صهیونیسم

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


مقدمه:

صهیونیسم لفظی است که متفکر یهودی "ناشان برنباوم" از کلمه صهیون گرفت تا بر حرکت آرام جمع آوری ملت یهودی در سرزمینهای فلسطین دلالت کند. یهود اعتقاد دارد که مسیح مخلص در آخرین روزها باز می گردد تا مردمش را به سرزمین موعود برگرداند و از بالای کوه صهیون بر جهان حکم می راند. این اعتقاد دینی صهیونیستها برنامه سیاسیشان را دگرگون کرد، همچنانکه شعارها و اهداف دینی را به اهداف سیاسی دنیویی دگرگونکرد.

علی رغم چندگانگی مدارس صهیونیستی (چپ گرا و راست گرا و دیندار و کافر و سوسیالیست و سرمایه داری) مقوله اساسی که همه جریانهای صهیونیستی بدان استناد می کنند، تداوم یافت. این مقوله همان ملت یهودی است یا ایمان به اینکه اقلیتهای یهودی در جهان اقلیت دینی دارای وابستگیهای نژادی و قومی مختلف، را تشکیل نمی دهد بلکه امت کامل را تشکیل می دهد که پراکندگیها و دور افتادن از وطن حقیقی خویش که همان سرزمین موعود یا صهیون یا فلسطین است را می یابد.

صهیونیستها و یهودستیزان بر این باورند که حرکت صهیونیسم با تاریخ یهود آغاز گشته و پس از ویرانی معبد، در گذر تاریخ هماره با یهود بوده است.

این موضوع، دو دلیل دارد: یکی منفی و دیگری مثبت.

دلیل منفی همان پدیده یهودستیزی و کشتارها و ظلمی است که در هر مکان و زمان بر یهودیان روا داشته شده است و از منظر صهیونیسم پدیده ای حتمی و ازلی است. اما دلیل مثبت، میل شدید یهود به بازگشت به فلسطین است (خاک وطن، سرزمین گذشتگان، وطن قومی و سرزمین موعود)؛ چرا که در دیار تبعید احساس غربت عمیقی دارند (امری که به فساد و تباهی شخصیت یهودی انجامیده است). این میل و رغبت برای آن است که از دیدگاه صهیونیسم، با این که یهودیان نه در مکان واحدی می زیستند، نه به زبان مشترکی سخن می گفتند، نه نشانه های نژادی و روانی یکسانی داشتند و نه تابع شرایط اقتصادی همگونی بودند، یک قوم را تشکیل می دادند.

مسأله یهودیت از زمانی آغاز گشت که یهودیان بهاجبار ناچار به ترک وطن خود شدند و این صهیونیسم است که می خواهد پایان چنین وضعی را فراهم کند و برای این کار، روشی جدید دارد؛ بدین ترتیب که جنبه منفی یهودیت حاخامی و خواری شخصیت یهودی را می زداید و آنان را تشویق می کند که خود به فلسطین باز گردند تا خواسته های قومی خویش را برآورده سازند. البته صهیونیسم برای این هدف سازماندهی لازم را انجام می دهد. به همین دلیل صهیونیسم خود را یگانه نمود واقعی روند تاریخ یهود می داند.

صهیونیستها معتقدند که ملت یهود در وطنشان نیستند بلکه در خارج آن پراکنده اند و از گروههای متفرق نژادی رنج می برند. و با احساس عمیق از مهاجرت یهودیان حقیقی گفت وگو می کنند. در آینده حل مسائل یهود با همه ابعاد اجتماعی فکری اش امکان ندارد مگر از طریق هجرت و جایگزینی در فلسطین.

صهیونیستها می پندارند که ریشه های جنبش صهیونیستی با قوم یهود، همچنان که بر آن نام می گذاردند، به خود دین یهود برمی گردد. و می پندارند که تاریخ یهود بعد از شکست بنی اسرائیل و فروپاشی معبد سلیمان به دست رومیها به وجود آمده و آن تاریخ مردم برگزیده و تبعید شده، در ارتباط با سرزمینش است که دائما در انتظار لحظه رهایی نجات می باشد. لیکن پژوهشگران دین یهود می دانند که ارتباط یهودی با برگشت به سرزمین مقدس، همان ارتباط توراتی مشروط است.

همچنین این نگرش صهیونیستی به تاریخ صهیونیسم از توان بالای تفسیری برخوردار نیست؛ چرا که نمی تواند این را تفسیر کند که چرا صهیونیسم در اواخر سده نوزدهم میان یهودیان اروپا سر برآورد وپیش از این تاریخ در جای دیگری پدیدار نشد؟ اگر عامل پیدایش صهیونیسم، یهودستیزی و تمایل شدید یهودیان به بازگشت به فلسطین بود، صهیونیسم باید در جریان جنگ های صلیبی سر برمی آورد. افزون بر این، چگونه ظهور تفکر صهیونیستی را در محافل استعماری غربی تفسیر کنیم، حال آن که غربیان به یهودیت اعتقاد نداشتند و نه خواهان بازگشت بودند و نه در معرض فشار و ستم قرار داشتند؟

افزون بر آن هنگامی که دین یهود برگشتن به سرزمین موعود را حرام می کند، روشن می گردد که همه این گفت وگوها، همان کفر و ناسزاگویی و بدعت است. زیرا بازگشت یهود ـ برحسب اعتقادات دینی ـ امکان ندارد انجام شود مگر به دست فرستاده خداوند که مسیح مخلص است و نه به دست جنبش سیاسی مثل سازمان صهیونیسم جهانی. به همین خاطر وقتی جنبش صهیونیست ظاهر می شود سازمانهای یهودی در جهان با آن مخالفت می کنند.

این از دقیق ترین مبحث ریشه ای تاریخی حقیقت جنبش صهیونیسم در شرق اروپاست. این مسأله در نیمه دوم قرن نوزده به صورت مشخص دیده می شود. پس جوامع این بخش از جهان پیوسته در حال دگرگونی سریع از فئودالیسم به سرمایه داری است که دلیل آن انفجار جمعیت است که نتیجه وجود تعداد زیادی یهودی است. و ممکن نبود که همه یهودیان را با سرعت وارد اقتصاد سرمایه داری صنعتی جدید کند و این همان امری است که باعث ایجاد مشکل معروف به نام مسأله یهود می شود.

برای این مسأله راه حلهای زیادی طرح شد، از آن جمله راه حل سوسیالیسم انقلابی که می پندارند انقلاب اجتماعی مشکلات رنج کشیدگان و اقلیتها را حل خواهد کرد و از آن جمله حل سوسیالیسم قومیکه خواهان استقلال فرهنگی تمدن یهود مثل اقلیت قومی متمیز، داخل چهارچوب دولت سوسیالیسم است. یک راه حل صهیونیستی نیز وجود داشت و آن اینکه جز از طریق اسکان یهودیان در فلسطین هیچ راه حلی برای مشکل آنان وجود ندارد.

