ملت بدون سرزمین

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


صهیونیسم معتقد است که یهودیان یک ملت هستند؛ اما این ملت دچار سرباری و مصرف گرایی است. صهیونیسم می پندارد که چنین عوارض بیمارگونه ای صرفا از عوارض تبعیدگاه است و هنگامی که کشور صهیونیستی تأسیس شود، یهودی به سرزمین مقدس و قومی خود بر می گردد تا در آن کشاورزی کند و آن را از اعراب خلاص می کند و خود را از تبعیدگاه می رهاند؛ همان تبعیدگاهی که بهانه ای به دست دشمنان یهودیان و یهودیت داد تا اتهامات مختلفی را نثار آنان کنند. این چیزی است که "عقیده کار عبری" (نک: کار عبری) خوانده می شد و پس از آن که این جنبه از آرزوی صهیونیسم شکست خورد، به "عقده کار عبری" تبدیل شد.

این موضوع (کار حقیقی عرب به جای کار خیالی عبری) شدیدا بر وجدان اسرائیلی فشار می آورد. در یک داستان اسرائیلی، یک پیرمرد اسرائیلی را می بینیم که با نوه اش نشسته است و خاطراتش را برای او تعریف می کند. آن دو آلبوم عکس را ورق می زنند. پدربزرگ، به عکس از دهه سی اشاره می کند که خودش داشت خانه اش را می ساخت. نوه اش به او می گوید: "بابابزرگ! مگه قبلاً عرب بودی؟" زیرا تنها اعراب به کار بنایی اشتغال دارند. این کودک براساس تجربه خودش نتیجه گیری می کند، نه براساس ادعاهای صهیونیسم.

اسرائیلی ها در تحلیل رخنه نیروی کار عرب در بخش کشاورزی می گویند: "چرا سازمان آزادی بخش فلسطین این قدر بر بازپس گیری فلسطین اصرار می کند؟ مگر نمی بیند که فلسطینیان عملاً سرزمین فلسطین را پس گرفته اند؟" صهیونیست ها خوب می دانند که زمین از آن کسی است که در آن کشت می کند.

شاید رخنه اعراب در بخش هایی نظیر کشاورزی و ساختمان سازی به معنای پرداختن آنها به کارهای تولیدی باشد. این وضعیت، مهاجران صهیونیست را به واسطه و سربار تبدیل کرده است و یا باعث شده است که آنها به کارهای غیربدنیمشغول شوند که (براساس تصور صهیونیسم) از این نظر به یهودیان گتو شباهت دارند.

بنابراین، انسان اسرائیلی فقط به مضاربه، بورس بازی و قیمت سهام و نرخ های تبدیل ارز توجه دارد. شمار کسانی که به این حرفه ها اشتغال دارند رو به افزایش است و میزان مصرف گرایی نیز به شکل قابل ملاحظه ای افزایش یافته است. اسرائیلی ها درباره این وضعیت، لطیفه ها ساخته اند. آنها شهروند اسرائیلی را "روش قطان" یعنی "سرِ کوچک" توصیف می کنند. در اصطلاحات مجازی اسرائیلی ها، کسی که سر کوچکی دارد معده بزرگی دارد و فقط به مصلحت و لذت خود و نیازهای شخصی اش می اندیشد و از خدمت به کشور یا تفکر درباره آن، کاملاً رویگردان است. او انسانی مصرف کننده و مادی گراست که لذت امروز را به فردا واگذار نمی کند.

براساس یکی از لطیفه های اسرائیلی، سیاست دولت صهیونیستی این است که مردم خود را به T.V.Cمجهز کند که این سه حرف، حرف اول T. V, Video, Carاست و آرزوی صهیونیسم این است که اسرائیل به نور ملت ها (با ولتاژ بسیار بالا) تبدیل شود، اما به گفته یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی، به جامعه سه وی (3V: Volvo, Video, Villa) تبدیل شده است [اتومبیل ]ولوُ، ویدئو، ویلا. روزنامه نگار اسرائیلی (در روزنامه ژروزالم پست) اشاره می کند که اسرائیلی ها مثل مردمان آمریکای شمالی زندگی می کنند (یعنی از سطح زندگی بالایی برخوردارند) و مثل ایتالیایی ها مالیات می پردازند (یعنی از پرداخت مالیات می گریزند) و مثل مصری ها رانندگی می کنند (یعنی دیوانه وار).

