سیاست خارجی اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


محتویات

مقدمه:

امروزه اصطلاحاتی چون روابط بین الملل، روابط خارجی و سیاست خارجی برای توصیف روابط میان کشورها، سازمانها و نهادها به کار گرفته می شوند. در این میان، سیاست خارجی، منحصرا به تصمیم گیریها، سیاستگذاریها و روابط کشورها (واحدهای سیاسی) اطلاق شده در حالی که روابط خارجی مفهومی گسترده تر داشته و شامل روابط کشورها با سازمانها نیز می شود.

سیاست خارجی برای هر رژیمی وسیله ای است برای تأثیر در جهان خارج و دیپلماسی یکی از ابزارهای آن است. دیپلماسی را چنین تعریف کرده اند.برقراری روابط میان ملت و به کار بردن مهارت در خلال آن و به عبارت دیگر هنر ارتباط و برخورد میان ملت هاست. تعریف دیگری می گوید: دیپلماسی یعنی اداره مصالح کشور در خارج از طریق کارگزاران. دیپلماسی دو مفهوم دارد: یک مفهوم محدود و آن عبارت است از مذاکرات میان ملت ها و دولت ها و دیگری مفهوم گسترده تری دارد و شامل کلیه روابط و ارتباطات میان دولت ها و سازمان های عمومی و هیئت های جهانی می باشد. دیپلماسی از لحاظ اسلوب دو نوع است: دیپلماسی مستقیم که مسئولین و رؤسای دو کشور بدون واسطه به گفت و گو می نشینند و دیپلماسی غیرمستقیم که به اتکا قراردادهای سیاسی انجام می شود و یک شخص ثالث در میان است.

دولتمردان کشورهای امروزین (قریب به 200 کشور در جهان کنونی) در اتخاذ تصمیمات و سیاستگذاریها همواره به مفهوم "منافع ملی" National interest بیشترین توجه را دارند. منافع ملی کشورها در صحنه بین المللی، یکسان و یکنواخت نیست و براساس نیازها، آسیبها، اهداف و ابزارهای در دسترس تعیین می شوند. در عین حال صاحب نظران، اهداف اساسی که معمولاً مبنای تعیین سیاست خارجی کشورها محسوب می شوند را به شرح زیر خلاصه کرده اند.

1 ـ حفظ تمامیت ارضی و وحدت کشور (یا یکپارچگی جغرافیایی).

2 ـ امنیت ملی Geographic unity .

3 ـ رفاه ملی National welfare .

4 ـ حیثیت ملی National prestige .

5 ـ کسب قدرت Acquisition of power .

مورگنتا نظریه پرداز معروف مکتب واقعگرا، معتقد است در جهاتی که همه برای کسب، حفظ و افزایش قدرت تلاش می کنند، سیاست خارجی کلیهکشورها باید اهدافی چون: پاسداری از تمامیت ارضی، نظام سیاسی و اجتماعی و نیز میراث ملی، تاریخی و فرهنگی خود در برابر دست اندازیهای بیگانگان را در دستور کار خود قرار دهد. به زعم وی مجموعه این عوامل که منافع ملی را تشکیل می دهند، راهنما و انگیزه اصلی عملکرد کشورها در روابط بین المللی است.

اسرائیل نیز به عنوان یک واحد سیاسی (هرچند نامشروع) در در قالب قوی جای می گیرد. این رژیم به دلیل نیازها، آسیبها، ایدئولوژی و اهداف خاص، دارای منافع ملی منحصر به فردی است. این عوامل سبب شده اند تا سران اسرائیل برخلاف سایر کشورهای جهان، در سیاستگذاریها، شعارها و تصمیمات خود، تأمین امنیت را در رأس اولویتهای حیاتی قرار دهند.

دیپلماسی به نظر اسرائیل عبارت است از: "توانایی در مذاکرات و سازش با دیگران برای دستیابی به حداکثر منافع برای وطن با حداقل خسارت و یا تحقق اهداف ملی یک ملت."

سیاست خارجی اسرائیل ابزاری است برای تحقق اهداف سیاسی، اقتصادی، نظامی. ایدئولوژی صهیونیسم تنها عامل اساسی در ایجاد این سیاست نیست بلکه هم پیمانی با استکبار جهانی نیز در این سیاست دخیل است.

منافع خود اسرائیل نیز عامل مهمی است به ویژه اینکه در صدد رهایی از تحریم اقتصادی کشورهای عربی و ایجاد بازار برای صدور کالاهای مختلف خود می باشد. همچنین جذب یهودیان جهان و ایجاد "امنیت" زیربنای اساسی سیاست خارجی رژیم صهیونیستی را تشکیل می دهد.

بن گوریون نخست وزیر اسبق و یکی از رهبران اسرائیل در سخنرانی خود در سال 1955 خطاب به اعضای کنست چنین گفت: "امنیت نقش مهمی را درمقایسه با کشورهای دیگر بازی می کند و تأمین آن فقط به ارتش وابسته نیست... امنیت به مفهوم پر کردن مناطق خالی از سکنه... پراکنده کردن جمعیت (فلسطینی)... ایجاد صنایع در کل کشور... و توسعه کشاورزی است. امنیت به مفهوم برتری هوایی، دریایی و زمینی و تبدیل اسرائیل به یک قدرت برتر است... امنیت مستلزم استقلال اقتصادی است... و به توسعه مهارتهای علمی و تحقیقی نیاز دارد".

"یاهوایلات" سفیر سابق اسرائیل در انگلستان در کتاب اهداف سیاست خارجی رژیم صهیونیستی می گوید: "اسرائیل در جذب دوستان بیشتر می کوشد. اصول مربوط به منافع ما پایدار است و باید در حفظ آنها بکوشیم. آینده ما متکی بر ایجاد روابط سالم بین عوامل ثابت و متغیر منافعمان است و باید مشکلات روزانه خود را براساس اهداف عالیه اسرائیل و در بُعد روابط خارجی حل کنیم".

هرتزل در یادداشت های خود در سال 1895 می گوید: "اگر در مورد زمین قراردادهایی ببندیم باید فورا با دولت های بزرگ برای کسب ضمانت به گفت و گوهای دیپلماسی بنشینیم."

علی رغم ویژگیهای مذکور، برقراری و گسترش روابط دیپلماتیک با هر کشوری که بتوان با آن رابطه برقرار کرد، یکی دیگر از اولویتهای استراتژیک اسرائیل بوده است، زیرا عادی سازی روابط با کشورهای همجوار و تلاش در راستای احراز "مشروعیت منطقه ای" به شکل قابل توجهی بر امنیت اسرائیل خواهد افزود. در این رابطه آبا ابان، وزیر امور خارجه اسبق اسرائیل معتقد است: "وضعیت طبیعی برای اسرائیل، همگرایی منطقه ای است، ولی چنانچه این امر میسر نشود، تلاش خواهیم کرد با نصب پرچم اسرائیل در صدها پایتخت، حضور بین المللی خود را به تمام قاره های جهان گسترش دهیم".

در این نوشتار کوشش می شود ضمن طبقه بندی کشورهای پیش روی سیاست خارجی اسرائیل در چندین منطقه جغرافیایی مهم، عوامل مؤثر در سیاست خارجی اسرائیل، تصمیم ها، اهداف، مبانی، قدرتهای مسئول و نقش نیروهای سیاسی اسرائیل در آن توضیح داده شود و الگوهای حاکم بر روابط خارجی اسرائیل با سایر کشورها ارزیابی شده و عوامل مؤثر در ایجاد و گسترش روابط (همچون سیاسی، اقتصادی، امنیتی و...) نیز مورد بررسی قرار گیرند. در این راستا مناطق هدف برای اسرائیل به شش حوزه آمریکا، اروپا، خاورمیانه عربی، کشورهای پیرامونی و فراپیرامونی روسیه و آسیایی و آفریقا تقسیم می شوند.

الف ـ تاریخچه نگرش صهیونیستی در سیاست خارجی اسرائیل:

طرح صهیونیسم در اروپا به علت واقعیت اقتصادی اجتماعی معینی که در تاریخ اروپا به عنوان "مسأله یهود" شناخته می شود، به وجود آمد. این مشکل به معنای اضافه جمعیت یهودی و اضافه بودن اعضای گروه های کارکردی یهودی بود بود که دیگر کارکردی نداشتند.

راه حل صهیونیستی برای مسأله یهود، همان راه حل امپریالیستی است که در مورد همه مشکلات به کار می رود؛ یعنی صادر کردن آن مشکل به مشرق زمین. برخی از نظریه پردازان غربی معتقد بودند که می توان مسأله یهود را از راه استفاده از آنها برای حل مسأله شرق (یعنی تجزیه دولت عثمانی) مرتفع ساخت.

تصمیم بر آن گرفته شد که اعضای اضافه جمعیت یهودی ـ که دیگر در غرب فایده ای نداشتند ـ به شرق، یعنی فلسطین صادر شوند و در آن جا به مهاجران صهیونیست و مفید تبدیل شوند و درچارچوب یک کشور کارکردی، در خدمت منافع غرب درآیند. بدین ترتیب، چون یهودیان نتوانستند در چارچوب تمدن غرب به جهان غرب بپیوندند، لذا در چارچوب امپریالیسم غرب، به تمدن غرب می پیوندند.

با آن که راه حل صهیونیستی یک راه حل غربی بود که برخی از نظریه پردازان غربی نظیر شافتسبری و اولیفانت آن را "کشف" کرده و توسعه داده بودند، اما چون نیروی انسانی یهودی با آن مخالفت می کرد، به یک راه حل مرده تبدیل شد. سپس برخی از گروه های صهیونیستی مثل دوستداران صهیون، یک راه حل صهیونیستی در پیش گرفتند، اما این حقیقت ساده را درک نکردند که برای آن که هر گونه طرحی در اروپای قرن نوزدهم موفقیت داشته باشد باید بخشی از طرح امپریالیستی غرب باشد.

بنابراین، گروه های صهیونیستی در اروپای شرقی، به حاشیه گراییده و پراکنده و سردرگم شدند تا این که هرتزل ظهور کرد و همه را گرد هم آورد (او یک آلمانی بود که برخلاف یهودیان شرق اروپا، امپریالیسم غرب را خوب می شناخت). وی نخست به رهبران سنتی گروه های یهودی (حاخام ها و ثروتمندان) روی آورد و از آنها خواست که طرح صهیونیسم را بپذیرند و آن را به اجرا درآورند، اما بعدا این راه حل های سنتی و خیالات رهایی سازی را کنار گذاشت و یک طرح ساده را به قدرت های استعماری ارائه داد: انعقاد قراردادی میان تمدن غرب و سازمان صهیونیسم که براساس آن سازمان صهیونیسم یهودیان را به عنوان نیروی انسانی لازم برای اجرای طرح صهیونیسم ـ یعنی تأسیس دولت کارکردی ـ عرضه می کند و در عوض آن، غرب بر اجرای این طرح نظارت کرده و از تداوم و بقاء آن حمایت می کند.

هرتزل سازمان "جهانی" صهیونیسم را تأسیسکرد و در همین رابطه، قرارداد بالفور را که نخستین پیروزی واقعی جنبش صهیونیسم بود، به امضا رساند. رهبران جنبش صهیونیسم نیز دست به کار شدند و کوشیدند تا شرایط بین المللی مناسبی را برای مهاجرت و اسکان در فلسطین و تأسیس دولت کارکردی فراهم سازند. اگرچه آنها تلاش های "دیپلماتیک" متفاوتی انجام می دادند، اما همه آنها در واقع در جستجوی یک حمایت گر امپریالیست برای طرح صهیونیسم و منطقه اسکانی بود.

قابل ملاحظه است که تلاش دیپلماتیک و سیاست خارجی صهیونیسم، به تنهایی زمینه تأسیس کشور را فراهم آورد و حتی آن را به وجود آورد. این سیاست خارجی به تأسیس کشور اسرائیل انجامید. وزیر امور خارجه بزرگترین کشور استعمارگر نیز اعلامیه خود را که به معنای تعهد به تلاش برای تأسیس این کشور بود صادر کرد و قیمومیت بین المللی در فلسطین نیز ـ که توسط جامعه ملل برقرار شده بود و تحت نظارت کمیسیر عالی بریتانیا، هربرت سامویل قرار داشت ـ به استثناء قطعنامه صادره از جامعه ملل، به تأسیس کشور اسرائیل کمک کرد. در آن زمان جامعه ملل، زیر سلطه کشورهای استعمارگر غرب بود.

