انتقال یهودیان به فلسطین پیش از سال 1948، روند

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


صهیونیست ها مهاجرت خود را به فلسطین "عالیا" نام نهادند و این واژه عبری، برآمده از "یعلو" است و مهاجران هم "عولیم" هستند. واژه عبری "عالیا" چندین معنا دارد: نخست "بالا رفتن به آسمان"، دوم "بالا رفتن برای خواندن تورات در کنیسه به هنگام نماز" و سوم "بالا رفتن به سوی إرتس یسرائیل به منظور هجرت دینی". در عهد عتیق می بینیم که از رفتن به اسرائیل با عبارت "بالا رفتن به زمین" تعبیر می شود و نامگذاری "عالیا" از "علا" بودهاست. اما رفتن به مصر، با عبارت "نزول به سوی آن" بیان می شود؛ یعنی اصطلاح عبری به آیین های دینی متعدد مربوط است که هر یک مفهوم عاطفی خود را دارد.

عالیا سنت های یهودی، اهداف متعددی را دنبال می کرد؛ مثلاً هدف این بود که از بیماری ها بهبودی و از فقر، رهایی حاصل شود. همچنین سالخوردگان مهاجرت می کنند. چون بر این باورند که دفن شدن در زمین موعود، ثواب زیادی دارد. بعضی نیز به سوی إرتس یسرائیل "صعود می کنند" تا تورات را مطالعه کنند.

جنبش صهیونیسم از این اصطلاح دینی استفاده کرد و بعد ایمانی مجازی را از آن زدود و آن را بر جنبش مهاجرت صهیونیستی از شرق اروپا به فلسطین در عصر نوین، اطلاق کرد و این یک نوع فریب ایدئولوژیکی است. عالیا اصطلاح دینی و توصیف کننده اعمال فردی و اوامری است که از نظر کسانی که بدان ها می پردازند، از ربانیت و قداست خاصی برخوردار است و اطلاق آن به یک پدیده اقتصادی اجتماعی سیاسی ـ که گروهی از صهیونیست های بی اعتقاد به یهودیت به آن می پردازند ـ ممکن نیست.

به همین دلیل ما در مطالعه پدیده مهاجرت یهودیان به فلسطین، واژه "عالیا" را به کلی کنار می گذاریم و از اصطلاح "مهاجرت اسکانی صهیونیستی" استفاده می کنیم. گفتنی است که واژه عبری "هجیرا" نیز همین معنا را دارد. اما جنبش صهیونیسم، اصطلاحات ارزشی را به جای اصطلاحات توصیفی برمی گزیند تا بتواند برای اعمال خود، پوشش اعتقادی ایجاد کند (به همین دلیل اصطلاح "یریدا" یعنی "ارتداد" را برای اشاره بهیهودیانی به کار می برد که از اسرائیل مهاجرت می کنند).

مهاجرت، پشتوانه اصلی طرح صهیونیسم است و به همین دلیل، جنبش صهیونیسم می کوشد مهاجرت یهودیان را تشویق و تسهیل کند.

انتقال یهودیان از سال 1882 تا 1944، به پنج مرحله تقسیم می شود:

نخستین مرحله، تقریبا از سال 1882 تا 1903 صورت پذیرفت و 20 تا 30 هزار مهاجر (با میانگین سالانه 1000 مهاجر) را دربرمی گرفت. اکثریت قاطع مهاجران، از روسیه، رومانی و لهستان (یعنی از یهودیان یدیشی) بودند. این موج، تحت تأثیر توقف مدرن سازی در این کشورها و تصویب قوانین مه بود. این مهاجرت با پشتیبانی گروه دوستداران صهیون و بیلو و هزینه روچیلد، ثروتمند معروف، انجام پذیرفت. شکل اجتماعی کلی شهرک هایی که در این دوره ساخته شد سرمایه داری سنتی بود؛ به طوری که یهودیان یک "طبقه اشرافی کشاورزی کوچک" بودند که از کارگران یهودی و عرب ـ که با مزد برابر کار می کردند ـ بهره کشی می کردند.

به نظر می رسد که اوضاع این گروه ها بسیار بد شد؛ لذا از طرح مهاجرت به شرق آفریقا طرفداری کردند. همچنین یهودیان متدینی که از پیش در فلسطین زندگی می کردند (و "یشوف قدیم" نامیده می شدند) از آنان استقبال نکردند؛ زیرا رفتار آنها نسبت به یهودیان عرب، خصمانه بود و میان اقلیت یهود و اکثریت عرب، مشکل ایجاد می کردند. از دیگر دلال ناخشنودی یهودیان متدین این بود که مهاجران، در گفتگوی روزانه دنیوی، از زبان عبری استفاده می کردند (که از دیدگاه دینی، زبان عبری تنها یک زبان دینی بود).همچنین در سال شمیطا ـ که قاعدتا باید در آن به زمین مقدس استراحت داد و در آن کشت نکرد ـ نیز مشکل دینی به وجود آمد. گفتنی است که شمار یهودیانی که در این دوره به ایالات متحده مهاجرت کردند بیش از نیم میلیون بود؛ یعنی شمار مهاجران به فلسطین، حدود 2 درصد کل مهاجران یهودی بود.

مرحله دوم، تقریبا از سال 1904 تا 1914 صورت پذیرفت و حدود 35 تا 40 هزار یهودی (با میانگین سالانه 3000 مهاجر) را دربرگرفت که بیشترشان از کارگران روسی بودند. این موج، از نظر تاریخی، تحت تأثیر آشوب های سیاسی بود که ـ پس از شکست از ژاپن ـ بر روسیه سایه افکنده بود. بیشتر مهاجران در این موج، از ریشه یدیشی بودند و در شهرهای کوچک (شتتل) زندگی می کردند و این امر، بر اندیشه ها و تصوراتشان تأثیر داشت. گفته می شود که اعضای برگزیدگان حاکم در اسرائیل (بن گوریون و اشکول) از مهاجران این موج بودند.

همان گونه که سیرکین و بوروخوف گفته اند، آنها دارای اندیشه های صهیونیستی کارگری بودند و خواهان اعتماد به نفس، پرداختن به کار دستی و ابراز هویت یهودی بودند. تحت تأثیر این اندیشه ها نهادهای نظامی کشاورزی اسکانی، همچون کیبوتس، شکل گرفت و بر سخن گفتن به زبان عبری (که با آن آشنایی نداشتند؛ زیرا به یدیشی سخن می گفتند) و آداب یهودیان یدیشی ـ که آن را میراث یهودی می پنداشتند ـ پافشاری شد. در حالی که مهاجران موج نخست، متکی به کشاورزان عرب بودند و بدون کمک روچیلد ـ میلیونر یهودی ـ نمی توانستند به بقاء خود ادامه دهند، مهاجران موج دوم (که به اشغال کردن زمین و کار کردن باور داشتند) فلسطین را نه تنها یک پناهگاه، بلکه یک پایگاه راهبری برای اجرایطرح صهیونیسم می دانستند.

شایان توجه است که شمار یهودیانی که روسیه تزاری لهستان، اتریش و رومانی را در طول سال های 1882 تا 1914 (که مرحله اول و دوم را دربرمی گیرد) ترک کردند به چهار میلیون نفر می رسد. در حالی که شمار یهودیان در فلسطین، پیش از جنگ جهانی دوم، 90 هزار نفر بوده است که اعضای یشوف قدیم هم جزو آنها بودند. در طی جنگ، بیش از نیمی از آنها به ایالات متحده مهاجرت کردند (که سازنده سرود هاتیکوا، سرود جنبش صهیونیسم ـ که سپس سرود کشور صهیونیستی شد ـ نیز در میان آنها بود).

مرحله سوم، دنباله موج پیشین بود (و گولدامایر نیز جزو آن بود) و تقریبا در سال های 1919 تا 1923 صورت پذیرفت (به هنگام جنگ، مهاجرت صورت نگرفت) و حدود 35 هزار یهودی را در برگرفت که بیشترشان از روسیه و لهستان و از طبقه کارگر بودند که تحت تأثیر اندیشه سوسیالیسم و تعاونی بودند و کیبوتس ها و هیستادروت را تأسیس کردند. گفتنی است که دلیل افزایش نسبی مهاجران در این موج این بود که ایالات متحده نظام نصاب را (که در انگلیس به آن quota می گویند) اعمال کرد که این نصاب، میزان مجاز شمار اعضای یک گروه اجتماعی یا قومی برای مهاجرت است.

این مسأله، درهای ایالات متحده را به طور نسبی بست. مهاجران این موج، گروه پاسدار جوان را تشکیل دادند. با پایان یافتن موج سوم، شمار یهودیانی که تصمیم گرفتند به فلسطین مهاجرت کنند از 80 هزار نفر از کل یهودیان جهان ـ که در آن زمان 15 میلیون نفر بودند ـ فراتر نرفت. این نکته را هم باید مدنظر داشت که از سال 1920 تا 1924، 12 درصد از مهاجران از فلسطین کوچ کردند.مرحله چهارم همچنین به نام مهاجرت جرابسکی هم معروف است (برگرفته از نام نخست وزیر لهستان که دشمنی او با یهودیان و یهودیت، معروف است). این موج تقریبا از سال 1924 تا 1931 صورت پذیرفت و حدود 82 هزار یهودی را در برگرفت که بیشترشان از روسیه و لهستان بودند. ویژگی غالب این موج این بود که مهاجران از خرده بورژواها کوچک یا از سرمایه دارانی بودند که دارایی شان ملی شده بود (سرمایه داران بدون سرمایه) و مجموعه ای از بازرگانان یا بنابه نامگذاری ارلوزورف، "پرولتاریای طبقات پایین".