اتکاء شدید به کالاهای آمریکایی و تمایل به مهاجرت به ایالات متحده ـ که سرزمین موعود واقعی است ـ نتیجه این مصرف گرایی است. مجله "عل همشار"، مقاله ای با عنوان "خروج صهیون" به چاپ رسانده بود. کلمه "خروج" در وجدان مذهبی یهودی به معنای "خروج از مصر" و "صعود به صهیون یا ارتس یسرائیل" یعنی فلسطین است.

بنابراین، به کار بردن آن در بحث "خروج" از صهیون، تا حدود زیادی تمسخرآمیز است؛ چرا که احساس می شود وضعیت موجود، تناقض آمیز است.مقاله ای که در سال 1987 نوشته شد اشاره می کرد که پس از دوازده سال شمار مهاجران از اسرائیل به 800 هزار اسرائیلی خواهد رسید (در واقع گفته می شود که این رقم در سال 1997 به یک میلیون نفر رسید).

نویسنده مقاله، این گونه تحلیل می کند که: "اگر در نظر بگیریم که سازمان ملل در حالی تصمیم گرفت که حق یهودیان را در داشتن یک کشور خاص خود به رسمیت بشناسد که شمار مهاجران به اسرائیل، حدود 600هزار نفر بوده است در این صورت مفهوم فاجعه آمیز این داده ها را درخواهیم یافت!

طبعا مهاجران از لطیفه ای اسرائیلی در مورد سربار بودن در امان نیستند. زئیف شیف، تحلیل گر نظامی اسرائیلی، شهرک نشینی در کرانه باختری را "شهرک نشینی دولوکس" توصیف می کند؛ زیرا شهرک نشینان در آن جا مصرف کننده هستند نه پیکارگر. آنها پیش از نقل مکان به یک شهرک، اندازه استخر و مساحت ویلا را حساب می کنند. روزنامه های اسرائیلی این گونه شهرک نشینی را "شیری که هرگز بسته نمی شود" توصیف می کنند و گاه از "شهرک نشینی حرفه ای (به انگلیسی: Professional settlement) سخن می گویند؛ زیرا این شهرک نشینان در کرانه باختری، منتظر وقتی هستند که نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کنند و غرامت های مناسب دریافت کنند (آن طور که در شهرک یامیت در شبه جزیره سینا پیش آمد).

اسرائیلی ها همچنین از شهرک نشینی رفت و برگشتی (به انگلیسی: Shouttle settelement) سخن می گویند که منظور، شهرک نشینانی هستند که صرفا به خاطر ارزانی واحدهای مسکونی در کرانه باختری سکونت دارند اما در پشت خط سبز کار می کنند. به این ترتیب، شهرک ها به خوابگاه هایی تبدیل شده است که شهرک نشین ها، شب را در آن به سر می برند؛ یعنی آنها مانند پاندول میان شهرک های محل سکونت خود در کرانه باختری و دفاتر کارشان در شهرهای اسرائیل در پشت خط سبز، رفت و آمد می کنند.

هر ملتی حق دارد به اندازه ای که تلاش می کند، رنج می کشد و تولید و هزینه می کند، مصر هم بکند؛ اما در اسرائیل وضع بدین منوال نیست؛ زیراصهیونیست ها می دانند که کشور "مستقل" صهیونیستی توان آن را ندارد که بقاء و دام خود را تأمین کند و سطح زندگی بالایی را برای آنها فراهم سازد مگر آن که آمریکا به طور مستمر از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی از اسرائیلی حمایت کند و این حمایت هم وابسته به آن است که اسرائیل همچنان نقش دفاع از منافع آمریکا را ایفا کند؛ یعنی کشور صهیونیستی یک کشور کارکردی است و با توجه به کارکردی که به آن محول شده است شناخته می شود. یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی، کشور صهیونیستی را "سگ نگهبان" توصیف می کند که "سر آن در واشنگتن و تن آن در قدس قرار دارد". این توصیف، دقیق، صریح و کاملاً به قاعده است.