نمود دیگر از تقدم سیاست خارجی بر ایجاد دولت صهیونیستی، وجود معضلاتی است که ناشی از ماهیت پدیده صهیونیسم است و در رأس آن مشکل تعدد دست اندرکاران سیاست خارجی در سطح بین المللی، پس از تأسیس کشور صهیونیستی و ماهیت رابطه میان این دست اندرکاران است که بارها میان آنها برخورد و رقابت به وجود آمد؛ شاید یکی از شدیدترین آنها برخوردی بود که میان سازمان جهانی صهیونیسم (به رهبری ناحوم گلدمن) و دولت گلدامایر در اواخر دهه شصت رخ داد. اما این نزاع، در جهت منافع کشور، حل و فصل شد.

در واقع، دولت اسرائیل و سازمان جهانی صهیونیسم در همه موارد با یکدیگر اختلاف نداشتند و منطق این کشور، همیشه با منطق صهیونیستی محض ـ که بر آن سازمان حاکم است ـ تفاوت نداشته است. اسرائیل از زمان تأسیس خود، الگوی صهیونیسم کارگری را به عنوان چارچوب کلی ساختار سیاسی و اقتصادی اش برگزید و سازمان صهیونیسم نیز با این امر موافقت کرد.

از نظر تاریخی می توان دو مرحله را از یکدیگر تفکیک کرد: مرحله اول که مرحله حاکمیت الگوی صهیونیسم کارگری است تا نیمه دهه هفتاد. مرحله دوم، از زمان تثبیت این الگو و ظهور فراخوانی برای عادی سازی اقتصادی اسرائیل آغاز می شود و طبیعی است که بر گرایش های سیاست خارجی اسرائیل تأثیر بگذارد.

در سی سال اول پس از تأسیس کشور، سیاست اسرائیل براساس الگوی صهیونیسم کارگری شکل می گرفت که برای اسکان و بنای کیان صهیونیستی اولویت قائل بود. این الگو در دو زمینه اساسی در سیاست خارجی اسرائیل، تأثیر بر جای گذاشت.

1. غلبه منطق امنیتی گتویی بر سیاست خارجی. براساس این منطق، اسرائیل کشوری است که از منافع غرب در منطقه دفاع می کند و نقش نگهبانی را ایفا می کند که هر کسی را (مثل ملی گرایان عرب) که وسوسه شده است تا از سلطه غرب سرپیچی کند و در جستجوی توسعه مستقل باشد و تلاش نماید که منطقه را به نفع ساکنانش اداره کند، تأدیب نماید. این امر مستلزم مفاهیم گتویی است که تمرکز آن بر یک گروه یهودی است که دشمنان (اغیار) او را محاصره کرده اند و این حق را برای کشور قایل است که به عنوان تنها نماینده قانونی قربانیان یهودی، غرامت های آنها را دریافت کند.

2. رابطه با محیط عربی که (از نظر منطقامنیتی گتویی) یک محیط متخاصم است، مستلزم درجه بالایی از نظامی گری سیاست خارجی است؛ یعنی در اجرای سیاست خارجی، ابزار نظامی باید بر ابزار دیپلماتیک غلبه پیدا کند. گفتنی است که اسرائیل (تا پس از جنگ سال 1967) به دنبال مذاکره با اعراب نبود. بن گوریون نیز در همین رابطه در خاطراتش در 14 ژوئیه 1949 می نویسد: "آبا ابان.... ضرورتی نمی بیند که به سوی صلح بشتابد؛ زیرا اعراب، بهایی مثل تعیین مرزها یا بازگشت پناهجویان یا هر دو آنها را خواهند خواست. بنابراین چند سال منتظر می مانیم". به تعبیر استاد حسنین هیکل، اسرائیل پس از آن که از راه جنگ توانست کشور را تأسیس کند دیگر نه با مذاکره و نه از هیچ راه دیگر، خواهان صلح نبوده است؛ زیرا حاضر نیست که بهای این صلح را بپردازد و هدفش توسعه طلبی است.

اما از نیمه دهه هفتاد و بر اثر بحران اقتصادی اسرائیل در پی جنگ 1973، الگوی صهیونیسم کارگری به تزلزل گرایید و خیلی ها خواهان عادی سازی اقتصاد اسرائیل شدند که این امر، طبعا سیاست خارجی اسرائیل را تحت تأثیر خود قرار داد؛ زیرا سیاست خارجی در نهایت نشانگر مجموعه ای از متغیرات مربوط به توانایی های ذاتی کشور، شرایط بین المللی و نشانگر شناخت نخبگان حاکم نیست به این توانایی ها و شرایط است.

همراه با آن، مجموعه ای از دگرگونی ها رخ داد که بازنگری در سیاست خارجی صهیونیسم کارگری را ایجاب می کرد؛ زیرا چالش غیرنظامی کشورهای عربی، توان نظامی اسرائیل را برای برقراری امنیت، زیر سؤال برده بود. اسرائیل در لبنان برای اولین بار در تاریخ خود، به طور یکجانبه از زمین هایی که اشغال کرده بود عقب نشینی کرد و چون ارتش اسرائیل نتوانسته بود انتفاضه فلسطین را سرکوب کند، توان نظامی آن (که به طور کلی در رویارویی با چالش هاینظامی موفق عمل می کرد) در رویارویی با چالش غیرنظامی، مورد تردید قرار گرفت.

از نیمه دهه هفتاد و یا کمی پیش از آن، دیپلماسی در اجرای اهداف سیاست خارجی، موفق تر از ابزار نظامی عمل کرد؛ مثلاً اسرائیل با مصر وارد مذاکره شد و با آن کشور توافق صلح امضا کرد و نیز توافق ماه مه 1983 را منعقد کرد که پیش از آن که جوهر آن خشک شود، نقض شد. توافق اسلو و صلح با اردن نیز از دیگر نمونه های موفقیت دیپلماسی اسرائیل است.

این توافق ها، به ویژه توافق با مصر نشانگر پیروزی منافع ملی و عادی سازی نسبی سیاست خارجی اسرائیل است؛ زیرا عقب نشینی از سینا، از نظر صهیونیسم از اهمیت تاریخی نسبی برخوردار است و باقی ماندن در جولان و حتی تلاش برای الحاق آن به اسرائیل در سال 1981 ـ از راه برقراری حاکمیت قانون اسرائیل در آن ـ به معنای آن بود که استراتژی، ایدئولوژی را شکست داده است و منافع ملی به هنگامی که با منطق ایدئولوژیک تعارض پیدا کند و می تواند آن را نفی کند. بنابراین وظیفه منطق ایدئولوژی این شد که برای همزیستی با عادی سازی ـ که گریزناپذیر بود ـ راهی را جستجو کند.

فروپاشی اتحاد شوروی و سپس جنگ خلیج فارس نیز از رویدادهایی بود که بر اوضاع اسرائیل تأثیر گذاشت. در طی این جنگ، اسرائیل از یک پشتوانه راهبردی برای ایالات متحده، به مایه دردسر این کشور تبدیل شد؛ زیرا ایالات متحده برای دفاع از منافع راهبردی اش ناگزیر شد که خود در منطقه حضور یابد. این دو رویداد، قابلیت کشور کارکردی را زیر سؤال برد و درباره رابطه قراردادی آن با غرب، اندکی تردید ایجاد کرد.

شاید اقدام اسرائیل در طرح دیدگاه هایی در مورد مقابله با تروریسم و بنیادگرایی در منطقه وچگونگی امکان پیروزی غرب به واسطه آن در "مبارزه با تروریسم" (عنوان یکی از تألیفات بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر کنونی ـ 2009) نشانگر آن است که نخبگان حاکم می خواهند بر ارزش کارکردی اسرائیل تأکید کنند. این در حالی است که همان نخبگان (و حتی خود نتانیاهو) از امکان بی نیازی اسرائیل از کمک آمریکا سخن می گویند و مژده می دهند که عادی سازی اقتصادی اسرائیل ـ که کاری ناممکن است ـ موفقیت آمیز بوده است (بنگرید به: "کمک خارجی به دولت کارکردی صهیونیستی).

این سیاست های متناقض، نشانگر بحران در شیوه های تلفیقی اسرائیل است که واکنشی در برابر بحران الگوی صهیونیسم جهانی بود. این شیوه می کوشد تا مبانی ایدئولوژیک صهیونیسم را که در گفتمان صهیونیسم مطرح می شود، با برخی از اقدامات سیاسی و بین المللی کردن اقدامات اقتصادی جمع کند. اما در عمل، با تناقضات برخورد می کند. میان برنامه افراطی سیاسی ایدئولوژیک از یک سو و زمینه مناسب برای روند عادی سازی اقتصاد اسرائیل از سوی دیگر، تناقض هایی وجود دارد.

وجود این تناقض ها ایجاب می کند که یک شیوه ترکیبی تر و تلفیقی تر در سیاست خارجی در پیش گرفته شود که هم گفتمان عادی سازی را ـ که برای سرمایه گذاران، امنیت و برای همکاری منطقه ای ایجاد انگیزه می کند ـ در خود داشته باشد و هم اقدامات صهیونیستی را توجیه کند که مرزهای سختی برای عادی سازی تعیین می کند؛ به طوری که به هیچ وجه اجازه نمی دهد که مرزهای گفتمان ایدئولوژیک، دستاوردهای ارضی را فدا کند.

این شیوه، در تفسیری که اسرائیل از اصل زمین در برابر صلح دارد، روشن می شود. این اصل در جوهر خود، یک معادله نابرابر است؛ زیرا زمین، یک چیز مادی و ملموس است، اما صلح، اصولاً یک امرمعنوی و انتزاعی است؛ مثلاً یک طرف می تواند نیمی از زمین یا یک چهارم آن را به دست آورد؛ اما طرف دیگر چگونه می تواند نیمی از صلح یا یک چهارم آن را به دست آورد؟ این راه حل ترکیبی، معادله را وارونه کرده است؛ زیرا زمین ملموس شکلی مجرد و انتزاعی پیدا می کند؛ به طوری که این سؤال مطرح می شود که عقب نشینی باید از زمین "به طور کلی" صورت گیرد یا از یک زمین "معین"؟ و زمین نیز به مناطقی تقسیم می شود که بخش هایی از آن دارای نظام موقتی است و در مورد بخش های دیگر، به هنگام مذاکرات مربوط به راه حل نهایی، تعیین تکلیف خواهد شد.

عقب نشینی از زمین نیز دو مرحله دارد: مرحله اول، استقرار مجدد و مرحله دوم، مذاکره است. (جالب این جاست که مناخیم بگین به هنگامی که وزیر مشاور در امور جنگ بود به دلیل آن که طرح راجرز شامل کلمه "عقب نشینی" بود، به آن اعتراض کرد و خواستار آن شد که اصطلاح "تمرکز مجدد قوا" جایگزین آن شود...). اما صلح نیز مترادف با روابط اقتصادی ترجیحی و همکاری منطقه ای می شود و صرفا شامل روابط عادی و طبیعی نیست و کنفرانس ها و کمیته هایی برای بازرگانی، گردشگری شورای مدیریت تشکیل می شود و طرح بانک منطقه ای به اجرا درمی آید و... این تحولات بدون توجه به تغییرات در مورد زمین، انجام می گیرد!

نیازی به گفتن نیست که این شیوه ـ که معادله را وارونه کرده است ـ بار دیگر الگوی صهیونیسم کارگری را احیا می کند تا مجددا منافع ملی و منطق ایدئولوژی مرزهای عادی سازی سیاسی ـ که منافع ملی مقتضی آن است ـ و عادی سازی اقتصادی را ترسیم می کند.

اما قابلیت استمرار این شیوه به ویژه با توجه به مشکلات عادی سازی اقتصاد اسرائیل، وابسته بههمکاری دیگر طرف ها در منطقه است. این طرف ها به صرف مخالفت با این معادله وارونه ای که برای مذاکره ایجاد شده است می توانند شکنندگی این شیوه را برملا سازند. اسرائیل نه تنها در زمینه اقتصادی، بلکه در رفتار خود با دیگر کشورها نیز با بحران روبروست.

ب ـ تصمیمات سیاست خارجی اسرائیل:

تصمیمات سیاست خارجی اسرائیل دارای سه مرحله می باشد:

1 ـ آماده کردن طرحی که با جمع آوری اطلاعات و بررسی کارشناسانه آن انجام می شود.

2 ـ انتخاب طرح برگزیده پس از بررسی و تحقیق.

3 ـ مرحله اجرای طرح توسط دستگاه های مسئول.

تصمیمات سیاست خارجی رژیم صهیونیستی نیز سه نوع می باشد:

1ـ تصمیمات راهبردی که غیرقابل لغو هستند.

2 ـ تصمیمات تاکتیکی که معمولاً قبل از تصمیمات راهبردی و به عنوان مقدمه آن اتخاذ می شوند.

3 ـ تصمیمات اجرایی که در زمینه سیاست خارجی اتخاذ شده و برای اجرای طرح های استراتژی و تاکتیکی ارایه می شوند.

