تبلیغات سینمای صهیونیسم

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


تبلیغات سینمای صهیونیسم جهانی درفیلمهای خود به گونه ای است که همواره پیامهایی به بینندگان آن فیلمها القا می کند. این پیامها دربرگیرنده مسائل زیر است:

الف ـ ترویج خشونت و وحشیگری:

از نخستین سالهای پیدایش سینما، خشونت و اعمال ضد انسانی و وحشیگری یکی از آفاتی بوده که با این "هنر - صنعت" قرین بوده و صهیونیستها، از این همزاد دیرین سینما به نفع خویش در تولید فیلمهای سینمایی استفاده کرده اند. "تهیه کنندگان صهیونیست هالیوود در پی سالها تجربه به فراست دریافته اند که "خشونت" و وحشی گری علی رغم زشتی باطن و نتایج تلخ آن، بر روی پرده سینما ظاهری جذاب و شیرین دارد و همین ظاهر جذاب و فریبنده فیلمهای چند دهه اخیر را از خشونت و کشتار لبریز کرده است. بینندگان این گروه از فیلمها در حین تماشای صحنه های خشونت بار، از لذتی حیوانی لبریز می شوند و در دل شخصیتهای جنایتکار فیلم را تحسین می کنند.

این فیلمها معمولاً ظاهری مقبول و منطقی دارند. براساس یک کلیشه رایج، موجود شریری قانون را نقض می کند و مرتکب جنایتی فجیع می شود. متقابلاً قهرمان فیلم که طرفدار حق و عدالت است واکنش نشان می دهد و با خشونتی مشابه، موجود شریر و همدستان او از بین می برد ولی در هر دو حالت این خشونت است که تقدیس می شود و تحسین مخاطب را برمی انگیزد.

بسیاری از فیلمهای ظاهرا خشن واجد گرایشات سیاسی نیز هستند و در لایه های زیرین خود، هدف و سیاست خاصی را دنبال می کنند.به عنوان مثال در فیلم هواپیمای رئیس جمهور یک بازیگر مشهور و البته یهودالاصل هالیوود، در نقش رئیس جمهور آمریکا ظاهر می شود. گروهی مسلح هواپیمای رئیس جمهور را می ربایند و خانواده و همراهان رئیس جمهور را گروگان می گیرند. رئیس جمهور آمریکا با آن که می تواند به تنهایی بگریزد، داوطلبانه در هواپیما باقی می ماند و طی نبردی نابرابر و خونین دشمن را شکست می دهد و خانواده و همراهانش را از چنگ تروریستها آزاد می کند. در پایان ماجرا هم بیننده از همه جا بی خبر، رئیس جمهور آمریکا را تحسین می کند و او را به عنوان رهبر دنیای جدید می ستاید!

در فیلم دیگری، تروریست مسلمان، یک هواپیمای خطوط هوایی آمریکا را همراه با مسافران آن می رباید و با بمب اتمی که پیشاپیش در هواپیما جاسازی کرده اند عازم پایتخت آمریکا می شوند، تا طی اقدامی انتحاری دولت آمریکا را نابود کنند. رفتار تروریستهای مسلمان با مسافران بی پناه هواپیما، بسیار خشن و بی رحمانه است. آنها حتی به خود نیز رحم نمی کنند و هر مخالفتی را با گلوله پاسخ می گویند.

سیاستمداران انسان دوست آمریکایی که نمی توانند هواپیما را با مسافران آن نابود کنند، یک گروه ویژه کماندویی را (که دو بازیگر معروف یهودی در آن ایفای نقش می کنند) به داخل هواپیما می فرستند این گروه ویژه طی عملیاتی متهورانه تمامی تروریستهای مسلمان را می کشند، بمب اتمی را خنثی می کنند و هواپیما را سالم بر زمین می نشانند. باز هم آنچه باقی می ماند خاطره شجاعت و نوع دوستی آمریکاییهای ضد تروریست است."

ب ـ تصویر مثبت یهودیان در فیلمهای سینمایی:

کمتر فیلم آمریکایی را می توان یافت که در آن یک یا چند شخصیت یهودی وجود نداشته باشد و طی آن به مبارزه با شر و تباهی و کمک به حق و عدالت نپردازد یا آن که در قالب شخصیت نابغه ای مجسم نشود که در سطح و حیطه فعالیت خود هیچ کس یارای رقابت با وی را ندارد.

ازجمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:

در اواخر دهه هفتاد (1979) مطبوعات و شبکه های تلویزیونی آمریکا مجادله گسترده ای درباره فیلم را شاهد بودند. کارگردان آن مارتین ریت است. صهیونیسم جهانی در این فیلم با غرور و شاید هم کاملاً واقع گرایانه اظهار می دارد که آنها (یهودیان) همه چیز را در آمریکا تحت سیطره خود دارند. آنها سعی کردند در این فیلم نمونه ای واقعی از یک "یهودی شریف" را که ایفای نقش آن برعهده هنرپیشه آمریکایی روی لیبمان است را به تصویر بکشند. وی تلاش می کند برای دفاع از دوستان و همکارانش به ایجاد یک کمیته سندیکایی کمک کند و با وجود بد رفتاریهایی که با او می شود باز هم دست از تلاش نمی کشد. وی تنها فردی است که از لحاظ عاطفی و رفتاری و روانی دارای توازن است و افرادی که گرد او جمع می شوند و به او پناه می آورند همه افرادی مست و لایعقل هستند.

لازم به ذکر است که ارویچ ریواچ و هاریت فرانک ژن (نویسندگان سناریو)، مارتین ریت (کارگردان)، دیوید شایر (تولیدکننده و مسئول موسیقی)، روی لیبمان (قهرمان فیلم) و خانم سالیفیلد (قهرمان زن فیلم) همه یهودی هستند. آیا این امر اتفاقی و تصادفی است؟

صهیونیستها فیلمهای دیگری نیز به منظور مظلوم جلوه دادن یهودیان تولید کردند. به عنوان نمونه دست اندرکاران سینمای صهیونیسم در آمریکا از قضیه کشتار یهودیان توسط نازیها زشت ترین بهره برداری را نمودند.

آنان دهها فیلم از این قضیه ساختند و در ادعای ظلمی که در این جریان بر یهود رفته است، مبالغه ها کردند تا مهر و عواطف جهانی را به سوی خود جلب کنند و افکار عمومی جهانیان، به ویژه آمریکاییان را برانگیخته و آنان را نسبت به حقانیت خود قانع سازند.

فیلم عرابه های آتش به کارگردانی هیوهدسون (آمریکا 1981) تقریبا یک فیلم کاملاً صهیونیستی است. زیرا قهرمان فیلم و ابراهام بنیامین هارولد را در لباس یک یهودی مظلوم و ستمدیده نشان می دهد که دلیل آن یهودی بودن وی است، اما در عین حال راز نبوغ و برتری او نیز یهودی بودن اوست. وی تنها فردی است که از میان دیگر دانشجویان دانشگاه کمبریج برای نمایندگی انگلستان در المپیاد نامزد می شود و دوستانش او را به خاطر اسرائیل به شرکت در این المپیاد تشویق می کنند. این فیلم سرشار از علایم و نشانه ها و اشاره هایی است که نبوغ و برتری یهودیان را مورد تأکید قرار می دهند. نورمان میلر کارگردان و نویسنده یهودی آمریکایی در کتاب "کارگردان بزرگترین ستاره است" می گوید:

"یهودیان عاقل ترین و خلاق ترین انسانها هستند و به نظر من دلیل نفرت جهان از آنها همین نبوغ و خلاقیت آنهاست."

در فیلم شاهد اثبات به کارگردانی پیترپتین (آمریکا 1981) درمی یابید که حضور یهودیان صهیونیست در سینمای آمریکا تنها یک اتفاق نیست و نمی توان آن را با واقع گرایی بیش از حد که گاهی اوقات برخی را به نادیده گرفتن حقیقت و افکار آن سوق می دهد توجیه کرد. در این فیلم قرار است شش یهودی زیر نظر یک اسرائیلی به نام کریستوفر بلومر و با هزینه یکی از یهودیان ثروتمند آمریکایی به طور قاچاق از روسیه به اسرائیل برده شوند. طی این عملیات یک عنصر ویتنامی و یک شخص بی گناه کشته می شوند. این اتفاق در حالی رخ می دهد که شش یهودی با آغشته شدن پاسپورتهای خود به خون یک بی گناه مخالف هستند.

