بگین، مناخیم (1992ـ1913)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۱۲ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


مناخیم بگین (Menahem Begin) رهبر تجدیدنظرطلب صهیونیست، شاگرد هرتزل و ژابوتنسکی، رهبر حزب حیروت و ائتلاف لیکود و سیاستمدار اسرائیلی از پاسداران قدیم که عضو پارلمان و رهبر سابق سازمان اِرگون بود.

در 16 اوت 1913 در شهر کوچک "برت ـ لیتوفسک" لهستان به دنیا آمد.

پدرش "ولف دوویچ بگین" یک صهیونیست میرزاچی و یهودی چوب فروش بود که به کار منشی گری مجمع مذهبی یهودیان شهر اشتغال داشت و مادرش "آسیه کوروسوفسکی" از خانواده یک خاخام سرشناس بود که در معاملات چوب نیزفعالیت داشتند. ولف دووبگین علاوه بر مناخیم پسر دیگری به نام هرشل و دختری به نام راشل داشت. مناخیم به زبان "یدیش" به معنای "تسلی بخش" است.

یک سال بعد از تولد مناخیم، جنگ جهانی اول شروع شد. پدرش مثل اکثر یهودیانی که در روسیه زندگی می کردند از هواداران آلمان بود و چون گرایش خود را به صورت علنی ابزار می کرد، دولت روسیه دستور تبعید او به مسکو، پترزبورگ و سپس به ورشو را صادر کرد.

مدتی قبل از تصرف "برست ـ لیتوفسک" توسط آلمان بنا به دستور روسها مادر مناخیم به همراه فرزندانش نیز مجبور به ترک شهر و اقامت در "کوپیرسن" شد.

بعد از پایان جنگ جهانی اول، پدر مناخیم به "برست لیتوفسک" بازگشت و یک سال بعد همسر و فرزندانش نیز به آنجا بازگشتند.

مناخیم بگین خیلی زود پا به عرصه مسائل سیاسی گذاشت زیرا اولاً تحت تأثیر روحیات پدرش بود ثانیاً تحصیل در مدرسه میرزاچیها او را وارد افکار صهیونیستی حاکم بر مدرسه کرده بود به همین جهت نخستین حرکت سیاسی وی در حالی که فقط ده سال داشت، به صورت سخنرانی در مقابل گروهی از یهودیان بوده در سن دوازده سالگی (1925) به یک گروه صهیونیستی به نام "هاشومر هاتسیر" که بیشتر به یک سازمان پیشاهنگی شباهت داشت پیوست.

بگین هنگامی که چهارده سال داشت مجبور شد مدرسه اش را عوض کند و به یک مدرسه دولتی برود زیرا پدرش توان پرداخت شهریه مدرسه یهودیها را نداشت. غیر از مناخیم، دو یهودی دیگر نیز در آن مدرسه دولتی تحصیل می کردند. تحصیل در مدرسه جدید او را از محیط بسته مدرسه میرزاچیها بیرونآورد و سبب شد که با فرهنگ اروپایی آشنا شود و به ادبیات جهان علاقه مند گردد.

مناخیم در سال 1929 یعنی هنگامی که شانزده سال داشت با شنیدن افکار و نظرات ژابوتنسکی سخت علاقه مند به راه و روش و مسلک ابدعیش یعنی صهیونیسم تجدیدنظر طلب گردید. این علاقه شدید سبب شد که بدون فوت وقت، به عضویت سازمان "بتار" درآید. در سازمان نیز نردبان ترقی را به سرعت طی کرد به طوری که در هفده سالگی به فرماندهی بتار در "برست لیتوفسک" رسید.

در سال 1931 "بریت ـ لیتوفسک" را به قصد تحصیل رشته حقوق در در دانشگاه ورشو ترک کرد تا آن طور که خودش می گفت از حقوق مظلومان و محرومان دفاع کند. وی سپس به سازمان بتار پیوست.

