سلطه صهیونیسم بر آمریکا

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


محتویات

مقدمه:

سیطره و نفوذ یهودیان در مراکز متعدد قدرت در جهان، امری آشکار است، هزاران لابی یهودی در سطح دنیا مشغول فعالیتند تا حمایت قدرتهای گوناگون را برای اسرائیل به دست آورند. اما نکته ای که اغلب از دید محققان و پژوهشگران حوزه صهیونیسم و یهودیت پنهان مانده، میزان حضور یهودیان در پست های مهم و رسمی دولتهای گوناگون است. یهودیان به واسطه جمعیت زیاد خود و حضور دیرینه در آمریکا توانسته اند در ارکان رسمی قدرت نفوذ کرده و مناصب بالای حکومتی را به خود اختصاص دهند. و این افزون بر قدرت گروههای لابی یهودی در این کشور است.

بنابراین نفوذ و قدرت یهودیان در آمریکا هم ناشی از حضور آنها در ارکان گوناگون دولت و هم قدرت زیاد گروههای لابی یهودیان و گسترده بودننفوذ آنها و نیز در اختیار داشتن رسانه های گروهی مختلف در این کشور است. هر چند که به دلیل حساسیت برانگیز بودن حضور بالای یک اقلیت بسیار کوچک (6/2 درصد) در پست های گوناگون تصمیم گیری، اکثر یهودیان حاضر در این پستها از فاش کردن هویت یهودی خود اجتناب کرده و رسانه های یهودی و صهیونیستی نیز شدیدا مراقب این مسأله هستند.

اما علی رغم کتمان این واقعیت، سلطه یهودیان و صهیونیستها بر آمریکا غیر قابل اجتناب است. زیرا تقریبا در آمریکا هیچ قدرتی برتر از آنچه که حاکمان افکار عمومی آمریکا از آن برخوردارند یافت نمی شود. هیچیک از پادشاهان، پاپها و حتی بزرگترین فاتحان نیز قدرتی مانند آنچه که گروهی یهودی حاکم بر دستگاه هیأت حاکمه و رسانه های آمریکا در اختیار دارند، نداشته اند.

قدرت این گروه محسوس است. آنها با انجام عملیات کنترل افکار و سلطه بر مقامات مسئول مراکز قدرت اجرایی و تصمیم گیری، همه چیز را در آمریکا تحت پوشش قرار می دهند و خواست خود را بر همه آمریکاییان ـ چه مقامات و چه شهروندان ـ دیکته کرده و زندگی و فکر آنان را آنچنان که می خواهند برنامه ریزی می کنند. این برنامه ها در سه بعد فکری، سیاسی و اقتصادی نمود بیشتری دارد.

صهیونیستها در آمریکا دو هدف عمده را جهت حمایت از دولت اسرائیل تعقیب می کند:

1 ـ از نفوذ فوق العاده خود در واشنگتن استفاده کرده و بر کنگره و بخشهای مختلف قوه مجریه فشار می آورد تا از اسرائیل حمایت کنند.

2 ـ وجهه اسرائیل در نزد افکار عمومی آمریکایی ها را وجهه ای مثبت نشان می دهد. در واقع، آنان این کار را با تکرار افسانه هایی در مورد اسرائیل و همچنین روزآمد کردن مباحث مربوط به اسرائیل دررسانه ها انجام می دهند. آنان همچنین از انتقاد از اسرائیل در رسانه ها جلوگیری می کنند. لذا کنترل رسانه ها برای دستیابی به این هدف، ضروری به نظر می رسد.

مسأله سلطه و رخنه یهودی ـ صهیونیستی آمریکا علی رغم اینکه در ابعاد مختلف زندگی و حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی این کشور به موضوعی قدیمی و بدیهی تبدیل شده است اما همواره مستلزم تکرار و تأکید است. لذا در این نوشتار برای ارائه تصویری روشن از [[سلطه صهیونیسم بر آمریکا|سلطه صهیونیسم بر آمریکا]] به طور گذرا به پیشینه تاریخی حضور یهودیان در این کشور، شاخصهای سلطه صهیونیستها بر آمریکا و نیز گروههای فشار یهودی و سلطه صهیونیستها در حوزه های فکری، سیاسی و اقتصادی این کشور اشاره می شود.

الف ـ پیشینه تاریخی:

نک: ایالات متحده آمریکا، تاریخ صهیونیسم

ب ـ شاخصهای سلطه:

شاخصهای [[سلطه صهیونیسم بر آمریکا|سلطه صهیونیسم بر آمریکا]] عبارتند از:

1 ـ پراکندگی جغرافیایی:

صهیونیسم جهانی با پشتیبانی مستقیم محافل یهودی آمریکا اهمیت خاصی را به توزیع جغرافیایی یهودیان و قرار گرفتن آنها در اماکنی که در راستای منافع صهیونیسم بوده، داده است. به نحوی که تا اول هزاره سوم میلادی 99 درصد از یهودیان در شهرهای بزرگ مستقر شده اند به نحوی که آراء آنها در انتخابات وزنه و قدرتی قابل توجه محسوب شده و از طریق آن تصمیم گیری سیاست مداران را تحت تأثیر خود قرار می دهند.

"با پایان یافتن قرن بیستم، بزرگترین اقلیت یهودی که در نیویورک ساکن شده بودند تعدادشان به 5/1 میلیون نفر رسید. پس از آن لوس آنجلس قرار دارد که نیم میلیون یهودی در آن ساکن هستند و بعد هم در هر یک از شهرهای شیکاگو، فیلادلفیا و بوستون 250 هزار یهودی ساکن هستند. تعداد یهودیان در آمریکا بالغ بر 5/5 میلیون نفر است که 43 درصد یهودیان جهان را تشکیل می دهند و تقریبا حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر از یهودیان اسرائیل بیشتر هستند. گفتنی است که تعداد یهودیان در سراسر جهان از سیزده میلیون نفر تجاوز نمی کند." به همین لحاظ است که یهودیان در اغلب انتخابات آمریکا در کفه برتری قرار گرفته اند.

2 ـ وضع اقتصادی:

در تعالیم تورات آمده است که تمامی اموال جهان از آن شماست و هرچه که شما جمع می کنید برای شما کافی نیست پس بجنگ تا پول برای شما باشد.

با توجه به این آموزه، یهودیان همواره سعی کرده اند تا در جهت به دست آوردن سرمایه و درآمد بیشتر بر کلیه مراکز اقتصادی و تجاری آمریکا پنجه افکند به گونه ای که تاکنون توانسته اند دهها بانک، کارخانه و شرکت بزرگ آمریکایی را در اختیار و سلطه خویش درآورند. آنها از این ثروت هنگفت و مکنت مالی خود استفاده کرده و توانسته اند بسیاری از رؤسای جمهور آمریکا، اعضای کنگره و سنا را خریده و تحت امر خود قرار دهند و سیاستهای خود را در جهان از طریق این کشور به پیش ببرند.

سازمانها و اتحادیه های یهودی ایالات متحده آمریکا، برای رسیدن به اهداف و مقاصد سلطه جویانه خویش در آمریکا و سایر نقاط جهان به ویژه در فلسطین موافقت کردند تا نهاد یهودی واحدی ایجادشود که به تنهایی جمع آوری اموال از یهودیان را انجام دهد. نام این نهاد را "مؤسسه کمک رسانی واحد یهود" گذاشتند که گاهی به آن "ندای واحد یهود" (نک: ندای واحد یهود) نیز گفته می شود. اموالی که از طریق این مؤسسه جمع آوری می شد برای یهودیان نیازمند اروپا، مهاجرت و اسکان در فلسطین و نیز برای کمک به یهودیان نیازمند آمریکایی هزینه می شد. "مؤسسه کمک رسانی واحد یهود" جمع آوری اموال را برای یهودیان آمریکا آسان کرد.

در طول جنگ جهانی دوم اکثر یهودیانی که کمک مالی می کردند، توانستند نیازهای سایر یهودیان را برطرف کنند. در مورد چگونگی مصرف اموال یهودی آمریکایی تجدید نظر صورت گرفت. در آغاز، بیشتر این اموال در داخل آمریکا هزینه می شد، اما پس از این تجدیدنظر در داخل و خارج به صورت برابر توزیع و 25 درصد از کل اموال نیز به یهودیان فلسطین اختصاص داده شد.

ارائه کمک مالی به اسرائیل و فراوانی تعداد یهودیانی که به اتحاد جماهیر شوروی [سابق] مهاجرت کرده بودند، از جمله اموری بود که لزوم وجود اموالی برای حمایت را می طلبید. مؤسسه کمک رسانی واحد یهود منبع این حمایت بود. در سال 1967، این مؤسسه 242 میلیون دلار به اسرائیل کمک کرد و در سال 1980 حمایت سالیانه از اسرائیل به 300 میلیون دلار رسید. در سال 1974 به دنبال جنگ اکتبر 1973 حمایت مالی از اسرائیل از نیم میلیارد دلار نیز فراتر رفت.

به علت اعتصابات آمریکا، مؤسسه کمک رسانی واحد یهود از طریق "مؤسسه کمک رسانی واحد اسرائیل" این اموال را از آمریکا به اسرائیل می فرستاد که در اکثر عملیات های آژانس یهود به کار گرفته می شد، مانند هزینه برای جذبمهاجران جدید، برنامه های آموزشی، پروژه های کشاورزی و خدمات دیگر. اما این شیوه غیرمستقیم در هزینه کردن اموالی که یهودیان آمریکا به اسرائیل می بخشند و همچنین وضع سیاسی شاغلان در پست های رهبری آژانس یهود در نتیجه فساد سیاسی و جانبدارانه عمل کردن در تخصیص این اموال، خشم یهودیان آمریکا، یعنی صاحبان این کمکها را برانگیخت و برخوردهایی را بین رهبران آژانس یهود در اسرائیل با اتحادیه های یهودی در آمریکا به وجود آورد که در نتیجه آن، قانونی وضع شد که به یهودیان آمریکایی فرستنده این کمک ها و اعانه ها، اجازه می داد تسلط بیشتری بر نحوه هزینه کمک ها داشته باشند.

از اواخر دهه 70 قرن بیستم، سیستم جدیدی اجرا شد که به موجب آن یهودیان آمریکا ـ که این کمک ها را ارسال می کردند ـ با یهودیان اسرائیل ـ که این کمک ها را دریافت می کردند ـ مستقیما ارتباط پیدا می کردند.

این سیستم "نوسازی پروژه ها" نامیده شد و هدف از آن به کار گرفتن تجربه یهودیان کمک کننده آمریکا در حل مشکلات اجتماعی اسرائیل بود. از دیدگاه تشکیل دهندگان مؤسسه کمک رسانی واحد یهود اهمیت این سیستم در همراه کردن سازمان ها و اتحادیه های یهودی در کشورهای آمریکا و اسرائیل بود. در آغاز سال 1985 چهل اتحادیه یهودی آمریکایی وجود داشت که با همتایان خود در اسرائیل در ارتباط بوده، فعالیت مستقیم خود را با آنها شروع کرده بودند.

در کنار صندوق "کمک رسانی واحد یهود" گروه کوچکی از یهودیان لیبرال آمریکا در سال 1979 "صندوق اسرائیل جدید" (نک: [[صندوق اسرائیل جدید]]) را در آمریکا ایجاد کردند. علت ایجاد این صندوق عدم رضایت گروه مؤسس آن از سیاست هایدولت های حزب لیکود و نیز عدم موافقت این گروه با شیوه هزینه دارایی ها توسط آژانس یهود بود. دارایی های صندوق اسرائیل جدید برای گروههایی هزینه می شد که در زمینه تقویت حقوق مدنی برای یهودیان و اعراب در اسرائیل، مبارزه علیه ظلم و ستم نسبت به زنان و کودکان و قربانیان تبعیض نژادی و همین طور در زمینه یافتن راهی برای صلح بین اعراب و یهودیان فعالیت می کردند.

گروه مؤسس "صندوق اسرائیل جدید" از طرف یهودیان راست گرا با انتقادات تندی رو به رو شد. اما نامه ای که "تدی کولیک"، شهردار سابق قدس، در سال 1990 برای روزنامه جویش ویک ـ که در نیویورک منتشر می شود ـ فرستاد و در آن فعالیت های "صندوق اسرائیل جدید" را مورد ستایش قرار داد، مشروعیت بیشتری به فعالیت های این صندوق ـ که گروههای راست گرا از آن دوری می کردند ـ بخشید.

هدسّه یا هداساه (نک: هداساه) ـ سازمان زن صهیونیست ـ نیز بزرگ ترین سازمان یهودی برای جمع آوری پول برای اسرائیل است که در خارج از چارچوب مؤسسه کمک رسانی واحد یهود فعالیت می کند. این سازمان از زمان تأسیس با شخصیت برجسته یک زن صهیونیست به نام "هنریتا زولد" در ارتباط بود که در سال 1860 در شهر بالتیمور ایالت متحده آمریکا متولد شد. پدر او حاخام "بنیامین زولد" از مجارستان به آمریکا مهاجرت کرده بود. (نک: زولد، هزیتا)

امروزه در بین سازمان های صهیونیستی سازمان "هدسّه" از لحاظ منابع مالی در جایگاه سوم قرار دارد. این سازمان اکثر دارایی های خود را برای تحت پوشش قرار دادن خدمات پزشکی در اسرائیل مثل درمانگاه ها، بیمارستان ها، و مراکز آموزش حرفه ای هزینه می کند.

در کنار حمایت مالی بسیار زیاد یهودیان آمریکااز اسرائیل که سالانه از نیم میلیارد دلار نیز فراتر می رود، یهودیان آمریکا ساز و کارهای سیاسی خود را در حمایت مالی از اسرائیل تغییر داده و پیشرفته تر کرده اند. پس از جنگ اکتبر 1973 و در نتیجه پیشرفتی که در روابط آمریکا ـ اسرائیل به وجود آمده بود، یهودیان احساس کردند که باید ابزار حمایت سیاسی خود را تغییر دهند. پس از آن، حجم کمک های آمریکا به اسرائیل به طور ناگهانی افزایش قابل توجهی پیدا کرد و چندین برابر شد و به سه میلیارد دلار رسید. این مسئله کمک های اقلیت یهودی آمریکا را کم رنگ و کم اهمیت جلوه می دهد و این اقلیت، دیگر اصلی ترین منبع حمایت مالی اسرائیل به حساب نمی آید.

این منابع مالی جدید سبب تغییر در نوع حمایت یهودیان آمریکا از اسرائیل شد. اکنون وظیفه اصلی آنان تلاش برای تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل بود و اینکه در مقابل هر گونه تلاشی که به این حمایت ضربه بزند یا مانع آن شود، با قدرت برخورد کنند.

