سینما

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


سال 1895 میلادی را سال تولد سینما می دانند آن هم در زیرزمینی در پاریس که تصاویر عکاسی شده به حرکت درآمد و تصویر متحرک وارد قلمرو فرهنگ بشر شد. هر چند برادران لومیر فرانسوس اختراع و پیدایش سینما را به نام خویش در تاریخ ثبت کردند، اما قبل و همزمان با آن دو، دیگرانی نیز بودند که به این اختراع در گوشه ای دیگر از جهان دست یافتند. توماس ادیسون در آمریکا ـ رابرت پل در انگلستان... اما به هر حال نام برادران لومیر به عنوان پیشاهنگ اختراع سینما به ثبت رسید.

تلاشهای خستگی ناپذیر کسانی را که در عرصه علم کوشیده بودند و بر اساس کشفیات آنها این اختراع صورت گرفت را نمی توان نادیده انگاشت. کسانی مثل پیتر مارک راجت که در سال 1824 فرصیه دوام تصویر و رابط آن با اشیاء متحرک را ارائه داد... اگر بخواهیم از این کوشندگان نام ببریم ناچار باید به قلمرو علم برویم و حداقل از لئوناردو داوینچی به این سوی، کتاب تحولات علمی را ورق بزنیم. در واقع برادران لومیر در یک لحظه تاریخی، به برآیند کوشش های دیگران دست یافتند. آنها، به راز تصاویر متحرک دست یافتند. فیلم کوتاه ورود ترن به ایستگاه راه آهن مردم حیرت زده را به نوعی از حرکتترن به سوی آنها ـ فراری داد. (1895) هنر سینما حتما و صددرصد فرزند علم بود که برای انتقال فرهنگ میان تمدن ها تولد یافت و قرن بیستم را با تولد خود متحول ساخت.

سینما در اولین سالها بیشتر در عرصه نمایش زندگی روزمره، اخبار و گزارش های گوناگون از جهان بود. (با گسیل دادن فیلمبرداران به اکناف دور و نزدیک) سینما این گونه بازی خود را شروع کرد، در آغاز شیطنت آمیز بود اما به زودی با گذر از کودکی، بدل به صنعت ـ هنری غول آسا شد. که نه تنها فرهنگ ها ـ که اقتصاد و سیاست را هم، رام خویش ساخت.

در سالهای اولیه، نمایش دهنده اطلاعات از جهان اطراف بود و این امری نبود که بتوان با آن برخوردی عادی داشت در گذشته (تا اواسط سده نوزده و حتی اوایل سده بیستم) سیاحان و سفرنامه نویسان و کاوشگران، مردم کشور خویش را از طریق نوشته های خود با ملل دور و نزدیک آشنا می کردند. اما حضور سینما، نقطه پایانی برای این سیاحان و آغاز دورانی تازه بود.

این صنعت یکی از مهم ترین کانالهای ارتباط مردمی است که دیدگاههای خود را به میلیونها تماشاگر تحمیل و القا می کند. این هنر که در میان هنرها قدمت زیادی ندارد، بعد از شش هنر اصلی، از آن به عنوان هنر هفتم یاد می شود. پُل روتا مستند ساز دهه 1930 معتقد است که صنعت هنر هفتم یا سینما "معادله ای است بزرگ و حل نشدنی بین هنر و صنعت". "جفری ناول اسمیت" ـ منتقد و مورخ سرشناس سینما نیز در مقدمه عمومی کتاب تاریخ سینمای جهان آکسفورد که در سالهای پایانی دهه 90 منتشر شد ـ به آن استناد کرده و نوشته است که:

بین شکل های هنری صنعتی شده ای که زندگی هنری قرن بیستم را تسخیر کرده اند سینما نخستین، و شاید مهمترین شکل هنری باشد.

بنابراین سینما، از منظر عموم تاریخ نویسان، هنری است جوان و شکلی صنعتی است که روشهای صنعتی تولید هنر را تکامل داده است. "این هنر، محصول اوج گیری دوران تکنولوژی و صنعت است. بدیهی است که بدون دستیابی بشر به مدارج و مراتب خاص و مشخص از صنعت تکنولوژی، این هنر اصولاً نمی توانست به وجود آید.

به این دلیل و نیز به دلیل وابستگی بیش از پیش و روز افزون این هنر به فعالیت ها و ابتکارات صنعتی، بسیاری صاحبنظران و آگاهان، سینما را نه یک هنر صرف، بلکه یک هنر ـ صنعت (ART-TEchnic) می خوانند. شاید به همین انگیزه و علت باشد که برخی دیگر از صاحبنظران و تئوریسین های دنیای هنر و فرهنگ، با نام گذاری سینما به عنوان "هنر هفتم"، در کنار دیگر هنرها مثل ادبیات، نقاشی، تئاتر، موسیقی، مجسمه سازی و معماری مخالف اند و این عنوان را شایسته هنر عکاسی می دانند. اما واقعیت این است که اطلاق هنر هفتم به سینما به این انگیزه صورت گرفته که سینما را می توان به نوعی، جامع و استفاده کننده از هنرهای دیگر دانست.