اما همیشه احساس می شود که این لطیفه وجود دارد؛ مثلاً هنگامی که یعقوب آریدور، برنامه "دلاری کردن" شِکل یعنی ربط آن به دلار را مطرح کرد (که در آن هنگام، از لحاظ نظری رد شد ولی عملاً به اجرا درآمد گئولا کوهین، عضو پارلمان پیشنهاد کرد که تصور آبراهام لینکلن در کنار تصاویری رهبران اسرائیل و ستاره داوود بر روی پول اسرائیل درج شود و به جای "تاریخ یهود" تاریخ آمریکا به دانش آموزان یهودی تدریس شود.

روزنامه "جروزالیم پست"، گفتگوی خیالی زیر را میان وزیر دارایی و یک شخص دیگر به چاپ رسانده بود:

وزیر: گام نخست این است که بودجه را کاهش دهیم و گام دوم، حذف شِکل و راه اندازی دلار است.

شخص دیگر: گام سوم چیست؟

وزیر: قضیه کاملاً روشن است به بروکلین (یکی از محله های یهودی نشین نیویورک) می رویم.

یکی از خوانندگان روزنامه "ژروزالم پست" در تحلیل سرباری شخصیت اسرائیلی و میزان وابستگی کشور صهیونیستی به ایالات متحده (در ژانویه 1985) مقاله ای نوشت و در آن ضمن اشاره به درخواست کمک بلاعوض پنج میلیارد دلاری از ایالات متحده پیشنهاد کرد:

"اسرائیل، پول هایی را که به خزانه اش منتقل می شود در جهت حمایت از صنایع نابرابر و ورشکسته و برای جبران زیان بورس بازان بدشانسدر بازار سهام و پرداخت به صراف های آزمند، صرف می کند و بدین ترتیب این پول ها را به باد می دهد. اسرائیل از این راه می کوشد تا به مردم خود امکان دهد تا بتواند به روش زندگی خود که بدان عادت کرده اند ادامه دهند و هزینه های دیوان سالاری بی ملاحظه ما را که چای را با اشتها می نوشد تأمین کند. لطفا اجازه دهید پیشنهاد کنم که این پول به شرح زیر هزینه شود:

اکنون اسرائیل 4235000 نفر جمعیت دارد که متشکل از 1160000 خانواده با میانگین درآمد 120/6 هزار دلار است.

اگر دولت آمریکا چکی به همین مبلغ را از سال 1985 برای هر خانواده می فرستاد ما به مزایای زیردست پیدا می کردیم: از این راه، 38552 میلیون دلار نصیب ما می شد و تمام اسرائیلی ها می توانستند در رختخواب بمانند، گلف یا تنیس روی میز بازی کنند یا تمام سال را به ماهیگیری بروند می توانستیم از دیوان سالاران نیز خلاص شویم و آنها نیز از این وضعیت بهره مند می شدند؛ زیرا کار نکردن و دریافت حقوق، برای آنها یک امر کاملاً طبیعی است و مسأله ناتوانی بخش صنعت نیز حل می شد.

شرکت هواپیمایی العال که به علت تعطیلی در روز شنبه زیان بسیاری را متحمل می شود، اگر کاملاً دست از کار بکشد، متحمل هیچ زیانی نخواهد شد. در این صورت می توانستیم مدت خدمت نظامی را (بدون پرداخت هیچ گونه عروضی) افزایش دهیم تا مردم را به کاری سرگرم کرده باشیم. در واقع عصر هزاره فرا می رسید. پلنگ (وقتی کاری ندارد) سرش را روی دست هایش می گذارد و در کنار میش چرت می زند". در این حالت، از طرح یورام آریدور در مورد دلاری کردن شکل پیروی می کنیم و این پیش بینی توراتی محقق می شود: "کودکی کوچک، آنها را رهبری خواهد کرد" (اشعیاء 11/6).

