هالیوود، سینما

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


مقدمه:

پیوند سینما با هنر و رسانه هایی که مدعی بی طرفی اند، از واقعیات نه چندان غیر قابل درک جهان غرب است. کمپانی های رسانه ای و فیلم سازی برای نبردهای تجاوزکارانه دولتهای غربی به ویژه آمریکا، ارتش اطلاعاتی و تبلیغی ایجاد می کنند و زمینه را برای پیروزیهای نظامی فراهم می سازند. هالیوود از جمله مهم ترین کمپانی هایی است که پیوندی دیرینه با قدرت دولتمردان آمریکا دارد.

امروزه نقش سینمای هالیوود در حمایت ازسیاستهای آمریکا و صهیونیسم در جهان و به ویژه نقش آنها در زمینه فعالیت های فرهنگی در عرصه جهانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است به گونه ای که اغلب کارشناسان معتقدند که هالیوود یکی از مهم ترین ابزارهای دولت های متعدد آمریکا و صهیونیسم جهانی برای پیشبرد سیاستهای خود در روابط بین الملل و در مقابل سایر کشورها و تاثیرگذاری بر فرهنگ آن کشورها می باشد. افزون بر آن، سینمای هالیوود هم اکنون به عامل تنزّل اخلاقیات بشری تبدیل شده است.

این مسأله هنگامی تأمل برانگیز و قابل تعمق می شود که بدانیم پیشنه تاریخی هالیوود چیست، چه کسانی آن را به وجود آوردند و به طور کل، سینمای هالیوود چگونه و به دست چه کسانی شکل گرفت. و چرا صهیونیستها در صدد سیطره کامل بر سینمای آمریکا بر آمدند؟

"رساترین مطلبی که در توصیف سیطره صهیونیسم بر صنعت سینمای آمریکا به ویژه هالیوود گفته شده است، بخشی از مقاله مجله الاخبارالمسیحیه الحره (اخبار آزاد مسیحی) چاپ لس آنجلس شماره اول آوریل 1938 می باشد که در آن آمده است:

"صنعت سینما در آمریکا کاملاً یهودی است و یهودیان بی آنکه کسی با آنها در این عرصه رقابت کند بر آن حکم می رانند. آنان هر کسی را که به آنان وابسته نبوده و یا با ایشان سازگاری نداشته باشد، از صنعت سینمای آمریکا طرد می کنند. تمام کارپردازان این صنعت یا یهودی هستند و یا از کسانی که دست پرورده یهود به شمار می روند. بر همین اساس، شهر هالیوود به "سدوم عصر حاضر" تبدیل شده است که فضایل را قربانی نموده و رزایل و مفاسد را رواج می دهد برای شرافت و آبرو و حیثیت مردم کمترین ارزشی قائل نیست. در آن اموال مردم بدون هیچ گونه مانعی به غارت می رود و هیچ کس نیست که از این رفتارها جلوگیری کند.

آنان برای تعمیم و نشر نقشه های جنایتکارانه خود که تحت پوششهای کاذب و فریبکارانه قرار گرفته است، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. آنان بهکمک همین روشهای پست و کثیف موفق شدند که فساد اخلاقی را در کشورها و شهرها شایع کنند و حس مردانگی و شرافت را نابود سازند و آرمانهای نسل امروز آمریکا را به پستی بکشانند."

این نشریه، مقاله خود را با این گفته به پایان می رساند:

"این صنعت جنایتکارانه را متوقف کنید، زیرا اکنون بزرگترین سلاح در دست یهودیان برای ترویج ادعاهای گمراه کننده و فاسد آنهاست."

الگ پلاتونوف پژوهشگر روسی پس از سفری تحقیقاتی هفت ماهه که به آمریکا داشت درباره سیطره صهیونیسم بر سینمای هالیوود می گوید:

بنیانگذاران هالیوود یهودیها هستند و هدف آنها انهدام مدنیت و انسانیت در دنیای مسیحیت بود، تا کسانی که مسیحی هستند دچار آسیب اجتماعی شوند و یهودیان به آسانی بتوانند اموال آنها را به دست آورند. بدین ترتیب تمدن دو هزار ساله [مسیحی] به دست یک سری فیلمسازان هالیوودی در سطح بسیار وسیعی آسیب دید. پول، طمع، زور و مسائلی از این قبیل در روی زمین چنان توسعه یافت که از زیبایی طبیعی را نیز تحت تاثیر قرار داد. هالیوود با ساخت شخصیت های کاذب و کسانی که دارای ایمان ضغیف هستند، آنها را به سمت گرایش به ظواهر، پول و کسب قدرت وادار کرد و به سمت بدی ها سوق داد.

دیوید دیوک مؤلف کتاب بیداری من (ناگفته هایی از نفوذ یهود در آمریکا) نیز در این باره می گوید:

یهودیان سالها بر سینمای هالیوود تسلط داشتند. هنگامی که در هالیوود از ده نفر توسط رئیس جمهور آمریکا قدردانی شد، در مقابل رئیس آمریکا از آنها سؤال شد که آیا کمونیست هستند؟ معلوم شه نُه نفر آنها یهودی اند... فیلمهای مبتذل، غیراخلاقی و تاریخی که میلیونها نفر آنها را مشاهده می کنند به دست یهودیان تهیه شده است."

در کتابی با عنوان امپراطوری مخصوص یهود اثر نیل گابلر به تفصیل در مورد استعمار صنعت سینما توسط یهود سخن آمده است. آلف بن اشتاینفیلمنامه نویس یهودیان و بن هربرت اشتاین مشاوری اقتصادی ریچارد نیکسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) نیز کتابی با نام منظره ای از جاده غروب نوشته است که در آن به صراحت می گوید بیشتر مسئولان تلویزیون و کارمندان صاحب قدرت در هالیوود یهودی اند و آنها به شدت با ارزشهای مسیحیان در تعارض و تضاد هستند.

مارلون براندو (Marlanbrando) هنرپیشه کهنسال و کارگردان مشهور سینمای آمریکا در این مورد مطلب جالب و شنیدنی دارد. وی در پخش لاری کینگ تلویزیونی چنین اظهار داشت:

"بی گمان هالیوود را یهودیان اداره می کنند. آنان زمامداران هالیوود هستند؛ در هنگامی که بخواهند مجموعه را خراب کنند، پیوسته با چهره ای دوست داشتنی و خوب ظاهر می شوند، ولکن آنها مواظب هستند از یهود تصویر صلیبی ظاهر نشود. پس عین حقیقت است و خود نیز به آن اذعان دارند."

وی پس از کناره گیری و انزوا از هالیوود سفره دل خود را برای یکی از شبکه های تلویزیونی گشود و گفت:

سیطره یهودیان بر هالیوود، آن را به فساد و تباهی کشانده است و باعث شده تا فیلمها و ستارگان سینما در عالم ستاره آل صهیون و تمایلات آنها دور بزنند.

اما وقتی رسانه های تبلیغاتی وابسته به صهیونیسم جهانی او را مورد حمله قرار دادند وی ناچار شد در برابر این هجومها از سخن خود عقب نشینی کرده و با اصلاح سخنان خود اظهار کند که:

منظور وی به طور مشخص یهود نبوده است.

در واقع ابزار جهنمی تبلیغاتی صهیونیستها و تکنیکهای تبلیغاتی است که هالیوود را تحت سیطره گرفته و هر کسی را که بخواهد در رأس آن قرار داده و هر کس را بخواهند تنها با پول خود از آنجا بیرونانداخته و طرد می کنند.

الف ـ پیشینه تاریخی فعالیت سینمای هالیوود:

دوره تاریخی فعالیت سینمای هالیوود به پنج دوره اساسی تقسیم می شود:

1 ـ هالیوود قبل از جنگ جهانی اول:

هنگامی که اروپائیان استعمارگر به وجود منابع سرشار و ثروت زیاد در قاره آمریکا پی بردند، مهاجرت آنان به روی قاره جدید آغاز شد. در این میان تعداد زیادی از سرمایه داران یهودی نیز به طمع کسب ثروت بیشتر راهی آمریکا شدند. اما پس از مدتی که نبض سیاست و اقتصاد را در آمریکا در دست گرفتند، دریافتند که تعداد اندک یهودیان متناسب با قدرت عظیم مالی و سیاسی آنان نیست.

از این رو مهاجرت یهودیان به آمریکا با حمایت سرمایه داری صهیونیست آغاز شد و همه حرفه های سنتی آنان نیز به آمریکا منتقل شد. این حرفه ها شامل ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلی، عتیقه جات، مواد مخدر، قمار و بانکداری توأم با ربا بود. در میان نخستین نسل مهاجران، بنیانگذاران صنعت سینمای آمریکا و هالیوود نیز قرار داشتند.

وقتی سینما پدید آمد، هالیوود به عنوان قطب برنامه سازی تصویری شکل گرفت. آن هم در فاز دوم پروژه سینمای آمریکا. بعضی کشورها مثل چین، ایتالیا، آلمان و فرانسه، شهرکهای سینمایی خود را زودتر از آمریکا ساختند. آمریکا در واقع سرمایه های دیگران را غارت کرد؛ یعنی بهترین کارگردانهای آلمان، بهترین بازیگران اتریش و اسکاندیناوی، بهترین دکورسازان ایتالیایی و بهترین آهنگ سازان فرانسه را با پول بیشتر جذب کرد. استودیوهای فیلم سازی ابتدا در شرق آمریکا، در نیویورک مستقر بود و یهودیها نیز از همان اول نفوذ جدی در آن داشتند. استودیوها در همان پایتخت سیاسی؛ یعنی نیویورک راه افتاد، اما بر اثر دعواهای اقتصادی و رقابتهایی که پیدا شد، بخشی از آنها به غرب آمریکا منتقل شد، تا دور از آن فضای رانت تصویرسازی، و در شرایط آزادتریبتوانند فیلم بسازند. بدین ترتیب جامعه هالیوود در سال 1903 به ثبت رسید و از آن به بعد سلطه شیطانی خود را بر روی جهان آغاز کرد.

از زمان شکل گیری هالیوود، یهودیان که همواره به دنبال منافع مادی و کسب سود بیشتر هستند احساس کردند که این مؤسسه تبلیغاتی و دیداری می تواند برایشان بسیار مفید باشد. از این رو تصمیم گرفتند این مؤسسه را به یک دستگاه پولساز تبدیل کنند و طبق معمول از این درآمدها در جهت تحقق اهداف صهیونیسم و در ورای آن رژیم صهیونیستی، حداکثر استفاده را ببرند.

البته فیلمهایی نیز برای ترویج اندیشه های صهیونیستی ساخته شده است؛ البته توسط یهودیان و غیریهودیان و پیش از برپایی اسرائیل. موضوع این فیلمها نیز گاهی زندگی یهودیان بوده است و گاهی زندگی دیگر اقلیتهای دینی، این همان چیزی است که ما اصطلاحا به آن "سینمای صهیونیستی" می گوییم.

این سینما تا پیش از 1948 دارای دو بخش است: بخش نخست، فیلمهایی را دربرمی گیرد که در فلسطین تولید شده است و بخش دوم به فیلمهای تولید شده در آمریکا و اروپا اختصاص می یابد. ژاکوب بن داف، یهودی روسی تبار که پس از انقلاب (1905) از روسیه مهاجرت نمود، پدر سینمای صهیونیستی به شمار می رود.

وی فیلم زندگی یهودیان در سرزمین موعود را درباره یهودیان فلسطین ساخت (1912). یازده سال بعد، فیلم سپاه یهودی را ساخت. این دو فیلم، از نخستین فیلمهای صهیونیستی است که در فلسطین تصویربرداری شد.

هالیوود در این دوره که دوره سینمای صامت به شمار می رود، فیلمهای گوناگونی از داستانهای عهد عتیق تولید نمود. از جمله می توان به "یهودیت از بتولیا" ساخته "دیوید وارک" گرایفیث (1913) اشاره کرد.

2 ـ هالیوود پس از جنگ جهانی اول:

هنگامی که در سال 1914 میلادی، اولین تیر ترکشهای جنگ جهانی اول شلیک شد و نفیر گلوله،آسمان اروپا را در نوردید، صادرات فیلمهای سینمایی و مستند به یگانه دنیای آن زمان که جامعه اش سخت تشنه هنر هفتم بود، متوقف شد. اما این جنگ برای آمریکا و به ویژه بزرگترین کارتل هنری آن یعنی هالیوود مایه خیر و برکت شد. و به آن مجال داد تا مانند اختاپوسی عظیم الجثه، بر سینمای جهانی چنگ بیندازد. و از این طریق فیلمهای زیادی تولید و به سراسر جهان صادر کند.

کشور ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول به دلیل دور بودن از محل وقوع جنگ که عدم خسارت و زیانهای مالی و جانی و نیز توسعه صنایع اقتصادی برای این کشور به ارمغان آورد توانست خیلی سریع اقتصاد خود را رونق بخشد. این رونق اقتصادی به ویژه با شروع دهه بیست میلادی و افزایش و توسعه "کارتلها"، "تراست ها" و دیگر شرکتهای تولیدی فولاد و آلومینیم و امثالهم، تاثیر خود را در صنعت سینما گذاشت و سینمای هالیوود از وضعیت موجود اقتصادی در ایالات متحده آمریکا برای تولید فیلمهای سینمایی بهره برداری کرد.

در این دوره کوتاه فیلمهای متعددی در هالیوود ساخته شد. از جمله می توان به فیلم "ده فرمان" اثر "سسیل دو میل" (1923)، "سرگردان" کار "رائول والش" (1926)، "بن هور" ساخته "فرد نبلو" (1926) و "کشتی نوح" اثر "مایکل کورتیس" (1928) اشاره کرد.

بیشتر این کارگردانان، یهودی بودند و این فیلمها دینی و حتی تبلیغی نبود و در درجه نخست جنبه اقتصادی داشت؛ زیرا پوششها، دکورهای تاریخی، سیاه لشکرهای بزرگ و نبردهای خشونت بار در این فیلمها فراهم آمده بود تا چشمان بیننده را خیره سازد و سود بیشتری برای تولیدکننده و کارگردان به ارمغان آورد.

سینمایی که بیش از موارد پیشین می توان به آن "سینمای یهودی" گفت ـ البته اگر اصلاً چنین سینمایی وجود داشته باشد ـ سینمای یدیشی است که نه از هویت کلی یهودیان، بلکه از فرهنگ و هویت خاص یهودیان شرق اروپا سخن می گوید.

این سینما نیز در اواخر عمر سینمای صامت،در آمریکا دیده به جهان گشود؛ یعنی در دوره ای که متن دیالوگهای فیلم در کادری جدا به نمایش گذاشته می شد. مهمترین فیلمهای این دوره عبارت است از: مازل طوف (1924)، دلهای شکسته (1925) و طرف شرقی ساری که کارگردان هر سه فیلم، سیدنی گلدوین است.

با پیدایش فیلم ناطق در 1927، دوره شکوفایی سینمای یدیشی آغاز شد که در نیمه دوم دهه سی به اوج خود رسید. تا این زمان، شمار فیلمهایی که زبان یدیشی داشت، حدود صد فیلم بود که بیشتر آمریکایی و برخی نیز از لهستان و دیگر کشورهای اروپایی بود. البته 35 فیلم مستند کوتاه را نیز باید به تعداد بالا افزود.

فیلمهای زیر، مهمترین فیلمهای آمریکایی یدیشی بودند: پدر آبراهام: ندای اسرائیل اثر ژوزف سیدنی (1931)، قدرت زندگی کار هنری لین (1938)، یوسف در مصر و یهودی سرگردان هر دو اثر ژوزف رولاند (1932) و نورهای قله ساخته ادگار اولمیر (1939)، مهمترین کارگردان فیلمهای یدیشی در لهستان، ژوزف گرین بود که دلقلک عید پوریم (1937) و خنی با مادر (1938) از جمله آثار اوست.

هرچند در این دوره سینمای هالیوود تا حدودی رونق گرفت، اما این وضعیت دچار فراز و نشیب شد زیرا در ایالات متحده در فاصله سالهای 1930 و 1949 میلادی ابتدا با یک رکود اقتصادی حادّ مواجه شد و سپس در سالهای جنگ جهانی دوم بهبود اقتصادی درخشانی را شاهد بود.

در دهه سی، ناتان اکسلرود فیلمی ساخت (1932) که رویدادهایش در مزارع گروهی یهودی رخ می دهد.

باروخ آگراتی، فیلم این زمین توست را ساخت (1932) که نخستین فیلم عبری در تاریخ سینما بود. در همین سال الکساندر فورد، کارگردان لهستانی، فیلم صابرا را درباره مهاجرت یهودیان اروپایی به فلسطین و حقشان در بازگشت به این سرزمین ساخت (خود فورد پس از جنگ 1967 به اسرائیل کوچید).

شاید مهمترین فیلم صهیونیستی که در دهه سی در آمریکا تولید شد، فیلم خاندان روچیلد اثرآلفرد ورکر باشد (1934). این فیلم به تاریخ خانواده مشهور روچیلد پرداخته است و به نقش این خانواده در رشد حضور یهودیان (صهیونیستها) در فلسطین و پشتیبانی از جنبش صهیونیستی و تبلیغ آن در هر مجلس و محفلی اشاره می کند.

در سالهای اولیه دهه 1940 درآمد اکثریت مردم به حدی بود که تنها به هزینه ضروری ترین مایحتاج زندگیشان می رسید. قیمت ها در بورس سهام به پائین ترین سطح خود رسیدند. فرانکلین روزولت در انتخابات ریاست جمهوری فاجعه بحران اقتصادی را به گردن رئیس جمهور قبلی یعنی هربرت هوور انداخت و به این ترتیب پیروز شد. دولت روزولت گامهایی برای رونق دادن به اقتصاد کشور برداشت. "دولت بهبود ملی" که در سال 1933 تشکیل شد به فعالیت های شرکت های بزرگ، مانند "تراست ها" و "الیگوپولی" که هر دو در اختیار یهودیان بودند با دیده اغماض نگریسته و در عین حال با اتحادیه های کارگری هم با مدارای بیشتری رفتار کرد. هر دو سیاست بر هالیوود تاثیر جدی داشت.

این بهبود اقتصادی ناموزون بود و بحران دیگری را در ساهای 1937 ـ 1938 م به وجود آورد. با دخالت دولت در امور اقتصادی رکود اقتصاد پایان یافت، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد ولی آمریکا تا حمله، ژاپن به "پرل هاربر" در تاریخ هفتم دسامبر 1941 بی طرف ماند.