سینما در ذات خود، از آن هنرها بهره می گیرد و شاکله و هویت خود را می سازد.

در سینما نشانه های جدی از عکاسی یافت می شود. همین طور از معماری و موسیقی و تئاتر، در آن عناصر و ابعادی وجود دارد. گرچه همه این استدلال ها و توجیهات هنوز نتوانسته به ویژه هواداران جدی و سینه چاک هنر عکاسی را به عدم حضور این هنر در باشگاه هفت هنر و جایگزینیسینما به جای آن قانع سازد. اما سینما از جنبه دیگری نیز به دیگر هنرها تسلط دارد. آن هم حضور خبرساز و توجه برانگیز آن در اذهان و افکار جوامع و انسانهاست.

سینما و اتفاقات درونی و برونی اش، و حوادث اصلی و حاشیه ای آن، همواره در بین اخبار مورد نظر قشرهای مختلف مردم در جوامع و کشورها و فرهنگهای مختلف، در صدر بوده و هست. بسیاری از نشریات و مطبوعات، اعم از تخصصی و غیرتخصصی، سیاسی یا خانوادگی، و حتی ورزشی، همیشه به اخبار سینمایی، به عنوان راهی مطمئن برای جلب و حفظ مخاطب می نگرند".

برخی از ادبا و اصحاب هنر و دست اندرکاران صنعت سینما نیز نگاهی خاص به هنر هفتم دارند و از زاویه ای خاص به این مسأله نگریسته اند و در مقام قیاس بین ادبیات و سینما بر آمده اند. تا کنون نیز مقالات و کتابهای فراوانی در این باره به چاپ رسیده است. یکی از این افراد "الکساندر آستروک" (Alexandre Astruc) می باشد. وی حدود پنجاه و دو سال پیش اولین مقاله مجله در این باره را به نام دوربین، قلم به چاپ رساند. این مقاله تأثیر فوق العاده ای بر سینمای آن دوره فرانسه و در نهایت بر سینمای جهان گذاشت.

آستروک عقیده داشت:

زبان فیلم آن قدر پیشرفت خواهد کرد که مؤلف خواهد توانست عقاید و فلسفه های معاصر را با فیلم بیان کند. امروز اگر دکارت زنده بود، باید خودش را با یک دوربین شانزده میلیمتری و مقداری فیلم در اتاقش حبس می کرد و فلسفه اش را روی فیلم می نوشت.

آستروک اضافه می کند:

سینما به مرور به سوی قالبی حرکت می کند که به زودی به زبان بدل می شود و خواهیم توانست از طریق آن، عقیده مان را مستقیما بر فیلم بنویسم آن هم بدون وابستگی های تصویری فراوان که مایه دلگرمی سینمای صامت بود.

بنابراین سینما افزون بر اینکه از آن به عنوان صنعت نام می برند بسیاری اوقات نیز با ادبیات مقایسه شده است. حتی برخی، دوربین را به قلم، و فیلم را به کاغذ سفید تشبیه کرده اند. بدین لحاظ سینما با دستور زبان قابل قیاس است. حتی می توان مقاله را با فیلم مستند و کتاب علمی مقایسه کرد. همچنین، از نظر نشانه گذاری، سکانس با فصل کتاب، صحنه با پاراگراف، نما با جمله، کات با کاما، قید با نقطه قابل مقایسه است.

آندره مالرو در کتاب طرح روان شناسی سینما اشاره می کند که سینما خیلی بهتر از تئاتر به قسمتهای منفصل تقسیم شده و توسط برش به همان نرمی و انعطاف داستان بسط پیدا کرده است. سینمای صامت دربند زیبایی تصویر بود. سینمای ناطق، از صدا و موسیقی برای بیان و راهنمایی بیشتر تماشاگران برای ورود به داستان فیلم کمک گرفته می شد. اما امروز فیلمساز باید بتواند فکر و اندیشه خود را به روانی یک داستان به تماشاگر منتقل کند. به طور مثال، فیلمنامه نویس با دانستن این که مردم ظاهرا به سینما نیازمندند، فیلمنامه ای از میان آثار بالزاک یا داستایوفسکی اقتباس کرده، جنبه عوام پندانه ای به آن می بخشد و از این مقوله دفاع می کند که سینما از نشان دادن هر اثر روانشناسانه با ماورای طبیعت عاجز است.