تصمیمات استراتژی با دخالت نیروهای دیگر کشور انجام می شود و گاه نظرات مخالفی ارایه می گردد. اما تصمیم گیری نوع دوم و سوم به عهده نخست وزیر یا وزیر خارجه یا وزیر دفاع یا کمیته وزارت خارجه یا امنیت می باشد.

دیپلماسی تبلیغات: تبلیغات مطبوعات و رادیو و تلویزیون نقش مهمی در دیپلماسی اسرائیل درداخل و خارج کشور بازی می کند. این تبلیغات گاه از طرف دستگاه های رسمی اسرائیل و گاه توسط عوامل مورد تأیید اسرائیل در دیگر کشورهایی که با اسرائیل روابط مشخصی دارند، انجام می گیرد.

تبلیغات بخشی از جنگ روانی است که هدف آن جلب دوستان و تمایز میان دوست واقعی و غیرواقعی و نیز دشمن حقیقی و ساختگی می باشد و کشورهای دوست یا دشمن را در روابط دیپلماسی زیر فشار قرار می دهد. تبلیغات اسرائیلی از لحاظ عملی براساس الگوهای سه مکتب جهانی گام بر می دارد که عبارتند از:

1 ـ مکتب شوروی سابق که براساس روان شناسی اجتماعی بنا شده بود و به ارتباط با گروه مشخصی از مردم، برحسب نیاز و منافع مشترک با در نظر گرفتن خصوصیات روانی و مشخصی دعوت می نمود.

2 ـ مکتب آلمانی که براساس روابط افراد از روی نواقص روانی بنا شده و برای مخاطب قرار دادن یهودیان داخل و خارج اسرائیل از این شیوه بهره می گیرند و بر سرنوشت یکسان و هراس از نابودی و شعار "دشمن جهان با یهود" و "از لیت غیرسامی ها" تکیه دارند.

3 ـ مکتب آمریکایی که متکی بر روابط افراد از طریق تربیت و آموزش و روش سیاسی در لحظات مشخصی می باشد. تبلیغات اسرائیل همواره حادثه کوچکی را بزرگ جلوه می دهد و هاله ای از شک و تردید را در اطراف آن ایجاد می کند.

بن گوریون در نیمه دوم دهه پنجاه، از این مسئله برای ایجاد هم پیمانی بین اسرائیل، ترکیه، ایران و اتیوپی با استناد به شدت یافتن جنبش آزادی بخش ملی اعراب، استفاده نمود.

در بسیاری مواقع تبلیغات اسرائیل می کوشد منافع مشترک بین اسرائیل و کشورهای غربی و حتیکمونیستی را دریابد.

علی رغم موضع ضد کمونیستی رژیم صهیونیستی، این رژیم نسبت به ارتباط با کشورهای کمونیستی رغبت زیادی نشان داده است هرچند برخی از آنها به صورت پنهانی بوده است.

در این مورد اباابان وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی می گوید: "اسرائیل با این کشورها به عنوان یک گروه واحد برخورد نمی کند. علی رغم اینکه فلسفه اجتماعی آنها همه را به هم مربوط می سازد ولی هرکدام از آنها یک کشور مستقل و دارای سیادت هستند".

ج ـ عوامل مؤثر در سیاست خارجی اسرائیل:

این عوامل بی شمار هستند تعدادی داخلی و تعدادی خارجی می باشند و به طورکلی عبارتند از:

1 ـ عوامل اجتماعی:

عوامل اجتماعی مربوط به مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی، نقش مهمی در تسهیل روابط رژیم صهیونیستی و توجه آن به شرق اروپا در سال های اول داشت. در فلسطین نسل جدیدی با احساس قدرت و استقلال پرورش می یافت. مرگ "لیوی اشکول" در سال 1969 نقطه عطفی جهت انتقال رهبری افراد سن بالا به نسل جدید و جوان که نوعا در فلسطین به دنیا آمده و پرورش یافته بودند، به حساب آمد.

2 ـ عوامل روانی:

عوامل روانی نیز در ترسیم سیاست خارجی اثر مهمی داشت. شخصیت یهود که برخاسته از عقده تعصب و برتربینی، ترس و عدم اعتماد به دیگران بود موجب اتخاذ مواضع شدیدی شد و این عقده وخودبینی به جایی رسید که اسرائیل تنها با یهودیان جهان می تواند هم پیمان باشد.

3 ـ امنیت ملی:

با توجه به شرایطی که اسرائیل از ابتدا با آن مواجه بود مشکلات امنیتی یکی از خطوط مهم سیاست خارجی محسوب می شد. این نظریه که به برتری قومی یهود در مقابل اعراب باز می گردد برای جبران جمعیت اندک یهودیان در فلسطین مطرح شد و اولین کسی که سیاست امنیت هجومی ضد حمله دشمنان را ارایه داد بن گوریون بود. ترسیم گران سیاست خارجی رژیم صهیونیستی نیز عامل امنیت ملی را مد نظر قرار می دهند. برتری نظامی نیز عامل مهمی در سیاست خارجی محسوب می شود و در صدد توسعه سازمان ها و صنایع نظامی، روابط حسنه با ابرقدرت ها برای تأمین سلاح و تجهیزات جهت آمادگی هرگونه حمله علیه اعراب می باشند.

در مورد سیاست برتری نظامی، رهبران صهیونیسم نظریات گوناگونی ارایه داده اند و اصل خودکفایی را مطرح ساخته اند تا اسرائیلی ها خود را محتاج کمک های آمریکا نبینند و نوعی اعتماد به نفس و وحدت میانشان ایجاد شود. "ایگال آلون" در این مورد می گوید:

"استمرار دولت اسرائیل در گرو توانایی های ما در دفاع از خودمان بدون نیاز به کمک های نظامی خارجی است. البته به استثنای دریافت تجهیزات برای مقابله با اعراب."

بُعد جغرافیایی نیز در نظریه امنیت اسرائیل نقش مهمی دارد و رهبران رژیم صهیونیستی "صیانت مرزها" را اساس هرگونه اقدام صلح با اعراب دانسته اند.

4 ـ عوامل شخصیتی:

این عامل نیز نقش بزرگی در سیاست خارجی رژیم صهیونیستی دارد. مسائل تاریخی، عقیدتی و دینی یهود در تکوین شخصیت اسرائیلی ها مؤثر بوده است. تاریخ یهود نشانگر نمونه هایی از ستمگری ها و احساس هراس است و این قضیه در سیاست خارجی این رژیم منعکس شده است. مهاجرت یهودیان از کلیه نقاط جهان و ایجاد روابط با کشورهای غربی، اثر روشنی در سیاست خارجی رژیم صهیونیستی نهاده است.

د ـ اهداف سیاست خارجی اسرائیل:

سیاست خارجی رژیم صهیونیستی اهدافی را دنبال می کند که پس از گذشت 45 سال از تشکیل این رژیم تغییری نکرده است. مهمترین این اهداف عبارتند از:

1 ـ رسیدن به مشروعیت بین المللی و دفاع و حفظ آن. هرتزل از ابتدا با سعی در جلب پشتیبانی سلطان عبدالحمید دوم برای طرح صهیونیسم تلاش می کرد. پس از مرگ هرتزل صهیونیسم جهت کسب کمک های دولت های اروپایی برای تأیید طرح خود، اقدامات خود را ادامه داد تا اینکه انگلیس در سال 1971 در پیمان بالفور، مهر تأیید بر این رژیم زد و این بزرگترین گام جهت قانونی کردن اسرائیل بود.

پس از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948، ارتباط با کشورها و فعالیت در صحنه های بین المللی از مهمترین مأموریت های وزارت خارجه بود و برای شناسایی مشروعیت این رژیم، نامه هایی به دولت های مختلف نوشته شد. بن گوریون می گوید: "تنها خواست ما ایجاد شرایط بین المللی برای تقویت امنیت ملی یهود است."

2 ـ صحه گذاردن بر اقدامات تجاوزکارانه وتوسعه طلبانه تحت پوشش تضمین امنیت برای اسرائیل. پرفسور آرون کلیمان می گوید: "اعتبارات سیاسی نسبت به تصمیمات نظامی جایگاه دوم را دارا می باشد و با توجه به تجارب گذشته مسئولین اسرائیل همواره در صدد کاهش اهمیت بحث های اعتراف به دیپلماسی اسرائیل و صحه گذاری های قانونی آن هستند. در سال 1981 اسرائیل بمباران تأسیسات هسته ای بغداد را بدون وقفه برای ایجاد فشار بین المللی بر بغداد انجام داد."

این گفته نقش مهم امنیت را در سیاست خارجی اسرائیل به وضوح آشکار می سازد. همان گونه که "بن گوریون" گفت: "ملت های کوچک سیاست خارجی ندارند بلکه سیاست دفاعی دارند".

از آغاز طرح صهیونیسم دیپلماسی وسیله ای برای تحقق عملیات اشغالگری بوده است. وایزمن پس از قرارداد بالفور گفت: "قرارداد بالفور تنها یک چارچوب است که ما با تلاش خود باید آن را پر کنیم".

پس از تشکیلات این رژیم در سال 1948 مأموریت سیاست خارجی پشتیبانی از دستاوردهای مادی یا فعالیت های اشغالگری اسرائیل بود. پس از اشغال کرانه غربی و نوار غزه و بلندی های جولان و صحرای سینا سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در پی تثبیت حدود امنیتی و عدم پذیرش عقب نشینی از سرزمین های اشغالی بود.

از آغاز دهه پنجاه رژیم صهیونیستی در پی تقویت روابط امنیتی با آمریکا، آلمان غربی و فرانسه بود و پس از جنگ 1956 روابط خود را با ترکیه، اتیوپی، ایران محکم کرد و تلاش هایی را برای ورود به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) انجام داد. طرح آیزنهاور نیز بر تأیید اسرائیل افزود و در استراتژی سیاست خارجی آمریکا، اسرائیل یکی از مدافعان جنگ ستارگان بود و این سیاست ها به این سخنبن گوریون بازمی گردد که گفت: "راه صحیح تضمین امنیت اسرائیل ایجاد روابط دوستی با تمام کشورها و دولت هاست."

3 ـ خارج شدن از محاصره اقتصادی اعراب و دستیابی به کمک های اقتصادی، امتیازات و معافیت های گمرکی بازار مشترک اروپا، روابط آزاد تجاری با آمریکا و بازاریابی در کشورهای آفریقایی و آسیایی. از نمونه این فعالیت هاست.

4 ـ ارتباط با یهودیان جهان و استفاده از آنها در جهت منافع و اهداف اسرائیل و صهیونیسم. اسرائیل در این مورد از سازمان های صهیونیستی و یهودی جهان، از جمله سازمان صهیونیسم جهانی، مؤسسه یهودی و کنفرانس جهانی یهود، اتحادیه های صهیونیستی در اروپای غربی و آمریکا و کمیته آمریکایی اسرائیلی "ایباک" در آمریکا بهره می گیرد.

5 ـ تجارت اسلحه: رژیم صهیونیستی از ابتدا از کشورهای مختلف سلاح دریافت نمود و دستیابی به سلاح سنگین از موارد مهم سیاست خارجی این رژیم قرار گرفت. بن گوریون می گوید: "امور نظامی و خارجی به هم مربوط هستند و هر یک به تنهایی مهم و تعیین کننده نیستند، تجهیز ارتش به سلاح مناسب تنها از طریق روابط خارجی میسر است".

پس از امضای قرارداد غرامت با آلمان غربی، تجهیز ارتش رژیم صهیونیستی تنها از طریق فرانسه، انگلستان و آمریکا بود ولی پس از جنگ 1967 رژیم صهیونیستی به یک کشور صادرکننده سلاح تبدیل شد که این صادرات نقش مهمی در اقتصاد و تعدیل بودجه تجاری این کشور ایفا می کند.

ه ـ مبانی سیاست خارجی اسرائیل:

1 ـ شخصیت ها و نخبگان:

این صفت را به هرتزل که اولین مرد حکومت در روابط با سیاستمداران و ثروتمندان بود، نسبتداده اند. وایزمن نیز چنین بوده است وی توانست با شخصیت های سیاسی در انگلیس و اروپا و از جمله با "جان اسموتس" مؤسس اتحاد جنوب آفریقا و "ترومن" رئیس جمهور سابق آمریکا روابط ویژه ای برقرار نماید. بن گوریون نیز رئیس دولت، وزیر دفاع و ناظر بر کلیه سیاست های خارجی بود.

نقش اعضای هیئت دولت رژیم صهیونیستی در سیاست و تأثیرگذاری بر امور جاری یکسان نیست. مطالعه مذاکرات بن گوریون با انگلیس و فرانسه قبل از جنگ 1956 نشان می دهد که وی خود را جایگزین دبیرکل وزارت دفاع شیمون پرز و رئیس ستاد موشه دایان می دانست. با روی کار آمدن گلدامایر گروه خاصی از وزرا گرد آمدند که نخبگان سیاسی نامیده می شدند.

