ارتش اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۳۸ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


الف ـ زمینه های شکل گیری:

تئودور هرتزل به نظریه "بازگشت" یهودیان به فلسطین، یا آنچه که "سرزمین اسرائیل" نام گرفت، در شکل برپایی (دولت یهودی) که مشکل یهودیان پراکنده را حل کند، جنبه سیاسی بخشید. واقعیتپنهان در پس تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین آن بود که این عمل با اشغال سرزمینها و آواره کردن ملت آن و جانشینی یهودیان به جای آن انجام پذیر خواهد بود. از این رو استفاده از "زور" به عنوان یک وسیله، الزاما مطرح می شد و "اشغالگری" شیوه اساسی برپایی چنان دولتی بود.

بنابراین عجیب نیست که یک پژوهشگر ریشه های نیروی مسلح و پس از آن ( ارتش دفاع اسرائیلی) را در اصول تفکر صهیونیستی و جنبش صهیونیسم، نیز در سازمانهایی که صهیونیستها از آغاز نفوذ استعماری خود به فلسطین در آنجا به وجود آوردند بیابد. همچنین عجیب نیست که قدرت مسلحانه خواه یک باند یا سازمان تروریستی باشد یا یک تشکیلات نظامی ـ نقش اول را در نقشه های صهیونیستها برای اشغال فلسطین یا نقشه های ( اسرائیل) پس از برپایی دولت آن در سال 1948، احراز نماید.

بدین ترتیب از همان آغاز کار، قدرت مسلحانه نقش اول را به دست آورد و حرف آخر نیز از جانب آن بود. احتمالاً این امر، تا حد زیادی، پدیده ای را که پیش از تأسیس دولت اسرائیل ظاهر می شد و امروزه نیز همراه آن است، تفسیر کند. و این همان چیزی است که نام "نهاد نظامی" بر آن گذاشته شد و ابزاری بود که به وسیله آن، فلسطین اشغال گردید و سپس دولتی برپا شد که در برپایی، حمایت، توسعه قلمرو و تلاش برای تحقق اهداف صهیونیستی آن به کار گرفته شد. در زمان اعلام موجودیت (اسرائیل) تنها چیز لازم تغییر نام مجموعه ای از سازمانهای نظامی و شبه نظامی بود که قبلاً وجود داشت به نام "ارتش دفاع اسرائیلی" (تامال) به زبان عبری بود.

این مؤسسه نظامی شکل قانونی و متعارفچنین مؤسسه هایی را ندارد، ولی هم پیمانی افراد آن و نیز یکپارچگی طرز فکر استراتژی نظامی و سیاسی آنها و فعالیت آنها در تحقق اصول جنبش صهیونیستی و کوشش مداوم شان در تحقق اهداف آن، توانسته است نقش مهم و برجسته ای را در اسرائیل به عهده بگیرد. این مؤسسه از سران ارتش و سازمانهای نظامی و شبه نظامی پیشین و فعلی و همچنین آن دسته از رهبرانی که به جنگ و ترور و توسعه طلبی و قتل عام، به عنوان وسایلی در جهت تحقق اهداف صهیونیسم و تشکیل (اسرائیل بزرگ) ایمان دارند، تشکیل می شود.

این مؤسسه تقریبا بر تمام گروهها و طبقات جامعه اسرائیل مسلط است و بر مهمترین جنبه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هنری و سایر جنبه های زندگی نیز مسلط می باشد. ارتش اسرائیل در حقیقت نتیجه این مؤسسه است و محصول سازمانهای نظامی و شبه نظامی ای است که صهیونیستها قبل از سال 1948 در فلسطین تأسیس کرده بودند.

اولین سازمان مسلح تروریستی در سال 1917 با نام "هاشومیر" یعنی نگهبان، تأسیس شد. این سازمان را "دیوید بن گوریون" و "اسحاق بن تزفی" تأسیس کردند. اینان از سرکردگان گروه دوم مهاجرت (1914 ـ 1904) بودند. شعار سازمان، "العمل و الدفاع" (کار و مبارزه) بود و اعضای آن "المقاتلین و البنائین" (جنگجویان و سازندگان) نامیده می شدند. وقتی جنگ جهانی اول آغاز شد رهبران صهیونیسم برای تأسیس نیروهای مسلح یهودی فرصت را مناسب دیدند تا در جبهه های خاور میانه زیرنظر فرماندهی ارتش بریتانیا خدمت کنند.

جنبش صهیونیسم از این کار دو هدف داشت: نخست آنکه این همکاری را در معاملات سیاسی بابریتانیا درباره تأسیس (میهن قومی یهود) به کار برد، و دیگر آنکه یک نیروی نظامی یهودی فراهم آورد که در جنگ و فرماندهی تجربه و کارآیی کسب کند و پس از پایان جنگ جهانی،نیروی ضربتی صهیونیسم باشد که آن را در تحقق اهداف خود در فلسطین به کار گیرد.

به این ترتیب "گردانهای یهودی" که با نیروهای بریتانیا در اشغال فلسطین و اخراج ارتش عثمانی از آنجا همکاری کردند، تشکیل شد. نخستین گردان با کوششهای "ولادیمیر ژابوتنسکی" تشکیل شد. این اقدام با تصمیم حکومت بریتانیا در ژوئیه 1917 درباره تشکیل یک واحد نظامی با نام "گردان 38 تفنگداران سلطنتی" عملی گردید.

در همان زمان، "دیوید بن گوریون" و "اسحاق بن تزفی" که در ایالات متحده آمریکا بودند، توانستند جمعی از یهودیان را گرد آورند و "گردان 39 تفنگداران سلطنتی" را تشکیل دهند. این گردان در تابستان 1918 به نخستین گردانی پیوست که برای آموزش و آمادگیهای لازم به مصر اعزام شده بود. سپس گردان سوم ( گردان 40) نیز به آنها پیوست. شمار افراد این سه گردان به حدود 5500 نفر رسید که همراه با نیروهای بریتانیا در حمله ای که در سپتامبر 1918 برای اشغال سوریه، فلسطین و لبنان آغاز شد، شرکت کردند. پس از پایان جنگ و امضای موافقتنامه ترک مخاصمه در نوامبر 1918 فرماندهی ارتش بریتانیا این گردانها را به ترتیب مرخص کرد که آخرین آنها در ماه مارس 1920 از خدمت مرخص شد.

بدین ترتیب کوششهای صهیونیستها در تشکیل نیروهای نظامی ویژه خود که هسته آنها را افراد این گردانها تشکیل می دادند، ظاهر شد. با پایان یافتن جنگ جهانی اول، دو طرز تفکر در میان صهیونیستها شکل گرفت. این دو یک هدف مشترک داشتند ولیاختلاف آنها درباره نقشی بود که نیروهای مسلح صهیونیستی می توانست در تحقق اهداف از پیش تعیین شده برای استعمار فلسطین و تسلط بر آن داشته باشد. طرز تفکر نخستین که رهبری آن را "ژابوتنسکی" به عهده داشت معتقد بود که نیروی نظامی باید "تخصصی و حرفه ای" باشد. ولی طرز تفکر دوم ترجیح می داد که این نیرو "پیشاهنگ" باشد. اینان معتقد بودند تنها راه "بازپس گیری میهن"، براساس مبارزه سرباز سازنده پیشاهنگ و جلودار استوار است.

به عقیده اینان، دو نیروی "نظامی و سیاسی" دو پایه اصلی سازندگی "ملت" و بسیج امکانات آن را تشکیل می دهند، و نیروی نظامی باید از لحاظ سیاسی به رهبری صهیونیستی وابسته باشد. رهبر این طرز فکر "یوسف ترومیلدور" بود که از حمایت بیشتر رهبران صهیونیسم به ویژه "بن گوریون" برخوردار بود.

در پایان جنگ جهانی اول، در فلسطین سه سازمان نظامی صهیونیستی وجود داشت. "هاشومیر" و "نیروهای دفاع از خود"که "ژابوتنسکی" تأسیس کرده بود و "دستجات کارگران" که "ترومیلدور" آن را بنیان نهاده بود. پس از تصمیم گیری هیستادروت در مورد تأسیس هاگاناه که در ژوئن 1921 اتخاذ شد تمام این سازمانها منحل شدند. در پی آن چند سازمان نظامی و شبه نظامی و تروریستی مسلح تأسیس شد مانند "اِرگون تزوای لئومی ـ تشکیلات نظامی ملّی در سرزمین اسرائیل" و "اشترن" و "پالماخ" که نیروی ضربتی سازمان هاگاناه بود.

پشتیبانی مقامات قیمومیت بریتانیا در فلسطین نسبت به اهداف صهیونیسم و سازمانهای تروریستی آن به حدی بود که در سال 1936 به یهودیان اجازه دادتشکیلات نظامی مسلحی را تأسیس کنند که نام "پلیس مستعمره نشینهای یهودی" بر آن نهادند. این نیروی پلیس علاوه بر پشتیبانی مستقیم و کمک علنی و مخفیانه مسلح وسیله ای "مشروع" برای آماده سازی پشتیبانی تسلیحاتی و عناصر آموزش دیده سازمانهای تروریستی شد. شمار این نیروها در سال 1937 به حدود 3800 یهودی می رسید. سپس افزایش یافت و کمی پیش از تأسیس (اسرائیل) به حدود بیست هزار نفر رسید. این نیروها یکی از هسته هایی بود که بعدها ارتش (اسرائیل) از آنها تشکیل یافت.

با شروع جنگ جهانی دوم سران صهیونیستها برای تشکیل نیروهای یهودی که در کنار نیروهای متفقین بجنگند و در آینده از آنها در راه تأسیس دولت اسرائیل استفاده شود فرصت را غنیمت شمردند. بدین ترتیب بریتانیا در ماه اوت سال 1942 با مسایل زیر موافقت کرد:

1) تأسیس گردانهای یهودی مستقل برای انجام خدمت در خاورمیانه.