از نوامبر 1939 شرکتهای تسلیحاتی اجازه یافتند که محصولات خود را در خارج از کشور بفروشند. آمریکا در سال 1941 وارد جنگ شد ولی در آن زمان سه میلیون بیکار در کشور وجود داشت. جنگ باعث توسعه اقتصادی در ایالات متحده گردید. قدرت خرید و سطح زندگی به ظاهر بالا رفت. کمبود کالا وجود داشت ولی بیشتر صنایع فروش خود را اغلب به میزان 50 درصد یا بیشتر افزایش دادند. با افزایش بی نظیر میزان حضور مردم در سینماها، صنعت سینما هم از رونق زمان جنگ بهره مند شد"

3 ـ هالیوود پس از جنگ جهانی دوم:

منتقدان سینمایی در دوران پس از پایان جنگجهانی دوم، در پی یافتن نشانه هایی از بلوغ و کمال هنری و اجتماعی در هالیوود بودند. بعضی از آنها به این نتیجه رسیدند که طی سالهای 1946 و 1947 تولید فیلمهای ژورنالیستی نیمه مستند و اجتماعی در هالیوود افزایش چشمگیری یافته است. واردات فیلم از کشورهای اروپایی به ویژه آثار نئورئالیسم ایتالیا در این زمینه تاثیری بسیار داشت.

در سال 1947 سه فیلم صهیونیستی در فلسطین ساخته شد: زمین ساخته هملر آداماه، درباره جوانی یهودی که از اردوگاههای آلمان نازی می گریزد و تنها در فلسطین به آرامش و توازن عقلی و روانی می رسد، خانه پدرم اثر هربرت کلین، درباره بچه ای که از اردوگاههای آلمانی رهایی می یابد و در فلسطین به جستجوی پدرش می پردازد، و فیلم وعده بزرگ کار ژوزف لبیتز.

برخی معتقدند هر فیلم ضد نازیستی، فیلمی صهیونیستی و دست کم در خدمت صهیونیسم است. این اشتباهی است آشکار و بزرگ که در واقع به سود صهیونیستها تمام می شود؛ زیرا صهیونیسم، اگرچه جنبشی ضد نازیستی می نماید، اما جوهره اش با نازیسم تفاوتی ندارد و به همین دلیل با آن همکاری کرده است.

در این دوره استفاده از بازیگران آماتور که کارشان را به اندازه حرفه ای ها خوب ارائه می کردند و در لوکیشن های واقعی و نه در مکانهای مصنوعی ساخته شده بودند در سینمای آمریکا که تا آن زمان تابع سیستم استودیویی بود، بسیار تاثیر گذاشت، در اغلب فیلمهای داستانی از تمهیدات مستند، مانند فیلمبرداری در لوکیشن (مکان واقعی وقوع داستان) و ارجاعات به گنجینه غنی موضوعات واقعی استفاده می شد.

هالیوود در همین دوران یعنی بین سالهای 1945 تا 1949 اقدام به تولید مجموعه ای از فیلمهای مسأله دار موفقیت آمیز از حیث تجاری نمود که با مسائل حساسی چون تبعیض نژادی و اجتماعی علیه سیاهان و یهودیان سروکار داشتند. البته انتظار نمی رفت که این گرایشها و سمت گیریها به حد کمال رسیده و در نهایت قادر به تاثیرگذاری بر فرهنگسینمایی آمریکا باشند.

دو سال پیش از این تاریخ هنگامی که اتحادیه های هالیوود برای برگزاری کنگره نویسندگان به منظور کمک به امور جنگی به دانشگاه کالیفرنیا ملحق شدند، تماسهای آنها از جانب مطبوعات و از جانب یکی از کمیته های کنگره به عنوان یک توطئه کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و هنگامی که چارلی چاپلین در یک سخنرانی در نیویورک خواستار گشایش جبهه دوم در اروپا شد، در هالیوود و در سراسر کشور مورد نکوهش قرار گرفت.

از سال 1944 تا آخر دهه 1950 بیش از نیمی از کل محصولات هالیوود مستقیما با جنگ ارتباط نداشت، باادامه جنگ در تولید فیلمهای جنایی که به نمایش جنایت، سکس و نوشخواری می پرداختند، نوعی افزایش پدید آمد. موجی از فیلمهای مذهبی نیز ساخته و رو به گسترش بود. در سال 1946 هر هفته در آمریکا حدود نود میلیون بلیط سینما فروخته شد به طوری که هالیوود موفق ترین سال خود را سپری کرد، در سال 1946 نیز کمیته فعالیت های غیرآمریکایی برای بررسی نفوذ کمونیستها در هالیوود تشکیل شد و فهرست سیاهی از افراد مظنون تهیه گردید و بالاخره در سال 1948 تلویزیون به عنوان یک تهدید برای صنعت سینما رو به رشد و گسترش بود.

هالیوود در این سالها به مضامین اجتماعی و از جهت تجاری موفقیت آمیز می پرداخت. سینمای علمی ـ تخیلی یکی از گونه های معروف آن زمان بود که با صرف هزینه اندک می توانست محمل مناسبی برای تبیین مسأله انرژی هسته ای باشد. سوژه ای که در عصر اتم مطرح بود جنبه های منفی استفاده از انرژی اتمی یعنی بمب اتم بود. هالیوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگوید که وارد این گونه آزمایشات نشوند زیرا در نهایت موجب نابودی خود و کره زمین خواهد شد.

بدین ترتیب تخریب و نابودی به واسطه انرژی هسته ای و بمب اتم در رأس برنامه های تولیدی هالیوود قرار گرفت و از طریق دورنمایه های مناسب با فیلمهای علمی ـ تخیلی به تماشاگران ارائه شد.

کار به نحوی ارائه می شد که تماشاگر از طریق فیلم، تهدید بزرگ و خطرناکی را از سوی دانش و دانشمندان احساس کند. در میان فیلمهایی که از سال 1945 به بعد در این زمینه ساخته شد کمتر فیلمی در خصوص جنبه های صلح آمیز انرژی هسته ای ساخته شد.

سینمای علمی ـ تخیلی طبق دیدگاه و نظریه اندیشه پردازان سیاسی هالیوود که غالبا یهودی بودند و با برنامه ریزی های دراز مدت، مسائل سیاسی ـ اجتماعی را تحت نظر داشتند، عمل می کرد. در اغلب این گونه فیلمها همواره خطر نابودی ناشی از پرداختن به این دانش و فناوری مطرح شد.

سوژه بمب اتمی برای فیلم سازان هالیوود جذاب و افسون کننده و هم تحریک کننده بوده است و البته برای پرداختن به چنین سوژه ای همواره با اصول شادی برانگیز و ملو درام های خوش فرجام سینمای هالیوود تضاد کامل داشته است.

سینمای هالیوود علاوه بر پرداختن به مسأله انرژی هسته ای در فیلمهای خود، در دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی تلاش کرد تا به پیروی از دیدگاههای سیاستمداران و رهبران ایالات متحده در فیلمهای تولیدی خود نظام کمونیستی و شوروی را به چالش بکشد و کشورهای کمونیستی و بلوک شرق را در فیلمهای تولیدی خود به زندانهای بزرگ تشبیه کند و این شیوه به ویژه با شروع دهه 60 میلادی روند شتابنده ای به خود گرفت.

در دوره پس از جنگ جهانی دوم تولید فیلمهای برگرفته از عهد عتیق نیز رواج پیدا کرد، زیرا از سود خوبی برخوردار بود. حتی پس از برپایی اسرائیل (1948) نیز انگیزه اصلی هالیوود از فیلمهای برگرفته از عهد عتیق، سود تجاری بود، هرچند که انگیزه های دیگر نیز وجود داشت. به ویژه اینکه در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت، هالیوود تقریبا سالی یک فیلم از این نوع تولید می کرد و این همان دوره ای است که جنگ اعراب و اسرائیل در اوج خود بوده است (از جنگ سوئز در 1956 تا جنگ ژوئن در 1967).

برخی فیلمها نیز به زندگی یهودیان به عنواناقلیتی نژادی ـ همچون دیگر اقلیتها ـ پرداخته اند. کارگردان این گونه فیلمها گاهی یهودی بوده است؛ درست مانند اینکه یک آمریکایی مسیحی درباره ساموراییهای ژاپن فیلم بسازد؛ چنین فیلمی قطعا آمریکایی است نه ژاپنی.

فیلمهای با مضمون یهودی نیز که توسط یهودیان ساخته می شد، لزوما یهودی نبود و بلکه همچون فیلمهای وودی آلن، آمریکایی یهودی به شمار می رفت؛ زیرا شخصیتهای این فیلمها شخصیتهایی آمریکایی یهودی اند. نگاه فیلم نیز نگاه وودی آلن است؛ اما نه بدین معنا که یک یهودی خالص با شادی و اندوه های خاص یهودیان است، بلکه به عنوان یک انسان که از بحرانهای جامعه سکولار غربی رنج می برد و به همین دلیل، یهودی بودنش امری عرضی است و نه جوهری. ما نیز به همین خاطر و به عنوان یک انسان مدرن با او همدردی می کنیم و برای یهودی بودنش وی را از خود جدا نمی دانیم.

در این دوره به ویژه از دهه چهل با آغاز خوردگی و فروپاشی زبان و فرهنگ یدیشی، شمار فیلمهای یدیشی نیز کاهش یافت. تا آنجا که در طول دهه پنجاه تنها دو فیلم با این زبان ساخته شد: خدا، انسان، شیطان و اینجا آمدیم، مانچللا هر دو اثر ژوزف سیدنی (1950). سیدتی یک فیلم با نام سه خواهر را نیز در 1961 ساخت.

ریشه سینمای یدیشی به تئاتر یدیشی باز می گردد و به همین دلیل به میراث یهودیان شرق اروپا می پردازد. اگرچه صهیونیسم جهانی کوشید تا با ایستادگی در برابر زبان یدیشی، زبان عبری را زنده کند، اما فیلمهای یدیشی بیشترشان صهیونیستی اند.

البته کاهش تولید فیلمهای یدیشی با افزایش تولید فیلمهای صهیونیستی کاملاً جبران شد. به ویژه اینکه پس از پیدایش اسرائیل (1948) نقش سینمای صهیونیستی در هالیوود اهمیت بیشتری یافت. فیلمهای زیر از مهمترین فیلمهای صهیونیستی آمریکایی به شمار می روند: خروج اثر اتوپریمنگر (1960)، یهودیت ساخته دانیل مان (1964)، سایه غول اثر ملویل شاویلسن (1966) و راشل... راشلکار پل نیومن (1967)، از جمله فیلمهای اروپایی صهیونیستی نیز می توان به این موارد اشاره نمود: فیلم ایتالیایی جنگ سینا اثر مورتیز ولوچیدی (1968)، فیلم انگلیسی این سرزمین اوست کار جیمز کوللر (1969)، فیلم فرانسوی دیوار قدس ساخته فرانسوا رایشنباخ (1969) و فیلم سوییسی رویارویی اثر رالف لیوسی (1975).

در دهه 60 سینمای هالیوود با تولید فیلمهای علمی ـ تخیلی از رونق خاصی برخوردار شد. "این گونه فیلمهای سینمایی که از ابتدای پیدایش سینما ساخته می شدند، به دلیل هزینه اندک و تمهیدات سینمایی ارزان تا دهه 1980 همواره جزو فیلمهای درجه دوم سینما یا فیلمهای معروف به (ب) محسوب می شد و تهیه کنندگان برای تولید آنها بر یکدیگر پیش دستی می کردند.

درونمایه اصلی این فیلمها در دهه 1960 چند مضمون ثابت را دنبال می کرد.

1 ـ مسافرت فضایی، که در دنیای واقعی با موشک ساخته شده توسط وزیر "فن براون" در جنگ جهانی دوم امکان آن به وجود آمد؛

2 ـ مضمون به رسمیت شناختن اهمیت انسان در جهان؛

3 ـ و بالاخره پایان کار دنیا و نابودی آن در صورتی که بشر به طریقی از جمله آزمایشات اتمی، در تخریب آن بکوشد.

البته مهملات هالیوود و جنگ سرد بین شرق و غرب هم در این گونه فیلمهای سینمایی تاثیر خود را باقی گذاشته بود. ترس از بمباران به وسیله شوروی ها دائما به عنوان یک اهرم تهدید کننده از طریق مطبوعات، رادیو و اختراع جدید آن یعنی تلویزیون، سالها تکرار می شد".

در این دهه اختراع تلویزیون باعث شد تا سینما تنها شود و سیل مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی به طرف تلویزیون کشیده شوند. زیرا تلویزین بهترین بود و دیگر نیازی به ستاره ها نبود. هنرپیشگان برای مدتی ایفای نقش می کردند و سپس از صحنه خارج می شدند سستی و اهمال کاری استودیوها را فراگرفته بود تلویزیون برای سرمایهگذاری سریالها و تولید فیلمهای سینمایی تبلیغ می کرد. هالیوود با عظمت گذشته خود، به دلیل راهیابی جعبه جادویی به منازل مردم به تدریج روبه افول رفت.

در دهه هفتاد میلادی سینمای هالیوود هر چند به دلیل ورود تلویزیون به منازل مردم در ابتدا شاهد رکود شد اما به تدریج برنامه ها و سیاستهای فیلمسازی گذشته را دنبال کرد. با این تفاوت که در این دهه به دلیل بروز اغتشاشات در جوامع صنعتی و شکل گیری جنبش های اعتراض آمیز از سوی نسلهای جوانان کشورهای مختلف، نظام سلطه جهانی تشدید این روند در دیگر کشورها را مخالف منافع خود می دید. از این رو سینمای هالیوود به تأسی از رهبران و سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی دست به تولید فیلمهایی زدند که نیروی نسل جوان کشورها را خنثی و آنها را به انسانهایی راکد، خمود و گوشه گیر و فاسد به مواد مخدر و جمع گریز تبدیل نماید. بدین لحاظ بااستناد از موسیقی پاپ و ارائه الگوهای رفتاری طبیعت گرایانه و ضد خشونت آمیز و هیپی گری مدل جدیدی از زندگی و عادت به جوانان جهان ارائه شد.

4 ـ هالیوود پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه هفتاد میلادی، به دلیل افول اقتصادی اواخر دهه 1970 با افول فعالیت بسیاری از کارگردانان نسل گذشته در هالیوود مصادف شد. اما به دلیل شروع پیش لرزه های نخستین زلزله آخرالزمان که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری [[آیت الله العظمی امام خمینی، مواضع ـ نسبت به صهیونیسم و اسرائیل|امام خمینی]] "ره" شکل گرفت و ایشان در انقلاب بر دو مسأله مهم مهدویت و نهضت حسینی تأکید می ورزیدند، سینمای هالیوود به پیروی از سیاستمداران و رهبران ایالات متحده و صهیونیسم بین الملل واکنش هراس انگیزی نسبت به انقلاب اسلامی ایران نشان داد.

در اواخر دهه هفتاد در پی افول فعالیت بسیاری از کارگزاران سینمای هالیوود، برخی از کارگرداناننسل گذشته همچون جان هیوستن، بیلی وایلدر، آلفرد هیچکاک و ویلیام وایلر نیز که باقی ماندند دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته بودند. کارگردانان دیگری مانند جان فورد، رائول والش، هاروارد هاکز، نیز به تدریج بازنشسته شدند و بعضی ها نیز مانند جرج کیوکر، ونینت منیدلی، رابرت آدریچ و ساموئل فولر کمتر مورد ستایش قرار می گرفتند.

تهیه کنندگان سینمای هالیوود از سویی به دنبال فیلمهای به اصطلاح جوان پسند، دارای رنگ و بوی هنری و آثار تاریخی پرهزینه و پرتجمل بودند و از سویی دیگر ناگزیر بودند با تولید فیلمهای سینمایی چهره انقلاب اسلامی ایران و رهروان و پیروان این انقلاب در سایر کشورهای اسلامی همچون لبنان و فلسطین و... را مخدوش و از انقلاب مردمی و اسلامی ایران و نیروهای طرفدار آن در کشورهای مختلف اسلامی، چهره ای خشونت طلب، جنگ افروز و تروریست به مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی القاء نمایند. از این رو پس از مدتی چهره های شاخص فیلمسازی سینمای هالیوود برای تولید فیلمهای سینمایی با ویژگی های فوق الذکر مشخص شدند. سینماگرانی همانند استیون اسپیلبرگ یهودی، فرانسیس فوردکاپولا، فرج لوکاس و مارتین اسکورسیسی.

یکی از مشخصه های دهه هشتاد میلادی در سینمای هالیوود، تولید فیلمهایی با مضمون ضد تروریستی آن هم اسلامی بود. فیلمهایی که در آنها از ژانرهای سینمایی گذشته مانند موزیکال جنگی، ترسناک و بالاخره علمی و تخیلی استفاده شد. البته فیلمهای دیگری نیز ساخته شد که هر چند به طور مستقیم مضامین ضد انقلابی و ضد اسلامی نداشتند اما به دلیل اینکه فیلمهایی ترسناک، جنگی و علمی و تخیلی بود جزء پرفروش ترین فیلمهای آن زمان شدند. "گاهی نیز عناصر دو ژانر ترسناک و علمی ـ تخیلی در هم آمیخته شدند که نتیجه آن مجموعه فیلمهای سینمایی دنباله دار بیگانه بود که به دهه 1990 و بعد هم کشیده شد." بدین ترتیب سینمای هالیوود در دهه هشتاد با فراز و نشیب همراه بود درحالی که در دهه 90 میلادی تولید فیلمهای سینمایی با مضامین علمی و افسانه ای در خصوص پایان دنیا، تروریسم اسلامی و امثالهم را شاهد بودیم.

در دهه 90 میلادی فعالیت سازمان یافته تر ایوانجلیست ها و مسیحیان صهیونیست که از اوایل دهه 80 میلادی به تدریج از دوره ریگان رئیس جمهور آمریکا در صحنه سیاسی آمریکا ظهور یافته بودند باعث شد تا سینمای هالیوود تولید فیلمهای سینمایی با مضامین آخرالزمانی و پایان دنیا را افزایش دهد. در صورتی که دهه هشتاد میلادی با تولید فیلمهای افسانه ای علمی در خصوص انرژی هسته ای، بمب اتمی و فاجعه جنگ اتمی جهانی و تروریسم به پایان رسید این قضایا در دهه نود جنبه ویژه و تعیین کننده ای به خود گرفت. در این دهه به تدریج مسائل پایان دنیا، آخرالزمان، شیطان و عقاید مسیحیان صهیونیست و ایوانجلیست ها در قالب فیلمهای علمی ـ تخیلی و حتی دلهره آور و پلیسی شکل گرفت.

سینمای هالیوود در سال 1994 در صد سالگی خود در وضعیتی قرار گرفت که از نظر اقتصادی و فرهنگ نیرومندترین صنعت سینمای جهان بود. بدین ترتیب پس از حدود یکصد سال از تأسیس سینمای هالیوود با شروع هزاره سوم میلادی، این سینما توانست تفوق تکنولوژیک خود را در جهان حفظ کند و از تصویر در جهت مقاصد سیاسی بهترین استفاده را ببرد. در اوایل قرن بیست و یکم تولید سالیانه هالیوود افزایش یافت و "به رقم 700 فیلم در سال و با یک سود خالص بالغ بر 15 میلیارد دلار رسید. در همان زمان طبق یک برآورد دقیق مشخص گردید که 8/1 درصد سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه می شوند.