در این میان مشکلات عدیده صهیونیستی آشکار شد تا جایی که هرتزل کار سازمان دهی گروههای مختلف صهیونیستی در جهان را داخل چهارچوب واحدی آغاز کرد. سپس آنها را برای برگزاری اجلاس صهیونیستی اول در سال 1897 در شهر بال سوئیس دعوت کرد. (نک: بال، برنامه)

صهیونیسم در مواضع خود نسبت به اعراب و یهودیان مختلف و پراکنده یک جنبش نژادی است و حق یهودیان پراکنده را در مورد وابستگی به ملتی که بین ظهرانیها زندگی می کردند، انکار کرد. همچنین حق فلسطینیان عرب را در تعیین سرنوشتشان نسبت به وطنشان فلسطین، انکار می کنند. و لذا اینجا مخالفت غیر یهودی و حتی یهودی با صهیونیست را می بینیم. مخالفت غیر یهودیان گسترده تر و بیشتر از مردود دانستن رژیم صهیونیستی و پذیرش مقاومت مسلحانه در فلسطین آشکار می شود. اما مخالفت یهودیان با صهیونیسم متمرکز است بین یهودیان متحدی که نمی خواهند وطن حقیقتشان را برای وابستگی به وطن خیالی ترک کنند مثل بعضی از یهودیان سوسیالیسم که صهیونیسم را جنبشی امپریالیستی می دانند که یهودیان را به خاطر مصالح امپریالیسم به خدمت گرفته اند. گروهی از یهودیان اصیل نیز به اعتبار اینکه صهیونیستها دارای نوعی کفر و الحاد می باشند با آنها مخالفت می کنند.

صهیونیسم برآمده از مجموعه ای از علل و زمینه های تاریخی فکری و تمدنی است. در ذیل پساز تعریف صهیونیسم و کاربردهای آن، به هر یک از علل فوق الذکر اشاره می شود.

الف ـ تعریف اصطلاح صهیونیسم:

کلمه "صهیونیسم" (Zionism) به مجموعه افکاری اشاره دارد که قرار بود مهاجران را هدایت کند. اما به جای آن، آنها را در یک ورطه تاریخی فرو برد.

این اصطلاح تا قرن نوزدهم وضع نشده بود، اما برای اشاره به برخی گرایش ها در تاریخ غرب و حتی پیش از این تاریخ در سنت دینی یهودی از آن استفاده می شد.

این کلمه، به تدریج بسیاری از جنبه های رومانتیک و حتی معنای خود را از دست داد و به یک دال بدون مدلول تبدیل شد. این امر قابل پیش بینی بود؛ زیرا صهیونیسم مبتنی بر شعاری است که بر ضرورت جدایی دال از مدلول: سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین، تأکید می کند.

سرزمینی که "بدون ملت" خوانده می شود، سرزمین فلسطینیان است و این یعنی جدا کردن زمین از ملتی که در آن زندگی می کند و نام خود را بر آن نهاده است و به آن، هویت و معنا بخشیده است. اما ملتی که سرزمینی ندارد، گروه های یهودی در سراسر جهان هستند که در جست وجوی میهن جدیدی نیستند و به همان میهن خود قانع هستند. بنابراین صهیونیسم می کوشد تا گروه های یهودی را از میهن هایی که در آن ساکن هستند و نام و هویت و معنای خود را از آن می گیرند (مثل یهودیان آمریکا، یهودیان انگلیس و غیره) جدا کند.

به گفته یکی از نویسندگان اسرائیلی، دو کلمه "صیونی" (به عبری: tzioni) و "بی اعتنا" (به عبری: Tzini) تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. صهیونیسمبه عنوان یک ایدئولوژی مشیحانی که خود را نمود قومیت یهود می خواند و خواهان حداکثر حماسه و پایبندی است، معنای خود را از دست داده است و به چیزی تبدیل شده است که یهودیان به آن اعتنایی ندارند و حال آن که آنها اعضای همین قومیت خیالی هستند که صهیونیسم می کوشد موجب "رهایی" آنان از اسارت در "تبعیدگاه" شود.

یکی از طنزنویسان در اسرائیل اشاره می کند که دو کلمه صهیونیسم (Zionism) و زومبی (zombie) در فرهنگ های انگلیسی در یک صفحه می آید (زومبی، مرده ای است که نیروی فوق العاده ای وارد پیکرش می شود و زنده می شود و می تواند حرکت کند، اما دیگر نمی تواند سخن بگوید و از خود اراده ای هم ندارد). از نظر او، این حالت نشانگر آن است که میان این دو کلمه، ارتباط وجود دارد و صهیونیسم همان زومبی است؛ یعنی پیکر متحرکی که نه زندگی دارد و نه معنایی. این طنزنویس، چندان به بیراهه نرفته است؛ زیرا بسیاری از شهرک های ساخته شده، خالی هستند و کسی در آن ساکن نیست. در انگلیسی به این شهرک ها dummy settlement گفته می شود. ما این اصطلاح را به "شهرک های اشباح" یا "شهرک های زومبی" ترجمه کرده ایم؛ چه این شهرک ها پیکر ایستاده ای است که جانی ندارد.

به علت همین تحولات، کلمه "صهیونیسم" معنای "سخن مدعی احمق" ("ژروزالم پست" 26 آوریل 1985) را پیدا می کند و همچنین به معنای "افتخار آشکار و اغراق آمیز به میهن" و نشانگر ساده لوحی شدید در عرصه سیاست است ("اکونومیست" 21 ژوئیه 1984 و کتاب برنارد آفیشای، "بحران صهیونیسم" صفحه 26).

روشن است که مفهوم و منظور این کلمه به دوگروه از انسان ها اشاره دارد: صهیونیست های خارج؛ یعنی صهیونیست های وطنی (ماندگار) که به هتل صهیون می آیند و دوست دارند سخنرانی هایی را بشنوند که با واقعیت ارتباطی ندارد و ساده انگارانه و پر از ادعاهای احمقانه و افتخار آشکار به میهن دوستی است. این کلمه در عین حال به صهیونیست های اسکانی (مهاجر) اشاره دارد که می دانند که سخنرانی هایشان مبالغه های لفظی توخالی و بدون معناست، اما به هر حال باید این سخنان را بگویند تا میهمان ها با دستی باز به آنها انعام دهند.