شاید ریشه خرده بورژوازی آنها و بیگانگی آنها با کار کشاورزی باعث پر شدن ناگهانی تل آویو از مغازه ها بود؛ به طوری که به ازای هر پنج خانواده، یک مغازه وجود داشت. وضعیت بد اقتصادی آنها، ایشان را به یک عامل فشار بر جنبش صهیونیسم تبدیل می کرد. به همین دلیل، ژابوتینسکی از شیوه تدریجی جنبش صهیونیسم انتقاد می کرد و می خواست که بی درنگ در سراسر زمین های فلسطینی تحت قیمومیت، به علاوه کرانه خاوری رود اردن، کشور یهودی تأسیس شود. بیشتر مهاجران موج چهارم، به هدف سود اقتصادی و به دلیل سختگیری در اجرای نظام نصاب در ایالات متحده، به فلسطین مهاجرت کردند. بسیاری از آنها (براساس برخی ارزیابی ها، بیش از 33 درصد از مهاجران) به دلیل اوضاع بد اقتصادی از فلسطین کوچ کردند. مهاجران این موج، به دلیل تفاوت درجه اجتماعی با مهاجران موج های گذشته، با دشواری های بسیاری از سوی آنان روبه رو شدند.

در اینجا گفتنی است که پس از مرحله چهارم، شمار یهودیان موجود در فلسطین، تنها 174000 نفر بود (که 30 هزار نفر از آنان از یشوف قدیم بودند که16 درصد جمعیت را تشکیل می دادند). این کل رقمی است که در طی 50 سال، مهاجرت کردند؛ یعنی با میانگین سالانه 2500 یهودی از مجموع یهودیان جهان که شمارشان در آن زمان 16 میلیون بود.

مرحله پنجم تقریبا در طی سال 1932 تا 1944 صورت پذیرفت و حدود 265 هزار یهودی را دربرگرفت و این بالاترین میزان مهاجرت در دوران سرپرستی است. این مرحله، تحت تأثیر به قدرت رسیدن نازی ها بود و بنابراین بیشتر مهاجران از لهستان، آلمان، اتریش و چکسلواکی ـ یعنی از اروپای مرکزی ـ بودند در حالی که مهاجران تا مرحله چهارم، از اروپای شرقی بودند.

مهاجران این مرحله، از سرمایه داران و صاحبان مشاغل آزاد و دارای فرهنگ بالایی بودند و در میان آنها 25130 مهاجر بودند که هر یک بیش از هزار لیره پول داشتند. تنها در سال 1935، 6309 نفر از این ثروتمندان وارد فلسطین شدند که این در جنبش صهیونیسم تأثیر گذاشت؛ زیرا شکل طبقاتی جدید، صهیونیست های اصلاح طلب را در گرایش خود به سرمایه داری فاشیستی مصمم تر کرد. مهاجران، سرمایه هایشان را در فلسطین به کار انداختند و این باعث رشد زیاد صنعت صهیونیسم ـ به ویژه در صنایع نساجی، صنایع شیمیایی و معادن ـ شد.

همچنین روند تولید و صادرات ادویه جات، بسیار رشد کرد و شمار نهادهای صنعتی افزایش یافت. با جنگ جهانی دوم و بسته شدن درهای رقابت به روی کالاهای خارجی، صنعت صهیونیستی، برای پیشرفت و شکوفایی، یک فرصت تاریخی به دست آورد (سهم صنعت از تولید کلی اقتصاد صهیونیستی در سال 1936، حدود 26 درصدبود که این نسبت تحت تأثیر جنگ، افزایش یافت و در سال 1945 به 3/41 درصد رسید. گفته می شود که زیرساخت های رژیم صهیونیستی در این دوره بنیان نهاده شد).

مهاجرت، پس از آن ادامه یافت و 192 هزار مهاجر به فلسطین آمدند و پس از جنگ جهانی، 161 هزار نفر مهاجرت کردند که بیشترشان "مهاجران غیرقانونی" بودند. شاید اشاره به این نکته مفید باشد که بیشتر کسانی که از اردوگاه های نسل کشی نابودی رهایی یافتند در فلسطین ساکن نشدند، بلکه راه خود را به سوی ایالات متحده یا یکی از دیگر کشورهای جهان در پیش گرفتند.

قابل توجه است که این مراحل پی درپی، باعث شد که ساختار اقتصادی فلسطینی تخریب شود و شمار زیادی از کشاورزان فلسطین به کارگران ناکارآمد تبدیل شوند و بیکاری در میان آنها گسترش یابد؛ زیرا درهای صنایع نوین اسرائیل به روی آنها بسته بود. برخلاف کارگران در آفریقای جنوبی که از روستاها و قبایلشان کنده می شدند و در شهرها یا در نزدیکی آنها "انداخته" می شدند. اما اقتصاد نوین، آنها را جذب می کرد؛ زیرا مهاجرت اروپاییان به آفریقای جنوبی، اسکانی بود و نه اشغالگرانه. انتفاضه های مختلف فلسطین (به ویژه قیام 1936) نشانگر ناخشنودی اعراب از مهاجرت یهودیان بود.

شمار یهودیان در فلسطین در سال 1948 به 649623 یهودی رسید. اگر این شمار را در خانواده هایی پنج نفره سرشکن کنیم، 129927 خانواده خواهد شد؛ در حالی که زمین های خریداری شده یهودیان تا سال 1948 برای بیش از حدود 32521 خانواده یهودی جای نداشت؛ یعنی 97406 خانواده بیش از توان جذبی املاک صهیونیست هابراساس پیش بینی های خودشان بود. این بدان معنی است که غرض اصلی یا نتیجه حتمی انتقال یهودیان، راندن ملت فلسطین و لزوما یک مهاجرت "اشغالگرانه" بود، بلکه می توان به این مهاجرت تنها به عنوان نماد جمعیتی خشونت صهیونیستی نگریست (زیرا مهاجران، خانه های اعراب را ـ که صاحبانش آن را ترک کرده بودند ـ اشغال کردند و حتی بر یکدیگر پیشی می گرفتند تا به خانه های خوب در محله های نوساز، دست یابند. اما کسانی همچون یهودیان شرقی که دیرتر رسیدند خانه های قدیمی و کلنگی اعراب، نصیبشان شد).

الف ـ انتقال یهودیان پیش از سلطه انگلیس بر فلسطین:

بر حسب برآورد انجام شده از طرف صهیونیستها و برخی منابع تاریخی، تعداد یهودیان در فلسطین پیش از آغاز مهاجرت و انتقال یهودیان به این سرزمین بشرح زیر است:

سال 1170 میلادی جمعا 8 تن یهودی در فلسطین وجود داشت از این تعداد، 2 تن در حیفا، 2 تن در بیت لحم و 4 تن در قدس ساکن بودند. در سال 1171 یک زائر یهودی به نام "بنیامین تودیلی" که به سرزمین قدس سفر کرده بود گفته است که شمار یهودیان فلسطین 1440 تن می باشد. اما "نجمان حیروندی" یک زائر دیگر که در سال 1267 به فلسطین سفر کرده بود اظهار داشت که فقط دو خانواده یهودی را در قدس دیده بود.

طاعون سال 1489، تعداد اندک یهودیان موجود در قدس را در کام خود فرو برد و این شهر مقدس از سکنه یهودی خالی شد.

در ابتدای قرن شانزدهم تعداد یهودیان فلسطیناز پنج هزار تن تجاوز نمی کرد. اکثر این افراد به دلیل انگیزه ها و اعتبارات مذهبی خاص خود و پس از اخراج مسلمانان از اسپانیا به همراه آنها به فلسطین آمده بودند. بعضی از یهودیان متدین نیز علی رغم بعضی از تحرکات اصلاح طلبانه دین یهودی، بعضی از یهودیان متدین به فلسطین مهاجرت کردند.

در سال 1845 تعداد یهودیان فلسطین به یازده هزار تن رسید. سال 1880 نیز جمعیتشان از 20 هزار تن بیشتر نبود. ولی در سال 1881 حسب بخری منابع اسرائیلی تعداد آنها بالغ بر 25 هزار تن شد که همه آنها در بیت المقدس، الخلیل، صفد و طبریه اقامت داشتند و از طریق زندگی خود بیشتر متکی بر صدقه هایی بودند که از خارج برای آنها می رسید.

در سال 1840 به دنبال اخراج ارتش محمدعلی از سرزمین شام، جنبش صهیونیسم برای تسهیل اجرای نقشه های استعماری خود در منطقه که ایجاد یک دولت اجنبی و بیگانه در قلب سرزمینهای اسلامی بود نقشه انتقال یهودیان به فلسطین را به اجرا گذاشت. این مأموریت برای انگلیسها و اولین گروههای فعال صهیونیستی به دلایل زیر بسیار سنگین بود:

1 ـ مخالفت حکام عثمانی از همراهی آنها در این خصوص و حتی در مبارزه با نقشه انگلیس.