3 ـ سازماندهی مناسب:

از زمانی که یهودیان در بیش از سیصد سال قبل برای اسکان به آمریکا رسیدند تا آغاز قرن 21، اصل فعالیت اختیاری وسیله اساسی در سازماندهی حیات یهودیان در آمریکا محسوب می شد. در حالی که یهودیان در اروپا و شمال آفریقا به عنوان یک اقلیت، مجبور بودند امور خود را از طریق دولت های این مناطق سازماندهی کنند تا زمانی که گروهی را تشکیل دهند که نمایندگی آنان را در برابر قدرت حاکمه بر عهده داشته باشد. اما این امر در آمریکا اختیاری و داوطلبانه بود و دولت نیز به آن توجه نداشت. هر چند بی توجهی دولت آمریکا به امور داخلی یهودیان به نفع آنان بود، خود یهودیان در بعضی مواقعنمی توانستند اتحاد و یکپارچگی بین خودشان ایجاد کنند.

ارتباط داوطلبانه در حیات مدنی آمریکا تأثیرات مثبتی بر یهودیان داشت، اما از بعضی تأثیرات منفی هم به دور نبود، لذا یهودیان سازمان ها، اتحادیه ها و نهادهایی را جهت حفظ ارتباطاتشان ایجاد کردند. همچنین سازمانهای بسیاری را تأسیس کردند که نیازهای دینی، فرهنگی و قومی آنان را پوشش می داد. تنها مانعی که جهت ایجاد این سازمان ها در مقابل آنان قرار داست محدودیت مالی بود.

رهبران سازمان های یهودی تلاش های زیادی را به کار گرفتند تا یهودیان غیروابسته را از طرق مختلفی همچون اقناع کردن، فشارهای اجتماعی و تحریک دینی جذب کنند. اما به رغم این تلاش ها، بخش قابل توجهی از این یهودیان، همچنان خارج از چارچوب گروهی و جمعی قرار داشتند.

وضع اقتصادی متمایز یهودیان آمریکا و ثروتمندی آنان، باعث شد بتوانند به یهودیان سراسر جهان کمک های مالی کنند. هر چه ایالات متحده آمریکا در طول جنگ جهانی دوم جایگاه بین المللی خود را بالاتر می برد، به قدرت یهودیان آمریکا نیز افزوده می شد تا اینکه به مرکز رهبری یهودیان سراسر جهان تبدیل شد. سختی ها و پراکندگی که یهودیان اروپا در طول جنگ جهانی دوم به آن دچار شده بودند، خلأیی را در رهبری یهودیان به وجود آورده بود که جز یهودیان آمریکا کسی نمی توانست آن را برطرف کند، چون آنان بزرگ ترین اقلیت یهودی بودند که وضعشان در طول جنگ تغییر نکرد و هیچ آزار و اذیتی به آنان نرسید.

پس از جنگ جهانی دوم، فعالیت اقلیت یهودی آمریکا از طریق شبکه گسترده ای از سازمان ها، اتحادیه ها و نهادها انجام می گرفت. این شبکه تمامزمینه های دینی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی و رفاهی را تحت پوشش قرار می داد و هر نوع کمکی به اسرائیل می کرد. این شبکه همچنین، مدیریت روابط بین اقلیت یهودی را با طرف های غیریهودی داخل و خارج آمریکا بر عهده داشت.

گروههای یهودی سازمان یافته آمریکا از تمام شیوه ها برای فشار بر دستگاههای دولتی آمریکا استفاده می کردند.

به دنبال تحولات بین المللی و پیامدهای منفی یا مثبت آن بر کل یهودیان یا گروههایی که در مکانهای مختلفی پراکنده بودند، سازمانهای یهودی مجددا سازماندهی شدند تا با محیط متغیر خود تناسب داشته باشند. در حالی که بعضی از سازمانهای قدیمی همچنان به حال خود باقی ماندند، بقیه سازمانها منحل شدند و به جای آنها، سازماندهی جدید و قدرتمندی تأسیس شدند که از نفوذ قومی و مؤثری نیز برخوردار بودند.

4 ـ تسلط بر رسانه های گروهی و تبلیغاتی:

از دیدگاه رهبران گروههای صهیونیستی آمریکا، ادبیات و مطبوعات، دو نیروی بزرگ و عمده ای به شمار می آیند که می توانند در خدمت اسرائیل درآیند. بدین لحاظ یهودیان آمریکا معمولاً حیله گرانه وارد رسانه ها شده و به آنها ملحق می شوند. خبرنگاران و نویسندگان آنها به خوبی در صفحه تلویزیون حضور می یابند و در رأس هرم رسانه ها می نشینند. آنها علاوه بر نفوذ در ارکان حکومت آمریکا، افکار عمومی این کشور درباره اسرائیل و خاورمیانه را نیز شکل می دهند. لذا هیچ گونه بحث آزادی درباره اسرائیل در رسانه ها صورت نمی گیرد، چون ممکن است میزان حمایت آمریکا از اسرائیل مورد تردید واقع شود.

درواقع سازمانهای یهودی می کوشند تا دررسانه ها، محافل فکری (think tank) و مراکز دانشگاهی نفوذ کنند، چون این نهادها در شکل گیری افکار عمومی نقشی حیاتی دارند. نظر لابی های صهیونیست نسبت به جریان حاکم بر رسانه ها بسیار مثبت است؛ زیرا بسیاری از مفسران رسانه ها از اسرائیل حمایت می کنند.

"اریک آلترمن" (Erick alterman)، ـ روزنامه نگار ـ می نویسد:

"تصمیم گیری در مورد خاورمیانه، در اختیار کسانی است که حتی تصور انتقاد از اسرائیل را هم نمی کنند."

او اسامی 61 ستون نویس و مفسر رسانه ها را فراهم کرده است که بدون تردید مطالب خویش را در طرفداری از اسرائیل می نویسند. در حالی که وی تنها چهار نفر را پیدا کرده که در طرفداری از اعراب و در انتقاد از اسرائیل مطلب می نویسند. تعصب طرفداری از اسرائیل در سرمقاله های روزنامه های بزرگ نیز مشخص است. روزنامه هایی چون شیکاگو سان تایمز (chicago sun times)، واشنگتن تایمز (washington times)سرمقاله هایی عمدتا به طرفداری از اسرائیل می نویسند. مجلاتی نظیر کامنتاری (commentary)نیو ریپابلیک (New Epublic) و ویکلی استاندارد (weekly standard) نیز مستمرا از اسرائیل حمایت می کنند.

این تعصبات حتی در روزنامه ای همچون نیویورک تایمز (New York Times)هم که به انتقاد از اسرائیل مشهور است دیده می شود. به عنوان مثال، سردبیر سابق این روزنامه، ماکس فرانکل (Max Frankel) از نویسندگان روزنامه تشکر کرد که مطالبی را در حمایت از اسرائیل در روزنامه منتشر می کنند.

در رسانه های دیداری و شنیداری نیز همین وضعیت حاکم است. مدیر سی. ان. ان(C.N.N)مدعی است که در برخی روزها، بالغ بر شش هزار ایمیل اعتراض آمیز دریافت می کند مبنی بر اینکه برخی برنامه های شما ضد اسرائیلی اند. مشابه همین، اعضای کمیته ای که در جهت ارسال گزارشهای دقیق از خاورمیانه فعالیت می کند.

در سال 2003 در بیش از 33 شهر آمریکا در مقابل ایستگاههای رادیویی تظاهرات به راه انداخته و اعلام کردند؛ شرکت کنندگان در این تظاهرات تا زمانی که گزارشهای این رادیوها موافق اسرائیل نباشند از حمایت مالی این رادیوها دست برخواهند داشت. علاوه بر این فشار بر این رادیوها، از طریق دوستان اسرائیل در کنگره تشدید می شود. همه این عوامل باعث شده است تا در رسانه های آمریکا مطالب مبتنی بر انتقاد از اسرائیل کمیاب باشد.

این در حالی است که دیگر پیروان ادیان به ویژه اعراب آمریکایی علاقه ای به کار در عرصه رسانه ها نشان نداده و کمتر اتفاق می افتد یک عرب آمریکایی را مشاهده کنید که در مؤسسه مطبوعات درس بخواند تا پس از آن در یکی از استودیوهای خبری به کار بپردازد. در مورد دیگر مسلمانان وضع از این هم بدتر است و بسیار به ندرت اتفاق می افتد که مسلمانی به فعالیت در عرصه رسانه ها بپردازد. حتی اگر هم بخواهد، از سوی محافل فشار صهیونیسم از فعالیت در این عرصه به شیوه گوناگون بازداشته می شود.

بدین طریق عرصه رسانه ها از طریق افرادی که در اتاقهای تحریر خبر کار می کنند تقدیم دوستداران و طرفداران اسرائیل شده است. مطلب زیر شاهدی است بر این مدعا.

"با مدیر ایستگاه تلویزیونی شمال غرب ایالات متحده که فکر می کنم خانم "کین" نام داشت و مالک شبکه NBC در سیاتل بود به صحبت پرداختم وی اظهار داشت:

اگر از یک روزنامه نگار مسیحی بخواهی طی یک مقاله به بررسی خاورمیانه بپردازد شما می توانید یک یهودی ببینید که در برابر وی نشسته است، روزنامه نگار مسیحی در حین نوشتن مقاله، یهودی نشسته در برابر خود را در ذهنش مجسم می کند. اما اگر در برابر این مسیحی یک مسلمان و یا یک عرب مسلمان نشسته باشد، فرد مسیحی آنها را نیز در ذهنش مجسم خواهد کرد اما آنها در آنجا حضور ندارند، عواملی که باعث به وجود آمدن تفاوت های فاحش می شوند همین ها هستند."

وقتی به جهت گیری صهیونیستی این رسانه ها و اعترافات آمریکاییان توجه می شود خفایای موضوع به شکلی روشن تر مشاهده می شود. اما جنبه خطرناک تری که تعجب انسان را برمی انگیزد سیطره لابی یهودی یا گروههای فشار صهیونیستی بر این رسانه ها و جهت دهی آنها در جهت خدمت به منافع استراتژیک یهودیان است. این امر در مراحل متعددی از کشمکش و بحران در خاورمیانه به اثبات رسیده است و زوایای تحریف و تقلب و دروغ پردازی در رسانه های آزاد آمریکا از پرده برون افتاده است. با وجود آنکه گاهی بعضی روزنامه ها و یا شبکه های تلویزیون آمریکا علیه یکدیگر موضع گیری می کنند اما درباره منافع اسرائیل، موضع یکسانی دارند.

روزنامه های معتبر آمریکایی همواره از کشورهای عربی به عنوان کشورهای متجاوز به اسرائیل یاد کرده و فلسطینیان و لبنانیان را تروریست هایی معرفی می کنند که از کشورهای عربی آمده تا اسرائیلی ها را به قتل برسانند. لابی صهیونیست حتی به تنظیم نوع نوشتن روزنامه ها و خط دهی نامه ها توجه دارد به طوری که ناشران و سردبیران روزنامه ها را تشویق می کند تا از نامزدهای طرفدار اسرائیل حمایت کنند.

شواهد زیادی وجود دارد که فرایند تقلب وفریبکاری رسانه های آمریکا را در مورد درگیری اعراب و اسرائیل نشان می دهد. اما مسأله اساسی که خشم افکار عمومی جهان اسلام را برانگیخته، مکانیزم برخورد دوگانه رسانه ها است. مثلاً کشتار شیعیان جنوب لبنان در روستای قانا توسط هواپیمای جنگنده بمب افکن اسرائیلی را تنها اشتباهی از سوی ماشین نظامی اسرائیل تلقی کردند و یا رسانه های آمریکا و غرب قضیه آتش زدن مسجدالاقصی در سال 1969 یا کشتار نمازگزاران حرم ابراهیمی الخلیل در سال 1996 را کار یک دیوانه به حساب آوردند. اما وقتی جنبش مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین به مقاومت در برابر اشغال پرداخته و فعالیت می کند تروریست خوانده می شود و...

در اوایل دهه 80 آماری جمع بندی شده در خصوص دستگاههای ارتباط جمعی و تبلیغاتی آمریکا در مطبوعات جهان ارائه شد. در این آمار که نمایانگر سلطه پنهانی صهیونیسم بر آمریکاست به خوبی نشان داده شده است که این سلطه در ارتباط با وسایل و دستگاههای ارتباط جمعی و تبلیغاتی این کشور تقریباً قطعی است. طبق این آمار بیش از نیمی از 1730 نشریه روزانه که تیراژ آنها از شصت و یک میلیون متجاوز است توسط چند کمپانی کنترل می شود.

ـ بیست کمپانی (که اکثراً با کمپانیهای فوق متداخل هستند) بیش از نیمی از 10830 مجله هفتگی تخصصی و غیر تخصصی را اداره می کند. (نک: مطبوعات)

ـ ده کمپانی اکثریت قریب به اتفاق شنوندگان رادیویی را در اختیار دارند.

ـ سه شبکه سرتاسری اکثریت ایستگاههای تلویزیونی را کنترل و تغذیه می کنند. (نک: شبکه های تلویزیونی)

ـ (چهار کمپانی سینمایی عمده ،بازار فیلم را دراختیار دارند. (نک: سینما)

ـ (خبرگزاریها نیز منحصر به دو کمپانی هستند. (نک: خبرگزاریها)

ـ (بنگاههای نشر کتاب که تعدادشان بر 2500 می رسد عملاً تحت شعاع یازده بنگاه عظیم نشر کتاب می باشند. (نک: کتاب چاپ و نشر)

افزون بر آمار فوق، صهیونیستها بر وسایل ارتباط جمعی دیگری در آمریکا سلطه دارند. طبق آمار تهیه شده در سال 1982 تعداد آنها به بیش از 25 هزار رسانه چاپی و الکترونیکی می رسد که از این میان تنها 9000 آن مربوط به ایستگاههای رادیویی و 1000 آن به ایستگاههای تلویزیونی اختصاص دارد. این رسانه ها در کنترل معدودی شرکت صهیونیستی است که تعداد آنها بیش از 1501 شرکت نمی باشد.

براساس آخرین آمارهای موجود نیز 224 روزنامه و نشریه توسط یهودیان منتشر می گردد که باید بیش از 40 نشریه دیگری که به صورت محرمانه تنها بین یهودیان توزیع می شود را هم به آن افزود. در تحقیق مفصلی نیز که در اکتبر 1994 روزنامه "وانتیتی ویر" تحت عنوان غولهای رسانه های آمریکا منتشر نمود معلوم گردید که نیمی از 12 فرمانروای این رسانه ها یهودی هستند و بر نیمی دیگر نیز نفوذ و سلطه دارند. (ن.ر: رسانه)

5 ـ نفوذ و رخنه یهودیان در دولت آمریکا:

سازمانها و محافل صهیونیستی و بازوهای فعال یهودیان آمریکا، اهمیت خاصی را به قرار دادن نخبگان یهودی آمریکا در سمت های مهم و کلیدی سیاست کاخ سفید و دولت آمریکا می دهند و بدین شکل روز به روز بر نفوذ و تأثیرگذاری یهودیان افزوده شده است. اولین یهودی که در دولت آمریکا به پست مهمی دست یافت "یهودا بنیامین" بود.