پس از حادثه پولارد، ایالات متحده به ترفیع برخی از افسران اسرائیلی که در این حادثه دست داشتند اعتراض کرد و اسرائیل در مقابل این اعتراض کوتاه آمد. در پی آن یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی پیشنهاد داد که کشور صهیونیستی انتقام بگیرد و خود پولارد را به عنوان سفیر اسرائیل در ایالات متحدهتعیین کند؛ یعنی کشور صهیونیستی یک عمل کاملاً انتحاری انجام دهد.

اسرائیلی ها ورطه تاریخی خود را به عنوان کشور اسکانی یهودیان جهان، درک می کنند. یهودیان جهان از حضور در این کشور خودداری می کنند؛ چه اکثریت قاطع آنها صهیونیست وطن گزینی (ماندگار) هستند؛ یعنی کاملاً آمادگی دارند که شعارهای صهیونیستی را درباره وطن قومی سر دهند، برای آن تظاهرات کنند و به آن کمک نمایند، اما برای اسکان در آن، هیچ آمادگی از خود نشان نمی دهند.

بوروخوف، اندیشمند صهیونیست کارگری، این گونه صهیونیسم را "صهیونیسم سالن ها" توصیف می کند و شخص دیگری، آن را "صهیونیسم بدون وطن" می نامد. این تناقضی است که اسرائیلی ها جز از راه لطیفه پردازی نمی توانند آن را بپذیرند. کشور صهیونیستی آنها شهرک هایی را در کرانه باختری احداث می کند که "شهرک های اشباح" (به انگلیسی dummy settlements) خوانده می شود؛ زیرا در آنها هیچ شهرک نشینی یافت نمی شود.

اسرائیلی ها در اشاره آشکاری به یهودیان ایالات متحده می گویند که مهم ترین "کشور یهودی" در جهان "کشور یهودی نیویورک" (the jewish state of New York) است. این، بازی با الفاظ است؛ زیرا کلمه انگلیسی state هم به معنای "کشور" است و هم به معنای "ایالت". اسرائیلی ها یهودیان آمریکا را jewish wasps هم می خوانند. کلمه "واسپ" که به معنای "زنبور" است کوتاه شده عبارت انگلیسی White Anglo Saxon Protestant یعنی "پروتستان سفیدپوست آنگلوساکسونی" است. گویا یهودیان آمریکا از لحاظ گوشت و خون و قلب و قالب، آمریکایی هستند، اما در هویت یهودی شست وشو داده شده اند.

برخی از اسرائیلی ها بر این باورند که یهودیان ایالات متحده، اسرائیل را "دیسنی لند" یهودی می دانند؛ یعنی شهر بازی یهودی که برای تفریح و گردش بدان جا می روند. بعضی دیگر می گویند که اسرائیل از نظر آنها "موزه قومی یهود" است که وارد آن می شوند و چند ساعتی را در آن می گذرانند و پر از احساسات میهنی می شوند و پس از آن، به خانه وکاشانه واقعیشان بازمی گردند.

یکی از فرهیختگان، اصطلاح "هتل صهیون" را برای توصیف رابطه یهودیان جهان با اسرائیل به کار برده است؛ زیرا آنها فقط هنگامی که هوا در بهار و تابستان خوب باشد به اسرائیل می روند و در پاییز و زمستان، آن جا را به کارگران (صهیونیست اسکانی) هتل واگذار می کنند تا در و پنجره ها را ببندند و کار نگهداری و مراقبت را انجام دهند تا گردشگران صهیونیست وطن گزینی که دوستدار هتل صهیون هستند، باز گردند (براساس یکی از تحلیل ها، اصطلاح "صهیونیسم" از فعل "یصون" [به معنای "نگهداری"] است و لذا این که صهیونیست ها به کار نگهداری بپردازند، یک امر منطقی است.

