نهاد نظامی اسرائیل و نظامی گری جامعه اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


جوامع وطن گزینی (چه در آمریکای شمالی و چه در آفریقای جنوبی) از ویژگی نظامی برخوردارند؛ زیرا ساکنان اصلی با آنها درگیر می شوند. اسرائیل نیز به هیچ وجه از این قاعده مستثنی نیست؛ زیرا صرفا بخشی از یک روند کلی تکراری است که در جنبش صهیونیسم تجلّی یافته است. و چون یکی از مسائلی که عقیده صهیونیسم بر آن استوار شده، ایمان مطلق به نظامی گری است رژیم صهیونیستی نیز تحت تأثیر نظامی گری ظالمانه ای قرار دارد که در بخشهای گوناگون آن ریشه دوانیده و بر تمام مؤسسه ها و ارکان اشراف دارد و بر فرهنگ و شخص تأثیر می گذارد.

پیش از سال 1948، نهادهای نظامی و شبه نظامی پا به عرصه وجود نهادند که همه آنها در یک نهاد که همان نهاد نظامی اسرائیل است و ستون فقرات تجمع اسکانی صهیونیستی را تشکیل می دهد ادغام شده اند. البته این شکل گیری نهاد نظامی برگرفته از نوع تفکر نظامی گری بنیانگذاران رژیم صهیونیستی است. رهبران جنبش صهیونیسم و بنیانگذاران رژیم صهیونیستی با این باور کار خود را آغاز کردند که دولت صهیونیستی برای همیشه در بحران "موجودیت" دست و پا می زند و علت آن هم این است که در قلب یک منطقه عربی قرار گرفته است که هرگز آن را به رسمیت نمی شناسد و در این منطقه ایمن نخواهد بود.

نتیجه ای که رهبران جنبش صهیونیسم به آن رسیده بودند، این بود که جنگ میان عربها و دولتصهیونیستی یک نبرد بر سر موجودیت است نه بر سر مرزها و زمین و منابع طبیعی. به همین خاطر راهبرد صهیونیستها در این خصوص برای فیصله دادن به این نبرد به نفع خود استفاده از "زور" بود و زور همجنبه نظامی دارد و همین امر به حاکمیت خوی نظامی بر همه جامعه صهیونیستی انجامید، تا جایی که دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر صهیونیستی اظهار داشت: "اسرائیل عبارت از یک جامعه متشکل از جنگجویان است."

بن گوریون این گونه صادقانه به تأثیر نظامی گری در جامعه صهیونیست اعتراف می کند. این جامعه که قدرت را امری مقدس می انگارد، تنها به ارزشهای برخاسته از قدرت احترام می گذارد.

از اینجا باید گفت که جامعه صهیونیست یک فرایند نظامی گری متوالی را طی می کند. سیاستمداران ژنرالهای بازنشسته هستند و مدیران نهادهای اقتصادی هم از فارغ التحصیلان ارتش بوده و روزنامه ها و رسانه های گروهی نیز مملو از تحلیلگرانی هستند که عمر خود را در ارتش سپری کرده و اکنون پس از بازنشستگی به فعالیت رسانه ای روی آورده اند.

از این رو جامعه اسرائیل، یک جامعه شدیدا نظامی است؛ زیرا همه اسرائیلی ها که می توانند سلاح به دست بگیرند، چه مرد و چه زن باید خدمت نظامی را بگذرانند. بنابراین، توصیف "جامعه مسلح" یا "امت مسلح" که خود اسرائیلی ها آن را عنوان می کنند بر این جامعه صدق می کند.

در حقیقت، در نظام سیاسی اسرائیل، فرهنگ و ارزشهای نظامی ارزشهای دیگر برتر و بالاترند، و ناگهان، فرد با هر موقعیت و جایگاهی که به گونه ای عضو مجموعه نظامی است از افراد دیگر برتر است. گاهی درآمدها و امکانات و گاهی تمام جامعه جهت گیری نظامی اتخاذ می کند، و به صورت ملتی مسلح درمی آید و به یکباره مملکت به صورت قلعه ای نظامی درمی آید. این روح نظامی سرکش، ابعاد متعددی به خود گرفته و به چهره های گوناگونی نمایان شده، و در پس ادعاها و دلایل واهی پنهان شده، و در پی تحقق اهداف گوناگون و متعدد است.

