فراماسونری: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۶
فراماسونری به عنوان یک تشکیلات منسجم، سازمان مخفی، مزمور و در هم پیوسته با مراکز جهانی قدرت که بزرگترین تشکیلات سرّی جهان به شمار می رود پدیده ای است که قدرت و قدمت آن در جهان در مقایسه با دیگر سازمانها و تشکلها بسیار چشمگیر است. این سازمان از قرن هجدهم به بعد و در پیوند با رویکرد استعماری تمدن غرب و مراحل تاریخی شکل گیری آن به وجود آمده است. این تشکیلات در سازگاری با نقش تاریخی ویژه ای که در لوای شعار "برادری، برابری، آزادی" و "نوع دوستی" و در مراحل بعدی "ایجاد حکومت واحد جهانی" ایفاگر آن بود، گام به گام با نفوذ استعمار دولتهای غربی در جهان، توسعه یافته و به سازمانی جهانی تبدیل شده است.
این سازمان همواره پیوند نزدیکی با صهیونیسم جهانی داشته و به عنوان ابزاری مؤثر برای پیشبرد اهداف آن در سراسر جهان به کار گرفته شده است.
محتویات
- ۱ الف ـ تعریف:
- ۲ ب ـ تاریخ:
- ۳ ج ـ چارچوب فکری و فلسفی شکل گیری فراماسونری:
- ۴ د ـ عقاید فراماسونری:
- ۵ ه ـ هدف سازمان فراماسونری:
- ۶ و ـ چگونگی رواج و گسترش فراماسونری در جهان:
- ۷ ز ـ تشکیلات فراماسونری:
- ۸ ح ـ رابطه فراماسونری، با دین و اخلاق:
- ۹ ط ـ فرماسونری و گروههای یهودی:
- ۱۰ ی ـ رابطه فراماسونری با صهیونیسم:
- ۱۱ مآخذ:
الف ـ تعریف:
فراماسونری (Frremasonery) از واژه "ماسونیه" برگرفته از واژه انگلیسی Masonاست که در عبری "ماسون" نوشته می شود. این واژه به معنای "بنّا"ست که کلمه Free به معنای "آزاد" بدان اضافه شده و ترکیب "بنّای آزاد" را تشکیل داده است. مفسران در تعریف اصل کلمه "آزاد" اختلاف نظر دارند.
بنابر قولی این کلمه از Free Stone به معنی "سنگ نرم" گرفته شده است؛ در نسخه های خطیلاتین مربوط به دوران قرون وسطی عبارت Sculptor Lapidum Liberorum به معنی "سنگ های نرم، سفت و محکم شد" آمده است. اما برخی تفسیرها واژه فراماسون (Framason) که اسم فاعل فراماسونری است را معادل واژه Free Masonبه معنی "بنای ماهر" در مقابل rough or raw mason به معنای "بنای تازه کار و بی تجربه" آورده اند. نظر سومی نیز وجود دارد که Free Mason را به معنی عضو سندیکای بنایان گرفته و لذا واژه Free به معنای آن است که شخص حق دارد در شهرداری محل اقامتش ـ البته پس از فراگرفتن آموزشهای لازم ـ به شغل خویش اشتغال ورزد. نظر چهارم آن است که Freeاشاره به آن دارد که بنایان ملزم به ماندن در شهر یا منطقه ای خاص نبودند و این آزادی را داشتند که در جامعه فئودالی به هر جایی بروند. اگر این تفسیر درست باشد، یعنی بنایان مانند اعضای گروههای یهودی غرب آزاد بودند که از شهری به شهر دیگر بروند؛ در حالی که این حق تنها از آن شهسواران (شوالیه ها) و روحانیان بود.
درباره واژه "فراماسون" دایره المعارف انگلیسی، فرهنگ وارنر آکسفورد، فرهنگ و بستر آمریکا و لغت نامه معتبر دهخدا چنین نوشته اند:
"فراماسون، در زبان فرانسه از دو واژه مرکب، فرانک [یا "فری"] به معنی آزاد و ماسون به معنای بنّا ترکیب یافته است. در زبان انگلیسی فری میسن به همین مفهوم نقل شده و در کشور ایران، تشکیلات اولیه آن، به فراموشخانه و سپس به فراماسونری، اشتهار یافته است."
آقای آ. ژ. ژوئو در کتاب خود به نام "تاریخ شرق اعظم" که در سال 1865 میلادی چاپ شد و از پیشرفته ترین افکاری که در ماسونری شرق اعظم فرانسه تا آن زمان رایج بود الهام گرفته است درباره فراماسونری می نویسد:
"فراماسونری یا به طور اختصار ماسونری یک دستگاه فلسفی و نوع پروری است که علنا یا مخفیانه در کلیه صفحات عالم با روح ترقی طلبی وآزادیخواهی قرن نوزدهم رسوخ و به طرزی استوار استقرار یافته است.
فراماسونری، آزاد مردان یعنی کسانی را که آزاد فکر می کنند، به وسیله رموز و اشارات به دور خود گرد می آورد و مزایای این جمعیت را در اجرای حقوق و تکالیف آنان خواه در قبال خودشان و خواه در قبال دیگران برای آنان تأمین می نماید.
هدف آن اصلاح بشر از جهت معنوی و مادی است و شالوده اساسی آن عبارت از ناموس ترقی طلبی انسان و فلسفه احترام به عقاید، برابری و آزادی قطع نظر از اعتقادات مذهبی یا سیاسی یا تفاوت ملیت و مقام اجتماعی است."
"فراماسونها به تقلید افلاطون خداوند را معمار بزرگ جهان می خوانند تا هر کس بنابر عقاید درونی یا فلسفی خود از مفهوم آن استفاضه کند. آنها افسانه ای مخصوص به خود دارند و آن داستان معبد حضرت سلیمان است که به دست معماری به نام "حیرام" ساخته شد ولی سه نفر یار بداندیش او را به قتل رساندند زیرا که از افشای اسرار استادی به آنها امتناع کرده بود. این افسانه که بسیار قدیمی است امروزه به صورت یک رمز معنوی درآمده است."
ب ـ تاریخ:
برخی سازمانهای فراماسونری و محققان و نویسندگان ماسون، برای مشروعیت بخشی به تشکیلات خود به تاریخ پردازی دست زده اند. از جمله عده ای پیدایی آن را به زمان آدم و حوا رسانده و برخی دیگر سابقه پیدایی آن را به حضرت سلیمان و اتحادیه بنایان معابد منتسب ساخته اند. ادعاهایی مانند این که نوح پیامبر بعد از طوفان بنیانگذار فراماسونری بود با زرتشت بانی فراماسونری در آسیاست نیز از این قبیل است.
برای آنکه بتوانیم به تعریف مرکب و دقیقی برسیم باید به تاریخچه و چند لایه بودن ساختار فراماسونری توجه نماییم و طبقات و لایه ها را جدا جدا مورد بررسی قرار دهیم، زیرا همین چندلایگیسبب پیدایش گونه های متفاوت فراماسونری شده است. ابتدا باید تأکید نمود که لازم است در تعیین سطح تعمیم یا تخصیص کاملاً هشیار باشیم. به رغم آن که فراماسونری از اروپا (و از جهان غرب) آغاز گشت، اما در سرتاسر جهان گسترده شد و با این همه، یک حرکت و جنبش جهانی نشد؛ چرا که شیوه واحد و یکسانی برای پیشرفت خود نداشت و مثلاً فراماسونری غرب با آنچه در جهان سوم وجود داشت کاملاً متفاوت بود؛ درست همان گونه که فراماسونری ایتالیا با آمریکای لاتین تفاوت دارد.
پس از این روشن خواهیم کرد که جنبش های مختلف فراماسونری به دولتهایشان خدمت می کردند و از همین رو فراماسونری انگلستان در خدمت استعمار بریتانیا و فراماسونری فرانسه در خدمت استعمار فرانسه بودند (و لذا بین آنها نزاع و درگیری وجود داشت).
ریشه پیدایش فراماسونری به هزار سال قبل باز می گردد. پس از سقوط امپراطوری روم، بسیاری شهرها از بین رفتند یا به صورت دهکده هایی کوچک درآمدند، اما بعد از مدتی در نیمه دوم قرن 11 میلادی، تدریجا شهرهای جدیدی (غالبا اطراف یک کلیسا یا صومعه) به وجود آمدند، از این رو صنعت معماری در قرون وسطی نسبت به سایر صنایع از ارزش ویژه ای برخوردار شد. معماران به منظور بهره برداری از توجه قدرتمندان به این صنعت، سعی داشتند از گسترش بی رویه آن جلوگیری کنند و اسرار و فنون معماری را از دیگران مخفی سازند. با گسترش مسیحیت و تسلط کلیسای کاتولیک، معماران به ساختن کلیسا پرداختند و برای این منظور به سراسر اروپا سفر کردند که این امر نه تنها موجب افزایش اعتبارشان شد، بلکه موجبات گسترش این صنف را فراهم کرد. بناهای اروپا برای تعلیم و تعلم فن معماری و تدریس هندسه که کسی جز آنان از این علم آگاهی نداشت و حفظ مزایای صنفی که سود سرشاری عایدشان می کرد و همچنین حفظ اسرار و رموز فنی خود که اهمیت ویژه ای برای آن قائل بودند،تشکل هایی ساخته و برای مبادله افکار و ابزار و اطلاعات خود از ابزار و آلات بنایی و اشکال و تصاویر آنها نظیر گونیا و پرگار و ستون استفاده می کردند. اعضای اتحادیه معماران ـ که بیشترشان یهودی بودند ـ در پایان کار روزانه در یکی از معابد یا ساختمان ها در زیر چارطاق موقتی گرد آمده، مجمع خود را "لُژ" می نامیدند و یکدیگر را "برادر" خطاب می کردند. بنابراین فراماسونری در آن هنگام صرفا سازمانی صنفی به شمار می آمد و هیچ گونه جنبه سیاسی نداشت.
در دوران فئودالیته قرون وسطای غرب نیز فراماسونری به گروهها و سندیکاهای صنفی محدود بود. گروههای شبه دینی و کاملاً سازماندهی شده که هر کدام تشریفات، نشانه ها و سمبل های ویژه خود را داشتند و بخش سری و محرمانه ای در آنها بود که اسرار آن شغل و پیشه را حفظ می کرد. همه اینها ابزاری بود برای انجام وظایف بسیار مهم اجتماعی که با توجه به نبود مؤسسات آموزشی، کار انتقال اطلاعات و مهارتهای حیاتی مشاغل را که برای استمرار جامعه ضروری بود، برعهده داشت.
بدون چنین روندی، جامعه نمی توانست دوام پیدا کند. سندیکاهای بنایان از قوی ترین سندیکاهای شغلی بود؛ چرا که قرون وسطی دوران طلایی بنای کلیساهای جامع، دیرها و مقابر بود. بناها تنها با تکیه بر دستمزد خود زندگی را می گذراندند، به خلاف صاحبان دیگر حِرَف و مشاغل، مانند نساجی و آهنگری که براساس نظام داد و ستد، (کالاهای مورد نیاز خود را) عینا در مقابل ارائه اجناس خود به مشتریان کسب می کردند.
بنابراین بنّاها (مانند اعضای گروههای یهودی) بخشی از اقتصاد نقدی در جامعه کشاورزی بودند؛ آنها همچنین در انتقال و جابه جایی نیز کاملاً آزاد بودند. آهنگر (برای مثال) کار خود را در محل ثابتی ارائه می داد و به گروه خاصی خدمات رسانی می کرد، اما بنّا در جستجوی کار از جایی به جای دیگر می رفت؛ از این رو، می توان گفت که بنایان در جوامعواسطه غرب بیشترین جابه جایی را داشتند. برای همین بایستی چارچوب سازمانی مشخصی متناسب با نوع فعالیتشان پیدا می کردند؛ زیرا سندیکاهای موجود، ساختاری متناسب با پیشه های ثابت داشت.
از همین جا بود که فکر "لژ" یا "انجمن" شکل گرفت. لژ، کوخی از گل یا ماده دیگر ساختمانی بود که پس از پایان کار به راحتی ویران و برچیده می شد. در چنین مکانی بنّایان اطلاعات خود را به یکدیگر منتقل می کردند و شکایتهای خویش از مشکلات کار را بیان می نمودند؛ اخبار و حتی مشروبات نیز در همین جا مبادله می شد. آنها می توانستند در هنگام ظهر در آن مکان استراحت کنند. اعضای جدید نیز برای آشنایی با همکاران خود به این مکان می رفتند. از همین جا بود که فکر رمز و نشانه و اسرار محرمانه به وجود آمد. آنها باید با زبان خاصی با یکدیگر سخن می گفتند که صاحب کار یا دیگران آن را نفهمند.
کد یا اسم رمز می توانست عبارتهایی خاص یا نوع خاصی دست دادن و یا اشاره های مخصوص باشد تا بنّا بتواند همکاران واقعی آموزش دیده و عضو سندیکا را از نفوذی ها تشخیص دهد. بنّها وظایف خود را در مجموعه هایی به نام "اساسنامه" یا کتابهای آموزشی یا دستور کار گرد آورده بودند. مهم ترین آنها دست نوشته "دیجیوس" بود که در سال 1390 نگاشته شده بود. این کتابها تعیین می کرد که بنّا باید به همکارانش کمک کند و آنها را مورد اهانت و سرزنش خود قرار ندهد؛ به افرادی مبتدی آموزش دهد و همچنین نفوذی ها را راه ندهد. کتابهای "اساسنامه" از اصول تاریخی یا اسطوره ای پیشه بنایی که آن را به مصر (باستان) و بنای معبد سلیمان بازمی گرداندند، سخن به میان می آورد. همچنین در این کتابها داستانهای دیگری درباره "چهار تاجدار" آمده است. آنها چهار بنای مسیحی بودند که به دست رومیان به قتل رسیدند و شهید شدند و از این رو "قدیس بنایان" محسوب می شوند.