بخشی از فیلمها هستند که یهودیان خبیثانه آنها را ساخته اند. آنها در ساخت این گونه فیلمها دائما در پی آن هستند که یهودیان را به عنوان انسانهایی شریف، مسالمت جو و احیانا رمانتیک معرفی کنند که رؤیای سرزمین موعود را در سر پرورانده و از رویارویی با خطرات هیچ گونه باکی ندارند.

فیلم آخرین تانگو (رقص) در پاریس در مورد زنی به نام رزا است (که در اصل یهودی است) و از راه تربیت کودکان ولگرد در یکی از محله های پاریس زندگی خود را به سختی تأمین می کند. رزا از میان کودکان به یکی از آنها به نام مومو (محمد) دل بسته است علاوه به کمکهایی که رزا و مومو از دوستان خود دریافت می کنند یک زن خواننده زنگی هم به آنها کمک می کند و بدین طریق پیمان زنگی و عرب و یهودی تکمیل می گردد. رزا با دیدن مومو کودکان یهود و خانواده های یهودی را که در بازداشتگاههای نازیها تلف شدند به خاطر می آورد چرا که خود اویکی از افرادی است که از بازداشتگاه آشوویتس نجات پیدا کرده اند.

مادام رزا در فیلم یک یهودی است که مذهب "نخواسته" دارد و آن را با ادای مراسم دینی اش در معبد پدروم ثابت می کند. اما تدین او به معنی تعصب نیست چرا که او یک کودک مسلمان عرب را بدون در نظر گرفتن دین یا ملیتش زیر پوشش خود قرار می دهد حتی اگر اوضاع مالی خودش زیاد خوب نباشد. او بیمار است و صفت و ویژگی کمیاب یهودی را می توان در رفتار مادام رزا با کودک عرب و همچنین پزشک خوش قلبی که برای معالجه مادام رزا تلاش می کند مشاهده کرد. از سوی دیگر نیز می توان صفات وحشیگری اعراب در محله کارگران فرانسه را مورد ملاحظه قرار داد.

شخصیت رزا (که هنرپیشه یهودی، خانم سیمون سینوریه نقش آن را بازی کرده است) به هنگام ارائه آن توسط نویسنده یهودی امیل أجار در رمان "زندگی من قبل از تو" مورد حمایت تبلیغاتی صهیونیستها قرار گرفت و اداره های یهودی جایزه ادبی کونکور را به آن اهداء کردند و پس از تبدیل آن به فیلم توسط کارگردان اسرائیلی موشه مزراحی نیز دفاتر صهیونیستی آمریکا جایزه اسکار را به عنوان فیلم سال 1977 به آن اهداء کردند و آن را در مرتبه بالاتری از فیلمهای اویجینیا ساخته کارگردان یونانی مایکل کاکویانیس و "روز مخصوص" ساخته کارگردان ایتالیایی ایتوری اسیکولا قرار دادند. جان اسکوف (منتقد سینما) این گونه غرض ورزی را طی مقاله ای در مجله تایم آمریکا نشان داده است. وی اظهار داشت:

"مادام رزا جایزه اسکار را دریافت کرد، اماظاهرا فیلم موشه مزراحی بی شرمانه فقط ابزاری برای یک هنرپیشه توانا و قدیمی است."

نکته قابل تأکید این که فیلم آخرین تانگو (رقص) تلاش کرد تا به یک اندیشه توراتی قدیمی استناد کند، به ویژه که فیلم این اندیشه دینی را که به یکی از طوایف یهودی به نام "نخواسته ها" مربوط می شود ارائه داده است. اساس این اندیشه این است که یهودیان خود را حامی و طرفدار افرادی نشان دهند که خانه و کاشانه و سرزمین آنها را اشغال کرده اند. بدین طریق گرگ در نظر آنان که در خارج خانه هستند به بره بی آزار و آرامی تبدیل می شود.

در فیلم روز استقلال (Independence Day) یک یهودی، جهانیان را تا مرز رهایی از موجودات فضایی رهبری می کند.

در فیلم کارتونی شاهزاده مصر (Prince of Egypt) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، مادر اسپیلبرگ پس از مشاهده فیلم گفته بود من امروز می توانم بگویم که پیامبری یهودی را به دنیا آورده ام که تورات را در دست راست خویش و دوربین را در دست چپ خود دارد!

ج ـ تصویر منفی مسلمانان در سینمای صهیونیستها:

صهیونیستها از همان سالهای آغازین سینما، فیلمهایی بر ضد مسلمانان و اعراب ساختند. سینمای صهیونیستی لحظه ای از توصیف مسلمانان به ویژه اعراب به عنوان گروهی جاهل و وحشی و بلکه تروریست بازنایستاده است. گاهی اوقات این کار به صورت مستقیم و برخی اوقات هم به صورت غیرمستقیم صورت می پذیرد و از این طریق چنینافکاری به بیننده غربی و حتی گاهی به بیننده مسلمان القا می شود. به طور مثال چند نمونه از فیلمهایی که در آن از اعراب و مسلمانان چهره ای منفی ساخته شده ذکر می شود:

در سال 1905 فیلم شبهای عربی ساخته شد که از نوع فیلمهای برهنه و برای مسلمانان به ویژه عربها اهانت آمیز بود. در سال 1921 ، فیلم شیخ با بازیگری رودلف والنتینو روی پرده آمد. این دو فیلم، زندگی اجتماعی مسلمانان عرب را به شکلی تحریف آمیز و مسخ شده تصویر می کردند و مردان عرب را نمادی از مردان شهوت پرست نشان می دادند که تعداد زیادی زن را در حرمسرای خود زندانی کرده بودند.

فیلمهایی شبیه Rollouer به بینندگان خود تلقین می کند که اعراب با معاملات مادی مشکوک خود راه زندگی آمریکاییان را ویران خواهند کرد. فیلم یکشنبه سیاه (Black Sunday)اندیشه تروریست بودن اعراب را با به تصویر کشیدن گروهی از فلسطینیان که قصد ترور رئیس جمهور آمریکا را دارند، در ذهن بیننده تقویت می کند.

فیلم Ashantiقصد آن دارد تا با نشان دادن یک شیخ عرب که سیاه پوستان بی گناه را در بازار مسگرها در عربستان به بردگی گرفته است وحشی گری و نژادپرستی عربها را به بیننده نشان دهد و با ارائه فیلمهایی چون حرمسرا (Harem)و مرگ شاهزاده (Death of Princes)عقب ماندگی فرهنگی و انسانی عربها را در ذهن بیننده تثبیت کند.

فیلمهای سریالی و برنامه های شبیه به آن که رواج بیشتری دارد بلندگوی مبلغان صهیونیست شده است. مثلاً سریال مرد شش میلیون دلاری و همچنین سریالهای کمدی مانند یک روز در هر مرتبه که در آنزن عرب با حجابی را به نمایش می گذارد که ساکن خانه ای است تا به عنوان صیغه انجام وظیفه کند. وی از این که با جوانی روابط عاطفی برقرار می کند به جرم زنا سنگسار می شود تا می میرد. نمایش این گونه فیلمها تماما تبلیغ در جهت تعرض و هتک حرمت دین اسلام و پیروان آن است.

در فیلمهای پلیس و مک لود مرد عربی به صورت زشتی که دختران جوان بی گناه را به مرگ یا ورطه فساد می کشاند ایفای نقش می کند. سریال تلویزیونی دزد دریایی نسبت به سایر سریالها از حمله بیشتری علیه مسلمانان عرب برخوردار است. در این سریال چهره اعراب در قرن شانزدهم به تصویر کشیده شده است. فیلم هدیه ساخته یهودی انگلیسی رابرت گلداسمیت نیز از کثیف ترین فیلمهایی به شمار می رود که در آن نسبت به مسلمانان عرب اهانتهای فراوانی صورت گرفته است.