نهاد نظامی اسرائیل، از عناصر نظامی جامعه اسرائیل تشکیل می شود. ستاد ارتش اسرائیل و افسران حرفه ای آن، دستگاه های مختلف اطلاعاتی، بنیادهای مطالعات راهبردی و تشکل های مختلف وابسته به ارتش، دسته های افسران سابق که مسؤولیت های راهبردی را که در سراسر کشور به عهده دارند، نیروهای پلیس و بالاخره سیاستمدارانی که زندگی و موضع گیریشان با نقش ارتش در ارتباط است، همه اینها، نهاد نظامی اسرائیل را تشکیل می دهند.

با این حال، به علت اسکانی بودن کشور صهیونیستی و بی تاریخ بودن آن، و در نتیجه به علت ضرورت توسل اسرائیل به خشونت برای اجرای هر گونه برنامه، تعیین مرزهای فعالیت و اقدامات نهاد نظامی اسرائیل بسیار دشوار است.

بنابراین می بینیم که اجرای بیشتر فعالیت ها در اسرائیل، هم جنبه غیرنظامی و هم جنبه نظامی دارد و از آن جا بیشتر نیروی ارتش را نیروهای ذخیره تشکیل می دهند، لذا تفکیک میان غیرنظامیان و نظامیان، دشوار است و پیدا کردن مرزهای میان نخبگان نظامی و نخبگان سیاسی امکان پذیر نیست؛ زیرا نخبگان در این دو دسته، نقش های خود را جابه جا می کنند و در احزاب، هیستادروت، پارلمان و دیگر سازمان ها با یکدیگر متحد می شوند.

نهاد نظامی اسرائیل صرف؛ یک ابزار مسلح برای تحقق اهداف سیاسی و منافع حیاتی اسرائیل نیست، بلکه در بیشتر زمینه های زندگی سیاسی نفوذ دارد: از تأسیس شهرک ها، سازماندهی مهاجرت به اسرائیل، ایجاد هماهنگی میان مهاجران به اسرائیل، سازماندهی برنامه های آموزشی نیروهای ارتش، نظارت با دستگاه های تبلیغاتی و هدایت آنها، توسعه پژوهش عملی گرفته تا تعیین میزان بودجه نظامی ـ که بر اوضاع کلی اقتصاد کشور تأثیر می گذارد ـ اعمال نفوذ در زمینه صنعت، به ویژه صنایع جنگی و الکترونیکی و در مورد نیروهای شاغل و توسعه اداری. نهاد نظامی در تعیین وضعیت زمین های اشغالی عربی و تعیین زمین هایی که باید ضمیمه اسرائیل شود و در اخراج اعراب از این زمین ها نیز نقش مهمی ایفا می کند.

علاوه بر این، نهاد نظامی به هدف هماهنگی و پیگیری امور، با بیشتر دستگاه های کشور، مثل وزارت های امور خارجه، دارایی، بازرگانی، صنایع، کار، آموزش و پرورش، کشاورزی و امور مذهبی و پلیس، روابط نزدیکی دارد. نهاد نظامی، شبکه روابط خارجی نیز دارد که در زمینه دستیابی به اطلاعات یا اسلحه، انجام عملیات سری در خارج و آموزش نظامی نیروهای کشورهای در حال توسعه فعالیت می کند.

وزارت دفاع اسرائیل و سران ارتش دفاعی اسرائیل، مرکز قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. چنین وضعیتی در هیچ جای جهان نظیر ندارد مگر در برخی از رژیم های دیکتاتوری نظامی مثل آفریقای جنوبی (پیش از فروپاشی رژیم تبعیض نژادی). حجم مواردی که نهاد نظامی اسرائیل در آن دخالت می کند، نمونه گویایی از نقش نظامیان در این کشور است. این نقش، ناشی از بُعد تاریخی کارکرد نظامی است که از زمان پیدایش رژیم صهیونیستی وجود داشته است و همین مسأله، نظامی گری جامعه اسرائیل را در همه زمینه ها امری حتمی گردانده به طوری که آثار و نشانه های نظامی گری، در تمامی سطوح رژیم صهیونیستی بارز و آشکار است. تمامی افراد، علی رغم اختلاف سطوح و جایگاهشان، عضو مجموعه نظامی صهیونیستی هستند. تمام مؤسسه ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم، با دستگاه نظامی آن رژیم در ارتباط هستند. کمااینکه تقویت، تثبیت، پشتیبانی و تأیید فرهنگ و ارزشهای موجود در رژیم صهیونیستی، در فضایی نظامی دور می زند. به گونه ای که جامعه صهیونیستی به صورت دژی مسلح یا ملتی مسلح درآمده است. در سایه این رژیم سیاسی، تشخیص نظامی از غیر نظامی دشوار شده است، یا اینکه می توان گفت ایجاد حد و مرزی بین ابعاد نظامی و غیرنظامی در جامعه صهیونیستی، تلاشی است که نتیجه ای در برندارد.