2) اضافه کردن 2500 یهودی دیگر به "پلیس مستعمره نشینهای یهودی" سپس در سپتامبر 1944 با تأسیس یک "تیپ یهودی" موافقت شد تا در عملیات جنگی در چارچوب تشکیلات ارتش بریتانیا، شرکت کند. لازم به یادآوری است که نیروهای بریتانیا در حمله به نیروهای حکومت ویشی در سوریه و لبنان از پالماخ یاری گرفتند. علاوه بر آن آژانس یهود، تمامی یهودیان جهان را برای پیوستن به نیروهای متفقین دعوت کرد. بدین ترتیب بیش از سی هزار نفر به این نیروها و به ویژه به نیروهای بریتانیا ملحق شدند.

احتمالاً با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم شرایط و عوامل نظامی لازم برای تأسیس یک ارتش پس ازاعلام موجودیت دولت برای صهیونیستها فراهم شده بود. آنها دارای واحدهای مسلح و آموزش دیده ای شدند که تجربیات نظامی خوبی داشتند، و نیز افسرانی که دانش نظامی نوین را فرا گرفته بودند، تفکر نظامی استراتژیک، شیوه های فرماندهی، اصول برنامه ریزی نظامی، و انواع مختلف تاکتیک ها را مورد مطالعه و بررسی قرار دادند.

همچنین می توان گفت تعداد نیروهای نظامی صهیونیستها در پایان جنگ جهانی دوم از 50 هزار جنگجو تجاوز می کرد. اینان در مهاجرنشینها و سازمانهای نظامی و شبه نظامی، مانند هاگاناه و پالماخ و پلیس یهودی و سایر سازمانهای تروریستی پراکنده شده بودند. یهودیانی که در ارتشهای متفقین در جبهه های مختلف جنگیده بودند نیز به اینها اضافه می شود.

صهیونیستها تعداد زیادی از اینها را برای جنگ 1948 به فلسطین آوردند که در میان آنها افسران و کارشناسان نظامی و متخصصان حرفه ای سلاحهای گوناگون هوایی و دریایی و زمینی وجود داشت. وقتی که زمان اعلام موجودیت دولت و تأسیس ارتش نزدیک شد، در میان رهبران سازمانهای نظامی صهیونیستی دو گرایش فکری به وجود آمد. گرایش نخستین خواستار تأسیس "ارتش مردم انقلابی" بود که مراتب و درجات و سایر امور انضباطی در آن وجود نداشته باشد و گرایش دوم، خواستار تأسیس ارتشی با روش سنتی متعارف بود.

جهت گیری دوم به رهبری بن گوریون پیروز شد و او مقام فرمانده کل و وزیر دفاع را اشغال کرد. او ارتش را به صورت کلی، به شیوه ارتش انگلیس سازمان داد. البته تغییرات سازمانی تابع شرایط تأسیس دولت صهیونیستی و نیز موقعیت سرزمینهایاشغالی مدنظر قرار گرفت.

ب ـ مراحل تشکیل:

ارتش اسرائیل به طور دوره ای فرماندهان خود و حتی رئیس ستاد را تغییر می دهد. مدت زمانی برای این تغییر و تحول متعارف معمولاً دو سال می باشد و هدف آن نوسازی تفکر فرماندهی نظامی و تکامل دائمی آن است.

به طور کلی می توان گفت که رشد ارتش اسرائیل همگام با مراحل اجرایی نقشه های صهیونیستی در استعمار و توسعه انجام می گرفت. این دوران رشد و تکامل، از مراحل زیر گذشت:

مرحله نخست: از ابتدای تشکیل ارتش در ماه مه 1948. این مرحله با منحل کردن سازمانهای نظامی و شبه نظامی و تروریستی یهودی مشخص می شود که بعدها در یک مؤسسه حکومتی که همان ارتش است ادغام شدند.

مرحله دوم: این مرحله با صدور قانون "نظام وظیفه دفاعی" در 5/8/1948 و سازمان دهی ارتش احتیاط مشخص می شود. این قانون برای تنظیم مجدد خدمت اجباری و نیروهای احتیاط و همچنین برای ادغام سازمان جوانان پیشاهنگ رزمنده (نامال) در آن صادر گشت. در این مرحله پی ریزی ساختار کامل دفاع و زیربنای اساسی نیروهای مسلح انجام گرفت.

مرحله سوم: در این مرحله اجرای برنامه تبدیل ارتش به یک "نیروی حمله ضربتی" آغاز شد. این عمل با تقویت نیروی رزمی و توسعه و تکمیل روشها و تاکتیکهای آن و اولویت دادن به تشکیلات تسلیحاتی نیروهای ضربتی و همچنین مجهز کردن واحدهای نیروی ضربتی با مدرن ترین سلاحهایتهاجمی، صورت می گرفت. این مرحله در اکتبر سال 1953 شروع شد. از آن زمان به بعد، ارتش (اسرائیل) همواره به اصل حمله شدید و غافلگیرانه معتقد شد و آن را یکی از اصول مهمی دانست که ارتش از نظر آموزش، اسلحه و نقشه های عملیاتی، بر آنها استوار می شد.

مرحله چهارم: این مرحله در سال 1957 و پی مشارکت (اسرائیل) در تجاوز سه کشور به مصر در سال 1956 شروع می شود. این تجربه سیاسی شکست خورده و ماجراجویی نظامی ناقصی که بر تبعیت مستقیم از استعمار مبتنی بود، در این مرحله اثر گذاشت. در این مرحله اسرائیل اصل "اتکاء به نیروی خودی" را برای توسعه ارتش و تحقق نظریه اش در مورد توسعه طلبی و امنیت جویی، به کار گرفت.

تجاوز سه گانه و نتایج آن و درسهایی که از آن گرفته شد، نقطه عطفی را در رشد و تکامل ارتش (اسرائیل) به جای گذاشت. به کارگیری اصل "اتکاء به نیروی خودی" تجدید بنا، سازمان دهی مجدد و آموزش نیروهای نظامی در رشته ها و شاخه های مختلف را براساس اصول سه گانه زیر، درپی داشت:

1) تشکیل نیروهای مسلح نوینی که قدرت و توانایی انجام عملیات مستقل را داشته باشد، خواه عملیات در زمینه پاسخگویی به کشورهای عربی باشد، خواه در زمینه حمله به آنها و شروع جنگ.

2) جبران کردن تفاوت کمی نیروهای اسرائیل نسبت به کشورهای عربی با ایجاد برتری کیفی در جنبه های زیر:

(1) جنبه انسانی: از راه مهاجرت ارزیابی شده داوطلبان لایق و متخصصان ماهر.

(2) جنبه های علمی و تکنولوژیک: ارتباط باپیشرفتهای علمی و تکنولوژیک غرب.

(3) جنبه تسلیحاتی: مجهز شدن به مدرن ترین انواع اسلحه، مهمات و تجهیزات جنگی.

3) تشکیل نیروهای مسلح براساس تحولاتی که در مکتب نظامی اسرائیلی در نتیجه تجربیات و درسهای گرفته شده از نبردهای پیشین به وجود آمده است، به ویژه جنگ سال 1956. همچنین آماده کردن ارتش برای گامهای جدیدی که باید در راه رسیدن به اهداف صهیونیسم برداشته شود.

ج ـ ساختار ارتش:

تأسیس (ارتش دفاع اسرائیلی) رسما با قانونی که در تاریخ 26/5/1948 صادر گشت انجام گرفت. در پی آن، بن گوریون وزیر دفاع، مقرراتی اجرایی صادر کرد که از جمله آنها می توان موارد زیر را نام برد:

1) تأسیس نیروهای زمینی و هوایی و دریایی که ارتش از آنها تشکیل می شود.

2) اجرای مقررات خدمت اجباری.

3) ممنوع اعلام کردن ایجاد هرگونه نیروهای مسلح دیگر و یا نگهداری آنها خارج از چارچوب ارتش رسمی.

ارتش در آن تاریخ از نیروهایی متشکل از حدود سی هزار نفر سازمان یافت. آنها در نه تیپ متشکل شدند، سه تیپ متحرک ضربتی و شش تیپ دیگر درکه مناطق نظامی پخش شده بودند. به این تشکیلات، نیروهای احتیاط که از گروههایی از ساکنان و کارکنان مهاجرنشینها تشکیل می شد نیز اضافه شد که وظیفه دفاع از مهاجرنشینها را تا زمان کمک رسانی نیروهای ارتش به عهده داشتند.

علاوه بر این نه تیپ، سه اسکادران هوایی ویک نیروی دریایی کوچک نیز تشکیل شد. پس از ورود ارتشهای عربی به فلسطین در تاریخ 15/5/1948 اولین مأموریتی که وزیر دفاع به ارتش واگذار کرد چنین بود: "تسلط بر تمام مناطقی که بنا بود زیر سلطه دولت یهودی قرار گیرد، دفاع از مرزهای آنها، و تأمین پشتیبانی برای تأسیسات و جماعتهای یهودی با استفاده از مهاجرنشینهای یهودی حتی اگر خارج از آنها ساکن باشند. این دفاع باید در برابر نیروهای منظم و غیرمنظم دشمن که از پایگاههایی در خارج مرزهای دولت یهودی یا از داخل آن عمل می کنند انجام گیرد."

فرماندهی اسرائیلی، ارتش را بر مبنای تیپها سازمان داد، نه بر پایه مجموعه های بزرگتر یا کوچکتر، آنچنان که در برخی از ارتشهای دیگر معمول است. فرماندهی تیپ را یک واحد رزمی با مستقل قرار داد که انواع مختلف اسلحه و فعالیتهای نظامی چون زرهی، توپخانه، مهندسی و واحدهای پشتیبانی و خدمات (ارتباطات با سیم یا بی سیم، امداد پزشکی، تعمیرات و خدمات لجستیکی) را در خود داشت. دیدگاه فرماندهی اسرائیلی در این گونه سازماندهی آن بود که عوامل لازم را فراهم آورد تا تیپ یک "نیروی متحرک ضربتی" شود و بتواند انواع عملیات مختلف و به ویژه حمله را انجام دهد. فرماندهی برای تیپ یک ویژگی اصلی معین کرده بود که حتما در آن فراهم باشد و آن قدرت مانور و تحرک و جنگیدن مستقل است. لذا فرماندهی تلاش می کرد تا در میان فرماندهان تیپ و افسران ستاد و سایر افسران روحیه ابتکار و تصمیم گیری و اقدام مستقل را تشویق و تقویت کند.