ب ـ کاربردهای اصطلاح صهیونیسم:

برخی کاربردهای این اصطلاح عبارتند از:

1. صهیونیسم با مفهوم دینی: مقصود از کلمه "صهیون"، در میراث دینی یهودی، کوه صهیون و قدس و حتی به طور کلی، سرزمین مقدس است و یهودیان خود را "دختر صهیون" می خوانند. این کلمه برای اشاره به یهودیان به عنوان یک جمعیت دینی هم به کار می رود. واقعیت این است که بازگشت به صهیون در نظام دینی یهودی یک اندیشه محوری است. زیرا پیروان این عقیده ایمان دارند که ماشیح نجات بخش در آخرالزمان خواهد آمد تا ملت خود را به سوی صهیون (سرزمین ـ پایتخت) رهبری کند و بر جهانی پر از عدالت و آسایش حکم راند.

کلمه "صهیون" در ضمیر (وجدان) دینی یهودی مفاهیمی شعری و دینی دارد، چنان که در مزمور شماره 137/1 از زبان جماعت یسرائیل، پس از کوچ اجباری به بابل آمده است: "بر ساحل رودهای بابل نشستیم و با یاد صهیون گریستیم". در کتاب مقدس، اشاره های پراکنده ای به این ارتباط با صهیون، کهمعمولا آن را "عشق صهیون" می نامند، وجود دارد. این عشق در نماز، تجربه های دینی مناسک دینی گوناگون و در مواردی استثنایی به شکل رفتن به فلسطین برای زندگی و عبادت در این سرزمین (مجاور شدن) ظاهر می شود. از این رو، مهاجران یهودی که در فلسطین اقامت می گزیدند، کار نمی کردند و با صدقه هایی که یهودیان جهان می فرستادند زندگی می کردند.

زندگی در فلسطین نه یک کار دنیایی، بلکه یک رفتار پرهیزکارانه محسوب می شد که پاداش آن در آخرت یا آخرالزمان داده می شود و لذا رابطه چندانی با وطن گزینی صهیونیستی ندارد؛ خصوصاً این که یهودیت حاخامی (ارتدوکس) کوشش برای بازگشت جمعی و عملی به فلسطین را تحریم می کند و آن را کفر و بدعت و کاری از قبیل "حکایت هاکتس" یعنی "تعجیل برای آخرالزمان" می شمارد.

بنابراین، یهودیت معتقد است که بازگشت به سرزمین موعود، در زمانی که پروردگار تعیین می کند و یا روشی که او می خواهد، انجام خواهد شد و نباید آن را یک کار بشری که به دست انسان انجام می گیرد دانست. این گرایش صهیونیستی دینی (که بر عاملی فرامادی تأکید می کند) هیچ ارتباطی با وطن گزینی واقعی و عینی در فلسطین و حتی آنچه اینک "صهیونیسم دینی" نامیده می شود، ندارد.

2. اصطلاح "صهیونیسم" بر یک دیدگاه مشخص نسبت به یهودیانی که در اروپا (خصوصا در محافل پروتستانی انگلستان از اواخر قرن شانزدهم) پدیدار شدند اطلاق می شود. براساس این دیدگاه، یهودیان بخشی اندامی از شاکله و ساختار تمدنی غرب نیستند که حقوق و تکالیف سایر شهروندان را داشته باشند، بلکه یک ملت اندام وار (ارگانیک) برگزیده اندکه وطن مقدسشان فلسطین است و از این رو باید بدانجا کوچانده شوند. این جریان اسکان یهودیان در فلسطین، حتی پس از خاموشی شور دینی همراه با جنبش اصلاح دینی، ادامه پیدا کرد. این گرایش که "صهیونیسم مسیحی" نامیده می شود، اینک در ایالات متحده، و خصوصاً در برخی محافل پروتستانی (اصول گرا) تندرو، در حال تجدید حیات است.

3. با افزایش میانگین های سکولاریزاسیون در جوامع غربی، گرایش ها و مفاهیم صهیونیستی در محافل فیلسوفان (به ویژه رمانتیک ها)، اندیشمندان سیاسی و ادیبان پدیدار شد این محافل شعار اسکان دوباره یهودیان در فلسطین را سر می دهند. با این توضیح که یهود یک ملت اندام وار (ارگانیک) مطرود است که بنابر دلایل تاریخی و سیاسی و حتی "علمی" ارتباطی اندامی (ارگانیک) با فلسطین دارد. این نوع از صهیونیسم را "صهیونیسم غیر یهودیان" یا "صهیونیسم اغیار" می خوانند.

4. تا این جا می بینیم که هنوز اصطلاح "صهیونیسم" عیناً وضع نشده است. با این حال، مفهوم صهیونیسم به طور گسترده ای در میان فیلسوفان، اندیشمندان، شاعران و متدینان سینه چاک رواج دارد. با تبلور حمله امپریالیسم غرب بر شرق و به ویژه بر شرق اسلامی و با تبلور اندیشه یهودستیزی در غرب (به دلیل ظهور دولت مرکزی سکولار که یهودیان را به عنوان یک گروه کارکردی به حاشیه راند) و با بالا رفتن میانگین های سکولاریزاسیون، مفهوم کنونی صهیونیسم به تدریج بروز و ظهور یافت و از بسیاری ابعاد ماورایی و دینی یا رمانتیک رها شد و به جهان سیاست منفعت گرایی مادی و منافع دولت ها پیوست.

5. بنابراین عجیب نیست که می بینیم ناپلئون بناپارت در عصر جدید، اولین غربی است که به شرق یورش می آورد و (به گواهی پرونده اش در فرانسه) یکی از مهم ترین یهودستیزان جهان غرب و یکی از منادیان سکولاریسم فراگیر و نیز صاحب اولین طرح صهیونیستی واقعی است که صهیونیست ها را به مهاجرت و اسکان در "سرزمین اجدادشان" فرامی خواند!

6. در سال 1841، با توفیق اروپا در ارائه برنامه استعماری خود علیه جهان عرب و جهان اسلام، مفهوم صهیونیسم تبدیل به مفهومی بنیادین در گفتمان سیاسی غربی شد. این برنامه استعماری اولین پیروزی واقعی را با عقیم کردن طرح محمدعلی برای نوسازی مصر و دولت عثمانی به دست آورد. با بالا گرفتن مسأله یهود مسأله شرق با آن مقارن شد و این تصور که می توان این دو مسأله را از طریق ادغام در یکدیگر حل کرد. فراگیر شد.

7. در فاصله میان نیمه قرن نوزدهم و سال 1880، لرد شافتسبری و لارنس اولیفانت، که هر دو از اندیشمندان صهیونیست غیر یهودی بودند، مفاهیم صهیونیستی و خطوط اصلی طرح صهیونیسم را به طور کامل عینیت بخشیدند شافتسبری تعریف غربی مفهوم صهیونیسم را در عبارت "سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین" (با کلماتی بسیار نزدیک به شعار صهیونیسم) خلاصه کرد. اولیفانت هم کوشید که طرح صهیونیسم را به مورد اجرا گذارد.