در ذیل، نظامی گری جامعه اسرائیل در زمینه های سیاسی، آموزشی و تربیتی و نیز در حوزه اقتصادی بررسی می شود.

الف ـ نظامی کردن نظام سیاسی:

قدرت و نفوذ نهاد نظامی در نظام سیاسی اسرائیل، ناشی از آن است که مهم ترین مسأله در این کشور، جنگ و صلح است. مأموریت نظامی این کشور، چه در زمان صلح ـ به علت تنوع وظایف اینکشور ـ و چه در زمان جنگ ـ به علت ضرورت حفظ بقاء ذاتی کشور و تحمیل سلطه آن ـ بر امور سیاسی تقدم دارد.

بنابراین می بینیم نظامیانی که در ستاد مرکزی نظامی فعالیت می کنند در برنامه ریزی راهبردی اسرائیل، نقش تعیین کننده ای ایفا می کنند و حتی آن را در انحصار خود دارند. آنها هستند که برنامه های راهبردی را وضع می کنند و گام های تاکتیکی را برمی دارند. به استثنای نظامیان اتحاد شوروی سابق، می توان گفت که ارتش اسرائیل، تنها نهاد نظامی در جهان است که در همه مسایل راهبردی و تاکتیکی تقریبا از سلطه کامل برخوردار است.

وزارت دفاع اسرائیل نیز به مهم ترین مرکز در میان مراکز قدرت اسرائیل تبدیل شده است. اهمیت این وزارت، پس از تجاوز سال 1967 افزایش یافته و اغلب، با عالی ترین مقام در اسرائیل، یعنی نخست وزیری هم تراز بوده است. به طوری که بسیاری از نخست وزیران قبلاً وزیر دفاع بوده اند و اغلب علاوه بر نخست وزیری، مقام وزارت دفاع را نیز برای خود حفظ می کنند. از نمونه های آن بن گوریون است که در طول زندگی سیاسی خود، هم نخست وزیر و هم وزیر دفاع بود. بگین و اسحاق رابین نیز همین وضعیت را داشتند. رابین در زمانی که به قتل رسید، هم نخست وزیر و هم وزیر دفاع بود.

روابط میان این مثلث (یعنی نخست وزیر، وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش) محور روابط نظامی و غیرنظامی است و هر گونه تزلزلی در آن پیامدهای بحرانی به بار می آورد. چنین تزلزلی دو بار در تاریخ اسرائیل به وجود آمد. یکی از آن دو در سال 1954 میان شارت، لافون و دایان و دیگری در سال های 1981 تا 1983 میان بگین، شارون و ایتان رخ داد.

علائمی وجود دارد که در رابطه میان نهاد نظامی و نتانیاهو نیز تنش هایی وجود داشت که این مسأله را بعدا تشریح خواهیم کرد. معمولاً رقابت میان وزیر دفاع و نخست وزیر درمی گیرد و رئیس ستاد ارتش جانب یکی از آن دو را می گیرد تا او را در برابر رقیبش تقویت کند.

احزاب اسرائیل، به ویژه پس از جنگ 1967 همواره تلاش کرده اند تا فرماندهان برجسته نظامی را به سوی خود جذب کنند تا میزان بیشتری از آراء را نصیب خود سازند. لذا پیش از آن که این فرماندهان، مقام خود را از دست بدهند با آنها تماس برقرار می کنند. پارلمان اسرائیل در سال 1973 به فرماندهان ارتش اجازه داد تا در انتخابات شرکت کنند تا بدین ترتیب فرماندهان نظامی بتوانند وارد امور ساسی شوند.

نهاد نظامی در اسرائیل، منبع اصلی تربیت نیرو برای عالی ترین مقام های دولتی و مناصب سیاسی حزبی به شمار می رود به طوری که این مناصب حزبی گذرگاه تقریبا الزامی برای دستیابی به مقام های دولتی به شمار می رود. تحقیقات نشان می دهد که 10 درصد از افسران بازنشسته، به فعالیت سیاسی روی می آورند.