وی به محافل طبقه اشرافی و سیاست مدارانبرجسته راه یافت و با آنها درآمیخت. همچنین در سال 1852 به مجلس سنای آمریکا راه یافت و اولین یهودی بود که با حفظ دین خود به چنین مقام قابل توجهی دست می یافت. قبل از او نیز یهودی دیگری به نام "دیوید لوی بولی" در ایالت فلوریدا به چنین مقامی دست یافته بود، اما پس از اینکه دین مسیحیت را پذیرفت.

با شروع جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 بین شمالی های وحدت طلب و جنوبی های جدایی خواه، "جفرسون دیویس" رئیس جمهور بخش کنفدرالی شد. وی "روبرت لی" را به عنوان نماینده کل ارتش جنوب تعیین کرد و اختیارات گسترده ای به او داد؛ زیرا دیوید تجربه چندانی در امور نظامی نداشت. رئیس جمهور بخش کنفدرالی دوست صمیمی "یهودا بنیامین" بود؛ لذا او را در ابتدا به وزارت دادگستری و سپس وزارت جنگ و سرانجام به وزارت امور خارجه جنوب منصوب کرد (1865 ـ 1862).

زمانی که "سالومون دی روچیلد"، یکی از اعضای خانواده ای که بانک روچیلد در پاریس را در اختیار داشتند، در سال 1861 از ایالت های جنوبی آمریکا دیدار کرد از کثرت یهودیان در پست های مالی در این مناطق ابراز شگفتی کرد. از جمله این یهودیان، بنیامین بود که روچیلد توانمندی های عقلی او را ستود.

""شولیم روبین"، حاخام یهود نیز، به هنگام صحبت از جان کندی، رئیس جمهور اسبق آمریکا که خود را برای ریاست جمهوری نامزد کرده بود، گفت:

"وقتی که می بینم این روزها بسیاری از یهودیان پست هایی را در کنگره و وزارت خانه های ایالات متحده در اختیار دارند، به سختی می توانیم این مسئله را بپذیریم که تا چهل سال پیش، از هر گونه قدرت و مقامی بی بهره بودیم."

"آرتور گلدبرگ" که در سال 1908 به دنیا آمد و پدر و مادرش از یهودیان مهاجر روس بودند، در سال 1958، قبل از اینکه کندی رئیس جمهور شود و زمانی که یک سناتور بود مورد اعتماد او قرار گرفت. در زمان تبلیغات انتخاباتی کندی در سال 1960، رابطه بین این دو نفر تقویت شد. لذا زمانی که کندی به ریاست جمهوری رسید آرتور گلدبرگ را در سال 1961 به سمت وزیر دادگستری و در سال 1962 به عنوان قاضی در دیوان عالی کشور برگزید.

لیندون جانسون که بعد از ترور کندی به ریاست جمهوری رسید، در دیدار با هیئت یهودی گفت: "شما دوست خوبی را از دست دادید، اما من از او برای شما بهترم". جانسون در سال 1956 از آرتور گلدبرگ خواست که از مقام خود در دیوان عالی کشور استعفا دهد، سپس وی را به عنوان نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل متحد برگزید.

ابا ایبان، دیپلمات برجسته اسرائیلی و یکی از رهبران صهیون در دوره معاصر، می گوید: "فقط دو تن از یهودیان آمریکا توانستند از پست های خود در دولت آمریکا به نفع یهودیان و اسرائیل استفاده کنند. این دو نفر "آرتور گلدبرگ" و "هنری کیسینجر" بودند."

البته وی با اشاره به گلدبرگ و کیسینجر، هزاران یهودی آمریکایی را که پست های مهمی در دولت آمریکا دارند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم از اسرائیل و یهودیان حمایت می کنند، نادیده گرفته است.

"هنری کیسینجر" (هاینز آلفرد کیسینجر" در سال 1923 در خانواده ای یهودی در باواریا واقع در آلمان به دنیا آمد. وی در سال 1938 همراه با خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد و در محله منهتن در نیویورک، محله مورد علاقه یهودیانی که از آلمانمهاجرت کرده بودند، ساکن شد. وی ضمن تغییر نام خود از هاینز به هنری در مدرسه سیتی گلدیج به تحصیل پرداخت. سپس در روزهای آخر جنگ جهانی دوم در ارتش آمریکا در آلمان مشغول خدمت شد.

کیسینجر در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1968 برای حمایت از حزب جمهوری خواه یا حزب دموکرات مردد بود. لذا مخفیانه با هر دو حزب همکاری و به هر یک از آنها وانمود می کرد که فقط با او همکاری می کند. با پیروزی نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری، کیسینجر امیدوار بود که با سپردن وزارت دفاع به نلسون روکفلد، فرماندار ایالت نیویورک معاون وی شود. اما نیکسون به روکفلد گفت که بهتر است در پست خود باقی بماند. آن گاه منشی نیکسون با کیسینجر تماس گرفت و از او خواست تا در 25 نوامبر 1968 با نیکسون دیدار کند.

کیسینجر از سال 1969 مشاور امنیت ملی آمریکا و سپس در سال 1973 به سمت وزیر امور خارجه منصوب شد. وی طی دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون و هنری فورد به مدت هشت سال (تا سال 1977) عهده دار پست های کلیدی مربوط به سیاست خارجی آمریکا بود.

البته این نفوذ یهودی در راستای منافع استراتژیک آمریکا و توسعه طلبی و سلطه گری اش در منطقه خاورمیانه قرار داشته و از زمان پایان جنگ جهانی دوم به تدریج افزایش یافته است.

پس از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1970، حکومت هایی، کاخ سفید را در اختیار داشتند که "حکومت های رفاه اقتصادی" نامیده می شدند. اما پس از آن، تمامی حکومت های آمریکایی به علت گرایشهای نظامی خود، سیاست انزوای اقتصادی را دنبال کردند. در نتیجه، قشرهای متوسط و پایین در جامعه آمریکا از نابسامانی های اقتصادی شدیدی رنج بردند. در این روند تغییر، گروههای فشار صهیونیستی، نقش عمده را بر عهده داشتند.

رخنه و روند صعودی نفوذ و سیطره یهودیان آمریکا در دستگاههای دولتی و مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشور، نتیجه عملکرد و جمع شدن موفقیت آمیز آنان با جامعه امریکایی است.

آمار حیرت انگیز ذیل که مدت اندکی پس از تشکیل اسرائیل، در سال 1950 از نفوذ و فعالیت صهیونیسم در جامعه آمریکا گرفته شده در خور توجه و تعمق می باشد و به خوبی بیانگر این روند صعودی است.

با اینکه یهودیان حدود 6/2 درصد جمعیت ملت آمریکا را تشکیل می دهند اما همان طور که در جدول بالا ملاحظه می شود تمام مراکز حساس و مشاغل مهم اجتماعی در دست آنهاست. یهودیان موفق شدند از جامعه بازی که در آمریکا وجود داشت و نیز با استفاده از خصایص و خصلتهای معروف خود نقاط حساس و کلیدی آمریکا را یافته و با رخنه در آنها به سلطه گری بپردازند. به ویژه طی شصت سال پس از تشکیل اسرائیل میزان سلطه صهیونیستها بر آمریکا به راحتی مشخص است. آمارهایی که از اوایل دهه هشتاد در این زمینه ارائه شده به خوبی نمایانگر سلطه پنهانی صهیونیست ها بر امریکاست. از میان این موارد می توان به نکات زیر اشاره کرد.

1. تأثیرگذاری مادی بر سیاستمداران، اندیشمندان و افراد صاحب نفوذ و شستشوی فکری آنها با مفاهیم صهیونیستی.

2. ایجاد ارتباط کامل بین منافع آمریکا و صهیونیسم.

3. رهایی یافتن از مخالفان صهیونیست و ساکت نمودن مخالفان سیاستهای رژیم صهیونیستی به هر طریق و نحو ممکن از تطمیع و ترغیب گرفته تا تهدید و ارعاب.

4. رخنه به میان اقشار صاحب نفوذ در افکار عمومی و تحت تأثیر قرار دادن آنان.

5. تسلط بر وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی.

6. تسلط بر اساتید دانشگاهها و اندیشمندان و ادبا.

در اینجا دارایی و ثروت یهودیان نقش عمده ای را در راستای تحقق اهداف آنان ایفا کرده است. در کنار آن شاخصهای دیگری نیز به کمک یهودیان شتافته و آنان را در تحقق این امر یاری رسانده است که افزایش جمعیت این اقلیت یهودی و گسترش دامنه فعالیت یهودیان در سراسر آمریکا از جمله اینشاخصها می باشد. (ن. ر: هیئت حاکمه آمریکا، نفوذ صهیونیسم)

ج ـ لابی یهود و گروههای فشار صهیونیستی:

اصطلاح لابی یهود و صهیونیست به مجموعه گسترده از سازمانهای یهودی گفته می شود که خود را در خدمت به منافع اسرائیل و تأمین حمایت از آمریکا می دانند. لابی و گروههای فشار یهودی در آمریکا، پدیده ویژه ای در جامعه آمریکا به شمار می آیند که اعضای آن درباره منافع مشترک خاصی و یا هدفهای مشترک به توافق می رسند که "گروههای منافع اقتصادی" و یا "شهروندان" (Citizens groups) و یا "گروههای قضایا" (Cause goroups) نامیده می شوند. "لی اوبرلین" در کتاب خود "سازمانهای یهودی آمریکایی" می گوید:

"لابی عبارت است از یک گروه دارای منافع ویژه که برای دستیابی به سیاستهایی فعالیت می کند که به سود آن و همسو با منافع آن می باشد. فعالیت لابی در زمینه تأثیرگذاری سیاسی ممکن است بر چند گونه باشد، از جمله تحمیل دیدگاههای خاصی بر رهبران کنگره، تهیه پژوهشها و مطالعات و نیز سخنرانی های اعضای کنگره و شخصیت ها سیاسی و همچنین تهیه لوایح قانونی برای ارائه به کنگره و تصویب آن." بدین لحاظ می توان گفت که نفوذ و سلطه پنهانی صهیونیسم بر آمریکا فقط از طریق رسانه های جمعی این کشور نیست بلکه در کنار آن عامل و شاخص مؤثر دیگری توانسته این سیطره نامرئی را کامل گرداند. شاخصی که از آن به عنوان "لابی یهود" (اسرائیل) یا گروههای فشار یهودی (صهیونیستی) نام برده می شود.

"پیدایش این گروههای فشار (لابی ها) نتیجه احتکار کنگره به وسیله دو حزب دموکرات وجمهوریخواه می باشد که بر اثر آن دیگر گروههای سیاسی که دارای دیدگاههای مخالف هستند از عضویت در کنگره محروم مانده اند. در نتیجه، این گروهها به دنبال دستیابی به روشهایی برای هدایت این دو حزب به سوی هدفهای خود می باشند. یکی از برجسته ترین این تشکلها، "گروههای منافع اقتصادی"، "انجمن ملی تولیدکنندگان" نام دارد که نمایندگی بیش از 16500 مؤسسه اقتصادی و اتاق بازرگانی را داراست و بیش از پنج میلیون عضو دارد که به چهار هزار انجمن و 140 هزار مؤسسه اقتصادی وابستگی دارند.

این تشکل یکی از برجسته ترین و قدرتمندترین گروههای کارگری در آمریکا به شمار می آید و نمایانگر سیستم اریستوکراسی در جامعه کارگری آمریکاست که یکی از هدفهای اعلام شده آن از بین بردن تبعیض نژادی است.

به طور کلی می توان گروههای فشار آمریکا را از 1500 تا 2000 سازمان برآورد کرد. به عقیده تحلیلگران اعمال فشار و غرض ورزیهای این گروهها در آمریکا بدانجا رسیده است که در کنار مجلس نمایندگان وسنا، به نام مجلس سوم موسوم شده است." این گروهها، هدف اصلی خود را تأثیرگذاری بر سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه در جهت تأمین منافع رژیم اشغالگر قدس قرار داده اند." دلایل و بهانه هایی که لابی صهیونیستی برای حمایت آمریکا از اسرائیل می آورند بر اساس چندین مورد است. آنها دلایل خود را فقط برای ملت آمریکا، دولت و اعضای کنگره و یهودیان در آمریکا می آورند.

لابی صهیونیستی با این بهانه ها و دلایل تلاش می کنند تا احساس همدردی ملت آمریکا را جلب کرده و دولت آمریکا را وادار سازد تا در تمام زمینه ها از رژیم صهیونیستی حمایت کند. همچنین لابی صهیونیستی سعی دارد تا یهودیان مقیم آمریکا را بهایستادن در کنار اسرائیل وادار سازد و این نگرانی را در آنها ایجاد کند که احتمال تکرار حوادث اتفاق افتاده در اروپا طی قرون نوزدهم و بیستم از ظلم و ستم و مشکلات وجود دارد.

در مقدمه این دلایل که لابی صهیونیست در صحنه آمریکا تلاش می کرد رواج دهد این ادعا مطرح بود که اسرائیل یک دولت ضعیف و محاصره شده از هر سو در میان دشمن است. از این رو اسرائیل نیاز به حمایت آمریکا و ایستادن گروههای طرفدار صلح در جهان و حمایت از درخواست های سیاسی این رژیم دارد. اما هنگامی که از منظر تاریخی به این دلایل و بهانه ها نگریسته می شود، در می یابیم که اسرائیل یک دولت قدرتمند در منطقه خاورمیانه است که نیروی نظامی اش بیش از نیروهای نظامی و تجهیزات در سایر کشورهای جهان است.

ضمن اینکه اسرائیل تنها رژیم در منطقه خاورمیانه است که سلاح هسته ای و کشتار جمعی در اختیار دارد و در استفاده کردن از سلاح ممنوعه جهانی علیه ملت بی دفاع فلسطین و لبنان ابایی ندارد لذا این رژیم بیشترین اقدامات تجاوزگرانه را در جهان امروز مرتکب شده است.

اگر آمریکا این حق را برای خود محفوظ می دارد که در روابط عربی و اسرائیلی طرف ضعیف و ستمدیده را مورد حمایت قرار دهد، پس باید واشنگتن از فلسطینیان حمایت کند که به زور از کشورشان بیرون رانده شدند و آزادی آنان سلب و مجبور به زندگی در اشغال توسط صهیونیست ها شدند.

دلیل دوم، این ادعا است که اسرائیل تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه است بدین خاطر این دولت اصول و ارزشهای دموکراتیک خود را از آمریکا دریافت می کند، اما واقعیت سیاسی چیز دیگری را نشان می دهد. اینکه از زمان تشکیل دولت اسرائیل،این رژیم حتی یک روز هم دولت دموکراتیک نبوده است چون از روز اول شکل گیری این رژیم غیرقانونی و غیر دموکراتیک و براساس قوانین نژادپرستانه علیه فلسطینیان به وجود آمد. آنها در مناطقی ادامه حیات دادند که باندهای صهیونیستی در سال 1948 آن را به اشغال خود درآوردند و دولت اسرائیل را تشکیل دادند.

