گلدمن، ناحوم (1982-1894)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


ناحوم گلدمن (Nahum Goldman) یکی از رهبران مشهور صهیونیست وطنی و مؤسس کنگره جهانی یهود است. وی در لیتوانی متولد و در آلمان بزرگ شد و در همانجا تحصیل کرد و به درجه دکترا در حقوق رسید. در جوانی به جرگه صهیونیست ها پیوست. در دوران جنگ جهانی اول و پس از آن تلاش کرد نظر دولت آلمان را به برپایی یک میهن ملی برای یهودیان در فلسطین و تحت نظر آلمان، جلب کند (او نیز چون هرتزل از شیفتگان روحیه نظامی پروسی بود). همراه با کلاتزکین، انتشارات اشکول را برای نشر کتب عبری تأسیس کرد. از اعضای گروه کارگر جوان بود. اما از این گروه کناره گرفت و به گروه صهیونیست های تندرو پیوست و از سال 1921 در تمام کنگره های صهیونیسم حضور یافت.

در سال 1936 در تأسیس کنگره جهانی یهود مشارکت کرد. از آن پس با موسولینی، رهبر فاشیست، ایتالیا، روابط دوستانه ای برقرار کرد. موسولینی تلاشهای گلدمن را در تأسیس کنگره جهانی یهود در سال 1938 ستود و در ملاقاتی با وایزمن از فکر تأسیس این کنگره استقبال کرد؛ و آمادگی خود را برای پشتیبانی از کنگره به وایزمن اعلام نمود.

در سال 1940 تبعه آمریکا شد و در فاصله سال های 1953 تا 1977، گلدمن ریاست کنگرهجهانی یهود و از سال 1956 تا سال 1968 ریاست سازمان جهانی صهیونیسم را برعهده داشت و در سال 1964 به تابعیت اسرائیل درآمد، اما در اسرائیل نقش سیاسی مهمی نداشت.

از مهم ترین اقدامات گلدمن در تقویت و حمایت تجمع وطن گزین (اسرائیل)، حل و فصل نهایی معاهده غرامت آلمان بود که برطبق آن دولت آلمان به اسیران یهودی که خانواده هایشان در اردوگاه های کار به قتل رسیده بودند، باید غرامت پرداخت می کرد. بیشتر این غرامت ها که بالغ بر 822 میلیون دلار می شد، به جیب اسرائیل رفت که این مبلغ، غیر از غرامتی است که به افراد پرداخت شد. گلدمن شخصا اعتراف کرد که مجموع غرامت های پرداخت شده، در حدود چهار میلیارد دلار بوده است.

با وجود صهیونیست بودن گلدمن و نقش فعال او در اسکان یهودیان در فلسطین ولی با بن گورین اولین نخست وزیر اسرائیل در مسئله محکومیت یهودیانی که از مهاجرت به اسرائیل سر باز می زنند به مخالفت برخاست. هرچند وی نقش اصلی و محوری اسرائیل را در زندگی یهودیان قبول داشت، اما ضرورتی در مهاجرت به اسرائیل (فلسطین اشغالی) نمی دید از آن پس گلدمن کوشید تا با تمسک به مسئله حق یهودیان در آمیزش فرهنگی کشور در حال سکونت خود، وضع زندگی اقلیتهای یهودی جهان را بهبود بخشد.

گلدمن در اواخر زندگی خود، در رابطه با اعتراف به حق موجودیت مردم فلسطین، ضرورت عدم توسل به زور و کاهش استفاده از نیروی نظامی را یادآور شد. وی همچنین همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای عربی همسایه از طریق راه حل صلح گرایانه در خاورمیانه را خاطرنشان کرد. لذا پس از سال 1967، انتقادهای گلدمن به اسرائیل درباره مسأله صلح فزونی گرفت؛ به همین دلیل در سال 1968 دیگر به ریاست سازمان جهانی صهیونیسم انتخابنشد و از این پس به تابعیت سوئیس درآمد. در سال 1969 کوشید تا از مصر دیدار کند، اما گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل با این کار به مخالفت برخاست. گلدمن از کارتر خواست تا لابی طرفدار اسرائیل را در ایالات متحده براندازد.

