آفریقای جنوبی ـ اسرائیل، روابط

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


جمهوری آفریقای جنوبی با 037/272/1 کیلومتر مربع در جنوبی ترین نقطه قاره آفریقا قرار گرفته است. این کشور با کشورهای موزامیک، سوازیلند، زیمباوه، بوتسوانا، نامیبیا و لسوتو هم مرز می باشد. جمعیت این کشور بیش از 40 میلیون نفر می باشد که از این جمعیت حدودا 70 درصد سیاهپوست، 16 درصد سفیدپوست، 10 درصد رنگین پوست و 3 درصد آسیایی می باشند.

مهمترین ویژگی سیاسی ـ حکومتی در آفریقای جنوبی که برای نزدیک به نیم قرن ادامه داشت، سیاست آپارتاید بود. سیاست تبعیض نژادی یا آپارتاید از سال 1948 به عنوان جنوبی اعمال شد. این سیاست که مردم این کشور را به چهار گروه نژادی سیاه پوستان، سفیدپوستان، دورگه و آسیاییها تقسیم می نمود از همان ابتدا با مخالفتهای جهانی روبه رو شد.

در دهه 1950 مجمع عمومی سازمان ملل با استناد به اصول منشور ملل متحد بارها از این کشور خواست تا سیاست آپارتاید را کنار بگذارد، اما بی توجهی به این خواستها باعث شد تا مجمع عمومی در سال 1962 از کشورهای عضو خود خواستار قطع روابط دیپلماتیک با آفریقای جنوبی شده و ضمن بایکوت کردن این کشور کلیه صادرات خود از جمله تسلیحات را به رژیم آپارتاید متوقف نمایند.

سیاست محاصره بین المللی همه جانبه آفریقای جنوبی باعث شد تا از سال 1974 این کشور از حضور در جلسات مجمع عمومی سازمان ملل، امتناع ورزد. این فشارها در نهایت، منجر به اصلاحاتی در سال 1991 گردید. این امر سبب گردید تا در سال 1993 سازمان ملل خطاب به کشورهای عضو خواهان لغو کلیه تحریمهای علمی، فرهنگی، ورزشی و دانشگاهی به استثنای تحریمهای سیاسی و تسلیحاتی شود تا این که با برگزاری انتخابات مردمی در آفریقای جنوبی در آوریل 1994، تحریمهای باقی مانده نیز لغو گردید و این کشور به جامعه جهانی بازگشت.

تحولات فوق الذکر بر روابط آفریقای جنوبی و اسرائیل تأثیر شایانی داشته است.

الف ـ پیشینیه روابط صهیونیسم و آفریقای جنوبی:

روابط میان رهبران جنبش صهیونیستی و رهبران جنبشهای نژادپرست در آفریقای جنوبی بهآغاز قرن بیستم باز می گردد. رهبران صهیونیست در آن هنگام از آزمودگان تجربه های کوچ نشینی نژادپرستانه در آفریقای جنوبی کمک خواستند تا به منظور تکرار همان تجربه در آسیا (فلسطین) از آنها پشتیبانی کنند. سفیدپوستان آفریقای جنوبی به عنوان "پیشگامان" جنبش کوچ نشینانه استعماری و از آنجایی که تجربه آنان به موفقیتهای جالبی دست رسیده بود، وظیفه خود دیدند تا به تجربه همانند خود یاری رسانند. در 11/1/1902، تئودور هرتزل، نامه ای برای "سیسیل رودس" فرستاده و از وی کمکطلبید.

هرتزل می نویسد:

"شما تنها مردی هستی که اکنون می توانی به من کمک کنی... مسأله بزرگی است و آن چنان که برخی ادعا دارند بزرگتر از آن چیزی است که باید باشد. اما به نظر من، برای سیسیل رودس بیش از اندازه بزرگ نیست. از شما خواسته شده است تا تاریخ را بسازی. این امر شما را نمی ترساند و آن را به شوخی نخواهی گرفت و این از شیوه معمول شما به دور است. این مسأله نه تنها آفریقا بلکه بخشی از آسیای صغیر را نیز در برمی گیرد و نه تنها انگلستان بلکه یهودیان را نیز شامل می شود. اگر این مسأله (مسأله وطن گزینی در فلسطین) به شما مربوط می شد، خود پیشتر به انجام آن اقدام می کردی. اگر می دانستم که این مسأله از شما بسیار دور است به شما توسل نمی جستم. چرا؟ زیرا این مسأله استعماری است... و بیش از هر چیز، درک یک تغییر و تحول بیست تا سی ساله را ایجاب می کند. رؤیاهایی هستند که رؤیاهایشان مدتهای طولانی به درازا می کشد اما از توانایی عملی بی بهره اند. همچنین خردهای عملی همچون سردمداران (تراستهای) آمریکایی هستند که از تخیل پربار سیاسی بی بهره اند... شما آقای رودس، به هر حال یا سیاستمدار تخیلی یا رؤیایی کوشایی هستی... شما این امر را به اثبات رساندی. لذا از شما می خواهم تا مهر حاکمیت خود را بر نقشه صهیونیستی بزنی و مطلب زیر را در میان اندک اشخاصی که به زندگیت سوگند می خورند، توزیع کنی... "من سیسیل رودس این نقشه را خوانده و آن را درست و عملی یافتم زیرا نقشه ای است آکنده از تمدن و فرهنگ و برای جماعت انسانهایی که برایشان طرح ریزی شده، بسیار عالی است. این نقشه برای پیشرفت عام بشریت زیانمند نبوده و برای انگلستان و بریتانیای کبیر بسیار سودمند است".

روابط میان رهبران جنبش صهیونیسم و سفیدپوستان نژادپرست در آفریقا، ادامه یافت و هنگامی که حیم وایزمن، نخستین رئیس رژیم صهیونیستی گردید میان وی و ژنرال جان کریستان اسمیت، نخست وزیر آفریقای جنوبی استحکام یافت. جان کریستان اسمیت نقش خطرناکی در صدور وعده بالفور و تشکیل لشکر یهود در جنگ جهانی اول ایفا کرد. وی تا به هنگام مرگ در سال 1953 همچنان این نقش را ایفا نمود.

با مطالعه اسناد و مدارک متبادل میان پرتوریا و لندن، می توان به میزان تلاشهای ژنرال اسمیت جهت حمایت از آرمانهای منطقه ای صهیونیسم پی برد. اسمیت در 20 ژانویه 1920 به هنگامی که کنگره سان ریمو، مرزهای فلسطین را تعیین می کرد تلگرافی برای سرهنگ "امیری" کارمند دفتر ویژه مستعمرات فرستاد و از وی خواست تا توجه نخست وزیر را بهاین نکته جلب کند که: "مرزهای شمالی فلسطین باید رود لتیانی و سرچشمه های رود اردن را در برگیرد وگرنه تحولات میهن قومی یهود، مرزهای شمالی تا راه آهن حجاز را در معرض خطر قرار خواهد داد. همچنین فرمول سرپرستی (قیمومیت) باید زمینه را برای تحولات صنعتی و کشاورزی مهاجران زیادی آماده کند. زیرا دادگری در حق وضع اضطراری یهودیان، ضرورتی مبرم است".