با تشکیل حکومت وحدت ملی، در سال 1984 دو حزب لیکود و کارگر بر تشکیل هیئت دولت ائتلافی، با حضور 10 وزیر، برای بحث در امور مهم، توافق کردند که در برخی اوقات جلسات با حضور رابین، پرز، شامیر و آرنز تشکیل می شد به ویژه پس از آنکه وایزمن به نشر اخبار هیئت دولت ائتلافی در مطبوعات متهم گردید.

2 ـ اتکا بر دولت های بزرگ:

کلیمان نویسنده اسرائیلی می گوید اتکاء اسرائیل برابر قدرت ها به جنگ سردی که کشورهای جهان سوم را تحت تأثیر قرار داده بود، بازمی گردد و اسرائیل از جنگ سرد و دو قطبی شدن جهان برای تحکیم موقعیت خود بهره جویی نمود و به جای یک دولت حاشیه ای در خاورمیانه، به صورت یک هم پیمان استراتژی آمریکا درآمد.

3 ـ پراگماتیسم:

این خصوصیت از ویژگی های بارز دیپلماسیصهیونیسم محسوب می شود. به گونه ای که اسرائیل موافق با اعتقادات طرف مقابل خود بر خورد می کند.

ـ سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در کلیه مراحل حل میانه ای بین اهداف و توانایی های اسرائیل، متناسب با عقاید احزاب و گروه های مؤثر در حکومت این کشور است.

هنری کیسینجر در تعریف پراگماتیسم می گوید: "در جوامع پراگماتیسم، سیاست سازش با گروه ها و نقطه نظرات مشترک و به عبارت دیگر وقایع گرایی شکل می گیرد."

ـ سیاست خارجی رژیم صهیونیستی برای حل درگیری اعراب و اسرائیل، گفت و گو و مذاکره را رد می کند و در چارچوبی مبهم بر تعابیر امنیت و مرزهای امن تکیه داد.

ـ رژیم صهیونیستی از حوادث و رویدادها برای اهداف خود بهره برداری می کند به ویژه اعمال تجاوزگرانه و سرپوش قرار دادن بر آنها، و ایجاد اختلاف میان طوایف و گروه ها از جمله نقش اسرائیل در بحران لبنان و بهره برداری از سقوط شوروی سابق در جذب یهودیان.

4 ـ انعطاف پذیری و سیاست گام به گام:

برخی صاحب نظران تعبیر "واقع بینی" و "دوراندیشی" را برای این خصلت برگزیده اند که رژیم صهیونیستی پس از بررسی جوانب از کلیه شرایط حداکثر استفاده را می کند و گاه از امضای برخی قراردادها با قصد عدم اجرای آن ابایی ندارد.

و ـ قدرت های مسئول در سیاست خارجی اسرائیل:

قدرت هایی که در ترسیم سیاست خارجی رژیم صهیونیستی دخالت دارند عبارتند از:

1 ـ نخست وزیر:

سیاست خارجی رژیم صهیونیستی تا حد زیادی تحت نظارت نخست وزیر است. هنگامی که بن گوریون اولین حکومت را در سال 1948 تشکیل داد پست وزارت دفاع را برای خود قرارداد و وظایف وزیرخارجه نیز را انجام می داد و می گفت: "به صراحت می گویم نخست وزیر اسرائیل باید وزیرخارجه باشد چون امور خارجی مانند امور نظامی مهم و حساس است... از اینرو من به امور وزارت خارجه توجه خاصی نشان می دادم نامه ها و تلگراف های سیاسی را می خواندم، پیشنهادات و ملاحظات مهم را گزارش کرده و جواب لازم را می دادم... امور وزارت خارجه با وزارت کار تفاوت دارد... من می خواستم بدانم در پایتخت هرروز چه می گذرد."

هنگامی که "موشه شاریت" اولین وزیر خارجه اسرائیل با بن گوریون اختلاف پیدا کرد و گلدامایر وظایف او را برعهده گرفت در مقابل کنیست (پارلمان) اعلام کرد گلدامایر وزیر خارجه است و سیاست خارجی را بن گوریون ترسیم می کند.

این وضعیت از زمان بن گوریون تا کنون ادامه یافته است هرچند نمی توان ادعا کرد همه نخست وزیران به شکل کامل و دقیق بر سیاست های رژیم صهیونیستی حاکم بوده اند.

2 ـ کمیته خارجی و امنیت:

این کمیته مسئولیت نظارت بر سیاست خارجی و هدایت آن را دارد و جایگاه آن برتر از وزارت خارجه در ترسیم سیاست های خارجی می باشد و بنابر اهمیت مورد بحث در آن، اعراب و کمونیست های عضو کنیست حق عضویت در آن را ندارند.

3 ـ وزارت امور خارجه:

وزارت امور خارجه اسرائیل اداره اصلی سیاست خارجی محسوب می شود و سایر سازمان های دولتی براساس محور مشخص شده از سوی این وزارتخانه حرکت می کنند. این وزارتخانه استمرار دفتر سیاسی مؤسسه یهودی است که عهده دار روابط مؤسسه با کشورها و سازمان های جهانی بود. هدف آن اجرای مقاصد صهیونیسم و تشکیل دولت یهود در فلسطین بود. دانشکده مؤسسه یهودی در سال 1964 تأسیس شد و به آموزش کادر لازم جهت انجام مأموریت های سیاسی پرداخت که از میان 600 داوطلب 35 تن پذیرفته شدند و برای کار به کشورهای مختلف فرستاده شدند.

وزارت خارجه رژیم صهیونیستی از اداره های زیر تشکیل گردیده است:

ـ اداره خاورمیانه

ـ اداره اروپای غربی

ـ اداره اروپای شرقی

ـ اداره آمریکای شمالی یا اداره ایالات متحده

ـ اداره آمریکای لاتین

ـ اداره دولت های مشترک المنافع

ـ اداره آسیا و آفریقا همچنین این وزارتخانه شامل بخش های اداری زیر است:

ـ بخش سازمان های بین المللی و سازمان ملل

ـ بخش کنسولی

ـ بخش اقتصادی

ـ بخش قانونی

ـ بخش اطلاعات

ـ بخش آموزش و تحقیق

ـ بخش پرورش و کمک ها که در سال 1958 برای نفوذ اسرائیل به کشورهای آسیایی و آفریقایی تشکیل گردید.

ـ بخش طرح ریزی در سال 1964 برای آموزش کارمندان واحدی در وزارت خارجه تأسیس شد که در سال اول 520 کارمند را آموزش داد. آموزشگاه "یهود دوره ما" (یهود زمان ما) بر این واحد نظارت دارد. آموزش کارمندان عالی رتبه وزارت خارجه از طریق دانشکده امنیت ملی و در مدت 2 سال انجام می شود.

مأموریت های وزارت خارجه: وظایف وزارت خارجه به دو بخش تقسیم می شود:

1) وظایف مربوط به وزارت خارجه عبارتند از:

1) حمایت از منافع اسرائیل در دیگر کشورها و سازمان های جهانی.

2) اجرای سیاست خارجی اسرائیل در محافل بین المللی.

3) تقویت روابط با دیگر کشورها.

4) ارایه خدمات کنسولی به خارجیان.

5) ایجاد ارتباط با یهودیان جهان و نظارت بر آموزش یهودیت در خارج با همکاری مؤسسه یهودی جهت ترغیب یهودیان به مهاجرت به اسرائیل (فلسطین اشغالی).

6) بررسی اطلاعات و ارایه رهنمودهای لازم و ارسال اطلاعات به دولت و ارتش... و گاه نیز به تحلیل سیاسی اطلاعات می پردازد.

2) مأموریت های جاسوسی و تبلیغاتی:

وزارت امور خارجه به جاسوس های موساد مجوز سیاسی و حمل سلاح را داده و بر اعمال ترور، تجاوز، تخریب و مسائل مهم استراتژی اعراب، پوشش دیپلماتیک قرار می دهد.

گاهی نیز راه ربودن افراد را هموار می سازند مانند "فگانو" که پرده از سلاح اتمی اسرائیل برداشت و یا ربودن برخی نازی ها در خلال جنگ جهانی.دیپلمات های اسرائیل اعمال جاسوسی زیادی انجام می دهند مانند دبیر دوم سفارت اسرائیل در حالی که همسرش در حال توزیع بیانیه هایی در بین توریست ها بود در سال 1964 در ساحل دریای سیاه دستگیر شد.

نحوه انتخابات کارکنان وزارت:

پس از تغییر نظام گزینش کارکنان وزارت در سال 1959، انتخابات آنها از طریق اعلام نیاز مشاغل و سپس امتحانات سالانه انجام می شود و نفرات بیستم تا سی ام برای کار گزینش می شوند. وزارت خارجه برای کارکنان خو دوره ای در آموزشگاه "یهود زمان ما" تابع دانشگاه ها عبری می گذارد و در مورد جمعیت یهود، تاریخ، تمدن و فرهنگ یهود به آنان آموزش می دهد. آموزش دیپلماسی استراتژی در دانشکده دفاع ملی انجام می گیرد و در مورد جمعیت شناسی، جامعه شناسی یهود در اسرائیل و خارج و روابط اسرائیل با کشورهای در حال توسعه و بازار مشترک اروپا آموزش می بینند.

آموزشگاه معمولاً 26 عضو می گیرد که 10 تن از کارکنان عالی رتبه، سه نفر از وزارت خارجه، سه تن از وزارت اقتصاد و یک نفر از رادیو هستند و مابقی از دیگر وزارتخانه ها انتخاب می شوند.

برنامه آموزشی 8 ماه به طول می انجامد و داوطلبان روزانه 10 ساعت یا بیشتر، در 5 روز هفته آموزش می بینند و به سخنرانی های اساتید دانشگاه ها، وزرا، سفرای بیگانه و سفرای رژیم صهیونیستی در خارج گوش می دهند.

3) سیر عمل در وزارتخانه:

وزارت خارجه به اجرای طرح های استراتژی و تاکتیکی می پردازد. تصمیمات از نظر رسمی از دستگاه سیاست خارجی پیروی می کند که شامل افراد و گروه های زیادی است و این افراد که از نظر رده و قدرت مختلف هستند منابع اصلی تصمیم گیریوزارت خارجه محسوب می شوند و عبارتند از:

وزیر، مدیرکل وزارتخانه، مدیران کل و معاونان، مشاوران مدیران ادارات، سفرا، مسئولان دفتر وزیر و مدیرکل وزارتخانه.

وزیر خارجه بر کلیه امور وزارت اشراف دارد و صلاحیت تصمیم گیری و ارایه نظرات در داخل و خارج را دارد. مدیرکل از بالاترین کارکنان وزارتخانه است و یک شخصیت اداری دارد نه سیاسی که در برخی تصمیمات مشارکت دارد. حل مشکلات با دیگر کشورها به عهده اوست. مانند "دیوید کمحی" که برای حل مشکل با مصر به قاهره رفت و در مورد مسئله "طابا" با مسئولین مصری گفت و گو کرد.

معاون مدیرکل: چون مدیرکل از لحاظ عملی فرصت پرداختن به همه امرو محوله را ندارد از معاون خود کمک می گیرد.

نماینده دایمی اسرائیل در سازمان ملل: این نماینده نوعی استقلال دارد و نقش مهمی در تصمیم گیری های مربوط به رأی دادن به اسرائیل در سازمان ملل دارد. اواخر هر تابستان این نماینده جهت بحث در مورد دستور کار آینده به اسرائیل باز می گردد. هرسال در وزارتخانه یک کنفرانس سه تا هفت روزه تشکیل می شود که مسئولان عالی رتبه وزارتخانه در آن شرکت می کنند.

نماینده اسرائیل در سازمان ملل از دو طریق عمل می کند:

1) مشاوره سالانه در قدس

2) از طریق تلگراف های متبادله میان نیویورک و قدس.

4 ـ وزارت دفاع:

برخی محققان معتقدند نقش وزارت دفاع در ترسیم خطوط سیاست خارجی اسرائیل از وزارت خارجه بیشتر است. زیرا مقوله های اساسی سیاستخارجی که بن گوریون آنها را بنا نهاد تا امروز هم برقرار است. این مقولات به طور خلاصه عبارتند از:

ـ قدرت، برای قانع ساختن پیشتاز است.

ـ رد کردن تأثیر بیشتری از گفت و گو دارد و نتایج ملموس تری دارد.

ـ موضع قاطع در قبال کشورهای عربی از همه پیمان ها و سازش ها سودمندتر است.