سندیکاهای بنایان در قرن شانزدهم تا دوران رنسانس در غرب، که دوره اصلاحات دینی نیز بود،همچنان شکوفا بود؛ چه در این زمان بنای کلیساهای جامع و دیگر بناهای مقدس کاتولیکی، متوقف شد. اما این رکود با ظهور دولت قومی که به عنوان قدرت مرکزی، ایجاد پروژه های عمرانی بزرگی را آغاز کرده بود، همزمان شد و بدین گونه پایه هایی که سندیکاهای بنایان به آن تکیه داده بودند، متزلزل گشت؛ درست مانند دیگر سندیکاهای شغلی و نهادهای فئودالی که ناچار شدند رفته رفته به گروههای خیریه یا تعاونی تبدیل شوند و در پی تأمین امنیت روانی و تا حدودی امنیت اقتصادی اعضای خود برآیند.
با روبه کاهش نهادن تعداد اعضای این سندیکاها، آنها شروع به پذیرش اعضای افتخاری کردند تا شمار لازم را برای خود حفظ کنند. از همین جا بود که بین بنّایان شاغل یا آزاد که عملاً به این کار مشغول بودند، با بنّایان پذیرفته شده یا نمادین، تفاوت ایجاد شد و فراماسونری نمادین، تأملی نظری یا فلسفی جای فراماسونری عملی را گرفت و بنّا و ابزار کارش از یک شغل عادی به یک نماد تبدیل شد. البته بنّا (و ابزار او) تنها منبع نمادهای فراماسونری نبودند و چنان که پیش تر اشاره شد سلیمان و معبد او نیز وجود داشت؛ سلیمان بنّای نخست به شمار می رفت و معبدش نماد کمالی بود که همه بنّاها یا فراماسون ها در آرزوی رسیدن به آن بودند. به نظر می رسد برخی از رموز و سمبل های مقدس پادشاهی عبرانی نیز به شعائر و نمادهای فراماسونری راه یافته باشد.
نمادهای مسیحی فراوانی وجود داشت که از گروههای شوالیه (شهسواران) اروپای قرون وسطی گرفته شده بود و بیشتر آنها در جنگهای صلیبی و استعمار شهسواران معبد و گروه شهسواران امداد و نظایر آنها. یوحنای معمدانی رسول نیز جایگاه خاصی نزد آنان داشتند.
در این دوره و به ویژه در قرن 16 و 17 کار این تشکیلات رونق بسیار داشت و عضویت در آن منحصر به بنّاها بود. اما از اواخر قرون وسطی و باآغاز انقلاب صنعتی، به تدریج رشته امور فراماسونری به دست اشراف و سیاستمداران افتاد و از مسیر اصلی خود منحرف شد. از همین زمان است که دوره دوم تاریخ فراماسونری که رنگ و ماهیت دیگری دارد، آغاز گردید و فراماسونری به مفهوم جدید شکل گرفت. علت تغییر شکل فراماسونری آن بود که کار شهرسازی در اروپا قرن شانزدهم به پایان رسید و سلاطین، حکام و اشراف، دیگر پول خود را برای ساختن کلیساهای کوچک و بزرگ خرج نکردند و کار ماسونهای حقیقی از رونق افتاد.
از این زمان به بعد، بیشتر اعضای لژها، بورژواها، یهودیان و پروتستان ها بودند. بورژواها دهقانانی بودند که به شهرها آمدند، زندگی شهری را در پیش گرفتند و به کسب و کار و تولید و توزیع مشغول شدند. بعدها با باز شدن راههای تجاری، به ویژه با کشف آمریکا، بورژواها تبدیل به ثروتمندان و رقبایی در برابر اشراف شدند. اما چون اصل و نسب و تربیت اشرافی نداشتند، از شخصیت و حیثیت سیاسی، اجتماعی و نظامی مناسب آن دوره برخوردار نبودند.
با گذشت زمان، گروههای دیگری از جمله نویسندگان، سیاستمداران و هنرمندان وارد سازمان فراماسونری شدند و از قرن 17 به بعد، لژهای فراماسونری محلی برای بحث های عقیدتی، سیاسی، هنری، ادبی و اجتماعی شد. از تجمع این افراد که همگی به طبقه نوخاسته بورژوازی تعلق داشتند، یک جریان خاص و خط مشخص فکری ایجاد شد که تمامی ویژگیهای "اومانیسم" (انسان مداری) را دارا بود.
در قرن 18 گروهی از کسانی که هیچ گونه وابستگی با صنف بنّا نداشتند توسط یک سازمان پنهانی که بعدها به نام "سازمان صهیونیسم جهانی" معروف شد وارد این تشکیلات شدند و طولی نکشید که این سازمان تغییر ماهیت داد و جمعیت صنفی بناهای قرون سابق به سازمان فراماسونری امروز تبدیل گردید. "اعضای این دستگاه بیشتر اعیانو اشراف و بازرگانان و ثروتمندان بودند، که هر یک به منظور خاصی عضو این دستگاه می شدند تا با کمک سایر اعضا، تحت عنوان معاضدت و مساعدت به مقصودی که داشتند نائل شوند. خود پنهانی بودن سازمان برای عده ای جالب بود، و عنوان تحکیم اصول اخلاقی و خیرخواهی و معاضدت با یکدیگر دلفریب می نمود. اعضا یکدیگر را با علایم مخصوصی که می دانستند می شناختند."
در نتیجه فراماسونری که در ابتدا به کارگران و بنّایان تعلق داشت و چندین قرن در اروپا، بدون دخالت سیاستمداران شیاد و بدون هرگونه تحریف و نفوذ در آن به کار خود مشغول بود "از قرن هیجدهم به بعد به بزرگترین وسیله استعمار ملتها و ابزار دست قدرتهای استعماری به ویژه انگلستان تبدیل شد و مردم بی خبر و خوش باور، در آفریقا، آسیا، خاورمیانه و... (دیگر ملل) که در گرداب جهل و بیدادگری گرفتار بودند، به زودی فریب نیرنگهای پیشگامان فراماسونری را خوردند." زیرا که این سازمان توانست با گسیل اعضای خود به کشورهای مختلف جهان با طرح شعارهای دروغین (مساوات، برادری، آزادی و...) افرادی را فریب داده و مزدور و اجیر خود سازد و تحت لوای فوق به استعمار ملل مختلف در اقصی نقاط جهان بپردازد.
به همین لحاظ این تشکیلات به ظاهر آزاد به تدریج مرکز فعالیت روشنفکران، سیاستمداران، غرب زدگان، متنفذین، پادشاهان و رؤسای جمهور بسیاری از کشورها شد. به طوری که براساس آمارهای مستند، بسیاری از پادشاهان و رؤسای جمهوری کشورهای مختلف به ویژه کشورهای غربی و حتی بسیاری از صاحب منصبان و دولتمردان کشورهای اسلامی به عضویت تشکیلات فراماسونری درآمدند. در برخی منابع آمده است:
"اعضای فراماسونری بیشتر از روشنفکران بوده و در این میان قشرهای تحصیلکرده بومیان، پایگاه خاصی دارند، این انتلکتوئل های مستعمرات که معمولاً به کشورهای صنعتی سفری رفته اند وتحصیلات خود را در کشورهای اروپایی تکمیل کرده اند کادر بسیار پرارزشی برای فراماسونری تشکیل می دهند، آنان با عناوین علمی و موقعیت اجتماعی درخشانی که در کشورهای عقب مانده دارند، دارای تأثیر و نفوذ اجتماعی قابل ملاحظه ای هستند که وقتی با نفوذ اقتصادی و حکومتی توأم می شود به آنها قدرت عمل زیادی می بخشد... بعضی از آنها در لباس دانشمندان و فلاسفه و متفکرین ظاهر می شوند. و از آن به نفع سازمان جهانی خود بهره برداری می کنند."
برجسته ترین افراد خاندان سلطنتی پس از سن بیست و یک سالگی (سن قانونی ورود به لُژ ماسونی) رسما به عضویت سازمان ماسونی انگلستان درمی آیند. با وجود چنین اعضایی، سازمان ماسونی انگلستان یک بافت اجتماعی بسیار قوی را که مرکز آن طبقه اشراف و درباریان بود، به وجود آورد. نگاهی به اسامی نخست وزیران انگلستان در یک صد و پنجاه سال گذشته ـ که همگی از سردمداران ماسونی بوده اند ـ هرگونه شک و تردید در دخالت سازمان ماسونی در سیاست داخلی و خارجی انگلستان را برطرف می کند.
جنبش فراماسونری با اتکا به ایدئولوژی خاص خود، همچون مذاهب التقاطی، به هر سرزمینی وارد می شد اشتراک های خود با آن سرزمین را پیدا نموده و آن جنبه ها را بارزتر می کرد. سازمان فراماسونری در ایران، سخن از مشترکات خود با زرتشت و در کشورهای اسلامی، یکی بودن فراماسونری با خانقاه ها و صومعه ها، در مصر ماسون خواندن فراعنه، در هند تعالیم بودا، در اروپا اندیشه یونانیان دوره رب النوع ها و... را دستاویزی برای توسعه خویش قرار می داد.
فراماسونری نظری با اتحاد چهار لژ بزرگ انگلیس و تأسیس "لژ بزرگ لندن" در سال 1717 و با تدوین قانون اساسی و قانونمند کردن تکاپوهای خود شکل گرفت و ابتکار عمل در مورد سایر لژهای موجود در فرانسه و آلمان در دست سازمانفراماسونری انگلیس افتاد. به نظر می رسد به دست گرفتن رهبری جنبش فراماسونری از سوی انگلیسی ها، معلول اختلافات مذهبی این کشور با دیگر کشورهای اروپایی و پیشقدم شدن انگلستان در راه توسعه نظام بورژوازی بود. پیشرفتهای علمی و تکنولوژی و ظهور انقلاب صنعتی در آن کشور و همچنین انباشت ثروتهای استعماری در انگلستان، موجب تداوم رهبری آنها بر تشکیلات فراماسونری گردید.
از این زمان به بعد "لُژ بزرگ لندن" به عنوان هسته مرکزی و اصلی و سامان بخش فراماسونری درآمده و نام "لُژ مادر" به خود گرفت. پیوستن لژهای دیگر در سایر کشورهای دنیا به زنجیره ماسونی، تأیید رسمی و کتبی لژ بزرگ لندن را ایجاب می کرد. عدم اطاعت و تخطی از اصول فراماسونری انگلیس، بدعت به شمار رفته و لژهای مزبور یاغی و متمرد شناخته شده و همه لژهای تابع لژ بزرگ لندن باید با آنها قطع رابطه می کردند.
گرچه بروز برخی منازعات و اختلافات سیاسی و اقتصادی میان دو ابرقدرت آن روزگار (انگلیس و فرانسه) باعث شد "گراند لژ اوریان فرانسه" برای مدتی از تبعیت لژ بزرگ لندن سر باز زند و بینشی تندروانه و انقلابی تر نسبت به آن در پیش گیرد، اما مدتی بعد، بر اثر تماسها و مذاکرات مداوم، این لژ با حفظ مبانی فکری جدید خود، بار دیگر سیادت فکری لژ بزرگ لندن را پذیرفت. پس از رفع شدن اختلافات درون سازمانی، اندیشه فراماسونری با سرعت بیشتر در تمامی کشورهای آسیایی، آمریکایی، آفریقایی و اروپایی گسترش یافت. فراماسونری با جلب و جذب بلندپایگان علمی و اقتصادی کشورهای عقب نگه داشته شده، به پایگاهی مستحکم برای نظام بورژوازی و سرمایه داری غرب در مقابل اندیشه ها و تفکرات سنتی آن جوامع تبدیل شد.
نظام بورژوازی غرب پس از سلطه بر نظام فئودالی، ماهیت اصلی و فئودالی خود را نشان داد وتبدیل به یک نظام استعماری شد. به دنبال آن، سازمان فراماسونری و نظریه پردازان فلسفی، اجتماعی و سیاسی در راستای اهداف استعمار و امپریالیسم درآمدند. در واقع جریان فکری ـ سیاسی فراماسونری پس از پیروزیهای بورژوازی و احساس نیاز به بازاریابی و گسترش دامنه بازرگانی و تبلیغ و گسترش فرهنگ غربی، از یک سازمان آزادیخواه و مساوات طلب (به نفع بورژوازی)، به دستگاهی استعماری در دست امپریالیسم تبدیل شد و تاکنون نیز با حمایت قدرتهای بزرگ جهانی به حیات فکری و سیاسی خود ادامه می دهد.
سازمان ماسونی از بدو تأسیس سعی داشته تا مشاهیر جهان علم و ادب را به خود نسبت دهد. گرچه تشکیلات فراماسونری نفوذ گسترده ای در میان نخبگان جوامع گوناگون دارد، ولی دلایلی در دست نیست که صحت ادعای آنها را تأیید کند و این اشخاص به راستی فراماسون باشند. باید گفت در بین دانشمندان و نویسندگانی که موفق به دریافت جایزه "نوبل" شده اند، شمار کسانی که عضو فراماسونری هستند، به قدری زیاد است که این فکر به وجود آمده که تا نویسنده و دانشمندی عضو سازمان فراماسونری نباشد، موفق به دریافت جایزه نوبل نخواهد شد.