کمااینکه دولت اسرائیل اکثر زمین های فلسطینیان را مصادره کرد و مالکان حقیقی را از حق کشاورزی و استفاده از میوه ها و حتی تشکیل دولت محروم کرد.

نباید فراموش کرد که اسرائیل کرانه باختری و نوار غزه و بلندیهای جولان را به اشغال خود درآورد و شهرکهای صهیونیست نشین را در آنجا ساخت و با سرباز زدن از اجرای قطعنامه های بین المللی، به ملت فلسطین حق تعیین سرنوشت خود بر اساس اصل عدالت و دموکراتیک را نداد.

اما دلیل دوم در بین دلایل مهم لابی صهیونیست این است که گفته می شود اسرائیل یک دولت یهودی است که بسیاری از آنها از تبعیض نژادی و ظلم و ستم در اروپا رنج بردند. از این رو این حق آنهاست که یک رژیم حامی داشته باشند که برای آنها امنیت و اطمینان بیاورد. اما این منطق نمی تواند مورد قبول واقع شود که مظلوم به ظالم تبدیل شود و حق داشته باشد که از جهان متمدن بخواهد که به یاری از این مسأله ظالمانه برخیزد، چرا که اجداد و نیاکان آنها در گذشته مورد ظلم و ستم واقع شده اند.

اما توهین آمیزترین دلایل به فکر و ذکاوت انسان این ادعا است که اسرائیل یک دولت الگو است و شیوه و منش این رژیم از تمام کشورهای منطقه بهتر است. اما با نگاهی به شیوه و رفتار دولت اسرائیل به راحتی معلوم می شود که کارنامه جنایت هایی را که اسرائیل مرتکب شده است از زمانآلمان نازی سیاه تر و زشت تر است.

رژیم اسرائیل در سال 1948 با کشتار افراد بی گناه، سرزمین های فلسطینی را به تصرف خود درآورد و رهبران تروریستی یهود و در رأس آنها اسحاق شامیر و مناخیم بگین و دیویدبن گورین و دیگران به این کشتار اعتراف کردند. همچنین کارنامه اسرائیل حاکی از آن است که نیروهای این رژیم هزاران اسیر مصری را در جنگهای 1956، 1967 و 1973 قتل عام کردند در حالی که این اقدام برخلاف معاهدات بین المللی و معاهده ژنو در مورد رفتار اسیران جنگی می باشد.

در فاصله سالهای 1989ـ1987 و انتفاضه اول، رژیم صهیونیستی دستها و پاهای حدود 24 الی 29 هزار کودک فلسطینی را شکست به علاوه هزاران زن و کودک و مرد فلسطینی را در طول سالهای انتفاضه اول و دوم شهید کرد.

برخی معتقدند که آمار کلی تعداد سازمانها و محافل یهودی فعال در آمریکا بیش از 2000 سازمان می باشد. "روزنامه "روزنامه ژون افریک" در این باره نوشته است که 281 سازمان یهودی و 250 اتحادیه منطقه ای در این کشور وجود دارد. این در حالی است که روزنامه صهیونیستی "جرو زالیم پست" خبر از وجود 900 جمعیت یهودی در ایالات متحده آمریکا داده است."

"در سال 1970 به منظور هماهنگی میان این جمعیتها و سازمانها (حدود 16 سازمان) تأسیس شد و در سال 1975 "اتحادیه جهانی یهودیان اصلاح طلب world unoifor progressive judaism "به اتحادیه پیوست و دیگر گروههای غیر صهیونیستی نیز فعالیتهای خود را با اتحادیه مزبور هماهنگ کردند؛ از جمله "کمیته آمریکایی یهودی" و "کنفرانس آمریکایی یهودی" و "سازمان ب نای ب ریث". (نک: ب نای بی ریث)

"تنها چیزی که برای این گروههای فشار اهمیت دارد فقط و فقط اسرائیل است. آنها در همان حال که درباره مسائل مختلف جهان از حقوق بشر گرفته تا فقر و تنگدستی در گوشه و کنار جهان سخن می گویند، جمع آوری و توزیع کمک مالی به رژیم صهیونیستی را به عهده دارند. این واقعیتی است که از همان آغاز ظهور و فعالیت آنها در دهه پنجاه به چشم می خورد. بهترین دلیل بر اثبات این مدعا صحبت "دیوید استینر" (David Steiner) رئیس "آیپک" یکی از گروههای فشار صهیونیستی است. وی در سال 1992 اظهار داشت:

"من به وفاداری سیاسی اعتقاد دارم، اگر کسی برای اسرائیل مفید باشد، هرکسی که می خواهد باشد، حتی اگر برادر من با آنها برخورد کند چون آنها دوست اسرائیل هستند من شخصاً از آنان حمایت خواهم کرد."

"پل فیندلی" سناتور اسبق آمریکا که به دلیل که به دلیل مواضع مستقل خود، از سوی صهیونیستها تحت فشار قرار گرفت و از راه یافتن به کنگره این کشور بازماند. درباره گروههای فشار صهیونیستی می گوید:

"نفوذ اسرائیل بر دولت ایالات متحده، اساساً به علت آن چیزی که گروه فشار اسرائیلی نامیده می شود، به صورت افسانه ای درآمده است. علی رغم برخی بیانیه ها که متواضعانه از عدم قدرت و کارآیی این گروه سخن می گویند تمام سیاستمداران،روزنامه نگاران و کسانی که تجربه مستقیمی با (لابی اسرائیل) دارند به نفوذ شدید هواداران اسرائیل در کنگره و در تنظیم سیاست خارجی ایالات متحده گواهی می دهند."

این نفوذ تا حدی در آمریکا ریشه دوانیده است که ریچارد نیکسون رئیس جمهور پیشین آمریکا در این خصوص می گوید:

"مشکل آمریکا با اسرائیلیها در حل بحران خاورمیانه (در داخل اسرائیل) کمتر از مشکل آمریکا با یهودیان (در داخل آمریکا) بود."

لابی صهیونیست به دو نوع استراتژی بسیار گسترده چشم دوخته است: اول از تأثیرگذاری خودش در واشنگتن همراه با فشار بر کنگره و قوه مجریه استفاده کند و بر هر رأی و نقطه نظری در مورد طرح و یا تصمیم گیران تأثیرگذار باشد. مضافا بر اینکه لابی صهیونیست همیشه تلاش می کند تا حمایت از اسرائیل گزینه برتر باشد. دوم لابی صهیونیست تمام تلاش خود را برای تضمین مثبت نشان دادن همیشگی اظهارات علنی اسرائیل به کار گرفته است و آن از طریق تکرار خرافات در مورد تأسیس اسرائیل و ترویج دیدگاهها و نقطه نظرات خود در مناقشات و گفتگوهای سیاسی است. هدف از آن تنها جلوگیری از هر گونه انتقادهایی است که گوشهایی برای شنیدن آن در صحنه سیاسی وجود دارد. (ن. ر: لابی صهیونیسم)

مهم ترین گروههای فشار صهیونیستی در آمریکا عبارتند از:

1 ـ آیپک:

از میان گروههای فراوان طرفدار اسرائیل هیچ یک سازمان یافته تر، فعال تر و قدرتمند از "کمیته امور عمومی اسرائیل آمریکا"=آیپک (American, Israel Piblic Affairs Committee)نمی باشد. از سال 1951 به بعد از این کمیته مهم ترین گروه فشار حامی اسرائیل در ایالات متحده است. مرکز آن در "کاپتال استریت" واشنگتن است. "لی اوبرین" می گوید با وجود آنکه این کمیته در سال 1951 تشکیل شد اما تا سال 1959 از نامگذاری آن بدین نام خودداری گردید. این کمیته در سال 1954 به طور رسمی در کنگره آمریکا به ثبت رسید.

در اساسنامه آن آمده است: "وظیفه آن دفاع از منافع یهودیان است" پل فیندلی عضو سابق کنگره آمریکا اعتقاد دارد که آیپک عمده ترین لابی هوادار اسرائیل در واشنگتن به شمار می آید. نفوذ این لابی در کنگره آن چنان است که اسرائیل برای بیش از دو دهه از کمکهای فوق العاده مالی و مزایای خاص برخوردار شد و تمام این کمکها بدون مطرح شدن حتی یک کلمه بحث جدی اعطاء گردیده است. در عین حال آیپک به خاطر دسترسی آسان به عالی ترین سطوح دولتی، مورد رشک و حسادت سایر گروههای فشار قرار دارد. "این لابی سازمان مادر تمامی گروههای فشار یهودی و بزرگترین آنها به شمار می رود. این سازمان یهودی بیش از 50 هزار عضو دارد و بودجه سالیانه آن 15 میلیارد دلار است."

آیپک علاوه بر اداره مرکزی در واشنگتن در هشت شهر عمده دیگر ایالات متحده نیز دفاتری دائر کرده است.

تأیید این کمیته از یک کاندیدای سیاسی معمولاً سرازیر شدن سیل اعانات و کمکها را از سوی بیش از یک صد کمیته کاری طرفدار اسرائیل در گوشه و کنار کشور در پی خواهد داشت. این سازمان مسئول هماهنگی و برنامه ریزی برای فعالیت تمامی سازمانهای یهودی آمریکا و مسئول اصلی جمع آوری کمک و اعانه برای اسرائیل است. این سازمان به طور مستمر و شبانه روزی در کار ایجاد کانالهای جدید برای نفوذ رژیم صهیونیستی فعال است.

نفوذ آیپک نه تنها در کنگره، بلکه در کاخ سفید، پنتاگون، وزارت خارجه، خزانه داری و تمام سازمانها و ادارات بین آنها به خوبی احساس می شود. این نفوذ براساس یک همکاری دوستانه در اداره امور شکل نگرفته است بلکه اغلب برعکس می باشد. این گروه فشار صهیونیستی به قدری در تار و پود هیأت حاکمه آمریکا و سیاست گزاریهای آن نفوذ کرده که حتیباعث اعتراف روزنامه های آمریکایی شده است. روزنامه نیویورک تایمز در سال 1987 در این باره چنین گزارشی داد:

"آیپک به یک نیروی عمده در شکل دادن به سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده تبدیل شده است... تشکیلات مزبور این قدرت را کسب کرده است که در برگزیدن کارکنان ستادی ریاست جمهوری اعمال نفوذ می کند عملاً هر گونه معامله تسلیحاتی با کشورهای عربی را متوقف می سازد و روابط صمیمانه بین پنتاگون و ارتش اسرائیل را تسریع می نماید. مقامات مسئول این تشکیلات به طور دائم طرف مشورت سیاست پردازان کاخ سفید، وزارت خارجه، سناتورها و ژنرالهای عالی رتبه قرار می گیرند."

آیپک سعی دارد همواره بر کمکهای اقتصادی آمریکا به اسرائیل بیافزاید.

"آشیا کانن" نویسنده اسرائیلی نیز در کتاب خود می نویسد:

"اسرائیل به کمکهای اقتصادی آمریکا نیاز دارد تا بتواند مهاجران یهودی بیشتری را بپذیرد. در آغاز، وزارت خارجه آمریکا از بیم به خشم آمدن اعراب و گرایش آنان به سوی شوروی، با این روش مخالفت می کرد، اما بالاخره با دخالت کنگره، این کمکها به تصویب رسید." (ن.ر: آیپک)

2 ـ کنگره سران:

یکی از سازمانهایی است که 52 سازمان منطقه ای زیر مجموعه آن قرار دارند. ریاست این سازمان به عهده دکتر "ناحوم گلدمن" بود، این سازمان مسئول روابط آمریکایی، صهیونیستی و یهودی است.

3 ـ کنگره رؤسای سازمانهای بزرگ یهودی آمریکا:

در سال 1959 تأسیس گردید و مرکز آن در ایالت نیویورک است. روزنامه "میدل ایست میمو" ارگان آن می باشد. 37 سازمان در آن عضویت دارند. این کنگره با عنوان بازوی دیپلماتیک AIPAC شناخته شده است. برجسته ترین وظایف آن عبارتست از: ابلاغ موضع گیریهای یهودیان آمریکا به دولت این کشور و مقامات برجسته و تصمیم گیرنده و همچنین ابلاغ دیدگاههای واشنگتن به تل آویو. برجسته ترین موضع گیریهای این کنگره، هواداری از ریگان در انتخابات ریاست جمهوری 1981 بود.

4 ـ سازمان جهانی صهیونیسم:

این سازمان در سال 1891 در نیویورک تأسیس یافت. (نک: صهیونیسم جهانی، سازمان)

5 ـ سازمان صهیونیستی آمریکا:

این سازمان در سال 1897 در نیویورک تأسیس گردید. یک هفته نامه با نام The zienist information news serves منتشر می کند. این سازمان بر فعالیتهای کنگره آمریکا و کاخ سفید و ادارات دولتی در واشنگتن نظارم می کند. (ن.ر: سازمان صهیونیستی آمریکا)

6 ـ کمیسیون یهودی آمریکایی:

در سال 1906 در نیویورک تأسیس یافت و هدف اعلام شده آن دفاع از حقوق مدنی و مذهبی یهودیان در آمریکا و خارج این کشور بود. یک هفته نامه خبری منتشر می کند که با لهجه عبری اسرائیلی است. به همین لحاظ خوانندگان کمی دارد. (ن .ر: کمیسیون یهودی آمریکایی)

7 ـ شورای اتحادیه یهودی ـ فدراسیون یهود:

در سال 1932 تأسیس و تمامی اتحادیه های یهودی آمریکا و کانادا را تحت پوشش خویش قرار داد. وظیفه اصلی این سازمان ایجاد هماهنگی فکری و برنامه ریزی بین اتحادیه ها و تأمین بودجه 275 اتحادیه یهودیان در آمریکای شمالی است.

8 ـ ناکراک:

سازمانی منطقه ای است که از چند شورای یهودی تشکیل شده و در بخش ایجاد روابط بین اقلیت های یهودی، اقامت و توزیع آنها در مناطق از پیش طراح شده در راستای منافع خاص صهیونیستی فعالیت می کند.

9 ـ جنبش صهیونیستی آمریکا:

سازمانی جدیدالتأسیس است که تاریخ شکل گیری اش به سال 1993 باز می گردد و هدف اصلی از تأسیس خود را وحدت بخشیدن به تمامی سازمانهای صهیونیستی آمریکا و مبدل ساختن آنها به یک صدای واحد اعلام کرده است. این سازمان بیش از بیست سازمان کوچک صهیونیستی را در زیر مجموعه خویش قرار داده است.