اداره وضعیت امنیتی در مناطق اشغالی، چه پس از جنگ 1967 یا پس از عملیات استقرار مجدد در پی توافق اسلو 2 یا برای مقابله با جنبش های مقاومت اسلامی که هنوز سلاح خود را به زمین نگذاشته اند (مثل جنبش های حماس و جهاداسلامی) وزارت دفاع و فرماندهان نظامی و دستگاه های اطلاعاتی نظامی و نیروهای پلیس در مناطق اشغالی را به منزله یک دولت کوچک قرار داده است که فعالیت های نظامی و سیاسی مهمی انجام می دهد.

سیاست خارجی اسرائیل نیز تحت تأثیر نهاد نظامی است. سال هاست که ریاست ستاد ارتش و دستگاه امنیتی، تنها مراجعی هستند که اوضاع امنیتی را در کنترل خود دارند. همان گونه که شلومو گازت، رئیس سابق اطلاعات ارتش اسرائیل می گوید، در نهادهای کشوری و غیرنظامی، مشابه رئیس ستاد ارتش را نمی توان یافت و بخش اطلاعات ارتش نیز امور امنیتی کشور را به طور کامل در کنترل خود دارد و می تواند در هر امری تحقیق و تفحص کند.

ب ـ نظامی کردن نظام آموزشی و تربیتی:

در چارچوب فرایند مستمره نظامی گری، روند آموزش در رژیم صهیونیستی نیز سیری نظامی را طی کرده است. خانم ارنا کازین پژوهشگر و نویسنده صهیونیستی در این باره می گوید: "کسی که روشها و متدهای آموزشی همه مقاطع تحصیلی مدارس اسرائیل را مطالعه می کند، باید به رویکرد کلی بخش آموزش براساس روحیه نظام گری و خدمت به ارتش و آماده ساختن کودک برای اینکه در آینده به یک جنگجو تبدیل شود و تأسی آن از اسپارتها توجه کرد."

این روحیه از سال 1948 یعنی زمان شکل گیری "اسرائیل" در جریان بوده و در همه نهادهای رسمی و غیر رسمی رژیم صهیونیستی در چارچوب شکل دهی به شخصیت انسان صهیونیست رسوخ یافته است. انسان یهودی که از نظر آنها هفت ارتش عربی را شکست داده و دولتی را پس از هزار سال تشکیل داد. بنیانگذاران فلسفه آموزش "اسرائیل" آرزو دارند که این مسئله و دیگر داستانهای اسطوره ای را در اذهان کودکان و جوانان صهیونیست جا اندازند.

پژوهشگران رژیم صهیونیستی اتفاق نظر دارند که این روحیه پس از جنگ سال 1967 میلادی و پیروزی بزرگ "اسرائیل" در جنگ شش روزه علیه مصر، سوریه و اردن تقویت شده است.

فرایند نظامی گری بخش آموزش رژیم صهیونیستی سه مرحله را طی می کند:

1 ـ نهادینه کردن مفاهیم نظامی و قدرت در اذهان دانش آموزان.

2 ـ مکلف کردن نهادهای نظامی به اداره نهادهای آموزشی و پرداختن به شغل تدریس.

3 ـ تأسیس مدارس دینی نظامی که خطرناک ترین مظاهر نظامی گری بخش آموزش رژیم صهیونیستی محسوب می شود.

دانش آموزان در این مدارس براساس اصول نظامی و تندروی دینی تربیت می شوند.

تربیت نظامی در "اسرائیل" به طرق و شیوه های مختلفی صورت می گیرد و دستگاه آموزش آن تلاش می کند که آگاهی و رشد فکری کودکان صهیونیست را از همان اوان کودکی با اصول و مفاهیم نظامی در هم آویزد و عجین کند.

مدیران مهد کودکها اردوهای مداوم بهپادگانهای نظامی ارتش صهیونیستی برگزار و سعی می کند که هر کودک در حالی که بر روی تانک رفته، عکس یادگاری بگیرد تا این گونه ابزارهای نظامی و مفاهیم نظامی در ذهن وی نقش بندد. پس از آن پرچم و آرم مخصوص ارتش در میان کودکان توزیع می شود تا آن را در کودکستانها قرار دهند. این در حالی است که هیچ توجهی به آموزش ارزشهای دموکراسی و برابری که رژیم صهیونیستی مدعی است تقدیس این ارزشهاست، نمی شود.

همچنین دبیرستانها اردوهایی را برای دانش آموزان خود به پایگاههای ارتش برگزار می کنند و دانش آموزان با مانورها و آموزشهای ارتش آشنا می شوند و همچنین اردوهایی برای این دانش آموزان به پایگاهها و اماکنی که در آنها جنگهایی میان ارتش صهیونیستی و ارتشهای عربی روی داده است، برگزار می شود.