صهیونیستها در سال 1934 نام "اسمیت" را بر یک قطعه زمین در فلسطین نهادند.

پاسخ وی به هنگام اطلاع از این موضوع چنین بود:

فعالیت من برای صهیونیسم از همان آغاز، کاری محبت آمیز و عرفانی بود. این امر در مورد تدوین سیاستهای مربوط به میهن قومی یهود و کوشش برای اجرای آنها در آن هنگام نیز صدق می کند. من ایمان دارم که آن سیاستها از شریف ترین و صادقانه ترین اندیشه های الهام گرفته از جنگ بزرگ جهانی است و از نظر پیوستگی از اغلب نتایج آن جنگ بالاتر است.

محتوای سخن "اسمیت" بیانگر توجه فراوانی است که وی نسبت به طرح صهیونیستی و پیگیری دقیق ترین جزئیات آن و رویدادهایی دارد که در سرزمین فلسطین رخ داده است. وایزمن، همواره با وی تماس داشت و هر زمان که حکومت قیمومیت در اجرای نقشه مربوط به تأسیس میهن قومی یهود کندی به خرج می داد از وی درخواست دخالت می کرد. لذا "اسمیت" در اوایل سال 1945 یادداشت محرمانه ای از وایزمن دریافت کرد. که درآن آمده بود:

مهاجرت یهودیان به فلسطین ضروری است. اگر به آنان اجازه رفتن به فلسطین را نمی دادند مجبور می شدند به منطقه ذیگری روی آورند. آنگاه هشدار می دهد: اگر دروازه های فلسطین گشوده نشوند، فشار به روی ایالات متحده آمریکا و امپراتوری (بریتانیا) وارد

خواهد شد زیرا در آنجا، تقریبا هر یهودی، قوم و خویشاوندی دارد.

وایزمن در پایان یادداشت خود می نویسد: مسأله یهود، مسأله این دو کشور عظیم دموکرات است که پس از جنگ، بیش از نصف ملت یهود در جهان را در برخواهند گرفت. و اگر به واسطه یک دولت یهودی، عنصری را که 2000 سال است مفقود شده، به آنجا وارد نکنند، خطر آن می رود که مسأله یهود ـ همچنان که در جاهای دیگر شد ـ این دو کشور را زهرآلود نماید.

رهبران جنبش صهیونیستی بر مسأله حساسی انگشت گذاردند و آن این که اگر یهودیان به فلسطین مهاجرت نمی کردند به آمریکا و انگلستان می رفتند که در آن صورت مسأله یهود که در قرن گذشته در کشورهای مختلف اروپایی و از آن میان، روسیه تزاری پا گرفته است بود، آنها را مصمم می کرد. بدین جهت، تئودور هرتزل پیشتر نیز به هنگامی که با کمیته سلطنتی انگلیس در سال 1902 ملاقات کرد و آن کمیته به عنوان کارشناس مسأله یهود و مهاجرت به سخنانش گوش فراداد، از این ابزار بهره گرفت. این امر هنگامی رخ داد که سیل پناهندگان از روسیه، انگلستان را فرا گرفت و تهدید فرضی سطح زندگی در انگلستان با آن همراه شد. پس از فزونی درخواستمردم برای محدود ساختن مهاجرت، حکومت انگلیس کمیته ای به ریاست نخست وزیر، آرتوربالفور جهت بررسی مسأله مهاجرت بیگانگان تعیین کرد.

اسمیت پس از آن که خود را به عنوان میانجی میان جنبش صهیونیستی و حکومت بریتانیا و کارشناس امور استعمار کوچ نشین و شیوه های اجرایی آن قرار داد، به راهنمایی و ارشاد آن جنبش ادامه داد. وی یک بار به ولادیمیر ژابوتنسکی، فرمانده سازمان صهیونیستی "اِرگون" و سلف او مناخیم بگین گفته بود که: اندیشه مربوط به مبارزه یهودیان به خاطر سرزمین اسرائیل، زیباترین اندیشه ای است که در عمر خود شنیده ام. اسمیت در سال 1939 پس از انتشار کتاب سفید، تلگرامی برای حکومت انگلیس فرستاد. وی می گوید:

وعده بالفور، نمایانگر دِین شرافتمندانه ای است که به هر قیمتی شده باید بدان وفا کرد.

حکومت آفریقای جنوبی از هر فرصت مناسبی برای اعلام تأیید و پشتیبانی از تلاشهای صهیونیسم، استفاده می کرد و در سپتامبر 1926، مطالب زیر از سوی آن حکومت ابراز گردید: حکومت آفریقای جنوبی که با همدردی و اهتمام، تلاشهای سازمان صهیونیسم در زمینه ایجاد میهن قومی ملت یهود در فلسطین را دنبال می کند، موفقیت کامل این طرح را آرزو دارد و تأکید می کند که توسط نماینده اش در جامعه ملل یا با هر وسیله دیگر با تمامی توان از آن سازمان پشتیبانی خواهد کرد. به هنگام برپایی دولت (اسرائیل)، حزب اتحاد که حاکم بر آفریقای جنوبی بود سقوط کرد و جایش را به حزب ملی ـ دارای اندیشه و گرایشهای نازی داد و دکتر "مورنستر" نخست وزیر شد.

وی در سال 1924 گفت:

"ما به ملی گرایی مسیحی هم پیمان با ناسیونال سوسیالیسم ایمان داریم که در ایتالیا به آن فاشیزم، در آلمان نازیسم و در آفریقای جنوبی ملی گرایی مسیحی گفته می شود."

هرکس این سخنان را بشنود، ناگزیر انتظار خواهد داشت که روابط میان کشورهای نژادپرست آفریقای جنوبی و دولت صهیونیسم، در اسرائیل به دلیل هم پیمانی میان آفریقای جنوبی و آلمان نازی ـ که موضع دشمنانه ای نسبت به یهودیان داشت ـ بسیار دشمنانه باشد لیکن واقعیت کاملاً برخلاف انتظار است زیرا سازمان جهانی صهیونیسم، از هنگام زمامداری هیتلر در آغاز سال 1933 تا هنگام سرنگونیش، همکاری با نازیها و فاشیستها را ادامه داد.