در سال 1935 از دانشکده حقوق دانشگاه ورشو فارغ التحصیل شد در حالی که تحصیلات دانشگاهی تأثیرات زیادی در او گذاشته بود.

در سال 1935 در حالی که سازمان بتار رشد زیادی کرده بود، مناخیم جزو مقامات سرشناس سازمان محسوب می شد و در اجلاس کنگره جهانی "بتار" که همان سال در "کراکو" برگزار شد در ردیف رهبران سازمان نشست و در سپتامبر 1935 به ریاست بخش تبلیغات بتار در لهستان انتخاب گردید.

در سال 1939 فرمانده بتار لهستان اعلام کرد که آماده است تا اعضای سازمان را به فلسطین منتقل کند. ولی معاونش به بهانه عدم توانایی در انتقال مهاجران به فلسطین کنار رفت. در آن موقع ژابوتنسکی، بگین را به جای او به معاونت عملیات سازمان انتخاب کرد.

در جنگ جهانی دوم، لیتوانی به تصرف شوروی درآمد. بگین که در شهر "وینا" مرکز لیتوانیبه سر می برد، روز اول سپتامبر 1940 نامه ای از پلیس شوروی دریافت کرد که در آن نوشته شده بود برای گفت وگو درباره تقاضانامه ای که خواسته است هر چه زودتر به شورای شهر ونیا برود. بگین که می دانست تقاضانامه ای برای کسی نفرستاده، فهمید که نامه مربوط به پلیس امنیتی شوروی است و ترجیح داد طبق درخواست نامه عمل کند. بعد از مراجعه، پلیس او را مورد بازجویی قرار داد. اتهاماتی که پلیس شوروی به او نسبت داد عبارت بود از جاسوسی به نفع انگلیس، (فعالیتهای ضدشوروی) و فرماندهی سازمان بتار در لهستان.

روسها در اول آوریل 1941 بگین را بدون محاکمه به 8 سال کار اجباری محکوم کردند و در ژوئن همان سال او را همراه با گروه دیگری از محکومان به اردوگاه کار اجباری در منطقه "پکورا" (Peckora) نزدیک دریای "بارنتس" (Barents) فرستادند تا در آنجا در پروژه خط آهن شمال روسیه کار کند. این کار اجباری بیش از چند روز نبود زیرا به سبب امضای قرارداد بین شوروی و دولت در تبعید لهستان، اکثر لهستانیهای زندانی آزاد شدند و بگین هم جزو همان زندانیان بود.

بگین در سال 1942 موفق شد به همراه ارتش در تبعید لهستان از شوروی خارج شود. او لحظه ورودش به فلسطین در اوایل سال 1942 را این گونه بیان کرده است:

"موقعی که به سرزمین ماوراء اردن رسیدیم و کاروان اتومبیلهای نظامی توقف کرد، از اتومبیل پیاده شدم، چند قدمی روی علفها راه رفتم و نفسهای عمیق کشیدم تا از بوی مزارع وطنم سرمست شوم".

بگین پس از ورود به فلسطین به عنوان مترجم زبان انگلیسی برای فرماندهان ارتش لهستان ابتدا درشهر حیفا و سپس در بیت المقدس مشغول به کار شد. در سپتامبر همان سال کلیه مسئولیتهای سازمان بتار فلسطین به عهده اش گذاشته شد.

در سال 1943 فرماندهی سازمان اِرگون را که یک تشکیلات نظامی و تروریستی بود به عهده گرفت. (نک: اِرگون تزوای لئومی) به دنبال آن، طی سالهای 48 ـ 1942 به اعمال تروریستی مختلفی علیه اعراب فلسطین و نیروهای دولتی انگلیس (از قبیل کشتار دسته جمعی اعراب، انهدام اماکن عمومی و تخریب) دست زد که در بیشتر مواقع این اعمال مورد تأیید ضمنی رهبری صهیونیسم قرار می گرفت. در میان اقدامات تروریستی که او و سازمانش انجام داد، انفجار هتل "ملک داوود" مقر حکومت انگلیس و از همه بزرگتر و بی رحمانه تر کشتار مردم بی دفاع دیریاسین بود.