مدیران مدارس "اسرائیل" دانش آموزان صهیونیست را به خریدن هدایا و اعطای آنها به نظامیان و سربازان یهودی وادار می کنند. به ویژه نظامیانی که به تازگی به فلسطین اشغالی مهاجرت کرده و به دور از خانواده هایشان هستند.

این در حالی است که مدیران مدارس صهیونیستی هیچ تلاشی از خود برای اقناع دانش آموزان برای ارسال چنین هدایایی به فقرا، مستمندان و بیماران و غیره نشان نمی دهند.

در عین حال دانش آموزان صهیونیست نامه هایی برای نظامیان صهیونیست می فرستند و از تلاش آنها برای "حمایت از امنیت اسرائیل و ملت" قدردانی می کنند.

از جمله مواد درسی مدارس "اسرائیل" تاریخ جنگهای عربی و صهیونیستی و زندگینامه فرماندهان عالی رتبه نظامی است که در این جنگها "دستاوردهایی" به دست آورده اند و از دانش آموزان خواسته می شود که درباره زندگینامه این فرماندهان انشا بنویسند.

یکی از نمونه هایی که نظامی گری روند آموزشی در "اسرائیل" را به شکل واضح نشان می دهد، کتاب ریاضی کلاس پنجم دبستان است که مردخای فاشستوم آن را تألیف کرده است. مسائل و تمرینهای این کتاب درباره ارتش صهیونیستی و فعالیتهای آن است و از دانش آموزان صهیونیستی خواسته می شود که به آنها جواب دهند. به عنوان مثال یکی از تمرینات این کتاب این سؤال است: از 6340 نظامی آموزش دیده از 2070 نظامی خواسته شده است که به یگان چتربازان بپیوندد، و 1745 نظامی دیگر هم قرار است که به نیروی زمینی بپیوندد، اکنون چند نظامی آموزش دیده باقی مانده است؟

برگزاری اردوهایی برای بازدید از نمایشگاههای هنری که یاد و خاطره نظامیان صهیونیست کشته شده در جنگهای "اسرائیل" را گرامی می دارد، از جمله موزه "یاد لبنیم" یکی دیگر از جلوه های تثبیت نظامی گری در بخش آموزش رژیم صهیونیستی است.

خانم فیرد شمرون پژوهشگر امور تربیتی و روان شناسی می گوید: "به این شیوه از هنر برای سرپوش نهادن بر جنبه زشت جنگ استفاده می شود."

وی می افزاید که در خارج از مدارس دانش آموزان تابلوهایی تجاری مشاهده می کنند که ارتش را تقدیس می کنند. به عنوان مثال شرکت شیر ولبنیات "ژ" برچسبهای تبلیغاتی بر روی آنها نوشته شده است: "50 درصد برای چتربازان، 50 درصد برای تیپ گولانی و 100 درصد برای خانواده.

از سوی دیگر، در چارچوب فعالیتهای رادیو مدرسه، دانش آموزان از ژنرالها و افسران عالی رتبه ارتش و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی دعوت و با آنها مصاحبه می کنند و بقیه دانش آموزان نیز سؤالات خود را مطرح می کنند.

در کنار همه اینها، تیپها و واحدهای مختلف ارتش صهیونیستی تابلوهای تبلیغاتی در حیات مدارس و کلاسهای آنها نصب می کنند که در آنها دانش آموزان مقطع دبیرستان تشویق می شوند که پس از خدمت اجباری خود در ارتش بمانند و در آن خدمت کنند.

علی رغم اینکه خدمت نظامی در ارتش اسرائیل اجباری است، اما سربازان این اجازه را دارند که پس از پایان دوره خدمت خود به استخدام ارتش درآیند و به عضویت هر یگانی که دوست دارند، درآیند.

همچنین مدارس صهیونیستی با بخش جذب نیروی انسانی ستاد مشترک ارتش "اسرائیل" برای برگزاری دوره های آموزشی برای دانش آموزان دوره دبیرستان با هدف آماده کردن آنها جهت خدمت در ارتش همکاری می کنند.

دکتر ریلی مزالی پژوهشگر امور تربیتی نیز می گوید که افسران و نظامیان صهیونیست وارد کلاسهای درس دانش آموزان می شوند و درباره فجایعی که ارتش صهیونیستی مرتکب شده است، برای آنها سخن می گویند بدون اینکه اولیای دانش آموزان نسبت به مسئله کوچکترین اعتراضی داشته باشند.