ـ عمل مهمتر از سخن در سیاست جهانی است هرچند این عمل منجر به خواری برخی کشورها شود.

ـ ضمانت های جهانی جایگزین نیروی مادی متکی بر حق دفاع نمی گردد.

برتری وزارت دفاع بر وزارت خارجه در امور زیر خلاصه می شود:

ـ طرح ریزی سیاسی در بعد استراتژی وضعیت جهانی و بررسی های تفصیلی در مورد قضایای دوجانبه (اسرائیل و آمریکا) و امور جهانی.

ـ گفت و گو با مسئولین کشور آمریکا در مورد همکاری نظامی که خواه ناخواه بر سیاست های اقتصادی و تجاری و توازن روابط سیاسی استراتژی تأثیری می گذارد.

ـ هماهنگی برنامه هایی درازمدت کمک های نظامی و گفت و گو با دیگر دولت ها که دارای تبعات سیاسی مثبت یا منفی برای اسرائیل می باشد.

ـ اداره امور کرانه غربی و نوار غزه و همکاری با تبلیغات بیگانه که این نیز بر مواضع جهانی رژیم صهیونیستی و رابطه با دیگر کشورها مؤثر می باشد. برای مثال در ضمن مذاکرات "رودوسی" موشه شاریت وزیر خارجه وقت اسرائیل پیشنهاد کرد این وزارتخانه بر گفت و گوها نظارت داشته باشد چون تنها کانال ارتباط با اعراب است. بن گوریون معتقد بود قرارداد صلح ضامن امنیت اسرائیل است و این از وظایف وزارت دفاع محسوب می شود و بن گوریونبه آنچه می خواست رسید.

در خلال دهه پنجاه و شصت وزارت خارجه در تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه اعراب و بمباران های مواضع مصر در جنگ 1967 دخالتی نکرد. در گفت و گوهای کمپ دیوید و خودمختاری که چندین بار در مصر و اسرائیل تشکیل شد "موشه دایان" خواهان ریاست یک هیئت اسرائیلی شد اما با مخالفت وزیر دفاع روبه رو شد و "بگین" وزیر کشور، "یوسف بورگ" را به عنوان نماینده برای ریاست هیئت تعیین کرد.

دیوید کمحی مدیرکل وزارت خارجه از دخالت های زیاد وزارت دفاع شکایت نمود و گفت حتی یک نفر از وزارت خارجه در مورد بمباران تأسیسات اتمی بغداد در سال 1981 و یا اشغال لبنان در 1982 نظری ارایه نداد.

گاهی وزارت دفاع و ارتش فشارهایی را حتی بر نخست وزیر وارد می سازند. موشه شاریت نخست وزیر سابق اسرائیل می گوید فرماندهی ارتش به عنوان نماینده وزارت دفاع و رئیس ستاد فشارهای زیادی را برای در تنگنا قرار دادن وی اعمال نمودند. عملیات لاون در قاهره و عملیاتی در یکی از روستاهای الخلیل که توسط یگان 101 انجام شد و منجر به برکناری شاریت گردید، از جمله این فشارها محسوب می گردد.

در سال 1967 درگیری میان نخست وزیر اسرائیل، لیوی اشکول و افسران ارتش باعث تعیین موشه دایان به عنوان وزیر جنگ گردید و جهت ضربه زدن به مصر، سوریه و اردن و اشغال سرزمین های آنها عملیات نظامی به نام "موکید" تصویب شد.

برخی صاحب نظران، قدرت وزارت دفاع را در گستردگی دستگاه بوروکراسی و بودجه قابل توجه آن دانسته اند که یک سوم بودجه کل را در برمی گیرد و نقش مهمی در اقتصاد، صنایع نظامی و تجارت سلاحداشته است. وزارت دفاع همچنین سفرایی در آمریکا، انگلستان، جنوب شرقی آسیا، آمریکای لاتین و برخی کشورهای آفریقایی دارد.

5 ـ هیستادروت:

هیستادروت از طریق شرکت های خود به ویژه شرکت "سولیل بونیه" راه نفوذ به کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و برخی کشورهای آسیایی را هموار می سازد. هیستادروت از طریق ارتباط با اتحادیه های کارگری، کنفرانس ها، انتشار نشریات، در اجرای مأموریت های مهم سیاست خارجی رژیم صهیونیستی سهیم است. (نک: هیستادروت)

ز ـ نقش نیروهای سیاسی اسرائیل در سیاست خارجی اسرائیل:

احزاب اسرائیل در سیاست های داخلی و خارجی این کشور نقش مهمی دارند و از نظر تاریخی جایگاه قدرتمندی را در نظام سیاسی اشغال کرده و در کلیه زمینه های اقتصادی، آموزشی، اجتماعی، فرهنگی و امور مهاجرین نفوذ دارند، همچنین قبل از تشکیل حکومت اسرائیل این احزاب در آموزش کادر رهبری جامعه مهاجرین نقش داشتند.

سیاست خارجی اسرائیل، سیطره یک حزب در چارچوب انتخابات است. شکست حزب کار در سال 1973، این سیطره و ترکیب حزبی دولت را ضعیف کرد اما با پیروزی بگین رهبر جناح لیکود، در انتخابات 1977 و ائتلاف بین حزبی لیکود با حزب دینی دیگر، دولت آن، بر این اسلوب فایق آمد. هنگامی که نفوذ احزاب دینی قوی بود روابط بین احزاب (بین کار و حیروت) تابع قانون غیرمکتوبی بود که براساس مصالح ملی تنظیم شده بود. کودتای سال 1977 پایه های این بازی حزبی را فرو ریخت و پس از ناامیدی حزب حیروت از مشارکت درحکومت در طول سه دهه این حزب در صدد استفاده از ثمره این پیروزی سیاسی برآمد.

درگیری داخل احزاب در مورد سیاست خارجی:

1 ـ برخی از امور سیاسی موجب اختلافات عمیقی میان احزاب در سال های 48 تا 68 گردید از جمله:

ـ نقش اسرائیل در جنگ سرد

ـ مسائل مربوط به روابط با آلمان

ـ سیاست اسرائیل در قبال درگیری اعراب و اسرائیل حزب کار بارزترین حزب در میان احزاب هم پیمان بود و در تصمیم گیری های سیاست خارجی و داخلی حرف اول را می زد و به دو شاخه اساسی تقسیم گردید:

1 ـ گروه بازها به رهبری بن گوریون

2 ـ گروه کبوترها به رهبری موشه شاریت

این انشعاب استمرار داشت تا اینکه در سال 1976 رابین مجبور به کناره گیری از رهبری حزب شد و پرز از گروه بازها به عضویت گروه کبوترها درآمد و رابین علیه او موضع گرفت. به جز بن گوریون، گلدامایر از شخصیت های برجسته رهبری بازها محسوب می شد. بن گوریون در تلاش جهت تشویق دایان و پرز به پشتیبانی سیاسی از گروه خود بود.

شاریت و یاران وی معتقد بودند حملات انتقامی اسرائیل به اعراب موجب آشفتگی بیشتر اوضاع و طولانی شدن درگیری می گردد. گروه کبوترها نسبت به بن گوریون آمادگی کمتری برای خدشه دار شدن روابط اعراب و اسرائیل داشتند و به سیاست اسرائیل و توانایی های آن در جهتی که نارضایتی ابرقدرت ها را به دنبال داشت با تردید می نگریستند. بن گوریون تنها پس از برکناری شاریت از هیئت دولت در سال 1956، توانست طرح های استراتژی توسعه طلبانه خود را جامعه عمل بپوشاند.حزب حیروت یک حزب آزادی خواه تندرو بود که شعار رود اردن از آن ماست از جمله شعارهای این حزب بود. و در اندیشه سرزمین بزرگ و کامل اسرائیل بود.

این جنگ از سال 1948 تا 1956 به پیروی از سیاست انتقامی و مخالف با موضع موشه شاریت اصرار داشت. در هنگام بحث در مورد سیاست خارجی در سال 1956، حزب حیروت سیاست جنگ پیشگیرانه را تأیید کرد و با تصمیم بن گوریون مبنی بر عقب نشینی از صحرای سینا به شدت مخالفت کرد. در سال 1965 حزب حیروت از سیاست خارجی خود برطبق شرایط حزب لیبرال برای تحکیم پایه های انتخابات برای گروه "گاحال" عدول کرد و پس از جنگ شش روزه به حفظ کرانه غربی پرداخت و از مطالبه کرانه شرقی خودداری نمود. این تعدیل گام مهمی در جهت گیری های حزب محسوب می شد و آن را به نزدیکی تدریجی به پراگماتیسم فرا می خواند.

نبرد شش روزه 1967 نقش مهمی در بحران سیاسی از احزاب سه گانه اسرائیل داشت. این بحران ابتدا در حزب کار آشکار شد و سپس به حزب مفدال و حیروت کشیده شد. جنگ "یوم الغفران" (رمضان) در سال 1973 از بالا گرفتن مسئله به عهده گرفتن حکومت به دنبال این بحران ها درگرفت. حزب کار که در سال 1968 تشکیل شد به افزودن سه حزب کارگری مپای، احدوت و رافی به خود اقدام نمود. این حزب با تأثیراتی که از جنگ پذیرفته بود مجبور شد از سیاست های روشن خارجی و مسائل داخلی دوری گزیند.

درواقع جنگ 1967 تأثیر زیادی در تغییر استراتژی درگیری اعراب و اسرائیل نهاد بدون اینکه از بنیه سیاسی اسرائیل و اهداف وی یعنی بقا، امنیت و صلح بکاهد. دولت اشکول پذیرفت در مقابلتعهدات حفظ امنیت اسرائیل از صحرای سینا و ارتفاعات جولان عقب نشینی کند اما کنفرانس خارطوم این هدف را برهم زد.

سیاست خارجی احزاب کارگر بر موارد زیر متکی بود:

1 ـ حفظ مناطق و مواضع استراتژیک در چارچوب صلح نهایی با دولت های عربی با تأکید بر امنیت اسرائیل.

2 ـ امکان این مناطق توسط اسرائیل از جانب سیاست های بین المللی.

3 ـ با حفظ برخی از مناطق جولان، غزه، سینا و کرانه غربی توسط اسرائیل، اعراب صلح با رژیم صهیونیستی را بپذیرند.

4 ـ در صورت اتحاد اعراب برای نابودی اسرائیل، حفظ سرزمین های اشغالی توسط رژیم صهیونیستی ضروری است.

5 ـ عمل به دو روش.

1) حفظ اراضی جهت قبول اسرائیل توسط اعراب.

2) حفظ مناطق کم جمعیت، جو مناسبی را برای صلح کشورهای عربی مهیا می سازد از اینرو بسیاری از اسرائیلیان قایل به اتخاذ سیاست های خارجی مورد رضایت آمریکا بدون در نظر گرفتن مصالح داخلی رژیم صهیونیستی بودند.

اسرائیل دریافت که میان تلاش ها و مصالح آمریکا و مصالح اسرائیل در مقابل اعراب هیچ گونه تطابق حقیقی وجود ندارد.

حزب کارگر پس از حدود 10 سال سقوط در سراشیبی، در نهایت با پیروزی بگین در سال 1977 متلاشی شد. جنگ 1973 به شکست شخصیت گلدامایر و بروز "لیوی اشکول" که پراگماتیسم و سازماندهی جدیدی را را ارایه نمود، انجامید. اما با این وصف نیازمند دولت مردی با عقیده قوی همانندبن گوریون بود. "اشکول" در سیاست خارجی با مشکلات زیادی به ویژه در زمینه کسب سلاح و ادامه برقراری روابط با دولت های غربی آمریکا مواجه شد.

حزب کار از درگیری های داخلی بین رهبران احدوت که قایل به تشکیل مؤسسه یهودی در همه اسرائیل بودند رنج می برد. پاسخ منفی کشورهای عربی در کنفرانس خارطوم که می گفتند "نه صلح نه گفت و گو و نه شناسایی اسرائیل" حکومت اشکول را وادار به نقض سیاست مبنی بر عقب نشینی از سینا و ارتفاعات جولان نمود.

تحول در سیاست خارجی آمریکا پس از سال 1973 آثار آشکاری بر احزاب راست و چپ اسرائیل نهاد. آمریکا خواهان گفت و گوی صلح با میانجی گری وی بود و پاسخ های مثبت هم شنید چون وابستگی اقتصادی، نظامی اسرائیل به آمریکا ایجاب می کرد طرح آمریکا را حداقل برای حفظ جایگاه این رژیم نزد آمریکا بپذیرد.

