صهیونیسم جهانی، سازمان

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"صهیونیسم جهانی" ترجمه اصطلاح انگلیسی "World Zionism" است. فرض اولیه این اصطلاح آن است که صهیونیسم یک جنبش جهانی است.یعنی در اقصی نقاط دنیا، در میان همه یهودیان و در تمامی کشورها فعالیت دارد.

الف ـ مرحله تأسیس:

فکر سیاسی صهیونیسم خود را با ظهور جنبش "دوستاران صهیون" در ابتدای دهه 1880 به شکل عملی نشان داد. شاید مشخص و بارزترین هدف این جنبش، پشتیبانی یهودی سازی فلسطین از طریق تشویق مهاجرت یهودیان به سرزمینهای مقدس و ارائه کمکهای مالی و معنوی به مهاجرین بود. نتیجه تمامی اینها برپایی اولین مستعمرات صهیونیستی در فلسطین بود (بتاح تکفا، ریشون لتسیون، روشبینازخرون یعقوب و الجدیرة).

جنبش دوستاران صهیون در آخرین نشست خود در قرن نوزدهم راه را به روی جهت گیری سیاسی صهیونیسم بازکرد که بعدا بیشترین تبلور و پیشرفتش در "صهیونیسم هرتزل" منسوب به تئودور هرتزل (1904ـ1860) بود. ویژگی صهیونیسم هرتزلی از دیگران این بود که این نوع صهیونیسم تأکید می کرد که رهایی ملی "یهود" از خلال عملیات مقطعی برپایی مستعمرات ممکن نیست محقق گردد بلکه باید از حمایت فعالیت سیاسی کامل در سطح بین المللی برخوردار باشد.

تلاشهای هرتزل ـ علی رغم شکست در تحقق بسیاری از اهداف اساسی یا فرعی که برای خود ترسیم کرده بود ـ در برگزاری اولین کنفرانس صهیونیستی که کار خود را در 29/8/1897 در شهر بال سویس آغاز کرد موفق شد. این کنفرانس منجر به تحقق دو امر اساسی گردید که عبارتند از:

1 ـ وضع برنامه صهیونیستی معروف به برنامه بال.

2 ـ برپایی سازمان جهانی صهیونیسم برای اجرای برنامه های وضع شده که تأکید دارد بر اینکه: "هدف صهیونیسم برپایی کشور ملی یهود در فلسطین می باشد که حقوق عمومی ضامن آن باشد".

برای اجرای هدف اصلی صهیونیسم و به مرحله عمل درآوردن آن لازم است که سازمان جهانی صهیونیسم را یک سازمان فعال قرار داد. این امر از طریق قرار دادن سازمان به عنوان مؤسسه ای که دارای دستگاههای مرکزی است و شامل رئیس سازمان، نائب رئیس، دفتر توجیه مرکزی، کمیته اجرایی، شورای عمومی (شبه اجرایی و شبه قانونگذاری) و کنفرانس صهیونیسم که "بالاترین مکان قانونگذاری در جنبش صهیونیسم" است، امکان پذیر می باشد. همچنین دستگاههای محلی در سازمان براساس واگذاری "ایجاد شکل نهایی و نحوه عضویت در آن برای هر کشوری به عهده خود آنها" تأسیس گردید.

ب ـ شروع فعالیت سازمان یافته:

این سازمان صهیونیستی خیلی سریع رشد کرد. هنگامی که ششمین کنفرانس صهیونیستی در سال 1903 تشکیل شد تعداد اعضای شرکت کننده در آن به 600 عضو و تعداد جمعیتهای صهیونیستی به 1572 جمعیت پراکنده در کشورهای مختلف رسید. همچنین این سازمان در تأسیس "صندوق ملی یهود"

در سال 1901 صندوق "کران کایمت" با هدف به مالکیت درآوردن زمینهای فلسطین برای ایجاد "سرزمینی برای ملت یهود" موفق گردید. سازمان همچنین در پایان سال 1901 موفق شد بانکی صهیونیستی به نام "صندوق اطمینان یهودی برای عمران" که از آن بانکهای دیگری جدا می شد و هدف همه آنها حمایت مالی از فعالیتها و طرحهایصهیونیستی بود، تأسیس کند.

در همان زمان هرتزل، رئیس سازمان جهانی صهیونیسم، تصمیم گرفت تلاشهای دیپلماسی خود را افزایش دهد تا بتواند جوازی به دست آورد که سازمان به موجب آن بتواند هر نظام صهیونیستی را که در فلسطین برپا می شود ضمانت کند و فعالیتهای صهیونیستی که هدفشان ایجاد نظامی همانند این نظام است را تسریع نماید. علی رغم گفت وگوهای هرتزل با هر یک از کشورهای آلمان، ترکیه، مصر، انگلیس، روسیه و اتریش برای به دست آوردن چنین جوازی تلاشش به شکست انجامید اما تلاشهای او در قرار دادن "مسأله یهود" به عنوان مشکل جهانی موفق بود. مثلاً توانست علاوه بر حل بسیاری از مشکلات سازمانی که این سازمان با آن مواجه بود، با گفت وگوهای مختلف نوعی شناسایی ضمنی نسبت به سازمان جهانی صهیونیسم به دست آورد.