2 ـ عدم توانایی سران صهیونیست در قانع کردن تعداد زیادی از یهودیان برای مهاجرت به فلسطین. زیرا یهودیان، مخالف مهاجرت به فلسطین بودند و نظریه و ایده رایج میان یهودیان در غرب اروپا عبارت از ترکیب با جوامعی بود که در آن زندگی می کردند.

علاوه بر دو مورد فوق هنوز بحران یهودیان اروپای شرقی ظاهر نشده بود.

در اینجا به منظور تفصیل و تشریح این مسأله ضروری است به طور اجمال به مهاجرت یهودیان در گذشته اشاره شود.

یهودیانی که اجرای اولیه طرح صهیونیستی به آنها واگذار شد از یهودیان اشکناز یعنی یهودیان غربی ـ از نوادگان قوم خزر ـ بودند. اینها از لحاظ اصول، فرهنگ و تمدن و نیز مفاهیم اجتماعی و اقتصادی به جهان غرب وابسته بوده و هیچ انگیزه ای برای مهاجرت به سرزمین دیگری نداشتند. اما شرایط اجتماعی و اقتصادی و نیز عوامل دیگری باعث شد تا یهودیان به کوچ از سرزمینهای خود دست بزنند. به طور مثال در این خصوص اخراج آنها از آلمان پس از کشتار و آتش سوزی در سال 1248 ـ 1250 که تا سالیان دراز به عنوان مرگ سیاه نامیده می شد و بیرون راندن آنها از انگلیس در قرن سیزدهم را می توان نام برد. بیشتر آنها در پایان قرن چهاردهم به کشورهای اروپای شرقی رفته و در جوامع آنها ادغام شده و در آنجا باقی ماندند.

به دنبال تمرّد و سرکشی شمیلنسکی در اوکراین در سال 1648، موج مهاجرت یهودیان از روسیه و اطراف آن به اروپای غربی و آمریکا شروع شد. این مهاجرت تا قرن بیستم ادامه داشت. با شروع این قرن مرکز یهودیان اشکنازی از روسیه به آمریکا منتقل شد. پس از تحولات سرمایه داری در اروپا، نقش مصرفی یهودیان که فعالیت قابل ملاحظه ای داشتند روشن شد.

در آن زمان تجارت نزد عموم مسیحیان یک حرفه و پیشه پستی به شمار می رفت و یهودیان نیز در جوامعی که زندگی می کردند ادغام شدند. آنها در سال 1885 از شهرکهای بسته "جیتوهات" خارج شدند. در همین زمان در شهر بیتسبورگ آمریکا یک کنفرانسملی از طرف نمایندگان یهودیان اصلاح طلب برگزار شد. آنها متفقا اعلام کردند "ما منتظر بازگشت به فلسطین نمی باشم زیرا آمریکا صهیون ما می باشد. پیش از آن نیز در سال 1818 خاخام یاکوبسون (رومانی الاصل) در شهر هامبورگ آلمان، اولین کلیسای یهودیان اصلاح طلب را بنا کرد. در آن مراسمی به زبان آلمانی برگزار شد و سرودهایی به شیوه گروههای سرود پروتستانی خوانده شد. یکی از رهبران اصلاح گر به نام "اشتوتگارت" اعلام کرد که "اینجا اورشلیم ماست".

با وجود این تحولات، مهاجرت یهودیان به جای فلسطین به سوی آمریکا ادامه یافت به طوری که شمار یهودیانی که تا سال 1912 به آمریکا مهاجرت کردند بالغ بر دو میلیون تن شد. در تأیید موضوع فوق، "ترلاکور" مورخ یهودی معاصر شروع تاریخ رسمی انتقال یهودیان به فلسطین را سال 1881 سال هجرت تعدادی از جوانان روسیه به فلسطین عنوان کرد و بیان داشت که پیش از این زمان، انتقال و اسکان یهودیان در فلسطین به سبب امتناع آنها از مشارکت عملی در انتقال به فلسطین و همکاری در طرحهای مستعمره نشینی سابق وجود نداشته است. لذا در فاصله سالهای 1882 تا 1914 فقط شمار اندکی از یهودیان به فلسطین مهاجرت کردند.

آمار آنها در سال 1895 فقط 4/9 درصد کل جمعیت فلسطین را نشان می داد. البته اساس مهاجرت یهودیان به فلسطین به صورت کلی (جمعی) یا فردی از اروپای شرقی انجام می پذیرفت. این مهاجرت در ابتدا بسیار محدود بود ولی با رشد جنبش ناسیونالیسم اروپایی، شووینیسم (تنفر از بیگانگان) نیز به اوج خود رسید.

کشورهای اروپای شرقی که هنوز با انقلابدموکراتیک سرمایه داری درگیر نشده بودند تقریبا فرصتی به یهودیان نمی دادند که در جوامع اروپایی جذب شوند. در مقابل مبارزه سرسختانه ای علیه اقلیت لجوج یهود اعمال می کردند. شمار زیادی از یهودیان کشورهای اروپای شرقی نیز به غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا مهاجرت می کردند. مهاجرت یهودیان با قتل عام شهرهای کیف، ادیسا، ورشو و کچنیف تشدید شد. در اروپای شرقی عملاً قوانین ویژه تبعیض نژادی درباره قوم یهود اجرا می شد. در روسیه تزاری و رومانی نیز بعضی از مشاغل برای یهودیان ممنوع بود و یهودیان از این تبعیضها در رنج و ناراحتی بودند.

به دنبال انقلاب فرانسه و آمریکا، در سال 1791 قانونی به تصویب رسید که یهودیان با بقیه اهالی به حقوق مساوی رسیدند. با انتشار این قانون در اروپای شرقی، امید رستگاری و آزادی برای قوم یهود بیشتر شد. از نیمه دوم قرن 19 موج ضد سامی (در اصل ضد مذهبی) شکل جدیدی به خود گرفت و رفته رفته با تصویب قوانینی به صورت تبعیض نژادی و اقتصادی درآمد. تمایلی که برای تساوی حقوق میان قوم یهود و دیگر اقوام با تصویب قوانین در آمریکا و فرانسه ایجاد شده بود با تصویب قانون اساسی انجمنهای ضد سامی به ویژه در آلمان کاهش یافت.

یکی از دولتهایی که در رابطه با انتقال اولیه یهودیان به فلسطین نقش داشت، فرانسه بود. دعوت ناپلئون بناپارت از یهودیان برای مهاجرت به فلسطین، اولین ندای یک رهبر دولت غربی بزرگ در آن زمان و اولین دعوت رسمی از یهودیان برای سکونت در فلسطین به منظور جدایی بین دو قسمت آفریقایی و آسیایی سرزمینهای عربی در آن زمان از ترس سیطرهمحمدعلی پاشا حاکم مصر بر سوریه بود. هر چند دعوت وی تحقق نیافت ولی این مسأله اهمیت و موقعیت فلسطین در خاورمیانه را در نظر غربیها از بین نبرد. دعوت آنها برای اسکان یهودیان یک دعوت استعماری بود که با مصالح و سیاستهای دولتهای غربی ـ هنگامی که دولت عثمانی ضعیف شد، و حتی به "مرد بیمار" لقب گرفته بود ـ ارتباط داشت.

نظر استعمارگران به ویژه روسیه و انگلیس نیز به تقسیم دولت عثمانی جلب شده بود به ویژه این که فلسطین در موقعیتی ممتاز و استراتژیک به عنوان قلب سرزمینهای عربی قرار داشت و تلاش و اهتمام استعمار برای سیطره بر آن نیز امری جدی بود. از این رو در تابستان سال 1838، لرد "شاستری" سیاستمدار انگلیسی که نام او در آن زمان "لرد داشلی" بود، طرحی را برای اسکان یهودیان در فلسطین زیر حمایت دولتهای اروپایی به وزیر خارجه انگلیس لرد "پالمرستون" ارایه داد. این طرح اولین برنامه ای بود که به این مسأله اهتمام جدی داشت.

در این رابطه سیاست انگلیس فشار بر حکومت عثمانی به منظور کسب اجازه برای انتقال یهودیان به فلسطین و تحت الحمایه انگلیس قرار دادن آنها بود. فرانسه نیز به پیروی از این سیاست در جهت مهاجرت یهودیان و اسکان آنها در فلسطین تلاش جدی به عمل آورد به طوری که در سال 1860 جمعیت اتحاد اسرائیلیهای جهان در فرانسه تشکیل شد که کار آن تشویق یهودیان برای هجرت به فلسطین و تأسیس هنرستانی فنی در سال 1865 برای آموزش یهودیان در حرفه های مختلف بود. این جمعیت در سال 1869 در زمان حاکمیت "رشید پاشا"، 650 هکتار زمین را برای یهودیان اجاره کرد. در زمستان سال 1870 نیز هنرستان فنی کشاورزی رادر منطقه نزدیک یافا برای آموزش مهاجران یهودی در زمینه کشاورزی تأسیس کرد.