با تبدیل این آثار ادبی به فیلمنامه، آثار بالزاک به صورت مجموعه ای از نسخه های چاپ شده درمی آید که مطابق سلیقه و مد روز ارایه شده اند و ناگهان داستایوفسکی به داستانهای ژوزف کسل نزدیک می شود.

تروفو نیز در سال 1964 در مصاحبه ای در "کایه دو سینما" درباره رابطه سینما و ادبیات گفته است:

اگر زیبایی یک کار ادبی در نثر آن است، دلیلی ندارد که نگذاریم این نثر در فیلم دیده شود.

گدار نیز در جایی دیگر اظهار داشته است:

خودم را یک مقاله نویس می دانم. من به شکل داستان مقاله می نویسم، یا به شکل مقاله، داستان. من امروز همان منتقد زمان گایه دو هستم، تنها اختلاف این است که جای نوشتن انتقاد، آن را در فیلمم می آورم.

مطالب فوق الذکر بیانگر این نکته است که سینما همتای رمان نویس است. سینما و ادبیات و حتی سینما و رمان می توانند زبان مشترک جهان باشند. "تأثیر رمان در فرهنگ سازی و انتقال فرهنگ به جوامع دیگر، قابل انکار نیست. به ویژه قرون هیجده و نوزده میلادی در غرب، مثال روشنی از این امر است...

... سینما فقط برای تماشاگر نمایش نمی دهد، بلکه دستش را می گیرد، و جادوگرانه، به درون دنیای فیلم می برد و در غمها و شادیها، موفقیت ها و ناکامیها، خشم و گذشت، مهر و نفرت و... او را شریک و همراه و همگام می سازد.

به تعبیری معروف و رایج، سینما کارخانه رؤیاسازی، آن هم در بیداری است. در این نوع تأثیرپذیری و استفاده از سینما (شاید هم استفاده سینما از مخاطب) تقریبا هیچ تفاوتی بین جوامع متفاوت و ملل مختلف و فرهنگ های گوناگون،وجود ندارد."

برخی از اهالی فلسفه نیز، فلسفه و سینما را بی ارتباط با یکدیگر نمی دانند و معتقدند که هنر هفتم مثل شش هنر قبلی با فلسفه ارتباط دارد. البته "منظور الزاما فلسفه به معنای اخص کلمه نیست ولی کارگردانان و اهل سینما به هر طریقی موضع نظری دارند که از مصادیق بارز آنها در سینمای ممالک شمالی در دریر و برگمن دیده می شود و یا از لحاظ سیاسی و اجتماعی مطالبی را در آثار خود انعکاس می دهند و یا از آثار داستان نویسهای مشهور که به نحوی جنبه تعقلی داشته اند، استفاده می کنند.

همان طوری که گاهی فیلسوفان رسمی چون ژان پل سارتر مستقیما فیلمنامه می نوشتند چون کار از کار گذشت، و یا چرخ دنده، و یا از نمایشنامه ها و کتابهای آنها، کارگردانان استفاده می کرده اند مثل دست های آلوده و یا اخیرا نمایشنامه نکراسوف که در تلویزیون ایران به صورت سریال در آمده بود. دکتر کریم مجتهدی در این خصوص می گوید:

اگر با فلسفه هم کاری نداشته باشیم، رابطه خاصی نظریه های سیاسی و ایدئولوژی های رسمی اعم از دولتی یا غیر دولتی را با سینما نمی توانیم فراموش کنیم. ما امروز اغلب با همین فیلمهای ایدئولوژیکی و حتی شاید بهتر است بگوییم استرتژیکی سروکار داریم.

وی سپس می گوید:

از این رهگذر می توان تصور کرد که شاید سینما بتواند تروّح جسم و تجسّد روح را به نحوی نمایان سازد. البته چنین چیزی هم از چارچوب فلسفه متداول و هم از چارچوب سینمای متداول، فراتر می رود.

در کنار این ویژگی سینما، "نکته مهم دیگری کهدر ارتباط با این هنر هفتم مطرح است این سؤال می باشد که با توجه به اتکاء به فلسفه در دوران مدرنیسم، و بی توجهی به معنا و باورهای معنوی که انسان را با معضلی به نام بی هویتی و پوچ گرایی روبه رو می سازد نقش سینما در رشد تمایلات معناگرایانه چه می تواند باشد و آیا اصولاً می تواند نقشی را ایفا کند و در خصوص نیازهای معنوی انسان، ابزاری تأثیرگذار باشد؟

متفکران غربی چگونگی پاسخ به نیازی معنوی انسان را در هنر هفتم یافتند. امروزه در سراسر جهان از شیوه و ابزارهای مختلفی در جهت گسترش یک ایده و تفکر استفاده می شود که در آن میان، سینما به دلیل گسترش وسیعی که در بر گرفته و میزان محبوبیت و مقبولیتی که در بین مردم دارد، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