ملاحظه می شود که در سطح فلسفی و فکری، در اندیشه گلدمن دو جریان متعارض وجود دارد: جریان اول حلولی و کمونی و صهیونیستی و از نظر سیاسی تاریخ ستیز است. تاریخ یهودی، به نظر گلدمن، نشان دهنده بی همتا بودن ملت یهود است که در طول تاریخ به سبب توانایی های روحی و وحدتش باقی مانده است؛ این همان توانایی هایی است که به تاریخ بشریت شکوه و معنا می دهد؛ گویی ملت یهود، همان مطلق نهفته در مرکز تاریخ و محور اساسی آن است. حتی رابطه ملت یهود با دیگران، شبیه رابطه مسیح با کسانی است که او را به صلیب کشیدند. بشریتی که یهودیان در میان آن به سر می برند، مسؤول عذاب و شکنجه آنان است.

این امت، با سرزمین فلسطین ارتباطی حلولی و اندام وار دارد؛ از همین رو، دولت صهیونیستی ضرورت پیدا می کند و حقوق یهودیان بر سرزمین فلسطین مطلق می شود. حتی اگر مسلم شود که اعراب هم حقی در فلسطین دارند باید بدانیم که این حقوق با حقوق مطلق یهودیان بر فلسطین قابل قیاس نیست.

اما بعد وطنی صهیونیسم گلدمن این بینش حلولی را با چیزی که کم تر حلولی است و بیشتر باز و فراخ، کامل می کند ایمان به این اصل که خدا در همه پیچ و خم ها و فراز و نشیب های تاریخ یهودی مجسم نمی شود و پیوسته در آن حلول نمی کند. این اعتقاد حوزه وسیعی برای آزادی انسان پدید می آورد و نیز در آن از سرنوشت محتومی که خدا از آغاز آفرینش برای یهودیان رقم زده، خبری نیست؛ چون اگر قرار باشد که خدا عامل پیروزی سال 1967 باشد بدونشک همو نیز مسؤول آشویتس است؛ یعنی گلدمن معتقد است که خدا منزه از طبیعت و تاریخ است و در مخلوق حلول نمی کند و ذوب نمی شود؛ از این رو انسان مختار است و نه مجبور.

گلدمن، بدین شیوه قادر است که به تاریخ یهودی نظر اندازد. او می تواند این تاریخ را ارزش گذاری کند و بینش ملودرام مشیحانی را به سخره بگیرد. گلدمن یهودیان و انگلیسیان را چنین مقایسه می کند: "در قرن گذشته انگلیسی ها امپراتوری [استعماری ]خود را از دست دادند، اما این غم و اندوه را پشت سر گذاشتند، وی یهودیان که دو هزار سال پیش هیکل را از دست داده اند، هنوز از مویه و زاری برای آن دست برنداشته اند، حتی روزی را به شیون و زاری اختصاص داده اند؛ اگر امپراتوری خود را از دست می دادند، لابد یک هفته، [در سال] روزه می گرفتند"؛ یعنی معتقد است که این مرکزیتی که یهودیان به خود می دهند و یا حلول گرایی یهودی به آنان می دهد، آنان را در فشار گذاشته و از انسانیت تهی ساخته و مسؤولیتی سنگین بر دوش آنان گذاشته است.

اگر تاریخ نه موضع حلول خدا، بلکه عرصه آزادی انسان باشد، دیگر هیچ جبر و ضرورتی در کار نخواهد بود و درگیری و کشمکش عربی اسرائیلی هم ضرورت ندارد. سرزمین فلسطین نیز، آن طور که صهیونیست ها ادعا می کنند، سرزمینی بدون ملت نیست. یهودستیزی هم پدیده ای ابدی و ازلی نیست. همین طور، یهودیان جهان هم دارای هیچ وحدت حلولی اندامی بین خود یا بین خود و اسرائیل نیستند.