تشکیل اولین دولت اسرائیل به رهبری حزب حیروت اختلاف در مورد اسکان یهودیان و سیاست خارجی را برانگیخت و این اختلاف موجب ایجاد دو گروه گردید. گروه اول از مذاکرات و عقب نشینی تاکتیکی حمایت کرد. نظر جناح کبوترهای حیروت این بود که استراتژی آنان اعتماد آمریکا به اسرائیل را افزون می کند و به اسرائیل توانایی سلطه بر کرانه و نوار غزه را می بخشد. جناح کبوترها می گفت در مقابل آمریکا باید با آرامش برخورد کرده وگرنه سرمایه سیاسی اسرائیل تا حد زیادی از بین خواهد رفت. اما جناح بازها معتقد بودند تحقق صلح درازمدت نیازمند پیروی اسرائیل از سیاست مقاومت در مقابل فشارهای خارجی جهت عقب نشینی می باشد. سیاست حزب کار از سه طرف با فشارهایی مواجه شد.

1 ـ مخالفت لیکود (گاحال)

2 ـ جوانان مفدال

3 ـ بازهای کارگر

این حزب بذر اختلاف با آمریکا را در مورد کاهش فعالیت اسکان یهودیان کاشت. حزب حیروت از سوی دیگر بر حقوق تاریخی و نیازهای امنیتی تأکید می کرد و پیشنهادات حزب کار در مورد مذاکره با اعراب در مورد صلح، در پرتو سیاست متعادل اسرائیل غیرواقعی به نظر می آمد. شیمون پرز معتقد بود صلح بدون عقب نشینی سیاسی ممکن نیست اما لیکود از گفت و گو و تسلیم کرانه خودداری نمود.

جنگ غفران (رمضان 1973): جنگ غفران در سال 1973 پاسخی بود به بحران اقتصادی وابستگی اسرائیل به کمک های خارجی، که همواره نیازمند آنها بوده است. تورم و اتکاء بر کمک های خارجی پس از سال 1971 در اسرائیل افزایش یافت و کاهش قیمت نفت کمکی به این رژیم برای کنترل بحران اقتصادی و کاهش وابستگی به آمریکا نکرد. این وابستگی دارای ابعاد زیر بود:

1 ـ کمک های اقتصادی

2 ـ مجهز شدن به سلاح ها پیشرفته

3 ـ التزام به امنیت اسرائیل در مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق.

تندروهای حزب حیروت نسبت به کمک های آمریکا خوش بین بودند هرچند اسرائیل در مقابل خواسته های آمریکا سر تعظیم فرود نیاورد. ایدئولوگ های جناح بازها می گفتند تغییر در اصول ثابت مقبول نیست. "نبرد" و "عدم تسلیم خائنانه" از شعارهای حیروت بود.

برخی از اسرائیلی ها معتقدند هرگونه عقب نشینی رژیم صهیونیستی از مواضع خود تحت فشارهای آمریکا جهت بهبودی روابط آمریکا و اعراب اثر خوبی بر روند صلح واقعی نخواهد داشت.

ح ـ سیاست خارجی اسرائیل نسبت به کشورهای جهان:

با توجه به نگرش صهیونیستی و عوامل مؤثر و قدرتهای مسئول و نقش نیروهای سیاسی در سیاست خارجی اسرائیل و نیز نوع تصمیم ها، اهداف، مبانی سیاست خارجی رژیم صهیونیستی، نسبت به هر یک از کشورهای جهان و با هر دسته و گروه از کشورهای جهان سیاست خارجی اسرائیل تفاوت داشته است. از این رو ما در این نوشتار سیاست خارجی اسرائیل نسبت به دیگر کشورهای جهان را به صورت ذیل دسته بندی کرده ایم.

1 ـ آمریکا:

از روابط اسرائیل ـ آمریکا به دلیل سابقه تاریخی، جامعیت و به هم پیوستگی فراوان، به روابط استراتژیک و ویژه تعبیر می شود. عوامل متعددی در این رابطه مؤثرند که نیازهای طرفین به یکدیگر، یکی از آنهاست. روابط اسرائیل و آمریکا منحصر به یکی از ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی نیست، بلکه کمکهای اقتصادی و نظامی آمریکا به اسرائیل به موازات حمایتهای سیاسی از آن در سازمان ملل و دیگر مجامع مؤثر، نشان از جامعیت روابط مذکور دارد. حضور بزرگترین اقلیت یهودیان جهان در آمریکا که بر بسیاری از مؤسسات در آمریکا که بر بسیاری از مؤسسات مهم اقتصادی، تبلیغاتی و نظامی این کشور سیطره دارند نیز یکی دیگر از پارامترهای تأثیرگذار بر روابط طرفین است.

نقش آمریکا به عنوان حامی اسرائیل به تدریج و با گذشت چندین دهه از تأسیس این رژیم تکمیل شده است. حمایتهای سیاسی اولیه آمریکا از اسرائیل پس از یکی ـ دو دهه، در قالب کمکها و روابط نظامی استحکام یافت. با آغاز نخست وزیری لوی اشکول دراسرائیل در اوایل دهه 1960 آمریکا مبادرت به صدور تجهیزات دفاعی پیشرفته شامل جنگنده و بالگرد به اسرائیل کرد. این وضعیت با فروش جنگنده های فانتوم پس از جنگ 1967 و تحریم نظامی فرانسه علیه اسرائیل در سال 1969 و سپس با برقراری یک پل هوایی برای ارسال سلاح به اسرائیل در جریان جنگ اکتبر 1973 تقویت شد.

در عرصه اقتصادی بیشترین کمکهای سالانه آمریکا به اسرائیل اختصاص دارد که در این رابطه کمک مالی مستقیم یهودیان آمریکا به اسرائیل نیز قابل ملاحظه است. کمکهای مذکور از نقش تعیین کننده ای در تأمین هزینه های سالانه اسرائیل برخوردارند. در عرصه سیاسی نیز دولت آمریکا به عنوان قدرتی هژمونیک با اقداماتی چون: اعمال نفوذ بر روند صلح خاورمیانه، فشار بر کشورهای مخالف اسرائیل و گروههای مبارز فلسطینی و حزب الله، به پشتیبانی از اسرائیل می پردازد.

برخورداری اسرائیل از پیشرفته ترین تجهیزات نظامی آمریکا، مشارکت در پروژه های تحقیقاتی ـ نظامی فیمابین و ارائه کمکهای مستقیم نظامی، از دیگر مصادیق حمایتهای آمریکا از اسرائیل به شمار می رود. در این رابطه اسرائیل تلاش می کند تا با جلوگیری از فروش سلاحهای پیشرفته آمریکایی به کشورهای مسلمان و عرب خاورمیانه (همانند عربستان، مصر، اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس) مانع تغییر موازنه قدرت در منطقه شود.

روابط آمریکا ـ اسرائیل با روی کار آمدن شارون در اسرائیل و بوش در آمریکا و سپس وقایع 11 سپتامبر 2001 که رژیم مبارزه با تروریسم جهانی را به دنبال داشته است وارد مرحله جدیدی شد. در این رابطه تلاش شارون برای معرفی مخالفان خود به عنوان تروریست و تقویت همکاریهای خویش با آمریکا برای ساقط کردن رژیم بعث عراق، قابل توجهاست. شارون طی دوران نخست وزیری اش بیش از ده بار به آمریکا سفر کرد، در حالی که عرفات طی این سالها مورد تحریم بوش قرار داشت. حمایت مسیحیان صهیونیست از اسرائیل و صعود نومحافظه کاران به رأس هرم قدرت سیاسی آمریکا نیز بر استحکام روابط طرفین افزود. (ن. ر: آمریکا ـ اسرائیل).

روابط اسرائیل با کشورهای آمریکای جنوبی نیز تابعی از متغیرهای دوگانه: "روابط آمریکا ـ اسرائیل" و "اقلیتهای یهودیان ساکن در آن منطقه" است. به عنوان مثال در حالی که حضور اقلیت بزرگی از یهودیان در آرژانتین سبب تحکیم و گسترش روابط کشورهای مذکور (اسرائیل ـ آرژانتین) شده است. در مورد ونزوئلا، پارامتر حضور یهودیان در این کشور وضعیتی خنثی داشته و به دلیل سیاستهای ضد آمریکایی رئیس جمهور آن (هوگوچاوز)، اسرائیل چندی پیش از امضای یک قرارداد تسلیحاتی با این کشور خودداری کرد. (ن. ر. آمریکای لاتین ـ اسرائیل).

2 ـ اروپا:

کشورهای اروپایی در قالب اتحادیه اروپا (از نظر سیاسی) سیاست واحدی را در قبال اسرائیل در پیش گرفته اند، در حالی که در سالهای گذشته، وضع تا حدی متفاوت بود.

از نظر تاریخی انگلیس بیشترین نقش را در تأسیس اسرائیل ایفا کرده است. سپس در سالهای بعد، دولت فرانسه سهم بزرگی در توسعه تأسیسات هسته ای این رژیم به خود اختصاص داد و دولت آلمان نیز مبالغ زیادی به اسرائیل در قالب جبران خسارات جامعه یهود در سالهای جنگ جهانی دوم پرداخت کرد. در این ارتباط کلاوس کینکل وزیر امور خارجه اسبق آلمان در سال 1998 اظهار داشت:دولت آلمان تاکنون برای جبران خسارات ناشی از جنگ جهانی دوم در مجموع 100 میلیارد مارک برای خانواده های یهودی در اسرائیل هزینه کرده است. به زعم وی آلمان براساس وظیفه تاریخی خود، موظف به حفظ و پیشبرد روابط ویژه ای با اسرائیل است.

روابط کشورهای اروپایی و سپس اتحادیه اروپا با اسرائیل از فراز و نشیبهایی نیز برخوردار بوده است. علی رغم انتقاد اروپا از سیاستهای اسرائیل که عمدتا پس از اشغال کرانه باختری رود اردن و نوارغزه تشدید شد، طرفین در سال 1995 (پس از شروع مذاکرات اسلو) موافقتنامه تجاری گسترده ای را با یکدیگر منعقد کردند. این موافقتنامه در سال 2000 با تصویب کنست و پارلمان اتحادیه اروپا به مرحله عمل رسید.

با این حال به دنبال انتفاضه مسجدالاقصی و تصدی مقام نخست وزیری از سوی شارون، انتقادهای اتحادیه اروپا از اسرائیل تشدید شد. در همین راستا، اتحادیه اروپا، عملیات سپر دفاعی در سال 2002 (عملیاتی که توسط شارون در کرانه باختری برای سرکوب انتفاضه اجرا شد)، محاصره عرفات از 2002 تا زمان مرگ وی (نوامبر 2004)، ترور شیخ احمد یاسین و دکتر عبدالعزیز رنتیسی، اقدام به سایر ترورهای هدفمند، تداوم شهرک سازی در اراضی اشغالی 1967 (به ویژه قدس) و ساخت دیوارحائل را محکوم کرد.

اسرائیل در پاسخ به مخالفت اتحادیه اروپا با ساخت دیوارحائل در مجمع عمومی (21 ژوئیه 2004) چند تن از سفرای خود را از اروپا (انگلیس و هلند) فرا خواند. در این راستا، شارون اعلام کرد اتحادیه اروپا به دلیل اتخاذ مواضع مخالف با اسرائیل نمی تواند نقش چشمگیری در حل مناقشات سازش ایفا کند، زیرا با اقدام اخیر خود، نشان داد بی طرف نیست. خاویر سولانا رئیس سیاست خارجی اتحادیهاروپا نیز در پاسخ به سخنان مذکور اظهار داشت: اسرائیل نمی تواند اتحادیه اروپا را از احترام گذاشتن به تصمیمات لاهه منع کند. لذا اتحادیه اروپا فارغ از تمایلات اسرائیل در روند صلح شرکت خواهد کرد.

وابستگی اروپا به نفت خاورمیانه، همجواری جغرافیایی با بعضی کشورهای خاورمیانه اسلامی، روابط دیرینه تاریخی میان جهان اسلام و مسیحیت و حس رقابت با آمریکا، از جمله مواردی محسوب می شوند که سبب شده اند اتحادیه اروپا در مواضع خود در قبال بحران فلسطین جوانب احتیاط را رعایت کند.

رسانه های اسرائیل در پی افزایش تعداد اعضای اتحادیه اروپا به 25 عضو و مطرح شدن آن به عنوان دومین بلوک اقتصادی جهان، گزارشی را به نقل از وزارت امور خارجه این رژیم منتشر کردند که به استناد آن، موقعیت جهانی اسرائیل در دهه های آتی روبه وخامت گذاشته و حتی ممکن است همانند رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی به سطوح نازلی در منظر جهانی سقوط کند. در گزارش مذکور، توصیه شده است اسرائیل برای گریز از رویارویی و انزوای احتمالی، باید رابطه خود را با اتحادیه اروپا و روسیه گسترش دهد.