داستان فیلم از ماجرای تعدادی از حکام و امرای عرب حکایت می کند که با دهها نفر از زنان محجبه حرمسرای خویش عازم پاریس می شوند جایی که پادشاهان راهی آنجا می شوند تا ثروتهای میلیونی خویش را برای صید فاحشه ها بذل و بخشش نمایند. قهرمان زن یهودی ازجمله این فاحشه ها در این فیلم است.

آن گاه که این امرای عرب درهای هتلهای لوکس را بر زنان حرمسرای خویش می بندند و به آنان اجازه خروج از اتاقهای خود را نمی دهند، پیرمردی خدمتکار به اشتباه در اتاق زنان حرمسرا را می کوبد، آنان او را به داخل آورده و در را می بندند. لختی نمی گذرد که او را مجبور می سازند تا به عمل شنیع زنا با همه آنان مبادرت ورزد!

نمایش تمام این جریانها در حالی صورت می گیرد که صدای قهقهه تماشاگرانی که مقهور خبث طینت صهیونیستها در طول این فیلم و امثال آن گردیده اند، به صورت مستمر به گوش می رسد. صهیونیستها توانسته اند صورت زشت و ناپسندی از یک مسلمان عرب را در فکر و ذهن مخاطبان خویش ایجاد کنند.

فیلم مستهجن دیگر آمریکا... آمریکا است که اعراب را به مثابه مجرمینی قلمداد می کند که نمازگزاران را در داخل کنیسه ها قتل عام می کنند و آن گاه می روند تا در میکده ها شراب بنوشند.

تاکنون صهیونیستها فیلمهای زیادی ساخته اند و مسلمانان را مورد حمله قرار داده اند. تاریخ و چهره و رفتار آنان را بد جلوه داده اند مانند: پسر شیخ، شیخ و رقاصه مصری، خرطوم.

دستگاههای تبلیغاتی صهیونیسم همچنین سعی می کنند تا با استخدام ستارگان سینمای هالیوود با تولید فیلمهای مبتذل چهره ای منفی از مسلمانان به ویژه اعراب ارائه دهند. به عنوان نمونه: سیدنی پواتیه یک سیاه زنگی است و یکی از ستارگان هالیوود است. "لابی صهیونیستی با مشاهده مقبولیت مردمی وی پیشنهاد بازی در فیلم کشتیهای بزرگ را به او داد.

موضوع فیلم در مورد مبارزه بین مردان شمال وایکینگ و یک حاکم عرب برای دستیابی به یک ناقوس طلایی است که گران ترین گنج جهان به شمار می رود. حاکم عرب طی مبارزه، تعدادی از مبارزان وایکینگ را اسیر می کند. در زندان یکی از اسرا از فرمانده می پرسد ما در کجا هستیم؟ فرمانده با تمسخر پاسخ می دهد در سرزمین تمدن و سپس به مساجداشاره می کند. هدف فیلم این است که مأذنه های مرتفع را به عنوان تمدن اسلامی معرفی کند.

در پایان انسانهای وحشی (اعراب) به سرنوشتی که برای این گونه افراد پیش بینی می شود دچار می گردند، در نتیجه فرمانده مسلمان عرب به همراه افرادش کشته می شود اما مبارزان وایکینگ با هوشیاری ناقوس طلایی را به دست می آورند، مهم تر از آن این که همسر حاکم مسلمان در حالی می میرد که نطفه فرمانده شمال اروپا در رحم وی منعقد شده است. مفهوم آن این است که هیچ نسلی از عرب در رحم یک زن عرب وجود ندارد."

سینمای صهیونیسم همواره، از اعراب چهره ای ترسو و تروریسم ارائه می دهد، افرادی که می کشند و می گریزند و از رودررویی گریزانند، و اگر جزء افراد فرهنگی و یا تحصیلکرده در غرب باشد در نتیجه مانند یک روستایی ساده که به شهر آمده است از گسیختگی شخصیتی یا آسیب فرهنگی رنج می برد که در نهایت وی را به انجام جرم و تحقیر نفس وادار می کند.

چنین مواردی را می توان در فیلمهایی مثل ماه ساخته کارگردان ایتالیایی برناردو برتولوچ، مادام رز از موشه مزراحی، وداع شادی از کلودبرد، برادر بزرگتر از فرانسیس ژیرو مشاهد کرد. مثلاً در فیلم ماه خانم کاترین در برخورد با یک جوان عرب به نام مصطفی بسیار صریح و روشن برخورد می کند، وقتی کاترین می فهمد که مصطفی به فرزند وی جو هروئین می فروشد و سپس سعی می کند اتومبیل وی را بدزدد خودش را کنترل کرده زیرا که او در یک گتو (شهرک یهودی) در نیویورک، بزرگ و تربیت شده است و از مصطفی می خواهد که با او صحبت کند، مصطفیمشروط بر این که در آپارتمان او (مصطفی) با یکدیگر ملاقات کنند درخواست کاترین را می پذیرد، کاترین نیز شرط مصطفی را می پذیرد. مصطفی در آپارتمان سعی می کند کاترین را مورد تجاوز جنسی قرار دهد اما او مقاومت می کند و وقتی مصطفی مقاومت او را می بیند دست از او برمی دارد. قبل از این که کاترین آپارتمان را ترک کند از مصطفی علت فروش هروئین به پسرش را می پرسد، مصطفی پاسخ می دهد که جو خودش برای خرید هروئین مراجعه می کند.

از این گفت وگو می فهمیم که مصطفی دوست ندارد کار کند و فروش مواد مخدر را بر کار کردن ترجیح می دهد. در پایان برای آرام کردن اوضاع از مصطفی می خواهد مقداری مشروب به او بدهد اما مصطفی می گوید که دین ما مشروب را حرام کرده است. کاترین او را ترک می کند تا به ترانه ای از ام کلثوم گوش فرا دهد.

"احمد رأفت بهجت (منتقد سینما) معتقد است که این فیلم با شخصیت عرب خبیثانه رفتار می کند و دین اسلام را نیز مورد استهزاء و تمسخر قرار می دهد. احساسات اعراب در آن نادیده گرفته شده و بی نهایت تحقیر می گردد. گمان نرود دینی که شرب خمر را حرام کرده است، دزدی، تجارت مواد مخدر و تجاوز به ناموس و آبروی دیگران را حلال می داند. در پایان، تلاش فیلم بر آن است، برای هر چه بارزتر نشان دادن جدایی بین کاترین (یهودی) و پسرش و پدر غیرقانونی او، بیننده را قانع کند که مصطفی یکی از عناصر اصلی بلایی است که دچار انسان اروپایی شده و در حال نابود کردن اوست."

در فیلم "تصمیم اداری" (Executive Decision) هنرپیشه نقش اول آن اسیتون سیگالاست. در این فیلم تروریستهای مسلمان اقدام به ربودن یک هواپیمای مسافربری و تهدید مسافران آن به مرگ می کنند. تروریستها همگی ریش داشته و به زبان عربی بین خود سخن می گویند.

در فیلم "دروغهای حقیقی" (True Lies) هنرپیشه نقش اول آن آرنولد شواردزینگر است. در آن تروریستهای مسلمان! اقدام به پرتاب یک موشک اتمی به سوی فلوریدا می کنند.

در فیلم محاصره (The Siege) بدترین چهره از مسلمانان و اعراب ساخته شده است به نحوی که مسلمانان تروریست معرفی شده اند که تنها کشتار و ویرانی به نام اسلام آنان را ارضاء می کند. البته با نگاهی به شرکت تهیه کننده این اثر که در مالکیت یک یهودی است اهداف این فیلم بیشتر آشکار می گردد.

در فیلم هواپیمای رئیس جمهور (Air Force One)مسلمانان یکی از جمهوریهای مسلمان نشین واقع در اتحاد جماهیر شوروی سابق اقدام به ربودن هواپیمای رئیس جمهوری آمریکا می کنند!

چند فیلم دیگر که در آنها از اعراب و مسلمانان چهره ای منفی ساخته شده عبارتند از: سفر وحشت (Voyage Of Terror)، محاکمه تروریست (Terrorist on Trial). همچنین می توان به قسمت دوم فیلم زره خدا اشاره نمود که طی آن اعراب، عده ای ابله به تصویر کشیده می شوند. روز استقلال (Independence Day)و...