"این امر، نظریه نازیها را یکی از مواد آن براساس دشمنی با یهود قرار دارد نفی نمی کند و احتمالاً راز تحکیم روابط میان دو نظریه ـ صهیونیسم و نازیسم ـ در دشمنی دومی با یهود دیگری نهفته است. لذا بسیاری از نویسندگان و تاریخ نگاران که از ادامه همکاری میان رژیم صهیونیستی از یک سو و حزب ملی آفریکانی نازی در آفریقای جنوبی از سوی دیگر، به ویژه پس از رسیدن این حزب به حاکمیت در سال 1948 اظهار شگفتی می کنند، در اشتباه هستند.

به رغم انتشار هزاران سند و نشریه و کتاب پیرامون محتوا و رخدادهای همکاری میان صهیونیسم و فاشیستها، نازیها و نژادپرستان سامی ستیز، باز هم اصرار هست تا میان یهودیستیزی و صهیونیسم ستیزی رابطه پیوسته ای ایجاد کنند. در واقع جنبش صهیونیسم به عنوان جنبشی که اساسا بر نژادگرایی و برتری و تبعیض قرار دارد و از نظریه ملت برگزیده خدا مایه می گیرد، به شکل مصلحت گرایانه با تمامی جنبشها و رژیمهایی که در نظریه و عمل با آن همانند بودند تماس داشت. اینجاست که روابط اسرائیل با آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی و آفریقای جنوبی نژادپرست و تمامی دیکتاتوریهای مبتنی بر تبعیض ـ سیاست و روششان هرچه باشد ـ تبلور می یابد.

ب ـ روابط آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی پس از برپایی اسرائیل:

به هنگامی که رژیم صهیونیستی در سال 1948 برپا گردید، حزب ملی در روز 29/5/1948 در انتخابات آفریقای جنوبی پیروز شد و دکتر "مالان " نخست وزیر گردید. وی رژیم صهیونیستی را از نظر قانونی به رسمیت شناخت. گامهای دیگری نیز به منظور کسب پشتیبانی یهودیان به دنبال آن آمد. این امر هنگامی صورت گرفت که نخست وزیر جدید آفریقای جنوبی، تعهد خود و حکومتش را به اجرای سیاست عدم تبعیض نسبت به هر بخشی از ساکنان یهود اعلام داشت.

طبق گزارش مادیسون، رژیم حاکم بر آفریقای جنوبی، گذشته سرشار از سامی ستیزی خود را به فراموشی سپرده و درهای حزب ملی را برای اعضای یهودی گشوده بود و به آنان اجازه داد تا اموال خود را به اسرائیل بفرستند و یهودیان را در مراکز مهم گماشت.

روزنامه نگار یهودی آمنون کابیلوک پس از دیداری از آفریقای جنوبی نوشت:" شیفتگان دولت اسرائیل، گاهی از غیرسامی ها هستند و این پدیده به هیچ وجه محدود به آفریقای جنوبی نیست".

شبکه روابط میان آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی، اغلب ناشی از آزمونهایی بود که در روابط با کشورهای سرمایه داری غربی و نیز کشورهای در حال رشد آفریقا و آسیا کسب کردند. رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی از نظر تاریخی جزو کشورهای کوچ نشین به شمار می آیند. هر دو رژیم طی مرحله گسترش سرمایه داری و حرکت ملتها در بیرون از کشورهایشان به وجود آمدند، مرحله ای که وجه مشخص کلینیالیسم اروپایی بود هر دو، وجود ملی خود را در سایه حکومتهایی تحقق بخشیدند که بیانگر مصالح مهاجران و فرزندانشان بود. مصلحت بقا که این گونه رژیمهای اقلیت به خاطر آن عمل می کردند باعث گردید تا مکانیسمهای درونی هر دو رژیم به چیرگی و سرکوب پیوسته جنبش ساکنان بومی بپردازند.

شرایط همانند تاریخی که هر دو رژیم در آن پا گرفتند سبب شد تا مصالح هر دو رژیم یکسان شده و روابطی میان دو طرف به وجود آید که برای هردو سودمندی مشترکی در برداشت. واقعیت پیدایش هر دو رژیم که ناشی از حرکت گسترش طلبی سرمایه داری و کلنیالیسم بود، به وضعی انجامید که از یک سو، هر دو رژیم برای بقای خویش به کمکهای اقتصادی که از کشورهای پیشرفته صنعتی دریافت می کنند، اتکاء دارند و از سوی دیگر، هم پیمانی با این کشورها در زمینه گسترش طلبی امپریالیسم جهانی نیزنقطه اتکای آنهاست.

براساس نیازهای حکومتهای اقلیت جهت بقای خویش، هرکس می تواند علت رشد روابط اقتصادی و دیگر روابط با آفریقای جنوبی و هدفهای استراتژیک هردو رژیم را دریابد.

همچنین اشتراک طرفین در موضوع تبعیض نژادی و وجود یک جو منفی علیه آنها بر تقویت حس همکاری آنها مؤثر بوده است.

همچنین می توان تلاشهای همانند هر دو رژیم را برای پیشبرد توسعه در کشورهای میانه رو آفریقا و خاورمیانه دریافت که از آنها به عنوان سرکوب جنبش مردمی این کشورها استفاده می کنند.

طرفین در زمان آپارتاید، یکی از مخفی ترین و حیاتی ترین روابط استراتژیک خود را پشت سر گذاشتند. این وضعیت در زمان

حاکمیت کابینه های احزاب لیکود و کارگر در اسرائیل صادق می باشد. مقامات حکومتی اسرائیل همواره به صورت رسمی و ظاهری وجود روابط با حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی را انکار می کردند، اما در عین حال با تحریمهای وسیع جهانی علیه این کشور مخالفت نموده و حتی در راستای گسترش روابط سه قطبی (اسرائیل ـ آمریکا ـ آفریقای جنوبی) تلاش می کردند. روابط مخفی اقتصادی اسرائیل با آفریقای جنوبی که به دلیل قطع روابط دیگر کشورها با این کشور آفریقایی، بازار جذاب و بسیار خوبی را برای اسرائیلیها ایجاد کرده بود و همچنین بهره برداری از معادن الماس و طلای آفریقای جنوبی نقش مهمی در این جریان داشته است.

بر همین اساس از زمان تشکیل اسرائیل تا زمان فروپاشی نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی، نظریه تشابه کامل این رژیم با حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی، همواره روابط این دو رژیم در آخرین سطح دیپلماسی و همکاری قرار داشت و در بسیاری موارد هم قراردادهای کلان نظامی با یکدیگر امضاء می کردند و از روابط بازرگانی خوبی نیز برخوردار بودند. در سطح سیاسی نیز همیشه این دو رژیم در مجامع جهانی به ویژه سازمان ملل متحد، پشتیبان یکدیگر بودند و در صدور قطعنامه های سازمان ملل نیز به نفع یکدیگر رأی می دادند. اما روابط این دو کشور، گاهی به سبب موضع گیریهای تاکتیکی رژیم صهیونیستی در سازمان ملل متحد با بحرانهایی روبه رو می گردید.