5 ـ هالیوود پس از حوادث 11 سپتامبر 2001:

دست اندرکاران کهنه کار سینمای هالیوود فاجعه تروریستی 11 سپتامبر آمریکا، را بدترین رویداد ممکن تلقی کردند. پس از این رویداد در تولید فیلمهای سینمایی تغییراتی ایجاد شد و این سینمادچار فراز و نشیب گردید که عبارتند از:

1) به هم ریخته شدن برنامه های تولید فیلم:

تمام طرحها و برنامه های جدول اکران، پس از یازدهم سپتامبر کاملاً به هم ریخته شد. مهمترین سؤال استودیوهای فیلمسازی پس از فاجعه این بود که کدام فیلمها را روانه پرده کنیم و در چنین فضایی کدام فیلم چراغ سبز نمایش دارد؟شرکت سونی تا پایان سال 2001 هیچ فیلمی را آماده نمایش عمومی ندارد. متروگلدوین مایر فقط یک فیلم و دیزنی، دریم ورکس و نیولاین هر یک فقط دو تا. حساب باز کردن روی یونیورسال، فاکس قرن بیستم و برادران وارنر، از این هم سخت تر بود.

طبق محاسبات، مجموعه نه کمپانی بزرگ فیلمسازی تا پایان سال 2001 فقط 16 فیلم روی پرده فرستادند. این رقم در مقایسه به 68 فیلم در سه ماه آخر سال قبل، یک سقوط عظیم بود. عمق این وخامت زمانی بیشتر خود را نشان می دهد که متوجه باشیم 68 فیلم سه ماهه آخر سال قبل، رقم کمی در مقایسه با تعداد فیلمهای نمایش داده شده در همین فاصله زمانی، در سالهای قبل تر است.

مدیران کمپانی های فیلمسازی معتقدند که این وضعیت، بدترین شکل جدول نمایش فیلم در تاریخ استودیوهاست.

در راستای ضربه عظیمی که به هالیوود وارد شد، به جز افت شدید فروش فیلمها، استودیوها تلاش کردند خود را با مردم داغ دیده همراه کنند و از انجام کارهایی که احتمال داشت آنها را عصبانی و برافروخته کند، دوری جویند. اولین اقدام آنها تعویق نمایش فیلمهایی بود که به نوعی با هواپیما ربایی و تروریسم سروکار داشت. پس تمام توجهات به سمت دردسر بزرگ (تیم آلن) و آسیب جانبی با بازی آرنولد شوارتزنگر رفت. نمایش این دو فیلم که تازه تبلیغات خود را آغاز کرده بودند، برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد. فیلم اول قصه گروهی است که چمدان اسرارآمیزی پیدا می کنند و این چمدان آنها را به سمت یک منطقه تروریستی می کشاند. فیلم جدید آرنولد هم او را در مقام آتش نشانی به تصویر پمی کشد که همسر و فرزندش در اثر بمب گذاری تروریست هاکشته می شوند و او در صدد انتقام گیری بر می آید.

حوادث نیویورک یک بار دیگر موضوع رابطه سینما و زندگی واقعی و تاثیرهای این دو بر یکدیگر را در مرکز توجه قرار داد. پرسش اصلی این است که کدام یک از دیگری تقلید می کند؟ با بررسی موشکافانه و جز به جز قضایا می توان چنین استنباط کرد که زندگی از هنر تقلید می کند. هنرمندان سینمای آمریکا خیلی سریع به کمک حادثه دیدگان نیویورک شتافتند. اتحادیه بازیگرا آمریکا اولین گروه متشکلی بود که با اهدای یک چک چند میلیون دلاری وارد کارزار شد. اتحادیه سینماداران آمریکا هم فروش یک روز سینماهای آمریکا را به آسیب دیدگان نیویورک اختصاص داد.

جیم کری چکی یک میلیون دلاری برای بازماندگان فجایع نیویورک امضاء کرد. رابرات دنیرو، کاتلین ترنر و دروباریمور غذا پختند و به عنوان یک حرکت نمایشی همدلانه به جمع ماموران آتش نشانی مستقر در محل حادثه و آسیب دیدگان رفتند. در ادامه کمک رسانی دنیای هنرمندان به آسیب دیدگان حادثه نیویورک، سلین دیون، آنجلینا جولی و پیتر گابریل هم با دیگران همراه شدند. در این بین جولی یک اقدام بدیع و ابتکاری انجام داد و یک میلیون دلار به مهاجران افغانی که در جریان اتفاق های اخیر آواره شده اند، هدیه کرد. سلین دیون و پیتر گابریل هم کنسرتی مشترک به نفع آسیب دیدگان در یکی از شهرهای بزرگ آمریکا اجرا کردند.

ویل اسمیت و محمدعلی کلی هم در یک برنامه زنده تلویزیونی ظاهر شدند و از مردم آمریکا خواستند فاجعه اخیر نیویورک را به حساب اسلام نگذارند. اسمیت که در فیلم علی نقش کلی را بازی می کند از مردم خواست درباره فجایعی از این دست، معقول و منطقی فکر کنند و تصمیم بگیرند. از تلفات دنیای هنر هم در این حادثه می توان به مرگ بری برنسن اشاره کرد. او که همسر آنتونی پرکینز بوده یکی از مسافران هواپیمایی بود که به برجهای دوقلو برخورد کرد.

پس از حوادث یازدهم سپتامبر، این سؤال برای هالیوود و صنعت سینمای آمریکا مطرح شده که آیاتاکنون کار خود را درست انجام داده است؟ در بسیاری از فیلمهای هالیوودی صحنه هایی مشابه آن چه در یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد، وجود دارد. تقریبا تمامی کمپانی های فیلمسازی می توانند دلیل محکمی برای نگرانی از وضعیت فیلمهای جدید خود داشته باشند.

کمپانی های فیلمسازی فقط از طریق تعویق نمایش فیلمها و یا حذف صحنه هایی از فیلمهای خود ضربه نحورده اند. نیویورک یکی از مکان های اصلی تولید فیلم در آمریکاست. در حقیقت، بخش اعظم فیلمهای آمریکایی ـ و حتی غیر آمریکایی ـ در این شهر تولید می شود. به طور طبیعی، کسانی که در تولید این فیلمها مشارکت داشتند، حالا چه کار خواهند کرد؟ از یک سو بی کاری و از سوی دیگر خجالت و شرمندگی اکثر کمپانی های فیلمسازی - که با وقوع این فاجعه کارشان به حالت تعطیل درآمد - یک هفته بعد از حادثه دوباره فعالیت ها را از سر گرفتند. البته این بار ضریب امنیتی کار بالاتر و سخت گیریها تشدید شده بود. در کمپانی پارامونت یک تهدید تلفنی باعث شد ماموران خنثی سازی بمب چند ساعت در محل حضور یابند و تمام ماشین هایی که وارد استودیو می شدند، به دقت مورد بازرسی قرار گرفت. اما با وجود بازگشایی استودیوها، عملاً کاری جلوی دوربین نرفت.

از سوی دیگر واقعه یازدهم سپتامبر باعث کنار گذاشته شدن تعدادی از فیلمنامه ها یا بازنویسی کامل آنها شد.

2) اوج گیری ساخت فیلمهای جنگی:

پس از مدتی وقفه در سینمای هالیوود که موجب وخامت این صنعت در آمریکا شد، مدیران کمپانی های فیلمسازی که پس حادثه یازدهم سپتامبر در اثر شوک وارده به این کشور بدترین وضعیت را داشتند پس از چندین ماه به خود آمد و رویکرد جدیدی را آغاز کردند که به اوج گیری ساخت فیلمهای جنگی منجر شد.

مجله هفتگی نیوزویک در یکی از شماره های خود در سال 2001 تحلیلی را با عنوان هالیوود به جنگ می رود به چاپ رسانید.

در این تحلیل آمده است: بازیهای جنگی هالیوود کمی پس از حوادث یازدهم سپتامبر آغاز شد. در روزهای نخست، دست اندکاران سینمای آمریکا فکر می کردند که سیماروهای این کشور نیاز به آرامش دارند، نه تماشای فیلمهای جنگی. بدین ترتیب فیلمهای جنگی که برای سالها اقتصاد آمریکا را تغذیه کرده بود، ناگهان باید جای خود را به انواع دیگری می داد؛ چرا که این کشور از آن پس به فرمهای آرامبخش سینما نیاز پیدا کرده بود.

بنابراین، براساس آن چه در لحظات نخست فاجعه تصور می شد، شرکت ام. جی. ام ساخت فیلمهای پاییزه خود درباره جنگ جهانی دوم را به تعویق انداخت اما ام. جی. ام اعلام کرد که این اقدام آنها هیچ ارتباطی به محتوا و مضمون فیلم نداشته و آنها تنها به خاطر نگرانی های تجاری، نمایش آن را به سال بعد موکول کردند.

این توضیح در آن شرایط غیرقابل باور بود؛ اما پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 جو کاملاً متغیر شد؛ دیگر استودیوهای فیلمسازی آمریکا به جای به تعویق افکندن سوژه های جنگی خود به دستور مقامات دولتی مجبور شدند به سرعت برای ساخت چنین فیلمهایی دست به کار شوند.

دیوید انسن، منتقد هفته نامه نیوزویک در ادامه می افزاید:

از وقایع 11 سپتامبر به بعد فیلمهایی چون یک کلمه هم نگو، روز آموزش که مردم برای دیدن آنها به سینماها هجوم می بردند، طرفداری نداشتند؛ آنها فیلمهای سیاهی به شمار می رفتند که خشونت را به نحو شدیدتری به نمایش می گذاشتند اما به محض آن که نیروهای آمریکایی به سوی افغانستان رهسپار شدند، هالیوود نیز عملکرد نظامی خود را به دستور منابع دولتی آغاز کرد؛ شرکت فوکس، نخستین شرکتی بود که با سرعت برای ساخت پشت جبهه دشمن که فیلم اکشنی راجع به خلبانان آمریکایی در جنگ بوسنی بود، دست به کار شد.

پس از آن، شرکت سونی حرکت خود را انجام داد؛ بدین ترتیب که اعلام کرد موضوع حضور خونین آمریکا در سومالی در سال 1372 را سوژه خود قرارداده است، این فیلم تا پایان سال میلادی جاری به نمایش در خواهد آمد.

یکی از مدیران این شرکت فضای کاری پس از وقایع یازدهم سپتامبر را بازی موش و گربه خواند و گفت: ما خود را با موقعیت فیلم گیبسون و پشت جبهه دشمن تطبیق داده بودیم. فیلم گیبسون درباره ویتنام است که تاریخ اکران آن از تابستان آینده به بهار آینده تغییر یافته است.

با این وجود، کمپانی برادران وارنر با فیلم "شارلوت گری" که درباره جنگ جهانی دوم است در ماه جاری وارد صحنه خواهد شد.

پیش از وقایع یازدهم سپتامبر مدیران اجرایی شرکت وارنر نگران این موضوع بودند که مخاطبان جوان و تازه کار آمریکایی دلیل این که چرا شارلوت زندگی خود را به خطر انداخته است و یا این که چرا بمباران لندن او را به این کار ترغیب کرده است را نمی فهمیدند. اما کارگردان این فیلم از یازدهم سپتامبر به بعد اظهار داشت که دیگر هیچ نگرانی در این باره وجود ندارد. وی مدعی شد اکنون درک بیشتر و ملموس تری درباره موضوع جنگ پدید آمده و مردم نسبت به پیگیر فیلمهای نظامی راغب تر شده اند.

زمانی که فیلم "پشت جبهه دشمن" در تاریخ 15 شهریور به طور آزمایش به اکران گذاشته شده بود، جان مور، کارگردان ایرلندی جوان این فیلم، نتیجه را متوسط خواند. پس از آن که این فیلم در سایه حمله به مرکز تجارت جهانی به نمایش درآمد تفاوت غیرقابل باور بود. نظر سنجی ها از عبارت "بسیار لذت بردیم" به عبارت "اکنون ما به این فیلمها نیاز داریم" تغییر کرد. آن چه تغییر کرد، فروش فیلم بود. هر کسی که این روزها تبلیغات تلویزیونی را نگاه می کرد، می داند که فیلمهایی با موضوع "وطن پرستی" فروش خوبی دارند.

یکی از فیلمها که بدترین سابقه های نظامی آمریکا را در اواخر دهه (1990) عنوان می کند، با مشکلات تجاری سخت تری مواجه شده است؛ اما فیلم رایدلی اسکات به عنوان رباینده اسکار فروش خوبی داشت. شایع شده بود که فیلم در به تصویر کشیدن آثار جنگ بسیار خشونت به خرج داده استو حدود یک ساعت و نیم تنها به مساله جنگ و کشمکش پرداخته است؛ اما کارگردان تاکید کرد که فیلم درباره قهرمان پروری است و همین امر باید سبب فروش آن باشد.

اسکات گفت: فیلم کاملاً به جنبه های مثبت می پردازد؛ مردم هر چه بخواهند می توانند از آن استنباط کنند، اگر در دوره پیش از 20شهریور قرار داشتیم، ممکن بود چنین استنباط شود که "جنگ وحشتناک" است و هرگز نباید جنگ برانگیخت. اما اکنون آموخته ایم که باید به جنگ برویم، اگر ما نرویم، دیگر چه کسی برود؟" فیلم "پشت جبهه دشمن" یک نکته اصلی دارد که نقش ایالات متحده در امور جهانی را مورد پرسش قرار می دهد؛ این فیلم برای نخستین بار به این موضوع پرداخته و تا حد زیادی صحنه ای اکشن را در خود جای داده است؛ داستان از این قرار است که ناو کاوشگر "اون ویلسون" توسط موشک های صرب در منطقه ممنوع پروازی، هدف قرار گرفته و از کار افتاده است. گروه فرماندهی قصد دارند یک تیم نجات به سوی ناو اعزام کنند، اما فرمانده ارشد ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) مانع می شود؛ با این تصور که هر اقدامی در آن شرایط ممکن است روند صلح را مختل کند. بنابراین ناو تخریب شده باید از منطقه جنگی و مین گذاری شده عبور کند. "آنسوی جبهه دشمن" اساسا فیلمی است که با صحنه های مهیج، جلوه های نژادپرستانه جنگ را به تصویر می کشد.

به هر ترتیب، به نوشته هفته نامه نیوزویک، جنگ آمریکا در افغانستان بر سینمای این کشور نیز تاثیر گذاشته و خواهد گذاشت؛ حتی مدیران اجرایی هالیوود به درخواست بوش با کارل راو مامور مخفی وی، ملاقات کردند تا درباره نقش شرکت های فیلمسازی در توجیه عملکرد نظامی آمریکا در افغانستان بحث و گفت و گو کنند.

پس از این ملاقاتها، سرانجام در تاریخ 13 ماه مه 2002 اپیزود دوم اسطوره تخیلّی - دیجیتالی جنگهای ستاره ای با عنوان حمله کلون ها پس از پشت سرگذاشتن روند تولید سه ساله، روانه اکران سینماهای آمریکای شمالی و اروپا شد. طی سه روزنخست نمایش فیلم 80 و تا پایان هفته اول، بیش از 110 میلیون دلار از قِبَل اکران فیلم عاید جرج لوکاس سازنده آن شد.

پس از آن اسپیلبرگ کارگردان مطرح سینمای هالیوود در سال 2005 فیلم تخیلّی رعب انگیز جنگ دنیاها را درباره حملات وحشتناک به خاک آمریکا ساخت. اسپیلبرگ که سالها فیلمهای تخیلی و کمدی می ساخت، این بار بر اساس دیدگاه بدبینانه خود به جهان که گفته بود "دیگر نمی توانم خوشبینانه به آسمان نگاه کنم" به سینمای وحشت روی آورد و دست به ساخت فیلم جنگ دنیاها زد. حمله، کشتار و فرار جزء عناصر مهم تشکیل دهنده این فیلم هستند. یکی از منتقدان مجله اکسپرس اظهار داشته است که "استیون اسپیلبرگ یکی از فیلمسازانی است که به خوبی،

سینمای تحلیلگر را می شناسد و ابعاد مختلف تاثیرگذاری اثرش بر اذهان را به خوبی پیش بینی می کند. او پس از ماجرای 11 سپتامبر، زندگی در غرب را همراه با تِم "اضطراب" بسازد و در این راستا، 7رمان حمله مریخی ها نوشته جرج ولز را برای ساخت فیلم خویش، مناسب می بیند. اسپیلبرگ تغییراتی که در داستان و ساختار رمان باید لحاظ می شد تا به هدف خود برسد را اعمال کرده و فیلمی با دورنمایی متفاوت از رمان ولز می سازد. البته این فیلم به توصیه مقامات نومحافظه کار و جنگ افروز آمریکایی برای فریب افکار عمومی جهان به ویژه مردم آمریکا در خصوص توجیه حملات نظامی آمریکا به افغانستان و عراق ساخته شد. این فیلم با اینکه درباره حمله ناگهانی موجودات فضایی به کره زمین بوده اما تماما یادآور صحنه های واقعی و وحشتناک حوادث 11 سپتامبر است.

در این فیلم، "از هیچ جهان دیگری سخن به میان نیامده و اسپیلبرگ عبارت دنیاها را استعاره ای از ایدئولوژی افراد و گروهها می داند؛ یکی دنیای انسانهای پاک ضمیر و دیگری دنیای مردمان پلید و به دور از انسانیت."

داستان فیلم در سه فضای کاملاً متفاوت به تصویر کشیده شده است. اول فضای آرام شهر وزندگی روزمره شهروندان، دوم فضای بحرانی و وحشتناک شهر پس از مرحله موجودات ناشناخته و عجیب الخلقه و سوم فضای آرام شهر که گویی تثبیت شده نیست و امکان وقوع حمله ای دیگر، از نوعی دیگر و از جایی دیگر را تداعی می کند. این فیلم، استعاره ای است از حملات تروریستی که پس از واقعه 11 سپتامبر، بر آمریکا و جوامع غربی سایه گسترانده و اسپیلبرگ برای نشان دادن این مسئله، الگوهای سمعی بصری خاصی را در کنار هم قرار داده است.

در فصل ابتدایی فیلم، فضای آرام و مطلوبی بر شهر حاکم است، جوی بسیار عادی که مخاطب در هر جای دنیا (به جز مناطق در حال جنگ) با این فضا آشناست و این تکنیکی برای ایجاد "همزاد پنداری" در مخاطب است. یعنی، بیننده فیلم به سادگی می تواند خود را به جای یکی از شهروندان شهر یا حتی به جای یکی از شخصیتهای اصلی فیلم گذاشته و در نهایت، هر اتفاقی که برای بازیگران فیلم حادث می شود را برای خود تصور کند.

این روش، یکی از تأثیرگذارترین تکنیکهای فیلمسازی محسوب می شود. فضای آرام شهر ناگهان با طوفانی سهمگین و پرصاعقه متشنج شده و رفته رفته عنصر "وحشت" بر شهر مستولی می شود. ابرهای سیاه، هوا را تاریک کرده و رعد و برقهای پرقدرتی زده می شوند، به طوری که زمین را شکافته و تمام وسایل ارتباطی را از کار می اندازند. اندکی بعد طوفان تمام شده و فضای شهر آرام می شود ولی ناگهان، زمین از هم دریده شده، ساختمانها فرو می ریزند و موجودات عظیم الجثه و عجیب الخلقه ای که حد واسط ماشین و موجود زنده اند، از دل زمین بیرون می آیند.