شاید تمایل روز افزون تولید و ساخت فیلمهایی با موضوع توجه به مسائل معنایی و امور متافیزیکی در سینمای هالیوود، در این راستا بی معنا نباشد. در حقیقت این اقدام سینمای هالیوود از این واقعیت پرده بر می دارد که متفکران غرب از سینما به عنوان یکی از استراتژیک ترین ابزار آراء و عقاید بهره برداری می کنند" حتی به وسیله آن می توان فرهنگ را در اختیار سیاست قرار داد و هر دو را نیز ترویج کرد. استنلی کوبریک (StanlyCoubric) یکی از فیلمسازان برجسته دهه 90 هالیوود در این باره می گوید: "سینما، صنعتی است که فرهنگ و سیاست را به یک اندازه ترویج می کند".

زیرا "سینما با محتوای تصویر و امکانات مونتاژ، زرادخانه کاملی در اختیار دارد که با آن می تواند تعبیر و تاویلش را از یک رویداد به تماشاگر تحمیل کند."

سینما به عنوان هنر هفتم از دیدگاه تاریخ نویسان، ادیبان، منتقدان و دست اندرکاران امور سینما و اهل فلسفه بسیار مورد توجه بوده و تاکنون درباره آن مطالب بسیاری نیز گفته شده است که توجه به دو نکته و مسأله مهم روشن می سازد.

اول اینکه؛ سینما از زمان تأسیس در قرن نوزدهم در راستای دو هدف به کار گرفته شد که عبارت بودند از:

1 - اهداف مادی و به دست آوردن سودهای کلان.

2 - تسخیر اندیشه انسانها از طریق انتشار افکاری که مؤید اهداف سیاسی و اجتماعی آنها باشد.

دوم اینکه؛ سینما به نحوی گریزناپذیر، در کلیت تاریخ قرن بیستم جای گرفته و اکنون، در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم، جزء جدایی ناپذیر زندگی انسانها شده است به گونه ای که افزون بر ترویج فرهنگ و هنر و ادبیات، آگاهانه و یا صرفا از روی بی توجهی، به صورت ابزاری برای ارائه صحنه های ضد اجتماعی و ضد اخلاقی یا بعضا تاریخی و سیاسی درآمده است. هیچ شورش و یا حرکتی وجود ندارد مگر به صورت برنامه ریزی شده تمرین شده باشد.

یک شورش موفق باید قبلاً تمرین شده باشد و این کار را در تصاویر متحرک، بهتر از هر جای دیگر می توان انجام داد. این نوع آموزش بصری را حتی بی سوادترین و بی فرهنگ ترین افراد می توانند بفهمند و تحت تأثیر القائات جادویی و حتی شیطانی آن قرار گیرند. به لحاظ همین مسأله است که پلیس به نمایش دقیق و تفصیلی شیوه به قتل رساندن یک فرد پلیس بر پرده سینما معترض است. تجار به آموزش دزدی از گاوصندوق که هر روز در فیلمهای سینمایی به نمایشدرمی آید اعتراض دارند و اخلاقیون با نمایش هنر اغواگری و به گمراهی کشاندن تماشاگران که رفته رفته به مایه اصلی هر فیلم با هر موضوعی تبدیل می شود مخالف می باشند.

علت اعتراض و مخالفت آنان با نمایش فیلمهای سینمایی مبتذل این است که این گونه فیلمها را نوعی آموزش پلیدی و شرارت می دانند که ثمرات تلخی برای جامعه به بار می آورند. این آموزش تصویری همچنان ادامه دارد. هر آنچه با طغیان و بروز خشونت ارتباط دارد توسط این تصاویر متحرک به ذهن میلیونها نفر القا می شود. البته این امر ممکن است تصادف محض باشد، اما تصادفی بودن آن از واقعیت و تأثیرگذاریش چیزی نمی کاهد.

چه کسی بر قله این کوه سلطه ایستاده است؟ آیا تاکنون فکر کرده اید وقتی در همه ساعات روز و شب میلیونها نفر از مردم در برابر در ورودی سالنهای سینما ازدحام می کنند و صفهای بی انتهایی از مردم تشکیل می شود لازم است بدانیم چه کسانی آنها را به سینما می کشاند. وقتی آنها خاموش و بی حرکت در سالنهای تاریک نشسته اند چه کسانی بر ذهنشان تأثیر می گذارند. و در حقیقت چه کسانی انبوه عظیم نیرو و اندیشه بشری را که توسط القائات سینما شکل گرفته و هدایت می شود، در اختیار گرفته و کنترل می کنند.

پاسخ این است: صهیونیسم جهانی.

سخن در مورد این سؤال بسیار زیاد است.