در کنفرانس حمایت از مقدسات و تمدن فرهنگی عربها آمده است که سینمای صهیونیستی تأثیراتی منفی بر حقوق اعراب در فلسطین دارد و حمله به غیریهودیان و عقاید آنها را اصل وصیت مقدس می داند به گونه ای که یهودیان در این سینمادائما در مقام اقلیت حاکم و مسلط و برتری جو هستند و شرق و غرب عالم به یک اقلیت مخالف (دشمن) تبدیل می شوند. همین امر نگرشی نژادپرستانه به وجود می آورد که ضرورتا با اهداف اعلام شده و اعلام نشده صهیونیسم برخورد پیدا می کند، و اگر یهودیان حق دارند که سینما را به عنوان یک صنعت در یک کشور در انحصار خود بگیرند این بدان معنی نیست که حق دارند سینما را به عنوان یک اندیشه و هنر برای خود احتکار کنند و علی رغم این که این امر عملاً در سطح جهان اجرا می شود.

د ـ ترویج فساد و گسترش اسلام ستیزی:

در پروتکل نهم دانشوران صهیون آمده است:

"ما نسل کنونی غیریهودی را با ایجاد کانال اندیشه و نظریه های فاسد، فاسد کرده ایم".

در پروتکل هفدهم نیز آمده است:

"ما توجه بسیار زیادی به ضربه زدن به کرامت روحانیون قائل شدیم، و موفق گردیدیم تا ضرباتی را به مکاتبشان که می تواند مانعی در برابر ما باشند وارد سازیم".

از این روست که ملاحظه می کنیم اکثر فیلمهای سینمایی و سایتهای مستهجن موجود در اینترنت متعلق به یهودیان است!

هنری فورد آمریکایی قریب هشتاد سال پیش در کتاب معروف خود تحت عنوان زندگی و کار من این گونه نوشته است:

"در این کشور جریانهای مشخص و صاحب نفوذی مشاهده می شوند که به نحو محسوس در ادبیات، سرگرمیها و رفتار اجتماعی، کاستی و فساد به بار می آورند. تجارت از سلامت ذاتی خویش دورمانده و کوچک شمردن معیارها و اصول اخلاقی به نحو فراگیر در همه جا احساس می شود. این که این اعمال نفوذهای مخرب همگی به سرچشمه های نژادی واحدی بازمی گردند، واقعیتی است که باید آن را جدی تلقی نمود. ما مدعی آن نیستیم که حرف آخر را در خصوص یهودیان مقیم آمریکاییان داشته ایم، بلکه صرفا نفوذ کنونی یهود را در این کشور توصیف می کنیم. مخالفت ما صرفا با اندیشه هاست.

اندیشه های دروغینی که بنیه اخلاقی ملتها را تضعیف می کنند. این اندیشه ها از منابعی سرچشمه می گیرند که به سهولت قابل شناسایی اند و صرفا از طریق افشاگری و آگاه ساختن افکار عمومی جامعه می توان از پیشرفت آنها جلوگیری کرد. کافی است مردم ما بیاموزند چگونه سرچشمه و ماهیت نیروهای تأثیرگذار بر محیط خویش را بازشناسند. بگذارید ملت آمریکا برای یک بار بفهمند که این نه یک انحطاط طبیعی، بلکه توطئه حساب شده و ویرانگری است که هم اکنون ما را احاطه کرده است."

هنری فورد در سلسله مقالات معروف خود در روزنامه مشهور دیر بورن ایندیپندنت (Dear Born Independent)، از جریان سازماندهی شده و نظام بندی سخن گفت که به تدریج با ترویج لیبرالیسم اخلاقی و تساهل اعتقادی، جامعه آن روز آمریکا را به سمت فساد و تباهی سوق می داد. در حقیقت هدف آن بود که ملت آمریکا را از خطر شکل گیری امپراطوری فرهنگی و اقتصادی یهود در این کشور آگاه سازد و بر این باور بود که یهود بین الملل به حکومت بر آمریکا اکتفا نکرده و در صدد برپایی حکومت جهانی است. وی با تیزبینی خاص خود دریافته بود که مسأله یهود در آمریکا به قلمرو سیاستو اقتصاد محدود نمی شود و ساحات فرهنگ و هنر و رسانه های جمعی را نیز دربرمی گیرد.

او سینمای آمریکا را ماهیتا یهودی می دانست و آن را مهم ترین و مؤثرترین ابزار تبلیغی یهودیان برمی شمرد. او بر این باور بود که یهودیان از طریق سینما سعی در تخریب و انهدام ارزشهای اخلاقی و مبانی اعتقادی جامعه آن روز آمریکا را دارند.

امروزه پس از حدود هشتاد سال پیش بینی های هنری فورد و هشدارهای او به جامعه آمریکا محقق شده اند. رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی سیاستهای توسعه طلبانه و تروریستی خود را ادامه می دهد و لابی صهیونیستی در آمریکا نیز عملاً بر سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا به ویژه سیاستهای خاورمیانه ای آن سیطره کامل دارد. اخلاقیات ملت آمریکا نیز چنان رو به زوال رفته است که صاحب نظران اجتماعی و اندیشمندان دینی به کلی از آینده این ملت قطع امید کرده اند.

در رابطه با عرصه سینما شمار فیلمهای مبتذل از چند ده هزار هم گذشته است. در کنار آن هیچ فیلم هالیوودی را نمی توان یافت که یک یا چند صحنه مبتذل در آن گنجانیده نشده باشد.

در کنار آن صدها فیلم نیز برای به مسخره گرفتن عقاید دینی و ضربه زدن به آنها تهیه و به نمایش درآمده است که مشهورترین آنها فیلم آخرین وسوسه های مسیح است که در سال 1988 به نمایش درآمده و در آن به ساحت مقدس حضرت مسیح (ع) اهانت شده است.

"موسیقی جاز و بی ریشه که برخی کارشناسان آن را برگرفته از موسیقی ییدیش (Yiddish) یهودیان می دانند، در تمامی زوایای جامعه آمریکا (و ازجملهسینمای هالیوود) رخنه کرده و روان پریشان جوانان غربی را به تسخیر خود درآورده است. گروههای موسیقی جاز و راک که زمانی با چند ستاره یهودی (نظیر: الویس پریسلی و رینگو استار) به دنیای غرب معرفی شدند، با گذشت چهار دهه به چنان شهرت و اعتباری دست یافته اند که هم اکنون نسل جوان آمریکا مایکل جکسون یهودی را از تمام مقدسین کلیسا برتر می دانند.

در دهه شصت میلادی گروه موسیقی بیتل ها از سر مزاح اعلام کرده بود که از خدا نیز معروف تر است و امروز گروههای موسیقی شیطان پرست عملاً بیرق جنگ با خدا برافراشته اند. اشتیاق جنون آمیز نسل جوان آمریکا به این نوع خاص از موسیقی را در فیلم دیترویت شهر موسیقی راک به وضوح می توان دید. انگار سررشته تمامی امور از دست متصدیان فرهنگ عمومی جامعه رها شده و از والدین آمریکایی هم کاری ساخته نیست. برای درک عمق این فاجعه، کافی است فیلمهای چند دهه قبل هالیوود را در کنار تولیدات امروز آن قرار دهیم و با یک مقایسه کوتاه زوال ارزشهای اخلاقی انسان غربی را به وضوح ببینیم.

در سینمای امروز هالیوود، روابط جنسی میان نوجوانان آمریکایی و به تبع آن تولد فرزندان نامشروع و مشکلات اجتماعی ناشی از این پدیده سوژه ای جذاب و در عین حال کاملاً عادی تلقی می گردد. در این فیلمها، حتی والدین نوجوانان فریب خورده نیز از رفتار فرزندانشان چندان متعجب نمی شوند و بیشتر نگران هزینه نگهداری از نوه های نامشروع خویش اند. امروز صهیونیسم حاکم بر هالیوود هیچ حریمی را محترم نمی شمارد و مقدس ترین شئون اجتماعی را(حتی در حوزه دین و کلیسا) به تمسخر می گیرد. در فیلمهای دهه اخیر هالیوود: پدران متجاوز، مادران خیانتکار، دختران فریب خورده، پسران منحرف و حتی کشیشهای شیطان پرست فراوان اند. عشرتکده های هاوایی و قمارخانه های لاس وگاس به لوکیشن های دائمی و محبوب فیلمهای آمریکایی تبدیل شده اند و قصه بسیاری از فیلمهای هالیوود در این فضاهای لبریز از گناه اتفاق می افتد.