اما مرحله هرتزلی سازمان خالی از مشکلات داخلی که چندین بار وجود سازمان و وحدت آن را مورد تهدید قرارداد نبود. علاوه بر جریان مخالف صهیونیستی که از همان اوایل تأسیس سازمان ظاهر شد، از زمان اولین کنفرانس صهیونیسم در سال 1897 نوع دیگری از جریان مخالف که به زودی در "صهیونیسم عملی" در مقابل "صهیونیسم سیاسی" که خود هرتزل رهبری آن را داشت شروع به تشکیل نمود.

شایان ذکر است که این اختلاف بین دو گروه یک اختلاف مبدایی نبود بلکه اختلافی بر سر تکیه بر بندی از بندهای "برنامه های صهیونیسم" بود. عملگراها بر بند مخصوص مبنی بر تشویق جنبش اسکان تأکید داشتند در حالی که سیاسیون بر بند خاصی مبنی بر کسب جواز از کشورهای موردنظربرای ضمانت قانونی و استمرار هر نظام صهیونیستی که در فلسطین برپا می گردد تأکید داشتند.

همچنین سازمان شاهد بروز "جناح دموکراتیک صهیونیسم" ـ به رهبری حیم وایزمن، ولید موتزکن، ویکتور ژاکوبسن، مارتین پوپر و غیره بود. این جناح رهبری هرتزلی "غیر دموکراتیک" را مورد انتقاد می داد زیرا رهبری تمایل کافی برای "برانگیختن فرهنگ یهودی" نشان نمی داد. اما خطرناک ترین مسأله ای که هرتزل در این مورد با آن مواجه شد جریان مخالفی بود که مناخیم اوسیخن از خلال "کمیته روسی" آن را رهبری می کرد و همچنین از خلال کنفرانس مخالفان که در شهر کارکوف روسیه در اکتبر 1903 برگزار شد.

کنفرانس کارکوف هشدار نهایی به هرتزل بود و در آن تغییر روش وی در اداره امور سازمان و در نهایت الغای طرح اوگاندا در شرق آفریقا به نفع "طرح ویژه اسکان در فلسطین یا سوریه" و همچنین ترک روش دیکتاتوری در رهبری کارها را خواستار شدند. و این اختلاف تا زمان مرگ هرتزل در نیمه سال 1904 در نوسان بود. دوره ای که با غیاب هرتزل شروع شد و با شروع جنگ جهانی اول پایان یافت و با پیشرفتهای زیر تمایز گردید:

1 ـ افزایش نفوذ "صهیونیستهای عمل گرا" تا حدی که در کنفرانس دهم صهیونیستی که در سال 1911 برگزار شد آنان سیطره کامل خود بر سرنوشت سازمان را تحقق بخشیدند. در آن زمان رئیس سازمان، "اتورواربورگ" رهبر جناح "صهیونیستهای عملگرا" بود.

2 ـ طرح برپایی کشور ملی یهود در اوگاندا به طور قطعی، و به طور قطعی، از زمان شروع هفتمین کنفرانس صهیونیستی که در سال 1905 برگزار شدپی ریزی گردید. امری که منجر به عقب نشینی طرفداران طرح سازمان و تأسیس "سازمان بین المللی سرزمین" به رهبری "اسرائیل زانگوین" گردید.

3 ـ افزایش فعالیت صهیونیسم در فلسطین از طریق دستگاههای مختلف برای ایجاد پایگاههای "کشور ملی یهود". تلاشها و طرحهای صهیونیستی منجر به کوچ 40 هزار یهودی به فلسطین در دوره متوالی بین 1904 و 1914 گردید، در حالی که تعداد این مهاجرین در دوره طولانی بین 1882 تا 1904 از 25 هزار نفر تجاوز نمی کرد. (نک: انتقال یهودیان به فلسطین).

ج ـ دوره جنگ جهانی اول:

جنگ جهانی اول آثار طولانی و عمیقی در [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] به جای گذاشت. از یک سو دستگاههای سازمان در شرایط هرج و مرج اداری قرار گرفتند و مکاتبات مرکزی آن با دستگاهها و یگانهای محلی و اعضا قطع شد، از سوی دیگر دستگاههای صهیونیستی در خود فلسطین، و به همراه آن ساکنان صهیونیستی، دچار تکانهای شدید شدند که در نهایت به انحلال بسیاری از آن دستگاهها و مهاجرت بسیاری از صهیونیستها به خارج از فلسطین منجر گردید. و از سوی دیگر جناح حیم وایزمن در لندن به عنوان رهبر جنبش صهیونیسم بروز کرد. و اهداف سیاسی جنبش صهیونیسم در چهار مورد معین شد:

1 ـ ضرورت پیروزی متفقین.

