غرب مورد حمله قرار دهد و توجه نیروهای سوریه را به این ناحیه جلب کند و در همان حال، نیروی اصلی آنها سرپل را از سمت شمال به محاصره خود درآورد و یک گردان از آنها از رود اردن، در ناحیه شرقی شهرک حولاتاه بگذرد و فعالیت آن بخش از نیروهای سوریه را که در کرانه شرقی رود مستقر بود، خنثی سازد و سپس از آن سمت، به مشمار هایردن یورش برده و خطوط کمک رسانی نیروهای سوریه را در آنجا قطع کند.
شامگاه 9/7/1948، اجرای طرح آغاز گردید و گردان مورد نظر موفق شد از رود بگذرد. ولی پس از اینکه توپخانه سوریه آن را از دو ناحیه شرق و غرب به زیر آتش گرفت، به مواضع قبلی خود برگشت. در همان هنگام، نیروهای اسرائیلی، در یک حمله شبانه، از سه جهت به سوی مشمار هایردن به حرکت درآمدند. ولی این حمله، در برابر مقاومت سرسختانه نیروهای سوریه، به شکست منتهی شد و نیروهای اسرائیلی، پیش از آنکه صبح فرا رسد و در دیدرس توپخانه سوریه قرار گیرند، عقب نشستند.
پس از سه روز عملیات فشرده جمع آوری اطلاعات و آماده سازی نیروها، اسرائیلیان بار دیگر برای محاصره مشمار هایردن اقدام کردند. ولی به هنگام حمله، نیروهای سوریه را در بهترین حالت آمادگی یافتند. و بدین ترتیب، به طور نهایی شکست خوردند و موضع نیروهای سوریه در مشمار هایردن استحکام یافت.
ز ـ آتش بس دوم (18/7/1948):
در 15/7/1948، شورای امنیت، قطعنامه شماره 54 خود را مبنی بر لزوم برقراری آتش بس در فلسطین برای بار دوم، صادر کرد. این قطعنامه، از ساعت 17 روز 18/7/1948، و پس از آنکه اسرائیلتوانست ظرف ده روز نبرد، مساحتهای بیشتری از خاک فلسطین را تصرف کند و مواضع خود را بهتر سازد و ابتکار عمل را از دست اعراب خارج کند، به اجرا درآمد. شورای امنیت، برای این آتش بس، مهلت معینی مشخص نکرده بود، به این امید که به مرور به صورت آتش بسی دائم درآید و اختلافات، با کنت برنادُت میانجی سازمان ملل متحد که سرگرم تهیه نقشه ای جدید برای فلسطین بود، از راههای مسالمت آمیز حل شود.
کنت برنادُت، بر تجدیدنظر در قطعنامه تقسیم، به نحوی که در نظر او عدالت را به نوعی تحقق بخشد، عزم خویش را جزم کرده بود و در این راه، طرحی را آماده ساخت که به نام طرح کنت برنادُت شناخته شد. وی این طرح را به دبیرکل سازمان ملل متحد ارایه کرد. ولی اسرائیلیان از طرح یاد شده راضی نبودند و از همین رو، در 17/9/1948، کنت برنادُت را در قدس ترور کردند.
ستاد فرماندهی اسرائیلیان، با وجود پذیرش آتش بس، به تجاوزها و اجرای طرحهای توسعه طلبانه و مرحله ای خود ادامه می داد و مفاد آتش بس را نقض می کرد. در این زمینه، یک بار در 27ـ28/7/1948 حمله ای را در فالوجه بر ضد نیروهای مصری سازمان داد که با شکست روبه رو شد. در همان حال بر عراق المنشیه نیز یورش برد و در این یورش هم کاری از پیش نبرد. آنگاه تصمیم گرفت راه جنوب را برای ارتباط یافتن با شهرکهای نقب و بیرون راندن ارتش مصر از منطقه، باز کند.
در این خصوص، عملیاتی چند در جبهه مصر انجام گرفت که به تصرف نقب و رسیدن به بندرگاه عربی ام الرشرش (صهیونیستها بعدا آن را ایلات نامیدند) مشرف بر خلیج عقبه، منتهی شد.
در 15/10/1948، نیروی هوایی اسرائیل، برای بیرون راندن نیروهای مصری از میدان نبرد، فرودگاه عریش و غزه و بیت حانون و مجدل وفالوجه را بمباران کرد. همزمان، یک واحد از نیروهای اسرائیلی، برای در دست گرفتن تپه هایی که مصریان در منطقه بیت جبرین تصرف نکرده بودند، به حرکت درآمد. در 16/10/1948، خطوط ارتباطی مصریان در شمال قطع شد و از ناحیه غربی در معرض خطر قرار گرفت. سپس نیروهای زرهی و موتوریزه اسرائیل به سوی عراق المنشیه به حرکت درآمدند و نبرد سختی درگرفت.