این دو بینش (حلولی و انسانی) در دو بینش کاملاً متضاد (مثل بینش صهیونیست های وطنی) نمود پیدا می کنند. بنابر همین بینش، یهودی حق دارد نسبت به کشور خود احساس وفاداری کند، اما در همان حال حق دارد به اسرائیل هم احساس وفاداری کند؛ بی آنکه هیچ احساس تضاد و تناقضی کند؛ چونگلدمن یهودیان جهان را از مسؤولیت هایی که بینش حلولی بر دوششان می گذارد، آزاد ساخته است و اسرائیل را در دایره قداست باقی گذاشته است. از این رو، وفاداری یهود [به کشورش] وفاداری سیاسی و تاریخی است، اما وفاداری او به اسرائیل وفاداری دینی و حلولی است (گلدمن شخصا هم به ژنو سکولار و هم به قدس حلولی احساس وفاداری می کند).

به تمام این دلایل، بازگشت به صهیون مسأله ای حتمی و ضروری یا مطلوب نیست. یهودیان می توانند در کشورهای خود باقی بمانند [و به اسرائیل مهاجرت نکنند] و در عین حال هویت [یهودی] خود را حفظ و از حقوق خود دفاع کنند. لذا مهاجرنشین صهیونیستی نباید در امور آنان دخالت کند. به جای تبلیغ و سروصدا برای هجرت یهودیان شوروی و در فشار و تنگنا گذاشتن آنان، باید برای بهبود وضعیت آنان و تضمین حقوق کاملشان، مبارزه کرد. همین طور، یهودیان جهان نیز نباید در امور اسرائیل دخالت کنند؛ حتی گلدمن خواستار آن است که مأموریت و وظیفه اصلی سازمان صهیونیسم حمایت از یهودیان در هر کشور باشد و روابط سازمان با اسرائیل در درجه دوم قرار بگیرد.

در این صورت، اسرائیل چه نقشی در زندگی یهودیان جهان خواهد داشت؟ همین جاست که موضوع مرکز معنوی (نظریه آحاد هاعام) مطرح می شود. گلدمن معتقد است که جدایی کامل یهودیان جهان از یهود و یهودیت به منزله نوعی مرگ قلبی است (تبعیدیان روحی بن گوریون). برای آنکه قلب و روح یهودی از نعمت آزادی برخوردار شود، باید کشوری خاص وجود داشته باشد تا مرکز معنوی آنان باشد و افکار جدید در آن پدید آید و الهام بخش ملت پراکنده یهود شود.

هماهنگی و همراهی یهودیان جهان با اسرائیل، یا مرکز معنوی، بخش اساسی از زندگی هر دو [یهودو اسرائیل] است. اگر وجود یهودیان جهان بدون وجود دولت غیرممکن است (چون وجودشان در خطر ادغام و همانندی و ذوب شدن در دیگر جوامع است)، وجود دولت کوچک اسرائیل نیز بدون دیاسپورا (یهودیان جهان) غیرممکن است؛ یعنی یهودیت دو مرکز دارد.

به رغم آنکه گلدمن در رابطه یهودیان با دولت صهیونیستی، این دولت را مطلق می کند، اما رابطه این دولت را با دولت های عرب پیچیده تر می بیند. از نظر گلدمن اسرائیل تقریبا به طور کامل به دولت های غربی تکیه دارد، در حالی که او معتقد است اسرائیل باید با واقعیت عربی پیرامون خود تعامل داشته باشد؛ به ویژه که زمان به نفع اسرائیل پیش نمی رود و تمام پیروزی های اسرائیل هم تاکنون نتوانسته است مسأله را به طور نهایی حل و فصل کند.