فراماسونرها در تمامی جریانات مهم سیاسی مغرب زمین دخالت داشتند. در آغاز قرن 17 در انگلستان رژیم جمهوری برقرار شد و پادشاه انگلیس دستگیر و کشته شد. اما از آن جا که جمهوری خواهان افکار و اهداف ضد فراماسونری داشتند، رژیم جمهوری سرنگون و بار دیگر نظام سلطنتی برقرار گردید.
در سال 1733 اولین سازمان ماسونی در آمریکا در شهر بوستون به وجود آمد و مدتی بعد در فیلادلفیا و سپس در دیگر شهرهای ایالات متحده تشکیل شد. "بنجامین فرانکلین" از پیشگامان فراماسونری در آمریکا است که اولین نشریه فراماسونری آن سرزمین را منتشر کرد. بعد از وی باید از "جرج واشنگتن" نام برد که شخصا لژی را در ایالت ویرجینیا تأسیس کرد ومبلغ جدی این سازمان شد.
"سیمون بولیوار" که به عنوان ناجی آمریکای لاتین معروف شده است، عضو لژ آمریکا در لندن بود. وی در سال 1816 استقلال کشور ونزوئلا را اعلام کرد و سپس به گسترش لژهای فراماسونری در آمریکای لاتین پرداخت.
فراماسونرها در قرن 18 دو انقلاب فرانسه و آمریکا را رهبری کردند. تمام رهبران انقلاب فرانسه و حتی رهبران فکری آن مانند "منتسکیو"، "ژان ژاک روسو"، "دالامبر" و... عضو لژ "گراند اوریان" پاریس بودند. پس از انقلاب فرانسه، ناپلئون بناپارت به ریاست سازمان نوین فراماسونری در این کشور انتخاب شد. فراماسونرهای آمریکا انقلاب این کشور را هم به پیروزی رساندند. تمام رؤسای جمهور آمریکا از جرج واشنگتن تاکنون، به جز "کندی" که کاتولیک بود و به قتل رسید، عضو لژهای فراماسونری بودند.
از سال 1870 تا 1940 جمهوری سوم فرانسه برقرار بود. این جمهوری را فراماسونها بعد از زوال حکومت ناپلئون به وجود آوردند و اکثر اعضای حکومت هم از آنها بودند.
ج ـ چارچوب فکری و فلسفی شکل گیری فراماسونری:
شاید مفید و حتی جالب باشد اگر اندکی بر یکی از ریشه های فرضی جنبش فراماسونری ـ البته به ادعای برخی مورخان این جنبش ـ درنگ و تأمل کنیم. مقصود نسبت دادن پیدایش این گروه به برخی گروههای اسلامی (یا شبه اسلامی) مانند: دروزیه، اسماعیلیه و حشیشیه (گروهی از اسماعیلیه) است. این تاریخ نگاران برآنند که جنبش فراماسونری برخی اندیشه ها، سمبل ها و شیوه های سازماندهی خود را از این گروهها گرفته است. شیخ الجبل، رئیس فرقه حشیشیه، که همه امور به دست اوست تفاوت زیادی با رئیس لژ ندارد.
شیوه های عملکرد سری و محرمانه، جذب نیروهای جدید و نیز نظریه رتبه بندی (سلسلهمراتب) در جنبش فراماسونری چندان متفاوت با عملکرد و شیوه جذب نیروی این گروهها ندارد. براساس آنچه در برخی منابع آمده، بسیاری از نمادهای فراماسونری از نمادها و نشانه های گروه شهسواران معبد گرفته شده و در واقع این گروه اصل و ریشه حرکت فراماسونری است. این گروه فعالیتش را از فلسطین و زمان جنگهای صلیبی آغاز کرد و پس از شکست همه پایگاههای فرهنگی در فلسطین به اروپا منتقل شد. این شهسواران مسلمان یا متأثر از اندیشه دینی اسلام بودند و می کوشیدند با تشکیلات سری/علنی خود بر جهان مسیحیت تسلط پیدا کنند.
گفته می شود که آنان شبکه قوی و گسترده ای در بیشتر مناطق اروپا ایجاد کرده بودند و مجموعه ای جنگجو/راهب تابع آن بود که متأثر از تفکر جهاد اسلامی بودند. آنان همچنین مؤسسات اقتصادی قدرتمند و پرنفوذی داشتند. تمامی اعضای این گروه در فرانسه و دیگر نقاط اروپا سرکوب گشتند و به دادگاه های تفتیش عقاید فراخوانده شدند. یکی از اتهاماتی که به آنان وارد می شد انکار الوهیت مسیح و تأثیر گرفتن آنان از اندیشه دینی اسلام و تبلیغ آن بود که برخی از ایشان این اتهامات را پذیرفتند.
به نظر می رسد شهسواران معبد در هنگام حضورشان در خاورمیانه اسلامی تحت تأثیر اندیشه اسلام و الگوهای آن قرار گرفته باشند. همکاری آنان با گروه حشیشیه و طراحی برخی توطئه ها به همراهی و کمک آنان این نظریه را تقویت می کند. در هر صورت، برخی مورخان بر این عقیده اند که بعضی شهسواران معبد پس از سرکوب شدن این گروه، به اسکاتلند رفتند و در آنجا به منظور تسلط یافتن بر اروپا جنبش فراماسونری را تأسیس کردند. اشاره ما به شهسواران معبد و اسلام برای روشن شدن میزان پیچیدگی اصول فراماسونری بود.
فلسفه بنایان با فلسفه هرمسی حاکم بر انگلستان در عصر رنسانس نیز اختلاط و آمیختگی بسیاری پیدا کرد. فلسفه هرمتیک، فلسفه ای گنوسی با ویژگی های نو افلاطونی بود که هرمستریسمگیستوس نسبت داده می شود. وی شخصیتی اسطوره ای و اساسی در فلسفه گنوسی بود که از پیامبران پیش از مسیحیت به شمار می رفت. او فرستاده خدایان برای بشر بود و معرفت پنهان و باطنی (گنوس) را با خود داشت. فلسفه بنایان با جبنش Rosicurusian(Rose به معنای گل سرخ و Cross به معنای صلیب) نیز مشترکات بسیار داشت.
اولین بار در قرن هفدهم از این گروه سخن به میان آمد این گروه گنوسی ادعا می کردند که حکمت خفیه ای را که نزد پیشینیان بوده است دارا هستند. آمیختگی رموز، نمادها و اسرار بنایان با فلسفه هرمتیک و Rosicrusianismمنجر به آن شد که به طور کلی ارزش کارکردی حرفه بنایی از بین برود و همچنین ابزار آن (اعم از پرگار، ذراع، قطب نما، گونیا، پیش بند و نقاله) نیز ارزش نمادین پیدا کنند. برای مثال تراز بنایان، سمبل عدالت شد و شاقول (رشته نخ بلندی که دریک طرف آن یک قطعه سرب آویخته شده و برای سنجش راست بودن دیوار به کار می رود) نشانه استقامت و راستی در زندگی و کارهای آدمی.
بدین گونه ماهیت چند لایه و مرکب نمادهای فراماسونری شکل گرفت که دربرگیرنده سمبل های ادیان قدمی مصر و نیز کلمات عبری برگرفته از کابالا بود؛ تفکری که در بسیاری از اندیشه های فراماسونری راه پیدا کرده بود.
در واقع آمیختگی اندیشه و تفکر بنایان با فلسفه هرمتیک و Rosicrusianism شاخص گرایش های فراماسونری است. این فلسفه ها، به رغم ظاهر عرفانی خود، بخشی از انقلاب بزرگ سکولاریسم فراگیر است که در قرن شانزدهم در غرب رخ داد و هدف آن محو خالق از هستی یا دادن نقشی حاشیه ای به آن و قرار دادن انسان در مرکز هستی به جای خالق بود؛ انسانی که از طریق کشف قوانین هندسی و ماشینی طبیعت، باید کاملاً بر هستی حاکم شود. پس این تفکر، نوعی گنوسیسم جدید است که می خواهد بر هستی سیطره یابد، اما نه از راه معرفت نهانی بلکه با کمک ساختارهای علمی. به هر حالمعرفت نهانی در بیشتر موارد، شکلی عددی پیدا می کند که به معادلات جبری شبیه تر است.
در قرون وسطی افکار عمومی مردم دکتر فاوستوس را نماد گنوسیسم می دانستند؛ کسی که روح خود را برای کسب معرفت و شناخت کامل، به شیطان فروخت. وی قهرمان اندیشه علمی و سردمدار فاوستیسم است که گرایشی علمی و انقلابی به شمار می رود. شاید محوری بودن نشانه های ابزار بنایی بیانگر ساختار هندسی و ماشینی نهفته در فراماسونری و نشانه تمایل و گرایش آن به حاکمیت بر ذات انسان و هستی از طریق شیوه های ریاضی باشد (و شاید مقایسه آن با فلسفه اسپینوزا و گرایش به سمت زبان دقیق هندسی و ریاضی، مقایسه ای بسیار پر مفهوم باشد).
بدین ترتیب، فراماسونری را تنها از طریق قرار دادن آن در این بافت فکری می توان شناخت و چنان که پژوهشگران تاریخ اروپا آشنایی دارند، پس از ظهور اندیشه عصر رنسانس، اندیشه عصر عقل، روشنگری و ایمان به قانون طبیعی پدیدار شد و سکولاریسم (فراگیر) یعنی قداست زدایی از جهان (انسان و طبیعت) و اعتقاد به جریان قانون طبیعی در تمامی زمینه های طبیعی و انسانی و انکار هرگونه امر غیبی؛ زیرا در غیر این صورت سیطره بر هستی (انسان و طبیعت) و به کارگیری و بهره برداری از آن و تبدیلش به ماده ای کاربردی و مصرفی امکان پذیر نمی شود.
این تفکر در تز انسان طبیعی (خردگرا) یا جهانی انعکاس پیدا می کند؛ انسان (به مفهوم) عام که تفاوتی با دیگر انسانها ندارد؛ صفات مهم و بنیادینش عمومی است و صفات منحصر به فرد او نیز اهمیتی ندارد؛ انسانی خردگرا که اگر به اندازه کافی عقل خود را به کار گیرد به همان حقایقی خواهد رسید که دیگران بدان رسیده اند (صرف نظر از زمان و مکان). از این رو، چنین انسانی می تواند با عقلش و بدون نیاز به وحی الهی یا معجزه، یعنی بدون نیاز به دینی آسمانی، به اندیشه خالق راه پیدا کند؛ یعنی انسانطبیعی و خردگرای جهانی با عقلش می تواند به اعتقاد به دینی طبیعی عقلانی و جهانی دست یابد.
می توان گفت که دین طبیعی یا "ربوبی" آن گونه که ادعا می شود، بیانگر میانگین پایینی از سکولاریزاسیون یا سکولاریسم جنینی است و نیاز کسانی را برآورده می سازد که ایمانشان را نسبت به دین سنتی از دست داده اند اما هنوز هم نمی توانند جهانی را بپذیرند که خالق به کلی از آن محو شده باشد؛ یعنی انسانهایی که جهان را از دین، قداست و یقین معرفتی و اخلاقی تهی کرده اند که جهان را از دین، قداست و یقین معرفتی و اخلاقی تهی کرده اند اما همچنان اندیشه خالق را به شکلی رنگ پریده نگه داشته اند تا جهان یکباره تهی نگردد.
اندیشه ربوبی از پیروانش نمی خواهد که دین خود را تغییر دهند بلکه از آنها می خواهد که دین خویش را نه براساس وحی بلکه صرفا براساس عقل مجرد از هر گونه غیبی، بازسازی کنند. در واقع، ربوبیت، فلسفه ای سکولار اما با گفتمان دینی یا ظواهر دینی است تا بدین ترتیب از عقل مادی محض و از دیدگاههای مادی تجربی دفاع کند. بنابراین یکی از ابزارهای سکولاریزاسیون عقل بشری است.
فراماسونری در این چارچوب فکری، فلسفی و دینی متولد شد. چهار لژ مختلف در انگلستان در قرن هفدهم تأسیس گشت که زیر نظر یک لژ مرکزی قرار گرفتند؛ لژی که در سال 1717 و با آغاز دوران خرد گرایی و جنبش روشنگری تأسیس شد. این تاریخ آغاز جنبش فراماسونری است. در سال 1732 به یهودیان اجازه پیوستن به این لژ داده شد. جنبش فراماسونری در سال 1725 وارد فرانسه و در سال 1733 وارد ایتالیا و آلمان شد.
اگر بخواهیم اندیشه اولیه فراماسونری را که ما به آن فراماسونری عقلانی یا فراماسونری ربوبی می گوییم، خلاصه نماییم، باید بگوییم که جنبشی بود برای متحد ساختن همه انسانها زیر پرچم عقل و خرد و همچنین حذف دین و البته حفظ اعتقاد به خالق برای گریز از ایجاد هرج و مرج فراگیر فلسفی.
به همین دلیل در تعریف فراماسون آمده است: "مرد بالغی که به نوعی نظام دینی که همه انسانها با آن توافق دارند، متعهد و پایبند است". این همان ایمان به خالق یا موجود برتر (مهندس بزرگ نظام هستی) و یا ایمان به جوهر عقلانی دین است که عقل می تواند به آن برسد. هرگونه عقیده خاص دینی برای فراماسون آزاد است. البته به شرط مدارا و تسامحش با دیگر ادیان و اعتقادش به ابوت پروردگار، اخوّت بشر و جاودانگی روح.