برای بعضی سخن گفتن از اینکه نقش یهودیان در جهان سینما یکی دیگر از توطئه های یهودیان علیه جهانیان است، خوشایند می نماید. اما ما برای تفسیر رابطه یهودیان با سینما باید برخی نشانه های بنیادین این صنعت را به صورت مجرد بررسی کنیم. می توان گفت که در آغاز، تنها مطرودان، ماجراجویان وشخصیتهای هامشی به سوی سینما می رفتند و افراد محترم هرگز به مشاغل سینمایی روی نمی آوردند. با این حال، سینما محل خیالها و آرزوهای متناقض بود. در عمل، مایه اشتغال افراد پست به شمار می رفت و در خیال، جهانی مطلوب می آفرید.

سینما عرصه ای بود که فرد مطرود و منفور را به قهرمان و تاجری موفق تبدیل می کرد. به همین دلیل است که می بینیم در شروع کار سینما معمولاً مهاجران یهودی یا غیریهودی که انگلیسی را خوب بلد نبودند به سویش می رفتند. آنها برای سینمای صامت بسیار مناسب بودند.

این مهاجران نمی توانستند به آن بپردازند و جامعه میزبان چنین اجازه ای به آنها نمی داد. مهاجر معمولاً سرمایه و ابزار کار ندارد. صنعت سینما هم در آغاز راه، ابزار سنگین و سرمایه کلان نمی خواست.

به عبارت دیگر، این صنعت با مهاجران یادشده کاملاً جور می شد و یکدیگر را کامل می کردند. بنابراین آنها بار دیگر به جمعیتی کارکردی تبدیل شدند و به میدانی پا گذاشتند که اکثریت جامعه از ورود در آن خودداری می کرد. این شغل از یک سو به آنان پویایی اجتماعی می داد و مطرحشان می کرد و از سوی دیگر، نیاز جامعه به تفریح و سرگرمی را برآورده می نمود (نیازی که با توجه به روبه رشد بودن جامعه آمریکا و افزون شدن ساعات فراغت، روز به روز شدیدتر می شد).

اگر گروه کارکردی یهودی معمولاً در گنو زندگی می کرد و در آرزوی صهیون و بازگشت به آن بود، یهودیان شاغل در سینما این صنعت را سرزمین خود می دانستند که با آرزوهای خویش در آن زندگی می کردند.

یهودیان در همه عرصه های هنر سینما نقشداشته اند و در پیشرفتش سهیم بوده اند. یهودیان مهاجر به آمریکا از نخستین کسانی بودند که سالنهای ارزن "نیکلودیون" را تأسیس نمودند. تجارب مالی و تجاری ایشان ـ به عنوان گروه کارکردی ـ به آنها کمک کرد که به این صنعت نوپا و بکر روی آوردند؛ صنعتی که هنوز هامشی بود و آداب و معیارهای دیگر صنایع را نداشت.

سینمای آمریکا به دست پیشقراولان این صنعت (نک: سینماگران صهیونیسم)، به شکوفایی رسید و نشان داد که می تواند روی پای خود بایستد و سودآور باشد. افزون بر این راه را نیز در برابر پویایی اجتماعی و موفقیت مادی یهودیان و پذیرش ایشان از سوی جامعه اکثریت، باز کرد. در سومین دهه از سده بیستم، دو تحول بنیادین در سینما روی داد: یکی راه یابی صدا به فیلمها (1927) و دیگری ساماندهی اقتصادی و اداری این صنعت که آن را از صنعتی نوپا به صنعتی عظیم، سازمان دار و دقیق تبدیل نمود.

از این زمان، سوریان به ویژه جنبش صهیونیستی بر تمامی ارکان این هنر دیداری شامل: شرکتهای فیلم سازی و پخش فیلم، فیلمنامه نویسی و پرورش ستارگان سینما و نیز انتخاب آنان در فیلمهای صهیونیستی سلطه پیدا کردند. این سلطه به گونه ای است که حتی الامکان سیطره اقتصادی بر روند تولید فیلم را در نقاط مختلف جهان، برای این جنبش فراهم می کند. صهیونیستها حتی از هر فرصتی برای تثبیت موقعیت خود در عرصه هنر هفتم به ویژه جشنواره های بین المللی بهره می برند.

برخی معتقدند سیطره یهودیان بر صنعت سینمای آمریکا برای آن بود که بتوانند از "تبلیغات صهیونیستی" پشتیبانی کنند. اما شمار یهودیانی که وارد این صنعت شدند به اندازه ای زیاد است کهنمی توان تصور نمود طبق یک برنامه و نقشه، این کار را کرده اند. قضیه فقط به مهاجرت یهودیان یدیشی به آمریکا باز می گردد (از سال 1881 به بعد).