10 ـ شورای جهانی یهودی:

تشکیل دهنده سازمانهای مرکزی یهودی جهان است و تنها منحصر به سازمانهای موجود در ایالات متحده نیست. این سازمان که در سال 1936 تأسیس گردیده مسئولیت هماهنگی و ارتباط با سازمانهای یهودی در 70 کشور جهان را عهده دار است

11 ـ کمیته یهودی آمریکا:

از سازمانهای بسیار قدیمی آمریکای شمالی است. این سازمان در سال 1906 توسط یهودیان آلمانی تباری که به آمریکا مهاجرت نموده بودند تأسیس شد. هم اکنون نیز بر روند اسکان و فعالیت مهاجران تازه یهودی به ایالات متحده نظارت می کند. کمیته مذکور دارای دفاتر و روابط مختلفی با تعدادی از کشورهای دارای جمعیت یهودی است.

12 ـ گروه مبارزه با کوچک شمردن:

این سازمان در سال 1913 تأسیس و مدعی مبارزه با پدیده های ضد سامی شد، سازمان مذکور همچنین بر کار تهیه و انتشار گزارش سالانه سازمانهای یهودی آمریکا نظارت دارد.

13 ـ دیگر سازمانها:

سازمانهای یهودی بسیار زیادی وجود دارند که پرداختن به آنها وقت و مجال بسیار وسیع تری از آنچه اینجا به آن اختصاص یافته را می طلبند از آن جمله سازمانهای مهمی که تنها به ذکر نام آن اکتفا می شود می توان به: شورای یهودیان آمریکا، صندوق جوانان صهیونیستی آمریکا، سازمان آمریکاییان مدافع امنیت اسرائیل ، سازمان آمریکاییان مدافع صلح (هم اکنون صلح) و سازمانهای اتحادیه صهیونیستهای اصلاح طلب آمریکا اشاره نمود.

در مجموع رسانه های جمعی آمریکا و گروههای فشار صهیونیستی توانسته اند سلطه و سیطره مرئی و نامرئی خود را در ابعاد و حوزه های فکری، سیاسی و اقتصادی به حد اعلی برسانند.

ه ـ سلطه فکری:

با وجود آنکه یهودیان آمریکا بر اساس آمارسال 1980 بیش از 8/2% جمعیت آمریکا را تشکیل نمی دهند که شش میلیون بیشتر نمی باشد، اما همواره از روش "ترور اندیشه" برای دستیابی به اهداف خود بهره برداری می کرده اند.

تأثیر رسانه های آمریکا در برنامه ریزی فکری و فرهنگی زندگی روزمره شهروندان به ابزار مختلف آن از قبیل تلویزیون، رادیو، روزنامه ها، مجلات، کتابها و... محدود نمی شود بلکه تصاویر مشخص و تعیین شده از جهان را در اذهان آنها به وجود می آورد و با اضافه نمودن قالبهای از پیش تعیین شده، به آنها می گوید که چگونه به آنچه در اختیارشان قرار گرفته است فکر کنند.

اگر این تصاویر، قالبهای از پیش تعیین شده و برنامه ریزیها عادلانه و واقعگرایانه بود مسأله ای نبود اما اربابان رسانه ها اخبار را کم و زیاد کرده و حتی بسیاری از اخبار و حقایق را به ویژه زمانی که به زیان منافع خودشان باشد پنهان کرده و منتشر نمی کنند. آنها اخبار را آن طور که خود می خواهند در اختیار خواننده و شنونده قرار می دهند نه آن گونه که واقعاً هست.

اربابان رسانه ها و نویسندگان، کارگردانان، خبرنگاران، گویندگان و تحلیلگران و گزارشگران به دقت و مهارت می دانند که چه خبری را می خواهند پخش کنند و اینکه کدام قسمت ها باید مورد تأکید یا اهمال قرار گیرند، کدام عکسها یا عبارات باید انتخاب گردند. حتی لحن صدا به هنگام پخش فلان خبر مورد اهمیت فراوان قرار می گیرد و تمامی این مسائل به طور کاملاً علمی بررسی می شود.

به همین لحاظ بسیاری از مدیران و گویندگان معروف و محبوب تلویزیون از یهودیان متعصب انتخاب می شوند. تعدادی از خبرنگاران و سردبیران روزنامه ها و تحلیل گران نیز از آنها هستند. 26 درصد از خبرنگاران، تحلیل گران و مسئولان محافل آشکارو غیر آشکار در آمریکا را یهودیان تشکیل می دهند و 80 درصد دستگاههای ارتباط جمعی آمریکا شامل شبکه های عمده تلویزیونی و همچنین روزنامه های اصلی و پر تیراژ این کشور تحت تسلط صهیونیستهاست.

سیطره فکری صهیونیسم بر آمریکا تنها به حاکمیت اربابان رسانه ها بر اذهان آمریکاییان محدود نمی شود بلکه آنان با همیاری گروههای فشار (لابی یهود) با وادار نمودن مسئولان و کارمندان وزارتخانه ها و نیز اعضای کنگره و هیأت حاکمه آمریکا به پایبندی به اصول صهیونیسم و حدود پنهانی که بر ایشان ترسیم شده است نظریات و آراء این افراد را تحت کنترل خود در می آورند. آنها هر نماینده یا سناتوری که علاقه مندی خود را به دانستن هر مطلبی درباره خاورمیانه ابزار دارد بلافاصله سیلی از اوراق حاوی اطلاعات مورد نظر وی را به سوی او سرازیر می کنند. یکی از محافل صهیونیستی و گروههای فشاری که در آمریکا در سیستم نشر و توزیع رایگان اطلاعات دست طولانی دارد آیپک است.

این گروه همان طور که "چارلز ماتیاس" (Chreles Mathias)سناتور سابق مریلند از حزب دموکرات می گوید:

"هرگاه که موضوع مهمی در رابطه با اسرائیل در کنگره مطرح می شود ـ آیپک ـ بدون معطلی و به شکلی پایان ناپذیر اطلاعات، سوابق و مستندات لازم را تدارک دیده و برای تمام اعضای کنگره ارسال می دارد. البته همه این کارها با مکالمات تلفنی متعدد و ملاقاتهای شخصی تکمیل می شود. علاوه بر اینها، با مشاهده کوچک ترین نشانه ای از تردید با مخالف در یک نماینده یا سناتور معمولاً ارسال نامه ها و تلگرافها و یا مکالمات تلفنی و ملاقاتهای خصوصی از سوی اعضای متنفذ را در پی خواهد داشت".

البته اطلاعاتی را که آیپک به عنوان خوراک فکری در اختیار اعضای کنگره و مسئولان آمریکا گذاشته می شود عمدتاً دربرگیرنده نقطه نظرهای رژیم صهیونیستی است به گونه ای که هیچ یک از خوانندگان گزارشها و خبرنامه های آیپک نمی توانند این واقعیت را که هدف عمده این گونه نشریات ارتقاء و پیشبرد منافع اسرائیل است نادیده بگیرند. "آیپک همچنین بر چاپ و نشر خبرنامه هفتگی "گزارش خاور نزدیک" نظارت دارد. این نشریه برای حدود شصت هزار نفر از جمله مقامات عالی رتبه دولتی، اعضای کنگره ،مراکز علمی و تحقیقاتی و بسیاری از نمایندگان رسانه گروهی ارسال می شود.

اگرچه این نشریه از نظر حقوقی به آیپک وابستگی ندارد ولی مؤسس آن "سی کنِن" (sy kenen)یکی از بنیانگذاران آیپک است و کاملاً در خط سیاسی اسرائیل حرکت می کند. این خبرنامه به طور مرتب حکایاتی را به عنوان نمونه هایی از چگونگی رأی دادن اعضای قوه مقننه به چاپ می رساند و به این ترتیب به نمایندگان کنگره یادآوری می کند که وضع قانون جدید بر اسرائیل تأثیر می گذارد و آراء آنها همواره مورد توجه خواهد بود."

هنگامی که انبوه و بمباران خوراکهای فکری که از سوی رسانه های جمعی آمریکا به ویژه خبرگزاریها و مطبوعات و رادیو و تلویزیون ـ بر روی افکار و اندیشه مردم آمریکا و دیگر ملل جهان ریخته می شود در کنار این گونه فعالیت گروههای فشار صهیونیستی قرار گیرد آن موقع میزان تأثیر سلطه پنهانی صهیونیسم بر فرهنگ، سیاست و افکار ملتها مشخص می شود. هرچند که ممکن است کسی بگوید که هیچ کشوری در جهان مانند آمریکا پیدا نمی شود که از خبرگزاریهای متعدد برخوردار باشد و یا ممکن است بگویند آمریکا کشور آزادی بیان و آزادی رسانه ها است. زیرا شنونده ای که به صحت وواقعیت اخبار یک ایستگاه شک دارد می تواند به ایستگاههای دیگر گوش کند و یا دیگر منابع خبری را مطالعه کند.

در پاسخ به این گونه افراد باید گفت که آزادی رسانه ها در آمریکا به معنی آزادی اربان رسانه هاست نه آزادی شنوندگان. تقریباً تمامی رسانه ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم در اختیار همین اربابان است و تعدد خبرگزاریها نیز توهمی است که هدف از آن تکمیل فرایند سیطره فکری است. منابع خبری متعدد است اما نتیجه یکی است.

اربابانی که چنین قدرت عظیمی را در اختیار دارند چه کسانی هستند و نام مؤسسه هایی که این افراد بر آنها حاکمیت دارند چیست و از این رهگذر چه چیزی عاید دیگر ملل می شود. تصوری که از اعراب و اسرائیلها در ذهن شهروندان آمریکایی نقش می بندد چگونه شکل می گیرد؟ برای پاسخ به این سؤال باید به فعالیتهای رسانه ها و سازمانهای صهیونیستی در ارتباط با دوره های مختلف شهروندان این کشور اشاره کرد.

1 ـ دوره کودکی و نوجوانی:

رسانه های آمریکا اجرای شیوه سیطره فکری بر شهروند آمریکایی را از آغازین روزهای زندگی وی شروع کرده و تا زمانی که به بالاترین درجات رشد اجتماعی می رسد آنرا ادامه می دهند. در این صورت کودک در دوران قبل از آمادگی، کارتونهایی را مشاهده می کند که شخصیتهایی را در قالب قهرمانان فیلم و افراد منفی به نمایش می گذارد، کودک فرایند تمیز بین خوب و بد را آغاز می کند: افراد منفی فیلم دارای شمایل عربی بوده و گاهی دشداشه به تن کرده و چفیه بر سر می گذارند، به حیله گری و مکاری می پردازند، یکی از آنها یک ساعت مچی به قهرمان فیلم هدیه می دهد اما مشخص می شود که آن هدیهیک بمب ساعتی بوده است. این تصاویر نفرت و بیزاری کودک از شخصیتهای منفی را که در تلویزیون مشاهده می کند برمی انگیزد.

به محض اینکه آموزش خواندن در آمادگی و دوره ابتدایی آغاز می شود برخی از کتابهای کودکان افرادی را مانند آنچه که در تلویزیون دیده است به تصویر می کشند و به این تصاویر داستانهای دیگری مانند داستان " شیخ دروغین" را اضافه می کنند که در برابر آن داستان قهرمان مورد علاقه کودک "لترمن" قرار دارد. به همراه تصاویر ارائه شده کاریکاتور یک عرب نشان داده می شود که در حال دزدیدن خروس رومی است که یک خانواده آمریکایی قصد دارند آنرا در عید شُکر بخورند.

تصاویر دیگری از قبیل یک شیخ آغشته به نفت که کیسه ای پول بر دوش دارد و تعدادی از زنان اطراف وی حلقه زده اند نیز به نمایش گذاشته می شود. حتی در آموزش حروف الفباء درست کردن کلمات از آنها نیز به تخریب چهره مسلمانان به ویژه اعراب همت گماشته می شود، در نتیجه اعراب را به عنوان افرادی طمّاع به آمریکاییان معرفی می کنند. معنی این کلمه در انگلیسی Greedyاست.

گاهی دانش آموز سعی می کند معنی کلمه "عرب" را در لغتنامه پیدا کند، در نتیجه جستجو درمی یابد که این کلمه در برخی از لغتنامه های کودک به معانی Tramp(ولگرد، بی خانمان) یا Bum (بی غیرت، لاابالی، گدای سرگردان، تنبل و بیکاره) یا Vagrant(ولگرد، دربدر، آواره خانه به دوش) آمده است.

برای تکمیل چهره یک انسان عرب در ذهن این کودکان باید جنبه دیگری را که همان "تروریسم" است به شخصیت وی اضافه کرد.

2 ـ محیط دانشگاه:

به محض فارغ التحصیل شدن دانش آموز از دبیرستان (که در این حال به اندازه زمانی که در مدرسه گذرانده است به تماشای تلویزیون نیز پرداخته است) و شروع تحصیلات دانشگاهی، شستشوی مغزی وی به طرزی پیشرفته و از طریق اجرای شیوه سیطره فکری توسط اربابان رسانه ها و گروههای فشار صهیونیستی آغاز می شود.

سازمانهای یهودی و گروههای فشار صهیونیستی از مدتها قبل توجه خود را به محیط های فرهنگی و دانشگاهی معطوف کرده اند. آنها برای دانشجویان یهودی برنامه های متنوعی در زمینه های مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و مشورتی تهیه و تدارک می بیند که دوره های عبری و تشکیل سخنرانی و کنفرانس درباره صهیونیسم و دیدار از اسرائیل بخشی از آن است. این فعالیت ها و برنامه ها از سال 1973 گسترش یافته و به کل دانشجویان دانشگاهها تعمیم داده شده است.

علت آن بیشتر پاسخ گویی به انتقادات وسیعی است که نسبت به خط مشی های اسرائیل وجود دارد. لذا صهیونیستها دسترسی به دو هدف کلی زیر را در سیطره بر دانشگاهها مدنظر خود قرار دارند.

1 ـ تحت تأثیر قرار دادن اظهار نظرهای روشنفکرانه دانشجویان به نفع اسرائیل در حال حاضر و آینده و بر ضد همدردی و هواخواهی با موضع فلسطینیان.

2 ـ تحت تأثیر قرار دادن عقاید سیاسی دانشجویان، زیرا که آنان بالقوه از رأی دهندگانی هستند که بیشتر از افراد خارج از محیط دانشگاهی در جریان انتخابات شرکت می نمایند.

یکی از روشهایی که صهیونیستها برای دسترسی به اهداف فوق الذکر استفاده می کنند انتشارو توزیع خبرنامه در سراسر دانشگاههاست. به عنوان نمونه "آیپک مهمترین گروه فشار صهیونیستی در آمریکا که سریع ترین و کارآمدترین سیستم نشر و توزیع رایگان را در اختیار دارد خبرنامه ای را به نام " افسانه ها و حقایق" در دانشگاهها توزیع می کند که هدف مندرجات آن کم رنگ کردن "افسانه ها"! درباره کشمکشهای اعراب و اسرائیل از جمله وضع بدآوارگان فلسطینی می باشد. این نشریه به طور گسترده ای در محافل دانشگاهی به عنوان "کمک مطالعه" توزیع می شود و برای دوستان فراوان اسرائیلی در کنگره و رسانه ها ارسال می گردد."