بدین لحاظ اسرائیل تلاش کرده تا در درجه اول در عرصه اقتصادی، روابط خود را با اتحادیه اروپا گسترش داده و در این رابطه از مزایای ویژه ای چون بهره مندی از تسهیلات گمرکی اتحادیه اروپا برای توسعه صادرات خود منتفع شود. در درجه بعد اسرائیل کوشیده تا بی طرفی اروپا در قبال بحران سرزمینهای اشغالی را محقق سازد. در این مورد، زمامداران اسرائیلی دور نگه داشتن اروپاییها از ایفای نقش مؤثر در روند صلح خاورمیانه را در دستور کار خود قرار دادند.

این سیاستها در حالی اتخاذ شد که اتحادیهاروپا تلاش گسترده ای را برای افزایش تأثیرگذاری بر تحولات خاورمیانه و بحران فلسطین به موازات قدرتمندی اقتصادی خود در پیش گرفته بود. (ن. ر: اتحادیه اروپا - اسرائیل، روابط).

3 ـ خاورمیانه عربی:

اسرائیل در منطقه ای واقع شده است که اطراف آن را کشورهای عربی مسلمان احاطه کرده اند. عدم مشروعیت رژیم صهیونیستی، سبب ایجاد چندین جنگ منطقه ای شده است.

اسرائیل حداقل تا سال 1979 (انعقاد قرارداد صلح با مصر) در روابط با کشورهای عربی از الگوی دفاع استراتژیک و تهاجم عملیاتی استفاده می کرد. طی این سالها که فضای جنگی بر روابط دو طرف حاکم بود، اسرائیل تلاش می کرد تا با تقویت قوای نظامی خویش به سطحی از بازدارندگی در برابر کشورهای منطقه دست یابد. در برابر کشورهای منطقه دست یابد. در این رابطه، بن گوریون معتقد بود مادامی که اسرائیل به سیاست بازدارندگی همه جانبه دست نیابد، امکان برقراری صلح بین اعراب و اسرائیل وجود نخواهد داشت. بر همین اساس بود که دکترین امنیتی و استراتژی دفاعی اسرائیل مبتنی بر اصول زیر تدوین شد:

ـ اسرائیل نباید حتی در یک جنگ هم شکست بخورد.

ـ اگر جنگی به وقوع بپیوندد، اسرائیل ناگزیر است که قاطعانه و به سرعت دشمن را وادار به شکست کند.

ـ به دلیل فقدان عمق استراتژیک، اسرائیل باید به هر قیمتی مانع ورود نیروهای دشمن به قلمرو خود (اراضی اشغالی 67 - 1948) شده و تلاش کند تا با سرعت، صحنه نبرد را به قلمرو دشمن منتقل کند.

سیاستهای امنیتی اسرائیل در طی نیم قرن اخیر تحولاتی داشته است. پس از صلح اسرائیل با مصر، احتمال بروز جنگی همه جانبه از سوی کشورهای همجوار برای اسرائیل بسیار ضعیف می نمود. لذا اسرائیل به ایجاد یک کمربند امنیتی در جنوب لبنان مبادرت ورزید. در ده 1990 با شروع مذاکرات صلح، اسرائیل تلاش کرد تا از طریق مذاکرات دوجانبه با اعراب، به صلح دست یابد و در این راستا موفق شد تا شناسایی خود از سوی ساف (1993) و اردن (1994) را به دست آورد.

تمرکز بر گسترش روابط اقتصادی به عنوان مقدمه روابط سیاسی طی سالهای دهه 90، در اولویت روابط اسرائیل با کشورهای عربی و مسلمان قرار گرفت. انتشار ملاقات سران اسرائیل با سران کشورهای پاکستان و اندونزی و حذف تحریمهای اقتصادی از سوی تعدادی از کشورهای خلیج فارس به موازات گسترش روابط اقتصادی اسرائیل با اردون و مصر در چارچوب الگوی مذکور قابل ملاحظه است.

شیمون پرز در کتاب "خاورمیانه جدید" تلاش می کند تا با منفور دانستن جنگ، فقر و بنیادگرایی اسلامی، خاورمیانه ای پیشرفته (از نظر اقتصادی) و سرسبز را به عنوان مشوقی برای عادی سازی روابط با اسرائیل به کشورهای عربی پیشنهاد دهد.

به زعم وی چهار عامل: خلع سلاح کشورهای خاورمیانه (که سالانه 60 میلیارد دلار خرج تسلیحات می کند)، بیابان زدایی، ایجاد شبکه های منطقه ای حمل و نقل و ارتباطات و گسترش صنعت گردشگری (توریسم)، مقدمات لازم برای دستیابی به خاورمیانه ای جدید و پیشرفته اند.

در کتاب مذکور پرز تلاش می کند تا اسرائیل را در مرکز خاورمیانه جدید قرار دهد. وی توانمندیهای علمی اسرائیل را مهمترین دلیل این امر دانسته واعلام می دارد: "اسرائیل توانسته است در فاصله 25 سال مابین سالهای 1950 تا 1975 درآمدهای کشاورزی خود را 12 برابر کند، بی آنکه بر حجم زمینهای زیر کشت بیفزاید. بنابر ارزیابی به عمل آمده، 95 درصد این افزایش، مرهون علم، تکنولوژی و برنامه ریزی بوده است. لذا اسرائیل آماده است تا معلومات خود را در اختیار همسایگان قرار دهد و این کار را نه به عنوان کمک بلاعوض بلکه به آن دلیل انجام خواهیم داد که ما همگی در این منطقه زندگی می کنیم و باید به یکدیگر کمک کنیم تا بر دشواریهایی که طبیعت منطقه بر ما تحمیل می کند فایق آییم".

در دهه 90 ایده های پرز از سوی سران اسرائیل مورد توجه قرار گرفت. بر همین اساس، الگوی حاکم بر سیاست خارجی اسرائیل نسبت به کشورهای عربی عبارت است از تلاش برای به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط اعراب، گسترش روابط اقتصادی با اردن، مصر و برخی دیگر از کشورهای عربی و فشار بر سوریه برای ایجاد رابطه و تحدید فعالیت گروههای مبارز فلسطینی و حزب الله لبنان. (ن. ر: سیاست خارجی اسرائیل در قبال کشورهای عربی)

4 ـ کشورهای پیرامونی و فراپیرامونی:

ستیز و مناقشه اسرائیل با اعراب و وقوع چندین جنگ ویرانگر به موازات برخورد دایمی منافع اسرائیل با اعراب و تفاوتهای گسترده میان آنها سبب شد تا از همان ابتدا سیاست توجه به کشورهای پیرامونی همچون ایران، ترکیه و اتیوپی مورد توجه سران اسرائیل قرار گیرد. تمرکز بر کشورهای آسیای میانه و قفقاز در سالهای پس از فروپاشی شوروی و توجه به افغانستان و عراق پس از حمله آمریکا به این کشورها نیز در این استراتژی (پیرامونی - فراپیرامونی) جای می گیرد.

1) ایران:

اسرائیل در دو دهه 1960 و 1970ایران را بخشی از کمربند پیرامون خود می دانست. در آن سالها منطق ژئواستراتژیک اقتضا می کرد که این رژیم آشکارا و پنهان روابطی دوستانه عربی داشته باشد و ایران در رأس این کشورها قرار داشت. به تدریج اسرائیل بهترین روابط اقتصادی و امنیتی را با شاه ایران و دستگاه سیاسی و نظامی آن برقرار کرد و یک پیمان سیاسی اسرائیلی - ایرانی شامل برقراری مناسبات دیپلماتیک بین دو طرف به وجود آمد. چنین مناسباتی با کشور مهم و بزرگی چون ایرانی، در شرایطی که کلیه کشورهای عربی با اسرائیل دشمن بودند، به نوعی دور زدن استراتژیک دیوار بلند اعراب به شمار می آمد.

روابط اسرائیل - ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دگرگون شد تا جایی که به زعم اسرائیلیها ایران به بزرگترین خطر امنیتی برای اسرائیل تبدیل شد. به زعم رژیم صهیونیستی، در صورت دسترسی ایران به سلاحهای هسته ای اسرائیل با یک تهدید سرنوشت ساز روبه رو خواهد شد. راهکارهای افرایم سنه یکی از نمایندگان حزب چپگرای کارگر که در مقایسه با احزاب راستگر متعادل تری پیروی می کند، در قبال ایران عبارتند از:

1 ـ تلاش بی وقفه سیاسی برای متحد ساختن تمامی کشورهای دموکراتیک جهان در مبارزه با اصول گرایی خشن و برخاسته از نظام حاکم بر ایران.

2 ـ کوشش در جهت تشریک مساعی کلیه کشورهای خاورمیانه که با خطر گسترش نفوذ ایران مواجهند.

3 ـ جلوگیری از هر گونه ضعف و ناتوانی در قدرت بازدارندگی اسرائیل.

4 ـ آمادگی عملی و نظری برای احتمال رویارویی اسرائیل، به تنهایی، با تهدید نظامی ایران.

الگوی حاکم بر سیاست خارجی اسرائیل نسبت به ایران در اول هزاره سوم عبارت است از:تهییج کشورها و سازمانهای جهانی علیه ایران با تمرکز بر محور "تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای هسته ای" به موازات تبلیغ پیرامون آمادگی برای حمله به مراکز اتمی ایران در صورت لزوم. (ن. ر: ایران ـ اسرائیل، روابط)

2) ترکیه:

در میان کشورهای هد استراتژی پیرامونی، ترکیه از مطلوب ترین وضع برای اسرائیل برخوردار بوده است. زیرا علی رغم وجود فراز و نشیبهایی در روابط اسرائیل با ترکیه، همواره روابط آنها روبه گسترش بوده است. در این میان، کشورهای مذکور تلاش کرده اند تا نظام خود را به عنوان الگویی برای دیگر کشورهای خاورمیانه مطرح کنند. همچنین وجود اشتراکات میان اسرائیل و ترکیه، سبب گسترش همکاریهای اقتصادی و به ویژه نظامی شده است.

ترکیه و اسرائیل از پیشگامان مسابقه تسلیحاتی در منطقه اند و با تشکیل یک اتحاد سعی دارند برتری قاطع نظامی خود بر سایر کشورهای همسایه در خاورمیانه را تحکیم بخشند. روابط نظامی دو طرف پس از فروپاشی اتحاد شوروی و به ویژه درپی پیمان استراتریک نظامی، گسترش یافت. اسرائیل از این طریق نه تنها درپی دستیابی به بازار اقتصادی و نظامی ترکیه بوده، بلکه از طریق این کشور در صدد نفوذ به آسیای مرکزی و قفقاز برآمد. (ن. ر: ترکیه ـ اسرائیل، روابط)

3 ـ آسیای میانه:

اسرائیل در قفقاز و آسیای مرکزی دنبال اهدافی است که عبارتند از:

1) جلوگیری از دسترسی ایران و بعضی از کشورهای متخاصم به متخصصان، سلاحها و تکنولوژی هسته ای برجا مانده در آن کشورها.

2) خارج کردن یهودیان آن منطقه به سوی اسرائیل.

3) توسعه پیوندهای اقتصادی.

4) تلاش برای جلب همکاریهای این کشورهادر مجامع بین المللی.

5) دسترسی به نفت دریای خزر.

6) رقابت با ایران و جلوگیری از نفوذ سیاسی و اقتصادی آن در منطقه.

7) مقابله با نفوذ و استیلای روسیه با مشارکت ترکیه.

(ن. ر. آسیای میانه ـ اسرائیل)

5 ـ روسیه و قدرتهای بزرگ آسیایی:

اسرائیل در قبال روسیه و قدرتهای بزرگ آسیایی نظیر هند و چین از الگوهای متعددی پیروی کرده است. این تفاوت به نوع اهداف و سیاستگذاریهای کشورهای هدف (قدرتهای آسیایی) و مقدار تأثیرگذاری اسرائیل بر آنها بستگی داشته است. توسعه و گسترش روابط اسرائیل با این کشورها (به استثنای ژاپن) عمدتا بعد از فروپاشی شوروی و شروع روند مذاکرات صلح با اعراب محقق شد.

1) روسیه:

سیاست اسرائیل در قبال روسیه از اوایل دهه نود عبارت است از کمرنگ کردن حمایت این کشور از ایران و سوریه.

روسیه به عنوان وارث شوروی در صدد برآمده است تا سیاستهای به اصطلاح مستقلی از غرب (با محوریت آمریکا) در خاورمیانه اتخاذ کند. پیامد چنین سیاستی در بحران فلسطین به منزله مخالفت روسیه با سیاستهای توسعه طلبانه اسرائیل علیه فلسطینیان، سوریه و ایران می باشد. وجود یهودیان در روسیه نیز نتوانسته است موجب گرمی روابط اسرائیل و روسیه شود. بلکه حتی وجود یهودیان ثروتمند در اوکراین و روسیه با جهت گیریهای خاص سیاسی، بعضا موجب تیرگی روابط طرفین شده است.