اما درباره پرداخت هزینه های میهن قومی لطیفه های بسیاری ساخته شده است. یکی از یهودیان از "یهودیت دسته چکی" سخن می گوید که منظور از آن، یهودی است که معتقد است با پرداخت صدقه به نهادهای یهودی و صهیونیستی می تواند هویت یهودی خود را تحقق بخشد. او این چک را می پردازد تا وجدانش آسوده شود و پس از آن بتوان بدون مشکل و با اشتهای زیاد از زندگی مصرفی و غیریهودی آمریکایی اش لذت ببرد.

بعضی ها معتقدند که پرداخت اعانه به میهن قومی به خاطر ترس از آن است نه به خاطر دوست داشتن آن. از همین رو حاخام آرتور هرتزبرگ، یهودیان ایالات متحده را "یهودیان نفقه" می نامد؛ یعنی آنها نه به خاطر دوست داشتن اسرائیل، بلکه به خاطر آن که از شرّ آن در امان بمانند و آن را ساکت کنند به آن اعانه می پردازند. یک اسرائیلی دیگر، تصویر مجازی کاملاً متفاوتی را به کار می برد، اما این تصویر نیز همان معنا را دارد؛ یعنی تماس موقت و عدم پایبندی. وی می گوید: یهودیان خارج، به پای اسرائیل پول می ریزند، مانند مردی که به پای معشوقه خود که چند ساعتی را با او خوش می گذراند، پول می ریزد، اما سرانجام به نزد همسر واقعی و دایمی آمریکایی اش باز می گردد!

بنابراین صهیونیست، یهودی ای است که از یهودی دیگر پول می گیرد تا یهودی دیگر را به سرزمین موعود بفرستد. در این جا او صهیونیستوطن گزینی است. یکی از اندیشمندان یهودی، صهیونیست وطن گزینی (ماندگار) را به اعضای گروه موزیک نظامی تشبیه می کند که با شور و حال شدید، عباراتی مثل "به پیش! به پیش! را می خوانند، اما خود در جایشان می ایستند و یک قدم هم به جلو نمی روند.

حتی هنگامی که یهودیان از خارج برای اسکان می آیند باز مشکلاتی پیش می آید؛ مثل مشکل سفارادها و اشکنازها که اتهامات و لطیفه هایی را نثار یکدیگر می کنند. اشکنازها سفارادها را "شوارتز" یعنی "سیاه" می خوانند و می گویند که "الفرانک کرانک" یا "شحوریم" یعنی "سفارادها بیمارند" و سفارادها نیز در واکنش به آن می گویند "اشکی نازی". از لطیفه هایی که سفارادها رد و بدل می کنند این است که از یک کودک سفارادی پرسیده شد که وقتی بزرگ شد دوست دارد چه کاره شود و او در پاسخ می گوید: "اشکنازی"!.

وضعیت مهاجران شوروی نیز چندان تفاوت نمی کند؛ زیرا اسرائیلی ها دیدند که آنها ظاهرا صهیونیست های اسکانی هستند، اما در واقع در پی یک لقمه نان و در جستجوی آن هستند که در هر مکان، حتی در سرزمین موعود، تحرک اجتماعی داشته باشند. لذا آمدن آنها به صهیون، به خاطر قداست آن نبوده است، بلکه به علت قیمت ها و فرصت های مادی آن بوده است. روزنامه های اسرائیلی، نظرات آنها را که بیانگر موضع کاملاً سودجویانه آنهاست منعکس می کنند. یکی از آنها می گوید که او نیامده است تا خودرویی به دست آورد؛ زیرا در روسیه خودرو داشته است، بلکه به این علت آمده است تا خودرو بزرگتری به دست آورد.