همه با تعجب و نگاه پرسشگرانه به آنها می نگرند و هیچ کس نمی داند آنها کیستند و چیستند و برای انجام چه کاری آمده اند، تا اینکه با حمله این موجودات زیرزمینی مواجه می شوند. آنها نوری از خود متصاعد می کنند که با هر کس برخورد کند، جسمش نابود شده و لباسهایش باقی می ماند. در این داستان تمامی نشانه ها به مفهوم "تروریسم"برمی گردد. می توان این موجودات عجیب را استعاره ای از "تروریسم" دانست که ساختار پنهانی و زیرزمینی داشته و غیرمنتظره در هر جایی (مانند مترو لندن) ظاهر شده و ایجاد ناامنی می کنند و همچون تروریستها به دلیل ساختار عجیب و پیچیده ای که دارند، نمی توان با تانک و موشک به مبارزه و مقابله با آنها پرداخت، چنانچه در فیلم هم مشاهده می شود که توپ و تانک نیز بر این موجودات، کارگر نمی افتد.

این موجودات (مانند تروریستها) به مردم عادی حمله کرده و وقتی را صرف برنامه ریزی برای کشتن افراد نخبه و مهم جامعه نمی کنند و به دلیل نامتعارف بودنشان از لحاظ شکل، ماهیت، جنسیت و... نمی توان راهکاری برای مبارزه با آنها پیدا کرد. این موجودات عجیب از خون قربانیان خود تغذیه می کنند. چنانچه در تعبیر غرب، تروریستها نیز با کشتن انسانها، اهداف و نیازهای خود را تأمین کرده و در نهایت فضایی پژمرده، ترسناک و ناامن را بر جامعه مستولی می کنند، همچنین اسپیلبرگ از نماد "کلاغ"، برای نشان دادن مقاصد سیاسی خود نیز به خوبی استفاده کرده است.

در جامعه شناسی آمریکا کلاغ نماد جاسوسی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است که در نهایت هم، همین کلاغها باعث نابودی موجودات ناشناخته می شوند و این بدین معنی است که تروریسم با آتش و گلوله از بین نمی رود. بلکه باید با نفوذ در آنها، نقاط حساس و ضعف ایشان را یافته و تشکیلات آنها را از درون نابود ساخت.

در پلانی از فیلم، وقتی که بازیگران در حال فرار از شهرند، دختر خردسال از پدرش می پرسد: "اینها تروریستند؟" ولی جوابی از پدر دریافت نمی کند... مخاطب تا این لحظه، فقط نشانه هایی از تروریسم در فیلم دیده و آشکارا از تروریسم حرفی به میان نیامده است ولی در این لحظه مخاطب برای سؤال بدون پاسخ دختر (اینها تروریستند؟) جوابی پیدا می کند و به باور می رسد ک اینها "تروریست"اند... این تکنیک برای تأثیرگذاری، در سینما بسیار رایج است.

بدین ترتیب هالیوود سعی کرد در راستای مقاصد سیاسی مقامات آمریکا، مردم این کشور راهمچنان در بیم حملات احتمالی تروریستها نگه دارد و در احیای این وحشت در دل آنها به بوش و نومحافظه کاران کمک کند.

در حقیقت می توان گفت آنچه پس از واقعه یازدهم سپتامبر در سینمای هالیوود رخ داد از شکل گیری نوعی بدبینی نسبت به شرق است. فرمان ابلهانه جنگ علیه تروریسم در هالیوود و نیز بازخوردهای شخصی را ایجاد نموده و کشورها، فرهنگها و ادیان را به سوژه های مسلم آثار "ضد تروریستی" تقلیل داده است. از این پس، نمونه های بسیاری از این آثار دیده شد که با گذر از کلیشه قاچاقچیان مکزیکی و کلمبیایی، جنایت کاران چینی و دزدان و آشوبگران روسی به بمب گذاران و تروریست های عرب و مسلمان می پردازد."

سینمای هالیوود طی چندین دهه فعالیت سینمایی توانست بر فرهنگ عامه پسند جهان سیطره یابد و درآمد حاصل از فروش فیلمهای سینمای و گیشه های سینماهای جهان را به خود اختصاص دهد. "از دهه اول قرن بیستم میلادی در سراسر جهان نزدیک به چهار هزار فیلم بلند سینمایی ساخته شد که تنها 300 الی 400 فیلم محصول شرکتهای بزرگ و یا همان هالیوود بود. اما همین تعداد 70 درصد درآمد گیشه های دنیا را به خود اختصاص داد"

این سینما از اواسط قرن بیستم توانست با به کارگیری هنرهای دیگر جایگاه وسیعی را در دنیا کسب کند و این جایگاه هنوز هم به لطف و برکت سرمایه صهیونیستها و سلطه یک جانبه ها آنها بر هالیوود همچنان پابرجاست و توانسته به اشکال مختلف بر فرهنگ سینمایی جهان تسلط و غلبه پیدا کند.

ب ـ سلطه صهیونیسم بر سینمای هالیوود:

"یکی از بزرگان سینمای جدید دی دبلیو گریفیث است که کارگردان ماهری می باشد. فیلمهای او در مدرسه های سینمایی تمام جهان تدریس می شود. دو فیلم او تولد یک ملت و برباد رفته بیشترین بیننده جهان را به خود اختصاص داد.فیلمنامه تولد یک ملت توسط یک نویسنده جنوبی به نام توماس دیکسون نوشته شده است. این فیلم، دعوایی بین چند برادر در حال جنگ آمریکا و سرگردانی سفید پوستان هنگام بازسازی را به تصویر می کشد و گروه بزرگی را نشان می دهد، که جنوب را از دست سیاه پوستان در آورد.

هنگامی که این فیلم روی پرده رفت، گروههای یهودی به دولتمردان فشار آوردند که پخش فیلم را در تعدادی از شهرهای بزرگ ممنوع کنند. آنها تلاش زیاد و فشار مالی بر سینماها وارد کردند تا اینکه این فیلم را پخش نکنند. این فیلم به صورت اختصاصی در کاخ سفید از طرف وودرو ویلسون پخش شد. او تلاش زیادی برای پخش این فیلم کرد. در این هنگام یهودیان سینمایی، این را درک کردند که تسلط و سیطره بر ساخت و ساز فیلمهای سینمایی از داخل بهتر است تا جلوگیری از پخش فیلمهایی که نمی خواهند مردم ببینند. بنابراین به سمت تصدی گری در صنعت سینما روی آوردند و تلاش یهود برای منع پخش فیلم تولد یک ملت نخستین و آخرین تلاش آنان از پخش یک فیلم بود. زیرا آنان از ابتدا مانع تولید فیلمهای سینمایی برخلاف میل خود می شوند."

البته این مسأله تنها عامل تسلط صهیونیسم بر صنعت سینما نبود.ویژگی های خود سینما نیز به عنوان یک رسانه دیداری دیواری تأثیر بسزایی در رویکرد صهیونیستها به سینما داشت. به ویژه که این صنعت تأثیر قابل ملاحظه ای بر روی بینندگان و تماشاگران فیلمهای سینمایی می گذارد و افکار و اندیشه آنان را در اختیار سینماگران قرار می دهد.

افزون بر موارد فوق الذکر دو عامل دیگر نیز در انتخاب یهودیان برای سلطه بر هالیوود مؤثر بود:

اول؛ یهودیها برای کسب سلطه بر این صنعت با غیر یهودیها رقابت می کردند و به تدریج به قدرت عظیم اقتصادی در آمریکا تبدیل شدند. آنها "استودیوهای شش گانه آمریکایی را در دهه 1920 در حومه شهر "لس آنجلس" تشکیل دادند و تا حدود 30 سال حاکم مطلق در این زمینه بودند. این استودیوها عبارت بود از مترو گلدن مایر، یونیورسال، پارامونت،کلمبیا، فوکس قرن بیستم و استودیوی برادران وارنر".

این استودیوهای قدرتمند هالیوود از این زمان به بعد، دست به پرورش هنرمندانی زدند که هنوز خالق فیلمهای بی شماری هستند. آنها به این درک رسیدند که فیلمها تاثیر احساساتی عمیقی بر بسیاری از مردم سراسر دنیا دارد. و از آن پس بود که سینمای هالیوود در دستان قدرتمندان و ثروتمندان یهودی قرار گرفت و صهیونیسم کوشید تا تمام توان خود را به منظور سیطره بر هنر هفتم جهان در هالیوود متمرکز کند. این وضع تا آنجا پیش رفت که این اختاپوس هفت دست به یکی از دژهای هنری و فرهنگی صهیونیسم بدل شد وتوانست در مدت زمان نه چندان طولانی، جامعه آمریکا و سایر جوامع دیگر از جمله جوامع غربی و اسلامی را محور خود سازد.

دوم؛ موقعیت هالیوود: "هالیوود به معنای جنگل مقدس شهرکی است در شمال لس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیا" صهیونیستها این منطقه را انتخاب کردند چون از نظر لوکیشن بی نظیر بود، با یک ساعت حرکت، می توانستند به ساحل دریا بروند. هم کویر، هم کوه پر برف، هم صحرای سرسبز در اختیار آنان قرار می گرفت. این توانایی ویژه برای دسترسی به لوکیشن ها و فضاهای اقلیمی باعث شد [صهیونیستها] آنجا را انتخاب کنند. داخل آن ده، در حومه لس آنجلس چند خانه اجاره کردند. در میان هنرمندان، افراد بی بند و بار و هرزه ای پیدا می شدند. برای همین، اهالی هالیوود در رستورانهای دهکده این جمله را نصب می کردند: "ورود سگ و بازیگر ممنوع!""

یهودیها به تدریج سرمایه های خود را به سمت این صنعت سرازیر کردند. زیرا مردم به فیلم اقبال نشان دادند و فیلم به یک تجارت پُر سود برای یهودیها تبدیل شد. بدین لحاظ در فیلمهایی که تولید می کردند از هر چیزی که بتواند عامه مردم را جذب کند استفاده می کردند. مواردی چون استفاده ابزاری از زمان، موضوعات غیر اخلاقی، خشونت، ترویج خرافات و جادو و... بدین ترتیب هالیوود به قلب امپراتوری فیلم سازان تبدیل گردید و تهیه کنندگان یهودی، حاکم مطلق بر این صنعت در هالیوود شدند.کارگردانان و هنرپیشگان نیز تحت فرمان آنها قرار گرفتند.

"در سالهایی که جهان درگیر جنگ جهانی اول بود آنها [یهودیها ]شروع به ساخت اسطوره های رویایی کردند و آحاد مردم را در تخیلاّت کاذب و شیرین فرو بردند. آنان با بیان ارزشهای طبقه مرفه برای کارگران و توجه دادن آنها به مسایل جنسی با محوریت زنان، توانستند تا حد زیادی در میان عوام به جوانان نفوذ کنند.

ساخت فیلمهای موزیکال نمونه ای از این نوع سینما است. به این ترتیب، سینما مانند کلیسا اهمیت یافت و 75 درصد آمریکائیان دست کم هفته ای یک بار به سینما می رفتند.

نفوذ صهیونیستها به همین جا ختم نشد. آنها از انواع و اقسام روشها برای چنگ انداختن بیشتر به حوزه سینما استفاده کردند. آنها با برنامه ای حساب شده، خود را مشتاق فراموش کردن ریشه های تاریخی خویش و ادغام در جامعه آمریکا نشان می دادند." حتی برای استمرار سلطه خویش بر این صنعت و جذب مخاطبان بیشتر که هالیوود همیشه به عنوان پشتیبان بازار به آن محتاج است در برخی فیلمهای تولیدی خود به شکلی مکارانه، نظام آمریکا را مورد انتقاد و پرسش قرار دادند تا به این وسیله بازار فروش را در خارج از مرزها برای خود کسب کنند. به عنوان نمونه "در فیلم نوستراداموس محصول مشترک انگلستان و آمریکا که با شرکت ارسن ولز تهیه شده است می بینیم که آمریکا در یک جنگ هسته ای توسط نجات دهنده یی عرب (یادآور دوران ظهور حضرت حجت عج) شکست می خورد و بعد از این درگیری اتمی، جهان به صلح و آرامش جاویدان می رسد.

همین مورد شامل بسیاری از آثار اجتماعی و سیاسی هالیوود نیز می شود. مثلاً در فیلم JFK(جان اف کندی) ساخته الیور استون، رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا CIA به بازرس ویژه پرونده قتل کندی اعتراف می کند که این سازمان عملاً نقش یک مداخله گر در اوضاع داخلی دیگر کشورها را دارد و به ویژه در آمریکای لاتین، شیلی و ایران (کودتای 28مرداد 1332 ه.ش) مستقیما وارد عمل شده است. وی به طور ضمنی تأیید می کند که ترور کندی با توطئه و برنامه ریزی سیا صورت گرفته است."

نویسنده یهودی نیل گابلر در مورد سیطره تدریجی صهیونیسم بر صنعت سینما می گوید:

یهودیها نه تنها جاهای خالی و نه تنها 50 درصد بلکه تمامی صنعت (سینما) را در اختیار خود گرفتند به این نتیجه طبیعی که همه عالم دست به دست هم داده اند تا تاثیر این تسلط را بر سینما کوچک جلوه دهند.

وی از یک تحقیق مفصل در سال 1994 با عنوان زنجیر مقدس می گوید:

فومن اف کانتور استاد دانشگاه نیویورک خاطرنشان کرده است که تولید و توزیع فیلم هالیوود در 50 سال اول موجودیت یافتن خود تقریبا به طور کامل تحت سلطه یهودیهای مهاجر در آمد و الآن نیز در بالاترین سطح توسط یهودیها اداره می شود.

چندی پیش نیز کتابی به نام مغول سینما در انگلیس منتشر شد. این کتاب، سیطره صهیونیسم بر سینمای جهان را نشان می دهد و طلایه داران یهودی سینما را به مغولها تشبیه می کند؛ مغولهایی که هر جا رفتند، با خود ویرانی و فساد بردند."

آنچه که در مورد سیطره صهیونیسم بر سینمای هالیوود می توان به طور خلاصه بیان نمود این است که "تسلط اقتصادی سینمای هالیوود با تولید تقریبی هزار فیلم در سال به حوزه فرهنگی و فکری دنیا غیرقابل انکار است." خود یهودیان نیز به سیطره صهیونیسم بر سینمای هالیوود اعتراف کرده اند. در سال 1996 مجله مومنت به یک تیتر اصلی مزّین شده بود:

"یهودیها هالیوود را اداره می کنند؛ منظور؟!"

مقاله را یکی از منتقدان یهودی مشهور سینما به نام مایکل مِدود نوشته بود.

ج ـ شرکتها و کمپانیهای فیلم سازی هالیوود:

نفوذ و سلطه یهودیان در صنعت سینما شگفت آور است. آنها بیشترین شرکتهای تهیه و تولیدفیلمهای سینمایی و تلویزیونی را بدون هیچ رقیبی در سیطره و تسلط خود دارند. برخی آمارها نشان می دهد اغلب دست اندرکاران کار تولید، کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و مونتاژ صنعت سینما در آمریکا، یهودی اند. آنها از زمان شروع صنعت سینما در اوایل قرن بیستم، تسلط کامل بر تهیه و تولید فیلمهای سینمایی داشتند و همچنان این وضع باقی است.

در تحقیقی که به سال 1988 میلادی انجام شد با عنوان یک "امپراطوری برای خودشان" به این موضوع پرداخته شده است که چگونه یهودیها هالیوود را به وجود آوردند. نویسنده یهودی نیل گابلر نشان می دهد که یهودیها تمام استودیوهای اصلی فیلم آمریکا را پایه گذاری کردند که شامل استودیوهای کلمبیا، متروگلدین، برادران وارنر، پارامونت و فوکس قرن بیستم می شده است.

فقط پنج شرکت بزرگ: دیسنی، برادران وارنر، سونی، پارامونت (فیاکوم) و یونیورسال (سیگرام) 75% خرید فیلمهای سینمایی را تا آگوست 1995 به خود اختصاص دادند. بخش آمریکایی مؤسسه سونی را یک یهودی به نام میشل شلموف اداره می کند. رئیس سینمایی سونی آلن. جی. لوین می باشد. حتی شرکت نیو ورلد اینترتیمنت که یکی از تحلیلگران تبلیغاتی ادعا می کند این شرکت، نخستین شرکت مستقل در کلیه برنامه های تلویزیونی در آمریکاست، یک یهودی به نام رونالد بیریلیان است.

با مروری گذرا بر صنعت سینمای صهیونیستم از اوایل قرن بیستم تا زمان حاضر این جنبه سینما به وضوح مشخص می شود که "صهیونیستها تقریبا به طور کامل شرکتهای تولید فیلم هالیوود - پایتخت سینمای آمریکا - را در دست دارند. برای مثال، مالک شرکت فوکس قرن بیستم، ویلیام فوکس یهودی است. شرکت یونیورسال در مالکیت کارل لیمل است. شرکت گلدن در تملک ساموئل گلدن و آدلف زوکور است. شرکت مترو نیز در تملک لوییس بی. مایر بود که این دو شرکت بعدها در هم ادغام شدند و اکنون به مترو گلدن مایر معروف است. همچنین شرکت برادران وارنر در تملک هارنی وارنر و برادران اوست.شرکت پارامونت متعلق به هودکنسون است که همگی یهودی هستند."

رابرت مردوخ صهیونیست استرالیایی الاصل نیز "استودیوهای فیلم فوکس قرن بیستم (Twentieth the Century-FOX)را خرید تا سیطره صهیونیسم بر سینمای غرب کامل شود." و این صنعت در کنار هالیوود به سدوم عصر حاضر تبدیل گردد.

مدیر استودیوی فیلمهای مردوخ نیز یک یهودی به نام پیتر چرینن می باشد. لورا زیسکین نیز زنی یهودی است که تحت نظر چرنین ریاست Fax films را بر عهده دارد. پیتر روث یهودی نیز مدیر بخش سرگرمی های گروه Foxاست.

شرکتها و کمپانیهای فوق الذکر به دهها شرکت و کمپانی کوچکتر نیز تبدیل شده اند. "عمده کار سینما به دلیل دیجیتالیزه شدن به سمت استودیوهای کوچک ولی فوق حرفه ای کشیده شد؛ مثل استودیوی جرج لوکاس که برای فیلم جنگ ستارگان ساخته شد. یعنی کار تخصصی گشت، و به اجزای کوچکتر تقسیم شد." شرکتهای یونایتد آرتیست و آر. کی. یو نیز به یهودیان تعلق دارد. ناگفته نماند که پدر لوییس بی. مایر، خاخام بود و مادر زوکور نیز دختر یکی از خاخامهای یهودی بود." آخرین قلعه غیر یهودی در هالیوود، یعنی استودیوی دیسنی نیز اواسط دهه 80 تحت رهبری یهودیها در آمد.

یعنی دقیقا از زمانی که والت دیسنی در سال 1984 فوت نمود یهودیان توانستند مالکیت شرکتی را که والت بنا نهاده بود از آن خود کنند. در ذیل صرفا به کمپانی اخیر (دیسنی) به عنوان نمونه سلطه یهودیان به کمپانی های فیلمسازی هالیوود اشاره می شود.