8. آشکار است که ما تاریخ تطور صهیونیسم را در چارچوب تاریخ فکری، سیاسی و نظامی غرب بررسی می کنیم و به روزگار باستان یا آنچه "تاریخ یهودی" نام دارد باز نمی گردیم (مگر برای بررسی ظواهر و زمینه ها). تا آخرین دهه های قرن نوزدهمیهودیان یا یهودیت با صهیونیسم به عنوان یک اندیشه یا مفهوم یا برنامه سیاسی، اقتصادی و نظامی، رابطه چندانی نداشتند؛ و این رأیی است که تا چندی پیش در محافل صهیونیستی رواج داشت؛ چنان که تاریخ رسمی صهیونیسم، که ناحوم سوکولوف (که مدتی رئیس سازمان صهیونیسم بود) آن را به دستور سازمان صهیونیسم نوشت، متشکل از دو قسمت است که بخش اعظم آن بر تاریخ صهیونیسم در میان غیریهودیان تمرکز دارد.

9. در اواخر قرن نوزدهم و با اوج گیری مسأله یهود، گرایش های صهیونیستی به تدریج در میان خود یهودیان پدیدار می شد. این گرایش ها ابتدا با کمک های مالی ثروتمندان یهودی اروپای غربی به جمعیت های وطنی گوناگون ظاهر شد هدف جمعیت های یاد شده اسکان (توطین) یهودیان اروپای شرقی در هر کشوری (از جمله فلسطین) بود؛ تا آنان به اروپای غربی مهاجرت نکنند و موقعیت اجتماعی و اوضاع طبقاتی یهودیان متمول اروپای غربی را به خطر نیندازند.

10. گرایش صهیونیستی در اروپای شرقی را گروه های دوستداران صهیون ایجاد کردند. تلاش این گروه ها سرازیر شدن به فلسطین برای سکونت (وطن گزینی) در آن بود. این گرایش ها نیز، با وجود اختلاف انگیزه های گروه اول و گروه دوم، "صهیونیستی" نامیده می شوند.

11. عین این اصطلاح را اندیشمند یهودی اتریشی، نتان برن باؤم در آوریل 1890 در مجله خود آزادسازی ارائه داد. وی معنای این اصطلاح را در یک سخنرانی به تاریخ 6 نوامبر 1891 توضیح داد و گفت که صهیونیسم، تأسیس سازمانی است که حزب قومی سیاسی و علاوه بر آن، حزب دارای گرایشعمل گرایانه (دوستداران صهیون) را که در حال حاضر وجود دارد شامل شود. در جای دیگری که (در کنگره اول صهیونیسم در سال 1897) برن باؤم تصریح کرد که صهیونیسم، قومیت، نژاد و ملت را یکی می داند.

به این ترتیب برن باؤم مفهوم اصطلاح "ملت یهود" را که در گذشته به یک گروه دینی ـ نژادی اطلاق می شد، بار دیگر تعریف کرد. براساس این تعریف "ملت یهود" یک گروه نژادی (به معنای رایج در آن زمان) شد که جنبه دینی آن کاملاً حذف گشت و صهیونیسم یک فراخوان ملی یهودی شد که ویژگی های قومی) را به جای دین یهودی، والاترین ارزش مطلق می دانست و یهودیت را از اعتقادات مشیحانی (موعودگرایانه) و عناصر رازآلود آخرالزمانی رها می کرد. این جنبش می کوشد از طریق کار سیاسی منظم به اهداف خود برسد و نه با تکیه بر صدقات. با این که این فراخوان به عنوان نوع جدیدی از سازماندهی سیاسی در برابر کوشش های نفوذی دوستداران صهیون، مورد نظر برن باؤم بود، این اصطلاح همزمان، به هر دو گروه دلالت داشت.

پس از کنگره اول صهیونیسم (1897) در بال، این اصطلاح محدود شد و حوزه دلالت آن به فراخوان سازمان صهیونیسم و کوشش های آن اختصاص یافت بر این اساس صهیونیست کسی بود که به برنامه بال ایمان داشت (این در مقابل مرحله پیشین، یعنی مرحله دوستداران صهیون با تلاش های نفوذی پراکنده اش بود).

12. پس از آن، معانی کلمه مورد نظر به تدریج شاخه شاخه شد: شاخه هایی مانند "صهیونیسم سیاسی" (که گاهی به آن "صهیونیسم دیپلماتیک" هم می گویند) و "صهیونیسم عملی" و به دنبال آن "صهیونیسم هماهنگ کننده". همه این شاخه ها دربارههدف نهایی وحدت دارند، اما هر یک دارای رویکرد و روش خاص خود است. صهیونیسم هماهنگ کننده برآن است که گرایش های صهیونیستی نه فقط هیچ تضادی با یکدیگر ندارند، بلکه مکمل هم نیز هستند؛ از این رو ایجاد هماهنگی میان آنها آسان است.

13. مفهوم عربی صهیونیسم در اعلامیه بالفور تبلور کامل یافت این اعلامیه، که همچون عطیه ای به "قوم یهود" (عبارت "نژاد یهودی" حذف شد) داده شد، عرب ها را گروه های غیر یهودی خواند یعنی یهودیان، ملت بدون سرزمین شدند و فلسطین هم سرزمین بدون ملت.

14. پس از آن، صهیونیسم "فرهنگی" و "دینی" پدیدار شد که بعد قومی (دینی و سکولار) را به صهیونیسم افزود.

15. سپس، "صهیونیسم دموکرات"، "صهیونیسم کارگری"، "صهیونیسم اصلاح طلب" و "صهیونیسم رادیکال" هم پدید آمد.

16. پس از سال 1948، "صهیونیسم دیاسپورا" به وجود آمد.

ما معتقدیم که در واقع نه یک صهیونیسم بلکه دو صهیونیسم (صهیونیسم وطنی و صهیونیسم وطن گزین) وجود دارد که البته به هر دو با یک نام اشاره می شود: "صهیونیسم". بیان ین واقعیت با علم به این نکته است که آن دو پدیده های کاملاً مختلفی هستند با ریشه ها، رهبران و اهداف متفاوت.