این امر با توجه به آنکه تیپ یک واحد خودکفا می باشد، امکان ابتکار و تحرک و شیوه های گوناگونکاربرد وسایل مورد تصرف آنها را آسان می سازد. در جنگ سال 1973 فرماندهی اسرائیلی، واحد نظامی بزرگتری بنام "اولدا" را که معادل یک لشکر است تشکیل داد. این واحد از چند تیپ و واحدهای پشتیبانی در میدان جنگ و برای انجام یک مأموریت مشخص، تشکیل می شود.

دستگاه دفاعی ( اسرائیل) از قسمتهای زیر تشکیل می شود:

1) ارتش منظم که پایه اصلی آن را افسران و متخصصان تشکیل می دهند.

2) خدمت نظام اجباری که دختران و پسران از سن هیجده سالگی در آن شرکت می کنند.

3) نیروهای احتیاط که در زمان جنگ یا حالتهای فوق العاده بخش بزرگتر ارتش را تشکیل می دهد. اینها براساس تیپ ها سازمان می یابند و در اختیار فرماندهی کل قرار داده می شوند که بعضی به مناطق نظامی اعزام و برخی به صورت واحدهای ذخیره نگهداری می شود تا برحسب ضرورت به کار گرفته شوند.

4) نظام دفاعی مهاجرنشینها، به ویژه آنها که در نقاط مرزی قرار دارند.

د ـ وظایف ارتش:

در چارچوب این دستگاه وظایف اصلی ارتش چنین تعیین شده است:

1) ارتش در آموزش و عملیات خود از پیشرفته ترین روشهای علمی استفاده کند و با مدرن ترین سلاحها و تجهیزات پیشرفته مجهز شود.

2) روحیه پیشاهنگی در افراد آن، چه داوطلبان و چه افراد وظیفه تقویت شود.

3) ارتش باید نقش "سازندگی شهروندان" رابه عهده گیرد و به مهاجران جدید کمک کند تا در جامعه اسرائیلی جذب شوند.

4) در کشاورزی به ویژه در مهاجرنشینهای جمعی، کشاورزی نقش عمده ای را ایفا کند.

5) ارتش، مدرسه و الگویی باشد برای جوانان.

6) مطالعات و بررسیهای نظامی و سازمان دهی نظامی و به ویژه آنچه که به استراتژی و تاکتیک نظامی مربوط می شود و همچنین تکمیل سلاحها و صنایع آن را تشویق نماید.

7) واحدهای رزمی باید تقویت شوند و از بار اداری شان کاسته شود تا فعالیتهای رزمی برای آنها آسان گردد و این گونه وظایف به ادارات و تشکیلات وزارت دفاع واگذار شود.

8) نیروی ضربتی ارتش همیشه آماده حمله و جابه جایی سریع باشد و برای زدن ضربه به دشمن و نیز دفاع از خود نیرومند باشد. برای اینکه این ویژگیها را داشته باشد این نیرو باید انواع مختلف اسلحه مورد نیاز مانند نیروی هوایی و زرهی و دیگر واحدهای رزمی را در اختیار خود داشته باشد.

9) روش بسیج عمومی و اعزام نیروهای احتیاط بسیار سریع و در بالاترین حد دقت و سازمان دهی و اجرا باشد.

10) تمام رشته های صنعتی و اقتصادی که دارای اهمیت استراتژیک هستند و برای تقویت صنایع نظامی و تلاش جنگی لازم است باید توسعه داده شود. این کار با همکاری ادارات مربوطه در وزارت دفاع و سایر وزارتخانه ها انجام پذیر است.

11) برنامه های آموزش و تعلیم در ارتش همواره در حال تکامل باشد تا نظامیان و به ویژه افسران، توانایی انجام این مأموریتها را داشته باشند.

ه تکامل و توسعه ارتش:

آشنایی با تکامل ( ارتش اسرائیلی) را از راه بررسی مراحل توسعه ای که بر افزایش شمار آن گذشت نیز به دست آورد. در سال 1948 شمار افراد نیروهای فعال از سی هزار سرباز تجاوز نمی کرد و نیروهای احتیاط نیز حدود هفتاد هزار نفر بود. این رقم در سال 1978 به 164 هزار سرباز در خدمت و 400 هزار سرباز احتیاط رسید. این تعداد همواره و با مرور زمان در حال افزایش است. برآوردهایی که در سال 1981 درباره ارتش اسرائیل به عمل آمده این ارقام را 169600 نفر نشان می دهد که 125300 نفر خدمت وظیفه انجام می دهند و باقی مانده یعنی در حدود 44300 نفر، افراد حرفه ای و ماهر هستند. شمار خدمت کنندگان در زمان بسیج عمومی به حدود 400000 سرباز افزایش می یابد. توزیع (169600) نفر یاد شده میان نیروهای مسلح به شکل زیر می باشد:

نیروهای زمینی 135000

نیروهای هوایی 28000

نیروهای دریایی 6600

ارتش اسرائیل به حدود 3500 ـ 3200 تانک، 4000 زره پوش، 1100 ـ 950 توپ 600 ـ 550 هواپیمای جنگنده و بمب افکن و 160 ـ 140 هواپیمای شناسایی و 110 ـ 100 هواپیمای حمل و نقل و 190 ـ 160 هلیکوپتر و 24 قایق موشک انداز و 3 زیردریایی و 145 سکوی پرتاب موشکهای دریابه دریا و 24 واحد پرتاب اژدر و 42 قایق گشتی کوچک و 6 قایق برای پیاده کردن نیرو و مجموعه های گوناگونی از موشکهای زمینی، دریایی و هوایی، مجهز می باشد.

سازمان ارتش اسرائیل از 28 ـ 26 تیپ زرهی و 15 ـ 12 تیپ پیاده مکانیکی و 12 ـ 9 تیپ پیاده و 15 تیپ توپخانه و 7 تیپ چترباز تشکیل می شود، نیروهای هوایی و دریایی نیز در تشکیلات مخصوص خود سازمان می یابند.

ستاد کل، بالاترین مقام فرماندهی نظامی در ارتش اسرائیل است و آن را "فرماندهی عالی" نیز می نامند. ستاد کل در فرماندهی و نقشه ریزی برای ارتش و هماهنگی میان رشته ها و تشکیلات مختلف آن فعالیت می کند. همچنین فرماندهی عالی تشکیلات زمینی، هوایی و دریایی می باشد. این ستاد از پنج شعبه تشکیل می شود: شعبه عملیات (فرماندهی عمومی نیز نامیده می شود)، شعبه اطلاعات، شعبه نیروهای انسانی، شعبه امداد و خدمات لجستیکی، شعبه نقشه ریزی (این شعبه پس از جنگ 1973 تأسیس شد). ریاست این شعبه ها را رئیس ستاد کل به عهده دارد و پس از او در مراتب فرماندهی رئیس شعبه عملیات (شعبه فرماندهی عمومی) قرار می گیرد.

رئیس ستاد کل، رئیس شورای فرماندهی ارتش نیز می باشد. این شورا رؤسای شعب و فرماندهان مناطق و فرماندهان نیروهای هوایی و دریایی و زرهی، فرمانده نیروی زمینی و منشی های نظامی وزیر دفاع و نخست وزیر، و مستشار مالی وزارت دفاع و سخنگوی ارتش اسرائیل را در بر می گیرد.

نیروهای مختلف ارتش و سازمانها و تشکیلات مانند زرهی، پیاده و چترباز، هوایی و دریایی، توپخانه، مهندسی، ارتباطات، تسلیحات، لجستیک، خدمات پزشکی، پلیس نظامی، نامال، دفاع مدنی، حاخامی ارتش و سایر امور و مؤسسه ها و تشکیلات با ستاد بزرگ در ارتباط هستند.ستاد کل همچنین مسئول مشخص کردن سطح اطلاعاتی و عقیدتی ـ رزمی ارتش می باشد تا آن را برای رزم آماده کند، به سلاح مجهز نماید و آموزش و فرماندهی اش را در جنگ به عهده گیرد و برای تمامی اینها برنامه ای که در چارچوب سیاست امنیتی تعین شده از طرف دولت بگنجد، تهیه کند.

اسرائیل به سه منطقه نظامی تقسیم می شود:

1) منطقه شمالی، فرماندهی آن، مسئولیت مرزهای سوریه و لبنان و قسمت شمالی مرزهای اردن (وادی بیان) را به عهده دارد.

2) منطقه میانی، که فرماندهی آن، مسئولیت سایر مرزهای اردن و کرانه غربی را به عهده دارد.

3) منطقه جنوبی، که فرماندهی آن، مسؤول مرزهای مصر است.

پس از جنگ 1973 فرماندهی ارتش اسرائیل کوشش خود را در کسب تجربه از نبردهای پیشین متمرکز کرد و به نتایجی رسید که می توان از میان آنها موارد زیر را ذکر کرد:

1) "مکانیزه" کردن تمام نیروهای مسلح از جمله بخشهای اداری و لجستیکی.

2) توسعه نیروهای هوایی و دریایی، نیروهای هوانیروز، واحدهای چترباز و سلاحهای مدرن (رادار ـ موشک) در دریا و هوا و زمین، به گونه ای که توانایی انجام عملیات جنگی در صحنه های نبرد و در سطح وسیع یعنی در میدان جنگ و در عمق سرزمینهای عربی را به دست آورد.

3) بهتر کردن سطح سازمان دهی، آموزش، تسلیحات و تجهیزات نیروهای احتیاط.