کمپانی والت دیسنی:

کمپانی دیسنی به وسیله شخصی به نام والتر الیاس دیسنی تأسیس شد. این کمپانی در ابتدا به بخش فیلمها و نمایشهای گوناگون و محبوب از سنت و ارزشهای آمریکایی مشغول بود و بعضا در آنها از الفاظ و تعابیر طنزآور نیز استفاده می کرد. دیسنی کهخود از لحاظ سیاسی محافظه کار و فوق العاده ضد کمونیست بود ضمنا فرد بسیار موفقی بود که در تمام مراحل تولید و مدیریت برنامه ها دخالت می کرد، وی استخدام یهودیان را در کمپانی ممنوع ساخته بود، گرایشهای ضد یهودی داشت و آن جا را تبدیل به پایگاهی برای عقاید ضد صهیونیستی کرده بود. دیسنی و آثارش مفتخر به کسب 39 جایزه دانشگاهی و صدها عنوان دیگر شد. این شرکت امروزه یکی از بزرگترین استودیوهای ساخت فیلم در هالیوود است و پیامهای خود را به جوانان و نوجوانان سراسر کره خاکی در قالب تصاویر متحرک و کارتون مخابره می کند.

آغاز نفوذ یهودیان در کمپانی دیسنی:

در سپتامبر سال 1984 مایکل اَیسنر فرزند یک خانواده یهودی ثروتمند اهل منهتن نیویورک بعد از مرگ والتر دیسنی سکان رهبری و رئیس هیئت مدیره کمپانی را به عهده گرفت، شروع به گماردن دوستان یهودی خود در پست های کلیدی و مهم شرکت نمود و خیلی زود استودیو هالیوود که به وسیله غیریهودیان اداره می شد به دست یهودیان افتاد. همانطور که منتقد رسانه ای، مایکل مدود، گفته "سازمان معروف دیسنی که به وسیله والتر دیسنی تأسیس شده یک شرکت غیریهودی و همچنین پایگاه گرایشهای مختلف یهود بود ولی هم اینک تقریبا تمام مقامات مهم آن یهودی هستند و تا سال 1995 زمانی که کل یهودیان 5/2 درصد از جمعیت آمریکا را شامل می شدند آنها 7/7 درصد از اعضاء هیئت مدیره شرکت را در اختیار داشتند."

این شرکت امروزه با پخش فیلم از طریق شرکتهای شعبه خود نظیر دیسنی پیکچرز، تاچستون پیکچرز، هالیوود پیکچرز، میراماکس و کاروان پیکچر که به وسیله صهیونیستهایی نظیر جورات، باب و هاروی واینشتاین اداره می شود به یکی از بزرگترین شرکتهای تولید و پخش فیلم تبدیل شده است، در ضمن دیسنی صاحب شبکه تلویزیونی ABC با دهها ایستگاه تلویزیونی شعبات آن و همچنین مالک 225 شعبه ایستگاه تلویزیونی در ایالات متحده و مالک بخشی از چندین شرکت تلویزیونی اروپایی نیز شدهاست.

در بین دیگر شبکه های تلویزیونی دیسنی، می توان به شبکه تاچستون و بوناویستا اشاره کرد و این شبکه ها دارای شبکه های عمده تلویزیون کابلی است که بیش از 100 میلیون بیننده دارد که می توان به تلویزیون کابلی ESPN، به ریاست استیون بورنشتاین، لایف تایم و (A,E) یا هنرها و نمایش اشاره کرد، از جمله فعالیتهای جنبی دیگر شرکت، داشتن 26 ایستگاه رادیویی AMو FM و بیش از 3300 ایستگاه رادیویی وابسته به ABC می باشد. ضمنا کمپانی، مالک روزنامه ها، مجلات لوکس مصرف کننده از جمله دیسکاور و مؤسسه انتشارات کتاب هایپریون می باشد.

تبلیغات ضد فرهنگی دیسنی:

از سال 1984 مایکل آیسنر و همکارانش هالیوود را که یک استودیو فرهنگی و محافظه کار دارای گرایش به سوی اصول خانوادگی بود به یک محمل گمراهی فرهنگی و ضد سنتی تبدیل کردند. آن ها میراث بنیان گذار آن را خراب نمودند و ارزشهایش را بی ارزش کرده و تصاویر متحرک را رونق بخشیده و در آن خشونت و کشتار و ابتذال را در فیلمها و همینطور در آلبومهای موسیقی راک مانند گروه دلقک دیوانه که به وسیله گریت مالنکو و گروه هیپ هوپ اجرا می شد گنجاندند.

حمایت از همجنس بازان:

با وجود اینکه همجنس بازی چند سالی است که در هالیوود وجود دارد و گسترده شده کمپانی دیسنی تحت رهبری آیسنر به یکی از برجسته ترین مروجین زندگی همجنس بازی تبدیل شده است. این مسئله در صحبتهای انجمن خانواده های آمریکایی و صورت جلسه های سیاسی و اجتماعی در آمریکای امروز نیز اذعان شده است. آیسنر خود عضوی از یک هیئت "حامیان هالیوود" که یک سازمان بانفوذ طرفدار همجنس بازی و تجاوز است می باشد. آگهی های بازرگانی در نشریات همجنس بازی نظیر اوت مگزین (OutMagazin) برای حمایتهای مالی به خاطر "روز ملی همجنس بازان" سفارش می دهد.

در سال 1996 خانم هنرپیشه الن دی جنرز درفیلمی که از شبکه ABC تحت کنترل آیسنر پخش می شد به همجنس باز بودن خود اعتراف کرد، آیسنر سودهای تضمینی را برای زوجهای همجنس کارمندان همجنس باز دیسنی پیشنهاد داد و اکنون چند سالی است که وی روز همجنس بازی در دنیای دیسنی را تصویب کرده و حتی آنها هر ساله با اجتماع و شادمانی که نقاشیهای مستهجنی نیز بر روی ضورتهای خود نقاشی می کنند به برگزاری مراسم می پردازند.

حمله به مسیحیت:

تحت ریاست آیسنر کمپانی والت دیسنی دست به یک مبارزه علیه مسیحیت زد و احساسات آمریکاییان را تحقیر نموده و مردود شمرد و در سال 1995 انجمن وکلاء کاتولیک آمریکا با عصبانیت اعلام کرد امروز شرکت دیسنی برخلاف گذشته خود به بقیه کمپانیهای هالیوود پیوسته و به طرز وسواس گونه ای به کلیسای کاتولیک حمله می کند و فیلمهای مستهجن درجه R را تحت پوشش شرکتهای تابعه اش به فرهنگ ما تزریق می کند.

اکنون به فیلمی اشاره می کنیم که در آن عمیقا به مسیحیت کینه ورزی شده است.

در فیلم "کشیش (Priets)" که در سال 1995 به وسیله کمپانی میراماکس ساخته شد در آن فیلم چهار کشیش کاتولیک روم، اولی همجنس باز، دومی می خواره، سومی زنباره و چهارمی دیوانه به تصویر کشیده شده بود و "انجمن کاتولیک در خصوص حقوق مدنی و مذهبی" که یک سازمان حقوق مدنی در نیویورک است شدیدا به آن اعتراض کرد.

ویلیام دوناهیو رئیس این انجمن گفت که فیلم اخیر طی 15 سال گذشته عمیق تر دشمنی را نسبت به کلیسای کاتولیک به نمایش گذاشته است و وی افزود هرگز فیلمی نشان داده نشده که در آن نمایشی از حاخامهای یهودی و ورشکسته اخلاقی نشان داده شود.

تبلیغات ضد عربی دیسنی:

شرکت آیسنر در ادامه فعالیتهای کینه توزانه خود برای اختلاف افکنی بین قومیتهای مختلف، تعدادی تصاویر تحریک کننده ضد عربی نیز به نمایش گذاشته است. مثلاً در فیلم"بازگشت جعفر" (1994) اعراب را به عنوان انسانهایی با بینی به شکل منتقار عقاب و راسوهای بدبوی بیابانی معرفی کرده است.

بخش دوم فیلم "پدر عروس" (1995) شامل مجموعه ای از شخصیتهای شرور عرب و همچنین یک سیاه پوست به نام مالک که دلال بازار سیاه بوده می باشد. دیگر فیلمهای ضد عربی دیسنی "در ارتش امروز" و "سرباز جین" می باشد. در آگوست 1996 کمیته ضد تبعیض نژادی اعراب آمریکایی، تظاهراتی را بیرون استودیو دیسنی در اعتراض به الگوی محصولات ضد عربی ترتیب داد.

امروزه بزرگترین مرکز تبلیغاتی جهان در دست این شرکت می باشد. این کمپانی بزرگترین تولید کننده فیلمهای کارتونی و انیمیشن برای کودکان است.

پاین کمپانی یکی از مروّجان خشونت، فساد و سکس می باشد. این کمپانی غیر از تلویزیون و سینما، مالک دیسنی ورلد، ابکوت سنتر، توکیو دیسنی و یورو دیسنی می باشد. مایکل مِدود در سال 1996 در مجله مومنت در مقاله ای با نام یهودیها هالیوود را اداره می کنند؛ منظور؟! درباره این شرکت چنین نوشته است:

"مؤسسه دیسنی مشهور که والت دیسنی یهودی آن را تاسیس کرد در غرب آمریکاست و کارهای نامشروع خود را پنهان می کند."

مِدود ذکر می کند که چگونه استودیوهای والت دیسنی را تنها یهودیها اداره می کنند. به گونه ای که بیشترین بهای آن را افرادی مانند جفری کاترنبرگ، مایکل اویتز و جو روت می دهند. والت دیسنی به پخش سخنان و افکار شخصیت های یهودی در تمام برنامه هایش مشغول است.

دیسنی جدید با مالکیت مایکل آیزنر و تمام شعبه هایش در صنعت سینما، تنها به حمایت از تهیه کنندگان یهودی بسنده نمی کند، بلکه می کوشند فیلمهای تهیه شده بر ضد یهود نباشد. در سال 1997 این شرکت 23 میلیارد دلار درآمد داشته است. امپراطوری دیسنی با در اختیار داشتن شبکه های مختلف رادیو - تلویزیونی بیش از 100 میلیون عضو دارد. این مجتمع رسانه ای 225 ایستگاه وابسته درآمریکا دارد و چندین شرکت تلویزیونی اروپایی متعلق به این مجتمع هستند.

شرکت والت دیسنی در عرصه تولید فیلمهای کودکان نیز تاکنون بسیار مؤثر و فعال عمل کرده است. امروز در سراسر دنیا والت دیسنی نامی آشناست و بیشتر کودکان شخصیتهای کارتونی والت دیسنی را به خوبی می شناسند. بد نیست بدانیم اولین شخصیت مشهور آثار والت دیسنی میکی ماوس نمادی از همان یهودی سرگردان است که مدام از سوی رقیبان قویتر تهدید می شود و او صرفا با اتکا به زیرکی و چالاکی خویش، بر تمامی دشمنان فائق می آید. امروز هم تداوم این شخصیت کارتونی را در انیمیشن تام و جری می توان مشاهده کرد.

مورد دیگر، شخصیتهای کارتونی مطرود و گوشه گیری هستند که به دلیل زشت رویی توسط دیگران تحقیر می شوند ولی درنهایت این ناتوانی و زشتی با توانایی و زیبایی جایگزین می گردد و آنها بر تمامی مشکلات غلبه می کنند و غبطه رقیبان را برمی انگیزند. انیمیشن جوجه اردک زشت و دامبو فیل پرنده در زمره این گروه از آثارند. در مورد اخیر مادر دامبو که (یک فیل است) شب کلاه مخصوص یهودیان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت بسر می برد! و خود دامبو هم طی عملیاتی در سیرک، پرچمی را که به پرچم رژیم اشغالگر قدس بی شباهت نیست به اهتزاز درمی آورد.

برخی از آثار انیمیشن نیز محملی برای پیامهای سیاسی هستند. مثلاً در کارتون شیرشاه ردپای نزاع دو ابرقدرت طی سالهای جنگ سرد و آشتی مجدد نسلهای آتی بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی سابق به وضوح مشهود است. همین نگره صهیونیستی حاکم بر آثار والت دیزنی، بعضا به تولید انیمیشن های تاریخی در خصوص زندگی انبیای اوالعزم ارائه شده است. جالب توجه آنکه در برخی از این آثار، شخصیتهای اصلی انیمیشن با صدای مشهورترین ستارگان سینما سخن می گویند. مثلاً در انیمیشن پرنس مصر که روایتگر زندگی حضرت موسی علیه السلام است، وال کیلمر به جای موسی علیه السلام، میشله فایفر به جای همسر و ساندرابولاک به جای خواهر او صحبت می کنند. همچنین در تیتراژ پایانی این انیمیشن پرهزینه، اسامی مشهور دیگری (از بازیگران یهودی هالیوود) می توان دید که صدای آنها برای بسیاری از تماشاگران غربی خاطره انگیز و آشناست.

علاوه بر انیمیشن، در عرصه فیلم کودک نیز، هالیوود از تعدی صهیونیستها مصون نمانده و کلیشه های خاصی در قالب فیلم کودکان، طی دهه اخیر مدام تکرار شده اند. مثلاً کلیشه کودک محروم مانده از میراث اجدادی یا جدا افتاده از آغوش گرم مادر که هر یک به نوعی تداعی گر یهودی مظلوم و به دور مانده از سرزمین مادری خویش اند. داستان سیندرلا مثال خوبی برای این کلیشه نخ نما و تکراری است. یا کلیشه کودک شیطانی که با زیرکی بر دشمنانی که قصد تجاوز به خانه و کاشانه او را دارند فایق می آید و آنها را به سختی مجازات می کند. مجموعه طنز تنها در خانه براساس همین کلیشه پدید آمده و با نگاهی ساده به مضامین آن، رد پای چهار جنگ اعراب و اسرائیل و شکست اعراب در هر چهار جنگ را می توان دید."

افزون بر شرکت های بزرگ فوق الذکر، شرکت های کوچک بسیاری در این صنعت در تملک یهودیان است. "بهترین شرکت های کوچک و معروف، مانند دریم، ورکس و S.K.Gتوسط یهود ثبت شده است. شرکت دریم و ورکس در سال 1994 از سوی بزرگان صنعت ضبط، دیوید گفن و رئیس اداره سینمای دیسنی سابق، جفری کاتزینبرگ و کارگردان سینمایی استیون اسپیلبرگ تشکیل شد. همه اینها یهودی اند. در این شرکت فیلمهای سینمایی، کارتونی، انیمیشن، برنامه های تلویزیونی و موسیقی تهیه می شود. اگر به درآمد این سه تن فکر کنیم، در می یابیم که این شرکت در زمان کوتاهی در ردیف شرکتهای بزرگ قرار خواهد گرفت.

اما مالک دو شرکت تهیه کننده بزرگ دیگر، M.C.A و یونیورسال پیکچرز، کمپانی سیگرام است که مدیر و رئیس هیأت مدیره آن ادگار برونگمن پسر است. وی رئیس کنگره جهانی یهود نیز هست."

د ـ یهودی سازی هالیوود:

یهودی سازی سینمای هالیوود به دو روش زیر انجام می گیرد:

1 ـ جذب هنرمندان و سینماگران یهودی در هالیوود:

"تقریبا 80% هنرپیشگان و تهیه کنندگان فیلمهای سینمایی هالیوود یهودی الاصل هستند."

مجله یهودی Post and opinion در 6 دسامبر 1974 چنین می گوید:

"یهودیها اکنون هالیوود را در اختیار دارند، همان طور که آن را تحت تسلط خویش داشتند. حضور یهودیان در هالیوود یک حقیقت تاریخی است. اکثر تولیدکنندگان و کارگردانان هالیوود یهودی هستند و این در حالی است که اتحادیه نویسندگان هالیوود، در عمل از 70 تا 100 درصد از یهودیان تشکیل شده است. هنگامی که یک غیر یهودی یک کمپانی فیلم سازی را خریداری می کند یهودیان باز هم کنترل را در دست دارند. چرا که در هالیوود روابط است که باعث کسب پولهای کلان می شوند. کارهایی مانند خرید داستان فیلم، امضا شدن قراردادها توسط بازیگران، توزیع فیلم به شرکتهای زنجیره ای نمایشی مانند ادئن (odeon)همه در اختیار یهودیان است."

در زمینه فیلمهای ماجراجویانه و فیلمهای عاطفی و تاریخی و جنگی، به ندرت فیلمی می بینیم که حداقل یکی از بازیگران یا کارگردان یا تهیه کننده یا مسئولان فنی آن یهودی نباشد. در اینجا برای نمونه به چند یهودی که شهرتی جهانی در صنعت سینما یافته اند، اشاره می کنیم:

پل نیومن، جک لمون، ریچارد دریفوس، ایلیون گلد، آل پاچینو، رونالد ساترلند، باری نیومن، آلن بیتسی، دری آلن، کرک داگلاس، تونی کرتیس، کاری گرانت، جک نیکلسون، بن عازار، والتر متیور، فرانک سیناترا، جرج سیگال، برت رینولدز، جین هاکمن، جیمز کان، داستین هافمن، ریچارد هریس، ریچارد بنیامین، وودی استایگر، جرج رداسکات،رایان اونیل، استانلی جانی (تهیه کننده)،ابردین وینکلر (تهیه کننده) و استیون اسپیلبرگ (کارگردان).

هالیوود نیروهای آموزش دیده در دانشکده های مختلف سینما و بازیگری آمریکا را کاملاً حساب شده جذب می کند و تاکید دارد یهودیان را در اولویت اول قرار دهد حتی اگر این یهودیها استعداد کافی و لازم را برای فیلم سازی و بازیگری نداشته باشند. آقای نادر طالب زاده که در این دانشکده ها تحصیل کرده است در این باره می گوید:

"یک همکلاسی یهودی داشتیم که از همه تنبل تر و کودن تر بود، اکثر نمرات دو و سه می گرفت. حتی پروژه برنامه تصویر او را ما انجام دادیم. اما همین یهودی تنبل، تنها کسی بود که از میان همه ما وارد هالیوود شد. البته چون خیلی کودن بود و نمی توانست فیلمساز شود، به او اجازه راه اندازی یک لابراتوار صدا دادند و او خدمات جانبی فیلم ارائه می داد. ما را که دانشجویان با استعداد و زرنگ کلاس بودیم به هالیوود راه ندادند، آن یهودی را به کار گرفتند."

نویسنده یهودی نیل گابلر در مورد قدرت یهودیها در هالیوود می گوید:

"ما صنعت سینما را پایه گذاری کردیم... ما با یهودیان شرقی به به کار انداختیم... و وقتی فیلمهای مطمئن و منطقی صنعت را تحت تصرف خود گرفت هالیوود مورد هجوم گردان نویسندگان یهودی که غالبا از شرق می آمدند قرار گرفت. بسیاری ادارات قدرتمند توسط یهودیها اداره می شد. حقوقدانان یهودی بیشتر تجارت صنعت انجام می دادند و دکترهای یهودی به ضعف صنعت رسیدگی می گردند. ورای همه مسائل یهودیها فیلم تهیه کردند."