2 ـ برپایی قیمومیت انگلیس بر فلسطین.

3 ـ این قیمومیت باید ورود یک میلیون یهودی یا بیشتر را به فلسطین تسهیل نماید.

4 ـ بعد از آنکه یهودیان بر سرنوشت فلسطینمسلط شدند این قیمومیت پایان یابد.

وایزمن و تأییدکنندگان وی به ایجاد روابط مستحکم با جنبش صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا تمایل داشت. این تلاشها منجر به تشکیل کنفرانس فوق العاده صهیونیسم در نیویورک در 30/8/1914 گردید که در آن "کمیته اجرایی موقت برای امور عمومی صهیونیسم" به ریاست قاضی "لویس براندایس" رهبر صهیونیستهای آمریکا تشکیل شد.

تلاشهای صهیونیستها با دو جناح آمریکایی و انگلیسی خود و نیز طرفداران هر جناح در نزدیکی دیدگاههای حکومت انگلیس و آمریکا در مورد امور مربوط به مسأله فلسطین موفق شد که نتیجه این تلاشها صدور اعلامیه بالفور در 2/11/1917 بود.

در هنگام پایان جنگ جهانی اول سازمان دهی [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] صهیونیسم دوباره انجام گرفت به ویژه در زمینه کامل کردن دستگاههایی با تأسیس "صندوق تأسیسی فلسطین" (کرین هایسود) ویژه فعالیتهای مهاجرت و اسکان یهودیان پیشرفت کرد. اما "کمیته صهیونیسم" در فلسطین به زودی به "حکومت در حال شکل گیری" تبدیل شد که بر تمام امور یهودیان در فلسطین و اعاده تلاشهای مخصوص برای ایجاد کشور ملی یهود از طریق اداره های سیاسی و تبلیغاتی و کمکی کشاورزی و اسکان و آمار و تجارت و صنعت و مهاجرت و آموزش و مالی و کار و غیره، نظارت داشت.

دوازدهمین کنفرانس در سپتامبر 1921 برای تأکید بر عملیات بازگشت نظم و تمرکز بر بازگشت سلطه قانونی در سازمان بعد از مدتی وقفه از 1913 برگزار شد. از آن زمان حیم وایزمن ریاست کنفرانس و منصب ریاست کمیته اجرایی را به عهده داشت که بهدو کمیته تقسیم شده بود که عبارتند از: کمیته اجرایی فلسطین و کمیته اجرایی لندن. لازم به ذکر است که انتخاب اعضای کمیته اجرایی براساس ائتلافی که در آن احزاب صهیونیستی مختلف براساس تعداد اعضای خود به عضویت درمی آمدند انجام گرفت.

تلاش رهبری صهیونیستی بعد از آن به کامل کردن اهداف صهیونیستی اعلام شده در هنگام جنگ منحصر بود. بعد از آنکه جنگ در 11/11/1918 با پیروزی متفقین پایان یافت رهبری صهیونیستی سعی کرد تا فلسطین تحت قیمومیت انگلیس درآید به شرط اینکه سند قیمومیت تمامی وعده های داده شده به یهود در اعلامیه بالفور را شامل باشد.

د ـ دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین:

تا 24/7/1922 که تشکیل حکومت قیمومیت انگلیس بر فلسطین مورد تصدیق قرار گرفت این تلاشها ادامه داشت: (نک: تحت الحمایگی فلسطین، سند). و چون سند قیمومیت به "آژانس یهود تأکید داشت تا به عنوان هیأت عامه با حکومت فلسطین (بریتانیا) در مسائل اقتصادی و اجتماعی و سایر اموری که ممکن است در برپایی کشور ملی یهود در فلسطین تأثیر داشته باشد همکاری و مشاوره نماید"، وایزمن بعد از آنکه تأکید نمود این آژانس لقمه مناسب و لذیذی در دست خود سازمان جهانی یهود خواهد بود به تأسیس آژانس یهود ـ که شامل غیر صهیونیستها نیز می شد ـ تشویق شد.

این هدف در ثلث آخر سال 1929 و در ده سال بعد از این که پنج کنفرانس صهیونیستی برگزار شد انجام گردید.

علی رغم اینکه گروه ولادیمیر ژابوتنسکی (اصلاح طلبان) با این استدلال که سازمان مادر ازسیاست اعتدال نسبت به انگلیس پیروی نمی کند از سازمان جدا شدند و در سال 1935 [[سازمان صهیونیسم جدید|سازمان صهیونیسم جدید]] را برپا کردند، اما تعداد اعضای سازمان از 393220 عضو در سال 1929 به 280/406/1 عضو در سال 1939 افزایش پیدا کرد.