رژیم صهیونیستی در ماه نوامبر 1961 به بیانیه ای رأی داد که در آن از سیاستهای تبعیض نژادی انتقاد شده بود. هدف این رژیم، ایجاد روابط نیکو با کشورهای آفریقایی تازه استقلال یافته، بود. لیکن واکنش آفریقای جنوبی، واکنش صریحی بود.

روزنامه "ذی ترانسفالد" که هوادار نخست وزیر وقت آفریقای جنوبی "فیرفورد" بود نوشت: "اسرائیلیان چه می توانند بگویند هنگامی که آفریقای جنوبی، بی آن که از آن درخواست شود، نظر خود را پیرامون وضع پناهندگان عرب بگوید که سیزده سال است در شرایط بد در مرزهای اسرائیل زندگی می کنند زیرا که اجازه بازگشت به خانه هایشان را به آنها نمی دهند". واکنش خود "فیرفورد"، صریح تر بود.

وی گفت: "یهودیان بر فلسطین ـ اسرائیل ـ متعلق به عربها که از هزار سال پیش تاکنون در آن زندگی می کنند، چیره شدند. من در این مورد با آنانموافقم زیرا اسرائیل نیز مانند آفریقای جنوبی یک کشور تبعیض نژادی است". نخست وزیر طی نامه ای به روزنامه "ساندی پرس" به موضع گیری صهیونیستها اشاره کرد و گفت که این امر "فاجعه ای برای یهودیان آفریقای جنوبی به بار می آورد". وی افزود: "اکنون مردم از خود می پرسند که اگر اسرائیل و خاخامهایش مجبورند به سیاست تکامل گسسته "آپارتاید"، حمله کنند پس چرا این سیاست هنگامی که در اسرائیل به اجرا گذارده می شود، زشت به شمار نمی رود؟ و اگر تبعیض گناه است، هرگاه برمبنای تبار و دین نیز انجام شود، گناه است".

با وجود این مواضع، روابط میان دو کشور، به رغم این گونه مسائل ناگهانی و ناپایدار، رشد و توسعه می یافت.

مطبوعات آفریقای جنوبی می کوشیدند تا از دشواریها فراتر روند و نظرها را به سوی روابط استراتژیک و ـ یکپارچگی استراتژیک میان دو کشور جلب کنند که از تمامی این گونه مواضع فراتر می رود و درک متقابل بیشتری را ایجاب می نماید. روزنامه "جویش افیرز" می نویسد: آفریقای جنوبی، خاورمیانه را ـ به هنگامی که اسرائیل نقش ژاندارمی این منطقه را بازی کند ـ نخستین خط دفاع خویش به شمار می آورد. اسرائیل مدخل یک آبراه را که در صورت حمله به آفریقای جنوبی، آبراه عمده ای خواهد بود، حراست می کند و باید از آن حراست کند آینده عبور و مرور میان دریای مدیترانه و اقیانوس هند برای اسرائیل یک مسأله اساسی است که همپای اهمیت راه دریایی دماغه امیدنیک برای آفریقای جنوبی است.

اگر این منطقه در اختیار نیروهای دشمن قرار گیرد، در آن صورت راه دماغه امیدنیک نیز در معرض خطر قرار خواهد گرفت و مسائل امنیتی نسبت به آفریقای جنوبی، بسیار خطرناک خواهد بود. اما در مورد اسرائیل، وجود یک ملت محکم دارای اقتصاد نیرومند در جنوب قاره آفریقا یک عامل اساسی در استراتژی تضمین موخره آن به شمار می رود.

به رغم رأی موافق اسرائیل درباره مصوبه شماره 1761 مورخه 6/11/1961 یادشده که خواهان قطع روابط با آفریقای جنوبی و از آن میان تحریم کالاها و صدور کالا به آن کشور بود، یا این حال، مبادله بازرگانی میان دو کشور نه تنها کاهش نیافت بلکه همواره از رشد پیوسته ای برخوردار بود. در تفسیر سخنان فیرفورد نخست وزیر آفریقای جنوبی مبنی بر این که موضع اسرائیل در سازمان ملل متحد یهودیان آفریقای جنوبی را در معرض خطر قرار خواهد داد، تحلیل گران سیاسی معتقد بودند که این چنین تهدیدها، مقامهای صهیونیست را نمی ترساند بلکه کاملاً نتیجه معکوس دارد و رژیم صهیونیستی بسیار شادمان می شود زیرا طرح مسائل و انگیزه های سامی ستیزی برای ادامه فراخوانی یهودیان جهان برای مهاجرت به فلسطین سودمند خواهد بود تا همواره به آنان یادآور شود که تنها پناهگاه آنها رژیم صهیونیستی است و مادامی که اندیشه مهاجرت هنوز در ذهنهایشان جای نگرفته باید پیروی و سرسپردگی و پشتیبانی خود را نشان دهند.

این مسأله با اعزام گروهی از مزدوران موساد صورت می گرفت تا در صفوف یهودیان رخنه کنند و شعارهای سامی ستیزی و یهودی ستیزی سر دهند تابه هدفی که نام برده شد، کمک برسانند. البته اسرائیل هر زمان که احساس کرده است مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغال شده کاهش یافته یا این که مهاجرت معکوس افزایش یافته، این بازی را انجام می دهد.

روابط میان آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی از آغاز جنگ 1967 تحکیم یافت. در آن هنگام حکومت فورستر به داوطلبان آفریقای جنوبی اجازه داد در مشاغل غیرنظامی و شبه نظامی در اسرائیل (فلسطین اشغالی)، کار کنند. همچنین به سازمانهای صهیونیستی آفریقای جنوبی اجازه داد تا مبلغی حدود 28میلیون دلار را به فلسطین اشغال شده منتقل کنند. روزنامه آفریقای جنوبی "پرسپکتیو" در اوت 1967 درباره این موضوع نوشت:

جنگی که اخیرا در خاورمیانه رخ داد، اهتمامی تب آلود و احساساتی را در نواحی مختلف جهان برانگیخت. لیکن اندک هستند کسانی که پیوند شخصی ژرفی را همچون مردم آفریقای جنوبی حس کرده باشند. به هر صورت، همدردی با اسرائیل محدود به یهودیان نبود بلکه ساکنان سفیدپوست آفریقای جنوبی نیز احساس کردند که گویی آنچه بر سر اسرائیلیان وارد گردیده بر خود آنان نیز وارد شده است. آنان، وضع اسرائیل را که محاط در همسایگان دشمن است با وضع خود در آفریقای جنوبی همانند می دانند. در این چنین وضعی، طبیعی است که اهالی آفریقای جنوبی به اسرائیلیان همچون صاحبان یک مصیبت و عزا بنگرند و بر این اساس به کمک و یاری آنان بشتابند.