در آیین نامه فراماسونری در سال 1733 که در انگلستان صادر شده آمده است: "فراماسون نمی تواند کافر، سبک مغز یا فاسق غیرمتدین باشد"، او باید به نظامهای مدنی احترام بگذارد و در جنبشهای سیاسی شرکت نکند. از اهداف اساسی فراماسونری، "بیداری اخلاقی از طریق دانش" است. این عبارت اگرچه بدون مشکل به نظر می رسد، اما بیانگر نظام خردگرای مادی است که با ظاهری اخلاقی و معنوی پوشیده شده است.
فراماسونری به مجموعه ای از صفات عمومی و کلی دعوت می کند که با این زیرساخت فکری تفاوت چندانی ندارد؛ به وحدت بشر براساس برادری، محبت، مساوات، همکاری مشترک، خدمت به دیگران، حسن معاشرت با آنان، تبادل مصالح و منافع و متخلق شدن به فضایل مدنی؛ یعنی فضایلی که یک شهروند تابع دولت ملی باید انجام دهد (در مقابل فضایل دینی انسان متدین که به کلیسا وابسته است و به دینی آسمانی اعتقاد دارد). افزون بر این فراماسونری مالکیت خصوصی را نیز محترم و مقدس می شمارد. فراماسونری هدف نهایی مشخصی ندارد و اگر هم داشته باشد کلی و تعیین نشده است و آن این که جهان در نهایت به اتحاد برادرانه و الهی برسد (در اینجا می توان نمونه و الگوی حلول گرایی نهفته و یگانه گرا را ملاحظه نمود).
می توانیم فراماسونری ربوبی را فراماسونری اندیشه سوداگری و حکومت استبدادی بدانیم؛ فراماسونری طبقات اشرافی که طبقات میانی و درحال رشد را برای استفاده در جهت منافع حکومت مطلقه به کار می گیرند، بدون آنکه زمام امور حکومت و دولت را به ایشان بسپارند. انسان غربی (از دوران رنسانس و پس از ظهور ماکیاولی، هابز و اندیشه قانون طبیعی و تضعیف چارچوب سنتی مسیحیت و افول سلطه دنیایی کلیسا) دریافت که تنها مطلق در چارچوب سکولاریسم فراگیر، دولت است و منافع عالی آن، یگانه مطلق اخلاقی است. این فلسفه سکولارو فراگیر، خالق و غیب را به هامش می راند؛ چیزی که فراماسونری ربوبی محقق می سازد و با سکولار کردن انسان او را مجذوب این ارزش مطلق می کند تا به جای اراده خالق در برابر اراده دولت سر فرود آورد.
این فرآیند در یک چارچوب آرام عقلانی صورت می گیرد و بدین ترتیب، انسان را مطیع و طبیعی می سازد. حکومت مطلقه چارچوبی بود که تمامی طبقات را تحت حاکمیت این یا آن پادشاه استبدادی قرار می داد؛ درست در مقابل کلیسا که همچنان تلاش می کرد تا حاکمیت دنیایی خود را حفظ کند. از این رو طبقه اشراف به جنبش فراماسونری پیوستند؛ برای مثال پادشاهان پروس، یعنی فریدریک دوم و فریدریک سوم، پادشاهان شبه جزیره اسکاندیناوی، پادشاه اتریش جوزف دوم، ناپلئون و افراد خانواده اش و اعضای طبقات متوسط که خواهان پویایی اجتماعی بیشتر بودند.
شاید اعضای خانواده سلطنتی انگلستان و اشراف و اعیان نیز به همین انگیزه به گروههای فراماسونری پیوسته باشند. بیشتر کسانی که "فرهیختگان طبقه متوسط رو به رشد" نامیده می شدند فراماسون بودند. کسانی نظیر ولتر، مونتسکیو، اصحاب دائره المعارف، فیخته، گوته، هردر، لیسینگ، موتزارت، اعضای انجمن سلطنتی انگلستان، جورج واشنگتن، ماتزینی و گاریبالدی از این میان قابل ذکر هستند.
د ـ عقاید فراماسونری:
فراماسونری مجموعه ای از تعالیم اخلاقی و سازمانهای برادری سری است که به این تعالیم می پردازد و شامل بنایان آزاد و بنایان پذیرفته شده یا افراد منسوب به بنایی، یعنی کسانی که بنا نیستند می شود.
این تعریف، رایج و البته ناکافیست؛ چرا که فراماسونری مانند یهودیت، ترکیب چند لایه ای دارد که در طی چندین مرحله عناصری شبیه به لایه های زمین که یکی پس از دیگری بر روی هم متراکم شده اند پیدا می کند؛ بدون این که هیچ ارتباط یا اختلاطی با یکدیگر داشته باشند. البته به رغم اختلاف این لایه ها، نوعی همزیستی و همراهی میان آنها وجود دارد و از این رو، اگرچه واژه "فراماسونری" برای اشاره به یک پدیده به کار می رود، اما در واقع شامل چندین شبکه فکری و سازمانی مختلفی است که هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند. مشکل این تعریف آن است که ساختار مفرد را به کار می برد و در جایی وحدت و همگونی را فرض می گیرد که هیچ همگونی و وحدتی در آن وجود ندارد؛ گویا یک مدلول برای یک دال داریم، در حالی که اصلاً چنین نیست.
در این جا اشاره به یک نکته ضروری می نماید: روشنفکران عصر روشنگری با اظهار و تبلیغ اندیشه های نوین، موضع گیریهای متفاوتی در مورد دین و اعتقادات مذهبی در پیش گرفتند. آنها پس از زمینی کردن انسان و برتری دادن عقل بشری بر تعقل دینی، دو گرایش کاملاً متفاوت در پیش گرفتند. گرایش اول حذف کلیه مبانی اعتقادی و الهی از زندگی و تفکر بشری و ارائه بینش مادی گرایانه از زندگی بشری و هستی بود.
مبلغان این بینش (سکولاریسم)، وجود خدا و هرگونه نیروی ماورایی را منکر شدند. اما پیروان گرایش دوم، بینش لائیک پیدا کرده، هر چند اعتقادی به دین و اصول آن نداشتند، اما از حذف خدا به عنوان خالق هستی اجتناب کرده و نقش آن را به نفعخرد و تعقل بشری کاهش دادند. چنان که دیده می شود زمینی کردن انسان و برتری دادن عقل بشری بر تعقل دینی، تفکر و عصاره فکری نظام جدید تمدن غربی بوده است. تشکیلات فراماسونری هم به عنوان سازمان روشنفکری حامل تفکرات عصر روشنگری و حافظ منافع نظام بورژوازی، آن را تفکر برتر و حاکم بر خود برگزیده بود.
برای دستیابی به قدر مشترک همه فراماسونریها، سه عنصر بارز وجود دارد.
اولین عنصر سلسله مراتب سه گانه است که به آنها درجات گفته می شود و عبارت است از:
1ـ دانش آموز یا بچه (و البته یا کارآموز)
2ـ همکار شغلی یا صنعتی (رفیق)
3ـ بنای اعظم یا استاد (که منظور استادکار است)
به این درجات سه گانه اصلی یک درجه مهم دیگر هم افزوده شده که "قوس مقدس اعظم" نام دارد. البته در برخی انجمن های فراماسونری نزدیک به سی و سه درجه وجود دارد (همانند لژ قدیمی اسکاتلند) و گاهی این درجات به چند هزار هم می رسد.
اکنون که از تشکیلات سازمانی این فرقه سخن می گوییم باید اضافه کنیم که مثلث، پرگار، خط کش، قیچی، بالابر، ستاره پنج پر و اعداد 3، 5 و 7 جزو رمزها و نمادهای فراماسونری هستند (نمادها و ابزاری که به کشف نور کمک می کند). مهم ترین بخش هر سازمان فراماسونری محفل یا کارگر است. هر هفت عضو فراماسونری می توانند انجمنی را تشکیل دهند و تعداد اعضای هر انجمن ممکن است به پنجاه نفر هم برسد. این انجمن ها هر پانزده روز یکبار جلسه ای تشکیل می دهد که کارآموزان، کارشناسان (خبرگان) و معلمان در آن شرکت می کنند.
اعضای رده های بالاتر در جلسات دیگری نیز که به کارگاه های "تنصیب" معروف است، شرکت می جویند. شرکت کنندگان در جلسات بایستی لباس معینی بر تن کنند: آنها دستکش سفید به دستمی کنند و نوار پهنی را به سینه خود می آویزند، شال کوتاهی (تا کمر) بر پشت خود می اندازند و بسته به سنت های انجمن خود که سنت های بسیاری پیچیده و متنوعی است، لباسی بلند و سیاه یا تیره رنگ یا "اسموکینگ" بر تن می کنند.
این انجمن ها اتحادیه ای تحت نظر و نفوذ یکی از انجمن های بزرگ تر تشکیل می دهند. برای مثال، در فرانسه پنج انجمن مهم و بزرگ وجود دارد که عبارت است از: انجمن بزرگ شرق، انجمن بزرگ فرانسه، انجمن ملی بزرگ فرانسه، اتحادیه فرانسوی حقوق انسانی و انجمن بزرگ زنان فرانسه. این انجمن های بزرگ مجمع هایی عمومی تشکیل می دهند که در آن کارهای انجام شده ارزیابی می شود و برنامه ریزی آینده صورت می گیرد. با توجه به رسوم و آداب تشکیلاتی و رموز و سمبل های یادشده باید گفت تنوع آنها باعث شده تا نتوان بر مبنای آنها به طبقه بندی فراماسونری پرداخت.
عنصر دومی که فراماسونری را از دیگر گروهها و حرکت ها متمایز می کند، ایمان به آزادی، برابری و انسانیت است. البته بسیاری از انجمن ها و لژها مواضعی نژادپرستانه دارند؛ مثلاً انجمن های آلمانی و اسکاندیناویایی به اعضای گروههای یهودی اجازه پیوستن به این تشکیلات را نمی دادند و انجمن های آمریکایی عضویت سیاهان را رد کردند. انجمن های فراماسونری نتوانستند از حصارها و مرزهای تنگ قوم گرایی گذر کنند. برای مثال، در طول جنگ جهانی اول انجمن های انگلیسی کسانی را که از تبار آلمانی، اتریشی، مجاری یا ترک بودند، نمی پذیرفتند.
عنصر سوم، عنصر ربوبی یعنی ایمان به خالق بدون نیاز به وحی است. البته انجمن بزرگ شرق در فرانسه، این حداقل را نیز در سال 1877 رد کرد و به هر یک از اعضا اجازه داد تا خود موضعش را نسبت به این قضیه مشخص کند و به جای "ایمان واقعی"، "تقوای طبیعی" را مورد تأکید قرار داد. بدین ترتیب فراماسونری فرانسوی، ساختار کاملاً سکولار و مبتنی براساس تفکر اومانیستی را پذیرفت.
با توجه به عناصر سه گانه فوق الذکر که قدر مشترک همه فراماسونری هاست و نیز تعالیم و دستورات آنها به اعضای خود، می توان تصریح کرد که ترویج بی اعتقادی و مبارزه با ادیان و مقدسات دینی، جزء عقاید اصلی فراماسونری است، در ذیل به بخشی از این تعالیم ضد دینی اشاره می شود:
"ماسونیسم یگانه حزبی است که با ادیان و عادات و مقدسات دینی سخت مبارزه می کند... فراموش نکنید، ما از دشمنان حقیقی ادیان هستیم."
"انسان باید بر "خداوند" خود چیره شده، و علیه او اعلام جنگ کند."
"یکی از ذخیره های پر ارزش بشر این است که، پابند هیچ عقیده ای نمی گردد. آنچه مردم به آن عقیده دارند از ترشحات فکر و اندیشه های انسان است، مغز انسان است که حقیقت را می تراشد و به خورد دیگران می دهد، و بر ماست که از این حقیقت منتهای استفاده را بکنیم. جمال و زیبایی الحاد در همین است و این خود اساس و ریشه الحاد است."
"آزادی پدران به اصطلاح مقدس! مصالح ما را تهدید می کند."
"الحاد و شرک به خداوند، یکی از مفاخر این حزب است. زنده باد آن مردان دلیری که در صفهای نخستین به اصلاح دنیای خویش پرداختند و منتظر آخرت نشدند."
"هنگامی که "البرت بایک" فوت کرد، و به جای او آقای "لمی" رئیس حزب انتخاب شد، یک عکس (حضرت) مسیح کشید، بر سر در قصر (ماسونیسم) نصب کرد و در زیر عکس چنین نوشت:
"پیش از آنکه این مکان را ترک گویید بر صورت این شیطان خائن آب دهان بیندازید."
در تعالیم ماسونی های آزاد نیز آمده است:
"به هر حال بخشهایی از یک درگیری و مبارزه دیرین وجود دارد که ما مطمئنیم در نهایت پیروزمندانه از آن خارج می شویم زیرا کلیسا با ادعای اینکه ابدی است و زمان در جهت منافع آن است مردم را می فریبد، از هزاران سال پیش با ظهورمسیحیت و پیوستن تمامی خدایان به "ژوپیتر کاپیتولان" (Jupiter Capitolin) در پرتو قمرهای اسطوره ای قدیمی عقل که ما از طرفداران آن هستیم بشریت را هدایت کرده است. عقل پیوسته و به نفع تمامی بشریت خود را بر ذهن بشری تحمیل خواهد نمود. چون بدبختی بشریت ناشی از تمایلات احکام سابق و خرافات آن است در نتیجه عقل می تواند به تنهایی در پرتو صلح (که شرط واجب آن است) آزادی، عدالت و آسایش را برای آن (بشریت) فراهم آورد.