"هرتزل" نویسنده یهودی اتریشی و یکی از رهبران صهیونیسم نیز این برنامه ها را تشویق و از هر وسیله ای برای آمادگی جنبش صهیونیسم به منظور اجرای سیاستهای استعماری و حمایت از مصالح استعمار در فلسطین استفاده می کرد. وی در سال 1895 کتابی تحت عنوان "دولت یهود" تألیف کرد و در آن ضمن اعلام راه حل گرفتاریهای یهود، نتیجه گرفت که: "افرادی که طاقت تحمل ناراحتیهای ممالک متبوعه خود را ندارند، در یک منطقه وسیعی که برای یک ملت بزرگ کافی باشد، اجتماع کنند." وی بدین منظور پیشنهاد کرد یک دفتر نمایندگی تشکیل شود تا برنامه مذاکرات و نقشه های سیاسی حزب را تنظیم کند و یک شرکت یهودی نیز تأسیس شود تا نیازمندیهای مالی و اقتصادی جنبش را تأمین کند.

وی در تاریخ 23/4/1896 در یکی از مصاحبه هایش در سفار انگلیس در وین اظهار داشت که "اگر در آینده نزدیک تقسیم ترکیه انجام گیرد، دولتی که در فلسطین ایجاد می شود، سدی در مقابل دیگر دولتهای منطقه است." او از همان ابتدای فعالیت خود از راههای مختلف سعی کرد با تطمیع سلطان عبدالحمید حاکم عثمانی راه را برای مهاجرت یهودیان به فلسطین هموار کند. اما سلطان که مخالف جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین بود، نظر مخالف خود را اعلام داشت و آن را با تصویب و اجرای قوانینی پشتیبانی کرد. از جمله این قوانین، قانونهای سال 1882 است که مانع انتقال یهودیان به فلسطین می شد.

با این وجود، بعضی یهودیان کوشش کردند تاسلطان را به تغییر قوانین مزبور قانع کنند ولی این تلاشها نه تنها حکومت عثمانی را از اجرای قانون منع اقامت یهودیان در فلسطین منصرف نکرد بلکه در فوریه 1887 دستورات جدیدی در رابطه با مهاجرت یهودیان به فلسطین صادر کرد. براساس این دستورات، از فرمانداران قدس و یافا خواسته شد تا فقط به یهودیانی که برای زیارت به فلسطین پا می گذارند، اجازه ورود بدهند و هر یهودی که به آنجا می رسد باید پنجاه لیره ترکی به عنوان ضمانت برای ترک فلسطین پرداخت کند. اما وضعیت یهودیان در اروپا و تغییر و تحولات کشورهای شرق اروپا که بیشترین تجمع یهودی را داشت موجب شده بود تا مهاجرت و انتقال یهودیان از سال 1882 براساس یک تفکر سیاسی به فلسطین شروع شود.

به طور کلی تحولات اروپا که با حرکتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و با فعالیتهای واسطه گری یهودیان مثل سرمایه گذاری، رباخواری و غیره مطابقت داشت در بعضی موارد موجب شد تا یهودیان به دلیل نقش اقتصادی و اجتماعی خود موفقیتی به دست آورند. از این رو قدرتهای استعماری تلاش کردند تا یهودیان شرق اروپا را طبق طرحها و برنامه های خود مثل سایر یهودیان برای ایجاد یک حکومت و دولت بیگانه در قلب منطقه عربی به فلسطین انتقال دهند.

این مرحله شاهد ظهور جمعیتها یا جنبشهایی در روسیه بود که داعیه "برگشت یهودیان" به فلسطین را داشتند. از جمله آنها می توان به "جمعیت احباء صهیون" (نک: دوستداران صهیون، جمعیت) و "حرکت بیلو" (نک: بیلو، جنبش) اشاره کرد. دلایل زیادی وجود داشت که نشان می داد که این جمعیتها و تجمعات در واقع نقاب و پوششی یهودی برای اجراو تقویت جنبشهای استعماری در جهت مهاجرت یهودیان به فلسطین بوده و یک ارتباط و همبستگی مستقیمی با دستگاههای انگلیس داشته اند.

علی رغم این که بیشتر یهودیان اروپای شرقی، مشکلات خودشان را با ترکیب در جوامعی که در آن زندگی می کردند و سازش و سازگاری با وقایع جدید در آن زمان، حل کرده و یا به غرب اروپا و آمریکا مهاجرت کرده بودند و علی رغم همه اینها نیروها و قدرتهای استعماری که در پشت طرح صهیونیستی یاد شده قبل از تبلور جنبش صهیونیسم قرار داشتند، توانستند با طرح شعارهای دروغین مثل "فلسطین زمین بدون ملت، برای ملتی بدون زمین" آنها را به فلسطین انتقال دهند.

علی رغم این که حکومت عثمانی قوانینی را برای جلوگیری از مهاجرت یهودیان به فلسطین و اسکان آنها در این سرزمین صادر کرد، ولی صهیونیستها توانستند به طریقی از آنها فرا کنند. یهودیان در ابتدا تحت عنوان زایر به صورت موقت وارد آنجا شدند و بعدا به صورت غیرقانونی در آنجا باقی ماندند و تحت حمایت کنسولگریهای خارجی در بیت المقدس به ویژه انگلیس قرار گرفتند. همه این کارها را در چارچوب نظام امتیازات خارجیان و حمایت از طایفه هایی انجام می گرفت که دولتهای اروپایی از اواسط قرن گذشته بر دولت عثمانی تحمیل کرده بودند.

در سال 1888 میلادی دربار عثمانی قوانین جدیدی مبنی بر ضروری بودن وجود شناسنامه هایی برای یهودیان که بیانگر مذهب یهودی آنها باشد، صادر کرد تا نیروهای دولتی در بنادر اجازه سفر آنها به فلسطین را بدهند. پس از این اقدامات "تئودور هرتزل" پس از عقیم ماندن شگردهای خود برای اقناعحکومت عثمانی به منظور کسب اجازه مهاجرت یهودیان، بهتر دید که شخصا برای دیدار عبدالحمید به عثمانی مسافرت کنند و او را به این امر (طرح صهیونیسم) قانع سازد، ولی چیزی جز شکست گریبانگیرش نشد و در مدت 10 روزی که در "آستانه" بسر برد، موفق به ملاقات با سلطان نشد و مسئولین عثمانی شروع به مخالفت با طرح صهیونیسم کردند و سلطان عبدالحمید نیز اظهار داشت که "یک قدم از خاک امپراتوری را نمی فروشد برای این که مال شخصی او نیست، بلکه مال مردمی است که در راه آن قربانی داده و خون آنها ریخته شده است."

هرتزل در تاریخ 28/6/1896 با نگرانی و سرشکستگی شهر "آستانه" را ترک کرد، ولی مجددا در ماه اوت همان سال به آنجا برگشت و مبلغ 20 میلیون لیره استرلینگ را برای اداره امور مالی حکومت عثمانی به عنوان قرض به سلطان تقدیم کرد، ولی این مسأله نیز مورد قبول قرار نگرفت تا این که اولین کنگره صهیونیستها در شهر "بال" سوئیس در سال 1897 میلادی تشکیل شد و پس از مذاکرات و بحثهای زیاد، قطعنامه کنفرانس و برنامه صهیونیسم مشخص شد. طبق آن فلسطین منطقه مهاجرت یهودیان و محل تشکیل دولت واحده یهود تعیین شد و نام فلسطین به سرزمین اسرائیل مبدل شد. پرچم صهیونیسم و شعار ملی آن نیز معلوم شد. طبق دستور همین کنگره، مقرر شد که یک شرکت یهودی برای خرید و عمران سرزمینهای فلسطین ایجاد شود.

کنگره، هیأت مدیره ای انتخاب کرد تا هر دو سال یکبار تشکیل جلسه داده و مستعمرات کشاورزی را در فلسطین سازمان دهد. پیشگامان چنین نهضتی کمکهای اولیه را از "بارون ادموند و روتچیلد" دریافت می کردند. کنگره پنجم صهیونیسم"صندوق ملی یهود" را تشکیل داد. یهودیان از سراسر جهان کمکهای خود را به این صندوق پرداخت می کردند. ولی تعداد یهودیانی که به این صندوق کمک می کردند هنوز بسیار محدود بود.

در این باره "وایدال ناکوات" (p. vldal-naqut) می نویسد: "عقیده مراجعت، شالوده افسانه ای است که اساس تشکیل کشور اسرائیل بر آن پایه گذاری شده است". تأسیس مستعمره یهود در فلسطین که به تدریج در اواخر قرن نوزدهم بین اقلیتهای یهودی در اروپای شرقی نضج یافته بود با شعار: "مراجعت به سرزمین موعود" به عنوان واکنشی در مقابل انزوای قوم یهود انجام می گرفت. هرتزل پس از برگزاری کنفرانس "بال" فعال تر شد و با جریانهای سیاسی روسی، انگلیسی، اتریشی، آلمانی و مجارستانی به منظور کسب حمایت آنها از طرح صهیونیسم و مهاجرت و مهاجرت یهود به فلسطین ارتباط برقرار کرد تا بین او و سلطان عثمانی میانجیگری کنند.