ه ـ دوره جنگ جهانی دوم:

شروع جنگ جهانی دوم اوضاع سازمان را متزلزل کرد. اما این سازمان با همه اینها در اجرای برنامه های خود به صورت فعال موفق گردید. کمیته اجرایی صهیونیسم برخلاف سلف خود در دوره جنگ جهانی اول، قادر بر حق امور صهیونیستها و استفاده کامل به شکل خاص از تلاشهای یهودیان ایالات متحده و امکانات آنها بود. سازمان صهیونیسم جهانی، به برکت پشتیبانی و ترغیب انگلیس و آمریکا علی رغم مبارزات فلسطینیان، موفق شد تعداد یهودیان فلسطین را از 80 هزار نفر در سال 1922 (یعنی معادل 1/11% کل جمعیت) به 650 هزار نفر در سال 1948 (یعنی 3/33% کل جمعیت) برساند.

سازمان صهیونیسم جهانی، بعد از آنکه فهمید طرف آمریکایی در سطح بین المللی در حال افزایش است، مرکز ثقل خود را از لندن به واشنگتن منتقل کرد. و در آنجا در 8/5/1942 کنفرانس فوق العاده بالتیمور را تشکیل داد و در آن برنامه های صهیونیستی مشهور بالتیمور را منتشر کرد. پس از آن مصوبه های این برنامه در اجتماع جهانی فوق العاده صهیونیسم در 1/8/1945 در لندن و در 9/12/1946 در بیست و دومین کنفرانس جهانی صهیونیسم مورد تأکید قرار گرفت. و این آخرین کنفرانس صهیونیستی قبل از برپایی دولت اسرائیل بود. در این کنفرانس سازمان دهی مجدد و پیشرفتسازمان صهیونیسم جهانی و دستگاههای آن امکان پذیر شد.

و ـ دوره تشکیل اسرائیل:

با تسریع پیشرفتهای سیاسی در سازمان ملل متحد و فلسطین بعد از سال 1947، [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] "مجلس ملی" را که در حقیقت پارلمان دولت صهیونیستی آینده بود و همچنین "اداره ملی" که به منزله حکومت دولت آینده بود را تأسیس کرد. و عملاً دیویدبن گورین رئیس کمیته اجرایی صهیونیسم و کمیته اجرایی آژانس یهود و اداره ملی (در سایه عدم انتخاب رئیس [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] بعد از استعفای وایزمن و قبل از کنفرانس بیست و دوم) در تاریخ 14/5/1948 برپایی دولت اسرائیل را اعلام کرد. و حکومت موقت دولت جدیدی را از بین اعضای کمیته اجرایی آژانس یهود انتخاب کرد.

در حالی که حیم وایزمن که بیش از 20 سال رئیس [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] بود اولین رئیس رژیم صهیونیستی گردید. بن گورین ریاست اولین حکومت اسرائیلی را به عهده گرفت. برپایی دولت اسرائیل در قطع روابط بین [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] از یک سو و رژیم جدید صهیونیستی از سوی دیگر به سوی بحران طولانی و فزاینده ای که تا سال 1968 از بین نرفت، اثری عمیق داشت. ابتدای این بحران با نزدیک شدن موفقیت صهیونیسم در برپایی دولت یهودی بود.

در پایان بیست و دومین کنفرانس صهیونیستی منعقده در اواخر سال 1946 وایزمن از ریاست سازمان استعفا داد به این علت که طرح مخصوص او مبنی بر ضرورت شرکت سازمان در کنفرانس لندن که در 9 سپتامبر آن سال منعقد می شد با دعوت انگلیسبه آن شکست خورد (نک: لندن، کنفرانس 1946).

این تحولات به خاطر موضع انعطاف ناپذیری بود که بن گورین اتخاذ نموده بود. کنفرانس از انتخاب رئیس سازمان و رئیس آژانس ناتوان شد و در انتخاب کمیته اجرایی سازمان و آژانس ناکام ماند. برای فائق آمدن بر این عجز و انتخاب کمیته اجرایی سازمان و آژانس، کنفرانس این مسائل را به "مجلس عمومی صهیونیستها" واگذار نمود. در واقع این مجلس مرجع نهایی در تمام امور سازمان و آژانس گردید، بلکه همین مجلس تشکیل "مجلس ملی" (مجلس دولت موقت بعدی) و "اداره ملی" (حکومت موقت اسرائیل بعدی) را اعلام نمود.

این مجلس امور را به دست گرفت و در سومین دوره برگزاری خود (6 ـ 12/4/1948) وظایف سازمان را پس از برپایی حکومت موقت تعیین کرد. اما اصرار بیشتر اعضای حکومت موقت (هشت نفر از 13 نفر) مبنی بر تداوم منصبهایشان در کمیته اجرایی، باعث شد که صهیونیستهای آمریکا خودشان بر "مبدأ جدایی" بین حکومت و رهبری سازمان اصرار نمایند.