در دوره معاصر، تمام ملت ها، حتی کم شمارترین آنها، از حق تعیین سرنوشت برخوردارند که باید این حق شامل فلسطینی ها نیز بشود. لذا گلدمن خواستار شناسایی سازمان آزادی بخش فلسطین بود (البته با شرایط صهیونیستی). او معتقد بود که اسرائیل باید در چارچوب تضمین های بین المللی صلح را بپذیرد و مانند یک دولت در منطقه خاورمیانه رفتار کند؛ زیرا بدون صلح و تفاهم با اعراب هیچ آینده ای برای یهودیان وجود ندارد. حتی او خواستار آن شد که اسرائیل (به منزله مرکز معنوی یهودیان) به سوئیس شرق تبدیل شود؛ دولت کاملاً بی طرفی که در خارج از درگیری ها و سیاست های بین المللی قرار دارد.

گلدمن بی طرفی اسرائیل را بر دو اساس توجیه می کند: یکی حلولی و بسته؛ و دیگری انسانی باز. دولت بی طرف اسرائیل به منزله تاج افتخاری است که یهودیان در برابر تحمل هزار سال درد و رنج بر سر می نهند و بی طرفی این دولت، به همکاری وسیع و گسترده ای خواهد انجامید که منطقه را به دوره ایشبیه به دوره مشیحانی نزدیک می کند. اما توجیه تاریخی سیاسی اسرائیل، از نظر گلدمن، برآمده از شناخت او از دو عنصر اساسی درباره اسرائیل است:

1. فقط بیست درصد یهودیان جهان در اسرائیل زندگی می کنند؛ و تصور اینکه اکثریت یهودیان جهان در آینده در اسرائیل گرد هم خواهند آمد؛ تصوری غیرواقع گرایانه است. به هر حال، بدون همکاری یهودیان جهان دولت صهیونیستی تأسیس نمی شد و نمی توانست تا امروز به وجود خود ادامه دهد. در واقع این بی طرفی پیشنهادی برای اسرائیل، یهودیان جهان را از مرکزی فرهنگی و اخلاقی، و دولتی بر کنار و فارغ از مشکلات سیاست بین المللی، برخوردار می کند و یهودیان جهان از این طریق می توانند از اتهام و وفاداری دوگانه رهایی یابند.

2. دولت اسرائیل به خاری در چشم جهان عرب می ماند؛ این دولت، دولتی کارکردی (مأمور) است که در چارچوب منافع غرب سیر می کند و همین مانع از سیاست مشترک با جهان عرب می شود. اما اگر اسرائیل بی طرف باشد و کاری به کار مسائل و مشکلات اساسی سیاست بین المللی نداشته باشد، جهان عرب نیز می تواند واقعیت (وجود اسرائیل) را به آسانی بپذیرد.

گلدمن، چند ماه قبل از مرگش به خاطر سیاستهای دولت راست گرای لیکود در مورد اسکان یهودیان در سرزمینهای اشغالی و تجاوز به لبنان در بهار 1982 به مخالفت با آن برخاست. همچنین با دوستانش بییرمندلیس فرانس و فیلیپ کلوتزنیک تلاش کرد تا اسرائیل به توقف حملات به لبنان و گفتگو با فلسطینیان ترغیب کند. وی سه ماه پیش از مرگش در مصاحبه با یک مجله آلمانی تصریح کرد که اسرائیل تجربه ای ناکام و فاجعه ای دردناک تر از آشویتس است. همو یک ماه قبل از مرگش، اعلامیه ای در روزنامه لوموند به چاپ رساند و در آن خواستار شناسایی دو جانبه اسرائیل و فلسطین شد.وی حتی از حساب خصوصی خود به تعداد زیادی از مجلات و نشریات و خانه های فرهنگ یهودی که خواهان برقراری روابط با سازمان آزادی بخش فلسطین بودند کمک کرد. از مهمترین کتابهای منتشر شده او "آینده اسرائیل به کجا می انجامد" ـ 1975 است.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.
  2. موسوعة السیاسة، "ناحوم غولدمان"، مؤسسة العربیة للدراسات والنشر، جلد چهارم، 1990.