17. یوری اوینری صهیونیسم را به پاکدینی (puritanism)در آمریکا تشبیه می کند. پاکدینی، ایدئولوژی ای است که به ظهور جامعه آمریکا انجامید، اما از بین رفت و دیگر در این جامعه کارآیی ندارد. نویسنده اسرائیلی بوعز افرون معتقد است که رابطه یک اسرائیلی با صهیونیسم باید مانند رابطه یکآمریکایی با پاکدینی باشد. به این ترتیب انگیزه های ایدئولوژیک یا اقتصادی اولین پیشگامان (صهیونیست ها یا پاکدینان) برای وطن گزینی (در فلسطین یا ایالات متحده) تبدیل به یک مسأله مهم تاریخی یا آکادمیک محض می شود که اکنون دیگر مسأله اساسی نیست.

نویسنده اسرائیلی، آبرهام یهوشاوا، درباره صهیونیسم می گوید از یک قرن پیش برای حل تنگنای یهودی (یعنی مسأله یهود در اروپای شرقی) فرآیندی پدید آمد که خود با موانع بسیار مواجه شد. صهیونیسم جنبشی بود که برای حل این مشکل آغاز شد. به اعتقاد وی فرآیند یاد شده به پایان رسیده است؛ یعنی صهیونیسم بود و دیگر نیست.

18. اصطلاح "صهیونیسم جغرافیایی" هم وجود دارد. این اصطلاح در نامه ای از سوی یوسف ضیاءالدین خالدی، شهردار قدس، به حاخام بزرگ فرانسه صادوق کاهن (دوست نزدیک هرتزل و نوردو)، آمده است. یوسف ضیاءالدین در این نامه یادآوری می کند که فلسطین یک بخش جدایی ناپذیر از امپراطوری عثمانی است که غیر یهودیان در آن زندگی می کنند.

وی پیش بینی می کند که اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، یک جنبش ملی ضد صهیونیستی برپا خواهد شد. از این رو صهیونیست ها را نصیحت می کند که دست از "صهیونیسم جغرافیایی"، یعنی ایجاد ارتباط میان صهیون و فلسطین، بردارند و به دنبال سرزمین یا کشور دیگری باشند. شاید ساخت این اصطلاح تنها کوشش مستقل عرب ها برای توضیح پدیده صهیونیسم باشد.

این اصطلاح از دقت زیادی برخوردار است؛ زیرا صهیونیسم را از هر پیش فرض دینی یا غیر دینی جدامی کند و نشان می دهد که هدف همان سرزمین فلسطین است. تأکید بر عامل جغرافیا هم نشان می دهد که عامل تاریخ زنده کنار زده شده است. از این رو خالدی در پیام خود اشاره می کند که فلسطین "از جهت تاریخی" سرزمینی یهودی است، یعنی بخشی از تاریخ آنان مربوط بدان است. اما این یک تاریخ موزه ای و منقرض است؛ زیرا فلسطین اینک بخشی از تاریخ عربی ـ اسلامی شده است. واقعیت این است که کلمه "جغرافیایی" نشان می دهد که طرح حریصانه و استعماری صهیونیسم، تاریخ منطقه و وجود ساکنان آن را نادیده می گیرد.

19. در حال حاضر، کلمه "صهیونیسم" در جهان عرب بدین معناست: "استعمار وطن گزین و اشغالگرانه فلسطین که با حمایت غرب استوار و ریشه دار شد". این کلمه برای بسیاری از عرب های مسلمان یا مسیحی، که درگیری اعراب و اسرائیل را یک درگیری دینی می دانند مفاهیمی دینی دارد.

20. در کشورهای جهان سوم، کلمه "صهیونیسم" هیچ مفهوم دینی ندارد و ملت های جهان سوم هیچ مشارکتی در پیش فرض های صهیونیستی گوناگون درباره "حق" یهودیان (به دلیل مظلومیت در اروپا) یا درباره رابطه ازلی با سرزمین موعود ندارند این کلمه در جهان سوم تقریباً همان مفاهیمی را می رساند که در جهان غرب دارد.

21. برای روشن کردن میزان تشتتی که در عرصه مفهومی این کلمه هست می توانیم اشاره کنیم که صهیونیسم براساس یکی از قطعنامه های سازمان ملل، یک جنبش نژادپرستانه است و براساس قطعنامه های دیگر چنین نیست.

می توان از کلمه "صهیونیسم" فعل "صهیونیستی کردن" (zionized)را ساخت. مصدر این فعل رامعمولاً به شکل تقریبا مجازی، به کار می برند و می گویند "صهیونیستی کردن یهودیان جهان". این عبارت بدان معناست که تفکر صهیونیسم بر برخی (و نه همه) ابعاد وجودی آنان تسلط یابد. "صهیونیستی کردن یهودیت" نیز بدین معنا به کار می رود که جهان بینی صهیونیسم. در نظام دینی یهودی، ارزش حاکم می شود؛ صهیونیستی کردن یهودیان و یهودیت همان فرآیند سکولار کردن آنان است.

ج ـ زمینه های فکری پیدایش صهیونیسم:

نک: صهیونیسم، زمینه های فکری

د ـ علل تاریخی شکل گیری صهیونیسم:

شاید مهم ترین این علل ظهور امپریالیسم است به عنوان دیدگاهی شناختی و حرکتی سیاسی که همه جهان را فرا گرفت و جهان را از نظر تئوری و عملی به شکل ماده خالی از هرگونه قداست درآورد و آن را در خدمت ملل غرب به کار گرفت. همزمان با ظهور امپریالیسم، یهودستیزی نیز ظهور کرد که ارتباطی تام و تمام با افزایش میانگین های سکولاریسم فراگیر و نژادپرستی داشت. از همین جا به تعریف صهیونیسم می پردازیم. این تعریف در برگیرنده ساختار اساسی و فراگیر صهیونیسم که از خارج به یهود نظر می کند، نیز هست؛ پوشش یهودی شده این تعاریف در پرانتز قرار داده شده است.

صهیونیسم به شکل اساسی چنین تعریف می شود که جنبشی است برآمده از درون سامانه سیاسی و فرهنگی غرب که از خارج به یهودیان نظر می کند؛ در این نگرش، یهودیان جمعیت اضافی و سرریز هستند؛ آنها بقایای گروه های کارکردی یهودی هستند کهکارکرد و وظیفه خود را از دست داده و به شکل ملت اندامی (ارگانیک)، منفرد، مطرود و سرریز جمعیت و مازاد درآمده اند و هیچ فایده و مصرفی هم ندارند (یهودی کردن این دیدگاه هم بدین گونه است که یهود از درون به خود می نگرد به اعتبار این که ملتی برگزیده یا ملتی اندامی یا ملتی وطن از دست داده است و لذا نمی تواند رسالت خود را محقق کند).