ویژگی برجسته سازمان اِرگون ـ که بگین آن را بنیان نهاد ـ تلاش برای ترور اعراب و اخراج اجباری آنها از فلسطین بود. عملیات این سازمان علیه انگلیس محدود بود، اما بگین آن را بزرگ نمایی کرده و از آن اسطوره و حماسه ساخته است. اقداماتی که اِرگون به رهبری بگین علیه دولت قیمومت انجام می داد، مشکلاتی را برای آژانس یهود (و اعضای هاگاناه) به وجود آورد؛ زیرا آنها با دولت قیمومت انگلیس در ارتباط بودند و از آن کمک دریافت می داشتند و برای تسلط بر فلسطین با آن دولت، هماهنگ عمل می کردند.

آژانس یهود از اعمال فشار علیه دولت قیمومت جلوگیری نمی کرد، اما در این زمینه شیوه های خفیف تری را نسبت به آن چه که بگین می خواست به کار می گرفت و فریبکاری و ظاهرسازی بیشتری را به کار می برد.

اما تعارض واقعی میان هاگاناه و اِرگون، زمانی آشکار شد که بگین تلاش کرد تا یک قدرت موازی با قدرت بن گوریون ایجاد کند. به همین علت بن گوریون، علیه اِرگون به نیروی نظامی متوسل شد و جنگجویان آن را به نیروهای ارتش اسرائیل ملحق کرد.

بعد از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948، بگین حزب صهیونیستی فاشیستی حیروت (آزادی) را در سال 1949 تشکیل داد.

این حزب، شعارهای بتار، اِرگون و لحی را به ارث برد. مفهوم این شعارها این بود که حداقل محدوده سرزمین اسرائیل، دو کرانه رود اردن است و نیروی نظامی تنها وسیله برای رسیدن به این حداقل است و این تنها زبانی است که اعراب آن را می فهمند. این حزب خواهان اقتصاد آزاد و عدم دخالت دولت در فعالت اقتصادی بود. حزب حیروت به شخصیت و توان سخنوری رهبر خود مناخیم بگین متکی بود. وی که اپوزیسیون را در اسرائیل رهبری می کرد و در سومین انتخابات پارلمانی، از نظر شمار آرا، رتبه دوم را به دست آورد، توانست در آستانه جنگ 1967 به کابینه ائتلافی لوی اشکول وارد شود.

در سال 1965 در تشکیل جبهه "گاحال" با حزب آزادیخواهان همکاری نمود.

در جنگ ژوئن 1967 اسرائیل به اعراب، به اتفاق پنج تن از یاران خود به حکومت نظامی ملحق شد و مسئولیت وزیر مشاور را به عهده گرفت.

وی بار دیگر در سال 1969 به عنوان وزیر مشاور وارد دولت گلدامایر شد. اما در اوت 1970 در حالی که از قدرت زیادی در داخل پارلمان برخوردار بود، به علت مخالفت با طرح راجرز (نک: راجرز، طرح) مبنی بر عقب نشینی از اراضی اشغالی، از هیأتوزیران کناره گیری کرد و رهبری اپوزیسیون را به عهده گرفت.

جنگ اکتبر 1973 سران صهیونیسم را غافلگیر کرد و از طرف دیگر باعث کوتاهی هیأت حاکمه در انجام امور گردید. این وضع بگین را به فکر انداخت که خود را فردی لایق و مناسب در رهبری صهیونیسم و هیأت حاکمه نشان دهد و راهی برای به قدرت رسیدن خود باز کند.