به همین منظور با سفیر عثمانی در آلمان ملاقات کرد، ولی قوانین عثمانی مبنی بر عدم مهاجرت یهودیان به فلسطین چون گذشته حاکم بود، به طوری که این مسأله میانجیگران اروپایی به ویژه انگلیس را ناراحت کرد. هرتزل در تاریخ 13/8/1899، دو روز پیش از تشکیل کنفرانس صهیونیستها، به مناسبت شروع کنفرانس، نامه ای برای سلطان عبدالحمید نوشت و در آن اعلام کرد که صهیونیستهای حاضر در کنفرانس "بال" با اخلاص تمام از لطف و مرحمت سلطان نسبت به اتباع یهودی تقدیر و تشکر می کنند. ولی سلطان به نامه هرتزل اعتنایی نکرد تا این که وی با میانجیگری دوستش "ارمینوس فامبری" به اعتبار این که یک روزنامه نگار یهودی است، با سلطان ملاقات و به تملق چاپلوسیاو پرداخت، ولی این بار هم تلاش وی ناموفق ماند.

در تاریخ 16/5/1904، هرتزل فوت کرد و با مرگ وی، پرونده صهیونیسم بدون این که پیروزی مهمی بر حکومت عثمانی داشته باشد بسته شد. تا این که با شروع جنگ جهانی اول و رسیدن دامنه آن به فلسطین، یکی از رهبران صهیونیسم به نام "هربرت سموئیل" یادداشتی به اعضای کابینه انگلیس و نمایندگان عوام آن کشور ارسال کرد، پیشنهاد کرد که یک دولت یهودی زیر نظارت انگلستان در فلسطین ایجاد شود و حدود 3 الی 4 میلیون یهودی پراکنده ساکن اروپا به این سرزمین مهاجرت کنند. در این زمان (هنگام شروع جنگ جهانی اول) 44 مستعمره کشاورزی مستقل یهود با 12 هزار عضو در فلسطین وجود داشت که 44 هزار هکتار زمینهای کشاورزی را در برمی گرفت.

در این راستا، جمعی از رهبران صهیونیسم از جمله دکتر "وایزمن" که در جامعه انگلستان نفوذ کلام داشت، در مورد تشکیل این دولت با مقامات انگلیس مشغول مذاکره شد و از طرف انگلستان برای جلب حمایت فرانسه و آمریکا ـ که دولت این کشور همراهی آنها را لازم می دانست ـ فعالیتهای زیادی صورت گرفت. پس از جلب موافقت آن دو کشور، لرد "بالفور" وزیر خارجه انگلیس رسما قول تشکیل دولت یهود در فلسطین را به آنها داد.

"وایزمن" توانست در سال 1917 از انگلیس امتیاز بدون قید و شرطی را برای تشکیل مجتمعهای یهودی نشین از فلسطین کسب کند. این جریان زمانی اتفاق افتاد که فلسطین هنوز زیر سلطه امپراتوری عثمانی قرار داشت این منشور به نام اعلامیه "بالفور" شهرت دارد. در آن زمان هنوز ایدئولوژی صهیونیسم در قوم پراکنده یهود در اقلیت بود. حزبسوسیالیست یهود در اروپای شرقی که در سال 1897 در چارچوب امپراتوری روسیه تزاری سازمان یافته بود طرفداران بیشتری از نهضت صهیونیسم داشت. چون قوم یهود در اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا به آزادیهای فردی، فرهنگی و شرایط اقتصادی بهتر دست یافته و انقلابهای دموکراتیک بورژوازی اروپا نوید آینده بهتری را به یهودیان می داد، در نتیجه قوم یهود امتیاز کمتری در خواب خیالی صهیونیسم می دید.

واقعیت این امر با نسبت مهاجران یهود به فلسطین به تمام مهاجران به کشورهای دیگر در فاصله سالهای 1881 و انتشار اعلامیه "بالفور" در سال 1917 آشکار می شود. در این سال از مجموع کل جمعیت فلسطین فقط 56 هزار تن آن یهودی بودند.

از فاصله سالهای 1882 تا 1918 انتقال یهودیان به فلسطین در دو مرحله صورت گرفت که عبارتند از:

1 ـ مهاجرت اول (1903ـ1882):

این مهاجرت نیز در دو مرحله انجام گرفت. اولی بین سالهای 1882 تا 1884 و دومی بین سالهای 1890 تا 1891 بود. در این مهاجرت حدود 25 هزار یهودی ـ که بیشتر آنها از خانواده های کم درآمد بودند ـ از رومانی و روسیه به فلسطین آمده بودند. بر طبق منابع صهیونیستی کار انتقال یهودیان به فلسطین از طرف جمعیتهای دوستداران صهیون و جنبش بیلو تنظیم و برنامه ریزی شده بود. قرائن و شواهد زیادی نیز وجود دارد که به نقش بعضی از شخصیتهای استعماری و دستگاههای انگلیس در تنظیم و برنامه ریزی انتقال یهودیان و آماده کردن آنها اشاره می کند، مثل صندوق اسکان در فلسطین که در سال1852 توسط "جورج چاولر" حاکم سابق استرالیا و "لورنس اولبافت" ـ که در آن زمان از روسیه دیدار کرده بود و سپس به فلسطین آمده بود و مدتی در حیفا اقامت داشت ـ تأسیس شد.

پس از آن حکومت انگلیس وظیفه انتقال یهودیان به فلسطین و اسکان آنها را به عهده شخصی به نام "بارون ادموند روچیلد" ـ که دارای کارگران و کارکنان زیادی در فرانسه، انگلیس و آلمان و غیره بود ـ گذاشت. روچیلد مسئولیت نظارت و سرپرستی آبادیهای یهودی نشین را در فلسطین در بین سالهای 1886 تا 1890 به عهده داشت و سپس جمعیت یهودی برای اسکان (وطن گزینی) که در لندن توسط بارون موریس دی هرش" تأسیس شده بود و خود روچیلد از اعضای شورای اداره آن بود، این وظیفه را به عهده گرفت. در پایان این دوره نیز حدود 350 هزار جریب از سرزمینهای فلسطین خریداری شد و عملیات اسکان حدود 10 هزار یهودی در تعدادی از مجتمعهای کشاورزی به پایان رسید.

2 ـ مهاجرت دوم (1918ـ1904):

پس از احداث و ایجاد سازمانهای صهیونیستی و نظارت آن بر کار انتقال و اسکان یهودیان در فلسطین، شمار مهاجران در آنجا به حدود 40 هزار تن رسید که بیشتر آنها از روسیه و رومانی آمده بودند. بدین ترتیب بین سالهای 1911 و 1912 حدود 1500 یهودی یمنی وارد فلسطین شده و در آبادیهای کشاورزی صهیونیستی استقرار یافتند و همراه با آن مجتمعهای تولیدی دسته جمعی و تعاونیها (نک: کیبوتز، موشاو) تأسیس شد.

با توجه به فعالیتهای استعماری قدرتهای بزرگ و حامیان آنها، جنبشهای صهیونیستی توانستندطرحهای استعماری خود را که در برگیرنده ایجاد نوعی نظارت مرکزی بر جنبش اسکان آنها و آزادی مهاجران یهودی است اجرا کنند. بر این اساس ایده و تفکر کشتزارهای اشتراکی و دسته جمعی و یک کار مشترک عربی به وجود آمد تا زمینه مناسبی برای تحکیم جای پای مهاجران از یک طرف و تنظیم برنامه ریزی برای بیرون راندن اعراب از کار کردن در این زمینهایی که مالکیت آنها به صهیونیستها منتقل شده بود از جهت دیگر باشد. بدین ترتیب جنبش صهیونیسم ماده انسانی و کار مناسبی را برای انتقال یهودیان و این نوع از اسکان و وطن گزینی یهودیان به وجود آورد.

در پایان مرحله دوم، کار انتقال یهودیان به فلسطین به دلیل وقوع جنگ جهانی اول در سال 1914 شمار یهودیان در یهودیان ـ بر حسب گزارشهای منابع صهیونیستی ـ به 85 هزار یهودی رسید. مساحت زمینهای این یهودیان حدود 418 هزار جریب بود. آنها حدود 44 آبادی و مجتمع مشترک کشاورزی نیز داشتند.

در دوران جنگ جهانی اول کار انتقال یهودیان متوقف شد و شمار یهودیان فلسطین در سال 1918 به 55 هزار تن کاهش یافت.

ب ـ انتقال یهودیان در زمان تحت الحمایگی و قیمومیت انگلیس در فلسطین (1919ـ مه 1948):

در این مرحله افقهای جدیدی برای انتقال یهودیان به فلسطین باز شد. چون در شب اعلام بیانیه "بالفور" (نک: بالفور (اعلامیه) جمعیت یهودیان فلسطین در اثر جنگ تقریبا به کمتر از 60 هزار تن کاهش یافت. بیانیه (اعلامیه) بالفور که ماده ششم آناداره انگلیس را در فلسطین ملزم می ساخت نیز شرایط انتقال یهودیان به فلسطین را تسهیل کرد. بر مبنای آن انگلیس می بایست با آژانس یهود به منظور اسکان یهودیان در زمینهای دولتی و زمینهای خالی از سکنه و غیرضروری برای استفاده های عمومی همکاری کند. همچنین ماده هفتم این بیانیه (بالفور) بر ضرورت دادن جنسیت و تابعیت فلسطین به یهودیان مهاجر تأکید داشت.