در این نبرد، توپخانه مصریان توانست حمله را دفع و تعدادی از تانکهای اسرائیلی را منهدم کند. در 17/10/1948 مصریان به یک ضد حمله قوی برای برقراری مجدد ارتباط بین مجدل و منطقه فالوجه دست زدند. ولی این ضد حمله، از جانب اسرائیلیها دفع شد. و آنگاه که نیروهای مصری سرگرم مستحکم کردن مواضع خود در منطقه فالوجه بودند، نیروهای اسرائیلی توانستند حلیقات را تصرف کنند (19ـ20/10/1948) که به این ترتیب، می توانستند به سوی جنوب پیشروی نمایند و نیروهای مصری، از بیم محاصره، منطقه مجدل را نیز تخلیه کردند.
پس از وخامت اوضاع، نیروهای مصری، چاره ای جز اتخاذ موضع دفاعی و نگه داشتن مواضعی که در تصرف داشتند، ندیدند. در این خصوص، در پی آن بودند که جناح چپ آنها بر جاده ساحلی، و جناح راست، بر جاده عوجه ـ خلیل تا بئر عسلوج در ناحیه غربی بیرالسبع، اشراف داشته باشد. ستاد فرماندهی اسرائیل، طرح خود را بر این اساس نهاده بود که نیروهای مصری را از جنوب براند و با ایجاد فشار در ناحیه شمال، ضربه ای قوی بر آنها وارد سازد و همزمان، فعالیت عمده نیروهای مصری را در بخش غربی خنثی نموده، و سپس جناح راست ایشان را منهدم یا وادار به عقب نشینی کند.
در 22/11/1948، نیروی هوایی اسرائیل، مواضع مصریان را در رَفَح و غزه و خان یونس هدف حملات شدید خود قرار داد و آتش توپخانه، بر روینقاط استقرار توپخانه آنان در سرتاسر جبهه، متمرکز شد. همان شب، نیروهای اسرائیلی، ارتفاعاتی را تصرف کردند که تقریبا در فاصله دوازده کیلومتری جنوب غزه قرار داشت و با این اقدام، محور رفح ـ غزه را در معرض خطر قرار دادند. در پی آن، مصریها مبادرت به ضدحمله نموده و موفق شدند پس از یک نبرد شدید، دشمن را از ارتفاعات شماره 86 بیرون برانند.
این نبرد، توجه فرماندهان مصری را به آن سمت جلب کرد. حال آنکه حمله اصلی دشمن در بخش شرقی غافلگیرانه بود و نیروهای مصری را به عقب نشینی از جاده بیرالسبع ـ عوجه و تخلیه عوجه وادار کرد. نیروهای اسرائیلی، از راهی استفاده کردند که در دوران باستان مورد استفاده رومیان بود و آنها را به آن سوی عوجه هدایت می کرد.
بر اثر شروع مجدد جنگ با دامنه ای وسیع در فلسطین، شورای امنیت، در تاریخ 29/12/1948 قطعنامه ای مبنی بر لزوم آتش بس، صادر کرد. در 30/12/1948 دولت بریتانیا اعلام داشت که چنانچه اسرائیل به قطعنامه شورای امنیت تن ندهد، ناگزیر از کمک به مصر خواهد بود. پس از این تاریخ، درگیریهای چندی رخ داد و سپس جنگ متوقف شد. ولی منازعه سیاسی ادامه یافت و سرانجام به انعقاد قراردادهای انفرادی آتش بس دائمی در رُدس، منتهی شد. به این ترتیب، نخستین رویارویی نظامی اعراب و اسرائیل، پایان یافت.
ح ـ خلاصه:
نخستین جنگ اعراب و اسرائیل، در اوضاع بین المللی و منطقه ای خاصی صورت گرفت. هنگامی که مسأله فلسطین بروز کرد و حالتی از بحران به خود گرفت، جامعه کشورهای عربی، تازه در حال شکل گرفتن بود. برخی از کشورهای عربی نو استقلال بودند و کشورهای عضو جامعه، مناسباتبین المللی خود را آن چنان توسعه نداده و بر شالوده های محکمی از اشتراک منافع پی ریزی نکرده بودند.
در مقابل، صهیونیسم، از کنگره بال (1897) به این سو، پیوسته در راه ایجاد یک کشور برای یهودیان می کوشید، در زمینه های گوناگون بین المللی فعالیت می کرد، به برقراری مناسبات می پرداخت و از وسایل بی شماری برای رسیدن به این هدف بهره می برد. صهیونیسم، از ستمی که توسط نازیها بر یهودیان اروپا رفته بود، در راه جلب همدلی برخی از کشورها استفاده کرد و به منظور جلب رضایت برخی از کشورهای دیگر، تلاشها و خدمات خود را وقف برپایی رژیمی استعماری و متجاوز در قلب خاورمیانه عربی نمود تا کشورهای مذکور نیز برای رسیدن به هدفهای خود در منطقه از آن استفاده کنند و این همان چیزی بود که استکبار تعقیب می کرد.