و ـ نقاط ضعف ارتش:

1 ـ ضعفهای بنیانی:

رژیم صهیونیستی در تأمین نیازهای نظامیارتش خود از لحاظ کمی، دچار ضعف است. شرایط این رژیم به گونه ای است که اجازه نمی دهد ارتش دائمی وسیع داشته باشد. این مسئله در مقایسه با همسایگان این رژیم بهتر مشخص می شود. مطابق آمار ژوئیه 2002، اسرائیل 533,116,6 نفر جمعیت داشته است. 9/26% جمعیت آن بین 0 تا 14 سال هستند، 2/63% بین 15 و 64 سال و 9/9% مسن تر از 64 سال می باشند. جمعیت قابل دسترسی برای خدمات نظامی در فاصله سنین 15 تا 49 سال 1562714 نفر بوده است. مصر همسایه این رژیم 797,718,74 نفر جمعیت داشته است. 33% بین 0 تا 14 سالگی، 9/61% بین 15 تا 64 سالگی و 2/4% و 65 ساله و بالاتر بوده اند. جمعیت قابل دسترسی برای خدمات نظامی تنها از مردان 370,895,19 نفر بوده است. سوریه همسایه دیگری است که 540,585,17 نفر جمعیت داشته است.

کمی جمعیت و منابع باعث می شود که امکان سربازگیری وسیع مهیا نگردد. زیرا سبب از حرکت ایستادن چرخهای اقتصادی مملکت می گردد. رژیم صهیونیستی بیشتر بر کیفیت نیروها تأکید می کرده است، اما پس از جنگ "یوم کیپور" در سال 1973 سعی کرد که کمیت را نیز مدنظر قرار دهد. برای حل مسئله کمیت رژیم صهیونیستی راه حل ارتش شبه نظامی را برگزیده است. درواقع ارتش این رژیم یک ارتش شبه نظامی است و به سبک ارتشهای خارجی یک ارتش حرفه ای دایمی نیست. میانگین سن افسران و کادر ثابت آن پایین است و ارتش تکیه زیادی بر نیروهای ذخیره دارد. استفاده از نیروهای ذخیره سبب شده که در صورت لزوم ارتش گسترش پیدا کند و حتی سه برابر شود.

با این حال استراتژی ارتش شبه نظامی نیز بامشکلاتی مواجه شده است. افسران عالیرتبه اسرائیل تأکید می کنند که ارتش از حالت شبه نظامی سابق خود خارج شود و بیش از پیش به صورت یک سازمان حرفه ای کارآمد درآید. این امر دلایلی دارد ازجمله کاهش رغبت و تمایل مردم به خدمت ذخیره و نیز گسترش استفاده از سیستمها و تسلیحات بسیار پیشرفته و پیچیده که استفاده از نیروهای متخصص و تعلیم دیده ای که دارای تجربه و سابقه لازم هستند را الزامی می کند. چنین ارتشی از سرعت عمل بیشتری برخوردار خواهد بود و مخارج و هزینه احضار و آموزش هر ساله نیروهای ذخیره را نخواهد داشت.

یکی از نقاط ضعف بنیانی مهم در ارتش این رژیم نبود عمق استراتژیک سرزمینی است که این ارتش متصدی دفاع از آن است. به دلیل وسعت بسیار کم خود به آسانی می تواند در معرض تهاجمات خارجی قرار گیرد و سقوط کند اسرائیل از یک طرف کم وسعت است و طول آن معمولاً چهار یا پنج برابر عرضش است. (طول حدود 470 کیلومتر با عرض حدود 65 کیلومتر)، به علاوه موانع طبیعی قابل دفاع چندانی ندارد. (موانعی از قبیل کوههای بلند، دره های عمیق، نواحی وسیع جنگلی و از این قبیل). البته پیدایش سلاحهای جدید غیرمتعارف و موشکهایی که می توانند این سلاحها را به هر نقطه ای از کره زمین حمل کنند سبب بی اثر یا کم اثر شدن عمق استراتژیک شده است با این همه این عامل هنوز اهمیت خود را به طور کامل از دست نداده است.

تا زمان جنگ 1967 مرزهای این رژیم در مقایسه با وسعتش بسیار طولانی بود و نظارت و حفاظت از آنها دشوار می نمود. تسخیر و تصرف سرزمینهای جدید که شامل صحرای سینا، نوارغزه، کرانه باختری رود اردن و بلندیهای جولان بود سببگردید که رژیم صهیونیستی مرزهای کم و بیش قابل دفاع تر و کوتاه تری پیدا کند. و به عوارض طبیعی مشخص تری مانند دره اردن در محل مرزهای خود دست یابد. بلندیهای جولان نه تنها به منزله مانعی در برابر پیشروی نیروهای سوری عمل می کنند، بلکه به این رژیم نوعی اشراف بر خاک سوریه نیز می بخشند. وضعیت غزه و کرانه باختری نیز همین گونه است. حتی در صورت ایجاد دولت فلسطینی برخوردار از استقلال و حاکمیت، رژیم صهیونیستی دره اردن و نواحی مجاور آن را از دست نخواهد داد و سعی می کند که دولت فلسطینی را در محاصره خود نگه دارد.

2 ـ نقاط ضعف استراتژیک:

نبود عمق استراتژیک، جمعیت کم، منابع ناچیز، اقتصاد محدود و کوچک، نبود عوارض طبیعی و در برابر برخورداری نسبی همسایگان متخاصم عرب از تمام یا لااقل بخشی از این امتیازات و مواهب سبب شده که ارتش رژیم صهیونیستی به استراتژی "جنگ پیشگیرانه" روی بیاورد و همواره سعی کند که جنگ را به خاک دشمن بکشاند. جنگ 1967 نمونه یک جنگ پیشگیرانه بود. صهیونیستها پیش از آنکه ارتشهای عربی بتوانند اقدامی انجام دهند و با هم متحد و هماهنگ شوند. به حمله دست زدند. این استراتژی برای آن است که جلوی اقدام سریع تر و احتمالی حریف گرفته شود و چنین اقدامی در نطفه خفه گردد. جنگ 1967 نه تنها نمونه یک جنگ پیشگیرانه بلکه نمونه یک "جنگ تهاجمی نمایشی" (Offensive Manuever War)بوده است. به این معنی که ارتش این رژیم به حمله و اشغالگری دست زد و کوشید که نتیجه جنگ ظرفمدت کوتاهی رقم بخورد.

درواقع این رژیم دقیقا به همان دلایلی که به جنگ پیشگیرانه روی می آورد سعی می کند که جنگها کوتاه باشند و مدت زیادی طول نکشند و اصولاً قادر به انجام جنگهای بلندمدت نیست. در جنگ تهاجمی نمایشی ارتش با هجوم به دشمن سعی می کند جنگ را در کوتاه ترین زمان ممکن و با بهترین نتایج موردنظر خاتمه دهد.

بنابراین اگر یک جنگ چندین سال طول بکشد چه بسا که رژیم صهیونیستی از پای درآید. همه جنگهای این رژیم تاکنون کوتاه مدت بوده اند. جنگ اول اعراب و اسرائیل که بیش از چندماه طول نکشید از همه طولانی تر بود. جنگ دوم اعراب و اسرائیل در سال 1956 که بین مصر و این رژیم به وقوع پیوست در مدت کوتاهی (حدود یک هفته) صورت گرفت. جنگ سوم در سال 1967 تنها 18 روز بود. "جنگ فرسایشی" بین 1969 و 1970 چند ماه طول کشید. جنگ 1973 یا یوم کیپور نیز بیش از این نبود. جنگ لبنان در 1982 به سرعت خاتمه یافت. (هرچند که اشغال جنوب لبنان ادامه یافت و درگیریهای "کم شدنی" وجود داشت که نمی توان آن را در قالب "جنگ" قرار داد).

انتفاضه فلسطینیان یک بحران جدی برای این رژیم ایجاد کرد. زیرا "یک نبرد نامتقارن کم شدت" را برای مدت بسیار طولانی (در مقیاس جنگهای رژیم صهیونیستی) به آن تحمیل کرده و لطمات جدی به اقتصاد این رژیم وارد آورده است.

ارتش رژیم صهیونیستی در سه جنگ با اعراب در چند جبهه جنگیده است. با این حال با توجه به نوع خاص استراتژی و روشهای آن و نیز ضعف زیربنایی ارتشهای عربی این رژیم اجازه نداد که اینامر به نقطه ضعف جدی برایش تبدیل شود.

فراوانی دشمنان و درواقع محاصره شدن به وسیله کشورهای عربی متخاصم و وجود گروههای مختلفی که در اندیشه ضربه زدن به منافع این رژیم هستند سبب شده که این رژیم در مواقع مختلف از زور به عنوان مؤثرترین حربه استفاده نماید. اصولاً در طی چند دهه ای که از آغاز حیات اسرائیل می گذرد این رژیم از نظر استفاده از زور مقامی جهانی را احراز کرده است. استفاده از زور علیه دولتهای همسایه و در رابطه با آنها، استفاده از زور علیه مردم عادی. جنگهای اعراب و اسرائیل نمونه استفاده از زور علیه دولتهای همسایه بوده است.

این رژیم با به کار بردن زور وجود خود را بر همسایگان تحمیل کرد و با کاربرد زور مطالباتی را که به نظرش لازمه هستی اش بود (مثل استفاده از کانال سوئز یا داشتن مرزهای کوتاه تر و قابل دفاع تر) را به آنها قبولاند.

استفاده از زور علیه گروههای مخالف به این صورت که این رژیم هر زمانی امنیت خود را به وسیله گروههای مزبور در خطر دیده است دست به عملیات نظامی و حرکات زورمدارانه زده است و این را جزئی از بازدارندگی خود می داند. نمونه این امر جنگ لبنان در 1982 و ایجاد منطقه اشغالی جنوب لبنان و اشغال "بیروت" در سال 1982 و نیز چندین مورد عملیات نظامی دیگر در لبنان در دهه 1990 از قبیل عملیات "تسویه حساب" و عملیات "خوشه های خشم" بوده است.

در دوره انتفاضه الاقصی نیز ارتش این رژیم در مواجهه با انتفاضه به حملات علیه شهرها و اردوگاههای فلسطینی دست زد. اما این حملات برمبنای استراتژی مشخص و صحیحی قرار نداشتو حاکی از موضع انفعالی ارتش در برابر انتفاضه بود. ارتش با انجام ترورهای هدفمند، بازداشت افراد فعال در گروههای فلسطینی و حمله به اردوگاهها، شهرها و روستاها تنها درگیریهای مقطعی داشته و قادر نبوده که این حرکات را به طور کامل خنثی کند.