در 26/8/1920 حکومت انگلیس نظام جدیدی را برای مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین و آماده سازی بازگشت یهودیانی که در طول جنگ جهانی اول از فلسطین خارج شده چبودند، صادر کرد. این نظام جدید نه برای ورود یهودیانی که برای اهداف مذهبی و دینی خواهان مهاجرت به فلسطین بودند و نه درباره ورود خانواده های یهودی و نزدیکان آنهایی که در فلسطین اقامت داشتند هیچ گونه قید و بندی نگذاشت. به موجب آن حق انتقال 500,16 یهودی دیگر را نیز به طور سالیانه به شرط این که مخارج عائله خود را به مدت یکسال داشته باشند به جنبش صهیونیسم واگذار کرد و سپس در سال 1921 نظام و دستورالعمل دیگری را برای انتقال یهودیان به فلسطین صادر کرد.

در اوایل ژوئیه 1920 م. حکومت انگلیس، پایان حکومت نظامی و شروع حکومت عادی به ریاست "هربرت سموئیل" یکی از ارکان جنبش صهیونیسم را اعلام کرد. وی که اولین رئیس حکومت سرپرستی (قیمومیت) بود، برای انتقال یهودیان به فلسطین و یهودی سازی این سرزمین دست به انجام برنامه های ویژه ای زد و شرایط و اوضاع سیاسی و اقتصادی و اداری را به گونه ای برنامه ریزی کرد که زمینه ایجاد دولت صهیونیسم فراهم شود.

وی یک یهودی افراطی به نام "بنتوشیس" را به سمت معاونت کل دولت که متصدی تهیه لوایح قانونی و آیین نامه ها بود، منصوب کرد. او با آگاهی کامل از خطر تعداد جمعیت کم یهودیان در فلسطین نسبت به اعراب ـ که در سال 1918 م. جمعیت آنها از مجموع کل جمعیت فلسطین از 6/5 درصد تجاوز نمی کرد ـ به منظور تغییر بافت جمعیتی اعراب و اجرای سیاست توازن جمعیت از مناطق اشغالی، دو یهودی دیگر را در رأس اداره مهاجرت و گذرنامه و مدیریت بازرگانی گماشت و با کمک استعمار انگلیس دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت یهودیان کاملاً باز گذاشت و آنان را ترغیب و تحریص به مهاجرت به فلسطین کرد. به طوری که سیل انتقال یهودیان اروپا به فلسطین شروع شد.

از سوی دیگر، "دولت سرپرستی" در کنار این سیاست به انحصاری کردن وسایل و ابزار لازم کشاورزان اقدام کرد و زمینها و دامهای کشاورزان عرب را به بهانه بدهکاری آنها مصادره کرد و بر مقدار مالیاتهایشان افزود تا جایی که کشاورزان برای پرداخت مالیات و قروض سنگین خود مجبور به فروش املاک خود به صهیونیستها و ترک دیار خود شدند. در همین راستا، دستگاه حاکمه نیز امکانات خرید بیش از بیست هزار هکتار زمینهای "مرج ابن عامر" را که شامل بیش از 22 دهکده بود و مالکین آنها در خارج از فلسطین بودند برای یهودیان فراهم کرد و کار انتقال سند زمینها از اعراب به یهودیان را شروع کرد. بیشتر زمینهای دولتی از قبیل زمینهای "کباره"، "عتلیت" و "قیساریه" را که حدود هفده هزار و پانصد هکتار بود، به یهودیان واگذار کرد.

در نتیجه صدها خانوار عرب که مالک و مستاجر و برزگر زمینها بودند، جای خود را به هزارانیهودی مهاجر دادند و خود جلاء وطن کردند. از طرفی، کار قبول تابعیت و دادن شناسنامه های فلسطینی به یهودیان خیلی آسان انجام می گرفت. در حالی که اعراب مهاجر ـ که در فلسطین اقامت داشتند ـ و نوزادان عرب از این حق مسلم محروم بودند.

در سال 1922 دولت انگلستان اعلامیه ای منتشر کرد که ظاهرا انتقال یهودیان به فلسطین محدود می شد. براساس آن دستورالعمل مهاجرت یهودیان به فلسطین نیز تعدیل شد. در سالهای 1925 و 1926 و 1927 و 1929 نیز مجددا تعدیل شد که شکل نهایی خود را در سال 1932 به دست آورد. منظور از این تعدیلها این بود که بعضی از قیود را درباره انتقال یهودیان به دلیل بالا گرفتن مقاومت اعراب در مقابل انگلیس و سیاست آن نسبت به باز گذاردن درهای فلسطین بر روی مهاجران یهودی که یکی از عوامل و دلایل مستقیم انقلابهای دهه 30 بود وارد این نظام بکنند. لیکن این قبیل تعدیلات، یکسری اصلاحات ظاهری بود و در باطن نظام و قانون مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین هیچ گونه تغییری ایجاد نکرد بلکه موجب مهاجرت بیشتر یهودیان به این سرزمین شد.

در چهارچوب و راستای موفقیت طرحهای صهیونیستی، آمریکا و بعضی دولتهای غربی دیگر در این برهه از زمان یکسری قید و بندهایی را برای مهاجرت یهودیان به سرزمین خود به وجود آوردند تا موجب مهاجرت اجباری و انتقال آنها به فلسطین شوند.

در سال 1921 آمریکا قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن نسبت مهاجرت یهودیان جدید را به آن سرزمین محدود می کرد. طبق این قانون می بایستی حدود 3 درصد از مردم سرزمین آنهابراساس سرشماری سال 1910 ساکن آمریکا باشند.

این عمل موجب کاهش تعداد مهاجران یهود به ایالات متحده آمریکا از 120 هزار تن در سال 1921 به حدود 54 هزار تن در سال 1922 شد و سپس آمریکا این نسبت را کاهش داد و به 2 درصد مجموع مهاجرانی رساند که طبق سرشماری 1890 به آمریکا مهاجرت کرده بودند. به دنبال آن تعداد مهاجران یهود به آمریکا از 50 هزار تن در سال 1924 به ده هزار تن در سال 1925 رسید. آمریکا همین سیاست خود را ادامه داد تا جایی که در فاصله سالهای 1931 و 1936، تعداد آنها به 4 هزار تن در سال رسید.

سیاستهای مشابه دیگری نیز به منظور کاهش تعداد مهاجران یهود در کشورهای انگلیس، آفریقای جنوبی، و کشورهای آمریکای لاتین اجرا شد. لیکن علی رغم تمامی این موارد، مهاجرت یهودیان در سالهای قیمومیت انگلیس در آن سطحی که مورد نظر سران جنبش صهیونیسم بود تحقق نیافت. اما در اثر این سیاست استعماری، در ده سال اول حکومت قیمومیت ـ از سال 1918 تا 1928 ـ در حدود یکصد هزار یهودی از اطراف جهان وارد فلسطین شدند.

منابع صهیونیستی مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین که در دوره قیمومیت به پایان رسیده است را به شکل زیر تقسیم می کنند.

1 ـ مهاجرت سوم (1923ـ1919):

تعداد مهاجران یهود در فلسطین در این سالها به 35 هزار تن رسید یعنی به طور متوسط در هر سال حدود هشت هزار تن به فلسطین انتقال داده شده بودند که بیشتر آنها از روسیه، رومانی و لهستان و شمار اندکی نیز از کشورهای لیتوانی، آلمان و آمریکا بودند.مهاجرت یا مرحله سوم انتقال یهودیان به فلسطین در ترکیب خودش شباهت زیادی به مرحله دوم دارد. ولی تعداد یهودیان مهاجر، در نتیجه ضوابطی که در شوروی ایجاد شده بود (در زمینه مهاجرت یهودیان به فلسطین) کاهش یافت.

2 ـ مهاجرت چهارم (1932ـ1924):

در این دوره از تاریخ که احساسات ناسیونالیستی در سراسر خاورمیانه شدت گرفته بود (در سوریه در فاصله سالهای 1927 ـ 1925 و در فلسطین در سال 1936) کار انتقال یهودیان به فلسطین به مرور زمان افزایش یافت. حتی پس از سال 1925 انتقال یهودیان کشورهای عربی به طرف فلسطین آغاز شد. در این مرحله حدود89 هزار مهاجر یهودی که بیشتر آنها از طبقه متوسط و بیش از نیمی از آنها از لهستان بودند به فلسطین منتقل شدند. یهودیان مهاجر در این مرحله، سرمایه هایی را که به همراه خود آورده بودند در اجرای بعضی از طرحها و ایجاد مراکز تولیدی کوچک و خصوصی به کار گرفتند.