در روزگاری که پول به نخستین ارزش انسان غربی تبدیل شده، سینمای هالیوود نیز تمام ارزشهای اخلاقی را در مسلخ پول قربانی می کند. در قاموس هالیوود، فیلم ارزشمند باید پول ساز باشد و برای پول ساز بودن یک فیلم باید بر نقاط ضعف مخاطبین آن انگشت نهاد و پست ترین غرایز و تمنیات نفسانی انسان غربی را به خود او نشان داد. سینمای هالیوود تشنه پول است و این تشنگی را به مخاطبان خود نیز تسری می دهد. افسوس که عطش پول درمان ناپذیر است و آتش آن به هیچ آبی فرو نمی نشیند.

در آینه جادویی هالیوود جوان آس و پاسی بر سر میز قمار یک شبه میلیونر می شود و حسرت و دریغ میلیونها بیننده جوان را برمی انگیزد. همزمان خانواده او در مسابقه لاتاری شرکت می کند و بلیت طلایی را از پیرمرد بیماری که از شوق برنده شدن در مسابقه سکته کرده، می رباید! در تمام این صحنه های پرزرق و برق، بینندگان نیز در لذات ردپای این خانواده خوشبخت شریک می شوند و مثل آنان دل و دین به پول می بازند. حال آن که در پشت صحنه فیلم، فیلمسازان صهیونیست به ساده دلی مخاطبان خویش می خندند."

امروزه حتی ردپای سکس و پول پرستی را درفیلمهای خانوادگی و آثار کودکان نیز می توان دید. ظاهرا استودیوهای هالیوود دیگر هیچ حریمی را محترم نمی دارند و درصدد جهانی ساختن ضد ارزشهای اخلاقی خویش اند.

به طور کلی دستگاههای تبلیغاتی صهیونیستها از تولید هر نوع فیلم سینمایی که ترویج و گسترش فرهنگ مخالف با اسلام و نیز مساعدت با صهیونیستها و موجودیت غاصب آن در فلسطین باشد سرباز نمی زنند. تولید این فیلمها و عملکرد این دستگاهها برای خدمت به اهداف و دسیسه های شیطانی صهیونیستها و در راستای تسلط کامل آنها بر عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جهان می باشد. آنها می دانند که اغلب علاقه مندان و دوستداران سینما اطفال کم سن و سال و یا کسانی هستند که از طبقه کارگر و فقیرند. لذا آنها تعهد دارند که غرایز مخاطبان خویش را برانگیزانند و با نمایش فیلمهایی که اغلب موضوعات آنها را مسائل جنسی و جنایت و سرقت و قتل تشکیل می دهند، اخلاق ایشان را فاسد سازند.

کمااین که در ورای فیلمهای سکسی که در کاخهای کاخ نشین توزیع می کنند، بنیان خانواده های اشرافی و اعیان را نیز فاسد می کنند و تخم تفرقه را در سراسر جهان بین همه مردم می پراکنند. به عنوان نمونه، "فیلمهای سینمایی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تهران و شهرستانها به نمایش گذارده می شد هم حاوی تبلیغات نژادپرستانه و تبلیغ به سود یهود و صهیونیست بود و پخش فیلم و تبلیغات سینمایی نیز تحت کنترل عوامل صهیونیسم و فراماسونری قرار داشت". و هم این که تمامی آنها در راستای ترویج فساد و گسترش فرهنگ اسلام ستیزیبه نمایش درمی آید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز، فیلمهایی در این راستا ساخته شد. به عنوان نمونه: فیلمهای بتی محمودی، گروگانها، هتل هستریا و دهها فیلم دیگر در ضدیت با انقلاب ایران ساخته شد. برای کودکان نیز فیلمهای کارتونی تولید شد که در آنها به شخصیت مقام رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران توهین شده است. همه این فیلمها توسط این مؤسسات و با همکاری هنرپیشگان در خدمت صهیونیستها ساخته شده است. در حقیقت صهیونیستها با سیطره مرئی و نامرئی خود بر صنعت سینما توانسته اند، اهداف، سیاستها و دسیسه های شیطانی خود را مطرح کنند و با هدف قرار دادن افکار عمومی جهان علیه مسلمانان به تثبیت سلطه خویش بر جهان بپردازند.

ه ـ ترویج خرافه های دینی:

منظور از خرافه های دینی، شائبه هایی است که بشر بر مبنای تخیل و نفس اماره به ساحت مقدس دین که جلوه ای از حقیقت رحمان است منتسب می کند و این شائبه های خیالی را که زاییده کیدهای شیطان است عین حقیقت می انگارد.

نگاه تقدیری یهودیان به نظام هستی، از مشخصه های آنان است. به ویژه صهیونیسم جهانی که همچون طرّاری پشت نقاب دین، چهره خود را پوشانده و همواره این نگاه تقدیری و اسطوره ای آیین یهود را به نفع خویش به کار گرفته و به برزخی کمتر از سلطه بر جهان و تشکیل حکومت واحد جهانی نمی اندیشد. بدین لحاظ برای نیل به این هدف، ترویج خرافه های دینی را به عنوان یکی از راهکارهای اساسی خود برگزیده است.

سوءاستفاده از بعضی فرازهای تحریف شده کتاب تورات و ترویج این خرافات از طریق فیلمهای سینمایی از همان آغاز در دستور کار صهیونیسم جهانی قرار گرفت. همین امر حجم گسترده ای از فیلمهای ظاهرا دینی (ولی در باطن خرافی) را در تاریخ سینمای جهان پدید آورده است.

"خرافات دینی یهود متکی بر چند رکن است که هر یک تاکنون بارها دستمایه آثار سینمایی گوناگون قرار گرفته و بعضا به ادیان دیگر (ازجمله آیین مسیحیت) نیز تسری یافته اند. رکن اول: نگاه خرافی یهود نسبت به مفهوم شیطان است. براساس این نگرش، شیطان مفهومی اهریمنی است که با قدرتی مخوف و ویرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم می کند و با کمک پیروانش نسل آدمی را در معرض نابودی قرار می دهد. در آن گروه از آثار سینمایی که شیطان را از این منظر به تصویر کشیده اند، انسان بره بی پناهی است که به چنگال شیطان اسیر شده و هیچ امدادی از جانب پروردگار به او نمی رسد. لاجرم آدمی در نبرد برابر با شیطان، یکه و تنهاست و امیدی هم به امداد الهی ندارد و اگر دارد سرانجام به نومیدی بدل خواهد شد. در این مهلکه، اراده خود او یا انسانهای دیگر تنها سرمایه ای است که می توان به آن امیدوار بود.

در سینمای کلاسیک، شیطان براساس تقدیری ازلی در زمانی معین از زندان دوزخی خود رها می شود و برای انتقام گرفتن از نسل بشر معمولاً در کالبد یک انسان حلول می کند. گاهی کودکان معصوم و خردسال را به عنوان میزبان خود برمی گزیند و زمانی جسم سیاستمداران یا کشیشان را تسخیر می کند و آنان را به انجام اعمال شیطانی وامی دارد.به تدریج پیروان شیطان، گرد میزبان شیطان جمع می شوند و حلقه شیطان پرستان شکل می گیرد. براساس این باور خرافی، شیطان برای انجام شرارت محتاج کالبد آدمی است و هرگاه انسان میزبان کشته شود یا این که به صورت داوطلبانه خودکشی کند، شیطان کالبد انسانی خود را از دست خواهد داد و ناگزیر دستش از آزار آدمیان کوتاه خواهد شد. در این صورت، شیطان دوباره به زندان باستانی خود بازمی گردد و در انتظار فرصتی دیگر برای نابودی نسل بشر باقی می ماند.