این نکته را نیز باید بیفزاییم که یهودیان غربی به عنوان گروهی کارکردی، مالی و هامشی، دارای خمیره ای بودند که به آنان کمک می کرد تا در صنایع سبک، نزدیک به مصرف کننده و دور از چرخه تولید سرمایه گذاری کنند. همه این ویژگیها در صنعت سینما وجود داشت. وانگهی مهاجران یهودی نیز مانند دیگر مهاجران به آمریکا عموما به بخشهایی همچون سینما و هنرهای نمایشی جذب می شدند؛ زیرا این بخشهای اقتصادی به گونه ای بود که برای اشتغال در آنها به طبقه ای خاص، درجه علمی مشخص و حتی سرمایه نیاز نبود.

در حقیقت جنبش صهیونیسم از زمان شکل گیری خود به عنوان یک جنبش، خیلی زود به اهمیت تبلیغاتی صنعت سینما و ارتباط آن با ادبیات و فلسفه و نظریه های سیاسی و ایدئولوژیکی حتی متافیزیک و نیز جذابیت خاص و متنوع بودن موضوعات و مخاطبان بسیار زیاد این هنر پی برد و از این واقعیت موجود سود جست و برای سیطره بر آن به تکاپو افتاد. یکی از تحقیقات تأکید دارد که از زمان تشکیل کنفرانس رهبران یهود در شهر بازل سوئیس به سال 1897 میلادی، صهیونیستها متوجه استفاده از سینما به عنوان وسیله انتقال فکر صهیونیستی به خود یهودیان و به ملتهای اروپایی شد.

اگرچه این تأکید صحیح باشد یا مبالغه ـ به این اعتبار که تولد حقیق سینما در پایان سال 1895 شروع شد و این اختراع جدید در دوره بعد از آن جدی تلقی نمی شد و تنها یک بازی برقی محسوب می شد ـ اما حقیقت این است که صهیونیسم از سینما استفادهآشکار و فراوانی برد. سینما را برای پشتیبانی فکری از کشور قومی یهود در فلسطین و برای تأکید بر غیر سامی بودن و مظلومیت یهودیان به کار گرفت و اندیشه تبعیض نژادی را رنگ انسانی داد و از مسأله حق تعیین سرنوشت ملتها استفاده نمود. تا آن را بر یهودیان فلسطین منطبق سازد.

بدین لحاظ دستگاههای تبلیغاتی صهیونیستی با کمک سرمایه های کلان یهودیان از همان اوایل ظهور این صنعت و پدیده در جهان سعی کردند با پرداخت پولهای هنگفت، این صنعت مهم تبلیغاتی را در راستای اهداف پلید و دسیسه های شیطانی خود به زیر سلطه خویش درآورند. لذا دیری نپایید که یهودیان با خریدن مشهورترین شرکتهای تولید فیلم در جهان به ویژه در آمریکا توانستند مهار این رسانه را در دست بگیرند و صنعت سینمایی غرب و بلکه تمام دنیا منحصرا تحت سلطه مالی و معنوی صهیونیستها قرار گیرد.

آنها علاوه بر تسلط بر مطبوعات و رسانه های گروهی غرب به سرعت در تولید فیلمهای سینمایی شهرت پیدا کردند به ویژه در آمریکا که "اکثر شرکتهای تولید فیلمهای سینمایی متعلق به سرمایه داران صهیونیست بوده و هر چهره ای که آنها خواسته اند از ملل دنیا به جامعه آمریکایی ـ و حتی جهان ـ قالب کرده اند". آنها، پس از تشکیل دولت اسرائیل، برای دگرگونی و وارونه ساختن حقایق و ارائه تصویری تقلبی از طبیعت کینه توزانه رژیم صهیونیستی از این صنعت به نحو گسترده ای استفاده کردند. و این گونه به مخاطبان و بینندگان خود القاء کردند که یهودیان در فلسطین حق تاریخی دارند و جنگ 1948 اعراب و اسرائیل یک جنگ استقلال طلبانه بوده و نه جنگ استعماری که صهیونیستها با اعراب و انگلیس ها برایبازگشت به وطنشان انجام داده اند.

از ابتدای قرن بیستم میلادی در راه تحقق این برنامه های بزرگ از طریق وسیله ارتباط جمعی با تأثیر زیاد جنبش صهیونیسم تنها به فیلم هایی که صهیونیست ها در نقاط مختلف دنیا می سازند اکتفا نکرد و منتظر تشکیل دولت یهود و ایجاد صنعت سینما در آن نشد، بلکه از طریق فیلمهایی که در کشورهای مختلف با کمک هنرمندان و نویسندگان یهودی که در فیلم مشارکت داشتند شروع به اجرای نقشه هایش نمود و اصول و اهداف خود را به وسیله وسایل ارتباط جمعی که صهیونیسم جهانی بر آنها سیطره داشت ترویج و توجیه می نمود.