3 ـ نقاط ضعف بازدارندگی:

بازدارندگی رژیم صهیونیستی بر این مبنا قرار دارد که این رژیم اعلام کرده هر حمله ای را با همان شدت که صورت می گیرد پاسخ می دهد. با این حال در جنگ خلیج فارس عراق به شلیک موشکهای بالستیک علیه این رژیم دست زد. و بازدارندگی تنها در همین حد مؤثر بود که عراق از سلاحهای شیمیایی و میکروبی در موشکهای خود استفاده نکرد.

درواقع تأکید صرف بر پاسخگویی به هر حمله ای و آن هم با همان شدت و ابهامی که مسئولین صهیونیست درباره برخورداری خود از سلاح هسته ای دارند سبب شده که بازدارندگی آنها چندان مطمئن و دقیق نباشد. این رژیم به بسیاری از معاهدات و ترتیبات مربوط به کنترل تسلیحات نپیوسته و بنابراین نمی تواند درباره پیوستن کشورهای عربی و اسلامی همجوار خود به این ترتیبات پافشاری کند.

همان طور که حملات موشکی عراق، شکستن بازدارندگی این رژیم بود و به آن لطمه زد حملات شهادت طلبانه و حملات جنبش حزب الله لبنان نیز ضعف این بازدارندگی را تهدید به حملات متقابل یا تهدید به استفاده از سلاحهای غیرمتعارف نتوانست کشورهای خاصی را در منطقه از حمایت گروههای فلسطینی و یا حزب الله بازدارد و اصولاً بازدارندگی در این قسمت مؤثر نیست.

رژیم صهیونیستی در برابر کشورهایی مانند ایران که به ادعای این رژیم از عملیات فلسطینیان طرفداری می کنند به استراتژی کمک گرفتن از آمریکا و تحت فشار قرار دادن آنها به وسیله آمریکا و متحدان عربی خود روی آورد و چندان هم موفق نبود، زیرا انتفاضه فلسطین ظرف چندین سال، آسیب جدی به شهروندان این رژیم وارد آورده و آمریکا نیز به رغم استفاده از زور و فشار علیه این کشورها هنوز نتوانسته آنها را به طور کامل از حمایت گروههای فلسطینی و حزب الله لبنان منصرف نماید.

رژیم صهیونیستی تهدید به حمله متقابل و مقابله به مثل کرده، اما اصولاً قادر نبوده به اقدام مؤثری دست بزند و بازدارندگی خود را به صورت مؤثر به کار بگیرد. مشکل اصلی و نقطه ضعف مهم این رژیم اتکای زیاد و بیش از حد به ایالات متحده است. این رژیم بیش از حد بر اتحاد و دوستی خود با ایالات متحده تکیه می کند. برای مثال در تمام مواردی که علیه عراق موضع گرفت به تأیید آمریکا مستظهر بود. این ویژگی هم عامل ضعف و هم عامل قدرت برای اسرائیل است.

عامل قدرت از این نظر که به هر حال آمریکا قدرت برتر جهان امروز است و رژیمهایی نظیر این رژیم از طریق اتحاد با آن قادرند که دولتهای خاصی را مرعوب نمایند و نیز از جدیدترین تکنولوژیها بهره گیرند و در نهادهای بین المللی دست بالا را داشته باشند، اما در برابر باید به این نکته مهم توجه داشت که همین مسئله سبب شده رژیم صهیونیستی بیش از پیش به آمریکا و حضور نظامی آن در منطقه متکی شود و تنها در سایه حضور هزاران سرباز آمریکایی در منطقه احساس امنیت کند. رژیم صهیونیستی باید اقدامات بازدارندگی خود را با ایالات متحدههماهنگ کند.

بنابراین می توان اطمینان داشت که این رژیم بدون هماهنگی با آمریکا به بمباران خاک سوریه دست نمی زند و اگر حمله ای علیه تأسیسات هسته ای سایر کشورهای منطقه انجام دهد باید با مجوز آمریکا باشد. شاید به نظر برسد که این امر فی نفسه بد نیست و خطری ندارد، اما در صورتی که تهدید و خطر علیه این رژیم جدی باشد تا زمانی که خطر توسط آمریکا تأیید نشود نمی توان کاری کرد.

4 ـ نقاط ضعف در صنایع نظامی:

یکی از بزرگترین مشکلات صنایع نظامی اسرائیل کوچک بودن و محدودیت بازار مصرف آنهاست. ارتش این رژیم عمده ترین مصرف کننده این تسلیحات است. اگر مقایسه ای با آمریکا انجام گیرد عمده رشد صنایع نظامی ایالات متحده گستردگی ارتش و مصرف بالا در نیروهای نظامی این کشور مشخص می شود. اما رژیم صهیونیستی از این امتیاز بهره چندانی ندارد و حال آنکه کشورهای همسایه نیز اغلب مشتریانی برای محصولات نظامی این رژیم نیستند. این در حالی است که این کشورها از مهمترین واردکنندگان سلاح در دنیا هستند. انقلاب اسلامی ایران سبب شد که یک مشتری مهم یعنی ایران از دور خارج شود. رژیم صهیونیستی برای برطرف کردن این نقطه ضعف به صدور تسلیحات به برخی کشورها در مناطق بحرانی دست زد. برای مثال معاملات مهمی با هند انجام داد.

به علاوه این رژیم در بخش تکنولوژیهای نظامی و صنایع دفاعی و نظامی خود سخت وابسته به آمریکاست و همکاریهای بسیار گسترده ای با آمریکا دارد. این امر می تواند مزایای داشته باشد، اما نواقصآن نیز بسیار است. از جمله اینکه رژیم صهیونیستی بدون کمک و یاری آمریکا و حتی تأیید آن کشور قادر نیست بسیاری از طرحهای صنعتی را اجرا کند و یا به فروش سیستمهای نظامی و تسلیحات به کشورهای خاصی بپردازد و در بسیاری موارد نیز ناچار باید موازین و ملاحظات آمریکا را مدنظر داشته باشد. متوقف شدن پروژه هواپیمای "لاوی" در سال 1987 یکی از این نمونه هاست و خسارات جدی نیز به صنایع هوایی این رژیم وارد آورد. زیرا آمریکا نمی خواست صنایع تولیدکننده ادوات نظامی و هواپیما در اسرائیل، به رقیبی برای شرکتهایش تبدیل شود. همچنین در فروش فالکون به چین این رژیم ناچار شد که به دلیل فشار و مخالفتهای آمریکا قرارداد را لغو کند.

این وضعیت در مواردی نیز که سیستمهای دفاعی خاصی توسط بخشهای دفاعی و صنایع نظامی این رژیم طراحی می شود تا امنیت آن را تأمین کند صادق است. برای نمونه سیستم دفاع ضد موشکی آرو تا زمانی ادامه پیدا کرده و موفق بوده که از حمایت آمریکا برخوردار بود. زیرا بخش مهمی از قطعات آن در آمریکا و توسط بوئینگ ساخته می شود و نیز آمریکا بخشی از تأمین اعتبار آن را برعهده دارد.

ز ـ اصول اساسی جنگ در ارتس اسرائیل:

1 ـ اصل غافلگیری:

تجربه جنگها، بیانگر این واقعیت است که، طرفی که دشمن خود را در نبرد غافلگیر کند، به یکی از عوامل برتری و پیروزی دست یافته است. در عین حال طرف دیگر نیز که غافلگیر شده و توان تطبیق خود با موضع جدید را ندارد، بی تردید محکومبه شکست است. با نظری در شیوه نظامی اسرائیل این نکته روشن شده که اصل غافلگیری، در میان دیگر اصول جنگ، در استراتژی نظامی اسرائیل از اهمیت بالایی برخوردار است، شاید هم تبیین استراتژی اسرائیل، کاملاً براساس این اصل بنا می گردد. طرح جنگ 1967 براساس اصل غافلگیری، با تهاجم وسیع و متمرکز و سریع هوایی، پی ریزی شد. اگرچه این تهاجم بنابه عللی با شکست مواجه شد ولی نتیجه آن طرح، به تعویق افتاد و باید اشاره نمود که نتایج جنگ، آن چیزی نبود که در 10 ژوئن آشکار گشت.

از آنجا که شیوه نظامی اسرائیل، برای مجبور ساختن اعراب به تصمیم گیری آنی و عجولانه برای حل مسأله غیرمترقبه و مبتلا به خود، مبتنی بر انتقال نبرد به داخل اراضی عربی و دور کردن آن از اراضی خودی بود، اصل غافلگیری، یک امر لازم و ضروری می نمود. در اینجا باید اصل غافلگیری را در سرلوحه اصول جنگی ارتش اسرائیل قرار داد.

اصل غافلگیری در نظر فرماندهان اسرائیلی:

اصل غافلگیری، خواه استراتژیک خواه تاکتیکی، شاخص اصلی مکتب نظامی اسرائیل را تشکیل می دهد. بر این مبنا، غافلگیری، اساس تمامی طرحهای نظامی بوده "بدون آن، درک برتری قطعی در یک نقطه، ممکن نیست." غافلگیری در ذات خود وسیله ای است برای رسیدن به برتری و همچنین جبران نقص و ضعف نقاط دیگر.

غافلگیری، باعث آشفتگی و تحلیل شجاعت دشمن است. از این رو اصل مزبور اساس تمامی عملیات نظامی اسرائیل را تشکیل می دهد.

برخی از مسئولان و فرماندهان نظامی اسرائیل، آن نوع غافلگیری را ترجیح می دهند که باعثآشفتگی و تشویشی فرماندهی عالی دشمن گشته و او را از اقدام به هر عملی در طول اجرای طرح عملیات، ناتوان سازد. این نوع غافلگیری شامل ضربات سخت و قاطع برضد تدابیر متخذه از جانب دشمن است، به شرط آنکه شیوه این ضربات جدید بوده و با شیوه های گذشته اختلاف داشته باشد، آن چنانکه را به دشمن امکان ندهد از آموزشهای خویش در مورد نحوه عکس العمل با شیوه های گذشته، بهره برداری نماید. زیرا این شیوه ها کاملاً جدید بوده و دشمن قادر به عکس العمل مناسب در مقابل آن نخواهد بود.