این جدایی پس از نبرد شدید در سپتامبر 1948 و با انعقاد چهارمین دوره مجلس عمومی صهیونیسم که در این دوره کمیته اجرایی صهیونیسم که بر دو مرکز یکی در اسرائیل و دیگری در نیویورک تقسیم بودند انجام شد. اما به زودی اباهلیل سلفد رئیس شعبه کمیته در نیویورک به دنبال فشار روزافزون اسرائیلیها که قصدشان برکناری سازمان و حذف نقش آن از طریق تجاهل صهیونیستها و منحصر نمودن بیشتر معاملات بر سازمانهای یهودی (غیر صهیونیستی) بود، در سال 1949 استعفا داد. جایگزینی ناحوم گلدمان به عنوان رئیس کنفرانس جهانی یهود به جای سلفر اجازه ای بودمبنی بر اینکه این سازمان حاضر است در یکی از نبردهایش با اسرائیل ضرر ببیند.

اسرائیل بعد از آن در 15/5/1950 با زبان بن گورین در مقابل کنیست و با موقعیت نیروی جدیدی که کسب کرده بود، اعلام نمود "کمیته همبستگی" بین حکومت اسرائیل و کمیته اجرایی صهیونیسم برپا شده است. کمیته هماهنگی متشکل از چهار وزیر چهار عضو کمیته اجرایی و علاوه بر آن نماینده صندوق ملی یهود بود. اما مواضع همبستگی بین طرفین تا برگزاری کنفرانس صهیونیسم بعدی موقتا معین گردید ـ کنسیت (پارلمان) اسرائیل در تاریخ 7/7/1950 قانونی موسوم به "قانون بازگشت" را صادر کرد که در آن حق هر شخص یهودی مبنی بر اسکان در داخل اسرائیل را که در بیانیه اعلام تشکیل اسرائیل 14/5/1948 آمده بود تأکید می کرد. وجه مشترک همه این فعالیتها سنگینی کفه اسرائیل از نظر صلاحیتها و مسئولیتها بر کفه [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] بود.

ز ـ روابط سازمان و اسرائیل:

بیست و سومین کنفرانس صهیونیستی در را به روی اخلال روزافزون در روابط اسرائیل با سازمان گشود. در واقع علت تأخیر برگزاری کنفرانس از اواخر سال 1948 به اوت 1951 جدای از اختلاف بین اسرائیل و سازمان بر سر صلاحیتها و وظایف نبود. دوره قبلی کنفرانس (51 ـ 1948) دوره آمادگی احتیاطی برای تضمین سیطره دولت بود و دوره بعد از آن (54 ـ 1951) مخصوص تثبیت این سیطره بود.

در آن کنفرانس "برنامه قدس" که بعد از تحلیل رفتن برنامه بال (سویس) مطرح شد به اهداف خود مبنی بر تشکیل دولت صهیونیستی در فلسطین اقرارکرد. و اما وظایفی ـ نه اهداف ـ که سازمان صهیونیسم برای خود معین نمود عبارتند از: "استحکام پایه های دولت اسرائیل، جمع آوری تبعیدشدگان در سرزمین اسرائیل و تحکیم وحدت مردم یهود".

شایان توجه است که این برنامه (که در اساسنامه سازمان جدید در سال 1960 وارد شد) خط اسرائیل را در در مقابل خط سازمان با قرار دادن مهمترین وظیفه وارد در آن "استحکام پایه های دولت یهود" حمایت کرد. همچنین این برنامه راه حل متعادلی بود بین میانه روها و کسانی که به طور تاکتیکی از وظایف بحث می کردند و بین تندروها کسانی که بدون مراعات هیچ تاکتیکی اصرار به اعلام اهداف صهیونیسم داشتند. نه تنها وظایف آن همچنین بیست و سومین کنفرانس صهیونیستی از اعتراف به اینکه سازمان نماینده کلیه یهودیان دنیا و در امور مختلف می باشد اجتناب کرد، و این هنگامی بود که از بعضی امور که سازمان صهیونیستی یهود نمایندگی دارد بحث نمود.

همچنین اولین پیروزی مکتب بن گورین در درگیریش با رهبری سازمان در رابطه با قرار دادن جمع آوری تبعیدشدگان در سرزمین اسرائیل به عنوان دومین وظیفه اصلی از وظایف سازمان شروع شد و آن اینکه بارزترین خواسته مستعمر بن گورین قرار دادن مهاجرت به اسرائیل به عنوان دلیل قاطع بر صهیونیسم یا رهبر یا فردی از فرزندان "ملت یهود" بود.

اما اولین پیروزی اردوگاه بن گورین در سایه اختلاف مستحکم بین او و بین اردوگاه ناحوم گلدمان به عنوان رئیس کمیته اجرایی صهیونیسم ـ شاخه نیویورک که به نام صهیونیسم آمریکایی خوانده می شد ـ تحقق یافت. از آن زمان گولدمان از "جداییصلاحیتها" که صهیونیستهای آمریکایی هنگام برپایی دولت اسرائیل بر آن اصرار داشتند صحبت نمی کرد بلکه از "شرکت بین دولت اسرائیل و ملت یهود" صحبت می کرد.