فورستر یک بار گفته بود که وضع اسرائیل و دشواریهایش را درک می کنیم و نسبت به آن همدردی نشان می دهیم و آنان همانند ما مجبورند با تروریستهایی که از مرزها می گذرند روبه رو شوند و دشمنانی دارند که عزم به نابودی آنان کرده اند. پشتیبانی نظامی رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی از رژیم صهیونیستی تنها به سال 1967 آغاز نمی گردد. بلکه آغاز آن به سال 1948 باز می گردد به هنگامی که خلبانان آفریقای جنوبی در جنگ شرکت جستند و نخستین خلبانی که در آن نبرد به خاک افتاد از آفریقای جنوبی بود. شایان یادآوری است که "عیزر وایزمن" وزیر دفاع اسبق رژیم صهیونیستی فن خلبانی را در اثنای جنگ جهانی دوم در "رودزیا" آموخت.

روابط این دو رژیم در جنگ اکتبر 1973 نسبت به جنگ 1967 تغییری نیافت بلکه این روابط محکم تر و مشهودتر از گذشته شد. روزنامه نگار صهیونیست "شمعون بیکر" در روزنامه "هتسوفیه" چنین نوشت: پس از جنگ روز غفران، بیش از سی کشور آفریقایی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کردند. در عرض یک شبانه روز، اسرائیل، دوستان آفریقایی خود را از دست داد، کشورهایی که همواره از کمکهای اسرائیل بهره گرفتند، جالب توجه آن که، حکومت آفریقای جنوبی، روزنامه های انگلیسی و آفریقایی زبان آن و نیز اندیشه های همگانی طی جنگ روز غفران و پس از آن حمایت زیادی از اسرائیل نمودند. این نمایانگر آن بود که جنگ اسرائیل به خاطر حفظ وجود بوده و به صورت مستقیم و غیرمستقیم با وضع آفریقای جنوبی در پیوند است.

در سرمقاله ای که در روزنامه "ترانسفالر" درج شده بود و روزنامه "صهیونیستی" هتسوفیه نیز آن را در 4/6/1976 نقل کرد آمده است که اسرائیل وآفریقای جنوبی در جهان آکنده از دشمنان به خاطر وجود خویش مبارزه می کنند. مردم آفریقای جنوبی به جنگ اخیر توجه فراوانی نشان می دهند زیرا اسرائیل سد دفاع شمالی آفریقاست علیه امپریالیسم کمونیسم، و آفریقای جنوبی سد دفاع جنوبی است.

فورستر نخست وزیر آفریقای جنوبی به هنگام دیدار از فلسطین اشغال شده از منطقه شرم الشیخ دیدن کرده و طی اظهاراتی که در روزنامه صهیونیستی معاریو در 11/4/1976 چاپ شد گفت که: "این یک مکان استراتژیک درجه اول است و اهمیت آن برای کشور اسرائیل آشکار است." همراهان صهیونیست او نیز، میزان تشابه میان چیرگی آفریقای جنوبی بر دماغه امیدنیک و ماوراء اقیانوس هند و چیرگی اسرائیل بر شرم الشیخ و خلیج های سوئز و ایلات را تشریح نمودند.

دیدار فورستر به اعلام یک منشور همکاری میان دو کشور منجر شد. روزنامه صهیونیستی "داوار" در 11/4/1976 پیرامون این امر نوشته است که: "هدف از این گفت وگو، فعالیت برای ادامه روابط میان دو کشور است، روابطی که در خلال جنگ اکتبر تحکیم بیشتری یافت و با دیدار فورستر از اسرائیل به اوج خود رسید. حکومت آفریقای جنوبی از حکومت لیکود می خواهد تا بهبود روابط میان دو کشور را افزایش دهد به ویژه آن که رشته استواری جنبش حیروت را با آفریقای جنوبی پیوند می دهد."

ج ـ حوزه های همکاری اسرائیل و آفریقای جنوبی:

همکاری رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل بیشتر در زمینه های زیر بوده است:

1 ـ همکاری اقتصادی:

در زمینه اقتصادی، وجود ذخایر طلا و الماس سبب سرمایه گذاری یهودیان و اسرائیلیها در آفریقای جنوبی شد. آنها توانستند به عنوان شرکایی قدرتمند در این زمینه ها شناخته شوند. انحصار حدودنا 85% از این دو منبع (طلا و الماس) در دست یهودیان، در افزایش بنیه اقتصادی یهودیان و اسرائیل نقش مؤثری داشته است. یهودیان با 000/110 نفر جمعیت که حدودا 15000 نفر جمعیت که حدودا 15000 نفر اسرائیلی هستند، نقش ویژه ای را در اقتصاد آفریقای جنوبی به خود اختصاص داده اند. در سال 2004، اسرائیل تقریبا 306 میلیون و 400 هزار دلار از آفریقای جنوبی وارد و نزدیک به 176 میلیون و 320 هزار دلار به این کشور صادرات داشته است.

صندوق بین المللی پول در سال 1983 گزارش داد که صادرات اسرائیل به آفریقای جنوبی بیش از 60% کل صادرات این رژیم است ولی این ارقام شامل خرید و فروش جواهرات و فروش تجهیزات نظامی نیست زیرا که اطلاعات مربوط به این دو تجارت از اطلاعات سری و غیرقابل انتشار است. در خلال سال 1984ـ1983 ده طرح سرمایه گذاری رژیم صهیونیستی در جنوب آفریقا مورد تصویب قرار گرفت. روزنامه "ادوار" می نویسد در سایه قرارداد همکاری مشترک، هشت پروژه مشترک تجدید شد و هریک از طرفین مبلغ یک آفریقای جنوبی برای بررسیهای لازم در مورد آن اختصاص می دهند، در سال 1985 نیز تحول چشمگیری در حجم روابطاقتصادی این دو رژیم به وجود آمد.

عمده فعالیت شرکتهای صهیونیستی در مناطق تحت الحمایه دولت آفریقای جنوبی یعنی (فوتوچوانا، سیکای، ترنسکای و اواندا) انجام می گرفت. (این مناطق گرچه به استقلال محدودی نائل شدند ولی هنوز مجمع بین المللی آنها را به رسمیت نشناخته بود.)