او داعیه ایجاد استراتژی توسعه طلبانه صهیونیسم و قلع وقمع اعراب به منظور ایجاد اعتماد به نفس و اعتماد به انگیزه صهیونیسم را در سر داشت. با توجه به این افکار، آمریکا متوجه شد که بگین برای اجرا و استمرار طرحهای سیاسی این کشور در داخل فلسطین فرد مناسبی است زیرا مخالفت حزب لیکود می توانست اجرای طرحهای آمریکا را با مشکل و شکست مواجه سازد.

در سپتامبر 1973 بگین حزب لیکود را با ائتلاف کلیه احزاب دست راستی بنیان گذارد.

وی سپس در سال 1977 (به علت آثار جنگ 1973 و آراء یهودیان شرقی) رهبری ائتلاف لیکود را که در سال 1973 تأسیس کرده بود به عهده گرفت. وی همواره با عقب نشینی اسرائیل از هر بخش از زمین های عربی که در جنگ 1967 اشغال شده بود، مخالفت می کرد.

مخالفت جهانیان با پیشینه خونین او در طی سفرش به انگلیس در ژانویه 1972 به خوبی نمود پیدا کرد؛ زیرا مراکز تبلیغاتی، او را به خاطر نقشی که در کشتار دیریاسین داشت محکوم کردند. با وجود این، جهان نوین و انعطاف پذیر غرب می دانست که چگونه با بگین رفتار کند؛ زیرا پس از این که حزب وی در انتخابات سال 1977 به پیروزی رسید به تمام اینکشورها سفر کرد (که این برخلاف برخوردی بود که آنها با والدهایم دبیرکل سازمان ملل داشتند).

بعد از پیروزی بگین در انتخابات، صهیونیسم جهانی سعی کرد تا با تبلیغات وسیع خود چهره قبلی بگین را از خاطره ها بزداید و او را فردی سیاستمدار، اصولی، صریح و صادق نشان بدهد.

سیاستمداران غربی نظیر جیمز کالاهان نیز سعی می کردند تا گذشته خونین او را فراموش کنند. تبلیغات صهیونیسم اثرات خودش را در سطح جهان باقی گذاشت. مهم ترین اثرش این بود که رهبر مصر که تا آن زمان حاضر نبود از بیت المقدس دیدن کند و با رژیم صهیونیستی گفت وگوی مستقیم انجام دهد، پذیرفت که گفت وگوهای صلح با رژیم صهیونیستی را آغاز کند.

عقب نشینی مصر از موضع ناسازگاری، نتیجه خوبی به بار نیاورد. زیرا از آنجایی که بگین، صهیونیست متعصب و سختگیری بود و فقط به اعتلا و امنیت اسرائیل از دو راه توسعه ارضی و نیروی نظامی فکر می کرد، حاضر نشد در گفت وگوهای صلح شرکت کند. در کنار آن نیز کوشش می کرد تا سازمانهای عربی خواهان حل مسالمت آمیز مسأله فلسطین را از بین ببرد.

وی در دوران نخس-ت وزی-ری اش، دگرگونی هایی را در زمینه اقتصاد ایجاد کرد که در نتیجه آن میزان مصرف گرایی در اسرائیل افزایش یافت. او و انور سادات رئیس جمهور مصر، چند بار با هم دیدار کردند و توافق کمپ دیوید را به امضا رساندند.

در گفت وگوهای صلحی که بین بگین و انور سادات رئیس جمهور وقت مصر صورت گرفت، علی رغم همه عقب نشینیهای مصر، بگین یک قدم نیزاز موضع خود عقب نشینی نکرد و در ازای آن، جایزه صلح نوبل را به همراه رهبر مصر مشترکاً دریافت کرد و این مسأله باعث اعتراض جهانی گردید و ارزش جایزه نوبل را در سطح جهان پایین آورد که از آن به عنوان یک عمل کثیف سیاسی نام برده شد. (این شوخی گلدامایر، مشهور است که گفته بود: سادات و بگین باید جایزه اسکار بازیگری را دریافت کنند نه جایزه صلح نوبل را).

