مرزهای امن

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


مفهوم مرزهای امن برای اولین بار در زمان جنگ اعراب و اسرائیل و در قطعنامه شورای امنیت، شماره 242 به تاریخ 24/11/1967 که پس از جنگ 1967 صادر شد، پدیدار شد. (نک: جنگ 1967 در سازمان ملل متحد) قبل از آن تعیین خطوط نهایی یا مرزهایی که بین سرزمینهای دو طرف درگیر فاصله بیندازد در قطعنامه های سازمان ملل و اسناد آن سابقه نداشت تا اینکه در قطعنامه تقسیم فلسطین که آن را مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 29/11/1947 صادر کرد و ترسیم واضح و مشخص مرزهای پیشنهادی بین دو کشور (عربی و یهودی) را دربرداشت. پس از آن بیانیه 242 صادر شد که مرزهای مشخص جدیدی تعیین نکرد، بلکه حق هر کشور را در منطقه خاورمیانه داشت که در داخل مرزهای امن و به رسمیت شناخته شده، بی آنکه مورد تهدید و فشار واقع شوند. با صلح و آزادی زندگی کند. می توان گفت که سازمان ملل متحد، بدین وسیله هیچ حد و مرزی را برای اسرائیل غیر از حدود مشخص شده در نقشه، ضمیمه قطعنامه تقسیم برای کشور یهودی. مورد قبول و تأیید قرار نداد.

در سال 1949 اسرائیل براساس اظهار آمادگی به اجرای قطعنامه تقسیم به عضویت سازمان ملل پذیرفته شد. (نک: اسرائیل در سازمان ملل متحد، عضویت)

می توان گفت که نظریه مرزهای امن، پیش از جنگ 1967 مورد نظر اسرائیل نبود؛ زیرا در آن زمان راهبرد اسرائیل، مبتنی بر "نخستین ضربه تهاجمی" یا "جنگ پیشدستان" و "انتقال جنگ به خاک دشمن" بود. اما پیروزی 1967 و مبنا قرار دان نظریه مرزهای امن، اسرائیل را بر آن داشت که راهبرد "دفاع ثابت انعطاف پذیر یا مثبت" و "راهبرد بازدارندگی" را در پیش گیرد.

پس از جنگ 1967، اسرائیل پنداشت که به "مرزهای امن" دست یافته است. این اصطلاح، ازآن جا ناشی شد که رهبران صهیونیست در جریان جنگ 1967 می خواستند توجیهی برای سلطه بر زمین های اشغالی عربی پیدا کنند. ایگال آلون، می گوید: "مرزهای امن مرزهای سیاسی است که متکی بر عمق جغرافیایی و موانع طبیعی مانند موانع آبی، کوهی، صحرایی و گذرگاه های تنگ است که مانع از پیشرفت نیروهای زرهی می شود".

بدون تردید، منظور او از موانع آبی، کانال سوئز، رود اردن و رود لیطانی است و منظور از موانع کوهی، ارتفاعات جولان، و منظور از موانع صحرایی و گذرگاه های تنگ، صحرای سینا و گذرگاه های آن است. این موانع، یک عمق راهبردی برای اسرائیل ایجاد می کند و به آن امکان می دهد که به هر یورش عربی واکنش مناسب نشان دهد.

نشان دیگر از اهمیت این زمینها برای اسرائیل این است که اسحاق رابین، رئیس ستاد ارتش پس از جنگ 1967 گفته بود: "اگر اسرائیل از مناطقی که به دست آورده است عقب نشینی کند، مرتکب اشتباه تاریخی شده است".

وی تأکید کرد: "ما در جنگ ژوئن به خطوط ایده آل نظامی رسیدیم که اکنون، مهم ترین دستاورد ما همین است". شرط اصلی که رابین برای عقب نشینی اسرائیل از برخی از دستاوردهای خود، یا برای "عقب نشینی به مرزهای کوچک تر از مرزهای ژوئن 1967 مقرر کرده بود، فقط به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی اعراب بود.

روشن است که عقب نشینی کامل، مسأله ای است که در برنامه های اسرائیل، هیچ جایگاهی ندارد و رابین آن را یک اشتباه تاریخی می خواند، صلحی که رابین از آن دم می زند با تسلیم شدن به عمل انجام شده و پذیرش شروط اسرائیل و خواسته های توسعه طلبانه آن چندان تفاوتی ندارد. این خواسته های توسعه طلبانه، در پس پرده "مرزهای امن" و فریب کاهش جزئی "مرزهای کنونی" پنهان شده است.

اسرائیل بیانیه 242 را چنین تعبیر کرد که منظور آن عقب نشینی نیروهای اسرائیلی از بخشی از اراضی اشغالی در جنگ 1967 می باشد نه از همه آن اراضی.