این جمعیت اضافی (ملت) باید از وطنی که اکنون در آن زندگی می کنند (تبعیدگاه) به هر نقطه دیگری خارج از اروپا مهاجرت داده شوند (بازگشت)؛ این هر نقطه دیگر خارج از اروپا بعدها به فلسطین محدود شد (صهیون یا ارتس یسرائیل)؛ و یهودیان به فلسطین انتقال یافتند تا کارکردی جدید پیدا کنند و به عناصر وطن گزین (مهاجر) جنگجویی تبدیل شوند که در برابر تضمین بقا و ماندگاری آنان در چارچوب دولت کارکردی به منافع غرب خدمت کنند (واحه دموکراسی ـ نور ملت ها ـ مرکز فرهنگ یهودی ـ میهن ملی یهود ـ محل تحقق رسالت مقدس یهودیان).

حرکت انتقال ساکنان متضمن حرکت دیگری است که جز در مواردی اندک در ادبیات صهیونیسم ذکری از آن نمی شود. عنصر ساکن جدید هرگز ساکنان اصلی را تبعید نمی کند و یا از راه دزدیدن سرزمین ساکنان اصلی و تبدیل آنان به نیروی کار ارزان، به استثمار و بهره کشی از آنان نمی پردازد؛ بلکه فقط جای آنان را می گیرد. مهاجر صهیونیست به دنبال زمین خالی از سکنه است و در نتیجه یا باید از راه نابودسازی آنان (به روش آمریکایی) از دست آنها خلاص شود، که امری محال است یا باید آنان را از خانه و کاشانه خود تبعید کند.

به این ترتیب طرح صهیونیستی فقط یک طرح استعماری غربی و یا فقط یک طرح استعماریوطن گزین (مهاجرتی) نیست، بلکه طرحی استعماری، غربی، وطن گزین و اشغال گرانه با پوششی آشکارا یهودی است.

با همه اینها و به رغم بعضی نشانه های خاص، بلکه منحصر به فرد در صهیونیسم، به نظر ما این حرکت، حرکتی فراگیر و جهانشمول و نیز نتیجه تأثیر متقابل حرکت های جهانشمول در سطح تاریخ جهان نیست؛ بلکه نتیجه نیروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی درون تمدن غربی است.

ما بر این باوریم که صهیونیسم دشواره ای نهفته در تمدن غرب است و درک صهیونیسم جز با در نظر گرفتن بستر و سیاق این تمدن و جریان های فکری و نیروهای سیاسی اجتماعی مؤثر در آن و دشواره هایی که این تمدن با آن روبروست، ممکن نیست.

اینکه اکثر مردم تعبیر "صهیونیسم جهانی" را به کار می برند به خاطر آن است که خود صهیونیسم این نام را بر خود اطلاق کرده و بیشتر مردم هر آنچه را که غربی است با جهانی، یکسان و مترادف می پندارند.

به تمام این دلایل، تاریخ صهیونیسم در درجه اول بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ تمدن غرب است و درک آن خارج از دینامیسم تاریخ غرب ممکن نیست. ما ساختار اساسی و فراگیر صهیونیسم را به عنوان واحدی تحلیلی، گسترده و اساسی به کار می گیریم و از طریق آن تاریخ صهیونیسم را عرضه می داریم.

باید توجه داشت که تاریخی را که ما از طریق ساختار اساسی و فراگیر صهیونیسم بیان می کنیم، مرتبط با تاریخ تبدیل گروه های یهودی در غرب به گروه های کارکردی و نیز مرتبط با از دست دادن این کارکرد در دوره رنسانس است.

تبدیل گروه های یهودی به گروه های کارکردی و سپس از دست دادن کارکردشان موجب بالا گرفتنتب یهودستیزی و افزایش راه ها و شیوه های دعوت صهیونیستی میان غیریهودیان و سپس یهودیان شد؛ این همان چارچوب فراگیر تاریخی است که تاریخ غرب و تاریخ صهیونیسم میان یهودیان و غیر یهودیان و نیز تاریخ یهودستیزی را در خود جای می دهد و به هم گره می زند. ما همواره بر نظریه "دو صهیونیسم" اصرار می ورزیم؛ یعنی معتقدیم که دو نوع صهیونیسم وجود دارد؛ یکی وطنی (ماندگار) و دیگری وطن گزین (مهاجر).

هر یک از این دو بینش، تاریخ، منافع و طرفداران خاص خود را دارد، اما این دو صهیونیسم بعد از صدور اعلامیه بالفور هم پیمان و متحد شدند. البته به رغم این هم پیمانی و ائتلاف، هر یک از این دو همچنان رویکردها، اهداف و طرفداران خود را حفظ کرده اند.

با توجه به علل تاریخی شکل گیری صهیونیسم می توان تصریح کرد که تاریخ صهیونیسم، تاریخی به غایت پیچیده است؛ این تاریخ سه عنصر دارد:

1. اروپا، به اعتبار این که منبع نیروی انسانی و نیروهای حاکم امپریالیستی است.

2. فلسطین به اعتبار این که مکانی است که نیروی انسانی به آنجا انتقال می یابد.

3. جهان، به اعتبار این که اعضای گروه های یهودی در همه عالم یافت می شوند.

به رغم تعدد عرصه ها، بافت جنبش و تفکر صهیونیستی به کلی غربی است؛ چرا که جنبش های صهیونیستی تماماً مرتبط با تاریخ عمومی و کلی غرب است؛ به ویژه که اکثریت قاطع یهودیان جهان در غرب به سر می برند. پس تاریخ صهیونیسم بخش جدایی ناپذیر تاریخ تمدن غرب و پدیده های ملازم و همراه آن اعم از مثبت و منفی (مانند یهودستیزی وافزایش میانگین سکولاریزاسیون و انقلاب صنعتی) است و ارتباط زیادی هم با تورات و تلمود یا "عشق به صهیون" یا آنچه "تاریخ یهودی" نامیده می شود، ندارد. می توان علل و عوامل پیدایش صهیونیسم را به این ترتیب برشمرد:

1. شکست مسیحیت غربی در دستیابی به بینشی روشن و مشخص درباره اقلیت ها به طور کلی و نگرش آنان به یهودیان به طور خاص؛ (یعنی تلقی آنان از یهودیان به عنوان قاتلان مسیح و سپس ملت شاهد (در نگرش کاتولیکی) و وسیله رستگاری (در نگرش پروتستانی).

2. انتشار نگرش بازگشتی هزاره گرایی و تفاسیر ظاهری عهد عتیق که خود گویای افزایش میانگین سکولاریسم است.