"از ابتدای قرن بیستم میلادی بلکه صدها فیلم برای ترویج برنامه های صهیونیستی توسط هالیوود و در اروپا ساخته و برای این هدف موضوعات دینی و تاریخی و انسانی را به کار گرفته شد. از هنگام تولید ده فرمان و به کجا می روی؟ و زندگی و دردهای حضرت مسیح تا آخرین فیلم، حقایق تاریخی را دگرگون نمودند تا صورت انسان یهودی را در نظر جامعه مسیحی تغییر دهند و ادعای خود بر فلسطین را یادآور شوند.

برای این اهداف فیلمهایی از نوع دره پادشاهان و صلاح الدین و ریچارد شیردل و مصری که در دهه 1950 ساخته شدند. بعد از آنها هالیوود فیلم های بزرگی ساخت که مهمترین شان عبارتند از خروج (Exodus)و به دنبال آن در دهه 70 با فیلم هایی که کارهای معاصر اسرائیل اعم از جنگ 1967 و عملیات عنتبه و غیره را تمجید می نمود این روش را ادامه داد.

در اروپا فیلمهای دیگری که در رأس آنها دیواری در قدس از فردریک روسیو که حقایقی رادرباره وجود یهودیان در زمین فلسطین بیان کرده و وجود مردم عرب را در فلسطین نفی می کند، ساخته شد و فیلم توصیف نبرد که کریس مارکر به عنوان جشنی از کارهای مردم ساخت صحرا را به باغهای غنی تبدیل کرد، و علاوه بر آنها دهها و حتی صدها فیلم دیگر همچون فهرست سیندلر درباره شش میلیون یهودی که جنبش صهیونیسم ادعا می کرد که به دست هیتلر نابود شده اند ساخته شد.

این دستبرد مستمر و مکرر تا بی نهایت ادامه یافت و به حدّی رسید که نزد مردم اروپا به حقیقت تبدیل شد و جبهه گیری در مقابل آن چه که منتقد فرانسوی گی هینبل "دیکتاتوری ایدئولوژی متمثل در فیلمهای متمایل به صهیونیستها، نامیده را مشکل کرد.

اکثر فیلمهایی که طی چندین دهه گذشته موفق به دریافت جایزه اسکار (Oscar ، اولین و معتبرترین جشنواره سینمایی جهان است که همه ساله در آمریکا برگزار می شود) شده اند ماهیت یهودی داشته که مهم ترین و مؤثرترین ابزار تبلیغی اسرائیل به شمار می روند. همچنین می توان به برپایی بیش از 60 "جشنواره فیلم یهود" در سال با موضوع اسرائیل، پذیرفته شدن سه فیلم از اسرائیل در جشنواره کن 2005 در فرانسه (که دومین جشنواره معتبر سینمایی جهان است) و اهدای جایزه بهترین بازیگر جشنواره به یک زن اسرائیلی به نام هانالاسکو (HannaLasco) اشاره کرد.

این در حالی است که "از میان 198 کشور مستقل و شناخته شده جهان، تنها کمتر از پنجاه کشور را می توان نام برد که به نحوی دارای صنعت سینما هستند. این به آن معنی است که بیش از سه چهارم کشورهای جهان، مصرف کننده مطلق آثار سینمایی دیگران هستند و خود، کاملاً فاقد تواناییبرای تولید در عرصه این هنر ـ صنعت اند.

در این میان، کمتر از پنجاه کشور نیز، اکثر آنها تولید بسیار محدودی ـ در حد یک تا سه فیلم در سال ـ دارند. برخی نیز چند سال یکبار فیلم می سازند. حتی کشوری مثل سوریه، که داعیه فرهنگی بسیاری در منطقه و جهان عرب دارد و جشنواره فیلم دمشق یکی از جشنواره های مطرح دنیای عرب است، آمار تولیدات سینمایی سالانه ای در همین حدود دارد. فقط چیزی در حدود پانزده کشور در جهان وجود دارد که به طور جدی و مستمر و سازمان یافته و بنیادین، دارای صنعت شناخته شده در عرصه سینما هستند.

این کشورها به باشگاه تولید کنندگان بیش از پنجاه فیلم در سال تعلق دارند. از این میان آمریکا حدود هشتصد فیلم در سال تولید می کند و از نظر سرمایه گذاری و گردش سالانه اقتصادی و میزان فروش و صدور فیلم، به رقمی بیش از بیست میلیارد دلار دست می یابد که به تنهایی با سینمای جهان، برابری دارد.

هالیوود محل استقرار اغلب کمپانی های فیلمسازی آمریکایی یا بین المللی است. این کمپانی ها در سال بیش از پانصد فیلم تولید می کنند."