بر این اساس، فرماندهی کل ارتش اسرائیل و تئوریسین های نظامی آن همواره به افسران و نیروهای خود توصیه می کنند که در آینده از شیوه عملیات پیروزمند گذشته، حتی در زمانی که همان شرایط مهیا است، استفاده نکنند. از طراحان عملیات نیز می خواهند که تنها به تاریخ نظامی دور و یا نزدیک نپردازند. این مسأله فقط به دلیل اینکه طراحان نظامی را وادار سازد تا تلاش خود را در جهت یافتن افکار و مفاهیم جدید، در طراحی عملیات و شیوه ها و روشهای جدید در زمینه اجرای آن، متمرکز کنند.

موشه دایان یکی از طراحان نظامی اسرائیل در مورد اصل ابتکار عمل در نزد افسران و مسائل مربوطه به غافلگیری می گوید:

"برخی از بهترین فرماندهان ما در حال حاضر، در مناصب فرماندهی کل و یا تدریس مشغول به کار هستند و یا دوره های آموزشی را می گذرانند. من معتقدم باید آنها را به واحدهای حاضر در میدان نبرد منتقل کنیم تا جانشین فرماندهان فعلی برخی از واحدها گردند. البته توجیه این نظریه در همان میدان است. من می دانم که این مسأله آسان نیست، زیراتغییر فرماندهی واحدها در شب نبرد، آنها را آزرده خاطر خواهد کرد. البته اگر ما درگیر یک جنگ درازمدت بودیم مسأله فرق می کرد، ولی در مورد حمله ای که تنها چند هفته به طول انجامد، این حق برای ما محفوظ است که توانمان را، حتی از مناطق دیگر در منطقه نبرد متمرکز کنیم اگرچه موجب تضعیف مناطق دیگر در طول زمان نبرد گردد.

آزردگی خاطر شخصی فرماندهان تغییر یافته را باید از دریچه یک معیار اصلی نگریست، و آن پیروزی نظامی در یک طرح استثنایی است که براساس اعطای میزانی از استقلال به فرمانده موجود در میدان به صورتی بی سابقه، بنا شده است. این فرماندهان هستند که در اثنای نبرد به تصمیم گیری در مورد مسائل سرنوشت ساز پرداخته و سرنوشت حمله، به عمل و ویژگیهای فرماندهی آنان بستگی تام دارد."

غافلگیری تاکتیکی:

اسرائیل، در اجرای هرچه بهتر اصل غافلگیری تاکتیکی، شیوه های جنگ شبانه را در سطح وسیعی به کار می گیرد. زیرا تاریکی شب بهترین ضامن اجرای این اصل است. البته ارزش جنگ شبانه و میزان عملکرد آن به سطح آموزش نیروهای نظامی بستگی دارد زیرا تاریکی، بهترین دوست یک سرباز مجرب و کارآزموده و دشمن خطرناک یک سرباز بی تجربه و آموزش ندیده است.

به این خاطر، ارتش اسرائیل در برنامه آموزش خود در تمام سطوح، از آموزش فردی گرفته تا آموزش در سطح لشکر، برای آموزش شبانه اهمیت بسزایی قایل است.

2 ـ اصل ابتکار عمل:

ارتش اسرائیل برای آنکه بتواند طرحهای خودرا براساس اصل غافلگیری پی ریزی کند، همواره سعی کرده که ابتکار عمل را به دست گیرد، در این راستا به فشارهای بین المللی و منطقه ای توجهی نکرده و نسبت به شرایط بین المللی و یا افکار عمومی جهان، چنانچه به تضعیف توان دستیابی به ابتکار عمل منجر گردد، بی توجه بوده است. استراتژی بهره جویی از این اصل، تقویت روحیه، ارتش و بالا بردن روحیه تهاجمی و تجاوزگری در حد اعلای آن است، همچنین در شکستن روحیه نیروهای مسلح دشمن قبل از آغاز نبرد و ایجاد این شبهه که فرماندهی دشمن توان هرگونه تحرک مثبت را از دست داده، مؤثر می باشد.

از این رو با استفاده از این اصل در جنگ با ارتشهای عربی سعی کرده آنها را مجبور سازد که تسلیم اراده اسرائیل شده و از هر گونه عملیات تهاجمی خودداری کنند و تنها در یک موضع پدافند ثابت قرار گیرند. در این زمینه بن گوریون می گوید: "بهترین وسیله برای دفاع، تهاجم است." ایگال آلون یکی دیگر از رهبران اسرائیل نیز معتقد است: "شرایط لازم و استراتژیک، یک طرح دفاعی خاص را برای اسرائیل ضروری می سازد. در این طرح عقب نشینی مفهوم ندارد و هدفش، انتقال جنگ به سرزمین دشمن و از بین بردن بیشترین میزان تجمعات نظامی دشمن در کوتاه ترین زمان ممکن است.

بر این اساس باید نیروهایی در عمق خاک دشمن نگهداری شوند، تا از هر گونه عملیات متقابل جلوگیری کرده و در ضمن به مراکز حساس نیروهای دشمن دسترسی داشته باشند. این امر باعث ایجاد شرایط مناسب مذاکرات مستقیم و تحمیل شروط به اعراب برای صلح و تعیین مرزها می گردد. بنابراین اسرائیل این حق را برای خود قایل است که نیروینظامی خود را جهت پیشگیری از ضد حملات، گسترش دهد تا قربانی یک تهاجم ناگهانی و همه جانبه از طرف اعراب، نگردد." وی در جای دیگر می گوید: "بیرون کشیدن ابتکار عمل از دست دشمن، اهمیت بسیار دارد.

با توجه به ارزش دفاع و برای آنکه این دفاع حتمی و دائمی باشد، باید گفت که نبرد پایان نمی پذیرد مگر آنکه یک درگیری مسلحانه وسیع انجام گرفته و در این میان، طرفی که در زمان و مکان مناسب و به شیوه برتر قرار گیرد. (چه آنکه حمله را آغاز کرده و چه خواهان شروع آن باشد) امتیازات فراوانی کسب کرده و امید پیروزی او بسیار خواهد بود اما طرفی که شیوه اصلی او در جنگ، دفاع عادی است، خود را محکوم به شکست کرده، از سیطره دشمن و توطئه های او در امان نبوده و مجبور خواهد شد که نیروهای خود را برای دفاع در طول جبهه های نبرد پراکنده کند. او هیچ گاه نمی داند که دشمن کدام بخش را در آینده مورد تهاجم قرار خواهد داد و هرگز قادر به ضد حمله و یا ضربه متقابلی در برابر دشمن نبوده و حتی امکان تقویت نیروهای رزمی خود را از دست می دهد. در این صورت شکست او نهایتا، امری حتمی خواهد بود."

3 ـ اصل بازدارندگی و سبقت در تهاجم:

استراتژی رژیم صهیونیستی طی نزدیک به نیم قرن از تشکیل اسرائیل، یک استراتژی سرسخت و استوار بوده که براساس قدرت، تحمیل اراده و رد هرگونه تساوی بنا شده است. این استراتژی مبتنی بر اصل آمادگی کامل و براساس نظریه "نیروی پنهانی" است. این سیاست معتقد است که نخستین و آخرین هدف در مورد دشمن، فعالیت در جهت شکستاوست. آنچه باعث تحقق این هدف می گردد، درک تسخیرناپذیری اسرائیل از جانب دشمن است تا او را از جهتی شکست ناپذیر بنمایاند و از جهت دیگر درک ضعف و در معرض خطر بودن قوای دشمن،به او خاطر نشان شود. این بدان معنی است که این استراتژی تاکنون بر چهار اصل مرتبط به هم استوار بوده است:

1 ـ حفظ برتری نظامی.

2 ـ تأکید مستمر بر این موضوع که هر گونه مقابله اعراب با اسرائیل، به قیمت گزافی تمام شده و نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت.

3 ـ نپذیرفتن شکست در تمامی جنگها.

4 ـ تهاجم به اهداف دوردست.

این استراتژی به استراتژی "بیم و دفاع" معروف است که شامل چند ضد حمله پیشگیرانه است. این استراتژی در حد خود یک نظام متکامل را تشکیل می دهد. بیم عبارت است از:

"خودداری دشمن مبادا از اقدامات نظامی به دلیل دوری جستن از مخاطرات احتمالی آن که بیش از دستاوردهای پیش بینی شده باشد" پس بیم، یک حالت عقلی و روانی است که مسأله ای را در عین آنکه ثمربخش می داند همان را باعث تهدید احتمالی منافع خود پیش بینی می کند.

4 ـ اصل جنگ پیشگیرانه:

بسیاری از مسؤولین رده بالای رژیم صهیونیستی بر این نکته تأکید دارند که اسرائیل جنگ پیشگیرانه را زمانی آغاز می کند که یکی از شرایط زیر حاصل شده باشد:

1 ـ اگر توازون نیرو بین اسرائیل و دول عربی بر هم خورده باشد (در مفهوم توازن، همه نیروهایعربی مسلح وارد می باشد) و میزان تسلیحات آنان و تنوع و برتری آن بر سلاحهای اسرائیلی محرز گردد. (نک: جنگ 1956)

2 ـ در صورتی که بین دو یا چند کشور عربی که اسرائیل را احاطه کرده اند، وحدت ایجاد شود. زیرا اسرائیل معتقد است که وحدت کشورهای عربی، موجب قرار دادن اسرائیل در میانه گازانبر اعراب و در تنگنا قرار گرفتن آن خواهد شد.

3 ـ هرگاه یک جبهه نظامی در اطراف مرزهای اسرائیل یا بخشی از مرزهای آن با شرکت یک یا چند کشور عربی، تشکیل شود. اسرائیل، تشکیل چنین جبهه ای را توجیه مناسبی برای آغاز یک جنگ پیشگیرانه می داند.