ج ـ نظامی کردن اقتصاد:

اقتصاد اسرائیل، به ویژه پس از جنگ 1967، گرایش نظامی پیدا کرد به طوری که تولیدات نظامی مهم ترین بخش تولیدی و صادرات آن را تشکیل می داد.

دلایل متعددی وجود دارد که این امر را تأیید می کند:

افزایش هزینه نظامی از 18 درصد در سال 1985 و 1986، به 33 درصد به طوری که این هزینه ها یک سوم بودجه کشور را در برگرفت. تعهدات نظامی و هزینه های صنایع نظامی و تنوع آن (نظیر موشکها، ماهواره ها و سلاح های اتمی) نیز افزایش پیدا کرد.

افزایش حجم بخش صنایع نظامی (چه بخش پشتیبانی و چه بخش تولید) به طوری که این بخش، چه از نظر میزان سرمایه و از چه نظر تعداد نیروی کار، به بزرگترین بخش صنعتی در اسرائیل تبدیل شد و 40 درصد از کل صنعت اسرائیل را تشکیل داد.

همکاری بخش صنایع نظامی با شرکت های بزرگ خارجی که شعبه هایی در اسرائیل دارند و با دیگر شرکت های اسرائیلی. این همکاری باعث شد که آنها بیش از هر کسی از دلالی در این زمینه سود ببرند و حتی جزو سرمایه داران بزرگ جامعه اسرائیل شوند.

توسعه روزافزون صادرات اسلحه و افزایش میزان آن در صادرات صنعتی به طوری که اکنون صادرات اسلحه، پس از الماس و گردشگری، سومینمنبع جذب درآمد اسرائیل است.

بازنشستگی بزرگان ارتش به معنای خانه نشینی آنها نیست، بلکه به معنای آن است که آنها اداره شرکت های اسلحه سازی و اداره بانک ها، مؤسسات خصوصی و دولتی و هیستادروتی را به دست می گیرند به طوری که براساس برخی از برآوردها، آنها سه چهارم مدیران نهادهای مختلف اقتصادی را تشکیل می دهند.

اسرائیل از زمان تأسیس خود، هزینه های نظامی را در اولویت قرار می داده است؛ زیرا راهبرد اسرائیل این بوده است که ارتش اسرائیل را همواره به عنوان قدرتمندترین نیروی نظامی در منطقه حفظ کند. این راهبرد مستلزم آن است که جدیدترین سلاح های پیشرفته و تازه ترین فن آوری های روز، به خدمت گرفته شود.

بنابراین حجم هزینه های نظامی روبه افزایش گذاشت؛ مثلاً بودجه نظامی در اوایل دهه پنجاه، ده درصد از تولید ناخالص ملی را تشکیل می داد اما با هر جنگ جدید افزایش می یافت تا این که پس از سال 1973 به 8/32 درصد رسید که این بالاترین میزان در جهان است. سهم بودجه نظامی از تولید ناخالص ملی، از میزان مشابه آن در سوریه و مصر ـ که در نزاع اعراب و اسرائیل بار اصلی را به دوش می کشند ـ نیز بیشتر است.

این نکته مهم، قابل ملاحظه است که افزایش هنگفت بودجه نظامی که بی درنگ پس از جنگ 1967 آغاز شد در درجه اول به کمک های آمریکا متکی بود و اگر این کمک ها نبود، اقتصاد اسرائیل نمی توانست بار این هزینه های سنگین را تحمل کند.

میزان هزینه های نظامی همواره رو به افزایش است. دولت نتانیاهو نیز نه تنها به وعده خود، مبنی بر کاهش بودجه نظامی به میزان 5 میلیارد شِکل (6/1 میلیارد دلار) عمل نکرد، بلکه بودجه نظامی را در سال 1997 بیش از دو میلیارد شکل افزایش داد که این امر، محوریت نهاد نظامی را در کشور صهیونیستی تقویت می کند. افزایش کلان بودجه نظامی با رشد صنعت اسلحه سازی همراه شد و این صنعت در اولویت قرار گرفت تا اسرائیل از لحاظ تسلیحات، خودکفا شود. یکی از علل آن این بود که پس از جنگ 1967، فرانسه فروش سلاح به اسرائیل را تحریم کرده بود.