از دیگر شیوه های صهیونیستها در این خصوص ارائه تحلیل سیاسی و ایجاد دوره های آموزشی و تشکیل حرکتهای سیاسی برای دانشجویان طرفدار اسرائیل است. به عنوان نمونه "کمیته امور عمومی آمریکا ـ اسرائیل" برای جلوگیری از هرگونه برقراری ارتباط اعراب و فلسطینیان با جوامع آمریکایی به ویژه دانشگاهها تلاشی نمود تا هرگونه برداشتی نسبت به مسائل خاورمیانه در دانشگاههای آمریکا فقط از طریق فیلتر اسرائیل شکل گیرد.

از سال 1980 این سازمان به ایجاد دوره های آموزشی تشکیل حرکتهای سیاسی برای دانشجویان طرفدار اسرائیل اقدام نموده است. تا سال 1990 این گروه در 350 مجموعه دانشگاهی و در 50 ایالت اقدام به برگزاری این دوره ها نموده است و نزدیک به هفت هزار تن در این دوره ها آموزش دیده اند."

علاوه بر فعالیت های فوق الذکر که سعی می شود در محافل دانشجویی و دانشگاهها چهره مثبتی از اسرائیل ارائه شود. صهیونیستها تلاش می کنند تا علیه افراد، سازمانها و مجامع آکادمی که نسبت به رژیم صهیونیستی نظر منفی دارند استراتژی و برنامه خاصی تهیه و اجرا گردد. به عنوان مثال "کمیته امور عمومی آمریکاـ اسرائیل (آیپک) در سال1983 با ارسال یک پرسشنامه برای دانشجویان و استادان دانشگاهی در سراسر آمریکا، از آنها خواست تا نام استادانی را که از گروههای مخالف اسرائیل حمایت می کنند، بنویسند و چگونگی این حمایت و همچنین موضوعات تبلیغ آنها را شرح دهند.

آیپک در سال 1984 نتایج این همه پرسی دانشگاهی را در کتابی تحت عنوان "راهنمای آیپک در دانشگاهها افشاگر تبلیغات ضد اسرائیلی" چاپ و منتشر کرد." علت چنین اقدامی این است که محیط های دانشگاهی از معدود محلهایی است که در آن احساسات طرفدار فلسطینیان وجود داشته و به حمایت از آنان سخنرانی می شود.

صهیونیستها همچنین برای توسعه کادرهای سیاسی سازمانهای خود برنامه مفصلی در صدها دانشگاه آمریکا دارد. هدف از این برنامه که هزاران دانشجوی یهودی و غیر یهودی طرفدار صهیونیست را زیر پوشش دارد، جذب دانشجویان و مردان آینده آمریکا است که در واقع از رأی دهندگان نیز محسوب می شوند. این برنامه، شامل آموزش دانشجویان برجسته و نظارت بر مفاد و روشهای آموزش دانشگاهها در مسایل مربوط به اسرائیل و خاورمیانه و زیر نظر گرفتن سخنرانان و سخنرانی هایی که در محیط های دانشگاهی ایراد می شوند، می باشد.

"در این برنامه ها، نحوه اقامه استدلالهای تأییدآمیز برای اسرائیل و استدلالهای خصمانه و محکوم کننده برای اعراب و همچنین روشهای مباحثه و مجادله با هواداران فلسطین و سرکوب آنها، به دانشجویان آموزش داده می شود که چگونه از روزنامه های دانشجویی استفاده کنند و حتی خود و دیگر دانشجویان هوادارشان عضو هیأت تحریریه این روزنامه ها یا عضو انجمن های دانشجویی شوند. دانشجویان تحت پوشش این برنامه ها، همواره می کوشند جلسات و سخنرانی هایی را که به نفعاعراب در دانشگاهها برگزار می شود، برهم بزنند و با ایجاد آشوب و بلوا از برگزار شدن آنها جلوگیری کنند.

صهیونیستها هرگاه احساس کرده اند که برای در اختیار گرفتن کنترل دانشگاههای آمریکا با مشکل مواجه هستند لابی های جدیدی را در آن دانشگاهها به وجود آورده اند. به عنوان مثال، می توان گروهی به نام "کاروان دموکراسی" (Carvan For Democacy) که فرستادگان دولت اسرائیل را به دانشگاهها می فرستاد را نام برد. همچنین گروههای جدیدی مانند "شورای امور عمومی یهود" (Jewish Council For Publicaffairs) "بنیاد هیلل" (Hillel Fundation)و "ائتلاف اسرائیل برای دانشگاهها" (Israel Compus Coulitaion)نیز برای هماهنگی در جهت خدمت به منافع اسرائیل، در دانشگاهها تأسیس شد و سرانجام آیپک نیز برنامه های زیادی را برای تحت کنترل در آوردن فعالیتها در محیطهای دانشگاهی را در دستور کار خویش قرار داد.

علاوه بر اینها، لابیهای صهیونیست آنچه اساتید دانشگاهها آموزش می دادند و می نوشتند را کنترل می کردند. برای مثال "مارتین کرامر" (Martin Kramet)و "دانیل پایپس" (Daniel Pipes) ، دو تن از نو محافظه کاران طرفدار اسرائیل، سایتی را به نام "دیده بان فضای دانشگاه" (Camputs Watch) طراحی کردند که در آن از دانشجویان خواسته شده فعالیتهای ضد اسرائیلی در دانشگاههای خود را گزارش دهند. از سوی دیگر، اساتید دانشگاهها نیز به شدت کنترل می شوند. به ویژه دانشگاه کلمبیا که اندیشمند فلسطینی "ادوارد سعید" (Edward Said) در آن به تدریس می پرداخت، هدف گروههای طرفدار اسرائیل قرار گرفت.

"جاناتان کول" (Janathan Cole)رئیس سابق دانشگاه کلمبیا اعلام کرد که طی نامه های زیادی از مدیران دانشگاه خواسته شده بود که ادوارد سعید رااخراج کنند.

نمونه کلاسیک تلاشهایی که برای تحت کنترل درآوردن دانشگاهها را می توان مثال زد، در سال 2004 اتفاق افتاد، یعنی زمانی که "پروژه داوود" (David Project)در یک فیلم تبلیغاتی ادعا کرد که برنامه مطالعاتی خاورمیانه دانشگاه کلمبیا، یک برنامه آنتی سمیتیک بوده است، اما کمیته ای که دانشگاه کلمبیا برای بررسی این موضوع تعیین کرد، نتوانست هیچ مدرکی را مبتنی بر وقوع فعالیتهای آنتی سمیتیک در دانشگاه کلمبیا پیدا کند.

شاید مهمترین جنبه تلاش یهودیها برای مبارزه با انتقاد از اسرائیل در دانشگاهها، فشار گروههای یهودی بر کنگره برای وضع مکانیسمی در جهت کنترل سخنان اساتید دانشگاه درباره اسرائیل بود. متعاقب این فشارها، مدارسی که وقوع فعالیتهای ضد اسرائیلی در آنها ثابت می شد، از بودجه فدرال محروم می شدند. هرچند تلاش یهودیان برای کنترل دانشگاهها به موفقیت کامل نرسید، اما با این وجود این تلاشها همچنان ادامه پیدا کرده است.

3 ـ جامعه:

با گسترش آگاهی های فکری شهروند آمریکایی شیوه سیطره فکری نیز پیشرفت کرده و از شیوه های جدیدتر به ویژه در امور حساس سیاسی استفاده می شود. پس از آنکه چهره به اصطلاح پاک و دموکرات اسرائیلیان و چهره و شخصیت به اصطلاح وحشی و عقب مانده اعراب از کودکی تا زمان فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در ذهن فرد به تصویر کشیده شد اکنون به وی می گویند: همانطور که استقلال آمریکا با مبارزات تلخ و ناگوار به دست آمد، اسرائیل نیز باید از سوی آمریکا مورد حمایت قرار گیرد.

در این راستا مطبوعات با مشارکت با رادیو وتلویزیون فعالیت کرده و افکار تازه ای را در اختیار مخاطبان خود قرار می دهند. مثلاً می گویند: آنچه که از نیمه دهه هفتاد در لبنان اتفاق می افتد درگیری میان مسیحیان و مسلمانان است و بدین طریق شخص خواننده را به طور غیر مستقیم به یاد جنگهای صلیبی می اندازند.

رسانه ها تنها به تزویر حقایق نمی پردازند بلکه تصاویر و الفاظی شبیه آنچه که یهودیان مورد استفاده قرار می دهند، ارائه می کنند، مثلاً جنگ اکتبر همان "جنگ روز کیپور" است و طی آن اعراب در آن روز مقدس (برای یهودیان) به اسرائیل حمله کردند. آنها همچنین قدس را پایتخت اسرائیل دانسته و می گویند نام کرانه غربی "جودیا" و "سامره" است.

شبکه های دینی نیز با ایجاد قداست خاصی از اسرائیل در اذهان میلیونها مسیحی و تخریب چهره مخالفان آن نقش برجسته ای را در این زمینه ایفا می کنند. حتی گفتگوهای تلویزیونی در مورد درگیری اعراب و اسرائیل که اربابان رسانه ها به خاطر اعطای فرصت بیان نظرات به اعراب آنرا دلیلی بر دموکراسی و عدالت خود می دانند نیز بیشتر شبیه محاکمه است تا گفتگو.

کسانی که به طور مداوم رسانه ها را زیر نظر دارند کاملاً می دانند که هرماه یا هفته و گاهی اوقات هر روز آنچه که در آلمان به دست هیتلر به سر "ملت برگزیده خداوند"! آمد به طور مستقیم یا غیر مستقیم به شهروند آمریکایی یادآوری می شود، اما در مقابل روزها، هفته ها، ماهها و حتی سالها پی در پی می گذرند اما شهروند آمریکایی از آنچه که به دست "ملت برگزیده خداوند" (اسرائیلیان) بر سر "ملت حیرت زده خداوند" (فلسطینیان) در خاورمیانه می آید مطلع نمی شود.

شاهد برجسته این ادعا، اقدامات این رسانه ها در راستای سیطره فکری پوشش خبری تهاجمگسترده اسرائیل به لبنان در سال 1982، است، بسیاری از افراد این عبارات را به کرات از رسانه های تصویری و مطبوعاتی آمریکا شنیده اند و خوانده اند:

"هواپیماهای اسرائیل در پاسخ به بمباران شهرکهای یهودی نشین در شمال اسرائیل، مواضع فلسطینیان در جنوب لبنان را بمباران کردند. و یا "هواپیماهای اسرائیل در پاسخ به گلوله باران شهرکهای یهودی نشین مواضع عناصر تروریست حزب ا... لبنان را در جنوب لبنان بمباران کردند."

عبارت "صلح الجلیل" که رسانه های صهیونیستی برای توصیف این تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 آنرا به کار می بردند و همچنین عبارت "آرامش در شهرکهای یهودی نشین شمال اسرائیل برقرار است" در برخی رسانه های آمریکایی نیز تکرار می شود. چنانچه در ارتباط با حمله به فلسطینیها و لبنانیها گفته شده است: "بدین وسیله اسرائیل بار دیگر قدرت خود در دفاع از شهروندان و جلوگیری از عملیات تروریستها را تثبیت کرد." و یا در جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی در تابستان 2006 علیه حزب الله لبنان و نیز جنگ 22 روزه این رژیم علیه حماس در نوارغزه مطبوعات آمریکایی اغلب همان ادعاهای مقامات اسرائیلی را تکرار می کردند که ارتش اسرائیل در پاسخ به حملات موشکی حزب الله و فلسطینیان به جنوب لبنان و نوارغزه حمله کرده است.

برخی از روزنامه ها نیز که بخواهند با اندکی انصاف اقدام به چاپ وقایع کنند با تهاجم وسیع تبلیغاتی و فشارهای زیاد لابی صهیونیسم روبه رو می شوند، مثلاً پس از قتل عام فلسطینیان ساکنان اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا در بیروت که در پی تهاجم گسترده اسرائیل به لبنان در سال 1982 انجام گرفت "روزنامه واشنگتن پس با رعایت اندکی انصاف اقدام به چاپ و انتشار خبرهای خاورمیانهکرد. این اقدام با سیل زیادی از مخالفتها و شکایتها توسط لابی یهود مواجه گردید.

این فشار به حدی بود که مسئولان روزنامه موافقت خود را با نظارت مدیرعامل شورای یهودیان واشنگتن به مدت یک هفته اعلام نمود؛ مشروط به اینکه لابی یهود هیچ فشاری بر هیأت تحریریه نیاورند و هیچ دخالتی در کار تهیه و انتشار مطالب و خبرها نکنند."

البته برخی افراد و جریانهای تبلیغاتی و سیاسی اعتقاد دارند که پوشش خبری رسانه های آمریکایی از اعراب و اسرائیلیان به ویژه طی تهاجم اسرائیل به لبنان و پس از آن تغییر کرده است. در پاسخ به این افراد باید گفت:

از آنچه که تاکنون در مورد شیوه اتخاذ شده برای سیطره فکری گفته شده بعضی چنین نتیجه گرفته اند که کسی حبّ اسرائیل با شیر مادر در وجودش وارد شده است نمی تواند نظرش را به یکباره تغییر دهد. افزون بر آن، علی رغم اینکه آنچه در لبنان اتفاق افتاد نه تنها برای تخریب به اصطلاح وجهه پاک و مقدس و مسالمت آمیز اسرائیل کافی بود بلکه می توانست چهره ملائکه را نیز در صورت ارتکاب اعمالی که اسرائیل در لبنان انجام داد خراب کند. اما اربابان آگاه و نابغه رسانه ها توانستند از تمام امکانات خود برای حفظ وجهه اسرائیل استفاده کنند. برخی از راهکارهای آنها به شرح زیر است:

1ـ معرفی تهاجم به لبنان مبنی براینکه برای آزادسازی لبنان از دست تروریستهای فلسطینی صورت گرفته است. دفاع از خویش در برابر حملات فلسطینیان و مقاومت اسلامی لبنان به شهرکهای اسرائیل در شمال و اینکه برخی از اعراب میانه رو با اندیشه پایان دادن به رادیکالیسم فلسطینی و لبنان گرایی اسلامی که برای آنها خطرناک است موافق هستند.

2ـ تمییز بین حکومت اسرائیل و مردم آن، آنها چنین وانمود کردند که مردم اسرائیل با عملکرد فرماندهی نظامی اسرائیل در لبنان موافق نیستند و در این راستا به برخی از تظاهراتهایی که در اسرائیل برپا شد استفاده کرده و آنها را دلیل بر دموکرات و اخلاقی بودن نظام اسرائیل به شمار آورند. البته بر هیچ کس پوشیده نیست که بیشتر این تظاهرات از سوی اعراب در سرزمینهای اشغالی و همچنین برخی از اعضای جنبشهای غیرصهیونیستی یا غیر نژادپرستانه برپا می شد.