شرکتهای صهیونیستی همچنین به ایجاد پروژه های صنعتی در این مناطق رغبت داشتند. به عقیده سرمایه گذاران صهیونیستی، در این مناطق تحت الحمایه معدن طلایی وجود دارد که هنوز مورد بهره برداری قرار نگرفته است.

رژیم اسرائیل یک کارخانه عظیم نساجی و یک بیمارستان را با هزینه 16 میلیون پاند و کارخانه های تولید لوازم برقی و دستگاههای الکترونیکی را در منطقه سیسکای احداث کرد. از دیگر جنبه های همکاری بین دو رژیم ساخت جواهرات و صیقل کاری و جلاکاری و سپس صدور آنها به دیگر کشورهاست.

صنعت جواهر دومین مقام را بعد از ساخت سلاح در اسرائیل به خود اختصاص می دهد و در این کارگاه حدود 150000 کارگر به کار اشتغال دارند. آفریقای جنوبی آهن و فولاد نیمه ساخته را به اسرائیل ارسال می کند تا ساخت نهایی آن در کارخانه های "اسکور" نزدیک تل آویو انجام گرفته و سپس با مارک (ساخت اسرائیل) به اروپا و آمریکا صادر گردد. این امر به آفریقای جنوبی فرصتی می دهد تا از امتیازات اسرائیل و کارخانه اسکور که سهامدار آن کارخانه های "رکورد" اسرائیل می باشند بهره مند گردد. 51% سهام این کارخانه ها به شرکت "هیستادروت" اختصاص دارد و 49% آن را شرکت فولاد آفریقای جنوبی دارا می باشد.

2 ـ همکاری نظامی ـ امنیتی:

عرصه نظامی از همان ابتدا از جایگاه ویژه ای در روابط فیمابین اسرائیل و آفریقای جنوبی برخوردار بوده است. اسرائیل از زمان برقراری روابط خود با آفریقای جنوبی، هیچ گاه تعاملات دوجانبه را در عرصه نظامی و اقتصادی قطع نکرد. هرچند که در اواخر دهه 1980 و همسو با افزایش تحریمها علیه آفریقای جنوبی، شیمون پرز، وزیر خارجه اسرائیل اظهار نموده بود که روابط نظامی و تسلیحاتی را قطع کرده و آپارتاید را محکوم می نماید. اما این روابط همچنان ادامه داشت.

پرفسور "اسرائیل شاحاک" در کتابی که پیرامون نقش بین المللی اسرائیل در صدور اسلحه به منظور سرکوب، نوشته، مقاله ای از "بنی جانسون" را پیوست کرده است که در مارس 1982 نوشته شد. این مقاله با اسناد و مدارک، همکاریهای هسته ای میان رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی را آشکار نموده است. وی تلاش آمریکا برای پوشاندن این فعالیتها و نقش دولت آمریکا را افشاء کرده است. او می نویسد:

"از سال 1977، اخبار روزنامه ها به بیان همکاریهای هسته ای میان رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی پرداختند. روزنامه معاریو در 11/2/1981 نوشت که تاریخ این همکاری به سال 1966 باز می گردد. در سال 1977، کمیسیون ویژه تبعیض نژادی وابسته به سازمان ملل متحد، مشاهدهکرد که تکنولوژی صهیونیستی با اورانیوم سنگین با آفریقای جنوبی مبادله می شود و اسرائیل در زمینه ساختن نیروگاه هسته ای به آفریقای جنوبی کمک می کند. نیوزویک نیز در 12/9/1977 یادآور گردید که اسرائیل و آفریقای جنوبی برای یک آزمایش هسته ای در تابستان سال 1977 برنامه ریزی کرده اند لیکن این آزمایش به علت فشار یک ابرقدرت لغو گردید.

کمیسیون سازمان ملل متحد تأکید کرد که در سال 1977، هفت دانشمند اتم شناس در دانشگاه "وت دوترسراند" در آفریقای جنوبی کار می کردند.

واشنگتن پست طی مقاله ای نوشت که آفریقای جنوبی، مهمترین اسرار عنصر هسته ای یعنی فراگرد دستیابی به اورانیوم را به شکلی فعال و ارزان، در اختیار دارد، و همراه با اسرائیل و تایوان یک پیمان هسته ای تشکیل داده است. این روزنامه در مقاله ای دیگر در مورد بازجوییهایی سخن گفته که از افسران بلندپایه آمریکایی که تکنولوژی هسته ای را به رژیم صهیونیستی منتقل ساخته اند، به عمل آمده است. این رژیم به نوبه خود اطلاعات مربوط به این تکنولوژی را به آفریقای جنوبی و تایوان منتقل کرده است.

رژیم صهیونیستی دوبار متهم به "سرقت" اورانیوم شده است: یک بار در سال 1965 هنگامی که 200پوند اورانیوم از شرکت مواد هسته ای و تجهیزات در "آپولوی پنسیلوانیا" به سرقت رفت و بار دیگر در سال 1968 هنگامی که یک کشتی با 20تن اورانیوم، به سوی ایتالیا می رفت. این کشتی به جای ایتالیا، بدون اورانیوم در ترکیه پهلو گرفت. بعدها آشکار شد که "دان رات" مالک کشتی، مزدور سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی است."

بنی جانسون می نویسد: "در 22 سپتامبر 1979، برق عجیبی بر پرده رادار ماهواره آمریکایی "ویلا" که در نزدیکی ساحل آفریقای جنوبی قرار داشت ظاهر گردید. چندماه بعد "دان رافیف" خبرنگار سی.بی.اس به رم عزیمت کرد تا راز این برق را جویا شود." روز 22فوریه 1980 در اخبار سی.بی.اس گفته شد که اسرائیل یک بمب اتمی را در اقیانوس اطلس، در نزدیکی ساحل آفریقای جنوبی منفجر کرده است. این انفجار به کمک حکومت آفریقای جنوبی انجام گرفت. گوینده خبر، به توان اسرائیل و آفریقای جنوبی در زمینه های اتمی اشاره نمود. با علم به این که هیچ کدام از آنها، قرارداد مربوط به منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای را امضاء نکرده اند، طبق ارزیابی سی.بی.اس، اسرائیل دارای شماری ـ چند دوجین ـ از این نوع اسلحه است".

در اینجا باید یادآور شد که "اسرائیل شاحاک" در این مقاله می کوشد تا در همکاری آشکار آمریکا با اسرائیل و آفریقای جنوبی در زمینه های هسته ای، ابهام ایجاد نماید. مثلاً هنگامی که می گوید ماهواره، برق عجیبی را ثبت کرد یا این که اورانیوم دوبار به سرقت رفت و به اسرائیل برده شد و دیگر نشانه هایی که قصد از ذکر آنها کم اهمیت جلوه دادن موضع موافق آمریکا با این همکاری است. لیکن نشانه واحدی در این مقاله آمده است که می توان با استناد بدان اظهار داشت که آمریکا، تمامی جزئیات را دنبال کرده و فرمان صادر می کند.