نظریه جنگ پیشگیرانه مبتنی بر فرضهای زیر است:

هرگاه یکی از طرفهای متخاطم به نیرو و یا سلاحی دست یابد که طرف دیگر فاقد آن است، طرف ضعیف برای از پا درآوردن دشمن مسلح، باید در شروع نبرد پیشی گیرد.

می توان جنگ پیشگیرانه را چنین تعریف نمود: تهاجم مدبرانه یک دولت علیه دولت دیگر". هدف اصلی این تهاجم انهدام نیروی نظامی مسلح طرف مقابل است، تا آنکه دولت مهاجم بتواند اراده و شروط خویش را برطرف مقابل تحمیل کند. شکی نیست طرفی که ضربه اول را وارد می سازد "ابتکار عمل" را در دست گرفته و این کار حداقل در مرحله اول جنگ باعث برتری او می شود (نک: جنگ 1967).

تئوریسین های نظامی اسرائیلی بر این عقیده اند که اگر مجری طرح تهاجم استراتژیک، به شیوه اجرای "ضربه اول" تکیه کند فرصت بزرگی را درجهت پیروزی به دست می آورد. لذا اسرائیل در زمینه طرح و اجرای نظریه جنگ پیشگیرانه در استراتژی نظامی خود سابقه ای طولانی دارد و از سال 1948 به بعد ارتش اسرائیل آشکارا این شعار را سرلوحه اقدامات خود قرار داده است: "هجوم را من آغاز می کنم تا خسارات به حداقل کاهش یابد." از این رو تمامی جنگها و نبردهای کوچک و بزرگی که اسرائیل آغازگر آن بوده، جنبه تهاجمی داشته است. در این باره موشه دایان در زمان تصدی پست وزارت دفاع اسرائیل با تأکید بر صفت تهاجمی ارتش اسرائیل، در پاسخ به سؤالی در این زمینه، می گوید:

"نیروهای مسلح اسرائیل، نیروهای تدافعی نیستند، بلکه در واقع این واژه ( ارتش دفاع) معنای مثبت کلمه "نیروهای تهاجمی" می باشد".

وی اضافه می کند: "به نظر من ارتش دفاع اسرائیل یک ارتش دفاعی به معنای نظامی کلمه نیست، این ارتش در تاکتیک نظامی و بخصوص از لحاظ روحیه معنوی، جوجه تیغی نیست که به محض احساس خطر خود را در زیر تیغهایش پنهان کند و منتظر ضربه بماند، بلکه ارتش ما شبیه گاو نری است که هنگام مواجهه با خطر، شاخهایش را تیز کرده، خود را آماده تهاجم می سازد. باید اذعان داشت که این ارتش تا امروز هرگز در حالت تدافعی نبوده است، و این مسأله از لحاظ روانی بسیار حائز اهمیت است.

به این ترتیب، تو قادر خواهی بود در وضعیت تدافعی، حتی اگر روحیه بالایی نداشته باشی، به سبب وضعیت ناامیدکننده و نامطلوب خود، بجنگی. البته توان تهاجم و تسلط بر پایگاههای دشمن را نخواهی داشت."

5 ـ اصل فشارهای جغرافیایی:

شرایط جغرافیایی اقتضا می کند که ارتش اسرائیل از استراتژی تهاجمی پیروی کند. به خصوص آنکه اسرائیل، طی "جنگ 6 روزه" از وضعیت مخاطره آمیز جغرافیایی خویش نگران بود. نسبت بین طول مرزها و عمق اراضی اسرائیل به لحاظ دفاعی بسیار زیان بار است. در عین حال، این وضعیت جغرافیایی، کوتاه بودن خطوط ارتباطی را برای نقل و انتقال نیرو از نقطه ای به نقطه دیگر، امکان پذیر می سازد.

در هرحال، اسرائیل نقطه کوچکی است که پیرامون آن را جهان عرب فرا گرفته و هدفی است که به آسانی می توان هم از طریق دریای سرخ و هم از جانب دریای مدیترانه، با آن جنگید. توپخانه سوریه قادر است شهرکهای مهاجرنشین یهودی در اسرائیل را در نزدیکی"ملبریا" در معرض توپهای دور برد خود قرار دهد. ارتش اردن نیز می تواند با یک تهاجم نظامی به قلب اسرائیل، آن را به دو نیم تقسیم کند. لذا چنین وضعیتی، همواره وحشت عمیقی را در وجود رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است و همین مسأله باعث ایجاد انگیزه برای تهاجم به اعراب در جنگ 1967 شد.

ارتش اسرائیل استراتژی تهاجمی خود را بر انتقال جنگ به داخل سرزمین دشمن قرار داده است، بر همین اساس مناطقی را که اسرائیل طی جنگهای مختلف به تدریج اشغال کرده، به دلیل ضرورت تکمیل استراتژی اش در زمینه انتقال جنگ به سرزمینهای کشورهای عربی بوده است.

یکی از رهبران نظامی اسرائیل گفته است:

"نیروهای ما بر پایه طرح تقسیم، در نوارساحلی قرار دارند ... در صورتی که اعراب ارتفاعات شرق رود اردن را در تملک دارند. در نتیجه اگر ما در موضع دفاعی باقی بمانیم، که البته محال است، آنها می توانند در هر وقت و زمانی که اراده کنند، ما را مورد تهاجم قرار دهند. در سمت شمال، ما جلیل شرقی را در اختیار داریم، که به دلیل وجود اراضی عربی در کوههای غربی، از دریا جدا شده و توسط یک راه باریک در طول "مرج ابن عامر" به منطقه ساحلی ما متصل می شود. چنین است که ما توان حفاظت از جلیل را نخواهیم داشت مگر آنکه برای وسعت بخشیدن به این راه و ایجاد خطوط ارتباطی ثابت، دست به یک تهاجم بزنیم."

گلدامایر نیز در زمان نخست وزیری خود اظهار داشته است: "ما خواهان تضمین امنیت خویش از جانب دیگران نیستیم بلکه بر آنیم تا شرایط مادی و مرزهای امنی را به دست آوریم که به شدت، عدم شروع جنگی دیگر را تضمین کند."

استراتژی ارتش اسرائیل در جنگهای گذشته با اعراب بر این اساس بوده که امتیاز راههای استراتژیک جبهه های عربی در برگیرنده اراضی اسرائیل را از دست اعراب بیرون کشیده و هر جبهه ای را نیز به طور مستقل، درگیر نبرد کند. اسرائیل این مسأله را در تهاجم به "سینا" در سال 1956 و با شروع تهاجم به مصر در 1967 نشان داد و پس از دسترسی به اهداف خود، به جولان و کرانه غربی رود اردن حمله کرد. زیرا مشکل آن در این جنگها بنابر گفته موشه دایان، نحوه تأمین پناهگاهها، سنگرها و خندقها نبود، بلکه شیوه عبور از رود اردن و ورود به سینا و جولان مشکل بوده است.

6 ـ اصل تحرک:

اصل ششم از اصول اساسی جنگ در ارتشاسرائیل، مسأله تحرک است. در اندیشه نظامی اسرائیل، تحرک، نقش مهمی را ایفا می کند. این اصل در زمینه تأمین حرکت نیروها از جایی به جای دیگر برای تحقق استراتژی جنگ در خطوط داخلی از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار است.

از لحاظ تاکتیکی نیز برای در اختیار گرفتن ابتکار عمل و یا پیشروی سریع و بدون توقف به عمق خاک دشمن، ویژگی برجسته ای دارد.

ارتش اسرائیل بر این عقیده است که جنگ در منطقه، سرنوشت خود را به سرعت تعیین می کند و بر این اساس بر ضرورت تحرک و اتخاذ تصمیم هر چه فوری تر، چه در تهاجم و چه در دفاع، تأکید شدیدی دارد. این مفهوم نظری در مقام عمل، ارتش اسرائیل را قادر می سازد که به تحرک سریع با قدرت آتش مؤثر دست یابد. رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل "حاییم بارلو" معتقد است که جنگهای اسرائیل، جنگ تحرکات است و نه جنگ بدون حرکت و یا نبرد در مواضع خودی. نیروهای اسرائیل که در خطوط آتش بس جنگ 1967 حضور داشتند در مواضع ثابت و خطوط دفاعی غیرمتحرک متمرکز نبوده بلکه با قدرت برتر به تحرک و مانور پرداختند.

7 ـ اصل بازدارندگی اتمی:

با توجه به اذعان اسرائیل بر این که پیروزی اش در نبردی آتی حتمی نبوده و امکان شکست نیز وجود دارد، سعی کرده تا این نگرانی خود را با تکیه بر اصل بازدارندگی اتمی رفع کند. این رژیم با آگاهی از اینکه سلاح اتمی در جهان به عنوان بالاترین مرحله تأیید شده بازدارندگی مطرح است؛ به این سلاح تمسک جسته تا سیاست سلطه بر اعراب و تسلط بر امکانات آنها را در منطقه تحکیم بخشد با این حال بهدلایل گوناگون هنوز دسترسی خود به این سلاح را اعلام نکرده است. بعضی از دلایل عبارتند از:

1 ـ اطمینان اسرائیل به برتری اش در زمینه سلاحهای متداول.

2 ـ اسرائیل مطمئن است که توان جلوگیری از پیروزی اعراب در جنگهای آتی را داراست.

3 ـ اسرائیل از عکس العملهای منفی اعلان دسترسی به سلاح اتمی در نزد دول بزرگ و افکار عمومی جهان به خوبی آگاه است،به خصوص که برخی از کشورهای در حال توسعه در آستانه دستیابی به این سلاح هستند که تنشهایی را هم در جهان ایجاد کرده است. از طرف دیگر ممکن است برخی کشورهای مخالف اسرائیل در منطقه با این بهانه که اسرائیل به سلاحهای هسته ای دسترسی دارد، در صدد دستیابی به این سلاح برآیند.

4 ـ مسلح شدن اسرائیل به سلاح اتمی، آرامش خاطر لازم را در آینده برای اسرائیل به وجود خواهد آورد، ولو اینکه همچنین مسأله ای رسما اعلام نشود.

اسرائیل می داند که زمان به سود اعراب خواهد بود، زیرا آنها صاحب توان بیشتری هستند و در نتیجه برتری اسرائیل در یک زمان طولانی تنها با داشتن سلاح اتمی امکان پذیر خواهد گشت.