باور کنید که وقتی باب عقل گشوده می شود باب ژانوس (Janus) بسته می شود."
ه ـ هدف سازمان فراماسونری:
فراماسونری یک طایفه یا گروه نیست چون مذهبی ندارد که بخواهد آن را بر مردم تحمیل کند، یک حزب سیاسی هم نیست چون به دست گرفتن قدرت جزء اهداف آن نیست، یک کلیسا هم نیست چون در پی شمولیت است نه اینکه یک دین را بر دین دیگر مقدم بدارد. هیچ فعالیت بشری قابل ذکر هم انجام نمی دهد. هدف اعلام شده فراماسونری این است که افراد وابسته به خود را از افکار کهنه و قدیمی و همچنین عادات و سنتهای حاکم رها کند تا از طریق تکیه بر مجموعه ای از مراسم ها و سبمل ها به اکتشاف نور نائل شود.
هدف اصلی سازمان فراماسونری مبارزه با ادیان و مذاهب الهی و رواج و بی دینی و بی بند و باری و نهایتا سلطه بر جهان است. بر همین اساس به بی اعتبار جلوه دادن دینداران در میان مردم و جوامع مختلف به ایفای نقش می پردازند و مبارزه بی امانی را با دین و دینداری شروع کرده اند.
در اهداف اعلام شده فراماسونری آمده است که:
"حزب فراماسونری نباید به یک دولت، یا دو دولت اکتفا کند بلکه تمام دولتهای جهان را باید تحت خرقه کشید. و برای رسیدن به این هدف، نخستینلازم است دین و علمای دین را که یگانه دشمن ما هستند نابود کنیم."
"برادران عزیز، علمای دین می خواهند بر امورات دنیوی ما نیز چیره شوند، و این وظیفه ماست که تز آزادی مذهب را در اذهان بگنجانیم و بدین وسیله آنها را از دور علما پراکنده کنیم."
"باید دین را که یگانه بشریت است نابود کنیم زیرا دین است که باعث جنگها، جدالها، کشتارها و همه کشمکشها می شود."
"برادران عزیز، ما باید تا می توانیم قانون جعل کنیم، تا مجالی برای قوانین و دستورات دینی باقی نماند، زیرا آن حاکمیت و آقایی که علمای دین داشتند رو به زوال، بلکه فعلاً زایل شده است... و یگانه هدف ما این است که کار دین را یکسره کنیم".
"ماسونیسم حزبی است مخفی که تنها هدفش این است که بتواند ـ به وسیله نشر افکار خود ـ بر جهان چیره شود. آنان که افکار ما را قبول می کنند سبب راحتی ما می گردند."
"ماسونیسم یگانه حزبی است که با ادیان، عادات، و مقدسات دینی سخت مبارزه می کند."
"هدف ما این است که دولتهایی را بر پایه انکار خدا تأسیس کنیم."
"هدف ما این است که، جمهوریه لامذهب و جهانی برپا سازیم."
"به زودی دینداران و متدینین را اعدام خواهیم کرد، و بدین وسیله بر عقاید باطله پیروز خواهیم شد."
"هدف تنها این نیست که بر "متدینین" غالب شویم بلکه هدف ما نابود ساختن آنها است."
"نتیجه جنگی که بر ضد دین آغاز کرده ایم، جدایی دین از سیاست است."
"به زودی ماسونیسم جای ادیان را می گیرد و معابد آنها به محفلهای ماسونی تبدیل خواهد شد."
"تمام قوانین سیاسی، و اجتماعی را کنفرانسهای ماسونی وضع می کند."
و ـ چگونگی رواج و گسترش فراماسونری در جهان:
در آستانه انقلاب فرانسه، نزدیک به پانصد انجمن فراماسونری در فرانسه یافت می شد. آن گونه که گفته می شود بیش از نیمی از اعضای مجمع عمومی فرانسه در آستانه انقلاب، فراماسون بودند. اما نکته قابل توجه آن است که بیشتر فراماسون های فرانسه در آن مقطع جزو انقلابیون افراطی (جمهوری خواهان) نبودند و خواستار اصلاحات بدون انقلاب بودند. بدین سبب، بیشتر آنها پس از شدت گرفتن آتش انقلاب از فرانسه مهاجرت کردند و برخی از آنها هم قربانی انقلاب شدند (که می توان به مارا، دانتون میرابو و لافاییت، رهبران فراماسون انقلاب فرانسه اشاره کرد).
می توان گفت که فراماسون ها از اعضای طبقات یا گروههای حاشیه ای بودند که به پویایی و در مرکز توجه بودن احساس نیاز می کردند، یا افراد و گروههای هامشی طبقات مرکزی که به فعالیت در قالب مجموعه ای بزرگ تر علاقه داشتند و یا اعیان و اشرافی که می خواستند از قدرت فراماسونری در راه منافع شخصی یا منافع حکومت استبدادی استفاده کنند. شاید رواج فراماسونری در قرن هجدهم به دو علت اساسی زیر باشد: یکی رواج فلسفه های خردگرای ضدکلیسا و فئودال ستیز که البته این فلسفه ها هنوز انقلابی یا الحادی نشده بودند و تنها منافع طبقات متوسط رو به رشد و دیدگاههای تجاری مادی و سکولار آنها را دنبال می کردند، بدون آنکه به مادی و سکولار بودن خود تصریح کنند؛ زیرا هنوز برای این کار ضعیف بودند. اما علت دوم، ناهمگونی نشانه ها و نمادهای جنبش فراماسونری بود.
موضوعی که نقشی اساسی در افزایش توان جذب افراد از سطوح و طبقات مختلف داشت. فراماسونری نوعی دموکراسی بود که اعضای خود را از کلیه طبقات جذب می کرد، اما در عین حال ساختاری اشرافی داشت که پادشاه و نخبگان را دررأس هرم تشکیلاتی خود قرار می داد؛ از سوی دیگر لیبرال بود؛ زیرا به برادری و مساوات دعوت می کرد و اما در عین حال اجازه تعرض به قدرت حاکم یا دخالت در امور سیاسی را نمی داد واز این جهت محافظه کار بود. فراماسونری در این مرحله یک حرکت ایمانی و ربوبی بود، اما در درون آن تمامی نشانه های تفکر الحادی ـ که خدا را کنار می گذارد ـ وجود داشت.
از سوی دیگر در عین خردگرا بودن دارای نمادهای عرفانی بود و افکار جهانی و منطقه ای را نیز شامل می شد. شاید همین حالت اسفنجی باعث گردیده تا فراماسونری به این موفقیت درخشان دست یابد و یکی از مهم ترین نهادهای سکولاریزاسیون در جهان شود. فراماسونری برای محقق ساختن اهداف سکولاریستی خود از پوششهای مه آلود دینی بهره برداری می کند.
فراماسونری با محیط تمدنی، تاریخی و جغرافیایی خود تطابق پیدا می کند (و همان گونه که پیشتر اشاره شد هیچ نظام جهانی یکپارچه که بر فراماسون های همه زمانها و مکانها منطبق باشد، یافت نمی شود). فراماسونری در آلمان آلمانی، در انگلستان انگلیسی، و در فرانسه فرانسوی است. لذا با تغییر اروپا آن هم دستخوش تغییر شد و افزایش نیروی طبقه متوسط و بالا رفتن میانگین سکولاریسم و الحاد در اندیشه و تشکیلات سازمانی فراماسونری نیز تأثیر گذارد. بسیاری لژهای فراماسونری به ویژه در مناطق کاتولیک و ارتدوکس ماهیتی انقلابی پیدا کردند. و به ابزاری بزرگ برای جنگ با کلیسا و درخواست جدایی دین از حکومت تبدیل شدند. این در حالی بود که لژها و محافل فراماسونری کشورهایی که اکثریت پروتستان داشت، دارای بافت ربوبی و ماهیت معتدل بود.
در این ساختار و چارچوب جدید، موج دوم فراماسونری به وجود آمد که موضع الحادی آن صراحت و شفافیت بیشتری داشت و جانشین عقلانیت ربوبی شبه مادی شد که ظاهری اخلاقی ومعنوی داشت. فراماسونری به تدریج تمامی این آرایه ها و پوشش ها را کنار گذاشت و در چارچوبی کاملاً خردگرا و مادی قرار گرفت. در لژ بزرگ شرق فرانسه در سال 1877 مقرر گردید که تمامی بقایای ایمانی از اندیشه فراماسونری زدوده شود. انجمن های انقلابی مانند نورانی ها (یومیناتی) در باواریا و پیش از آن مارتینیست ها در فرانسه تشکیل شدند. انجمن های فراماسونری روسیه تزاری (ارتدوکس) در واقع هسته های انقلابی بودند. اغلب اعضای انقلاب دسامبر نیز فراماسون بودند.
به نظر می رسد فراماسونری دوم که جنبش الحادی و انقلابی بود، در مناطق کاتولیک و ارتدوکس گسترش یافت؛ یعنی مناطقی که کلیساهای قدرتمند داشت و این کلیساها در برابر فلسفه های خردگرای بورژوایی و جنبش کارگری ایستادگی می کردند. همچنین لژهای فراماسونری این مناطق مانند آمریکای لاتین، انقلابی، ضدکلیسا و مخالف روحانیت مسیحی بودند و در عوض با فلسفه ثبوتی که علم را تنها پایه ارزش و اخلاق می داند ارتباط مستقیم و روشن داشتند. بر این اساس پیشرفت اخلاقی تنها از طریق پیشرفت علمی امکان پذیر است و منفعت بشری (همه انسانها) همان نهضت علمی است (برای همین، بسیاری از هواداران پوزیتیویسم در فرانسه، روسیه و جهان سوم از اعضای لژهای فراماسونری بودند).
کلیسا نیز به نوبه خود آشکارا با جنبش فراماسونری دشمنی می کرد. با گذشت زمان، لژهای فراماسونری مورد توجه عناصر بورژوا و طبقه متوسط قرار گرفت و طولی نکشید که دیگر هیچ اندیشمندی به آنها نپیوست و اعضای طبقه اشراف کناره گیری کردند. با این همه، عضویت در لژهای فراماسونری (به طور کلی) به عناصر بورژوای میانه رو محدود و منحصر شد که در هیچ گونه ماجراجویی سیاسی شرکت نمی کردند و خواهان زندگی در جهانی سکولار و خردگرا بودند بی آنکه حاضر باشند با نتایج فلسفی ناشی از آن روبه رو شوند.
شاید راز مخالف بلشویک ها با گروههای فراماسونری و تحریم این گروهها از سوی آنان همین باشد. مخالفت هیتلر و موسولینی با گروههای فراماسونری و مجرم دانستن آنها نیز از این رو بود. بلشویک ها، فاشیست ها و نازیها رادیکال بودند؛ البته بلشویک ها رادیکال های خردگرای مادی، و فاشیست ها و نازی ها رادیکال های خردگریز مادی که سودای حاکمیت کامل بر دولت و مردم در سر داشتند؛ از این رو میانه روی و تساهل فراماسونری تهدیدی برای قدرت آنان به شمار می رفت. انجمن های فرانسوی تا حدودی مستقل و حتی محرمانه عمل می کنند و نماینده منافع گروهی با آداب و شعائر خاص هستند که حکومت های مطلقه سکولار و فراگیر، وجود چنین تشکیلاتی را در درون خود تحمل نمی کنند.
فراماسونری بدین سبب در کشورهای پروتستان رواج پیدا کرد؛ زیرا پروتستانیسم شکل سکولار شده مسیحیت کاتولیک بود. وانگهی میانگین های سکولاریزاسیون در این کشورها بالا بود. برای همین فراماسونری به سرعت در جزایر انگلستان گسترش یافت؛ چه کلیساهایی که بر کلیه ابعاد زندگی مردم تسلط داشته باشند در آنها یافت نمی شد و افزون بر آن طبقه حاکم نیز به صف فراماسون ها پیوسته بودند. با گسترش امپراتوری انگلستان، فراماسونری نیز گسترده تر شد و دامنه آن تا ایالات متحده، استرالیا، کانادا، مصر، فلسطین، هند و دیگر مستعمره ها یا کشورهای تحت حمایت کشیده شد. فراماسونری آهنگ آرام و مسالمت آمیز خود را در درون تشکیلات پروتستانی حفظ کرد.
اما تنها فراماسونری بریتانیا نبود که در مستعمره های آن انتشار یافت؛ زیرا جنگ امپریالیستی بر سر تقسیم جهان از طریق کشمکش میان لژها و انجمن های فراماسونری نیز انعکاس یافت؛ هر لژ فراماسونری در خدمت مصالح کشور خود بود؛ درست مانند رقابت و کشمکش میان مبلغان مسیحیت پروتستان و مسیحیت کاتولیک که هر یکنماینده منافع کشور خود بودند. به نظر می رسد برخی از شخصیت های مهم جهان عرب تصمیم گرفتند از این درگیری ها بهره برداری کنند؛ به ویژه آنکه اعضای این انجمن ها، خارجی هایی بودند که حقوق و امتیازات منحصر به فرد داشتند.