3. وضعیت یهودیان به عنوان گروه کارکردی در جامعه غرب (مانند: بندگان دربار ـ یهودیان دربار ـ یهودیان ارندا ـ خرده تاجران و رباخواران). این وضعیت تقریباً تا ظهور بورژوازی های محلی و دولت ملی سکولار (تمرکزگرا و استبدادی)، ادامه داشت؛ از آن به بعد وضعیت یهودیان متزلزل شد و لازم بود که به دنبال کار و کارکردهای تازه ای برای خود باشند.

4. بحث و گفتگو از آزادسازی یهودیان و طرح آن در چارچوب تفکر سودمدارانه و میزان "سود" و "نفع" یهودیان برای جوامع غربی.

5. ظهور جهان بینی سکولار امپریالیستی که تمام عالم را ماده سودمندی می بیند که باید آن را به کار گرفت و از آن به شکل ابزار استفاده کرد.

6. افزایش چشم گیر و بی سابقه تعداد اعضای گروه های یهودی؛ به ویژه در شرق اروپا از آغاز قرن 19.

7. حضور یهودیان در مناطق مرزی مورد اختلافدولت های غربی.

8. ناکامی و شکست مدرنیزاسیون در اروپای شرقی که منجر به رهسپاری هزاران نفر به اروپای غربی شد و در میان دولت های [اروپای ]غربی و یهودیان آنجا نگرانی و وحشت ایجاد کرد؛ به نظر ما سال 1882، سال پیدایش صهیونیسم در میان یهودیان است. در این سال قوانین ماه مه در روسیه تزاری صادر شد و شکست و ناکامی مدرنیزاسیون را در روسیه تزاری نهادینه کرد.

9. انزوای فرهنگی یهودیان یدیشی مخصوصاً در منطقه (مهاجرنشین) و ناتوانی بخش های بزرگی از یهودیان و سازش با وضع جدید.

10. بحران یهودیت حاخامی و ظهور جنبش های اصلاح طلبانه و طرفدار ادغام و همانند شدن.

11. سقوط رهبری های سنتی گروه های یهودی (حاخام ها و ثروتمندان یهود) و ظهور روشنفکر یهودی که هویت یهودی اش را از دست داده و هویت غربی جدیدی هم به دست نیاورده بود؛ او همان یهودی غیریهودی است که غیریهودیان اصرار دارند او را در بین یهودیان طبقه بندی کنند. امثال این روشنفکرها بر آن بودند تا به تدریج جای رهبری های سنتی را بگیرند.

12. ظهور تفکر نژادی و رواج و تسلط آن بر بخش های بزرگی از جوامع غربی.

13. مهم تر از همه اینها ظهور امپریالیسم غربی به عنوان نیروی نظامی و سیاسی جهانی است؛ جهانی به این معنا که همه عالم عرصه تاخت و تاز اوست؛ این نیرو، ارتش ها به راه می اندازد، ساکنان سرزمین ها را جابجا می کند و جهان را تقسیم می نماید.

امپریالیسم غربی گمشده خویش را در اعضایگروه های یهودی پیدا کرد؛ زیرا آنها را نیروی وطن گزین (مهاجرتی) می دانست که اگر در جهان غرب باقی بمانند مشکلات امنیتی پدید می آورند، اما اگر به خارج از جهان غرب منتقل شوند و به ماده [انسانی ]جنگی تبدیل شوند که در چارچوب دولت کارکردی از آنها به نفع جهان غرب همچون وسیله و ابزاری استفاده شود، در آن صورت می توان نفوذ غرب را نیز افزایش داد. رهبران صهیونیسم را با پذیرش کارکرد و مأموریت جنگی موردنظر غرب، به اجرا درآورد.

باید توجه داشت که صهیونیسم وطنی (ماندگار) در غرب اروپا پدید آمد. در آنجا شمار یهودیان اندک بود و گروه های یهودی تا حد زیادی با جوامع پیرامون خود همانند و نیز سکولار شده بودند. این جوامع مشکلات اجتماعی خود را از راه استعمار و سازوکارهای دیگر حل می کردند. اما صهیونیسم وطن گزین اساساً در شرق اروپا پیدا شد؛ یعنی در جایی که تراکم جمعیت یهودیان زیاد بود و مشکلات اجتماعی تا سال 1917 همچنان به قوت خود باقی بود.

سپس صهیونیسم سودپرست (صهیونیسم مزدور) ظهور کرد؛ این گونه از صهیونیسم در سال 1948 در میان یهودیان کشورهای عربی و در سال 1917 در میان یهودیان اتحاد شوروی پدید آمد و در سال 1970 گرایش به آن تشدید شد. بافت و بستر تاریخی صهیونیسم سودپرست از این کشور به آن کشور و از این گروه یهودی به آن گروه متفاوت است.

ه ـ تاریخ فعالیت صهیونیسم:

نک: صهیونیسم، تاریخ

و ـ تقسیمات صهیونیسم:

در صفوف جنبش صهیونیسم تقسیماتی به وجود آمد. گرایش صهیونیسم روحی (دینی، فرهنگی) (نک: صهیونیسم دینی) بر ضرورت برانگیختن قوم صهیونیست از نظر دینی و فرهنگی در درجه اول و برانگیختن سیاسی در درجه دوم تأکید کرد. گرایش دیگر سیاسی، مسأله یهود را مسأله اساسی جاری ساکنان یهودی می بیند که طبق آن باید آنها در فلسطین در چهارچوب دولتی دارای نشان لیبرالی اسکان داده شوند. (نک: صهیونیسم سیاسی) اما گرایش کارگری معتقد است که اساسی ترین مشکل مسأله کارگران یهود است و این مشکل مگر با تأسیس دولت صهیونیسم که نوعی سوسیالیسم را پیروی کند حل نمی گردد. (نک: صهیونیسم کارگری). علاوه بر موارد فوق الذکر، تقسیمات دیگری نیز وجود دارد ولیکن همه جریانهای صهیونیستی بر ضرورت از بین بردن حق فلسطینیان اتفاق نظر دارند.

ممکن است که از این تقسیمات گفته شده پا فراتر نهند و همه گروههای صهیونیستی را به دو گروه اساسی: یهودیان مهاجر و صهیونیستهای حمایت کننده تقسیم کنند. اما هدف گروه اول جمع آوری یهودیان و اسکان آنها در فلسطین می باشد و هدف صهیونیست پشتیبان به خدمت گرفتن یهودیان دنیا است که در جاهای مختلف زندگی می کنند. برای اینکه آنها را به صورت گروههای فشار به نفع مهاجرین و کسانی که برای زندگی به فلسطین آمده اند آماده کند. همچنین هدفش جمع آوری کمکهای مالی از یهودیان پراکنده در جهان می باشد.