بگین همچون رهبران پیشین صهیونیسم به همان دیدگاه اصلی پایبند بود. براساس این دیدگاه، صلح با کشورهای عربی براساس شرایط اسرائیل، خواسته همیشگی اسرائیل است و اساس این صلح این است که اعراب، عمل انجام شده در چارچوب قدرت نظامی موجود را بپذیرند و با اسرائیل، به عنوان یک کشور اصیل در منطقه رفتار کنند. بگین قبول کرد که از سینا عقب نشینی کند و در ازای آن مصر از رویارویی با اسرائیل دست بردارد و اسرائیل را به رسمیت بشناسد و روابطش را با آن به حال عادی درآورد.

بگین در طول حکومت خود در رژیم صهیونیستی گاهاً سیاستهای داخلی و خارجی نادرستی را اعمال کرد که با شکست روبه رو شد مثل افزایش قیمتها در داخل و حمله به جنوب لبنان در سال 1978. روی هم رفته اقداماتی که بگین قبل و بعد از حکومت خود انجام داد، در هر مورد با اصول فاشیستی و نژادپرستانه صهیونیسم مطابقت داشت.

بگین بار دوم در سال 1981 به نخست وزیری اسرائیل رسید ولی در سال 1983 به علت کسالت و بروز بیماری از صحنه سیاست کناره گیری کرد.

در دوره نخست وزیر بگین، رآکتورهای هسته ای عراق توسط اسرائیل بمباران شد.

بگین که به علت درگیری در جنگ لبنان (و به قول روزنامه های اسرائیل، "باتلاق لبنان") دچار افسردگی شده بود. از نخست وزیری استعفا کرد. گویا شارون به او اطمینان داده بود که نیروهای مسلح اسرائیل یک عملیات نظامی کوچک از نوع سقط جنین ـ که در آن مهارت دارد! به اجرا در خواهد آورد؛ اما همان طور که معروف است نیروهای مسلح اسرائیل نتوانستند به اهداف خود (که نابودسازی ساختار زیربنایی نیروهای مقاومت فلسطین و لبنان بود) دست یابند؛ لذا دیدند که در یک جنگ طولانی درگیر شده اند و در پی آن جنبشهای معترضانه در اسرائیل به پا خاست. پس از وی شامیر به نخست وزیری رسید.

استعفای بگین، یادآور استعفای بن گوریون و گلدامایر است؛ زیرا این دو نفر به علت شرایط خود و درگیری هایی که برای جانشینی آنها صورت گرفته بود، بسیار ناراحت و سرخورده بودند. آثار جنگ لبنان در نهایت به استعفای بگین انجامید؛ زیرا ناخرسندی سراسری از بگین و همچنین، تداوم نزاع بر سر جانشینی او میان اسحاق شامیر، تروریست قدیمی، آریل شارون، خونخوار قبیه و صبرا و شتیلا، دیوید لوی، یهودی مراکشی و عامل اصلی جذب آراء یهودیان و آرنز وزیر دفاع که شارون جانشین او شد، بگین را سخت متأثر کرده بود.

بگین، مقالات و نوشته های فراوانی دارد. از جمله کتاب "شبهای سفید" که در مورد سرگذشت دوران بازداشت او در شوروی است.

از مهم ترین تألیفات بگین، کتاب "انقلاب" (1951) است. وی در این کتاب، داستان اِرگون و فلسفه داروینی، نیچه ای و کاملاً سکولار خود را بیان می دارد.

با مطالعه این کتاب خوی تروریستی و تفکرات فاشیستی وی آشکار می گردد.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. برنر، لنی: مشت آهنین، حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، 1370.
  3. علیزاده، ه : فرهنگ سیاسی لبنان، نشر سفیر، 1368.