به این ترتیب، مجموعه ای از عوامل فراهم بود که به صهیونیسم کمک می کرد و آن را مود تأیید قرار می داد. حال آنکه این قبیل عوامل، برای کشورهای منطقه فراهم نبود. حتی می توان گفت که اگر آنان سعی داشتند تا از برخی کشورهای سازنده اسلحه، تسلیحات تهیه کنند، درخواست آنها مورد موافقت قرار نمی گرفت در صورتی که جنبش صهیونیسم توانست برای پیروان خود در فلسطین، و بعدها برای اسرائیل، انواع سلاحهای پیشرفته و کافی به منظور غلبه بر مسلمانان فراهم سازد.
از پیامدهای این جنگ، این بود که بخش بزرگی از ملت مسلمان فلسطین، از میهن خود اخراج شد و رژیم اشغالگر توانست سیطره خود را بر منطقه ای که در قطعنامه تقسیم فلسطین برای آن در نظر گرفته شده بود، و نیز مناطق دیگری که طبق همان قطعنامه به کشور عربی اختصاص داشت، تحمیل کند. مهم ترین علل عدم موفقیت اعراب در این جنگ، عبارتند از:
1) عدم دعوت سیاستمداران از فرماندهاننظامی برای شرکت در هرگونه مباحثه پیرامون جنگ. این امر، فرماندهان نظامی را در وضع عجیب و غریبی قرار داد. زیرا اینان، جز در فاصله ای بسیار کوتاه از آغاز جنگ، از تصمیم به شرکت در جنگ اطلاع نیافتند و فرصت کافی برای انجام دادن تمهیدات لازم در راه آماده سازی نیروها نداشتند.
2) کمبود اطلاعات دستگاههای فرماندهی ارتش اعراب درباره نیروهای دشمن، حال آنکه صهیونیستها اطلاعات بسیاری درباره اعراب داشتند.
3) نابرابری نیروها و سنگین بودن کفه ترازو به سود اسرائیل با وجود برتری اعراب از لحاظ شمار جمعیت. زیرا صهیونیستها، از مفهوم جنگ و نیازهای آن دریافتی عمیق تر، داشتند و همه نیروهای موجود را شرکت دادند و بسیج عمومی اعلام کردند. درصورتی که کشورهای عربی، تنها بخشی از نیروها و درصدی ناچیز از جمعیت خود را به کار گرفته بودند.
4) کمبود توان و تجربه نظامی نزد نیروهای عرب. زیرا برخی از آنها تازه شکل گرفته بودند و برخی دیگر فرماندهانی بیگانه داشتند و همه آنها، به صورت عملی در جنگ شرکت نکرده بودند. حال آنکه نیروهای اسرائیلی از تجارب رزمی قابل ملاحظه ای برخوردار بودند که عده ای از فرماندهان و افراد آنان در جنگ دوم جهانی کسب کرده بودند.
5) عدم وجود یک ستاد مشترک نظامی نزد اعراب که با جدیت عمل کند، بتواند طرح ریزی و هماهنگی بین ارتشها را برعهده گیرد و بر جریان عملیات نظارت کند. این امر تا بدان جا کشید که دستورهای صادر شده در تعیین هدفها و مأموریتها بدون محاسبه و دقت انجام گرفت. حتی چندگانگی فرماندهیها و عدم انسجام بین منافع کشورها، به تغییر ناگهانی تصمیمات از سوی فرماندهی و ایجاد آشفتگی و تشتت در بین نیروها انجامید. درصورتی که همه نیروهای اسرائیلی، اعم از نظامی و غیرنظامی، از یک فرماندهی برخوردار بودند و اینفرماندهی، مهار عملیات جنگی را کاملاً در دست داشت و آن را طبق طرح کلی به پیش می برد.
6) ناتوانی کشورهای عربی در استفاده از فرصتهای آتش بس برای بهتر کردن وضعیت نیروهای خود و تهیه اسلحه و مهمات لازم آن چنان که اسرائیل از آن سود برد.
7) کوتاهی کشورهای عربی و قصور فهم آنها در دریافت استراتژی کشورهای بزرگی که سیاست جهانی را ترسیم می کنند، و دل نهادن به وعده ها و پذیرفتن سیاستهای تأخیرکارانه. این مسأله، اعراب را در مواجهه با خطراتی که آنها را مورد تهدید قرار می داد، ناتوان ساخت. حال آنکه صهیونیسم جهانی، تمام توان و قدرت محلی و بین المللی خود را، با همکاری همان کشورهای بزرگ، در راستای هدفهای استراتژیک خود به کار گرفته بود.
مآخذ:
- کتن، هنری: فلسطین فی ضوءالحق و العدل، بیروت 1970.
- المؤسة العربیة الدراسات و النشر، الموسوعة العسکریة، بیروت 1977.
- مرکز الدراسات السیاسیة والاستراتیجیة، العسکریه الصهیونیة، قاهره 1972.
- بدری، حسن: الحرب فی ارض السلام، بیروت و قاهره 1976.
- وزارة الارشاد القومی، ملف الوثائق الفلسطینیة، قاهره 1966.
- Dupuy, T. N., Elusive Victory, New York 1978.