بدین ترتیب هواداران داخلی با هدف به خدمت گرفتن آنها در راه اهدافشان در این گونه انجمن ها شرکت می جستند و حتی از مزایا و امتیازاتی که بدانان داده می شد، استفاده می کردند. از این میان می توان به سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و امیر عبدالقادر جزایری اشاره نمود. شاید این شخصیت های دینی و ملی راه امثال ماتزینی و گاریبالدی و تمامی کسانی را پیش گرفتند که از هر ساختار تشکیلاتی موجود استفاده می کردند.
البته باید توجه داشت که سید جمال الدین بسیار سریع به حقیقت فراماسونری پی برد و پایه های سکولار آن را که با گفتمان دینی پنهان گشته بود کشف کرد و این اندیشه ها را در کتاب "الرد علی الدهریین" پاسخ داد. اما درباره جزئیات رابطه عبدالقادر جزایری با فراماسونری اطلاعات دقیقی در دست نیست. اگرچه وی برای ایجاد ساختارهای تشکیلاتی جنبش خود براساس تشکیلات فراماسونری کوششهایی کرد.
یکی از پسران محمدعلی پاشا که چشمی به حکومت مصر داشت نیز به جنبش فراماسونری پیوست و استاد اعظم لژ بزرگ شرق مصر شد و برخی از اعضای خانواده سلطنتی نیز بدو پیوستند. شخصیتهای دیگری ماند سعد زغلول و یوسف وهبی نیز فراماسون شدند. البته ارتباط چنین افرادی با فراماسونری بسیار ضعیف بود و تنها نام آنها در فهرست اعضا می آمد یا در جلساتی شرکت می کردند که به افتخار آنان بر پا می شد بدون آنکه مفاهیم فلسفی برخاسته از اندیشه فراماسونری را درک نمایند. جنبش فراماسونری در مصر و کشورهایی نظیر آن رو به ضعف نهاد و تنها خارجیان به صف اعضای آن می پیوستند.
در اینجا اشاره به دو قضیه مهم ضروری است: یکی نفوذ سیاسی و اقتصادی فراماسونری و دیگری محرمانه بودن تشکیلات آن که این دو عنصر کاملاً با هم رابطه دارند. جنبش های فراماسونری عمدتا در کشورهای غرب پیشرفته ای متمرکز شدند که در آنها حکومتهای مرکزی قوی، کلیه حرکات و جنبشهای سیاسی را زیر نظر داشتند تا بتوانند زمام امور را به دست بگیرند. در واقع تصور وجود جنبشهایی چنین قدرتمند و فعال که تابع چارچوبی تعیین شده از سوی چنین دولتهای مستبد و خردگرایی نباشند، امکان پذیر نیست؛ چه فرآیند پیش بینی و برنامه ریزی به چنین تسلط و شناختی نیازمند است.
لژهای فراماسونری نیز تابع این قانون کلی بوده اند و نمی توان آنها را از این قاعده مستثنی کرد. اما به هر حال این مسأله نمی تواند مانع نفوذ برخی عناصر ماجراجو در این لژها و استفاده از آنها در عملیات تروریستی و جنایی باشد. این دقیقا همان کاری است که باندهای مافیا به کمک بازوهای اجرایی خود در ایالات متحده انجام می دهند. آنها وکلای بزرگ را به خدمت می گیرند، قضاوت را می خرند و افسران پلیس را جذب می کنند؛ یعنی از دستگاهی که برای مبارزه با آنان و نابودی آنها ایجاد شده، برای اهداف جنایتکارانه خود بهره می گیرند. با این همه نمی توان گفت که توطئه ای مافیایی برای تسلط بر جهان وجود دارد.
گروههای فراماسونری نیز وقتی به نیروی فشار (لابی) تبدیل شوند فرق چندانی با دیگر مراکز فشار درون نظام سیاسی و اقتصادی ندارند و اگر در کشوری فعالیت آنها شکل توطئه یا جنایت به خود بگیرد. نمی توان آن را به همه جهان تسری داد.
گفته می شود که در ایالات متحده گروههای فشار آزاد هستند. لژهای فراماسونری نیز یکی از این گروههای درون نظام را تشکیل می دهند؛ انتظاری جز این نیز از آنان نمی رود و این "قانون بازی" است. در چنین ساختاری دیگر سخن گفتن از توطئه مخفی یا آشکار امکان پذیر نیست. از نظر تئوری نیز می توانگفت که لژهای فراماسونری با توجه به ضعف دولتهای مرکزی کشورهای جهان سوم می توانستند فشارهای بسیاری در این کشورها ایجاد کنند. اما با توجه به اطلاعات فراوانی که در دست است، هیچ دولتی در جهان سوم به دست لابی فراماسونری نیفتاده است، آنچه مشاهده شده این است که بین برخی لژهای فراماسونری و باندهای مافیا در ایتالیا (جهان اول) ائتلافی در حال شکل گیری است که به تدریج برخی مؤسسات مالی قانونی را زیر پوشش خود می گیرد تا فعالیت غیرقانونی خود را در پس آن ادامه دهد.
فراماسونری در کشوری مانند ترکیه نیز نقشی توطئه گرانه دارد؛ به این ترتیب که بقایای یهودیان دونمه فعالیتهایشان را از طریق لژهای فراماسونری انجام می دهند و در واقع این لژها جزء جدایی ناپذیر و حتی ستون فقرات نهاد سکولار آن کشور است. گفته می شود که فراماسونری در پادشاهی اردن هاشمی نیز نقش متمایزی دارد.
پلیس انگلستان و بسیاری از کسانی که در نهادها و دستگاه های امنیتی و قضایی کار می کنند و نیز برخی از نخبگان حاکم، عضو لژهای فراماسونری هستند. دولت انگلستان از اعضای پلیس که به این لژها وابسته بودند خواست که وابستگی خود را اظهار کنند؛ زیرا آنها قوانین و اقدامات اداری را به نفع خود و دوستانشان اجرا می کردند.
ز ـ تشکیلات فراماسونری:
علی رغم یکپارچگی ظاهری، از نظر شیوه فعالیت و تعداد مراکز و انجمنها دارای تنوع زیادی است، به طوری که تعداد ظرفیت ها و آیین های فراماسونری بالغ بر یکصد می باشد.
به طور کلی در سطح جهان یک قدرت فراماسونری مرکزی وجود ندارد و ترکیب آن از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. برای مثال در آمریکا یا کانادا هیچ قدرت مرکزی فراماسونری دیده نمی شود؛ زیرا تشکیلات فدرالی این دو کشور برترکیب جنبش فراماسونری نیز بازتاب داشته است. در حالی که در انگلستان و فرانسه وضعیت تفاوت دارد و به خاطر وجود یک دولت مرکزی قوی، لژ مرکزی قدرتمندی نیز در این کشورها وجود دارد.
در سازمان فراماسونری حوزه هایی به نام لژ وجود دارد که همه لژها از یک کمیته مرکزی دستور می گیرند. این لژها که به آن کارگاه نیز می گویند محل اجتماع فراماسونها و تشکیل جلسات آنهاست. لژها یا کارگاههایی که در یک کشور پراکنده اند در اطراف یک یا چند مرکز اداری مجتمع می شوند و آن مراکز منافع عمومی لژ را حفظ می کنند و امور لژها را انتظام می دهند و در قبال مقامات انتظامی نمایندگی آنها را به منظور تضمین انتظام و امنیت عمومی عهده دار می شوند. مرکز مزبور به نام "لژ بزرگ"، "لژ مادر"، "لژ گراند اورنیت" (Grand Orinet) (شرق اعظم)، "شورای عالی" (Supreme Conseil)، خوانده می شوند. به شورای عالی به ویژه به هیأتهای مدیره ماسونری "طریقت اکوسه" (Ecossais) در درجه سی و سه اطلاق می شود.
لژ بزرگ به هیأتهای مدیره ماسونهایی اطلاق می شود که آیین (ریت) انگلیسی را در سه درجه اجرا می نمایند. "گراند اورنیت" (شرق اعظم) هیأتهای مدیره ای است که چندین آیین را به موازات هم اداره می کنند. غالبا مراکز فرعی دیگری هم هست که به نام "لژ بزرگ ایالتی" انجام وظیفه می کنند.
فراماسونها از لحاظ فعالیتهای علنی در یک حزب و یا جمعیت معین متشکل نیستند بلکه در تمام احزاب و جمعیتها و سازمانهای مختلف از چپ و راست و... پراکنده و دارای نفوذ می باشند... (همچنین) تشکیلات اصلی و سری فراماسونری از لحاظ شکل و نحوه عمل و انطباق بیشتر به یک سازمان جاسوسی شباهت دارد تا به یک تشکیلات سیاسی و اجتماعی. همچنین در تشکیلات این گروه اگرچه گاه در بعضی کشورها جلسات به ظاهر علنی دیده می شود ولی به نحو بسیار جدی در اختفاء کامل و ظلمت اسرارآمیز به سر می برد، در مواردی هم کهتشکیلات علنی از آنها دیده می شود، معمولاً تشکیلات مذکور به منزله سرپوشی بر سازمان سری اصلی است.
در سازمان فراماسونری حدود 33 درجه و پایه براساس سلسله مراتب تشکیلاتی آن وجود دارد که اعضا براساس آن درجه بندی شده و آخرین مقام استادی لژ می باشد و کسی که به آن مقام نرسد، درجه استاد اعظم در لژهای سازمان را پیدا نمی کند. "درجات اصلی فراماسونری سه درجه است: شاگردی ـ یاری ـ استادی. بالاتر از این درجات، مقامات و مراتب بسیار دیگری هست که برحسب هر کشور یا حتی بر حسب هر ناحیه با هم فرق دارند.
صورت عناوین درجات به نام ریت (Rite) خوانده می شود ولی ریتها (آیینها) براساس همان درجه اول پایه گذاری شده است درجات عالی فراماسونری در فلسطین اشغالی و توسط استادان تدریس می شود و فراماسونها در کلاس درس درجات عالی که در اسرائیل تشکیل می شود و فقط رؤسای ماسونها در آن شرکت دارند، حقیقت و ماهیت فراماسونری را برای استادان اعظم و کسانی که در آن شرکت نموده اند، بیان می دارند و کسانی نیز در این کلاسها راه می یابند که از بوته امتحان پیروز بیرون آمده باشند.
در این سازمان دستورها براساس سلسله مراتب حاکم بر بافت درونی آن تعیین و اجرا می گردد و صاحبان درجات پایین حق دخالت در اعمال و کارهای آنان که در درجات بالاتر و مافوق هستند را ندارند و این از اصولی است که از ابتدا به تازه واردین تلقین می شود که پیوسته موظف هستند مجری فرامین و نظرات مافوق باشند و حق هیچ گونه گله و اعتراضی را مطلقا نخواهند داشت و بدون چون و چرا باید در اختیار اهداف و برنامه های معین شده گام بردارند. براین اساس "مقررات ورود به این آیین طوری است که اراده تازه واردین از آنها گرفته می شود چون آلت بلااراده ای در دست ماسونهای اعظم درمی آید و مجبور است طبق فرامین و دستوراترفتار نمایند و راه برگشت هم ندارد."
مطالبی که درباره ماهیت و تشکیلات امروزی فراماسونری بیان می شود حاکی از نفوذ این جریان سیاسی جدید در تار و پود دستگاه هیأت حاکمه بسیاری از کشورهای جهان است. از جمله اینکه:
سازمان جهانی فراماسونری یکی از بزرگترین تأسیسات سری و سیاسی در جهان است که قدمت و قدرت آن در مقایسه با سازمانهای مشابه، فزونی چشمگیر را داراست. از شگفتی سازمان مزبور اینکه از زمان تأسیس تاکنون در شرایط گوناگون سیاسی، اجتماعی و تاریخ، در جوامع بشری نفوذ کرده و توانسته با تشکیل جلسات محرمانه، در نهادها و تأسیسات مختلف رخنه و حتی اثری ژرف در تشکیلات نظامی کشورها باقی گذارد!
سازمان جهانی فراماسونری سعی دارد که تشکیلات خود را در انظار مردم مخفی دارد، و با برخورداری از چنین روشی است که فراماسونری در جوامع مختلف... احزاب و باشگاه هایی را به صورت علنی در شکلهای مختلف سازمان داده و گروه بسیاری را به عضویت پذیرفته است.
سازمان فراماسونری جهان سعی دارد "افراد ماسونی" خود را در اقصی نقاط عالم مخفیانه یاری کند و در پستهای حساس کشورها بگمارد تا در مواقع مقتضی از وجود آنان در راه تحقق بخشیدن هدفهای سازمان سود جویند.
فراماسونری یک تشکیلات مخفی است که در سطح جهانی و با عمق دامنه بسیار وسیعی در بسیاری مسائل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دخالت و اعمال نظر می نماید و در بسیاری از رویدادهای عمده تاریخ نقش مؤثری داشته و دارد.
فراماسونها معمولاً اعضای خود را از بین افراد سرشناس و ذی نفوذ جوامع انتخاب کرده و با تمهیدات و تدابیر خاصی آنان را وارد جرگه می نمایند و با استفاده از انواع وسایل از تطمیع و تهدید گرفته تا محاصره ذهنی و انجام مراسم خاص، از افراد معمولی، اشخاصی سرسپرده و مطیع به وجودمی آورند تا از هر گونه منطق و استدلال شخصی و مستقل نهی شده و همه روابط عاطفی و اخلاقی و خانوادگی را نفی نموده و تنها در اختیار کامل این سازمان قرار گیرند و با اطاعت محض، در جهت منافع آنان گام بردارند.
طبیعی است که در چنین تشکیلات مخفی، حفظ اسرار از اهم وظایف است و به کار بردن رموز و اشارات و نشانه ها و علامات از وسایل ضروری می باشد.