تمام اینها باعث شد اسکات فیر جرالد با خرده گرفتن از هالیوود آنرا تعطیلات یهودی بنامد. بنابراین یهودیها به سرعت بر هالیوود مسلط شدند تا جایی که در اوایل 1921 هنری فورد به شدت به صنعت فیلم آمریکا اعتراض کرد.

روزنامه نگار و مورخ یهودی جی گلدبرگ در تحقیق خود در سال 1996 به نکته مهمی اشاره می کند. قدرت یهود درون نظام آمریکا عنوان تحقیقاوست. وی می نویسد:

یهودیها در تجارت رسانه ای به طور نامناسبی بیش از سهم آنها در جمعیت آمریکا حضور دارند. در تعداد اندکی از بخشهای کلیدی رسانه ها، به ویژه در میان مدیران اجرایی استودیوهای هالیوود، یهودیها به لحاظ تعداد مسلط می باشند.

بن اشتاین (Ben shtain) فیلمنامه نویس یهودی (فرزند هربرت اشتاین مشاور اقتصادی ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا) نیز در کتابی که خود به رشته تحریر درآورده است صراحتا بیان کرده است که اغلب مجریان و دست اندرکاران هالیوود یهودی اند.

هالیوود در انتهای قرن بیستم همچنان صنعتی با رنگ و بوی آشکار قومی است. تقریبا تمام مدیران عالی رتبه اجرایی در استودیوهای عمده یهودی هستند. نویسنده ها، تولید کننده ها و تا درصد پایین تری کارگردانهانسبتا یهودی هستند. یک تحقیق اخیر رقم 59 درصد را در میان فیلمهای مطرح نشان می داد. تحقیق دیگری بیانگر این نکته است که از هر ده نفر شاغل در هالیوود 9 نفر یهودی هستند. وزن جمعی یهودیان موجود در صنعت فیلم سازی آمریکا به یهودیان هالیوود قدرت سیاسی زیادی می دهد. آنها یک منبع عمده پولی برای نامزدهای دموکرات هستند. پدر غیررسمی صنعت (سینما) رئیس MCA لوواسرمن قدرت نفوذ فوق العاده ای در دولت و سیاستهای ملی دارد. وزیران اجرایی هالیوود از تاسیس اسرائیل در سال 1948 با وجد زیادی استقبال کردند.

"امروزه سینمای هالیوود منکر این واقعیت نیست که بسیاری از مهره های کلیدی در سینمای آمریکا (صرفنظر از تخصص ایشان در زمینه های گوناگون سینمایی) صرفا به این دلیل که یهودی یا یهودی زاده اند، از میان اقران خود برگزیده شده و مدارج ترقی را پیموده اند.

گرچه پیروی از آیین موسی علیه السلام به معنای تبعیت از مرام صهیون نیست از این رو دو واژه یهودی و صهیونیست را چهره پنهان داشته و به همین دلیل نیز بیشتر اعضای باشگاه سری خود را از بینپیروان آیین یهود برگزیده است. حاصل آن که در تمامی شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مغرب زمین، ظاهرا همیشه یهودیان (و در حقیقت همواره صهیونیستها) مقدم بوده اند. طبعا هالیوود نیز به عنوان یکی از مظاهر هنر و تکنولوژی مغرب زمین از این قاعده مستثنی نیست و حتی تلاشی هم در جهت انکار این مدعا ندارد."

2 ـ بایکوت هنرمندان و سینماگران مستقل در هالیوود:

اصولاً در نظام اداری پیچیده هالیوود، قوانین نانوشته بسیاری وجود دارند که همواره یهودیان در اولویت اند و اگر یک یهودی از مرام سیاسی صهیونیسم نیز جانبداری کند، طبعا مدارج ترقی در هالیوود را با سرعت بیشتری خواهد پیمود. اما اگر همین هنرمند یهودی بی طرف باقی بماند یا ندرتا برخلاف نظام تبلیغاتی صهیونیسم گام بردارد، به سهولت از گردونه هالیوود بیرون خواهد افتاد."

بر همین اساس، معمولاً کمیته بررسی فعالیت های ضد آمریکایی، هنرمندان و کارگردانان مهاجر اروپایی را مورد بازجویی قرار می دهد و آنان را تهدید می کند که اگر در مسیر موردنظر آمریکا [صهیونیسم ]گام برندارند به سختی مجازات خواهند شد.

هدف از این اقدام، جلوگیری از فعالیت کارگردانان و فیلم سازانی بود که قصد داشتند خارج از چهارچوبهای ساختگی و مبتذل هالیوود دست به خلق آثار هنری بزنند. حذف چارلی چاپلین به اتهام کمونیست بودن در قضیه مک کارتی، بی اعتنایی به لورسن ولز پس از ساختن فیلم همشهری کین و تحریم براندو به دلیل روحیه عصبی او، و ایال سیوان کارگردان یهودی مقیم فرانسه که آثار هنری او دارای محتوای انتقادی از رژیم صهیونیستی است و نیز میل گیبسون (Mel Gibson) تهیه کننده و کارگردان سینمای هالیوود که بسیاری از ادعاهای صهیونیستها مبنی بر وقوع هولوکاست را رد کرده مشتی از خروار هستند.

لذا می بینیم از سال 1951 میلادی که سناتورآمریکایی جو مک کارتی، طی نطقی آتشین از رواج افکار کمونیستی در میان فرهیختگان و هنرمندان ایالات متحده سخن راند و از هنرمندان ایالات متحده و مقامات کاخ سفید خواست تا هر چه زودتر ریشه کمونیسم را در مهد تمدن غرب بخشکانند، افرادی چون رونالد ریگان، که یکی از اعضای کمیته بررسی فعالیت های ضد آمریکایی بود و عده ای از سرشناس ترین کارگردانان جهان از جمله آرتور میلو و کلیفورد اودیتس و چارلی چاپلین را به ضدیت با آمریکا و همسویی با اتحاد جماهیر شوروی (که همچنان تحت سلطه رژیم خودکامه استالین قرار داشت) متهم کردند و بسیاری دیگر را در لیست سیاه قرار دادند.

"در نظام مافیایی هزار چهره هالیوود، برای یک هنرمند ضد صهیونیست (حتی اگر یهودی باشد) جایی وجود ندارد و سرنوشت تلخ بزرگترین هنرمند تاریخ سینما چارلی چاپلین گواهی است بر این مدعا.

چارلز اِسپنسر چاپلین یهودی زاده فقیری بود که دوران کودکی را در عسرت و تنگدستی گذراند و در نخستین سالهای شکوفایی سینما در آمریکا با تکیه بر خلاقیت و استعداد فردی خود سرانجام به اوج قله شهرت و افتخار فراز آمد. او به عنوان یک هنرمند یهودی، در اکثر نقشهای سینمایی آغازین خود، تصویری بدیع و جذاب از یک "یهودی سرگردان" به تماشا گذاشت و این همان الگوی مطلوب سیاستگزاران هالیوود محسوب می شد. به تدریج چارلی چاپلین به محبوب ترین هنرمند تاریخ سینما تبدیل شد و تهیه کنندگی آثارش را خود برعهده گرفت. اکنون این مجال برای او پدید آمده بود تا پس از سالیان متمادی به دل مشغولی های خویش بپردازد و فارغ از نظام مافیای حاکم بر هالیوود حرف دل خود را به زبان تصویر بیان کند. ولی لابی صهیونیسم در هالیوود این روال را نمی پسندید و از همین جا بود که دشمنی ها آغاز شد.

چارلی چاپلین هنرمند محبوب مردم که پیش از این در اکثر آثار خود به عنوان یک فقیر خانه به دوش، تمثیلی از مظلومیت جهانی یهودیان بود، اکنون از قالب "یهودی سرگردان" بیرون آمده و در نقشهاییمتفاوت (همچون: انسانی ماشینی، ثروتمندی عیاش یا دیکتاتوری زورگو) نظام ارزشی غرب را به سخره می گرفت و این روالی نبود که صهیونیستهای هالیوود آن را تحمل کنند. لذا ماشین سانسور هالیوود به کار افتاد و چاپلین را نیز همچون بسیاری دیگر از هنرمندان مستقل هالیوود (به جرم واهی کمونیست بودن) برای همیشه از عرصه بازیگری کنار گذاشت.

ناگزیر چاپلین به اروپا رفت و همزمان با ترک هالیوود، بازگشت او به آمریکا ممنوع اعلام شد! این گونه بود که پرونده هنری مشهورترین بازیگر یهودی تاریخ سینما به جرم عدم تمکین از مرام صهیونیسم بین الملل برای همیشه بسته شد و او واپسین سالهای عمر خود را در عزلت و گمنامی سپری کرد." بسیاری از ما اگر عکس واپسین سالهای عمر او را ببینیم او را نخواهیم شناخت.

یکی از سینماگران مشهور آمریکایی که سلطه گران بر سینمای هالیوود با آن برخورد کردند مارلن براندو بود. پس از اظهارات وی در پخش لاری کینگ تلویزیونی درباره سلطه یهودیان بر هالیوود، "مجموعه های یهودی وی را مورد انتقاد شدید قرار دادند و با خشونت با براندو برخورد کردند و صریحا گفتند کاری می کنند که براندو به کار باز نگردد. آنها وی را ضد یهود نامیدند. ترس در براندو به جایی رسید که خود به مقامات ویسنتال رفت، با دو زانو به زمین افتاد، دستهای ویسنتال را بوسید و از او طلب عفو و بخشش می کرد. ویسنتال او را بخشید و از آن هنگام تا به حال براندو از یهود جز خوبی ذکر نکرده است."

در اثر برخوردهای سلطه گران و مدیران سینمای هالیوود "کار به جایی رسید که ده تن از سینماگران و سناریو نویسان هالیوود که بعدها به هالیوودهای دهگانه شهرت یافتند به زندان و محرومیت از کار و سفر محروم شدند. این افراد عبارتند از: الفا بیزنی، هربرت بیبرمن، لستر کول، ادوارد دیمیتریک، رینگ لاردنر، جان هاوارد لاوسن، آلبرت مالتس، سام اورنیز، آدریات اسکاف و دالتون ترومپو.

تهیه کنندگان و سرمایه گذاران هالیوود حتی دربرابر حرکتهای خودسرانه ستارگان سینما خارج از حوزه آمریکا نیز واکنش نشان می دهند. برای مثال بعد از بازی میکی روک در فیلم فرانچسکو اثر لیلیانا کاوانی که مضمونی دینی داشت عملاً بازیگر این فیلم را تحریم کردند. زیرا در فیلمی از یک فیلمساز سیاسی اروپایی نقش آفرینی کرده بود که اتفاقا در این اثر به سوی مذهب و اخلاق گرایش داشت. جیان ماریاولونته بازیگر برجسته ایتالیایی فیلم مسیج هرگز به اینجا نیامد به خاطر شرکت در فیلمهای سیاسی و انقلابی با مضمون ضد ضد آمریکایی حتی اجازه عبور از آسمان آمریکا به وسیله هواپیما را نیافت.

این روند تا به امروز در هالیوود همچنان ادامه دارد. مثلاً "مثلاً ایزابل اجانی فرانسوی که جایزه بهترین هنرپیشه زن را در کن 1994 گرفته بود، جایزه او را گرفته و به دیگری دادند. حتی تهمت ایدز به وی زدند. چون حاضر نشده بود عرب بودن پدرش را منکر شود و یا مثلاً در مورد آلن دلون و ژان پل بلموندو فرانسوی، سوفیالورن ایتالیایی، اما تامسون انگلیسی و کوین کاستنر آمریکایی، ونسی رادرگریف انگلیس هم چنین حق کشی هایی را روا داشتند."

میل گیبسون یکی فیلمسازان سینمای هالیوود نیز که اندیشه های صهیونیستی را رد کرده و این نوع نگاه، در فیلمهایش نیز مشهود است مورد مخالفت سینمای صهیونیسم قرار گرفت. وی ماجرای هولوکاست را که صهیونیستها آن را به اسطوره ای مقدس و نمادی برای مظلوم نمایی خویش تبدیل کرده اند تکذیب کرده و آن را قضیه ای جعلی می داند. فیلم جنجال برانگیز مصائب مسیح از جمله فیلمهایی است که وی بر ضد تفکرات افراطی یهودیان ساخته است و به دلیل نوع نگرشی که به مسأله یهود و صهیونیسم دارد در میان هنرمندان غربی منتقدین و مخالفین سرسختی پیدا کرده و از سوی سردمداران سینمای هالیوود مورد غضب واقع شده است. یکی دیگر از هنرمندان و کارگردانان یهودی که مورد غضب سینمای هالیوود و صهیونیستها قرار گرفت و حتی به مرگ تهدید شد ایال سیوان می باشد. وی به دلیل اینکه نوشته ها و آثارش، محتوای انتقاد از سیاستهای رژیم صهیونیستی دارد با واکنش منفی سینمایهالیوود و شخصیتها و سازمانهای یهودی صهیونیستی زیادی رو به رشد به گونه ای که وی بارها از سوی گروهها و سازمانهای صهیونیستی، به دلیل فعالیت در این عرصه و تولید فیلمهایی با محوریت انعکاس وضعیت اسف بار زندگی فلسطینیان، تهدید به مرگ شده است.

بدین ترتیب، "هالیوود پس از تصفیه های خونین استالین در عهد شوروی سابق که پشت همه را به لرزه در آورد، دست به بزرگترین تصفیه فرهنگی و سینمایی در جهان غرب زد تا راه برای سیطره و سلطه جویی سران کاخ سفید و صهیونیسم بین الملل بر منابع و ثروتهای جهان و چپاول آن هموار گردد.

پس از این تصفیه سیاه که آمریکا همچنان می کوشد آن را مخفی نگاه دارد، مجموعه ای از فیلمهای جیمزباند، مرد شش میلیون دلاری، رامبو و غیره به بازارهای آثار هنری و سینمایی جهان، به ویژه جهان سوم راه یافت و چشم نسلهای جوان را که از ماهیت سلطه جویانه آمریکا و صهیونیسم بی اطلاع بودند به خود خیره ساخت."

این گونه برخورد با هنرپیشگان و هنرمندان مستقل، محصول مدیریت حاکم بر سینمای هالیوود می باشد.

مدیریت حاکم بر سینمای هالیوود

مدیریت سینمای هالیوود تنها در یک شخص و یا چند نفر خلاصه نمی شود. همین مسأله باعث شده تا سیطره نامریی صهیونیسم بر صنعت سینما بسیار پیچیده نمایانده شود. در هالیوود کارگزاران و مدیران اصلی، برخلاف کارگردانان و هنرپیشگان، چهره ناشناخته ای دارند و همین مسأله سبب شده تا در هالیوود مدیریت به دست یک نفر نباشد. "یک اتاق فکر ناپیدا وجود دارد که هیچ کس اعضای آن را نمی شناسد. ولی می توان حدس زد که چه کسانی هستند: اصحاب کمپانیها، نو محافظه کاران، یهودیها و... همگی در آن جا ردپای جدی دارند... طبعا اگر شما بخواهید وارد این حوزه شوید، باید از فیلتر آنها بگذرید. یک اتاق فکر وجود دارد که هالیوود را می گرداند و سیاستهای برنامه سازی را تنظیم می کند."

در شیوه کار هالیوود، کارگردان، بر مدیر تولید یا تهیه کننده متکی است. این مدیر تولید و تهیه کننده است که کارگردان و بازیگر را انتخاب می کند و سناریوی دلخواهش را به دست یک کارگردان می دهد. در چنین محیطی، ناگفته پیداست که این شرکت سازنده است که نوع فیلم و صحنه را در آثار کمیک، تاریخی، وسترن، پلیسی، درام و ملودرام، انتخاب کرده و بر کارگردان تحمیل می کند. به این ترتیب، هر چه سازنده در مخیله خود دارد، به تصویر کشیده می شود و بیننده را نیز چاره ای نیست جز آن که این اندیشه ها را بر پرده سینما تماشا کند.

ه ـ سلطه هالیوود بر بازار فیلم جهان:

آمار فروش فیلمهای هالیوودی در جهان روز به روز افزایش یافته است به طوری که گه گاه می توان تنها فروش خارجی یک اثر را متضمن موفقیت دست های پنهانی دانست که در ورای هر پروژه سینمایی به فعالیت می پردازند.

سیستم جدید کاپیتالیسم جهانی موجبات سلطه هالیوود را بر صنعت فیلمسازی جهان فراهم کرده است. تحقیقات نشان داده که سلطه هالیوود باعث ایجاد شباهت میان محصولات سینمایی کشورهای دیگر با آثار هالیوودی شده و در نتیجه در جریان مبارزه کشورها برای رقابت با صنعت فیلمسازی جهان، تنوع فرهنگی از میان رفته است.

در این میان چندین عامل موجبات سلطه صنعت فیلمسازی آمریکا را فراهم کرده اند که مهمرترین آنها توانایی آمریکا در توزیع محصولات سینمایی اش در عرصه جهانی است. این کشور در عین حال تمامی تلاشش را به کار می گیرد تا بازار داخلی اش را از رقابت محصولات کشورهای دیگر مصون نگه دارد. از این رو زمانی که بازار فیلم کشورهای خارجی می کوشند تا با محصولات آمریکایی در بازار جهانی رقابت کنند دچار ضررهای بسیاری می شوند. ریشه این ناکامی را می توان در آمریکا و سیستم کاپیتالیسم این کشور جستجو کرد.

مدیوم فیلم حدود یک قرن پیش به عنوان پدیده ای تکنولوژیک تحت عنوان "فیلمهای متحرک"در پاریس پا به عرصه ظهور گذاشت و به سرعت به مردم کشورهای دیگر معرفی شد. با ظهور این رسانه، فرصتهای اقتصادی جدید نیز فراهم شدند و سرمایه گذاران کشورهای غربی تمامی تلاششان را به کار گرفتند تا کنترل بازار جدید را در دست بگیرند.

نخستین توزیع کننده هایی که کنترل بازار را در دست گرفتند هنرمندانی بودند که ترجیح می دادند در پاریس فیلمهای هنری تولید کنند اما سرمایه گذاران آمریکایی به سرعت جایگزین این توزیع کننده ها شدند.

با پایان جنگ جهانی اول و ویرانی فرانسه، سیستم هالیوود اختیار تام بازار را از فرانسه گرفت.

به رغم این که با معرفی فیلمهای ناطق در سال 1920 و تولید فیلمهای سینمایی به زبانهای مختلف، آمریکا برای مدت زمان کوتاهی عقب نشینی کرد، این کشور توانست مجددا پس از جنگ جهانی دوم قدرت را به دست آورده و بازار را در دست گیرد. در این بین مارشال پلن به ارتقای صنعت فیلم سازی آمریکا و رواج فرمول هایش در بازار فیلم از هم گسیخته اروپا کمکهای بسیاری کرد.