تعداد مهاجران در سال 1925 به حدود 33 هزار تن رسید. این در حالی بود که یک سال پیش از آن یعنی در سال 1924 به 13 هزار تن رسیده بود. پس از آن، مجددا برای بار دوم تعداد آنها به 13 هزار تن در سال 1926 رسید. سپس به دلیل مشکلات اقتصادی کار انتقال یهودیان کاهش یافت. بنابر این در سال 1927 تعداد مهاجران به 3 هزار تن و سپس در سال 1928 به دو هزار تن کاهش پیدا کرد. در حالی که طی این دو سال تعداد یهودیانی که از فلسطین کوچ کردند بیش از تعدادی بود که به این سرزمین انتقال یافته بودند. و آژانس یهود نیز مجبور شد بهطریقی مشکل بیکاری را با ایجاد بعضی مراکز کاربری یا کمکهای مالی که از انگلیس و آمریکا می گرفت حل کند و جلو کوچ یهودیان را از فلسطین بگیرد و آنها را در این مراکز به کار مشغول کند.

به همین شکل تعداد یهودیانی که به فلسطین انتقال می یافتند کاهش یافت و در سالهای 1929 تا 1930 شمار آنها در هر سال به 5 هزار تن رسید. در سال 1931 نیز جمعیت آنها کمتر از 4 هزار تن شد. به طوری که از جمعیت 000,036,1 تنی فلسطین فقط 175 هزار تن یهودی بودند. ولی در سال 1932 کار انتقال یهودیان به فلسطین مجددا شدت گرفت و تعداد یهودیان مهاجر در این سال به 9553 تن رسید. در همین دوره نیز بود که حدود 2500 تن یهودی از یمن وارد فلسطین شدند و شمار یهودیان در اواخر این دوره به 175 هزار تن رسید که 136 هزار تن آنها در 19 شهرک مهاجرنشین و بقیه در حدود 110 آبادی کشاورزی زندگی کردند.

3 ـ مهاجرت پنجم (1939ـ1933):

شمار یهودیانی که در این دوره به فلسطین انتقال یافتند حدود 215 هزار تن بود. بیشتر آنها از اروپای مرکزی بودند که از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان متأثر شده و از آنجا کوچ کرده بودند. به قدرت رسیدن هیتلر یک فرصت طلایی برای جنبش صهیونیسم به منظور انتقال یهودیان به فلسطین به وجود آورد و آزار یهودیان در آلمان و افزایش روزافزون حکومتهای مختلف نئوفاشیست اروپای شرقی و مرکزی، سیل مهاجران یهود را که شمار آنها بیش از 200 هزار تن بود به فلسطین روانه کرد. به طوری که شمار مهاجران در سال 1935 به حدود 62 هزار تن رسید ولی در سال 1936 که هیجاناعراب به نقطه اوج خود رسید و برخورد فلسطینیان با یهودیانی که از حمایت سازمانهای تروریستی صهیونیستی مثل هاگاناه برخوردار بودند شروع و شعله انقلاب در فلسطین برافروخته شد، کار انتقال یهودیان به فلسطین نیز روبه کاهش نهاد.

در همین زمان جنبش صهیونیسم و آژانس یهود توافقنامه ای را با حکومت آلمان به منظور تسهیل عملیات انتقال یهودیان و رسیدگی به اموال و دارایی آنها امضا کرده بودند که به موجب آن امکان خارج کردن اموال یهودیان به ارزش 33 هزار میلیون جنیه، یا چیزی معادل ده برابر آنچه یهودیانی تا آن زمان به عنوان مالیات جمع کرده بودند، ممکن و آسان شد.

در آن زمان حدود 500,4 یهودی دیگر از یمن به فلسطین انتقال یافتند. جنبش صهیونیسم در این مرحله اقدام به تنظیم و اجرای برنامه ای برای انتقال یهودیان به نام "مهاجرت جوانان" کرد. و از این طریق کودکان و خردسالان یهودیان اروپا را جمع آوری کرد و به فلسطین انتقال داد و توانست از سال 1933 تا ماه مه 1948 حدود 30 هزار کودک یهودی را به فلسطین منتقل کند.

در همین مرحله بود که دور جدیدی از روند انتقال یهودیان به فلسطین به نام "مهاجرت غیرقانونی" شروع شد. فقط بین ماه ژوئیه 1934 و ابتدای جنگ جهانی دوم 43 کشتی که 15 هزار تن یهودی بدون مجوز را با خود حمل می کردند به طور غیرقانونی به سواحل فلسطین انتقال دادند.

در سال 1937 کمسیون "پیل" (peel) گزارشی تهیه کرد که به موجب آن فلسطین به دو قسمت عربی و یهودی تقسیم می شد.

این پیشنهاد از جانب جمعیت یهودی فلسطین مورد قبول قرار نگرفت چون مبلغان مذهبی قوم یهودتمام سرزمین فلسطین را می خواستند. آنها بالاخره رهبران خود را متقاعد کردند که چنین پیشنهادی را قبول نکنند.

در تابستان 1943 حکومت انگلیس دستوراتی را به سفارت خود در ترکیه مبنی بر ایجاد امکانات برای یهودیان ورود به فلسطین که از سرزمینهای تحت اشغال نازیها فرار کردند را ابلاغ کرد. نیز آمریکا در سال 1944، اقدام به اخراج یهودیانی کرد که در سرزمینهای اشغالی سکونت داشتند. و بدین منظور دفتر ویژه ای را تحت عنوان "دفتر مهاجران جنگی" بنا نهاد.

در سال 1944 دولت انگلیس اعلامیه جدیدی منتشر کرد که به نام "اعلامیه سفید" شهرت دارد. در آن به تعداد دیگری از یهودیان اجازه مهاجرت به فلسطین داده شد. پس از سال 1944 انتقال یهودیان به فلسطین می بایستی با موافقت اعراب انجام می گرفت. در همان سال در کنفرانس "اویان" Evian (نک: اویان و مسأله یهودیان، کنفرانس) اغلب کشورها تأثر عمیق خود را نسبت به رفتار نازیها درباره یهودیان ابراز داشتند.

آنها همچنین اعلام کردند کشورشان دیگر قادر به پذیرش یهودیان بیشتر نیست چون تعداد یهودیان به حد نصاب رسیده است. با پخش و انتشار شایعاتی مبنی بر قتل عام یهودیان توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، سیل انتقال آنها به فلسطین شروع شد. تعداد مهاجران یهود در فاصله سالهای 1939 تا 1948 در فلسطین به رقمی بیش از 153 هزار تن رسید. پس از سال 1944 گروههای مسلح یهود مانند "اِرگون" و "اشترن" تشکیل شد و مبارزه علیه اعراب و به ظاهر علیه اشغالگران انگلیسی را پی ریزی کردند تا بتوانند کشور صهیونیست را در فلسطین تشکیل دهند.بالاخره مهاجرتی که از زمان آغاز جنگ جهانی دوم تا سال تأسیس اسرائیل پایان یافت (1939 ـ مه 1948) به اشکال مختلف و از راه دریا و خشکی انجام گرفت و یهودیان یا مستقیما وارد فلسطین می شدند و یا از طریق بنادر کشورهای مجاور فلسطین مثل بنادر ترکیه به فلسطین انتقال داده می شدند. در خلال جنگ جهانی دوم حدود 21 کشتی 15 هزار مهاجر غیرقانونی را به فلسطین انتقال دادند.

در این رابطه مراکز مخفی انگلیس از وقایعی پرده برداشتند که حاکی از این مسأله بود که به جای این که رزمناوها و کشتیهای جنگی انگلیسی مسئول حفاظت و دفاع از سواحل فلسطین باشند تا جلو انتقال غیرقانونی به فلسطین را بگیرند، مشغول راهنمایی کشتیهای حامل یهودیان مهاجر و ارایه کمکهای غذایی و سوخت به آنها و حتی هدایت آنها به سوی سواحل فلسطین بودند.

"ترومن" رئیس جمهور آمریکا بلافاصله پس از جنگ، خواهان اجرای مقررات برنامه "بالتیمور" مبنی بر انتقال سریع صد هزار یهودی به فلسطین شد.

کمیته تحقیق انگلیسی ـ آمریکایی نیز به منظور بررسی میزان توان فلسطین برای حمایت از یهودیان بی خانمان در اروپا تشکیل شد. در اول ماه مه 1946 کمیته تحقیق مذکور توصیه های خود را منتشر کرد و در آن مواضع "ترومن" رئیس جمهور آمریکا را تأیید کرد.

حکومت قیمومیت انگلیس به طور رسمی توصیه های کمیته مزبور را اجرا نکرد ولیکن در عمل درهای فلسطین را برای انتقال صهیونیستها به این سرزمین به اَشکال مختلف باز گذاشت. پس از جنگ (1948ـ1945) حدود 65 کشتی حامل مهاجرانغیرقانونی که حدود 70 هزار یهودی در آن بودند وارد سواحل فلسطین شدند. به دنبال آن نیز تعدادی از آنها در فلسطین پراکنده شدند و حکومت انگلیس مجبور شد تا حدود 50 هزار تن از آنها را در اردوگاههای ویژه ای در قبرس اسکان بدهد. سپس آنها را ماهیانه و در هر ماه حدود 750 تن مهاجر یهودی را وارد فلسطین کرد.

در سال 1947 دولت انگلیس اعلام کرد که در 15 مه 1948 خاک فلسطین را تخلیه می کند و مسئولیت فلسطین را به سازمان ملل ارجاع خواهد داد.

در 29 نوامبر همان سال، سازمان ملل متحد بدون مشورت با مردم فلسطین به تقسیم فلسطین به دو کشور یهود و عرب رأی داد و بیت المقدس شهر بین المللی اعلام شد. عربها احساس کردند که حقوق ملت فلسطین پایمال شده و با ایشان به عدالت رفتار نشده است.