3ـ برای آنها هیچ مسأله ای نبود که مسئولیت اعمال زشتی را که در لبنان مرتکب شدند بر عهده تمام رژیم صهیونیستی بگذارند اما این مسئولیت را متوجه "شارون" وزیر دفاع اسرائیل و یا بعضی از فرماندهان نظامی اسرائیل کرده و آنها را به عنوان طراح کل عملیات معرفی کردند.

4ـ نه تنها اسرائیل از کشتارهای فلسطینیان ساکن اردوگاههای صبرا و شتیلا تبرئه گردید. بلکه از آنها به نفع آن رژیم استفاده شد. آنها به شهروندان آمریکایی گفتند: اعراب از ابتدای تاریخ به کشتن یکدیگر مشغول بوده اند و چیز عجیبی نیست که گروههای لبنانی با اقدام به قتل فلسطینیان انتقام خون بشیر جمیل (وی فرمانده نیروهای مسیحی فالانژیست لبنان بود که پس از اشغال جنوب لبنان و بیروت توسط رژیم صهیونیستی با حمایت قاطع اسرائیل رئیس جمهور لبنان شد. اما دیری نپایید که توسط یکی از اعضای "حزب قومی سوری" لبنان در عملیات بمب گذاری ترور شد و به قتل رسید) را بگیرند. آنها با تأکید بر تظاهراتی که در اسرائیل برپا شد و در آمریکا به عنوان یک اسطوره به شمار رفت از کشتار فلسطینیان در اردوگاههای صبرا و شتیلا در بیروت به نفع اسرائیل استفاده کردند. "توکبل" در برنامه اخباری خود به نام Night Line(راه شب) ازرادیو ABC می گوید:

"این شاهد زنده ای برای تاریخ است و پایبندی اسرائیل به اصول اخلاقی و بی گناه و دموکرات بودن آنرا نشان می دهد."

5 ـ برخی از خبرنگاران و تحلیلگران که پا را از اصول و ضوابطی که اربابان آنها را به خاطر آن فرستاده بودند فراتر گذاشتند و به نقل اخبار تهاجم اسرائیل به لبنان پرداختند با اعتراض و توبیخ از سوی دوستداران اسرائیل روبرو شده اند.

پیشرفت شیوه سیطره فکری و راهکارهایی که رسانه ها برای پوشاندن و تحریف رویدادهای لبنان در پیش گرفتند به شکلی خارق العاده نتیجه داد زیرا نظرخواهی هایی که در پایان سال 1982 یا پس از تهاجم اسرائیل به لبنان و نیز پس از کشتار فلسطینیان ساکن اردوگاههای صبرا و شتیلا و حتی کشتار شیعیان جنوب لبنان در روستای قانا صورت گرفت نشان داد که اسرائیل وجهه خود را در اذهان آمریکاییان حفظ کرده است لذا تصور برخی افراد و جریانها مبنی بر تغییر امور، تنها یک توّهم بوده که توّهم بسیار خطرناکی هم هست، حال اگر کسی مانند طرفداران نظریه تغییر شیوه رسانه ها، این تغییر را بپذیرد مثل این است که باور کند گرگ با تغییر چهره ،خوی درنده بودن خود را از دست می دهد. چراکه رسانه های آمریکا با تحریک لابی صهیونیستی و گروههای فشار قادرند در مورد هر شخص و جریانی حتی رئیس جمهور آمریکا آشوب به پا کنند تا صهیونیستها از آن بهره ببرند و به اصطلاح از آب گل آلود ماهی بگیرند.

با توجه به این وضعیت اگر مطلبی به صورت اشاره و کنایه گفته و نوشته شود ـ چه در تلویزیون و رادیو از سوی شخص گفته شود و یا در کتاب و مطبوعات نوشته شده باشد ـ بخشی از آن چه به ضرر اسرائیل است مورد توجه گروههای فشارصهیونیستی قرار می گیرد و او را ضدسامی معرفی کرده و با وی برخورد می کنند. ریچارد نیکسون، رئیس جمهور سابق آمریکا، در این زمینه می گوید:

"در خلال 25 سالی که از پایان جنگ جهانی دوم می گذرد، موضع تنگ نظرانه و کوته بینانه ای در بین گروههای ذی نفوذ یهودیان مقیم آمریکا، کنگره و رسانه های تبلیغاتی و محافل فکری و فرهنگی آمریکا وجود داشت و این عقیده ریشه دار و تثبیت شده وجود داشت که هرکس که هوادار اسرائیل نباشد، دشمن این کشور و حتی دشمن نژاد سامی است."

صهیونیستها، آمریکاییان ـ به ویژه چهره های سیاسی و فرهنگی که مواضع انتقادآمیز و حتی خنثی نسبت به اسرائیل دارند ـ را آنقدر تحت فشار قرار می دهند تا مطمئن شوند که دیگر چنین کاری از سوی آنها تکرار نمی شود. آنها حتی با انتشار هر مطلبی که با افکار و ایده هایشان مغایرت داشته باشد، مخالفت نموده و جلو انتشار، چاپ و توزیع آن را می گیرند. به عبارتی کتابهایی که مورد پسندشان نباشد، بلافاصله از بازارهای کتاب جمع آوری می کنند؛ مانند کتاب "سرنوشت یهود" نوشته خانم "رابرت اشتراوس فورلیخت" یهودی.

یکی از محافل فشار صهیونیستی که از این شیوه استفاده می کند و با تبلیغات ضد اسرائیلی و یا طرفدارانه به شدت مقابله می کند گروه آیپک است. این گروه در سال 1974 با الحاق به کمیته یهودیان آمریکایی و سایر گروههای یهودی تشکیلاتی را به نام "جوخه حقیقت" به وجود آورد که هدف آن مقابله با فعالیتهایی بود که "تبلیغات طرفدارانه از اعراب" نامیده می شد. طبق گزارش تحقیقی "رابرت فریدمن" جوخه حقیقت به یک پلیس عقیدتی یهودی تبدیل شد.

از مأموران تحقیق این جوخه که دانشجویان پرشور و شوق یهودی و یا افرادی با امکانات دستیابیبه آژانس های اطلاعاتی ایالات متحده بودند، برای یافتن انتقادکنندگان از اسرائیل، اعم از کلیمی یا غیرکلیمی، در هرجا که ممکن بود باشند استفاده می شد. سخنرانی ها، نوشته ها و در برخی موارد فعالیت های حرفه ای و شغلی افراد مورد نظر به شدت تحت مراقبت و پیگیری قرار می گرفت و در موقع مقتضی با اتهامهایی نظیر "یهودستیزی"، لجن مالی می شوند و یا برچسب تباه کننده "تنفر از یهودی" به آنها زده می شد.

هدف اصلی از این گونه اعمال این بود که از هر گونه مناظره ای که ممکن بود در بین جامعه یهودی، رسانه های گروهی و محافل دانشگاهی درباره مسائل خاورمیانه صورت بگیرد، با این دستاویز که انتقاد از هر نوع که باشد، باعث تضعیف دولت یهود می شود، جلوگیری کند.

این رفتار در مورد تمامی نویسندگان، سیاستمداران و حتی بنگاههای خبری و تبلیغی و انتشاراتی صدق می کند. گروههای فشار صهیونیستی اشتیاق شدیدی از خود برای پیگیری اخبار از خود نشان می دهند، آنها تمام کتابها و مقاله روزنامه و مجلات را می خوانند و زمانی که ببینند چیزی وجود دارد که ممکن است از ارزش اسرائیل بکاهد و یا رفتار زشت آن را برملا سازد تمامی تلاش خود را برای تغییر آن به کار می گیرد.

به همین منظور "آیپک" حتی بخش محرمانه ای در شعبه تحقیقات خود به وجود آورده که فعالیتهای سیاستمداران، روزنامه نگاران، دانشگاهیان فعالان اعراب آمریکایی، سیبرالهای یهودی و خلاصه تمام کسانی را که با برچسب "ضد یهود" مشخص شده اند تحت نظر دارد و سوابق آنها را نگه داری می کند. آیپک از این سوابق اطلاعاتی را که می خواهد دستچین می کند و سپس صورت "مجرمین" را همراه با جرایم سیاسی آنها به صورت محرمانه توزیعمی نماید."

این گروه هر نویسنده و سیاست مداری که مطلب و موضع او نسبت به رژیم صهیونیستی انتقادآمیز باشد را در لیست سیاه قرار می دهد سپس او را بایکوت می کنند و یا تحت فشار قرار می دهند. همین کار سبب می شود تا نویسنده مقاله و کتاب آرزو کند جان سالم به در ببرد. برخی نیز قول می دهند که چنین اشتباهی ! را هرگز تکرار نکنند. پل فیندلی در این باره می گوید:

"در سال 1983 آیپک جزوه ای را تحت عنوان "مبارزه برای بی اعتبار کردن اسرائیل" منتشر کرد. "توماس داین" مدیر اجرایی آیپک در مقدمه آن نوشت: "این جزوه با این هدف منتشر شده است که تجزیه و تحلیل کامل تر و قانع کننده تری از فعالیت های ضد اسرائیلی به دست دهد." اما علی رغم این سخنان جزوه مزبور چیزی بیش از یک "لیست سیاه" کهنه و قدیمی نبود. در جزوه "مبارزه برای بی اعتبار کردن اسرائیل" از افرادی مانند "جرج بال" (George Ball) معاون سابق وزارت خارجه آمریکا که از منتقدین اسرائیل بود و "آلفرد لیلیانتال" (Alfered Lilien Thal) یهودی ضد صهیونیست که در اوایل سال 1954 کتابی تحت عنوان "اسرائیل به چه قیمتی؟" را نوشت و در آن درباره روابط آمریکا و اسرائیل اخطار کرده بود، نام برده شده است.

در این جزوه لیستی از 21 سازمان و 39 شخصیت حقیقی ارائه شده و در آن نوشته که برخی "برای تضعیف رشته های همبستگی اسرائیل و آمریکا تلاش می کنند و در تلاش برای توسعه روابط اعراب و آمریکا به زبان اسرائیل هستند و یا برای وصول به این اهداف خدماتی را برای دولتهای عرب انجام می دهند و در قبال آن دستمزد دریافت می کنند." گروه یهودی دیگری به نام "انجمن ب نای ب ریث (B`nai B`rith)نیز لیست سیاه خود را درجزوه ای تحت عنوان "تبلیغات عرب در آمریکا: وسایل و اصوات" منتشر کرد.

لیست سیاه جدید آیپک یک نشریه هفتگی به نام "فعالیتها" می باشد که اغلب به معرفی افراد و سازمانهای انتقاد کننده از اسرائیل اختصاص دارد. آیپک می کوشد که ارتباط خود را با نشریه "فعالیتها" پنهان نگه دارد به خوانندگان هشدار می دهد که از مطالب مندرج در این نشریه تنها به این شرط استفاده کنند که آیپک به عنوان منبع آن تلقی نشود.

نشریه "فعالیتها" بین کارکنان آیپک در واشنگتن و سایر دفاتر آن در کشور، و دیگر سازمانهای یهودی مثل فدراسیون و شوراهای ارتباط جامعه یهود طرفدار فعال اسرائیل و همچنین سفارت اسرائیل و برخی اسرائیلیهای دستچین شده توزیع می گردد.

4 ـ محافل فکری:

صهیونیستها و نیروهای طرفدار اسرائیل در آمریکا به منظور تعمیم سلطه فکری خویش بر آمریکا تلاش کرده اند تا محافل و مؤسسه های فکری مختلفی در آمریکا ایجاد کرده و یا در محافل فکری این کشور نفوذ کنند. این نیروها در محافل فکری آمریکا ـ که نقش مهمی در شکل دهی به بحث های عمومی و همچنین سیاست عملی دارند ـ نفوذ زیادی دارند. امروزه نفوذ گروههای یهودی بر محافل فکری در مقایسه با گذشته بسیار گسترده تر است. در 25 سال اخیر، نیروهای طرفداری اسرائیل، مؤسساتی همچون "آمریکن اینترپرایز" (American Enterprize) ، "بروکینگ (Brooking)، "مرکز سیاستگذاری امنیتی"، "تحقیقات سیاست خارجی"، "مؤسسه هادسون" (Hudson)، را تأسیس کرده اند.

این مؤسسات عمدتا تصمیماتی به طرفداری از دولت اسرائیل اتخاذ می کنند. بهترین مورد که نشان دهنده نفوذ لابی یهود در گروههای فکریآمریکاست، مؤسسه بروکینگ است.

برای سالیان متوالی، تنها کارشناس برجسته این مرکز در امور خاورمیانه "ویلیام کوانت" (Willam Koant)یک چهره شناخته شده دانشگاهی بود، اما امروزه امور خاورمیانه این مرکز در اختیار "مرکز مطالعات خاورمیانه سابان" (Saban) قرار دارد. مرکز مطالعاتی توسط یک تاجر یهودی صهیونیست به نام "حایم سابان" (Haim Saban) تأسیس شده و توسط "مارتین اریک" اداره می شود. بنابراین مؤسسه ای که زمانی یک مؤسسه غیر حزبی و مستقل در امور خاورمیانه بود، امروزه به یک گروه فکری طرفدار اسرائیل تبدیل شده است.

و ـ سلطه سیاسی:

حکومت آمریکا، حکومتی غیرمتمرکز است، لذا راههای زیادی برای نفوذ در آن وجود دارد و گروههای ذینفع می توانند به طرق مختلف، سیاستهای مورد نظر خویش را شکل دهند. قدرت لابی های اسرائیل نیز از توان بالای لابی گری آنها نشأت می گیرد. مبنای عمل آنها شبیه تمام گروههای فشار دیگر است، اما آنچه لابی صهیونیستی را از دیگر گروههای فشار متمایز می کند، قدرت تأثیرگذاری آنان است.

فعالیتهای تبلیغاتی، اقتصادی و مالی یهودیان و گروههای فشار صهیونیستی در آمریکا به طور مشترک بر جهت گیری سیاست این کشور و در نتیجه از ابعاد مختلفی بر تصمیم گیریهای سیاسی داخلی و خارجی تأثیر می گذارد. این تأثیرگذاری از اواسط قرن بیستم به نحو چشمگیری افزایش یافت به گونه ای که "از اواسط قرن بیستم، اسرائیل به نحو فزاینده ای اصل و اساس هویت احساسی یهودیان قرار گرفت و این طرز تفکر در میان اکثر یهودیان آمریکایی اعم از ارتدکس یا لیبرال یا ثروتمند یا فقیر، عضو حزب دموکرات یاجمهوری خواه جا افتاده و پذیرفته شده است1."

1ـ انتخابات:

نک: [[انتخابات آمریکا، نقش صهیونیسم در]]

2 ـ کنگره:

نک: [[کنگره آمریکا، نفوذ صهیونیسم در]]

3 ـ هیأت حاکمه:

نک: [[هیأت حاکمه آمریکا، نفوذ صهیونیسم در]]

4 ـ سیاست خارجی آمریکا:

نک: سیاست خارجی آمریکا و صهیونیسم

ط ـ سلطه اقتصادی:

یهودیان مهاجر در سالهای اولیه ورود به آمریکا دارای مشاغل سطح پایین بودند. اما به تدریج با توجه به خصلت و ویژگی خاص خود توانستند با رخنه در مراکز مالی، صنعتی و تجارتی این کشور مهمترین و بزرگترین شرکتهای عمده اقتصادی آمریکا و جهان را پدید آورند.