گلدمان به اهمیت نقش سازمان در ترسیم و پایه ریزی خطوط سیاسی اساسی دولت و ضرورت به رسمیت شناختن سازمان به عنوان نماینده "ملت یهود در همکارییش با اسرائیل" توسط دولت اسرائیل اشاره کرد. بلکه شدت درگیری بین دو اردوگاه (که منجر به متوقف ماندن کار کمیته همبستگی شد) دوباره از سرگرفته شد و منجر به تضعیف جدید سازمان شد.

این شدت گرفتن درگیری به صورت خیلی آشکار در مسأله ای به نام "قانون قانونگذاری (تشریعی)" که در 24/11/1950 توسط کنیست منتشر شد و از 2/12/1952 به اجراء گذاشته شد، تجلی پیدا کرد. علی رغم اعتراف سازمان بنا به تعبیر خود گلدمان به اینکه "شاخه اسرائیل از ملت یهود شریکی است که بیشترین سهم را دارد" اما قانون قانونگذاری (تشریعی) ـ برعکس قطعنامه های بیست و سومین کنفرانس صهیونیسم ـ تأکید بر این داشت که سازمان "یک آژانس فاقد قدرت" می باشد نه اینکه سازمان نماینده "ملت یهود" باشد.

بدون شک یک مراجعه دقیق به این قانون، حقیقت اختصاص سازمان به عنوان سازمان تابع اسرائیل که نقشی بجز اینکه امتداد دولت در خارج باشد و وسیله ای در خدمت دولت است را تأکید می کند. این اختصاص به نحو تعهد بیشتر در "پیمان" واقع بین حکومت اسرائیل و کمیته اجرایی صهیونیسم در سال 1954 تأکید می کند. بعد از آنکه این پیمان وظایف کمیته اجرایی صهیونیسم در سال1954 تأکید می کند. بعد از آنکه این پیمان وظایف کمیته اجرایی صهیونیسم را در اولین بند از بندهایش معین می کند به دنبال آن بند جدیدی آمده که می گوید:

"هر فعالیتی در اسرائیل به وسیله کمیته اجرایی اجراء گردد یا اصل خود را از آن گرفته باشد به طوری که وظایف خود را از بالا بگیرد یا جزئی از آن باشد، به زودی مطابق قوانین اسرائیل و همراه با سازمانها و دستورات اداری که از یک زمان تا زمان دیگر عملی می شوند و با فعالیتهای مقامات حکومتی که دارای وظایف پوششی می باشند و فعالیت مقصوده یا فعالیتی که متأثر باشد حکم می شود.

بحران خطرناک بین اسرائیل و [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] علی رغم برتری کفه (دولت اسرائیل) بر کفه سازمان پایان نیافت. با انتخاب گولدمان به عنوان رئیس سازمان در پایان دوره بیست و چهارمین کنفرانس صهیونیستی در سال 1965 (بعد از آنکه این منصب از سال 1946 پس از استعفای وایزمن خالی مانده بود) دوباره درگیری بین دولت و سازمان تجدید گردید. اختلافات در دو کنفرانس صهیونیستی 25 و 26 در سالهای 1961 و 1965 به طور متوالی ادامه داشت. و شدت درگیری تا پایان کار کنفرانس صهیونیستی بیست و هفت در ژوئن 1968 کاهش نیافت. در تمامی این کنفرانسها مفاهیم درگیری زا بین دو اردوگاه به شکلهای جدیدی مطرح می شد.

از سویی سازمان ضرورت تجدید هویت مفقوده خود را از زمان تأسیس دولت تندرو بر اهمیت استمرار و رشد "یهود دور از وطن" برای تشکیل سپر نگهدارنده در مقابل اسرائیل که از خارج کمک و تغذیه می گردد، در ضمن هدف شاملی که عنوان آن "تأمین بقای ملت یهود است" تأکید کرد و از سوی دیگر اسرائیل بر این مسأله اصرار داشت که مسألهاساسی یهودیان دنیا (و بالتبع سازمان) تقویت اسرائیل به وسیله انتقال یهودیان به آن است نه تنها با ارسال کمکهای مالی، و بر اساس مرکز بودن اسرائیل در تمامی امور، زیرا مرکزیت اسرائیل کفیلی است بر ضمانت "بقای ملت یهود در تمامی دنیا".

به عبارت دیگر هنگامی که سازمان دید اسرائیل وسیله ای برای تضمین استمرار یهودیان در جهان است مقامات رسمی اسرائیل معتقد شدند که یهودیان خارج "وسیله ای می باشند برای تضمین استمرار اسرائیلی که هدف همه تلاشهای صهیونیستی را تشکیل می دهد". و دوباره اسرائیل در تحقق پیروزی اضافه بر سازمان در بیست و هفتمین کنفرانس صهیونیستی در سال 1968 موفقیت کسب کرد.