8 ـ اصل جنگ برق آسا:

در ارتش اسرائیل جنگ برق آسا نتیجه اقدامات متقابل اصول سه گانه تهاجم، غافلگیری و تحرک است. سایر دستاوردها و اهداف استراتژیک نظامی اسرائیل، متأثر از این اصل می باشد. آنچه اسلوب نظامی اسرائیل را از سایر شیوه ها متمایز می کند آن است که جنگ برق آسا را اصل اساسی جنگ می داند.به مهمترین دلایل موجود مبنی بر اهتمام اسرائیل به جنگ برق آسا در زیر اشاره می شود:

1 ـ شرایط جغرافیایی و انسانی.

2 ـ ناپایداری در مقابل جنگ درازمدت و فرسایشی.

3 ـ شکست برای اسرائیل به منزله نابودی است.

4 ـ بازدارندگی اعراب از جنگ.

5 ـ بازدارندگی و برتری و انتقال نبرد به داخل خاک دشمن.

6 ـ اصل واقعیت موجود و بهره برداری از مواضع بین المللی. ارتش اسرائیل جنگ برق آسا را یک اصل می داند زیرا یک حرکت سریع برای درهم کوبیدن کشورهای عربی است، که از نظر توان نظامی، انسانی و اقتصادی در یک نبرد اساسی برتری دارند. اسرائیل در جنگ جهانی دوم که از نمونه های عملی برق آسا از نظر اشکال و شیوه های متعدد آن آکنده بود، از این اصل بهره گرفت.

1) دلایل پذیرفتن اصل جنگ برق آسا توسط اسرائیل:

ژنرال ایگال یادین یکی از رؤسای سابق ستاد مشترک ارتش اسرائیل در مورد علل پذیرش جنگ برق آسا به عنوان یک اصل در طراحی نقشه ها از جانب اسرائیل چنین می گوید: "یک طراح نظامی در هنگام طراحی عملیات می بایست به حقایق اصلی و حاکم توجه کامل داشته باشد. به طور مثال، اشغال مواضعی که دشمن در عقب نشینی از آنها امتناع می ورزد، به فاصله این مواضع نسبت به نیروهای اصلی ما بستگی دارد. به تعبیر دیگر، سرعت اشغال این اهداف رابطه مستقیمی با اهمیت و تأثیر آن در نتایج حاصله دارد. یعنی هر قدر اشغال این اهداف با سرعت بیشتری صورت گیرد، نتایجحاصل از آن مهمتر و بیشتر خواهد بود. همان طور که این اهداف هر قدر به پایگاه های استراتژیک دشمن نزدیکتر باشد، طراحی این نقشه ها باید براساس وقت بسیار محدود ما صورت گیرد.

لازم به تذکر است که این وقت محدود در جنگ اعراب و اسرائیل متأثر از اسباب و عللی غیر از شرایط نبرد است که از آن جمله، احتمال دخالت سازمان ملل متحد برای توقف جنگ می باشد. این مسأله باعث می شود که در بسیاری از اوقات، فرماندهی ارتش اسرائیل ناچار گردد از طرحهایی با تأثیر مستقیم و کوبنده به جای طرحهای درازمدت استفاده کند تا به نتایج بهتری دست یابد. این روش را می توان از طریق بررسی جنگهای گذشته اعراب و اسرائیل مورد ملاحظه قرار داد."

2) اجرای استراتژیک جنگ برق آسا توسط اسرائیل:

نظری به جنگهای اعراب و اسرائیل، این نکته را روشن می کند که اسرائیل در بسیاری از جنگهای خود با اعراب، استراتژی جنگ برق آسا را به کار بسته است. به طور مثال، کمیته دفاع کنیست در جلسه مورخ 20 مه 1967 ضرورت یک جنگ برق آسا را اعلام نمود. قبل از آن، اسحاق را بین رئیس وقت ستاد مشترک ارتش نیز علل این مسأله را با اشاره به دلایل زیر، چنین مطرح کرد:

1 ـ اسرائیل قادر نیست که نیروهای خود را برای مدتی طولانی در مرزها نگه دارد.

2 ـ روحیه شهروندان، پایین آمده و ترس و وحشت به آرامی در میان آنها منتشر می گردد.

3 ـ اعراب بیش از اسرائیل قادر به توسعه تسلیحات خود هستند.

4 ـ دولتهای عربی هنوز هم آمادگی استراتژیک لازم را ندارند و باید این فرصت را غنیمت شمرد.5 ـ در صورتی که اسرائیل در حال حاضر به یک جنگ برق آسا دست نزند، گرفتار یک جنگ فرسایشی خواهد شد.

6 ـ اگر امروز اسرائیل جنگ را در خارج از مرزهایش به ویژه در سینا آغاز نکند، در آینده سرزمین اسرائیل میدان آن نبرد خواهد بود.

9 ـ اصل حفظ هدف و تداوم آن:

ویژگی خاص استراتژی اسرائیل و به خصوص استراتژی نظامی آن، روشنی هدف استراتژیک، در مراحل مختلف آن است. رهبری اسرائیل توانسته است جامعه خود را برای بسیج مناسب در مورد هر هدفی آماده سازد به طوری که حتی اگر شرایط سرپیچی از آن مهیا باشد، هرگز کسی از آن عدول نمی کند. اسرائیل در تعیین هدف از یک شیوه گام به گام بهره جسته تا مانع برانگیختن افکار عمومی جهان گردد. به این صورت که با اعلان یک هدف نزدیک چنان عمل می کند که گویی هدف نهایی است، ولی پس از رسیدن به آن هدف، براساس اهداف مشخص در طرح کلی استراتژی خود، جهت وصول به هدفی دیگر، گام برمی دارد. اسرائیل این شیوه را از هیتلر آموخت که برای دستیابی به هر هدفی از اهداف خویش، آن را تنها و آخرین هدف وانمود می کرد و از این راه، به پیروزیهای چشمگیری دست می یافت.

موشه دایان در مصاحبه با روزنامه "اورشلیم پست" در این زمینه به شرح استراتژی اسرائیل پرداخت.

وی در پاسخ به این سؤال که دشمن شما چه کسانی هستند گفته است:

هرکس چه از طریق سیاسی و چه از طریقنظامی با ما بجنگد، دشمن ما محسوب می گردد.

در جای دیگر نیز در خصوص اهداف صهیونیسم گفته است:

از گذشته تا به حال معتقد بوده ام که در زمینه سیاسی، نیازها و مسائلی وجود دارد که در گذشته وجود نداشته است، چنان که نیازهای گذشته، در حال حاضر بروز نمی کند. اما در عمل، میراث گذشته، سنگ بنیادین اهداف امروز صهیونیسم است.

10 ـ اصل غلبه بر مقاومت طبیعت:

طراحان استراتژی اسرائیل برای جبران کمبود نیروی انسانی، همیشه از درگیری مستقیم با ارتشهای عربی اجتناب ورزیده تا از اتلاف نیروی انسانی خود در مقابل حجم وسیع نیروی انسانی اعراب، جلوگیری کنند. به این ترتیب اندیشه نظامی اسرائیل، اصل غلبه بر مقاومت طبیعت را به جای غلبه بر مقاومت دشمن ـ اعراب ـ برگزیده است. ارتش اسرائیل در حملات خود در جنگ 1956 تا پایان جنگ 1973، از اصل عبور از موانع طبیعی مثل کوهها، تپه های صعب العبور و ایجاد راههایی در دره ها و سراشیبی های تند این مناطق، استفاده کرده است تا از مقابله با اعراب که در دره ها، موانع و مراکز تجمع خود، حضور داشتند، پرهیز کند.

ارتش اسرائیل، در جنگ 1973، از طریق معبر "دفرسوار" در طول "دریاچه های شور" تهاجم خود را آغاز کرد و در این منطقه با اینکه کمترین تجمع نیروهای مصری وجود داشت و موانع طبیعی موجود عبور نیروها را بسیار مشکل می کرد، از ایجاد شکاف بین ارتش اول در جنوب و ارتش دوم در شمال، پرهیز کرد و در این راستا نیروهای آن در جبهه اردن نیز سعی داشتند در منطقه دره رود اردن با عبور ازمعابر صعب العبور رودخانه ها و بالا رفتن از دیواره مرتفع کوهها توسط نردبان و سایر وسایل، از برخورد مستقیم با سنگر کمین گشتیهای ارتش اردن پرهیز کنند. این اصل، از مهمترین اصولی است که ارتش اسرائیل بر آن تکیه می زند.

مآخذ:

  1. مرکز الدراسات السیاسة و الاستراتیجیة (مؤسسة الاهرام) العسکریة الصهیونیة، جزء ان، القاهره 1972.
  2. آلون، ایگان: اِنشاء و تکوین الجیش الاسرائیلی، بیروت (مترجم).
  3. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، (حوزه نظامی ـ امنیتی) 27/12/1382، شماره 2ـ217.
  4. عبداللهی اسماعیل و زیبایی مهدی: "برآورد استراتژیک اسرائیل، تهران، اسفند 1381.
  5. شاپیر یفتاح. اس. راه حلهای نامتعارف برای معماهای نامتعارف؟ (دکترین امنیتی اسرائیل در قرن بیست و یکم)، احمد رشیدی، بی جا.
  6. طلاس، مصطفی: نظری بر استراتژی صهیونیسم، دمشق، سوریه.
  7. دجانی، احمد صدقی: وقایع بعد حرب رمضان، چاپ اول، بیروت 1974.
  8. ربابعه، اسماعیل غازی: استراتژی اسرائیل، ترجمه محمدرضا فاطمی، نشر سفیر، 1368.
  9. Ben Gurion,D: Rebirth and Desting of Israel, London 1959.
  10. The International Institute for Strategic Studies: The Military Balance 1981-1982, London.
  11. Perlmutter, A.: Military and Politics In
  12. Israel, London 1969.
  13. http://www.cia.gov. enpage=Blankpage$$en Display=view$$en Dispwhat=zone$$enzone=About Us.