طبق آمار سال 1900 حدود 59/6 درصد مهاجران یهود سرمایه دار کوچک بودند و در صنایعی نظیر تولید پوشاک اشتغال داشته اند و تنها 20/6 درصد به تجارت می پرداختند. این ارقام در دهه 1930 دگرگون شد. بسیاری از یهودیان پس از سه دهه به تجارت روی آوردند و کارگران یهودی به حدود 50 درصد کاهش یافتند. مابقی حدود28 درصد در صنایع و 10 درصد در مشاغل آزاد مشغولبه کار شدند.

در این راستا کارگران مهاجر یهودی فرزندان خود را برای دستیابی به قدرت به مراکز آموزشی می فرستادند تا از طبقه کارگری فراتر روند و تبدیل به کارگران ماهر و فنی شوند و سرمایه داران کوچک نیز به سرمایه داران بزرگ تبدیل گردند. به همین لحاظ سرمایه داران یهودی با نفوذ به صحنه فعالیت های بانکی آمریکا و انداختن سرمایه های خود در نظام های بانکی به ویژه در امور ربا و اعطای وام از محل سودها و بهره های ناشی از این وامها، سرمایه بیشتری به دست آوردند.

افزون بر آن با بازیچه قرار دادن بورس سهام توانستند سودهای کلانی را عاید خود سازند. این سرمایه ها، با ورود به جهان صنایع به ویژه صنایع سنگین مانند ماشین سازی، هواپیماسازی، خط آهن و اسلحه سازی، سودهای زیادی را برای صهیونیستها به ارمغان می آورند. "در جهان تجارت نیز به همین شکل عمل می شود، یهودیان وسایل اساسی حمل و نقل را از شرکتهای داخلی و خارجی و هواپیمایی تجاری و شرکتهای دریایی خریداری می کنند تا امتیاز انحصاری آنها فقط در اختیار خودشان باشد."

طبق آمارهای موجود تا سال 2000، حدود 70 درصد از یهودیان آمریکا دارای مشاغل اداری (حداکثر بالا) بودند که از این تعداد 90 درصد در مشاغلی چون پزشکی، مهندسی، حقوق و تدریس در دانشگاهها به فعالیت می پردازند. البته در مشاغلی نظیر خرید و فروش املاک، دلالی، سهام و کازینوها نیز حضور فعال دارند. اداره اکثر شرکتهای بزرگ صنعتی و پیشرفته آمریکا نیز در دست آنهاست.

بدین ترتیب تلاش می کنند اقتصاد آمریکا به ویژه شرکتهای بزرگ تجاری و صنعتی این کشور را در خدمت تشکیلات اقتصادی صهیونیسم جهانی که به نوبه خود سیاست آمریکا را در مورد مسائل موردتوجه خود تحت فشار می گذارد قرار دهند. به عنوان مثال پس از انعقاد قرارداد همکاری اقتصادی ایران و شرکت کونکو آمریکا در زمینه شناسایی، استخراج و پالایش گاز در حوزه پارس جنوبی در خلیج فارس، لابی های یهود (صهیونیستها) با گذراندن قوانینی در کنگره آمریکا مانع اجرای این طرح گردیدند."

از دیگر اقدامات صهیونیستها در بخش تجارت و اقتصاد برای تحت فشار گذاردن دولت آمریکا با هدف مقابله با کشورهای مخالف رژیم صهیونیستی، شناسایی و وضعیت اقتصادی این کشورهاست. "این گروه (لابی یهود) پس از بررسی شرایط کشورهایی نظیر ایران و عراق، سعی نمودند تا با فشار بر دولت جرج بوش که شیوه های ارتباطی نوینی را پس از آزادی گروگانها اتخاذ نموده بود، با توسل به حربه اقتصادی، جمهوری اسلامی ایران را به قطع حمایت از جنبش فلسطینیان حماس وادار نمایند."

نفوذ و سلطه اقتصادی یهودیان در آمریکا علاوه بر اینکه توانسته شریانهای اقتصادی این کشور را به طور کامل در اختیار صهیونیستها قرار دهد، سرمایه گذاری مستقیم آمریکاییان در اسرائیل را نیز فراهم ساخته است. این نفوذ و سلطه "موجب اعطای تسهیلات اعتباری توسط بانک صادرات و واردات آمریکا، معافیت تولیدات اسرائیلی از تعرفه و عوارض گمرکی، دستیابی بدون هزینه و سریع به دانش فنی پیشرفته به منظور تولید تسلیحات نظامی، انتقال میلیاردها دلار به اسرائیل توسط آمریکاییان که در شعب بانکهای اسرائیلی در آمریکا سپرده شده است، گردیده است."

با توجه به این موقعیت عظیم مالی صهیونیستها در آمریکا، سرمایه گذاری آنان در جذب افکار عمومی این کشور از طریق وسایل ارتباط جمعی ـ همان طور که در مبحث پیشین به آن اشاره شد ـ در نوع نگرش مردم آمریکا و انحراف افکارعمومی جهان بسیار مؤثر بوده است.

سخن پایانی:

محافل و گروههای فشار صهیونیستی برای رسیدن به اهداف و برنامه خود و تضمین جهت گیریهای صهیونیسم و به دست آوردن یاران جدید از میان مسئولان آمریکایی شیوه پلیدی را در پیش گرفته اند. آنها با تجسس در زندگی خصوصی این افراد و تعقیب آنها در مسافرتها، شب نشینی ها، زندگی شخصی و روابط مشکوک و انحرافی افراد را به تصویر می کشند و آنها را در پرونده ویژه ای نگهداری می کنند.

در صورتی که شخص مورد نظر از مسیر تعیین شده برای وی در بورس سیاست آمریکا منحرف شود تهدید وی با استفاده از این پرونده ها آغاز می شود و در صورتی که به درخواستها و اخاذی آنها پاسخ ندهد، اطلاعات و تصاویر موجود با استفاده از رسانه های صهیونیستی در میان مردم آمریکا توزیع و منتشر می شود و در نتیجه آن زندگی سیاسی و اجتماعی وی خدشه دار می شود. ماجرای "واترگیت" و نتایجی که برای "نیکسون" رئیس جمهور وقت آمریکا به بار آورد فقط یک نمونه از این موارد است.

نوع دیگر نفوذ و فشار صهیونیستها، استفاده از زن می باشد. تحقیقی که "ارنست تسوندل" پژوهشگر آلمانی در مورد "انحرافات اخلاقی رؤسای جمهور آمریکا" انجام داده است، نشان می دهد که عمده رؤسای جمهور آمریکا یا دارای همسر صهیونیست بوده اند و یا دل در گرو دختری صهیونیستی و یهودی داشته اند و دوران ریاست جمهوری خود را با رسوایی گذرانده اند، به طوری که فشار این لابی اندرونی موجب صدور و انجام فرامینی بر خلاف خواسته های رؤسای جمهور آمریکا و به نفع صهیونیستها شده است. نمونه اخیر آن را می توان درماجرای "مونیکا لوینسکی" یکی از کارکنان زن کاخ سفید و معشوقه یهودی کلینتون دنبال نمود.

در این زمینه همچنین می توان از ماجرای سناتور سابق "چارلز پرسی" یاد کرد. وی در دهه 1980 عضو کمیته روابط خارجی سنای آمریکا بود و از سوی گروههای یهودی آمریکا به دلیل تلاش در راه اهداف آنها جایزه گرفت. اما زمانی که در مورد نقش رژیم صهیونیستی در کرانه غربی سؤالاتی را مطرح کرد، طرفداری گروههای صهیونیستی و لابی یهود از وی قطع شد و عنوان بزرگترین دشمن اسرائیل لقب گرفت و سرانجام به دنبال کمکهای فراوان محافل فشار صهیونیستی به رقیب وی در انتخابات سال 1984 شکست خورد و از دور انتخابات خارج شد.

نفوذ و سلطه صهیونیستها بر مواردی که نام برده شد در مجموع منجر به کنترل افکار عمومی آمریکا و سلطه پنهانی صهیونیسم بر این کشور می گردد. هنگامی میزان و عمق تأثیر این سلطه مشخص می شود که بدانیم عملیات کنترل افکار و سلطه گری پنهان صهیونیستها توسط عده ای انجام می شود که در مجموع چیزی کمتر از سه درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند. طبق آمارهای موجود "نسبت یهودیان آمریکا از 6/2 درصد کل جمعیت فراتر نمی رود.

به عبارت دیگر آنها اقلیتی هستند که شاید نسبت هر اقلیت دیگری بسیار بیشتر از آنها باشد، اقلیتی که مجله فوریس آمریکا به آن تأکید کرده است. در چنین حالتی معمایی را در پیش روی خود می بینیم که پی بردن به جزئیات آن کار دشواری نیست.

مجله فوریس می گوید: "تعداد میلیونرهای یهودی حدود 20 درصد از میلیونرهای موجود در آمریکا را تشکیل می دهد. بر همین اساس روزنامه نیویورک تایمز اظهار می دارد که لابی صهیونیستی45ـ40 سناتور و 200 نماینده از 435 نماینده را در اختیار خود دارد."

بدین طریق سازمانهای اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی صهیونیستی قادر هستند جریان تحولات سیاسی داخلی و خارجی آمریکا و از رهگذر آن تصمیمهای سیاسی مراکز حساسی چون کنگره، کاخ سفید و دیگر مؤسسه های رسمی این کشور را تحت تأثیر قرار دهند و بر اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مسلط شده و مراکز مهم دولت و مؤسسه ها و شرکتها و گروهها و مشاغل آزاد را در دست خود بگیرند.

تبلیغات وسیله ای مهم و اساسی است که صهیونیسم برای رسیدن به اهداف خود از آن استفاده می کند، صهیونیستها از این طریق توانستند افکار عمومی آمریکا را کنترل کرده و در اختیار خود بگیرند، افکار عمومی نیز به نوبه خود بر دولت فشار وارد آورده و در تصمیم گیریهای آن مؤثر واقع می شود.

این گفته "اباهیل سیلور" صهیونیست تا حدود زیادی زوایای پنهان عملیات کنترل افکار عمومی آمریکا توسط صهیونیسم جهانی را روشن می سازد:

"ما باید کارهای خود را بر گسترده ترین احساسات افکار عمومی بنا کنیم، زیرا موافقت افکار عمومی است که در نهایت امر موضع دولتها و اعمال آنها در جامعه دموکرات را تعیین می کند... آینده جنبش صهیونیسم و سرنوشت آن را به دست افراد هرچقدر که دوست و بزرگوار باشند ندهید، شما باید به ملل جهان پناه ببرید و با تمام مردم آمریکا سخن بگویید و در هرجا دوستی هایی را بنا نهید. شما باید در چارچوب نفوذ خود، در میان دوستان و محیط اطرافتان فعالانه به تبلیغ و دعوت بپردازید. این چیزی است که آنها را به هنگام حل مسأله فلسطین برای ما و با ما نگاه خواهد داشت."

مآخذ:

ـ العریضی، یحیی: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت، 1999.

  1. روزنامه کیهان، شماره 13244، 12/11/1366.
  2. نشریه نداء القدس، سال سوم، شماره 51، 15/3/1379.
  3. زاوش م. ح: رابطه فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، (تهران: نشر آینده، چاپ اول، 1361).
  4. خبرگزاری قدس، "رسانه های آمریکایی در اختیار سازمانهای صهیونیستی"، 21/4/1384.
  5. اسماعیل بیگی، افشین: "نقش آمریکا و سازمانهای یهودی در تحقق اهداف سیاسی اسرائیل"، دیدگاهها و تحلیل ها، دفتر مطالعات سیاسی بین المللی، شماره 91.
  6. مجله نداء القدس، "لابی صهیونیست و توجیهات حمایت از اسرائیل" سال هفتم، شماره 93، 1/5/1385.
  7. فیندلی، پل: چه کسی جرأت سخن گفتن دارد، (بی جا)، 1985.
  8. العریضی، یحیی: مجله المعرفة، شماره 272.
  9. هویدی، فهمی: "هضم یهودیان در جامعه آمریکا"، روزنامه اطلاعات، 14/6/1375.
  10. فیندلی، پل: فریب های عمدی، حقایقی درباره روابط آمریکا و اسرائیل، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1378.
  11. نظام شرابی، آمریکا و اعراب، ترجمه عباسی عرب، انتشارات وزارت ارشاد، جلد دوم، 1375.
  12. مجله نداء القدس، "لابی صهیونیست واقعیت ها و اسناد"، سال هفتم، شماره 93، 1/5/1385.
  13. لنچافسکی، جورج: رؤسای جمهور آمریکا و خاورمیانه، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، البرز تهران، 1373.
  14. اوبرین، لی: سازمانهای یهودیان آمریکا و اسرائیل، ع. ناصری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، چاپ اول، تهران 1369.
  15. عنایه، محمدجلال: قدرت یهودیان در آمریکا، محمدرضا بلوردی، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1386.
  16. علیزاده، علی: گروههای فشار (لابی) یهود در آمریکا، نشریه پژوهش یار، ویژه نامه اسرائیل، مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی، پاییز 1388.
  17. سیک، گری: "ایران و آمریکا، حقایق و پیامدها"، فصلنامه گفتگو، شماره 12، تابستان 1375.

ـ کازیرفسکی، مارک: تحریم اقتصادی ایران، سخنرانی در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، اول مرداد 1375.

  1. روزنامه جمهوری اسلامی، "نگاهی به انحرافات اخلاقی رؤسای جمهور آمریکا"، 17/6/1377.
  2. استیفنس، ریتشارد: الصهیونیة الامیرکیة و سیاسة آمریکا الخارجیة، ترجمه جرج واکیم، بیروت، 1976.
  3. Eric Alterman, "pumping Iran, Regardie's March 1988.
  4. David k.Shipler, New york Times, 6 july 1987.
  5. Chares Mcc. Mathias, Jr., "Ethnic Groups and Foreign Policy", Foreigh Affairs, Summer 1981.
  6. www.Qodsna.com.

http://ksgnotes-harvard.edu/Research/paperonsf/rwp/Rwpo6-0/$$file/rwp-06-011altpdf.

  1. Tvanscrip of David Steiner's Remarks, 22 Octobr 1992, available through the American-Arab Anti-Discrimination
  2. Committee (Washington,D.C).
  3. Gregory D.Slabodkin, "The Secret Section in Israel's U.S Lobby That Stifles American Debate" Washington Repoet on Middle East Affairs, July 1992.
  4. Slabodkin, The Secret Section in Israel's U.S Lobby."
  5. Robert l.Friedman, "The Israel Lobby's Blachklist, "Willage Voice" 4 August 1992.