در این کنفرانس "برنامه اورشلیم" که این بار، بر خلاف بیت المقدس سال 1951، از اهداف صهیونیستها صحبت می کند نه وظایف آنها فقط، این برنامه تأکید کرد بر اینکه: "اهداف صهیونیسم عبارت است از وحدت ملت یهود، مرکزیت سرزمین اسرائیل، تجمع ملت یهود در وطن تاریخی اش از طریق مهاجرت از هر مکان، تقویت دولت اسرائیل که بر پایه نمونه پیامبران در عدالت و صلح و محافظت بر اصالت ملت یهود با رشد آموزش یهودی و زبان عبری و پراکنده کردن ارزشهای روحی و فرهنگی یهودی برپا شده است".

علاوه بر آنچه که در متن این برنامه آمده و تعبیرات روشنی است که غلبه قطعی اسرائیل بر سازمان را مورد تأکید قرار می دهد لازم به اشاره است که کنفرانس صهیونیستی از سلب یکی از مهمترین صلاحیتهای سازمان توسط اسرائیل که آن بازگشت مهاجرین یهود با ایجاد وزارت بازگشت در اسرائیل بود، استقبال نمود. همچنین این کنفرانس به تبدیلسازمان به یک "نهضت عمومی" که زمینه را برای انضمام گروهها و جمعیتهایی که به احزاب صهیونیستی وابسته نیستند آماده می کند، اقرار نمود.

همچنین این کنفرانس قطعنامه ای را تصویب کرد مبنی بر تأسیس "جنبش مهاجرت" برای اجرای مهاجرت یهودیان به "کشور تاریخی". شاید بارزترین تحول در این کنفرانس کنار گذاشتن گلدمان از ریاست سازمان و نپذیرفتن دوباره وی به عنوان نامزد برای آن منصب بود. با کناره گیری گلدمان سقوط آخرین دژ اساسی از دژهای مقاومت در [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] در مقابل پیشرفت اسرائیل صورت پذیرفت.

بعد از آن جریانها امور به نحوی پیش می رفت که بنا به قطعنامه های بیست و هشتمین کنفرانس صهیونیسم (ژانویه 1972) بر "مرکزیت دولت اسرائیل در زندگی ملت یهود به طور عام و در زندگی هر یهودی به طور خاص تأکید می کرد." علی رغم بعضی از انتقاداتی که "آرییه بنکوس" جانشین گلدمان به اسرائیل متوجه می نمود این انتقادات شبیه فریادهای نارسایی بود که شکست خورده در مقابل پیروزی می کشید. اگرچه بنکوس (متوفی سال 1973) از بهبودی موضع سازمان در مقابل اسرائیل عاجز ماند اما بنحاس سابیر جانشین او اساسا رغبتی در برگرداندن توازن در روابط بین اسرائیل و سازمان نداشت. همین حالت سابیر (مرگ سال 1975) را نیز یوسف موشه داشت.

او در ابتدای سال 1976 رئیس سازمان گردید. به طور خلاصه می توان گفت که از زمان سقوط گلدمان [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] کلاً از نقش خود به عنوان پیرو اسرائیل بودن راضی بود و وظیفه اش ارائه کمکهای مالی و انسانی و تبلیغاتی و سیاسی از طریق دستگاههایش و دستگاه آژانس جدید فراگیریهود (1972) بود بدون اینکه این پیروی مسئولیت بلند پروازی (ادعای) مشارکت با اسرائیل را داشته باشد.

ح ـ دلایل و نارسایی های طرح اصطلاح صهیونیسم جهانی:

شاید انسان غربی، به این دلایل، صفت "جهانی" را به صهیونیسم داده باشد:

1. انجیل، یهودیان را ملتی برگزیده و بخشی از درام خلقت می داند که تاریخ جهان و جهانیان در چارچوب این درام حرکت می کند. تاریخ یهودی با ـ بینش انجیلی ـ از تاریخ غیریهودیان مستقل است و با این حال، شالوده اصلی تاریخ جهان است. این مقوله انجیلی کاملاً در ذهن و ضمیر غربیان رسوخ کرده است.

2. صهیونیسم، پس از ظهور در میان یهودیان غربی و به ویژه پس از تأسیس دولت صهیونیستی، به صهیونیزه کردن اغلب یهودیان جهان پرداخت. بدین معنا، صهیونیسم یک جنبش جهانی است. باید فوراً این نکته را نیز بیفزاییم که اکثریت غالب یهودیان جهان اینک یا در مجموعه تمدنی غرب (فرانسه، انگلستان و روسیه) حضور دارند یا در مجموعه استعماری مهاجرتی غرب (ایالات متحده، کانادا، استرالیا و نیوزیلند، آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی و اسرائیل) و به صورت دقیق و مشخص در مجموعه استعماری مهاجرتی انگلوساکسونی.