یکی دیگر از آن می نالد که سرزمین موعود، بسیار گرم است و دیگری علی رغم ادعاهای یهودی اش از عقیده خیالی اش چیزی جز این این نمی داند که یهودیان در یکی از روزهای هفته: سه شنبه یا شنبه شمع روشن می کنند و یکی دیگر دیوار ندبه را (که به عبری کوتل می شود) به تمسخر می گیرد و آن را "دیسکوتل" می خواند. به نوشته یکی از روزنامه های اسرائیل، این مهاجران روی چمدان هایشان نشسته اند؛ یعنی در کمین فرصتمناسبی هستند تا از صهیون بگریزند و به جای دیگر بروند که بتوانند در آن جا تحرک اجتماعی بیشتری داشته باشند.

یک روزنامه نگار بدذات اسرائیلی در بخشی از روزنامه "ژروزالم پست" با عنوان "ستون پنجم" در تحلیلی وضعیت مهاجران جدید، مقاله ای طنزآمیز می نویسد.

مقاله از دفتر کاریابی در اسرائیل آغاز می کند که جوانی ظاهرا باهوش وارد آن می شود و مسؤول از او می پرسد: چه کار داری؟ وی می گوید: "مهاجر جدید". مسؤول از این پاسخ او متوجه می شود که او جزو از راه رسیدگان است و از او می پرسد دوست داری چه کار کنی؟ جوان در پاسخ می گوید: "مهاجر جدید".

بله متوجه شدم که "مهاجر جدید" هستی اما چه نوع کاری دوست داری انجام بدهی؟

"مهاجر جدید".

مسؤول لبخند می زند؛ زیرا مطمئن می شود که جوان، عبری نمی داند و برای همین کاملاً شمرده و آهسته می گوید:

تو

مهاجر

جدیدی

خوب کجا متولد شدی؟

جوان در پاسخ می گوید: "بتاح تکفا". مسؤول وقتی این را می شنود به شدت شگفت زده می شود؛ زیرا بتاح تکفا نخستین شهرک صهیونیستی در فلسطین است و امکان ندارد که کسی که در آن به دنیا آمده است از راه رسیده باشد و حتما در خاک فلسطین اشغالی به دنیا آمده است و زبان اولش عبری است.

وقتی مسؤول، از جوان توضیح می خواهد او می گوید: شنیدم که شما برای مهاجران جدید، کارهایی دارید. من بیکارم؛ لذا تصمیم گرفتم که یک مهاجر جدید باشم... شنیدم که صدها میلیون دلار برای کمک به مهاجران جدید اختصاص داده شده است. چرا من مهاجر جدید نباشم تا از این کمک استفاده کنم؟ مثلاً می توانم یاد بگیرم که چطور به عبری اصیل سخن بگویم و می توانم یاد بگیرم که آنرا با لهجه بدی صحبت کنم و مانند مهاجران جدید، لباس های خنده دار بپوشم. ببین، من حاضرم همه این چیزها را فدا کنم. یک سال است که خدمت سربازی را تمام کرده ام و هنوز کاری پیدا نکرده ام. شنیده ام که بسیاری از دوستانم از این کشور کوچ کرده اند، اما من نمی خواهم چنین کاری را بکنم؛ چون به صهیونیسم ایمان دارم و این کشور را دوست دارم و اگر تنها راه بقاء این است که "مهاجر جدید" حرفه ای و خوب بشوم، این کار را خواهم کرد.

می دانم که این به معنای آن است که عضوی خواهم شد در یک اقلیت کوچک، و دلم برای میهن اصلی ام تنگ می شود... خُب!... اشکالی ندارد! اگر مصلحت این باشد من حاضرم این کار را انجام دهم. پس یک مهاجر جدید ایده آل خواهم شد و مدتی کمی را در آموزشگاه زبان عبری سپری خواهم کرد و خود را کاملاً با ارتش وفق خواهم داد. به شما قول می دهم که مثل مهاجران جدید، همه چیز بخواهم. من شورای جذب [مهاجران] را به تنگ می آورم چون از شکایت درباره چیزهایی که نیاز دارم دست بر نخواهم داشت.