این باور خرافی و کودکانه تاکنون دستمایه آثار سینمایی متعددی قرار گرفته که فیلمهایی نظیر: جنّ گیر، طالع نحس، پایان روزگار و وکیل مدافع شیطان از آن جمله اند. ولی در تمامی این موارد یک سؤال همچنان بدون پاسخ باقی می ماند.

از دیگر خرافه های صهیونیستی که به سینما راه یافته: "افسانه آخرالزمان" و پیشگوییهای مربوط به آن است که در فیلمهایی نظیر: نوستراداموس، آرماگدون و روز استقلال، ردپایی از آن می توان یافت. براساس این افسانه، فاجعه ای عظیم حیات بشری را تهدید خواهد کرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی از زمین به وقوع خواهد پیوست. وسعت فاجعه آن همه است که انسانها از مقابله با آن درمی مانند و ناامیدانه به هوشمندترین و شجاع ترین نژاد بشری (یعنی آمریکایی ها) پناه می برند!

آمریکاییهای خوش قلب هم معمولاً با راهنمایی یک دانشمند یهودی به کام خطر می روند و با عملیات متهورانه خود زمین را از خطر نابودی می رهانند. گاهی هم در راه انجام این مأموریت مقدس یک یا چند شهید تقدیم جامعه بشریمی کنند! حال آن که در پایان اکثر این فیلمها، بیننده از همه جا بی خبر، همصدا با تمامی اقوام و پیروان ادیان، خداوند را به واسطه نعمت حضور آمریکاییهای شجاع و یهودیان دانا بر روی کره خاکی سپاس می گوید! چرا که آنان فرشتگان نجات اند و اگر نباشند، نسل آدمی از صحنه گیتی برخواهد افتاد!

مهم ترین تأثیر این گروه از فیلمهای خرافی آن است که حس اعتماد به نفس را در مخاطبان جهان سومی نابود می سازد و همزمان اعتماد و انقیاد نسبت به صاحبان اصلی دنیا را (که به زعم این فیلمها آمریکاییان و یهودیان هستند) ترویج می نماید. در صورت مشاهده مکرر این فیلمهای خرافی، مردم جهان سوم ظاهرا به آمریکا و باطنا به صهیونیسم بین الملل حق می دهند که چند صباحی در این عالم فانی حکومت و سروری کنند! زیرا وقتی فاجعه عظیمی بروز کند، همین ها هستند که باید به داد مردم دنیا برسند و نسل انسان را از خطر نابودی برهانند!

بد نیست بدانیم همین پیام سیاسی در پاره ای از فیلمهای طنز سینمای هالیوود نیز لحاظ شده است. مثلاً در فیلم مریخ حمله می کند مریخی ها که موجودات مسخره و در عین حال سنگدلی هستند، کره زمین را به اشغال خود درمی آورند و از آنجا که هیچ سلاح بشری بر آنها کارگر نمی افتد، به سهولت تمامی تمدنها را برمی اندازند و حتی رئیس جمهور آمریکا را طی اقدامی ناجوانمردانه می کشند! در همین اوضاع آشفته، یک بازیگر یهودی هالیوود سیلونا سیدنی در نقش پیرزنی فرتوت و از کار افتاده که در آسایشگاه سالمندان بستری است، به همراه نوه خود راه حل جالبی پیدا می کنند.

آنها به فراست درمی یابند که مریخی ها طاقتشنیدن نوع خاصی از موسیقی را ندارند و به محض شنیدن آن، مغزهایشان منفجر می شود! لذا موسیقی را در اختیار ارتش آمریکا می گذارند و سربازان آمریکایی هم با همین سلاح، دشمن را نابود می کنند و تمدن بشری را از خطر نابودی می رهانند. همین مضمون ظاهرا طنز، پیش از این نیز در سینمای هالیوود تکرار شده و در یکی از موارد، صدای الویس پریسلی یهودی مهاجمین فضایی را نابود کرده است؛ حاصل آن که همیشه یهودیان ناجی بشریت اند و سایر اقوام و ملل، طفیل هستی آنان محسوب می شوند.

خرافه دیگری که صهیونیستها آن را در قالب سینمایی مصادره به مطلوب کرده اند، مسأله ظهور ناجی و سفر به سرزمین موعود است. اما ناجی این فیلمها نه آن منجی است که بشریت در انتظار اوست. صهیونیستها در سیری تاریخی، نخستین ناجی خود را "داود نبی" می دانند که به زعم ایشان پهلوان اسطوره ای قوم یهود است و هم اوست که عشیره بنی اسرائیل را از ستم جالوت سنگدل می رهاند. به همین دلیل نیز ستاره شش پر منتسب به داود را به عنوان علامت مقدس و سمبل خویش برگزیده اند. دومین ناجی قوم یهود موسای نبی است که احکام دهگانه شریعت یهود را از جانب خدا برای قوم بنی اسرائیل آورده و آنها را از رنج بردگی فرعون نجات داده است. ارادت صهیونیستها به حضرت موسی علیه السلام نه به واسطه مقام نبوت، که به دلیل احراز مقام منجی و در پی آن پادشاهی بر قوم بنی اسرائیل است. لذا از او نیز با رویکردی نژادپرستانه یاد می کنند.

از نظر صهیونیستها، یهودیان پیش از آن که پیروان یک آیین الهی تلقی شوند، یک ابرنژادند و بههمین دلیل نیز در مواقع عسرت و سختی، ناجی دیگری از میان آنها ظهور می کند و ایشان را به سرزمین موعود می برد. از آنجا که فرزند اولین ناجی قوم یهود (سلیمان فرزند داود نبی) تمام دنیا را به تسخیر خود درآورد، صهیونیسم بین الملل نیز فرمانروایی بر ملک سلیمان را حق طبیعی خود می داند و به همین دلیل هم داعیه سلطنت بر تمامی دنیا را دارد. لذا افسانه از نیل تا فرات تنها مقدمه ای بر نقشه های جهانی صهیونیسم و قوم یهود است.

حضرت موسی علیه السلام نیز (به عنوان دومین ناجی)، قوم بنی اسرائیل را از ستم فرعون رهایی بخشید و از دریا عبور داد و سرانجام ایشان را با خود به سرزمین موعود برد. از آن تاریخ، یهود در انتظار سومین ناجی خویش است. البته از آن تاریخ تا امروز منجیان کوچکتری ظهور کرده اند. مثلاً ویل دورانت در مجموعه تاریخ تمدن، کریستف کلمب را یک یهودی پرتغالی الاصل می داند که به منظور کاستن از مصائب یهودیان در اروپای قرن پانزدهم، سفری مقدس را در جست وجوی سرزمین موعود آغاز کرد و در نهایت به آمریکا رسید! به همین دلیل صهیونیستها آمریکا را سرزمین موعود خود می دانند و شهر نیویورک نیز از دیرباز به عنوان پایتخت صهیونیسم بین الملل شناخته شده است.

بر مبنای همین الگوی اساطیری، هالیوود تاکنون سفرهای اسطوره ای بسیاری را به تصویر کشیده و سینمای اروپا نیز به رقیب آمریکایی خود تأسی کرده است. فیلمهایی نظیر: مجموعه ایندیانا جونز، دنیای آب، سفر به غرب وحشی، دون نیتز کارالدو و خوشه های خشم بر مبنای همین الگوی روایی ساخته شده اند. همچنین فیلم مشهورماتریکس با رویکردی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ظهور منجی و سفر به آرمانشهر یهود (سرزمین زایان [ صیون ] ـ (Zayan)) را دوباره به تصویر می کشد.

در فیلم ماتریکس دنیا اسیر تاریکی است و تنها چند انسان آزادیخواه در یک زیردریایی اسرارآمیز که خود را به مثابه سرنشینان کشتی نوح می پندارند، با این دنیای تاریکی در ستیزند. مقصد زیردریایی همن آرمانشهر زایان است که فقط ناخدا و رهبر گروه (کاپیتان مورفی) نشانی دقیق آن را می داند. ولی مورفی بدون امداد یک منجی نمی تواند بر امپراطوری ماتریکس غلبه کند و این بار منجی یا پیامبر جدید را ازبین متخصصان کامپیوتر برمی گزیند!