رشد اسلحه سازی و پیشرفت زیاد آن، رشد آن چه را که "مجتمع نظامی ـ صنعتی" خوانده می شود نیز در پی داشت. علت آن این بود که شمار زیادی از تأسیسات صنعتی، عمدتا به قراردادهایی که از وزارت دفاع دریافت می داشتند متکی شده بودند؛ بنابراین به نفع این تأسیسات بود که ژنرال ها و افسران سابق، اداره آن را به عهده گیرند. افسران ارتش اسرائیل در سن نسبتا پایین (چهل سالگی) بازنشسته می شوند؛ لذا این امکان را پیدا می کنند که شغل جدیدی را در پیش گیرند و طبیعی است که آن شغل، مدیریت شرکت های صنعتی ـ که با صنعت اسلحه سازی ارتباط دارد ـ باشد؛ زیرا آنها هم با اسلحه آشنایی دارند و هم می توانند از روابطشان با ارتش استفاده کنند.

پدیده مجتمع نظامی ـ صنعتی در همه کشورهای صنعتی به ویژه ایالات متحده آمریکا وجود دارد. اما این موضوع در اسرائیل اهمیت خاصی دارد؛زیرا این پدیده، مکمل پدیده مجتمع نظامی ـ سیاسی است که از زمان تأسیس کشور اسرائیل تکوین یافته است؛ این ژنرال های ارتش هستند که پس از بازنشستگی، مراکز رهبری سیاسی را اشغال می کنند؛ مثلاً رئیس جمهور (وایزمن) فرمانده نیروی هوایی و نخست وزیر (رابین) رئیس ستاد ارتش بودند و چهار تن دیگر از رؤسای ستاد ارتش (موشه دایان، حاییم بار، بارلو یادین و رافائل ایتان) بعدا وزیر دفاع شدند.

نظامی گری جامعه اسرائیل، علاوه بر نقش کارکردی این کشور ـ سیاست خارجی اسرائیل را تحت تأثیر خود قرار داده است؛ به طوری که اسرائیل، به منبعی تبدیل شده که به مناطق گسترده ای از جهان، مثل کشورهای آمریکای لاتین و برخی از کشورهای آسیایی و حتی برخی از کشورهای سوسیالیستی سابق، آموزش های نظامی و امنیتی ارائه می دهد. علی رغم نظامی گری جامعه اسرائیل از نظر سیاسی و اقتصادی، اخیرا جایگاه نهاد نظامی اندکی متزلزل شده است؛ زیرا با آن که این نهاد، یک ساختار واحد و یکپارچه است، اما عنصر اشکنازی ـ همان طور که بر کل کشور صهیونیستی تسلط دارد ـ بر این نهاد نیز مسلط است. در حالی که سفارادها و یهودیان شرقی وضعیت نامساعدی دارند و با آن که برخی از یهودیان شرقی ارتقاء یافته اند و مناصب فرماندهی مهمی را به دست آورده اند، اما بیشتر این مناصب فرماندهی همچنان در دست اشکنازی ها قرار دارد.

به علاوه درهای خاصی نیز وجود دارد که تنها به روی اشکنازها و غربی ها باز می شود؛ مثل دستگاه های اطلاعاتی و نیروی هوایی و دیگر نهادهای حساس که پس از بازنشستگی از این نهادها، موقعیت های برجسته اجتماعی در انتظار آنان است. علاوه بر این، کسانی که اشکنازی یا غربی نباشند به آسانی نمی توانند ارتقاء یابند که این نشان دهنده آن است که درهای تحرک اجتماعی بر روی سفارادها بسته است و تبعیض نژادی به واقعیتی طبقاتی تبدیل شده است و نهاد نظامی از کوره ذوب و ابزار مهمی برای تسلط بر سرزمین فلسطین و سرکوب ساکنان آن، به میدان دیگری برای نزاع میان سفارادها و اشکنازها تبدیل شده است.

اگرچه حالت جنگی باعث می شود که نهاد نظامی در زندگی اسرائیلیان محوریت پیدا کند، اما پیدایش نهادهای دیگر که نقش رهبری دارند (مثل تشکل های روشنفکری، شرکت ها، پژوهشکده ها و دانشگاه ها) از یکه تازی نهاد نظامی در رهبری جامعه کاست. شکست ارتش اسرائیل در اکتبر 1973 و در جنوب لبان و ناتوانی آن در برابر انتفاضه، جایگاه نهاد نظامی و بسیاری از چهره های آن را متزلزل کرد و نظریه امنیت اسرائیل را زیر سؤال برد.