سلطه آمریکا بر پهنه سینمای بین الملل تا به امروز ادامه دارد و این در شرایطی است که یک سوم سود حاصل از تولیدات فیلمهای هالیوودی از طریق نمایش این آثار در کشورهای خارجی تامین می شود. نتیجه این که فیلمهای خارجی در بازارهای داخلی و خارجی شان مغلوب فیلمهای آمریکایی هستند. آمریکا از طریق نمایش گسترده فیلمها در سطح جهان موجبات امپریالیسم فرهنگی را فراهم می کند. امپریالیسم فرهنگی نیز به نوبه خود باعث همگون شدن محصولات سینمایی کشورهای جهان می شود.

با افزایش رشد سیستم های اطلاعاتی و تأثیرات یکسان سازی کاپیتالیسم در سطح جهانی، سرنوشت فیلم به عنوان نماد فرهنگی به زیر سوال رفته است. مدیوم فیلم به طرز روزافزونی تحت تاثیر اصول کاپیتالیسم آمریکایی بیش از این که وجهی هنری یابد به کالایی برای خرید و فروش تبدیل شده است. در نتیجه کشورهای خارجی به ویژه کشورهای در حال توسعه رقابت را با مدلهای هالیوودی آغازکرده اند و در این بین مضامین فرهنگی و هویت شخصی شان را قربانی می کنند.

در این میان سوالی که بی پاسخ می ماند، این است که آیا صنعت فیلم سازی تحت سلطه غرب می تواند به یکسان سازی فرهنگ جهانی در قرن بیست و یکم ادامه دهد و یکسان سازی فرهنگ جهانی در قرن بیست و یکم ادامه دهد و یکسان سازی جهانی را به بهای از بین بردن تنوع فرهنگ های جهانی بدست آورد یا خیر.

تجزیه و تحلیل واقعیت های موجود در بازارهای جهانی نشان می دهد که سرنوشت صنعت فیلم سازی بین المللی به عنوان مدیومی که می تواند در بر گیرنده تنوع فرهنگی باشد، در پرده ای از ابهام است اما علاوه بر این شواهدی وجود دارد که نشان می دهد تکنولوژی های جدید مانند گروههای فرهنگی غیردولتی می توانند به ارتقای فیلمهای غیرغربی کمک کرده و تنوع موجود در بازار فرهنگی را حفظ کنند.

جان تالینسون در کتابش تحت عنوان امپریالیسم فرهنگی توضیح می دهد که کاپیتالیسم نیروی فرهنگی یکسان کننده ای است که یک فرهنگ را از طریق مصرفی کردن و اشترکات موجود رواج می دهد. از آنجایی که رسانه در مرکزیت تجربیات فرهنگی قرار دارد، سلطه فرهنگی وابسته به سلطه رسانه ای است که در بر گیرنده رسانه فیلم نیز می شود.

کولیتن هاسکینز در کتاب رسانه های جمعی بر این ایده که کاپیتالیسم به حضور قدرتمند آمریکا در بازار جهانی کمک کرده تاکید می کند. با وجود این توضیح می دهد که کاپیتالیسم در آمریکا به جای این که صرفا یک نیروی اقتصادی حاضر باشد، بخشی از فرهنگ است.

او می گوید که "یک تفاوت بنیادین بین فلسفه آمریکا و سایر کشورهای جهان وجود دارد. آمریکا از صنایع فرهنگی به عنوان صنایع سرگرم کننده ای یاد می کند که تولیداتشان در زمره فیلمهای تجاری جای دارند و تفاوتی را نمی توان بین آنها و سایر محصولات کشورهای دیگر یافت این در شرایطی است که اغلب کشورهای جهان از صنایع فرهنگی بهعنوان ضرورت هایی برای حفظ ارزشهای متمایز یاد کرده و آن را برای سلامت کشور لازم می دانند."

هربرت شیلر نیز در کتاب نابرابری اطلاعات تصریح می کند که کاپیتالیسم نیرویی پیش برنده در سلطه صنعت فیلمسازی غرب است و اینکه فیلمها نیز به عنوان ابزارهای فرهنگی با بسته بندی صنعت فیلمسازی غرب وارد بازی می شوند. در این میان صنعت فیلمسازی غرب از حضور هنرپیشگان به عنوان قدرتهای ستاره ای در هالیوود برای فروش فیلمها به جهان سود می جوید.

در کتاب رویاهای جهانی نویسندگانی چون ریچارد بارنت و جان کاواناگ اضافه می کنند که انتخاب مخاطبان تاثیر بسزایی در سلطه غرب بر بازار فیلم جهان دارد. آنها خاطرنشان می کنند که فرمولهای پر زرق و برق هالیوود و تکنیک های فیلمسازی برای مخاطبان سینما جذاب هستند این در شرایطی است که بسیاری از سوژه های به کار گرفته شده در این فیلمها، با ساختارهای کشورهای اصول گرا در تعارض کامل است. این کشورها بر این باور هستند که فیلمهای هالیوودی به مخاطبان کشورهای فقیر این اجازه را می دهند که از واقعیت های موجود در زندگیشان بگریزند و این پدیده بیش از پیش به گسترش فیلمهای هالیوودی در این کشورها کمک می کند.

از همین رو یکی از دلایل سلطه هالیوود بر بازار فیلم جهان در تمایل مخاطبان جهانی به مشاهده این فیلمها خلاصه می شود.

با وجود این "جان تام لینسون" به مخالفت با این ایده می پردازد و اعتقاد دارد که سلطه آمریکا براساس نیاز مخاطبان جهانی صورت نگرفته است و این نیاز را نمی توان هم تراز نیاز مردم جهان به مشاهده فیلمهای چارلی چاپلین دانست. این نویسنده استدلال می کند در شرایطی که بی تردید نیازی برای مشاهده فیلمهای چارلی چاپلین در دهه 1920 وجود داشت، جذابیت موجود در این گونه آثار به وجود آورنده نیاز در مخاطبان نبود، بلکه نیاز مردم بود که این جذابیت را به وجود می آورد.

از همین رو می توان گفت که قدرت سیستمهالیوود نیاز خاصی را در بازار جهانی فیلم به وجود آورده است که به تغذیه گسترده پاسخ داده می شود.

البته در این راستا، تبلیغات فیلمهای سینمایی هالیوود، بیشترین تاثیر را در جذب مخاطبان سینمایی و سلطه هالیوود بر بازار فیلم جهان داشته است. به همین لحاظ است که اغلب کمپانی های تولید فیلم، حدود نیمی از درآمدهای مربوط به فروش فیلمهای هالیوود را صرف تبلیغات تولیدات سینمایی خود می کنند. به عنوان نمونه شرکت فیلمسازی کلمبیا پیکچرز یکی از کمپانی های بزرگ هالیوود برای هر فیلم به طور متوسط 30 میلیون دلار صرف تبلیغات می کند. خانم امی پاسکال (AmyPasscal) رئیس این شرکت طی مصاحبه ای با مجله آلمانی اشپیگل در این باره می گوید:

"بازاریابی عاملی بسیار تعیین کننده است. در گذشته معمولاً در شبهای اول نمایش فیلم یک چهارم کل درآمد، صرف تبلیغات می شود. این به معنای این است که هر کس از آغاز با سیل فیلمهای رقیبان مقابله نکند، شانسی نخواهد داشت."

وی در پاسخ به این سؤال که حدود نیمی از درآمدهای مربوط به فروش فیلمهای هالیوود امروز در خارج از آمریکا به دست می آید. آیا چنین موضوعی در برنامه ریزی شما برای تولید و سرمایه گذاری تاثیر می گذارد؟ چنین اظهار داشت:

"کاملاً ما همواره در هنگام ساخت فیلمها، این سؤال را از خود می پرسیم که آیا این فیلمها می توانند در سطح جهان، فروض خوبی داشته باشند. سناریو نویس ها هم چنین چیزی را مد نظر دارند. میزان فروش در یکایک نقاط دنیا را پس از اکران فیلمها به دقت بررسی می کنیم."

و ـ بازیهای رایانه ای رسانه تبلیغاتی مؤثر سینمای هالیوود:

پس از سالها عرضه محصولات مختلف معرفی در فیلمها، هالیوود راههایی را برای تبلیغ درباره فیلمهای تولید در بازیهای رایانه ای دنبال کرد. اگر چه گنجاندن تبلیغات به طور کلی در بازیهای رایانه ای در آغاز راه است، ولی مدیران اجرایی استودیویی به ایننتیجه رسیده اند که برای پخش تیزرهای تبلیغاتی تلویزیونی 30 ثانیه ای با چالش جدیدی مواجه شده اند. البته شبکه های تلویزیونی مبالغ هنگفتی را طلب می کنند، در شرایطی که روز به روز از تماشاگران برنامه های تلویزیونی کاسته می شود. از طرفی در شرایطی که تماشاگران با استفاده از شبکه های دیجیتال قادر به حذف تبلیغات در سریالهای تلویزیونی مورد علاقه شان هستند، شاید زمان آن رسیده باشد که هالیوود راههای تازه ای برای تبلیغات سینمایی بیابد.

از این رو در جایگزینی آلترناتیوهایی برای تبلیغات تلویزیونی، هالیوود تلاش کرده جایگاه ثابتی در بازیهای رایانه ای پیدا کند. در این بازیها فیلمها می توانند روی بیلبوردها، پنجره های بزرگ و اتوبوس ها در حین بازی تبلیغ شوند. این به مدیران اجرایی اجازه می دهد بتوانند تماشاگران نوجوان و جوان را که مخاطبان اصلی فیلمهای اصلی هستند، جذب کنند. براساس آمار منتشر شده حدود 70 درصد از مردان 18 تا 34 ساله بازیهای رایانه ای می کنند و بیش از این که تلویزیون تماشا کنند، پای بازی هستند.

این آمار به طور متوسط پنج ساعت بازی انفرادی و سه ساعت بازی جمعی در اینترنت است. مدیران شرکتهای سازنده بازیهای رایانه ای نیز اعلام کرده اند که تا به حال موفق به جذب تبلیغات از شرکتهای بزرگی چون کوکاکولا، پارامونت، اینتل، نستله و هوندا شده اند و بیشتر محصولات تبلیغ شده نیز طول عمر بالا دارند که می تواند مؤثر بودن تبلیغات را در بلند مدت درباره آنها تضمین کند.

براساس آمار منتشر شده موسسه نیلسن در ماه می 2005، این نظرسنجی از 1500 نفر، مشخص شد حدود 61 درصد بازی کنندگان مرد و 39 درصد آنها زن هستند. و در بیش از 40 درصد زنان آمریکا، بازیهای رایانه ای و در حدود 33 درصد، رایانه ها و کنسولهای بازی وجود دارند و از میان آنها 57درصد پلی استیشن 2، 39 درصد دستگاه ایکس باکس، 27 درصد گیم باکس و هشت درصد هر سه دستگاه را دارند؛ همچنین شرکت نیلسن در آمار خود به شکلشفاف مدت استفاده افراد را از این دستگاهها مشخص کرد که بر این اساس مشخص شد افراد حدود 2/8 ساعت در هفته مشغول بازی هستند.

بنابراین استودیوهای فیلمسازی که به طور عمومی جوانان 18 تا 30 ساله را به عنوان مخاطبان آثار خود می شناسند می توانند از این فرصت استفاده کنند و در آینده نزدیک، صنعت بازیهای رایانه ای قطعا یک رسانه تبلیغاتی موثر خواهد بود؛ چرا که همچنان روند رو به رشدی دارد. در سال 2004 میزان درآمدهای این صنعت در آمریکا حدود 11 میلیارد دلار بوده که بیش از کل فروش فیلمها در سینماهاست.

از نقطه نظر صنعت بازیهای رایانه ای، فضای خوبی برای کسب درآمدهای تبلیغاتی وجود دارد، چون براساس آمار موجود در سال 2004 شرکتهای بزرگ جهان حدود 12 میلیارد دلار خرج تبلیغات تلویزیونی کرده اند در حالی که میزان تبلیغات در بازیهای رایانه ای در همین مدت فقط 10 میلیون دلار بوده است، ولی قطعا این آمار با حضور هالیوود در بازیهای رایانه ای تغییرات چشمگیری خواهد داشت.

جالب است بدانیم در حالی که هالیوود به دنبال رسانه های تازه برای تبلیغات سینمایی است، برخی از شرکتها از تماشاگران سینماها به عنوان مخاطبان تازه محصولاتشان استفاده می کنند؛ برای مثال شرکت سونی اریکسون در اقدامی تازه حدود سه چهارم بودجه تبلیغاتی خود را به تبلیغات سالنهای سینما (حدود 14500 سالن) اختصاص داده است، در حالی که سال 2004 فقط هفت میلیون دلار در این زمینه سرمایه گذاری کرده بود و با توجه به رقابتی بودن بازار گوشی های تلفن همراه می توان انتظار داشت که نوکیا و سامسونگ نیز دست به اقدامات مشابهی بزنند.

این سیاست تبلیغاتی از زمانی شدت گرفت که این بازار تبلیغاتی خوب مورد بی مهری فیلمسازان واقع شد و توزیع کنندگان فیلمها برخلاف گذشته علاقه چندانی به تبلیغ فیلمهای آینده شان در سینماها نشان نمی دادند. آنها معتقدند سالنهای سینما به کمک فیلمهای آنها به حیات خود ادامه می دهند. پس چه دلیلی وجود دارد که برای تبلیغ فیلمهای آینده شانمبالغی را به صاحبان سینماها بپردازند.

ز ـ رویکردهای سینمایی هالیوود:

سینمای هالیوود از ابتدای تشکیل تا شروع هزاره سوم میلادی برای تولید فیلمهای سینمایی بر حسب شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جوامعغرببی به ویژه آمریکا و نیز رویدادها و تحولات جهانی، رویکردهای مختلفی داشته است. این نگاهها و رویکردها معمولاً دستمایه مناسبی برای تولید فیلمهای سینمایی دست اندرکاران هالیوود بوده است. به ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکل گیری دو قدرت جهانی و تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و شروع دوران جنگ سرد بین آمریکاو شوروی، سینمای هالیوود نسبت به جبهه خیر و شر به ویژه در خصوص مسائلی مثل نازلیسم و کمونیسم رویکرد مبسوطی نشان داد و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی اردوگاه شرق، تقابل با تمدن و تفکر اسلام اصیل ناب محمدی و انقلابی در قالب جبهه شرّ و نیز مسأله آخر الزمان رویکرد جدید این سینما را تشکیل داده است.

سینمای هالیوود همواره خود مظهر پاکی و خوبی و خیر و دیگران را مظهر بدی و سیاهی و شرّ دانسته است و در اغلب فیلمهای تولیدی خود، ایجاد جوّ ناامنی و اضطراب و وحشت را، مقدمه ای برای پذیرش قدرت برتر و حاکمیت خشن و بی رحمانه به صورتی با شکوه و تکنی کالر نشان می دهد. با شروع جنگ جهانی دوم رویکرد سینمای هالیوود به سمت تولید فیلمهای جنگی، جنایی که به نمایش جنایت، سکس و نوشخواری می پرداختند بیشتر معطوف شد. حتی در این دوره تولید فیلمهای مذهبی نیز گسترش یافت.

تولید این گونه فیلمها به ویژه فیلمهای دنباله دار و سریالی از سال 1912 آغاز و تا سال 1956 ادامه داشت. اینها اغلب فیلمهای پرحادثه، سراسر هیجان و دارای صحنه های زد و خورد بودند که بیشتر مخصوص تماشاگران نوجوان و جوان ساخته می شدند. در این فیلمها به نحو مبالغه آمیزی به شرح قهرمانی های یک شخصیت زورمند و افسانه ای کهضمنا مدافع عدالت و خوبی نیز بود و در ماجراهای خطرناک به مبارزه با دشمنان متعدد و شرورت گرم می گشت پرداخته می شد. آنها در واقع تصویری از اهداف سیاسی هالیوود را در قالب یک کار سرگرم کننده و سطحی به تماشاگر ارائه می دادند و با فریبکاری و در رؤیای تماشاگر، جهانی تخیلی و دور از واقعیت را ایجاد می کردند که تاثیرات سوء سیاسی و اجتماعی آن تا سالها در ذهن و فکر باقی می ماند. این رویکرد سینمایی هالیوود اغلب در قالب سینمای علمی ـ تخیلی تجلی یافته است.

پس از جنگ جهانی دوم، تولید فیلمهای علمی ـ تخیلی در سینمای هالیوود رونق گرفت. این سینما با صرف هزینه های اندک می توانست محل مناسبی برای تبیین مسأله انرژی هسته ای باشد. به ویژه بعد از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن در تابستان 1945 که باعث مرگ بیش از یکصد هزار ژاپنی شد جوّ عمومی جهان علیه تولید و به کارگیری سلاح کشتار بمب هسته ای بود، از این رو سینمای یهودی زده هالیوود در راستای سیاستهای نظام سلطه جهانی که خواهان عدم دستیابی دیگر کشورها به این سلاح کشتار جمعی بود به کمک سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی شتافت و با رویکرد جدیدی در تولید فیلمهای سینمایی تلاش نمود تا به بینندگان و مخاطبان خود القا کند که انرژی هسته ای موحب کشتار انسانها و نابودی زمین خواهد شد.

این موضوع، به ویژه پس از دستیابی قدرتهای جهانی به سلاح هسته ای و تلاش کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته به انرژی هسته ای، دستاویز مناسبی برای پرداختن به دانش و فناوری انرژی هسته ای و استفاده از سلاح هسته ای در فیلمهای سینمایی هالیوود قرار گرفت به گونه ای که در اغلب این فیلمها، دانش و فناوری انرژی هسته ای امری خطرناک و نابود کننده محسوب می شد و به جز کشورهای بسیار پیشرفته و شاخص چون آمریکا و تا حدودی نیز انگلیس و فرانسه، هیچ کشوری صلاحیت داشتن چنین فناوری را ندارد.

از اوایل دهه هفتاد میلادی سینمای هالیوود یک رویکرد منفعلانه داشت. زیرا با آغاز این دههجنبش های اعتراض آمیز دانشجویان و نسل جوان کشورهای مختلف جهان موجل نوعی اختلال در جوامع توسعه یافته صنعتی و در حال توسعه شد که در مجموع منافع نظام سلطه را به نطر می انداخت. نخستین چهره این وضعیت اغتشاش وخشونت بود که به صورتهای مختلف در جوامع ظاهر می شد. چهره دیگر آن نیز سطح کامل، اما غیرخشونت آمیز رابطه جوانان با جهان پیرامون خود و نظامهای سلطه بود که مصداق عیشی آن در جوامع مختلف هیپی ها بودند.

هیپی ها طرفدار طبیعت و عقاید مذهبی هندوها بودند. مواد مخدر را به عنوان علامت گریز از جمع و جامعه مصرف می کردند و از خیزش و قیام و خشونت و جنگ و خونریزی گریزان بودند و با استفاده از موسیقی پاپ مدل جدیدی از زندگی و عادت را به دیگر جوانان جهان ارائه می کردند. سینمای هالیوود در این دوره تلاش کرد تا با ترکیب مسائل اجتماعی و تجربه گرایی و بداهه پردازی در اسلوب و سبک، این رویکرد را انتخاب و هیپی گری و دوری از جامعه و مسئولیت گریزی را به جوانان و بینندگان فیلمهای سینمایی القاء نماید.