وی در مقاله خود نوشته است که هر دو کشور اسرائیل و آفریقای جنوبی تصمیم به انجام دادنانفجار هسته ای را داشتند که به سبب فشار یک ابرقدرت لغو گردید".

افزون بر همکاری هسته ای میان رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی، کارخانه عظیم اسلحه سازی که بهره برداری از آن در آفریقای جنوبی از سال 1981 آغاز شد از بزرگترین کارخانه های جنوب کره زمین است. اسرائیل چند فروند هواپیمای "کفیر" و پنج فروند کشتی مجهز به موشکهایی از نوع (ساگرر 5) و موشکهای گبرئیل را در اختیار آفریقای جنوبی قرار داد و یک زیردریایی هسته ای نیز با همکاری کارشناسان رژیم اشغالگر قدس و آفریقای جنوبی به طور محرمانه در یک پایگاه نظامی واقع در نزدیکی "کیپ تاون" ساخته شده. قرار بود این زیردریایی در سال 1981 ساخته شود. متجاوز از 300 کارشناس و مشاور نظامی در آفریقای جنوبی بر ساخت سلاحهایی نظیر مسلسل "یوزی" در این کارخانه نظارت می کنند.

مقصد اسرائیل و آفریقای جنوبی از همکاری در زمینه ساخت سلاح تحقق هدف زیر بوده است:

اولاً در رفع نیازهای نظامی شان کمتر به کمک دیگر کشورها متوسل شوند و با آزادی کامل طرحهای توسعه طلبانه خودشان را به اجراء درآورند و دوم این که تولیدات خودشان را در بازار بین المللی سلاح به فروش برسانند و از این طریق مانع احتکار بازار توسط کشورهای بزرگ بشوند. سوم این که آنها از این طریق شهرتی در جهان به خودشان اختصاص می دهند و از انزوای بین المللی که آنها را احاطه کرده است خارج می شوند.

در زمینه تبادل کارشناس نظامی نیز این دو رژیم همکاریهایی با یکدیگر داشته اند. رژیم صهیونیستی بارها دستگاه الکترونیکی مخصوصی برای سرکوب مخالفین نژادپرستی در اختیار رژیم آفریقای جنوبی قرار داده و به طور متوسط حدود پنج هزار کارشناس صهیونیستی متخصص امور نظامی در کشور آفریقای جنوبی فعالیت می کردند. علاوه براین سازمانهای اطلاعاتی دو رژیم در زمینه تبادل گزارشات و اطلاعات به طور مداوم با یکدیگر همکاری داشتند.

همکاری نظامی رژیم صهیونیستی با رژیم آفریقای جنوبی، پس از فروپاشی نظام آپارتاید در این کشور نیز ادامه یافت. سفر هیأت دفاعی آفریقای جنوبی به اسرائیل در سال 2005 نشانگر عمق روابط فیمابین به ویژه در عرصه نظامی و امنیتی می باشد.

اسرائیل ضمن فروش سلاح به آفریقای جنوبی، اورانیوم از این کشور خریداری می نمود. حجم معاملات تسلیحاتی طرفین در سال 2005 بین 400 تا 800 میلیون دلار تخمین زده می شود. یهودیان در آفریقای جنوبی همواره تلاش کردند تا ضمن عدم درگیر ساختن خود با تحولات سیال و متغیر سیاسی در کشور صرفا به افزایش درآمدها و نفوذ اقتصادی بپردازند.

این امر باعث شد تا علی رغم حذف سیاسی آپارتاید اجرای طرح سیاهان در قدرت Black in Power ، یهودیان نفوذ و جایگاه اقتصادی خود را کماکان حفظ نمایند. اسرائیل نیز تلاش کرد تا ظاهرا با سیاستهای جهانی در قبال آفریقای جنوبی هماهنگ باشد، ولی عملاً شیوه ای دیگر در پیش گرفته بود. این وضعیت باعث شده بود تا سیاهان پس از کسب قدرت در آفریقای جنوبی در ابتدا به فکر قطع رابطه بااسرائیل باشند. اما این سیاست پس از مدتی به ایجاد محدودیت در روابط طرفین تقلیل یافت که آن هم نتیجه بخش نبود.

د ـ دیدگاه جهان نسبت به روابط رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی:

کنفرانس وزیران خارجه کشورهای غیرمتعهد که از 25ـ30 اوت 1975 در لیما برگزار گردید، استراتژی تحکیم صلح و امنیت بین المللی و افزایش همبستگی و همکاری متقابل میان کشورهای غیرمتعهد را مدون ساخت. این کنفرانس، جنبش صهیونیسم را محکوم کرد و از همه کشورها خواست با این ایدئولوژی نژادپرستانه و امپریالیستی صهیونیستی مخالفت کنند.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مصوبه سیاسی کنفرانس وزیران خارجه کشورهای غیرمتعهد را مورد توجه قرار داد و در تاریخ 10/11/1975 بیانیه ای صادر کرد که متن کامل آن بدین قرار است:

"مجمع عمومی، بیانیه شماره 1904 صادر شده در 20 نوامبر 1963 را که بیانگر تصریح سازمان ملل متحد درباره تصفیه انواع نژادپرستی است، یادآوری می کند. به ویژه هر عقیده ای که خواهان تفرقه نژادی باشد از نظر عملی خطا است و از نظر عرفی شایسته نکوهش است. این عقیده، بیدادگرانه و از نظر اجتماعی، خطرناک است.

این بیانیه نسبت به نمودهای تبعیض نژادی که هنوز در چند منطقه جهان موجود است، ابراز نگرانی می کند. نمودهایی که توسط برخی از حکومتهای معین و به واسطه اقدامهای قانونی یا اداری دیگر تحمیل گردیده است".

همچنین این مجمع بیانیه شماره 1351 صادر شده در 14/12/73 را یادآوری می کند که هم پیمانی نامقدس میان نژادپرستان آفریقای جنوبی و صهیونیسم را محکوم کرد. از بیانیه "مکزیکو" پیرامون برابری زنان و مشارکت آنان در پیشرفت و صلح که توسط کنفرانس برگزار و به مناسبت روز جهانی زن صادر شده، استفاده شده است. این کنفرانس بین 19ژوئن تا 2 ژوئیه 1975 در مکزیکو برگزار شد و بر این اصل تأکید کرد که همکاری بین المللی و صلح به رهایی ملی و استقلال و تصفیه استعمار و اشغالگری بیگانه و صهیونیسم و تبعیض نژادی علیه سیاهان در آفریقای جنوبی و تمامی اشکال تبعیض نژادی، نیاز دارد. همچنین مستلزم شناسایی حق ملتها در تعیین سرنوشتشان است.