نویسنده از مهاجر جدید، مصرف گرایی او، جستجوی او از رفاه و شکوه های مستمر او، تصویر طنزآمیز دقیقی ارائه می دهد. در این جا مسؤول به "مهاجر جدید" نرمش نشان می دهد، ولی مشکلی پیش می آید و آن این که تولد او در بتاح تکفا ثبت شده است و در نتیجه امکان این که "مهاجر جدید" قلمداد شود وجود ندارد. جوان به او می گوید که هیچ مشکلی وجود ندارد و برگه الصاقی درخواست می کند وقتی مسؤول دلیل آن را می پرسد، جوان به او می گوید که وزارت کشور، برگه هایی الصاقی صادر می کند در آن آمده است که اطلاعات مذکور در این ورقه از لحاظ قانونی، قومیت را ثابت نمی کند.

در این جا مسؤول، حرف او را رد می کند و برایش توضیح می دهد که برگه های الصاقی به موضوع یهودی بودن ارتباط دارد؛ یعنی هر کس که خود را به عنوان یهودی به ثبت رساند لزوما به معنای آن نیست که براساس شریعت، یهودی شده است. به گفته این مسؤول، در این جا منظور، یهودی شدن غیرشرعی است. جوان به او می گوید: اما تعلق بهنسل صابرا که همیشه با من است چه؟

عبارت اخیر، وضعیت را به طور خلاصه و کامل، بیان می کند و نشان می دهد که ممکن است میان تازه رسیدگان و شهرک نشینان قدیمی نزاع رخ دهد.

همین نویسنده، مقاله طنزآمیز دیگری می نویسد و در آن سرنوشت صهیونیسم و وضعیت آن را تحلیل می کند. عنوان مقاله، "صهیونیسم جاویدان" است. این مقاله، گفتگویی است میان یک بدبین و یک خوشبین. وقتی که فرد بدبین، مرگ صهیونیسم را اعلام می کند، فرد خوش بین ابراز اطمینان می کند که صهیونیسم جاویدان خواهد بود.

او دلایل و برهان های قاطعی ارائه می دهد و تأکید می کند که مهاجرت صهیونیستی از ایالات متحده، هنوز در آغاز راه خود است. او با اطمینان می گوید: "کنسولگری اسرائیل در نیویورک، صد جنازه فرستاده است؛ زیرا یهودیان آمریکا دوست دارند در اسرائیل دفن شوند" (این یک طنز نیست، بلکه یک واقعیت و تداوم سنت های مذهبی یهودی است).

بنابراین، به گفته خوش بین، مهاجران می آیند، اما در بخش کالاها؛ و آداب صهیونیستی هنوز برگزار می شود، اما در دفاتر کفن و فن و با این شعار: "مرده ها، مومیایی هایی را که دوست دارند آسود بیارمند به من بدهید" (این، تعریضی تمسخرآمیز به شعاری است که در پایین تندیس آزادی در ایالات متحده نگاشته شده است). تمایل یهودیان آمریکا به دفن شدن در اسرائیل، دلیلی بر این است که آنها می خواهند زندگی موقت و دنیوی خود را در ایالات متحده بگذرانند، اما وقتی که پای ابدیت به میان می آید، آنها می دانند که میهن واقعیشان، اسرائیل است.

به همین علت "صهیونیسم جاویدان است". "آنها می توانستند در یکی از مناطق پر درخت ایالات متحده دفن شوند، اما ترجیح می دهند که در سرزمین موعود، و در میان ملت خود و در یک تابوت چوبی به خاک سپرده شوند... چه مهاجران مخلصی هستند... هیچ وقت نمی بینی که از دوری میهنشان و یا از این که در اسرائیل، "کنتاکی فراید چیکن" وجودندارد، بنالند، حتی اصلاً آنها را نمی بینی. آسمان را سپاس! می پنداشتیم که مهاجرت از ایالات متحده، به آخر رسیده است... اما اکنون واقعیت را یافتیم... آمریکایی ها به خاطر حضور در اسرائیل می میرند".

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.