این تشکیلات اسرارآمیز در بسیاری از کشورهای جهان مخفیانه و پنهانی فعالیت می کند... صاحبان این تشکیلات همچنین به صورت اسرارآمیز کارهای خود را انجام می دهند. آنها اغیار و افراد غیرماسون را به درون لژهای خود نمی پذیرند و به کسی که ماسون (عضو فراماسونری) نباشد بیگانه می گویند.... ماسون ها به گفته ها، انتقادها و حتی ناسزاهای مخالفان و بیگانگان پاسخ نمی گویند و با سکوت مطلق نیتها و هدفهای خویش را پیش می برند. نویسندگان و گویندگان مخالف را با عواملی که دارند می کشند یا از جامعه طرد کرده و نمی گذارند صاحب شغل و مقام و عنوان شوند.
"ماسونیسم (فراماسونری) حزبی است مخفی که فقط به منظور ریشه کن ساختن ادیان، اخلاق، و دولتها بر حساب یهود، تأسیس شده است.
ژنرال جواد رفعت اتلخان در کتاب اسرار الماسونیه در تعریف فراماسونری می گوید:
"ماسونیسم حزبی است مخفی، که تاکنون بندها و مقرراتش در هیچ کتابی نوشته نشده است".
البته برخی لژهای فراماسونری لژهای فراماسونری موجودیت، اهداف یا عملکرد خود را مخفی نمی کنند و حتی زمانی که در سال 1798 قانون منع فعالیت جمعیت ها و گروههای سری در انگلستان صادر شد، محافل فراماسونری از آن مستثنی شدند. هر پژوهشگری می تواند آرشیو لژ بزرگ شرق فرانسه را مطالعه کند. همچنین بسیاری از لژهای فراماسونری صورتجلسه اجتماعات خود را بهدولتهای متبوعشان ارائه می دهند.
اما با این همه برخی از لژهای فراماسونری به خاطر هراس از دولتهایی که این لژها نقش انقلابی را در کشور تحت حاکمیتشان بازی می کنند، ناگزیر به پنهان کردن نام اعضای خود هستند. در اینجا باید اضافه کنیم که لژهای فراماسونری مصر به علت آن که زیر بار بازرسی وزارت امور اجتماعی این کشور نرفتند، تعطیل شدند؛ زیرا آنها این بازرسی را با محرمانه بودن تشکیلات و آداب خاص خود مغایرت می دانستند.
درباره سری بودن لژها باید گفت این امر هم پیچیدگی خاص خود را داراست. در گروههای مخفی فراماسونری آداب و حتی برخی نمادها محرمانه است و هر کس به آنها می پیوندد باید قسم یاد کند که آنها را برملا ننماید (البته این میراث قرون وسطی است).
1ـ شرایط عضویت در فراماسونری:
گروههای فراماسونری عضویت هیچ کس را به طور مستقیم نمی پذیرند، بلکه عضوگیری آنها با سفارش یکی از اعضای اصلی صورت می گیرد. در این زمینه جنبش فراماسونری تفاوت چندانی با دیگر نهادها و باشگاه های خصوص ندارد. لژهای فراماسونری برخی از آداب خود را تا زمانی که وفاداری اعضای جدید به آنان ثابت نشده باشد، از آنها مخفی می کنند. به جز این هیچ چیز محرمانه دیگری وجود ندارد؛ زیرا لژهای فراماسونری با توافق دولتها تشکیل می شود و تمام اجتماعات آنها از پیش به اطلاع آنان می رسد. همچنین اعضای لژها در بیشتر مواقع برای حکومتها شناخته شده هستند.
یکی از شرایط عضویت در فراماسونری عدم اعتقاد و پایبندی آنها به دین است. در مذاکرات کنفرانس ماسونی فرانسوی در سال 1897 آمده است:
"افراد این حزب نباید به هیچ دینی معتقد باشند."
شرایط دیگری که کنفرانسهای محافل ماسونیبرای عضویت افراد در فراماسونری در نظر گرفته اند عبارتند از:
"مانعی ندارد افراد این حزب کارمند دولت، یا وکیل مجلس، یا رئیس جمهوری بشوند، به شرط آنکه بدون مشورت با "مجلس ماسونی" کاری انجام نداده، و از هدف خویش دور نشوند."
"یک فرد ماسونی ممکن است وطن پرست شود ولی به شرط آنکه قبل از هر چیز، پایبند مقررات حزب ماسونی باشد".
"هرگاه یک فرد ماسونیسم زمامدار مملکتی بشود، بقیه افراد حزب را هم باید با خود شرکت داده و آنها را هم به مقامات عالیه برساند."
"باید به فراماسونرهای عضو پارلمان یادآوری شود که آنها قبل از اینکه عضو پارلمان باشند فراماسون هستند."
"هرگاه یکی از برادران ما در زندگی دنیوی موضعی مخالف با ارزشهای فراماسونری را در پیش می گیرد معمولاً اقداماتی در مورد وی به اجرا درمی آید و حتی به کمیته "برادری" سپرده می شود. به همین دلیل مجلس برادری باید وجوب نظم و انضباط را به اعضای پارلمان تذکر دهد."
"هر شخص فراماسون موظف است که به فعالیت سیاسی یا مبارزه و فعالیت شخصی اش را تحت امر فراماسونری انجام دهد. باید ارتباط محکم خود را با تشکیلات حفظ کرده و گزارش فعالیت خود را ارائه دهد."
به رغم آنچه گذشت، باید اشاره کنیم که نمونه و الگوی تفسیری ما بسیاری از حوادث و وقایع را ناگفته گذاشته و به تفسیر آنها نپرداخته است. برای مثال، گفته می شود که تعداد زیادی از رؤسای جمهور ایالات متحده (از جمله جورج واشنگتن) فراماسون بود. همچنان که بسیاری از رهبران انقلاب فرانسه (همانگونه که اشاره شد) فراماسون بودند. در حقیقت بسیاری از شخصیت های مهم کشورهای غربی (در اردوگاه سرمایه داری) یا دولتهای شرقی (در اردوگاه کمونیسم) عضو لژهای فراماسونری بودند، اماعضویت آنها مخفی مانده است.
2ـ شیوه های کاری و شگردهای فراماسونری:
یکی از شیوه های کاری فراماسونری جذب و جلب جوانان و خردسالان به آراء و اندیشه های خود است. در تعالیم ماسونی های آزاد آمده است:
"بزرگان و سالخورده ها را کنار گذارید و نسل جوان را دریابید. سعی کنید جوانان و خردسالان را به مجالس خود جلب کنید تا تعالیم حزب را در کودکی بیاموزند".
"انطباعات دوران کودکی، هرگز فراموش نمی شود، و ما باید افکار خود را در آن دوران به افراد تزریق نماییم، و آنها را دور از دین تربیت کنیم".
"برای آنکه بتوانیم، تشکیلات خانواده را به هم بزنیم، لازم است به اصول اخلاقی لگد زده یک نسل کاملاً بی دین، بی ناموس و بی اخلاق تربیت کنیم. البته این کار در نظر اول مشکل به نظر می رسد، ولی چون میل به شهوات و لاابالیگری، فطری و طبیعی بشر است از این جهت شاید چندان هم مشکل نباشد".
"این گونه افراد را باید به وسیله رتبه های حزب، فریب داده و آنها را به ناهمواریهای زندگی آشنا سازیم، تا از بار حزب شانه خالی نکنند".
"و بر شما باد که آنها را از تشکیل خانواده بازدارید وگرنه همه نقشه ها نقش بر آب خواهد شد".
"طبیعت انسان میل زیادی به محرمات و شهوت رانی دارد. این وظیفه ماست که درجه حرارت شهوت را بالا ببریم، تا یک مرتبه آتش گرفته و به تمام مقدسات خود کافر گردد".
"تنها از این راه می توان افراد را برای ورود به حزب آماده کرد".
"زمینه برای انقلاب مارکس آماده است، فقط باید با "کارگران" همصدا شده و اعلام انقلاب کنیم... و حتما این انقلاب پیروز خواهد شد، زیرا ما "قوه مبتکره" اجتماع و "کارگران"، قوه مادی اجتماع می باشند، وقتی این دو قوه با هم جمع بشوند،اضطراب و انقلاب بزرگی به وجود خواهد آمد".
3ـ تعداد اعضای فراماسونری:
اکنون تعداد فراماسون های جهان به حدود 59 میلیون نفر می رسد که چهار میلیون آنها در ایالات متحده و یک میلیون در انگلستان به سر می برند. اگر تعداد فراماسون های کانادا، استرالیا، نیوزلند و آفریقای جنوبی را نیز بدانان بیفزاییم، درخواهیم یافت که فراماسونری اساسا در کشورهای پروتستان به ویژه آنهایی که وطن گزینی (مهاجرنشین) هستند انتشار یافته است و این امری طبیعی است؛ چرا که اساس فراماسونری در محیط پروتستانی پی ریخته شد؛ درست مانند بسیاری دیگر از جنبشهای سیاسی و فکری معاصر مثل صهیونیسم، سکولاریسم و نازیسم.
اخیرا تعداد فراماسون های جهان به شکل قابل ملاحظه ای کاهش یافته است (و لذا ارقامی که بدان اشاره شد نمی تواند چندان دقیق باشد و حتی در برخی منابع آمده است که تعداد آنان از سه میلیون نفر تجاوز نمی کند).
نکته قابل ملاحظه ای که باید در خصوص سازمان فراماسونری توجه داشت این است که این سازمان بخشی از تشکیلات تمدنی غرب است که با ظهور اولین نشانه های پدیده عظیم سکولاریسم آغاز شد و یکی از نمودهای آن بود.
"فراماسونری اول" (فراماسونری دوران سلطنت های مطلقه و استبدادی) نشانگر مراحل اولیه سکولاریسم است، همانگونه که فراماسونری دوم بیانگر افزایش میانگین های سکولاریزاسیون است. همچنین می توان گفت که با تحقق اهداف انقلاب سکولاریستی در بیشتر کشورهای جهان غرب، فراماسونری نقش انقلابی خود را به عنوان یکی از نهادهای سکولاریزاسیون از دست داد و مفهومی دیگر یافت.
لژهای فراماسونری عملاً به باشگاههایی تبدیل شدند که افرادی با منافع مشترک در آنها گردهممی آیند و چارچوبی را تشکیل می دهند که در داخل آن خدماتی به اعضای آنها ارائه می شود؛ درست مانند بسیاری از نهادهای جوامع غربی که پیشرفته و مدرن محسوب می شوند. می توان نام این نوع فراماسونری را "فراماسونری سوم" نهاد.
اما در ایالات متحده آمریکا، لژهایی شکل گرفت که جنبه رفاهی اجتماعی داشت و اگرچه بسیاری از اعضای آن فراماسون بودند، اما جایگاهی قانونی در تشکیلات فراماسونری نداشت. از جمله این لژها می توان به لژ "طریقت کهن عربی برای اشراف حرم" که به آنها "حرَمی ها" نیز گفته می شود و نیز لژ "طریقت عرفانی پیامبران نقاب دار مملکت جادو شده" اشاره کرد. برخی از لژها به تدریج شروع به جذب برخی بانوان کردند و لژهای جوانان و دوشیزگان نیز تشکیل شد. لژهای فراماسونری انگلستان به اعضای خود اجازه پیوستن به هیچ کدام از لژهای رفاهی را ندادند و آن را نوعی ابتذال برشمردند. به این نوع فراماسونری بازاری یا فراماسونری آمریکایی یا فراماسونری عصر مصرف گرایی و پست مدرنیسم "فراماسونری چهارم" گفته می شود.
ح ـ رابطه فراماسونری، با دین و اخلاق:
فراماسونری جنبشی است که به معنی دقیق کلمه ربطه ای با دین ندارد و هرچند گفته می شود که صرفا یک جنبش اخلاقی و برادرانه است. فراماسونری نه یک مذهب است، نه جایگزین مذهب. او از اعضای خود مطالبه ایمان نمی کند؛ در معابد آن، حضور هیچ گونه خدایی پذیرفته نیست. سرپرست سابق یک صومعه کاتولیک که به عضویت فراماسونری درآمد اظهار داشته است:
"در رفتار ماسونها، به نظر وی، عالمی شبیه به عالَم صومعه می توان دید که جز "سرود" چیزی کم ندارد." سکوت، شنود، شکیبایی، انجام مناسک، از جمله فضایل اخلاقی هستند که ماسون ملحد و کشیش کاتولیک به طور یکسان به آنها می پردازد.
دین به معنی رابطه با خالق، شکل ایمان به او و پرستش او را به خود می گیرد، در حالی که اخلاق یک نظام فکری است که رابطه انسان با انسان را تنظیم می کند نه رابطه انسان با خدا را. هم از این رو فراماسونری با بعدی از وجود انسان سر و کار دارد که با آنچه با دین ارتباط پیدا می کند، متفاوت است. اما به هر حال هر دو تعریف فوق از اخلاق و دین نارساست. دین ایمان انسان به خدا (ی مطلق و غایب) است؛ آن هم به عنوان عقیده ای که خود را در سلوک و رفتار و نیز رابطه انسان با انسان نشان می دهد. دین نه تنها عبادات، که معاملات را نیز در برمی گیرد. اخلاق هم صرفا یک سلسله قواعد و قوانین خارجی که چگونگی رفتار انسان را با بردار همنوعش را تعیین کند نیست بلکه مجموعه ای از مقررات مبتنی بر جهان بینی انسان است. از همین رو بین دین و اخلاق و نیز بین فراماسونری و دین ارتباط و تداخل وجود دارد.