روند سازش کنونی در نزاع اعراب و اسرائیل، جایگاه ارتش اسرائیل را در محافل این کشور تضعیف نموده است. علاوه بر این، افزایش گرایش به لذت جویی و مصرف، بسیاری از جوانان را از خدمت نظامی روی گردان و گریزان کرده است.

اخیرا روابط نهاد نظامی و بنیامین نتانیاهو ـ نخست وزیری که با رأی مستقیم مردم انتخاب شده است ـ رو به تنش نهاد و بحرانی شد. این وضعیت ناشی از آن است که وی می کوشید تا چارچوب جدیدی برای ماهیت نقش نهاد نظامی در نظام سیاسی اسرائیل وضع کند تا این نهاد دیگر در صحنهسیاست اسرائیل، عامل اصلی نباشد، بلکه تنها یکی از ابزارهای فراگیر قدرت کشور باشد؛ یعنی ارتش اسرائیل، به یک "نیروی حرفه ای" تبدیل شود نه یک "نیروی فشار سیاسی".

این موضع نتانیاهو با شعار "امنیت پیش از صلح" که او سر می دهد تعارض دارد؛ چه این شعار مستلزم آن است که نقش نهاد نظامی در زندگی سیاسی افزایش یابد. اما نتانیاهو تلاش می کند تا در ماهیت نظام سیاسی اسرائیل، دگرگونی ایجاد کند تا هرچه بیشتر به نظام ریاست جمهوری شباهت پیدا کند (و یک کاخ سفید در اسرائیل بسازد) لذا برای تصمیم گیری در همه زمینه ها، با گروهی از افراد که با او روابط نزدیکی دارند، رایزنی می کند؛ بدون آن که نهادهای مربوطه و از جمله نهاد نظامی در این تصمیم گیری ها نقشی داشته باشند. رویدادهای مربوط به تونل مسجدالاقصی و توافق الخلیل باعث شد که ارتش نسبت به توان رهبران سیاسی در اداره امور، بی اعتماد شود.

هنگامی که نتانیاهو به قدرت رسید، ارتش اسرائیل خود را با شرایط روند سازش براساس توافقات مادرید وفق داده بود؛ به طوری که مواضع استقرار و خطوط تماس خود با کرانه باختری و غزه را به گونه ای که مطابق با عملیات استقرار مجدد نیروها باشد تغییر داد. این امر براساس هماهنگی میان حزب کارگر و ارتش درباره توافق امنیتی در کرانه باختری، غزه و جولان صورت گرفت.

با آن که نتانیاهو کوشید تا با موافقت با افزایش بودجه نظامی و با تأکید بر ضرورت توجه به ساختارو توسعه ارتش دفاعی، نهاد نظامی را خشنود سازد، اما او همچنان تلاش کرد تا ارتش اسرائیل را وادارد که راه حرفه ای شدن را در پیش گیرد و می کوشید که از نقش سیاسی ارتش بکاهد. اما نظامی گری جامعه اسرائیل تنها به معنای آن نیست که نهاد نظامی بر این جامعه تسلط دارد و عناصر آن در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور صهیونیستی نفوذ دارند، بلکه مسأله عمیق تر از اینهاست.

هرکس امور اسرائیل را از نظام آموزشی گرفته تا عادی ترین چیزها بررسی می کند، ابعاد نظامی را در پس آن مشاهده می کند؛ زیرا بُعد اسکانی، کاملاً با بُعد نظامی در ارتباط است و نگرانی امنیتی (یعنی تلاش برای سرکوب ساکنان اصلی) بر سیاست های کلی در همه بخش ها و بر رفتار اسرائیلی ها و حتی بر آرزوها و بیماری ها روانیشان حاکم است. این جامعه ـ قلعه حتما باید یک جامعه نظامی باشد و بکوشد تا نیروی انسانی خود را همواره در حالت آماده باش نظامی نگه دارد؛ زیرا بقاء ـ بر مبنای شرایط صهیونیسم ـ مستلزم مقابله با اعراب است. (ن. ر: نظامی گری اسرائیل در خاورمیانه)

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. صفاتاج، مجید: ماجرای فلسطین و اسرائیل، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380.
  3. حریز، عبدالناصر: النظام السیاسی الارهابی الاسرائیلی، مکتبة مدبولی، 1997.
  4. النعامی، صالح: "نظامی گری در نظام آموزشی اسرائیل"، نشریه پیام فلسطین، دفتر حماس در تهران، شماره 47 شهریور 1386.