3. آن جنبش امپریالیستی که صهیونیسم را به یک رژیم وطن گزین (مهاجرتی) تبدیل کرد، با وجود ریشه های غربی اش، یک جنبش جهانی است که همه دنیا را عرصه حرکت و تاخت و تاز خود قرار داده و در پی بلعیدن آن است. جهانی بودن امپریالیسم از آنجهت نیست که این جنبش در میان تمامی افراد بشر پدید آمده باشد، بلکه امپریالیسم یا تقسیم افراد بشر به استعمارگر یا استعمار شده، جهانی شده است. صهیونیسم صفت جهانی را با ارتباطی که با امپریالیسم جهانی غرب دارد کسب می کند.

4. می بینیم که گفتمان سیاسی غربی، اعم از صهیونیستی و غیرصهیونیستی کلمه "جهانی" را به معنی "غربی" به کار می برد. شاید به این دلیل که انسان سفیدپوست غربی در قرن نوزدهم خود را مرکز جهان و قله پیشرفت آن می پنداشت و فرهنگ ها و تمدن های دیگر را فرهنگ ها و تمدن های عقب افتاده ای می دانست که پیشرفت خواهند کرد تا به او بپیوندند و به همین الگوی تمدنی جهانی برسند.

اصطلاح صهیونیسم جهانی دارای نارسایی های اساسی زیر نیز می باشد:

1. صهیونیسم در آغاز کار، در کشورهای استعماری (پروتستانی) غربی پدید آمد. سپس، یهودیان جهان غرب (در اروپای شرقی و پس از آن، اروپای غربی) با اهداف گوناگون بدان گرویدند. بنابراین، صهیونیسم از جهت پیدایش، جهانی نیست؛ به ویژه این که درصد از یهودیان جهان، در پایان قرن نوزدهم یعنی مرحله پیدایش صهیونیسم، در مجموعه تمدن غربی حضور داشتند.

2. صهیونیسم بخشی از تاریخ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده و هنوز هم هست و امپریالیسم غرب سازوکار اصلی تبدیل صهیونیسم از یک تئوری صرف به یک دولت مهاجرتی (وطن گزین) است.

بنابراین، صهیونیسم در همه جهان یا به صورت مطلق در دل تاریخ جهان یا حتی در میان همه اعضای گروه های دینی و قومی یهودی و پراکنده در دنیاپدیدار نشد؛ بلکه نتیجه یک مجموعه تمدنی مشخص در لحظه زمانی مشخص بود و نمی توان آن را خارج از این مجموعه بررسی کرد و یا بدون مراجعه به مراحل تحول و بحران های پیش روی آن و روش هایی که در مقابله با بحران ها در پیش می گیرد، آن را شناخت. اما این طبیعتاً به معنای حذف ویژگی های غربی جنبش صهیونیسم نیست.

همچنین با توجه به اینکه هرتزل در تألیفات خود، هنگام بحث درباره ضرورت اجرای طرح صهیونیسم "با پشتوانه حقوق عمومی بین المللی" عبارت "حقوق عمومی بین المللی" را به معنی "حقوق غربی" به کار می برد. از این رو، برای پای بندی به دقت محققانه، باید از "صهیونیسم غربی" یا فقط از "صهیونیسم" بدون هیچ صفتی سخن بگوییم تا دانسته شود که بحث از یک جنبش غربی است و نه یک جنبش جهانی.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.
  2. عبدالرحمن، اسعد: المنظمة الصهیونیة العالمیة، تنظیمها و اعمالها: بیروت 1967.
  3. رزوق، اسعد: المنظمة الصهیونیة العالمیة 51ـ1946، مجله شؤون فلسطینیة، شماره 20، بیروت آوریل 1973.
  4. رزوق، اسعد: اسرائیل و الحرکة الصهیونیة فی منظار بن غوریون و غولدمان، مجله شؤون فلسطینیة، شماره 12، بیروت اوت 1972.
  5. منصور، کمیل: قیام اسرائیل علی وضع المنطمة الصهیونیة العالمیة، مجله شؤون فلسطینیة، شماره 40، دسامبر 1974، بیروت.
  6. عبدالله، هانی: المؤمرالصهیونی الثامن و العشررون، مجله شؤون فلسطینیة، شماره 8، بیروت آوریل 1972.
  7. حمدان، یوسف: الوکالة الیهودیة و الادارة الصهیونیة من سابیرالی الموجی، مجله شؤون فلسطینیة، شماره 55، بیروت مارس 1976.
  8. مؤسسه الدراسات الفلسطینیه: الکتاب السنوی للقضیة الفلسطینیة، بیروت 1967.
  9. مجله شؤون فلسطینیة: ندوة عن الصهیونیة فی خمسة و سبعین عاما، شماره 12، بیروت اوت 1972.