با توجه به سیاستهای روسیه در قبال بحرانها وکشورهای خاورمیانه، اسرائیل تمایل داشته با این کشور در مورد تأثیرگذاری بر روند صلح همچون اتحادیه اروپا رفتار کند، یعنی تلاش در راستای محدودسازی نفوذ روسیه در خاورمیانه. به بیان دیگر اسرائیل در قبال روسیه در صدد اتخاذ سیاستهای سلبی و نه ایجابی است. (ن. ر: روسیه ـ اسرائیل، روابط)

2) چین:

چین به عنوان پرجمعیت ترین کشور دنیا و قدرت بزرگ اقتصادی سیاسی در دهه های آتی، از جایگاه ویژه ای در روابط خارجی اسرائیل برخوردار بوده است. علی رغم این مهم، روابط اسرائیل و چین نیز تابعی از نظام بین الملل و تحولات پس از فروپاشی شوروی و نحوه تعامل چین با آمریکاست. دولت آمریکا، چین را به عنوان یک رقیب بالقوه می شناسد و برای کنترل آن از ابزاری به نام اسرائیل نیز استفاده می کند. به بیان دیگر، آمریکا مهمترین متغیر در نحوه تعامل و حجم روابط اسرائیل و چین به شمار می رود.

اسرائیل در گسترش رابطه با چین مجموعه ای از اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادی را دنبال می کند. در عرصه اقتصادی علاوه بر دستیابی به بازار بسیار بزرگ چین، اسرائیل کشور مزبور را به نوعی دروازه ورود به شرق آسیا می داند. در عرصه سیاسی، از یک سو اسرائیل در صدد بوده است تا ضمن اثرگذاری بر روابط چین با کشورهای مسلمان و عرب (ایران، سوریه و فلسطین) از گسترش روابط آنها به ویژه در عرصه نظامی جلوگیری کند که در این رابطه حمایت چین از برنامه های هسته ای ایران قابل توجه است. طبیعتا اسرائیل خواهان عدم حمایت چین از ایران بوده و از سوی دیگر اسرائیل در پی تلطیف حساسیتهای چین نسبت به سیاستهای توسعه طلبانه خویش در مجامع جهانی به ویژه شورای امنیت بوده است. حضور چین در جمع اعضای پنجگانه دایمیشورای امنیت موجب اتخاذ چنین جهت گیری از سوی اسرائیل شده است.

از نظر نظامی روابط اسرائیل و چین در پاره ای از مواقع محدود و ابتر مانده است. چنانکه به عنوان مثال دولت آمریکا در سال 2000 مانع عملی شدن قرارداد فروش سیستم فالکون به چین توسط اسرائیل شد.

الگوی حاکم بر روابط اسرائیل با چین تا حدی مشابه روابط اسرائیل با روسیه بوده است. زیرا با توجه به توضیحات پیش گفته، اسرائیل خواهان محدود شدن روابط چین با کشورهای اسلامی به ویژه ایران و سوریه، گسترش روابط اقتصادی و وجود روابط نظامی محدود است. (ن. ر: چین ـ اسرائیل، روابط).

3) هند:

جایگاه هند برای اسرائیل در میان قدرتهای آسیایی تا حدی متفاوت است. مهمترین عامل این موضوع، رابطه مثبت و همسویی مطلوب هند و آمریکاست. به بیان دیگر همنوایی هند با سیاستهای جهانی آمریکا به ویژه در موضوع مبارزه با تروریسم موجب شده است شرایط لازم برای گسترش روابط میان اسرائیل و هند به ویژه در عرصه نظامی فراهم شود.

علی رغم آنکه هند، اسرائیل را در سال 1950 به رسمیت شناخته است، اما گسترش روابط آنها به سالهای پس از فروپاشی شوروی و شروع روند مذاکرات صلح باز می گردد. حضور مؤثر هند در سازمان غیرمتعهدها که همواره در بحران فلسطین، جانب فلسطینیان را نگه می داشت و بازار گسترده آن برای توسعه روابط تجاری ـ اقتصادی و همچنین روابط مطلوب آن با آمریکا، در مجموع شرایط لازم را برای سرمایه گذاری لازم اسرائیل روی این کشور فراهم کرده است.

در عرصه نظامی، عدم مخالفت آمریکا باتوسعه روابط اسرائیل و هند سبب فروش طیف گسترده ای از سلاحهای سبک تا هلیکوپترهای پیشرفته و حتی سیستم هشداردهنده فالکون توسط اسرائیل به هند شده است.

در بخش اقتصادی نیز میزان روابط تجاری در سال 1992 تنها 200 میلیون دلار بود، اما این حجم در سال 2002 به 3/1 میلیارد دلار رسید.

عوامل متعددی برای گسترش روابط طرفین از جانب هند نیز مطرح است. مثل رأی منفی هند علیه برنامه های هسته ای ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی در تعارض با روابط نسبتا مطلوب هند و ایران قرار داشته و ناظران سیاسی را به شگفتی واداشته است؛ اقدامی که چشم انداز مثبتی برای اسرائیل در راستای افزایش توجهات خود به این کشور را فراهم کرده است.

اسرائیل با توجه به مهیا بودن شرایط جهانی در صدد برآمده است تا ضمن گسترش روابط اقتصادی و نظامی با هند از پتانسیلهای سیاسی این کشور در راستای تحکیم سیاستهای منطقه ای خود بهره برداری کند. به بیان دیگر اسرائیل در روابط خود با هند از الگوی گسترش همه جانبه روابط پیروی گسترش همه جانبه روابط پیروی می کند. (ن. ر: هند ـ اسرائیل، روابط).

6 ـ آفریقا:

قاره آفریقا با دارا بودن حدود 50 کشور که عموما فقیر و توسعه نیافته اند، زمینه مساعدی را برای حضور و گسترش نفوذ اسرائیل فراهم کرده است. نیاز به کمکهای اقتصادی و پزشکی و توانایی اسرائیل در سرمایه گذاری در حوزه های کشاورزی، تجاری و فروش سلاح به این کشورها به موازات وجود اقلیتهای یهودی در بعضی از کشورهای آفریقایی زمینه های لازم را برای نفوذ اسرائیل در قاره آفریقافراهم ساخته است.

اسرائیل قبل از جنگ اکتبر 1973 با 25 کشور آفریقایی رابطه دیپلماتیک داشت، ولی از ژانویه 1974 این تعداد به پنج کشور محدود شد. صلح با مصر و شروع مذاکرات اسرائیل با اعراب موجب توسعه دوباره روابط سیاسی اسرائیل در آفریقا شد تا اینکه در اکتبر 1991، 30 کشور و در سال 1997، 48 کشور آفریقایی با اسرائیل رابطه دیپلماتیک برقرار کردند. (ن. ر: آفریقا ـ اسرائیل، روابط).

اسرائیل از طریق کمکهای اطلاعاتی و آموزشهای نظامی، کمکهای فنی، تجارت اسلحه و الماس در صدد دستیابی به اهدافی چون تسلط بر دریای سرخ و تنگه باب المندب، تأثیرگذاری بر دولتهای حوزه نیل، سلطه بر کشورها و جنبشهای ضد غربی و شناسایی خود توسط تمامی کشورهای آفریقاست.

اهداف سیاست خارجی اسرائیل در قبال کشورهای آفریقایی، بر دستیابی به دو محور عمده متمرکز شده است: نخست جلب حمایت بین المللی کشورهای آفریقایی و دوم سلطه بر دریای سرخ.

در تبیین نقش عامل نخست می توان گفت: اهمیت آفریقا در سازمان ملل از نظر قدرت آراء از آغاز بر اسرائیل آشکار بود. در این رابطه دیوید بن گوریون تأکید داشت که کشورهای آفریقایی غنی نیستند ولی آراء آنها در محافل بین المللی از نظر ارزش برابر با ملتهایی است که از آنها بسیار نیرومندترند. نقش کشورهای آفریقایی در تصویب قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل دال بر برابری صهیونیسم و نژادپرستی و متعاقبا نقش آنها در لغو قطعنامه مذکور، مبین اهمیت عامل مذکور است.

دومین هدف سیاست خارجی اسرائیل در قبال قاره آفریقا دستیابی به دریای سرخ است. دریای سرخ به عنوان کانال آبی در جنوب فلسطین از اهمیتویژه ای برای اسرائیل برخوردار است. استراتژی سنتی اسرائیل در دریای سرخ بر بنیانهای زیر استوار است:

1 ـ جلوگیری از محاصره شدن توسط اعراب و در صورت امکان تلاش برای محاصره اعراب با استفاده از این آبراه.

2 ـ تضمین آزادی کشتیرانی در دریای سرخ به ویژه تنگه باب المندب.

3 ـ جلوگیری از تسلط یک کشور عربی بر تنگه های تیران و باب المندب.

4 ـ مقابله با بنیادگرایی اسلامی در حوزه دریای سرخ و به ویژه در سودان.

مهمترین الگوی حاکم بر سیاست خارجی اسرائیل را باید تلاش برای گسترش همه جانبه رابطه با دیگر کشورها عنوان کرد. رژیم صهیونیستی پس از گذشت نیم قرن از موجودیت اشغالگرانه خود، در صدد است تا روابط خارجی از یک سو به رسمیت شناخته شدن خود توسط کشورهای اسلامی را تسهیل کرده و از سوی دیگر رابطه اقتصادی با کشورهای مهم و بزرگ را گسترش دهد. به موازات سیاستهای مذکور، این رژیم تلاش کرده تا از یک سو از دخالت و گسترش مشارکت قدرتها و کشورهای منتقد سیاستهای خود (اروپا، روسیه و چین) در فرایند مناقشات سرزمینهای اشغالی 1967 جلوگیری کند و از سوی دیگر کشورهای مخالف خود (ایران و سوریه) را در محدودیت قرار دهد.

مآخذ:

  1. هینبوش ریموند الویشس و احتشامی، انوشیروان: سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه: علی گل محمدی، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، زمستان 1382.
  2. عامری، هوشنگ: اصول روابط بین الملل، نشر

آگاه، تهران.

  1. هیلر، مارک: تداوم و تغییر در سیاست امنیتی اسرائیل، ترجمه سیدجمال حسینی، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران.
  2. سنه، افرایم: اسرائیل پس از 2000، ترجمه: عبدالکریم جادری، نشر دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران 1381.
  3. زیبایی، مهدی و عبداللهی، اسماعیل: برآورد استراتژیک اسرائیل، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران، اسفند 1381، جلد اول، تهران.
  4. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  5. گارودی، روژه: پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، نسرین حکمی، وزارت ارشاد، 1364.
  6. پرز، شیمون: خاورمیانه جدید، عدنان قارونی، مرکز مطالعات و پژوهشهای راهبردی آسیا، تهران.
  7. ملکی، محمدرضا: "روابط ترکیه و اسرائیل و آثار آن در آسیای مرکزی و قفقاز"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 74، زمستان 1377.
  8. ملکی، محمدرضا: "عامل منفی اسرائیل در روابط ایران و روسیه" فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 25، بهار 1378.
  9. عبدالرحمن، حمدی عبدالرحمن: "نفوذ اسرائیل در آفریقا و بازتاب آن بر امنیت ملی اعراب"، ترجمه: سید نعمت الله قادری، فصلنامه مطالعات آفریقا، سال 8 ، ش 7، بهار و تابستان 1382.
  10. جعفری ولدانی، اصغر: اسرائیل و حوزه دریای سرخ، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال 5،

شماره 16، زمستان 1377.

  1. رودباری، لواء: رهیافت جدید اسرائیل در آفریقا، فصلنامه مطالعات آفریقا، سال اول، شماره دوم، زمستان 1373.
  2. رضوی، سلمان: "دیوارحائل، گذشته، حال و آینده"، مجله دانشکده علوم انسانی دانشگاه امام حسین، سال 13، شماره 55، بهمن و اسفند 1383.
  3. بی بی سی، 14/10/2004.
  4. فرهادی نیا، حمید و حسینی، دکتر جمال: "سیر تطور مفهوم امنیت ملی در اسرائیل"، مجله نگاه (گزارشها و تحلیلهای نظامی ـ راهبردی)، سال اول، شماره 6 ، شهریور 1379.
  5. لطفیان، سعیده: "سیاست امنیتی اسرائیل: فرضیه ها و تحلیلها"، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، سال 6 ، شماره 1، بهار 1378.
  6. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، شماره 278 و 279.
  7. مرکز الدراسات العالم العربی: النظام السیاسی فی اسرائیل، بیروت 1991.
  8. www.Haaretz.com. (2004/7/23).