آنها این موضع سازمان ملل را تبانی بین المللی بر سرزمینی که چندین قرن در آن زندگی کرده اند تلقی کردند. با وجود این، پیشنهاد سازمان ملل مورد قبول صهیونیستها قرار نگرفت و اقدامات تروریستی و انتقام گیری آنها از اعراب شروع شد. سازمان تروریستی "اِرگون" پیشنهاد سازمان ملل را محکوم کرد و 254 تن از ساکنان روستای "دیریاسین" را در سال 1947 قتل عام کرد.

قتل عام روستای "دیریاسین" به این منظور انجام شد که با ایجاد ترور و وحشت، اعراب را از سرزمین خود فراری دهند تا کشور آینده اسرائیل با جمعیت یهود آن تضمین شود.

بدین ترتیب بین سالهای 1940 تا 1948 حدود 120 هزار یهودی به فلسطین انتقال داده شدند. درزمان پایان حکومت تحت الحمایگی انگلیس نیز تعداد یهودیان در فلسطین به 625 هزار تن رسید که چیزی حدود یک سوم ساکنان این سرزمین را تشکیل می داد.

بیشتر یهودیانی که در دوره حکومت قیمومیت انگلیس به فلسطین انتقال داده شدند، از یهودیان اروپای شرقی بودند.

با توجه به مطالبی که قبلاً توضیح داده شد کوچ و انتقال یهودیان از کشورهای مختلف به فلسطین تا زمان تشکیل اسرائیل به صورت زیر می باشد.

گروهی (آشوبگر ـ عدمیها) در سال 1881 میلادی اقدام به ترور تزار روسیه کردند. در میان آنان عده ای یهودی بودند که به همین دلیل در معرض تعقیب و ستم قرار گرفته و عده زیادی از آنان به اروپا و تعداد کمی نیز به فلسطین کوچ کردند.

در فاصله بین 1903 تا 1913 میلادی بین 35 هزار تا 45 هزار یهودی (بیشتر از روسیه) وارد فلسطین شدند. بدین ترتیب قانون 1882 میلادی حکومت عثمانی که مهاجرت آنان را ممنوع کرده بود، نادیده گرفته شد. احمد رشید بیک که در سال 1904 میلادی استاندار جدید قدس شده بود، انتقال یهودیان را علنا تأیید کرد ولی در پی فشارهای اعراب برکنار، و انتقال یهودیان متوقف شد. تا این که جمعیت ترکیه جوان که عده زیادی یهودی عضو آن بودند در سال 1908 میلادی به حکومت رسید. بدین گونه یهودیان از تأیید غیررسمی حکومت برخوردار شدند و سیل مهاجرت به فلسطین که در سال 1880 میلادی 33 هزار تن بود در سال 1912 به 85 هزار تن رسید.

در جریان جنگ جهانی اول مهاجرت یهودیان به فلسطین بر اثر نابسامانی اوضاع اقتصادی و افزایش بیکاری و گرسنگی در طی جنگ (تقریبا) متوقفشد. در نتیجه تعداد یهودیان در فلسطین که در سال 1913 هشتاد و پنج هزار تن بود در سال 1918 میلادی به 55 هزار تن کاهش یافت.

به دنبال پیروزی متفقین و سقوط حکومت عثمانی، کشورهای اروپایی برای کسب پشتیبانی یهودیان، با هم به رقابت پرداختند. رهبران یهود نیز با بسیاری از کشورها مثل انگلیس و فرانسه و ایتالیا تماس گرفته و خدمات خود را در مقابل پشتیبانی از طرح صهیونیسم، عرضه داشتند که سرانجام آن توافق صهیونیسم و انگلیس بود که در اعلامیه معروف "بالفور" در دوم نوامبر 1917 میلادی تجلّی یافت. و در این اعلامیه خط انگلستان در مورد ایجاد یک وطن قومی برای یهودیان در فلسطین مشخص شد. "وایزمن" رهبر وقت صهیونیسم می گوید: "با انگلیسیها توافق کردم که فلسطین را خالی از سکنه تحویل بگیرم."

"ساموئل" عضو یهودی کابینه انگلستان در سال 1925 میلادی یادداشتی تسلیم همکاران خود کرد که در آن ابراز عقیده کرده بود: "ایجاد کشور یهودی در فلسطین در حال حاضر غیرعملی است زیرا یهودیان (اقلیت) و اعراب (اکثریت) ساکنان آنجا را تشکیل می دهند. از این رو نظرش این است که انگلستان بر فلسطین تسلط داشته باشد و ضمنا مهاجرت یهودیان به آنجا را تشویق کند، مشروط بر این که به این جامعه جدید خودمختاری گسترده ای بدهد و به اندازه ای که اوضاع و احوال اجازه می دهد جوّ مناسبی برای تأسیس کشور یهودی فراهم کند."

در سال 1915 میلادی در جریان جنگ جهانی اول انگلستان به وسیله وزیر مختار خود، در مصر به "شریف حسین" وعده داد که در ازای پیوستن اعراب به متفقین، یک کشور مستقل و یکپارچه عربی (بهانضمام سرزمینهای فلسطین) خواهد داشت. این وعده در مکاتبات میان "مک ماهون" و "شریف حسین" موجود است اما انگلستان استعمارگر نقض قول کرد و به اتفاق فرانسه کشورهای عربی را مستعمره خویش کرد و فلسطین را نیز تحویل یهودیان داد.

در نخستین دهه قیمومیت انگلستان در فلسطین (1929 ـ 1920) حدود یکصد هزار یهودی به فلسطین آمدند. آن هم در شرایطی که درهای مهاجرت به آمریکا بسته شده بود. فقط چهل هزار تن از لهستان بودند. مقامات آن کشور ادعا داشتند که کوچاندن یهودیان به حل مشکلات اقتصادی لهستان کمک می کند. "سلادوکوسکی" نخست وزیر وقت می گفت: "فعال ترین راه حل برای مشکل یهودیان در لهستان، کاهش تعداد آنان از طریق مهاجرت است." رومانی نیز علنا به یهودیان ستم کرد تا مجبور به مهاجرت به فلسطین شوند.

در این فاصله، مهاجرت یهودیان روسیه کاهش یافت و در دهه 30 یعنی بعد از انقلاب بلشویکها، تقریبا متوقف شد. علت این امر به اظهارات "لنین" در سال 1903 باز می گردد. یعنی 14 سال پیش از انقلاب که در مجله (اسکرا) ارگان وقت حزب کمونیست منعکس شده بود. او گفته بود: "اندیشه قومیت یهودی، ارتجاعی است و با مصالح پرولتاریای یهود تناقض دارد." اما علی رغم این ادعا، سیل کوچ یهودیان شوروی به فلسطین اشغال شده ادامه یافت.

در سال 1926 میلادی جمعیت یهودیان در فلسطین به حدود 150 هزار تن یعنی فقط 16 درصد کل جمعیت فلسطین رسید.

  • از سال 1926 تا 1936 میلادی به دلیل روی کار آمدن نازیها در آلمان و تبانی محرمانه آنها بارهبران صهیونیسم زیر نظر استعمار فلسطین شاهد روند مهاجرت بی سابقه ای، بود. در این فاصله و به دنبال امضای موافقتنامه ای سرّی میان مقامات نازی و آژانس یهود در جهت کمک به مهاجرت غیرقانونی به فلسطین، بیش از 150 هزار یهودی دیگر پا به خاک فلسطین گذاشتند.

در پی این مهاجرت، تعداد یهودیان در سال 1935 به 355 هزار تن یعنی 23 درصد جمعیت فلسطین افزایش یافت. در این سال فقط حدود 62 هزار یهودی به فلسطین انتقال یافتند.

بعد از سال 1935 روند انتقال یهودیان به فلسطین کاهش یافت. اما از سال 1939 مجددا کار انتقال آنان به فلسطین شدت گرفت به طوری که از این تاریخ تا سال 1948 بیش از 153 هزار یهودی به فلسطین انتقال داده شدند.

مآخذ:

  1. مؤسسه "الارض" ویژه مطالعات فلسطینی: استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای همجوار آن، انتشارات بین الملل اسلامی.
  2. شالیند، جرارد: نهضتهای مقاومت فلسطین، مهدی خسروی، مرکز نشر سپهر، 1357.
  3. صفاتاج، مجید: انتقال و اسکان یهودیان در فلسطین، روزنامه ابرار، 27، شماره 1017، اردیبهشت 1371.
  4. نتشه، شاکر: اسلام و فلسطین، بولتن خبرگزاری وفا، مورخه 1/1/1984.
  5. جنبش جهاد اسلامی فلسطین: مهاجرت یهودیان به فلسطین، تحقیق ارایه شده به اولین کنفرانس حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین در ایران.
  6. الموسوعة الفلسطینیة، مؤسسه الدراسات الارض، جلد چهارم، 1984.
  7. حلو، انجلینا: عوامل تکوین اسرائیل، السیاسیة والعسکریة و الاقتصادیة، منظمة التحریر الفلسطینیة، مرکز ابحاث، بیروت، 1967.