از اواخر دهه هفتاد و در سراسر دهه هشتاد میلادی که جامعه دنیای غرب و به ویژه آمریکا در اوج ضد ارزشهای دینی قرار گرفت، سینمای هالیوود، رویکرد فیلم سازی خود را به سمت ترویج فرهنگ خشونت و ابتذال و اباحه گری جهت داد. "فیلمهای دهه هشتاد هر چند از نظر تکنیکی و استفاده از فناوری جدید در تمهیدات سینمایی به شکوفایی رسیدند، اما در جهت محتوایی نیز در زمانی قرار داشتند که همه چیز قبلاً برای سرگرمی گفته شده بود و بایستی اوضاع کساد اقتصادی سینماها را با کشاندن مردم بیشتری به سینماها جبران می کردند، به ویژه آنکه استفاده از نوار ویدئو نیز یکی از موانع ادامه کار سنتی به سینما به شمار می رفت. لذا پرداختن به جاذبه های جنسی در فیلمها که قبلاً در فیلمهای هرزه نگار رایج بود با نوعی ترویج آزادی جنسی و اباحه گری تدریجی در تمام فیلمها از هر نوع و ژانر متداول گردید. در هر فیلمی و یا هر داستانی، نوعیمسائل جنسی و مبتذیل توسط کارگردانهای قدیمی و کهنه کار و سینماگران در پرده جدید دیده شد. هنرپیشگان فیلمها اغلب از هنرپیشگانی با لباسهای تحریک کننده و روابط آن جنانی بودند."

بدین ترتیب در این دهه به واسطه سینما، فرهنگ اعتیاد به مواد مخدر و جنایت و ابتذال فرهنگی و سکس در میان جوانان ترویج شد که طبیعتا این شرایط افزایش جنایت، بارداری در میان دختران، افزایش بیماریهای مقاربتی، خشونت علیه کودکان و زنان، رشد آمار طلاق و نیز افزایش همجنس بازان و... را در جوامع مختلف در پی داشته است.

همچنین در این دوره فیلمهای وسترن معروفی ساخته شد که همگی دچار این بلیة بودند و فساد و بی بند و باری و اباحه گری و آزادی در روابط جنس را ترویج می دادند. فیلمهایی مانند بزرگ مرد کوچک به کارگردانی آرتورپن گرفته تا فیلمهای اجتماعی معروفی چون پنج قطعه آسان ساخته باب رافلسن و اثر معروف لوئیس بونوئل به نام تزیستیانا تا فیلم زابرینسکی پوینت اثر معروف آنتونیونی، دوستان ساخته لوئیس گیلبرت، مکیب و خانم میلر ساخته رابرت آلتمن، آخرین تانگو در پاریس ساخته برناردو برتولوچی و صدها نمونه از جمله این فیلمها می باشند.

در دهه 1980 در هالیوود مسأله جدید دیگری در زمینه خطرات هسته ای مطرح شد و آن عدم کنترل انرژی هسته ای غیرجنگی یعنی اتم برای صلح بود که در واقع بهانه ای از سوی استعمار و استکبار برای وحشت در این مورد به شمار می رفت. از این رو تولید فیلمهای درام گونه در خصوص نیروگاههای هسته ای در این دهه در سینمای هالیوود از روند رو به رشدی برخوردار شد. همچنین در این دوره سیاست گذاری مسیحیت صهیونیستی بالاترین نقش خود را درباره آینده جهان و بشریت و پیشگویی های آخرالزمانی در سینمای هالیوود بسیار پررنگ نمود تا هم بر مردم آمریکا از نظر جدّی و حتمی بودن پیشگویی های خود تاثیر بگذارند و هم در میان سایر ملل به ویژه مسلمانان انفعال ایجاد کنند.

البته این رویکرد آخرالزمانی در فیلمهای هالیوودی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و مسیحیت صهیونیستی با هراس از پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در منطقه سیاست گذاری های سینمایی خود را درباره پیشگویی های آینده جهان و بشریت و آخرالزمان متمرکز ساخت. موضوع پیشگویی ها مشخصا در ظهور حضرت عیسی مسیح (ع) بعد از واقعه بزرگ نبرد آرمگدون اعلام می شود.

واقعه آرمگدون اشاره ای است به اینکه در این منطقه یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این که در این منطقه یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این جنگ که منجر به کشته شدن تعداد بیشماری از مردم می شود (حدود سه میلیارد نفر)، حضرت مسیح (ع) ظهور می کند. در این زمان اسرائیل بسیار قدرتمند است و یهودیان جهان در اسرائیل متمرکز شده اند و در درگیری بزرگ اتمی در منطقه "هرمجدون" زمینه های ظهور فراهم خواهد شد.

در دهه هشتاد یهودیان آمریکا تلاش بسیاری کردند تا از طریق سینمای هالیوود با پیشگویی درباره آینده جهان و طرح اباطیلی در مورد آخرالزمان همچون فیلم آخرین نبرد در سال 1984 و فیلم نوسترآداموس و جوسازی سیاسی و فرهنگی به آمال و آرزوی خود دست یابند. در این دهه نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین الملل که نقش محوری امام زمان (عج) را در پیروزی انقلاب و پیروزی رزمندگان ایران در دوران دفاع مقدس را بارها از زبان رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران شنیده بودند تلاش کردند تا از این تاثیرگذاری به گونه ای دیگر در جهت اهداف خود استفاده کنند. بنابراین تصمیم گرفتند در رویکرد آخرالزمانی در سینمای هالیوود به روشهای مختلف با هدف های خاص و تبلیغات غیرمستقیم به فیلم سازی بپردازند.

در این رویکرد جدید فیلم سازی سینمای هالیوود، مهدویت مورد نظر شیعه و اعتقادات شیعیان کوبیده می شد ولی منجی تخیلی خودشان ترویج و تبلیغ می شد. فیلم ماتریکس یکی از اینفیلمهاست که به ویژه قسمت های دوم و سوم آن از استعاره ی صهیونیستی و گرایشان آخرالزمانی تخیلی پر است.

این رویکرد آخرالزمانی در دهه آخر قرن بیستم نیز ادامه یافت. در این دهه دو نظریه جدیدی مطرح شد که در سینمای هالیوود نیز تاثیر داشت. یکی نظریه "نظم نوین جهانی" جرج بوش پدر و دیگری "پایان تاریخ" فوکویاما نظریه پرداز آمریکایی ژاپنی الاصل که به نحوی نیت سیاسی غرب در جهانی شدن و ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان را نشان می داد.

"سینمای صهیونیستی هالیوود در این دهه، بیش از گذشته برآورنده خواسته ها و نمایانگر سیاستهای جهانی صهیونیسم بود، مثلاً یکی از خرافه های صهیونیستی در قالب فیلمهای سینمایی با مضمون ظهور ناجی و سفر به سرزمین موعود مطرح می شد. به نظر مسیحیان صهیونیست و پیروان کلیسای بروتستانیسم (ایوانجلیست ها)، یهودیان تنها پیروان یک آئین الهی نیستند، بلکه یک ابر نژادند که به همین دلیل نیز در مواقع عسرت و سختی، ناجی دیگری از میان آنها ظهور کرده و ایشان را به سرزمین موعود می برد."

در این دوره سینمای صهیونیسم الگوهای اسطوره ای متعددی را به تصویر کشیده است. فیلمهایی نظیر مجموعه ایندیانا جونز، دنیای آب، ساخته کوین رینولدز در سال 1995 میلادی و حتی خوشه های خشم از جان فورد بر مبنای همین الگوهای اسطوره ای ساخته شده اند.

در این دوره مجموعا چهار الگوی روانی در فیلمهای هالیوودی مطرح است:

1 ـ ظهورسنجی و بردن امّت خود به سرزمین موعود؛

2 ـ حفظ جهان از خطراتی که آینده آن را تهدید می کند تنها توسط غرب و به ویژه آمریکا؛

3 ـ خلیج فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان است؛

4 ـ جنگ بعدی، نیروی نهایی بین دنیای کفر و جهان آزاد خواهد بود و نتیجه آن ظهور مجددحضرت عیسی (ع) به عنوان پادشاه جهان است.

"ایوانجلیست ها" معتقدند که دولت ایالات متحده، این جنگ نهایی و مقدس را رهبری خواهد کرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز جنگ نهایی ون مقدس باعث ایجاد رعب و وحشت در جهان شده اند، شکست خواهد داد. آنها موشکهای هسته ای قاره پیمای آمریکا و اسرائیل را شمشیرهای جنگ مقدس می نامند و عملیات طوفان صحرا علیه عراق در سال 1991 را زمینه ساز مقدمه ای برای جنگ نهایی مقدس می دانند."

این رویکرد سینمایی هالیوود با شروع هزاره سوم میلادی نیز ادامه یافت و در طی پنج سال اول قرن بیست و یکم فیلمهای متعددی با مضامین فوق الذکر ساخته شد. البته وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 در آمریکا باعث شد تا در کنار رویکردهای قبلی سینمای هالیوود، فیلمهای سینمایی به نگاه دیگری نیز معطوف شود و آن بزرگنمایی خطر تروریسم در کشورهای اسلامی علیه غرب بود.

حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 (20 شهریور 1380) که منجر به نابودی برجهای دوقلوی معروف نیویورک شد، خود یک فیلمنامه بی عیب و نقص هالیوودی است. از آن دسته فیلمنامه هایی که یک گروه متخصص طی چند ماه کار مداوم آماده می کنند. مردم نیویورک صبح روز یازدهم سپتامبر در مقابل دیدگان حیرت زده خود، صحنه هایی را دیدند که هیچ یک از استودیوهای فیلمسازی هالیوودی قادر به خلق نیمی از آن هم نیستند. یک صبح آفتابی آخر تابستان را در نظر بگیرید که مردم در حال حرکت به سوی محلهای کار خود هستند. ناگهان یک هواپیمای مسافربری که در فاصله ای نزدیک به زمین پرواز می کند از بالای سر ماشینها و رهگذران با صدایی مهیب رد می شود. همه متعجب هستند که این هواپیما چرا در چنین ارتفاع پایینی حرکت می کند. اذهان متوجه این نکته اند و چشمشان به هواپیمای در حال پرواز است که ناگهان برخورد آن را با یکی از دو ساختمان تجارت جهانی می بینند. برخورد هواپیما با ساختمان، بخش اول فیلمنامه ای بود که در نقطه ایدورتر از هالیوود و توسط افرادی به ظاهر ناشناس نوشته شده بود.

هم آمریکایی ها و هم بقیه مردم جهان خیلی سریع متوجه شدند آن چه اتفاق افتاده نه یک حادثه و فاجعه هوایی، که یک حرکت سازمان یافته تروریستی است. اما بُهتی که در آن فرو رفته بودند باورش را برایشان مشکل می ساخت. برخلاف فیلمهای سینمای فاجعه، هیچ یک از کشته شدگان فاجعه نیویورک دوباره زنده از جای خود بلند نشدند. به صورت طبیعی، زندگی نه فقط در نیویورک که در سراسر آمریکا به حالت تعطیل درآمد. صف گیشه های سینما محو شده بود و همه پای گیرنده های تلویزیون خود میخکوب شده بودند. در شرایطی که همگان - یک صدا و بدون هماهنگی قبلی - می گفتند حوادث شهر نیویورک شبیه فیلمهای سینمای فاجعه هالیوودی است.

پس از این واقعه که فضای سیاسی ـ اجتماعی غرب و به ویژه آمریکا متشنج شده بود استیون اسپلیبرگ در مصاحبه اش با روزنامه فرانسوی اکسپرس اظهار داشت:

"من پس از حادثه 11 سپتامبر دیگر نمی توانم خوشبینانه به آسمان نگاه کنم."

وی همچنین این مسأله را عنوان می کند که به نظر می رسد بیماری پارانویا که فرم نادری از پارانوئید (یک بیماری روانی) است در میان مردم شیوع پیدا کرده است. در این بیماری شخص، زود رنج، ترسو و بدبین می شود که عامل اصلی این اختلالات روانی ترس است.

پس از آن اکثر فیلمهای سینمایی که در هالیوود ساخته شد با رویکرد ضد تروریستی تولید شدند و در همه آنها نوعی ترس از تروریسم به بینندگان آن فیلمها القاء می شد. در بیشتر فیلمهای سینمایی که در هالیوود طی چند دهه گذشته به ویژه از دهه 1930 به بعد ساخته شده است رویکردهای سینمایی هالیوود نیز مطابق به سیاستهای صهیونیستها و نظام سلطه جهانی تغییر یافته است. رویکردهایی همچون برتری تمدن و فرهنگ غرب بر شرق به ویژه جهان اسلام، حفظ جهان از خطر نابودی توسط غرب به ویژهآمریکا، تحریف تاریخ جهان به ویژه آمریکا، فلسطین و ایران، بزرگنمایی خطر تروریسم اسلامی، خلیح فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان، نبرد آخر الزمان و ظهور سنجی مورد ادعای صهیونیسم بین الملل و...

در این راستا به ویژه در خصوص مورد اخیر، سینمای "هالیوود با ساختن فیلمهای بسیاری مانند نوسترآداموس، روز بعد، حکومت آتش، روز استقلال و یا آرماگدون به اَشکالی مختلف به مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی خود بگوید که پس از آنکه دنیا به پایان رسید چیزی جز انهدام گسترده و نابودی نسل بشر باقی نمی ماند و البته گاهی بعضی افراد باقی مانده در تلاش زندگی دوباره به تجدید تلاش و ایجاد حکومت صهیونیستی می پردازند.

قصد هالیوود ماندگار ساختن ترس و وحشت ناشناخته و هولناک عظیمی در دیدگاه مخاطب ساده و بی دفاع است و از این طریق قصد دارد تعابیر اصلی آخرالزمانی ناشی از کتب غیرآسمانی مانند تلمود را به مخاطب القا کند.

استمرار فیلم سازی هالیوود و انبوه سازی اش بسیار کارساز و عملیاتی است. مسأله حضور منجی، نحوه پرداخت آن و مسأله آخرالزمان، بلایا و مصیبت های قبل از ظهور جنگ در لابلای این فیلمها متجلّی است و نقطه کشش مخاطبان نیز همین جا است. سینما با تأکید بر نقاط روشن ذهنی مخاطبان، سایر نقاط مبهم را نیز روشن و تصویر مورد نظر را به بیننده حقنه می کند و آن اسطوره منجی غربی در تفکر صهیونیسم مسیحی غربی را به تماشاچی های میلیونی می قبولاند که بهترین نمونه آن فیلم ماتریکس است."

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد سوم، زمستان 1382.
  2. علوی طباطبایی، سید عبدالحسین: هالیوود و


::#فرجام جهان، نشر هلال، تهران 1386.

  1. پلاتونوف، الگ: آیا آمریکا نابود خواهد شد؟ ترجمه داود اقبالی، معاونت فرهنگی ستاد مشترک سیاه، تهران 1383.
  2. دیوک، دیوید: بیداری من (ناگفته هایی از نفوذ یهود در آمریکا)، مؤسسه اطلاع رسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، قم 1384.
  3. ابوغنیمه، زیاد: یهود در فرهنگ، تبلیغات و رسانه های غرب، ترجمه عبدالفتاح احمدی، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران 1380.
  4. [رحمانی، شمس الدین]: جهان زیر سلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اول مهر 1361.
  5. شاه حسینی، مجید: سینما و صهیونیسم، کانون فرهنگی بشری، بی تا.
  6. رجب، محمد: بنات اسرائیل و اسرار دولة الیهود، مدبولی الصفیر، الطبعة الاولی، بیروت 1988.
  7. نوران، ب: "نگاهی به نقش هالیوود در آمریکا" روزنامه رسالت، 3/6/1383، شماره 5373.
  8. روزنامه رسالت، "هالیوود کمینگاه صهیونیسم"، 18/4/1383.
  9. گفتگو با دکتر مجید شاه حسینی، "پرده ای به نام سینما"، روزنامه رسالت، 30/4/1383، شماره 5344.
  10. "هالیوود و صهیونیسم"، مجله نداءالمقاومة، ماهنامه سیاسی، فرهنگی دفتر حزب الله لبنان در تهران، شماره 38، مرداد 1384.
  11. پیله وران، مهدی: "هالیوود در اغما"، روزنامه همشهری، 24 آذر 1380، شماره 2592.
  12. روزنامه جمهوری اسلامی، "هالیوود به جنگ می رود"، 27/9/1380.
  13. بهزاد، حسین: "روایت دیجیتالی لوکاس از خودزنی دموکراتیک بوش"، روزنامه کیهان، 5/5/1381، شماره 17434.
  14. روزنامه رسالت، "همکاری هالیوود با بوش برای فریب افکار عمومی"، 3/5/1384، شماره 5633.
  15. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 19/5/1384، شماره 259.
  16. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 27/12/1384، شماره 289.
  17. بولتن رویداد و گزارش، مؤسسه تحقیقات علمی ـ سیاسی ندا، شماره 83.
  18. سیروس کبیری، نیما: هالیوود و بیگانگان، مجله رنگ جوانی، ویژه نامه بزرگداشت روز ملی جوان، ضمیمه ایران، تابستان 1386.
  19. روزنامه اعتماد، "هالیوود و اخلاقیات - خودنابودی آخرالزمانی کارخانه عظیم رؤیاسازی"، 21 شهریور 1384، شماره 928.
  20. روزنامه اعتماد، "سینمای صهیون"، 13/5/1383.
  21. روزنامه های کیهان، "یهودیان و رسانه های آمریکا"، شماره 18367، 5/8/1384.
  22. روزنامه رسالت، 13/5/1383.
  23. فیلدز، اد: "پشت پرده هالیوود"، ترجمه مهران شباهنگ، روزنامه رسالت، شماره 5326، 9/4/1383.
  24. روزنامه کیهان، "هالیوود در تسخیر یهودیان"، 10 شهریور 1384 به نقل از سایت آفتاب.

دیوک، دیوید: پیشین.

  1. روزنامه کیهان، "بازار فروش جهانی اسیر تارهای پنهانی هالیوود"، 8/5/1383، شماره 18006، ص 10 به نقل از: خبرگزاری مهر.
  2. روزنامه همشهری، "هالیوود همچنان پولساز"، ترجمه عباس فتاح زاده، 22/8/1381.
  3. روزنامه جام جم، "بازارهای تبلیغاتی جدید برای سینما" ترجمه امیررضا نوری زاده، 13/5/1384، شماره 1497، به نقل از هالیوود ریپورتر/20 ژوئن، 2005.

علوی طباطبایی، پیشین.

  1. Gobler. N. (1988). An Empiremof Their BWN: How Jebish invented Hollywood NewYork: Crown Publishers.
  2. Stein, B (1979). The view From the sunset

::#Boulevard. NewYork: Basic Books.

  1. Larry king live. (1996). Guest: Marlon Brando. Friday, April 5.
  2. Willam Show Cross; Murdoch, Pan Books, London, 1993: P4.
  3. WWW.Yahoo.net/maghalat/other/10.htm
  4. www.Lexpress. Fr/mag. Cinema/dossier/spielbery/dossier.asp_ida=432411.