از زمان صدور بیانیه 242 تاکنون، مسئولین و سیاستمداران اسرائیلی، چه در داخل حکومت و یاخارج از آن، به صدها تعبیر و توضیح مختلف درباره مفهوم مرزهای امن پرداختند. با توجه به اختلاف نظر این سیاستمداران در مورد این مفهوم ولی همگی بر سه منطقه اتفاق نظر دارند:

1 ـ این مرزهای امن شامل خطوط ماقبل 5/6/1967 نمی شود

2 ـ عقب نشینی اسرائیل از هر بخشی از اراضی اشغالی نباید قبل از توافق بر حدود و مرزهای نهایی امن بین اسرائیل و همسایگان صورت گیرد.

3 ـ بحث و بررسی در مورد مرزهای امن، بحث در امنیت و سلامت اسرائیل و مرزهای آن می باشد. و آن بدون در نظر گرفتن شرایط امنیت و شروط سلامت طرفهای دیگر انجام می شود. با توجه به این اصول و احکام، جمعی از احزاب و سیاستمداران اسرائیل دست به طرحهایی زدند که در آنها، حدود و مرزهای بین المللی و حدود و مرزهای امن، و مرزهای جلودار (مانع) و مرزهایی که می توان از آنها دفاع کرد، را ترسیم کردند.

اما جنگ 1973 همه آرزوهای اسرائیل در مورد مرزهای امن را بر باد داد و به روشنی ثابت کرد که کلیه خطوط دفاعی که اسرائیل بر مبنای این مرزها تعیین کرده بود و آن را امن می شمرد، در اولین تجربه اش در جنگ 1973 با شکست روبرو شد. به همین علت، از نو راهبرد قدیمی و اصلی خود را که مبتنی بر جنگ و نظریه "بازدارندگی" و "بهانه جویی برای جنگ" بود در پیش گرفت.

اما نظریه "مرزهای امن" اگرچه با شکست روبرو شد در راهبرد اسرائیل، از جایگاه برجسته ای برخوردار است؛ زیرا تنها توجیه اسرائیل برای حفظ زمین های اشغالی به شمار می رود. به نظر می رسد که این نظریه، پیش از آن که بخشی از نگرش نظامی اسرائیل باشد، بخشی از راهبرد سیاسی آن است. لذا "مرزهای امن جغرافیایی" به "مرزهای امن سیاسی" تبدیل شد و دیگر برای امنیت اسرائیل مهم این بود که در امور همه کشورهای منطقه ـ چه همسایه آن باشد و چه نباشد، و از اقیانوس اطلس گرفته تا خلیج فارس ـ دخالت کند؛ زیرا اسرائیل، این منطقه را محیط دشمن می دانست.

بدین ترتیب، مفهوم امنیت از نظر اسرائیل، دو جنبه پیدا می کند: از یک سو، دارای مفهوم سیاسیاست؛ بدین معنا که اسرائیل حق دارد در همه مسایل جهان عرب اظهارنظر کند؛ زیرا این مسایل، در امنیت اسرائیل تأثیر دارد، و از سوی دیگر مفهوم جغرافیایی دارد به معنای آن که اسرائیل حق دارد که "مرزهای امن و شناخته شده"ای داشته باشد و تنها اسرائیل حق دارد که این مرزها را تعیین و ترسیم کند.

شاید بیانات نخست وزیر اسبق اسرائیل خانم گلدامایر در سال 1971 مبنی بر اینکه مرزهای بین المللی اسرائیل هرجا که یهودیان سکونت داشته باشند، مشخص می شود، و طرح مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل درباره کرانه غربی فلسطین صادره روز 28/12/1977 که منجربه انضمام کرانه غربی و نوارغزه به اسرائیل گردید، تصویر نزدیکتری از حقیقت موضع رهبران اسرائیل درباره مرزهای امن را ترسیم می کنند. مخصوصا پس از اینکه بگین در ماه مارس 1978 به ایالات متحده آمریکا ابلاغ کرد که قطعنامه 242 شامل کرانه باختری نمی شود. به دلیل اینکه این اراضی اشغالی نیستند، بلکه آزاد هستند.

اضافه می کنیم که اسرائیل متعهد هیچ نوشته ای که مفهوم حدود و مرزهای امن را توضیح و تشریح کند، در برابر ملل متحد نشد. و در جوابیه هایی که به نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد، سفیر گونار یارنگ تقدیم کرد. از تعیین و مشخص کردن آن مرزها، سر باز زد. یارنگ طی یادداشتی که در 9/3/1969 به اسرائیل ارائه داد، دو سؤال زیر را مطرح کرد:

1) معنا و مفهوم مرزهای امن و مورد قبولی که اسرائیل دم از آنها می زند چیست؟

2) آیا اسرائیل با عقب نشینی نیروهای مسلح خود از اراضی اشغال شده در جنگ اخیر موافقت می کند؟

و اسرائیل طی یادداشتی در 2/4/1969 چنین پاسخ داد:

1) هنوز هیچ گونه حدود مرز امن و به رسمیت شناخته شده بین اسرائیل و کشورهای عربی وجود ندارد. به همین دلیل باید برپایی این مرزها را بحثی از عملیات برقراری صلح دانست. و باید برای برقراری آتش بس، معاهدات صلحی که به موجب آنها مرزهای دایم و امن و مورد قبول به وجود می آید، از طریق گفتگو بین دولتهای درگیر امضاء و مورد توافق طرفینقرار گیرد.