مجمع عمومی بیانیه شماره 77 را که توسط کنفرانس سران سازمان وحدت آفریقا صادر شده نیز مورد توجه قرارداد. این کنفرانس بین 28 ژوئیه تا اول اوت 1975 در "کامپالا" برگزار گردید و تصریح کرد که رژیم نژادپرست در فلسطین اشغالی و رژیمهای نژادپرست در زیمبابوه و آفریقای جنوبی یک سرچشمه مشترک امپریالیستی و ساختار نژادگرایانه همانندی دارند که به طور ارگانیک با سیاستهای آنان در پیوند است که هدف آن ستم روایی و نقص شرافت انسانی است. در 15/7/1983، کنفرانس جهانی پیرامون ارتباط میان رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی به کار خود در آتن پایان داد.

این کنفرانس در قطعنامه خود شکل تجاوزکارانه هم پیمانی میان دو رژیم صهیونیستی ونژادپرست را محکوم کرد و تأکید نمود که همکاری میان این دو رژیم اساسا علیه خلقهای نامیبیا، آفریقای جنوبی و فلسطین است و کشورهای مستقل عربی و آفریقایی را تهدید می کند. این قطعنامه بر مجموعه بیانیه های صادر شده از سوی سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی مبتنی بود که همکاری و هم پیمانی نامقدس میان نژادپرستان آفریقای جنوبی و صهیونیسم را محکوم می کند.

جامعه جهانی، نژادپرستی آفریقای جنوبی و صهیونیسم را که به عنوان شکلهایی از تبعیض نژادی شناخته است، نمی پذیرد بلکه محکومشان می سازد و دعوت به تصفیه آنها دارد. این جامعه، همچنان اعمال آمریکا و همکاری استوارش با این دو رژیم را نکوهش می کند. لیکن آمریکا ادعا می کند که کشور آزادیها و حقوق بشر است و هنوز هم بی توجه به انتقادات، به سیاست خویش ادامه می دهد.

مبنای کار آمریکا در این زمینه، مصالح امپریالیسم در جهان و ادامه عرضه خدمات استراتژیک از سوی رژیم صهیونیستی و آفریقای جنوبی بود. لذا آمریکا قادر به زیرپا گذاشتن تمامی "موانع" اخلاقی و انسانی و حتی سیاسی است که در راه اداره مواضع و سیاستهایش قرار گیرد. آمریکا بدین دلیل به بقای رژیمهای صهیونیستی و آفریقای جنوبی پایبند بود از هر دو رژیم پشتیبانی می کرد، خواهان همبستگی و همکاری آنها بود و وظایف مختلفی را بدانها محول می کرد که مهمترینشان سرکوب جنبشها و حرکتهای مردمی استقلال طلب بود. لیکن، با گذشت زمان، رژیم صهیونیستی در انجام دادن این وظیفه بر آفریقای جنوبی پیشی گرفت. این رژیم تنها به این که پاسدار جلودار امپریالیسم در خاورمیانه باشد اکتفاء نکرد بلکه دامنه این کار را به آمریکای مرکزی و لاتین، آفریقا و آسیا کشاند.

بدین سان، پیوند میان دو رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و فلسطین اشغالی، و سرشت تجاوزکارانه دو رژیم علیه فلسطینیان و علیه مردم آفریقا، آفریقای جنوبی و نامیبیا و علیه مردم مسلمان منطقه و مردم آفریقا آشکار شد. اگر پشتیبانی نامحدود آمریکا به این رژیمها در تمامی سطوح سیاسی، نظامی، اقتصادی، تبلیغاتی و تکنیکی نمی بود، هرگز آنها نمی توانستند به عنوان دو کشور بیگانه و تجاوزکار، به حیات خود ادامه دهند و سیاستهای تبعیض نژادی و توسعه طلبانه خود را در زمینه نقص حقوق اولیه انسان به پیش برند.

هرچند که رژیم آفریقای جنوبی در اثر مبارزات سیاسی مردم این کشور و فشار مجامع جهانی ناچار به پذیرش انتخابات آزاد در این کشور شد و بخشی از افکار عمومی جهان را به خود معطوف داشت ولی رژیم صهیونیستی سعی نمود به نوبه خود با این قراردادها و همکاریهای متقابل، بحران اقتصادی اش را برطرف سازد و از اتکاء به کمکهای آمریکا رهایی یابد.

با وجود روابط گسترده میان این دو رژیم، مردم مسلمان آفریقای جنوبی مخالف رژیم صهیونیستی بوده و بعضا نیز به اشغال فلسطین توسط این رژیم اعتراض کرده اند. تظاهرات آنها در برابر سفارتخانه رژیم صهیونیستی علی رغم ممانعت پلیس آفریقای جنوبی، برای ابراز مخالفت با رژیم غاصب قدس، ازنمودهای بارز این مخالفت است. ازجمله این تظاهرات را می توان از گزارش خبرگزاری جمهوریاسلامی در تاریخ 28/12/1371 ه.ش نام برد که طبق آن حدود 150مسلمان آفریقای جنوبی در حالی که شعار ضد اسرائیلی می دادند در اعتراض به اشغال فلسطین در سال 1948 توسط صهیونیستها، در برابر سفارت اسرائیل دست به تظاهرات زدند. آنها در حالی که فریاد می زند "الله اکبر، مرگ بر اسرائیل" "مرگ بر آمریکا" یک بمب آتش زا به سوی در اصلی سفارت پرتاب کردند که پس از برخورد با آن شعله ور شد.

روابط رژیم صهیونیستی با رژیم آفریقای جنوبی تا زمان انتخابات آزاد و رفع کامل آپارتاید در این کشور به صورت استراتژیک ادامه داشت.

مآخذ:

  1. چنکار، احمد، آفریقای جنوبی، چاپ اول، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1373.
  2. مؤسسة الارض: الصهیونیة و العنصریة بین الفکر و الممارسة، دمشق 1980.
  3. استیفن، ریچارد و سموطسن، وازمان: دراسة حول التعاون الصهیونی ـ الجنوب افریقی، ترجمه عربی رفیق جبور، نشریه های الطلائع، دمشق.
  4. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات علمی ـ سیاسی ندا، 11/4/1384، شماره 253.
  5. www.Iibrary of congress country Studies. (2005.6.11).
  6. lennt Brenner, zidnism in the Age of the Dictaators: and Areappaisal, London Helm Westoport, Conn,: Groom 1933.