هر گروه صهیونیستی مؤسساتی دارد که سعی می کند اهدافش را تحقق بخشد. یهودی مهاجر که ازوطنش به فلسطین مهاجرت کرده در مؤسساتی مثل "هیستادروت" (نک: هیستادروت) و سازمانهای حزبی اسکان یهودیان "کیبوتز" (نک: کیبوتز) و گروههای نظامی مختلف مثل "هاگانا" (نک: هاگانا) و غیر آن، مقصودش را عملی کند. اما صهیونیست پشتیبان براساس ایجاد جمعیتهای مختلف استوار است که هدفش جمع آوری اموال برای مهاجرین می باشد. هر دو گروه چهارچوب تطبیقی واحدی را دارا می باشند که آن "سازمان صهیونیستی جهانی/آژانس یهود" است. (نک: آژانس یهود) شاید این نامگذاری دوگانه به طبیعت دوگانه صهیونیست اشاره دارد. پس بخش اول از این وجه تسمیه به صهیونیسم پشتیبان اشاره دارد. در حالی که بخش دوم به صهیونیست مهاجر اشاره می کند و همه گروههای صهیونیستی صرف نظر از روابط ایدئولوژیشان به [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] وابسته هستند و از آن کمک مالی می گیرند. هر چند که این امر دلالت بر اختلافات ظاهری دارد ولی در هر حال قائم به ذات و اختلافات نیست.

ز ـ اصول استراتژی صهیونیسم:

در سال 1897، اولین کنفرانس صهیونیسم در شهر بال سوئیس برگزار شد. این کنفرانس براساس تصمیمات کنفرانس بال، جنبش صهیونیسم را از رؤا و آرزو به یک واقعیت مسلم مبدل ساخت. هرتزل چند روز پس از کنفرانس، در یادداشتهای خویش این طور نوشت: "اگر بخواهم کارهای انجام شده در کنفرانس بال را در یک کلمه خلاصه کنم، باید چنین بگویم که، که دولت یهودی در بال به وجود آمد. گرچه این سخن را اگر در آن زمان می گفتم، دنیا مرا مورد تمسخر قرار می داد. در خلال 5 سال شاید و 50 سالآینده به طور قطع، همگان آن را خواهند دید. و به درستی که اراده ملت به برپایی آن دولت تعلق یافته است."

صهیونیستها در این کنفرانس جهانی که هرتزل در آن خواستار ارتباط نزدیکتر 200 یهودی به منظور سازماندهی جنبش صهیونیسم شد، به پیروزی دست یافتند. اجتماع کنندگان بال به سازمان دهی جریانهای صهیونیسم جهانی پرداخته و هیأتهای ویژه متعددی برای آن تشکیل دادند تا تصمیمات آن کنفرانس به طور متوالی به اجرا درآید. تصمیمات این کنفرانس را "پروتکلهای بال" و یا "طرحهای بال" نام نهاده اند و به "پروتکلهای سران صهیون" نیز معروف می باشد.(نک: پروتکلهای صهیونیسم)

برنامه مزبور متضمن مواد زیر بود:

الف) تشویق و ترغیب کشاورزان و صنعتگران به سکونت در فلسطین.

ب) تقویت و بزرگداشت اندیشه قومی یهود.

ج) به کارگیری طرحهای مقدماتی، برای نیل به موافقت دولتها در زمان مقتضی و در جهت دستیابی به اهداف صهیونیسم.

اهمیت اساسی این کنفرانس همانا انتقال تلاشهای صهیونیستی به مرحله ای جدید در تمام جهان بود. یعنی مرحله دوم، اقدام و ایجاد و اجرای هرچه کامل تر به منظور تحکیم سلطه و حضور صهیونیسم در فلسطین، با همکاری دولتهای استعماری.

شناخت اهداف صهیونیسم و درک طرحهای موجود آنان، بدون اشاره ای گذرا به "پروتکلهای سران صهیونیسم" ممکن نیست به علاوه این پروتکلها از حیث تاریخی، محل بحثهای بسیار است. ولی مسأله ای که به گفته "اشترفیلد" بدون هیچ شبهه ای صحیح به نظر می رسد، آن است که: این تسلط مخفیو پنهانی، یا براساس پروتکلها و یا بدون آنهاست.

بیشتر مورخین اتفاق نظر دارند که پروتکلها، در اولین کنفرانس صهیونیسم که در بال سوئیس به ریاست هرتزل برگزار شد به دعوت وی در سال 1897، وضع گردید. کنفرانس مزبور اجرای یک توطئه صهیونیستی و استراتژی صهیونیسم را براساس متن پروتکلهای صدساله (1997 ـ 1897) تصویب کرد.

البته یهودیان خود را از پروتکلها مبری دانسته و آن را دسیسه ای علیه خویش شمردند، لیکن با تطابقی که بین طرحهای موجود در پروتکلها و وقایع جاری جهان وجود داشت، چنین ادعایی تصدیق نشد. صهیونیسم برای جبران این فضاحت تلاش نمود تا تمام نسخ کتاب را به هر قیمت خریداری کند. از طرفی با استفاده از نفوذ خود در نزد انگلیس، با یک فشار دیپلماسی بر روسیه "به جلوگیری از کشتار و جمع آوری علنی نسخ کتاب پرداخت" سرانجام این مسأله با تلاشهای بسیار، خاتمه یافت.

اما این پروتکلها که مبنای استراتژی صهیونیسم است علی رغم ادعای یهود، ساخته دست آنان است. دلایل زیر می تواند این ادعا را تصدیق می کند:

1 ـ تطابق موجود بین مواد پروتکلها و وقایع گذشته در جهان.

2 ـ پروتکلها تنها با مصالح و منافع یهود قابل انطباق است و این مسلما برحسب تصادف نمی تواند باشد.

3 ـ پروتکلها با آنچه در کتب مقدس یهود مثل تورات و تلمود آمده است کاملاً مشابهت دارد. هرکس که پروتکلهای مزبور را مطالعه کند می تواند رابطه تنگاتنگ میان تفکر برتری جویانه موجود در پروتکلها و کتب مقدس را با تلاشهای تسلط جویانه برجهان، لمس کند. (نک: تلمود ـ تورات)

4 ـ نایاب شدن کتب پخش شده در مورد پروتکلها در بازارها، که خود نشانه ای آشکار از اهتمام یهود به مخفی نگاه داشتن نیات پلید خود، برضد جهان و تمدن است.

5 ـ فراماسونری که تشکیلاتی یهودی است و خواهان برپایی هیکل سلیمان در قدس، نمونه دیگری از تطابق موجود با پروتکلهاست. (نک: فراماسونری)

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.
  2. الموسوعة الفلسطینیة: "الصهیونیة"، جلد سوم، 1984.
  3. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  4. ربابعه، عازی اسماعیل: استراتژی اسرائیل، نشر سفیر، تهران 1365.