2) در صورت توافق بر مرزهای دائم و امن و مورد قبول، و برقراری آن بین اسرائیل و هر کشور عربی و مشخص کردن و تشکیل نیروها با توافق کامل و طبق مرزهای تعیین شده در معاهدات صلح انجام و اجرا خواهد گردید.

یارنگ در 8/2/1971 یادداشتی را در مورد تعهدات متقابل به مصر و اسرائیل فرستاد و به دنبال آن اسرائیل طی یادداشتی در 26 فوریه، مبنی بر ارائه تعهد زیر جواب داد:

عقب نشینی نیروهای مسلح اسرائیل از خط اسرائیل ـ مصر برای ایجاد آتش بس به مرزهای امن و مورد تأیید در معاهده صلح مشخص می شود. و اسرائیل به خطوط ماقبل 5 ژوئن 1967 عقب نشینی نخواهد کرد.

اسرائیل در شکایات خود چنین استناد می کرد که مرزهای امن قعطنامه 242 غیر از خطوط ماقبل ژوئن سال 1967 می باشد و این بیانیه در متن انگلیسی به تقاضای عقب نشینی نیروهای مسلح اسرائیل از اراضی اشغال شده در جنگ اخیر اکتفا کرده است. در نتیجه اراضی که باید از آن عقب نشینی کند و یا عقب نشینی به آنها پایان پذیرد، را تعیین و مشخص نکرده است.

آنچه مورد ملاحظه است این است که دلیل اسرائیل مبنی بر اکتفای متن انگلیسی بیانیه به تقاضای عقب نشینی جزئی، از لحاظ قانونی و زمانی، صحت ندارد و بیانیه خواستار عقب نشینی از اراضی با صیغه میهن و اینکه در جنگ اخیر اشغال شده باشد، گردید. در نتیجه عقب نشینی شامل هر سرزمینی که این صیغه در مورد آن به کار رود، می شود و هر گونه استثناء قرار دادن سرزمین یا سرزمینهای اشغالی از حکم مقرر عقب نشینی بیانیه، برخلاف نص بیانیه است و آن را با تحریم "اجازه استیلای اراضی از طریق جنگ" صریحا رد می کند. این نص در مقدمه قطعنامه آمده است.

همچنین متنهای فرانسوی و اسپانیولی و روسی و چینی بیانیه ـ که زمانهای رسمی سازمان ملل متحد بوده و از قدرت و اهمیت یکسانی برخوردارند ـ به وضوح نشان می دهند که این عقب نشینی از اراضی اشغالی در جنگ اخیر می باشد. اضافه می کنیمکه درک یارنگ از مرزهایی امن آن طور که در بیانیه آمده است، با گفته های مذکور تطابق دارد. و علت آن این است که در یادداشت مورخه 8/2/1971 از اسرائیل خواسته شده است که: متعهد شود تا نیروهای خود را از اراضی اشغالی جمهوری عربی مصر تا مرزهای بین المللی گذشته که بین مصر و دولت استعماری انگلستان و فلسطین برپا بود، عقب ببرد.

بالاتر از همه اینها در احکام قانون بین المللی تئوری به نام مرزهای امن وجود ندارد و احکام این قانون بر این اساس استوار است که حدود و ثغور هر کشوری چه به طور عرضی و یا توافقی باید مشخص و شناخته شده باشد. همچنین این قانون بین المللی، براساس رد مبدأ و منشأ اعتراف به آثار و نتایج مربوط به اشغال، مخصوصا در مورد انضمام اراضی و تحت هر بهانه و دلیلی، استوار است. و آن طبق مبدأ معروف هرچه که بر باطل استوار گردد باطل است صورت می گیرد.

بدین ترتیب دلایل و براهین اسرائیل برای توحید مرزهای امن که زمینه های توسعه طلبی وی در انضمام اراضی جدید به آن را فراهم می سازد، به کلی لغو و منتفی شد.

درواقع چنین توجیهی جز براساس دشمنی و تجاوز و تمایل به توسعه طلبی از طریق به کارگیری نیروی اسلحه امکان پذیر نیست و آن بهانه اسرائیل جهت توسعه و امتداد مرزها، و بازگشتی جدید به تئوریهای قدیمی نازیسم می باشد. تئوری که می گفت: مرزهایی ایجاد شده دست انسان را می توان با زور و قدرت عوض کرد و رشد و توسعه کشور نشانه زنده بودن آن است.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. شحانه، ابراهیم: الحدود الآمنه و المعترف بها، 1974، بیروت.

ـ گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت،سند شماره س/10929 در تاریخ 8/5/1973.