نئو در حقیقت همان نیوکرایست (New Christ) یا مسیح جدیدی است که برخلاف عیسی مسیح علیه السلام، (که یهودیان او را کذاب می دانند) نه از میان پارسایان، که از بین تکنیسین ها انتخاب می شود! در نتیجه پیامبر آخرالزمان به جای آن که "تئوریسین" باشد، یک تکنیسین است. در ادامه فیلم، مورفی طی آموزشهای سخت، تمام تکنیکهای نبرد با ماتریس را به پیامبر جدید خود می آموزد و از او یک ماشین کشتار جمعی می سازد.

در پایان فیلم، هنگامی که مورفی توسط اسمیت (که تمثیلی از شیطان مدرن است) اسیر شده و برای افشا کردن نشانی شهر زایان [ صیون ] تحت شکنجه قرار گرفته، منجی قهرمان به همراه دستیار مؤنثش با کوله باری از سلاحهای آتشین از راه می رسند و در نبردی سخت و نابرابر، طوماری ماتریکس را در هم می پیچند.

کلام آخر آن که صهیونیسم بین الملل با ترویجخرافات از طریق سینما، به نوعی جهانی سازی اسطوره ای دست زده و قصد آن دارد تا باورهای خرافی خود در زمینه: شیطان، پایان دنیا، ظهور منجی یهود، سفر به سرزمین موعود و تشکل امپراطوری جهانی را به سایر اقوام و ادیان نیز تسری می دهد.

برای نیل به این مقصود، نخستین گام بزرگ نمایی قدرت شیطان است. ترس از قدرت شیطان مقدمه شیطان پرستی است و هر که از شیطان در هراس باشد در حقیقت بندگی او را گردن نهاده است. قرآن مجید در این باب می فرماید: "همانا شیطان یاران خویش را می ترساند، پس ای مؤمنان، اگر به خدا ایمان دارید از شیطان نهراسید و تقوای مرا پیشه سازید" راز غلبه بر شیطان نترسیدن از اوست و صهیونیسم با ترساندن مخاطبان سینمایی خود از شیطان در حقیقت پرستش خود را رواج می دهد! همان گونه که سامری در میقات چهل روزه موسی، ساحری پیشه کرد و گوساله پرستی را رواج داد."

و ـ تضعیف ادیان الهی:

تضعیف ادیان الهی یکی دیگر از شیوه هایی است که همواره در تبلیغات سینمای صهیونیسم جهانی مورد توجه دست اندرکاران آن بوده است. این شیوه از ابتدا برای تقویت تفکر نژادپرستانه صهیون مورد استفاده تبلیغات سینمای صهیونیسم قرار می گرفته است و صنعت سینما ابزار و امکان مناسب و جاده همواری برای رسیدن به این مقصد بوده است. به همین لحاظ در سالهای پر فراز و نشیب تاریخ صنعت سینما، هنرمندان بسیاری توسط سینمای صهیونیسم به کار گرفته شدند تا این جاده را صاف و عریض کنند.

یکی از این هنرمندان عرصه سینما نویسنده و هنرمند یونانی معروف کازانساکیس است که با نوشتن رمان آخرین وسوسه مسیح موجب برانگیخته شدن احساسات مسیحیان در سراسر اروپا شد. فیلمی که به رغم گذشت دو دهه نمایش آن همچنان در اروپا ممنوع است. سست کردن اعتقاد و اعتماد مردم به مسیحیت از دیرباز یکی از سیاستهای صهیونیستها بوده است. هجو کردن کشیشها، بستن انواع اتهام های درست و نادرست به آنان و تضعیف مسیحیت و فعالیت علیه مسلمانان یکی از استراتژی های صهیونیستها بوده و هست.

یکی از کسانی که در این راستا خدمات شایانی به صهیونیستها کرد کنستانتین کوستاگاواراس است. وی پس از رسوایی اثر در همکاری با سازمان سیا در فیلم آمین، این همکاری را به مجیزگویی برای صهیونیستها تبدیل کرد.

"او در فیلم آمین که در فرانسه ساخته شد روش تازه ای را برای تضعیف مسیحیت و تقویت تفکر صهیونیسم در میان مسیحیان در پیش گرفت. گاوراس علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه را نیز خود نوشته است و از حضور بازیگرانی چون ماتیو کاسوونیز (ریکاردو فونتاتا)، اولریش توکور (کورت گریستاین)، اولریش موهه (پزشک) میشل دو شوسوآ (کاردینال)، یون کارامیترو (کنت فونتانا) استفاده کرد."

کورت گریستاین یک افسر نازی و ریکاردو فونتانا یک کشیش ژوزئیت جوان است آنها هر دو به رغم تفاوت ظاهری دیدگاههایشان هدف مشترکی دارند و می خواهند مردم را از کشتار یهودیان آگاه سازند. گاوراس مسیحی نیز از آن دسته مسیحیان صهیونیست است.

در فیلم سرزمین و آزادی نیز روندی مشابه طی شده است این فیلم محصول 1995 انگلستان به کارگردانی مارتین جانسون و بازیگرانی چون جان هارث، روز ناپاستر، ایکار بولاین تام کلری، مارک مارتیز، فدریک پیروت، آندره آلدرین و رافائیل کانتور، همین اتهام را به مسیحیت و کشیشها در قالب همکاری کردن آنها با فاشیسم فرانکو در اسپانیای 1936 به بعد به روشنی مطرح می کند.

در سال 1936 کمیته های کارگری و صنفی کمونیستها و سوسیالیستها در انتخابات اسپانیا پیروز می شوند و دولت را در دست می گیرند. ژنرال فرانکوی فاشیست با کمک هیتلر و موسولینی ارتش را برای براندازی دولت برگزینده به خیابان گسیل می دارد. جنگ در شهرهای مختلف ادامه می یابد احزاب کمونیست اروپا داوطلبان خودش را برای پیوستن به پوم (P.O.U.M) به اسپانیا می فرستند.

فیلم سینمایی سرزمین و آزادی با دیوید کارل یهودی کمونیست انگلیسی از بندر لیورپول شروع می شود که در خط مقدم جبهه در برابر فاشیستها مستقر می شوند. جنگ آنارشیستها با کمونیستها زمینه های تضعیف جبهه مردمی را فراهم می سازد تا انترناسیونالیسم کمونیسم با مستقر شدن در اسپانیا اداره امور جنگ را به دست گیرد و استالین با داشتن جا پاهای محکم در اروپا بتواند قراردادهای پدرسالانه با فاشیستها ببندد و با هیتلر معاهده صلح جداگانه امضا کند.

گروه کمونیستها بعد از گذراندن دوره آموزش، روستایی را به تصرف خود در می آورند و از محلی ضربه می پذیرند که کلیسا قرار دارد. بعد از پیروز شدن بر مقاومت، نظامیان فرانکوی، کشیش را به جرمهمکاری با فاشیستها محاکمه می کنند. در جریان بروز اختلاف بین کمونیستهای آزاد و کمونیستهای اعزامی شوروی، طرفداران کمونیستهای آزاد خلع سلاح می شوند وقتی چند از آنان کشته می شوند. فیلم با مردن دیوید کارل در لیورپول شروع و گذشته به تصویر در می آید که همراه با نامه های دیوید به زنش روایت می شود. شوروی برای دستیابی به نیات خود، اسپانیا را قربانی فاشیسم می کند.

کاری که پیش تر انگلستان انجام داده بود، انگلیسی ها با ساختن این فیلم هم در صدد بیرون آمدن از زیر اتهام تاریخی هستند و هم سازندگان فیلم، کشیشها را ابزار هجوم فاشیستها معرفی می کنند.

کاری که پیش تر انگلستان انجام داده بود، انگلیس ها با ساختن این فیلم هم در صدد بیرون آمدن از زیر اتهام تاریخی هستند و هم سازندگان فیلم، کشیشها را ابزار هجوم فاشیستها معرفی می کنند.

در فیلمهای مختلف صهیونیستهای اروپای شرقی نیز به انواع همکاری با نازیسم متهم می شوند که نمونه بارز آن فیلم سربازان آزادی، آندره وایدا است."