"در برخی آمارها آمده است که بیش از 90 درصد از کل دست اندرکاران سینمای آمریکا ـ از تهیه کننده و کارگردان گرفته تا بازیگر و فیلمبردار و تدوینگر ـ از یهودیان هستند". آنها در حقیقت افکار عمومی جهان را کنترل می کنند. "پروتکلها آشکارا اعلام می کنند که نخستین پیروزی آنان بر افکار عمومی جهان، از طریق مجموعه ای از ایده ها و افکار، حول محول دموکراسی حاصل شد. ایده اسلحه است. ایده، باید مغایر جریان طبیعی و معمولزندگی باشد، تا بتوان آن را همچون یک اسلحه به کار گرفت، باید فرضیه ای باشد که با واقعیت های زندگی تناقض داشته باشد. از چنین فرضیه ای نمی توان متوقع بود که ریشه بگیرد، و به عنصر غالب و تعیین کننده تبدیل شود، مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهام بخش و پسندیده اش بداند."

پروتکل نهم صهیونیستها مؤید این نظریه است.

ما جوانان غیریهود را با آموزش اصول و فرضیاتی که از نظر ما کذب محض است و خود ما آنها را القا کرده ایم گیج و گمراه ساخته و روحیه آنان را تضعیف کرده ایم.

در زمینه قوانین موجود، بدون آنکه عملاً تغییری در آنها به وجود آوریم صرفا با تحریف این قوانین از طریق ارائه تفسیرهای متناقض، کاری کرده ایم که از نظر آثار و نتایج مترتب بر آن اعجاب آور است.

هنر نمایش (سینما و تئاتر) نه تنها در پروتکل های یهود جایگاه خاصی دارد، بلکه همراه و هم پیمان اندیشه های "قدرت پشت صحنه" است. در این رابطه می توان به مدیریت تئاترهای روسیه توسط یهودیان اشاره کرد.

بنابراین صهیونیستها از سینما به عنوان ابزاری پیشرفته در جهت تأثیرگذاری بر ذهن و فکر مردم برای تشکیل حکومت جهانی و سیطره تام و کامل بر دیگر ملتها استفاده می کنند. به همین دلیل یهودیان برای تزریق زهر صهیونیسم به فیلمهای سینمایی جهان، هالیوود را قبضه کرده و در جهت تحریف تاریخ و هماهنگ ساختن آن با تفکرات و اهداف خویش، تلاش زیادی به عمل آورد و آن را به طور کامل در اختیار سیاست های سلطه گرانه خود در جهان قرار داده اند. از این روست که سینمای صهیونیسمماهیتی کاملاً سلطه گرانه پیدا کرده که الحق باید آن را سینمای سلطه نام گذاشت. (ن. ر: سینمای صهیونیسم، سینمای اسرائیل، سینماگران صهیونیسم، تبلیغات سینمای صهیونیسم، هالیوود).

صهیونیستها می کوشند به جای "سینمای صهیونیستی" اصطلاح "سینمای یهودی" را رواج دهند تا نشان دهند یهودیت نه تنها یک دین بلکه یک قومیت مستقل است و بنابراین، فیلمهای ساخته شده توسط یهودیان با یکدیگر ارتباط و اشتراک دارد.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد سوم، زمستان 1382.
  2. صفاتاج، مجید: دسیسه های شیطانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380.
  3. فورد، هنری: یهود بین الملل، ترجمه علی آرش، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، تهران 1382.
  4. الموسوعة الفلسطینیة، هیئة الموسوعة الفلسطینیة، دمشق، 1984، ج 2.
  5. ابوغنیمه: "رسانه های جهان در پوشش مرئی و نامرئی صهیونیسم"، ترجمه فتاح احمدی، نشریه میراث جاویدان، سال اول، شماره 3.
  6. سجادپور، علیرضا: "سینما زبان مشترک جهان معاصر"، روزنامه مردم سالاری 20/5/84.
  7. شریف زاده، رامین: "سینما جلوه گاهی برای عرفان سکولار، روزنامه سیاست روز، 22/5/84".

ـ سلطانی، کاظم: "سینما نیرومندترین وسیله انتقال

  1. فرهنگ، میان تمدنها"، ماهنامه در آستانه فردا، سال هفتم، شماره 57، زمستان 1380.
  2. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 25/3/1384، شماره 251 و 19/5/1384، شماره 259.
  3. مجله المجله، چاپ انگلستان، 9 مارس 1984.
  4. روزنامه قدس 2/5/84.
  5. روزنامه اعتماد، "... و کارگردان با فیلم می نویسد" 21 شهریور 84، شماره 928.
  6. روزنامه شرق، 17/2/84، شماره 468.