سینمای صهیونیسم اتهام همکاری کشیشها با فاشیسم را در این فیلم و فیلمهای مشابه دیگر همواره شایعه کرده و در آینده نیز خواهد کرد تا ضمن تضعیف ادیان الهی در اروپا به طور کل نقش مذهب را در جوامع کاهش دهد. در این مورد صهیونیسم برای این که تضعیف ادیان الهی و کاهش نقش مذهب در جوامع اروپایی به نام او تمام نشود از دو حربه به اصطلاح نامتجانس یعنی لیبرالیسم و کمونیسم در فیلمهای تولیدی خود استفاده می کند. این در حالیاست که واقعیت چیز دیگری است و کشیشان اروپایی طی جنگ جهانی دوم نه تنها همکار و همراه فاشیستها نبوده و علیه یهودیان اقدامی نکرده بلکه همواره کمک رسان آنها نیز بوده اند.

دلیل آن اسنادی است که واتیکان پس از سالها امتناع از انتشار آنها، در سال 2004 درباره پاپ پیوس دوازدهم در ماجرای ساختگی و افسانه قتل عام یهودیان و ادعای صهیونیستها مبنی بر سوزانده شدن یهودیان توسط نازیها منتشر کرده است.

"پس از جنجالهای بسیار بر سر نقش تاریخی پاپ پیوس دوازدهم در ماجرای قتل عام یهودیان و سوزانده شدن یهودیان توسط نیروهای نازی حاکم بر آلمان، واتیکان پس از سالهای امتناع از انتشار محرمانه، در تاریخ 26 ژوئن 2004 اقدام به انتشار اسنادی کرد که ثابت می کند نه تنها واتیکان در آن زمان مشوق و همکار نازیها در سخت گیری علیه یهودیان نبوده است، بلکه پاپ و کشیشان همکارش همواره کمک رسان یهودیان بی پناه بوده اند."

این اسناد که توسط مرکز آرشیو اسناد محرمانه واتیکان به چاپ رسیده است شامل نامه های محرمانه ای است که در زمان مورد بحث میان پاپ، کشیشان و اسقفهای سرزمینهای دیگر اروپایی رد و بدل شده است. این نامه ها که در سال 1943 نوشته شده حاکی از تلاشهای کشیشهای محلی برای کمک به یهودیان برای پیدا کردن خانواده های خود است. در یکی از این نامه ها پاپ پیوس صریحا به نازی ها هشدار داده است که اگر دست از آزاد و اذیت فرزندان عبرانی مسیح بر ندارند، با آنها مقابله شدیدی خواهد شد.

وی همچنین در نامه به اسقف رومانی از ویخواسته است که یهودیان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و از بودجه کلیسا برای رفع مشکلات آنها استفاده کند. این اسناد که توسط مرکز taslnter arma cariتنظیم شده است در بر گیرنده نامه ها و مکاتباتی است که در سالهای 1939 تا 1947 به رشته تحریر در آمده اند. نامه اسقف آندریوکا سولر سفیر واتیکان در رومانی از جمله مهمترین این مکاتبات است.

این نامه که در تاریخ 21 ژوئیه 1943 نوشته شده توسط مرکز محرمانه واتیکان به کاردینال لوییجی ماگلیونه فرستاده شده و در آن اشاره شده کاردینال کاسولو از وضعیت اسف بار پیروان کتاب مقدس که مورد تبعیض بی سابقه رقت انگیزی واقع شده اند بسیار ناراحت و متأثر است و در تلاش برای کمک به آنهاست. فردی با نام پاچا اسقف منطقه تیمی سوآرا نیز در نامه ای به کاسولو گفته است که بسیاری از اعضای ناحیه او به نژادپرستی آلمانی تمایل دارند. مسأله ای که او را به شدت خشمگین کرده است.

وی همچنین می گوید که مؤمنان آنها را آشکارا به ارتباط میان واتیکان و یهود متهم می کنند و می گویند: کلیسا با دشمنان مردم آلمان همدستی می کند!

این مطالب در حالی منتشر شده که پیش از آن و حتی در حال حاضر صهیونیسم جهانی گزارشهای بسیاری را مبنی بر همکاری میان پاپ پیوس دوازدهم و دولت نازی آلمان در مورد توافق بر سر برخورد با یهودیان، دستمایه آثار ادبی و هنری خود به ویژه در هنر هفتم ـ سینما ـ قرار داده است.

تبلیغات سینمایی صهیونیسم در حال حاضر را می توان چنین توصیف کرد:

این تبلیغات همواره مؤید و مروج سیاستهایصهیونیسم بین الملل بوده و در خصوص اقدامات تجاوزکارانه و جنایتهای وحشیانه صهیونیستها سکوت می کنند. این هنر از ابتدای پیدایش تا امروز، در راستای خواسته ها و سیاستهای جهانی صهیونیسم فعالیت کرده است.

یهودیان بجز در موقعیتها و شرایطی فوق العاده مطلوب و دلپذیر بر پرده سینما ظاهر نمی شوند. همچنین تبلیغات صهیونیسم مذاهب دیگر را مورد تهاجم قرار می دهند. یک حاخام یهودی جز در بهترین و آبرومندانه ترین کسوتها بر پرده تصویر نمی شود. او با همه شکوه و وقار مقام و منزلت خویش و تا آنجا که ممکن است به شکلی جذاب و مؤثر نمایش داده می شود. در حالی که روحانیون مسیحی و مسلمان چنان که هر سینمارو حرفه ای به سهولت به یاد می آورد به اشکال مختلف، از مضحک گرفته تا بزهکار، بد جلوه داده می شوند. این شیوه مشخصا صهیونیستی است. همچون بسیاری از القائات پنهان و ناشناخته کنونی که منشأ صهیونیستی دارند.

پروتکل هفتم دانشوران صهیون مؤید همین نظر فوق العاده جالب می باشد.

مدتها کوشیده ایم روحانیون غیریهود را بی اعتبار ساخته و به این وسیله مأموریت تبلیغی آنها را که می توان در حال حاضر به طور قابل ملاحظه ای مزاحم ما شود خنثی کنیم. نفوذ آنها هر روز بر مردم افزایش می یابد.

مسائل دیگری در حوزه سینمایی وجود دارد که شایان ذکر است. یکی استفاده فزاینده از مؤلفان غیریهودی برای تولید تبلیغات صهیونیستی است. بسیاری از آثار نویسندگان مشهور غیریهودی بهوسیله تولیدکنندگان یهودی بر پرده رفته اند. این آثار از نظر تبلیغی مؤثرترند زیرا از پشتوانه نامهای مشهور در عالم ادبیات برخوردار هستند. این که این مسأله تا چه اندازه به تمایل نویسندگان به وارد شدن در حوزه تبلیغات طرفدار یهود مربوط می شود و تا چه حد به اکراه آنان از ردّ پیشنهادهای محبت آمیز اشخاص صاحب نفوذ و ثروتمند سینما ـ که مبالغ هنگفتی به آنان پرداخت کرده و حتی حاضرند بیشتر پرداخت کنند ـ بازمی گردد، موضوع دیگری است.

مآخذ:

  1. رفاعی، فؤادبن سید عبدالرحمن: نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری و سازمانهای بین المللی، ترجمه حسین سروقامت، انتشارات کیهان، تهران 1377.

ـ شاه حسینی، مجید: سینما و صهیونیسم (جزوه)، کانون فرهنگی بشری.

  1. [ رحمانی، شمس الدین]: جهان زیر سلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران 1361.
  2. العریضی، یحیی: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت 1999.
  3. الغیظی، محمد: اسرائیل شرق الفن المصری، مدبولی الصغیر، بیروت 1977.
  4. مجله نداءالقدس، سال سوم، شماره 51، 15/2/1379.
  5. نشریه خبری وفا، شماره 1170 .
  6. بهجت، احمد رأفت: الشخصیتة العربیة فی السینما، قاهره.
  7. مجله نداءالقدس، سال سوم، شماره 51.

ـ نشریه موعود، مؤسسه فرهنگی موعود، شماره 28؛ شماره 45.

  1. حبیبی، مجتبی: "تضعیف ادیان الهی در جاده عریض سینمای صهیون"، روزنامه جوان، ضمیمه هنر، 23 خرداد 1384، شماره 1763.