اساسنامه (قانون اساسی) فراماسونری که به موجب درخواست "دوک فیلیپ دو وارتون" (duc Philip de Wharton) استاد بزرگ لژ بزرگ لندن در سال 1723 میلادی توسط "اندرسون" (Anderson) و "دزاگولیه" (Desaguliers) نوشته شد عملاً دین و مذهب کنار گذاشته شده است و طی فرمان "دوک فیلیپ دو وارتون" این اساسنانه در کلیه لژهای خصوصی تحت فرماندهی او مورد پذیرش قرار گرفت. درخواست "دوک دو وارتون" چنین آغاز می شد:
"بدین وسیله فرمان می دهیم که این اساسنامه در کلیه لژهای خصوصی تحت فرماندهی، مورد پذیرش قرار گیرند و به عنوان تنها اساسنامه از سوی ماسونهای پذیرفته شده و صادق ما مقبول افتند و در آموزش برادران جدید ما به کار گرفته شوند..."
این اساسنامه به عنوان "اساسنامه آندرسون" (Constitutions dAnderson) شناخته شد که مأخوذ است از نام کشیش و نسب شناس اسکاتلندی "جیمز آندرسون" که تدوین سند به عهده وی واگذارشده بود. اما چند تن از برادران (فرماسونها) آندرسون را در تلاشش یاری رساندند که در شمار آنها یک متفکر روشن بین قرار داشت به نام "جان تئوفیلوس دزاگولیه" (John Theophilus Pesagu Liers) که بی گمان نگارنده اصلی هم او بود.
اساسنامه فوق در آغاز بخشهایی از "تکالیف قدیمی"، نظیر دست نوشته های "بایگانی یورگ" (La Charte dYork) مربوط به سال 960 میلادی و بخشهای دیگری به نامهای "کوک" (Cooke) و "رژیوس" (Reguis) که در قرون چهاردهم و پانزدهم علنی شده بودند، گردآوری و تدوین کرد. این مجموعه همزمان از راز و رمزهای مذهبی گذشته و نقاط قوت فلسفه روشنگر قرن هجدهم الهام می گرفت. طبق اصول و قواعد آن که "سرخطها" (Landmarks) خوانده می شد، اعضاء موظف به پیروی از نکات ذیل بودند:
ـ اعتقاد به خدا که معمار بزرگ جهان است؛
ـ جایگزین کردن ابزار ساختمان سازان با واژه های فلسفی و اخلاقی؛
ـ سوگند حفظ اسرار؛
ـ مراعات علائم شناسایی (واژه ها، حرکات، لمس و مصافحه)
ـ مدارا با کلیه مذاهب اما جلوگیری از ورود ملحدان، زنان، بردگان و نوکران به لژها؛
ـ ابراز وفاداری به مقام سلطنت؛
ـ برگزاری مراسم آموزش کارآموزان و آشنا کردن با اطلاعات نمادین: امری که با ایجاد درجات کارآموزان و یاران همسنگر ارتباط دارد.
پس از انتشار در اساسنامه (قانون اساسی) فراماسونری که به موجب درخواست "دوک فیلیپ دو وارتون" (duc Philip de Wharton) استاد بزرگ لژ بزرگ لندن در سال 1723 میلادی پس از انتشار این اساسنامه، فریاد از مجامع دینی به ویژه در انگلستان برخاست و رؤسای مذهبی اشاره اندرسن را به "دینی که همه مردم بر آن اتفاق داشته باشند، طرحی برای دور افکندن مسیحیت تلقی کردند و هدف اصلیفراماسونری را نابود ساختن تعلیمات دینی دانستند." در قسمتی از قوانین ماسونی آمده است:
"بنّایان در روزگار باستان، دین و کیش کشور و ملت را هرچه بود، گردن می نهادند، ولی اکنون نیک بختی را در این یافتند که دین و کیشی را گردن نهند که تمام مردم بر آن اتفاق داشته باشند و آراء و عقاید خاص خود را کنار نهاده ترک گویند..."
در جای دیگر نیز بیان می شود:
"بنّای آزاد به حکم صنعتی که داراست مُلْزَم به این است که پیرو قانون اخلاق باشد و هر گاه تا پایان قرن هیجدهم همه لژهای فراماسونری این قانون اساسی را پذیرفتند و متن و ترجمه آن را چاپ کرده و انتشار دادند. طرز تحریر این کتاب به اندازه ای با موضوع آن و با ذوق آن روزگار سازگار بود که تشکیلات و اتحادیه های رقیب فراماسونری بدون ملاحظه آن را تقلید و از آن استنساخ می کردند.
در قانون اساسی ماسونی فرانسه، آلمان، ایرلند و آمریکا نیز که به ترتیب در سالهای 1730، 1734، 1741 و 1745 میلادی منتشر گردید بر ردّ عقاید دینی تصریح شده است. این قانون نامه دارای دو بخش است که بخش اول آن به سابقه تاریخی فراماسونری و تکالیف اعضاء مربوط می شود و بخش دوم به ردّ عقاید دینی و جایگزین کردن مذهب اخلاقی به جای آن اختصاص دارد. در بخش نخستین قانون اساسی فراماسونری که حضرت آدم(ع) را بنیانگذار فراماسونری در جهان می داند، آمده است:
"آدم جدّ اعلای ما مانند "معمار بزرگ عالم" علوم عقلی را می دانسته و به ویژه علم هندسه نقش سینه وی بوده است، زیرا پس از "گناه آدم" اصول این علم در قلوب اخلاف وی دیده می شود."
سپس می افزاید:
"... این علم از آدم ابوالبشر به پسرانش مخصوصا به قابیل و شیست (شبث) رسید. شیت پسر سوم آدم شهر خنوج را به اسم پسرش بنا کرد. ظاهرا هابیل فرصت تکمیل معلومات را نیافت و سوابق بنّایی وی درخشان نبود، در صورتی که قابیلیک شهر ساخت و ماسونی عالیمقدار بود. سپس پیامبران و ملت اسرائیل و شاه آنان، سلیمان نبی ماسونی را توسعه دادند."
بنابراین فراماسونری که ظاهرا به عنوان یک آیین ربانی فعالیت خود را آغاز کرد؛ در واقع یک نظام فکری است که تنها بر عقل (مادی) تکیه دارد، نه بر عقل و غیب با هم. از این رو این تشکیلات معتقد است که رابطه انسان را با خالق، طبیعت و راههای شناخت تعیین می کند. این جنبش در ظاهر پیروان خود را با راههای نجات و رستگاری آشنا می کند و به آنها رفتار برتر را آموزش می دهد و آنان را به پشتوانه فلسفی اخلاق مجهز می کند. در بخش دوم کتاب ماسونی، رندانه و محتاطانه و در عین حال جسورانه از خدا و دین سخن به میان آمده است.
"یک "ماسون" به علت حرفه اش مجبور به اطاعت از قوانین اخلاقی می باشد و هر گاه مفهوم صحیح حرفه را درک کرده باشد، هرگز یک ملحد تهی مغز یا یک بی مذهب افسار گسیخته نمی شود، با آنکه سابقا ماسونها اجبار داشتند در هر کشوری که هستند وابسته به مذهب محلی باشند، اما اکنون بجاست که در انتخاب عقیده شخصی آزاد گذاشته شوند و فقط مذهبی را قبول کنند که مورد قبول تمام افراد بشر است."
بدین ترتیب قانون نامه ماسونی "مذاهب" و "فرقه های دینی" را رها کرده و فراماسونری جدید را از حیث نداشتن مذهب آزاد گذاشت و "رفاقت" و "کانون اتحاد" را جایگزین "اتحاد مذهبی" نمود:
"فراموشخانه جدید از وحی و الهام و از اصول مذهبی دفاع نمی کند و اخلاقی که ترویج می نماید اجتماعی است و تباینی را که بین عالَم ارضی و عالَم فوق الطبیعه بوده از بین می برد و دیندار و مقدس را کسی می داند که حقیقت را به طور صحیح درک کرده باشد و بالاخره به جای یک "مذهب روحانی" یک "مذهب عقلی" را پیشنهاد و ترویج می کند. این فراماسونری اماکن دینی را خراب نمی کند، ولی به وسیله ترقی دادن افکار و اذهان به سوی خود، مهیایجانشینی آنها می شود."
از این رو فراماسونری با کلیه ادیان اعم از مسیحیت کاتولیک و پروتستان و یهودیت ارتدوکس که وارث یهودیت حاخامی است برخورد خواهد داشت. در بین این ادیان، مسیحیت کاتولیک بیشترین دشمنی را با فراماسونری دارد. در سال 1783 پاپ کلمنت دوازدهم اعلام کرد که "فراماسونری، دینی شرک آمیز و غیرمقدس است، (به اعتقاد ما نیز این توصیف کاملاً دقیق است). پاپ همچنین اعلام کرد که کاتولیک ها حق پیوستن به این جنبش را ندارد. زیرا بسیاری از پایه گذاران لژهای فراماسونری که اعضای طبقه متوسط به آنان می پیوستند مخالف کلیسای کاتولیک بودند. حتی بعدها اعضای "گراند اوریان" فرانسه در سال 1885 میلادی اعلام کردند:
"بنّایان آزاد، بایستی به قصد انهدام کاتولیک ها و محو کلی آنها اقدام کنند."
البته این وضعیت در همه کشورها یکسان نبوده و فراماسونها تنها با مذهب کاتولیک هم دشمنی نورزیده اند، بلکه تمام ادیان و مذاهب از نظر آنان مردود می باشند. "دلبش" عضو برجسته لژ گراند اوریان فرانسه در سال 1902، خطاب به فراماسونرهای ایرانی می گوید:
"خدای دروغین به نوبه خود مخفی می شود و می رود در غبار قرون گذشته در کنار الهه هند، مصر، یونان و روم جای می گیرد. این ملل، اقوام واممی بودند که شاید ساختن و پرداختن بسیاری از این مخلوقات را شاهد بوده اند... ولی بنّایان آزاد از قرون گذشته تا حال گرچه از لحاظ سیاسی با هم اختلاف پیدا می کردند، معهذا اینان در تمام اعصار این مبدأ واصل را که عبارت از مبارزه با هرگونه خرافه دینی و هرگونه تعصب مذهبی است، وجهه همت خود قرار دادند...."
از بین کلیساهای پروتستان نیز فقط برخی از آنها با فراماسونری دشمنی ورزیدند. یهودیت ارتدوکس نیز پیوستن یهودیان به لژهای فراماسونری را محکوم کرد و اعلام نمود که هر کس به آنها بپیوندداز دین خارج شده است. اما شیوه برخورد یهودیانی مانند یهودیان اصلاح طلب، بسیار متفاوت بود که پس از این بدان اشاره خواهد شد.
رابطه فراماسونری با اعضای گروههای یهودی تصویری پیچیده، متنوع و مرکب داشت. همان گونه که اشاره شد، فراماسونری آیین ربوبی، تسامح گرا، تعددگرا و مبتنی بر عقل است، اما از آنان نمی خواهد که از عقیده اصلی خود دست بردارند. از این رو پیروان هر دینی می توانند به آن بپیوندند بدون آن که نگران از دست دادن دین خود باشند (یک لژ فراماسونری در چین وجود داشت که در آن از تمامی کتاب مقدس "انجیل"، "قرآن" و نوشته های کنفوسیوسی استفاده می شد).
در شبه جزیره اسکاندیناوی یا در آلمان پیوستن یهودیان به این لژها مسأله ای اختلافی بود و تا سال 1870 به شمار بسیار اندکی از یهودیان اجازه عضویت در این جنبش داده شد. برخی لژها نیز تنها در چارچوب آلمانی مسیحی، یهودیان را می پذیرفتند. یکی از آداب لژ برادران آسیایی که بین سالهای 1780 و 1781 در وین تشکیل شد؛ خوردن گوشت خوک با شیر بود. این در حالی است که خوردن گوشت خوک نیز آمیختن گوشت با شیر برای یهودیان حرام است.
ط ـ فرماسونری و گروههای یهودی:
برای تعیین و تبیین رابطه فراماسونری با یهودیت و گروههای یهودی تأکید مجدد بر این نکته مهم ضروری است که بین اعضای گروههای یهودی تابع تمدن جامعه ای که به آن وابسته اند با یهودیت به عنوان یک ساختار دینی یا حتی ترکیب چند لایه تفاوت وجود دارد.
فراماسونری زمانی ظهور پیدا کرد که یهودیت حاخامی وارد بحرانی شد که در نهایت آن را از میان برد؛ زیرا تفکر کابالایی جانشین "تلمود" شد و یهودیت را از درون فرو ریخت. شبتای زوی و اسپینوزا نیز از راست و چپ یهودیت را در نیمه قرن هفدهم مورد هجوم شدید خود قرار دادند و یهودیاندرباری و عناصر سفارادی جانشین رهبری سنتی حاخامی شدند. این همه باعث گردید تا انقلاب سکولاریستی تأثیری ژرف در برخی اعضای گروههای یهودی بگذارد؛ همانا که دیگر نمی توانستند با یهودیت کنار بیایند و در پی راه گریزی می گشتند.
در چنین وضعیتی بود که جنبش روشنگری و یهودیت اصلاح طلب در میان ایشان به وجود آمد. برخی نیز به مسیحیت روی آوردند. اما انتقال به اردوگاه مسیحیت به لحاظ مضمونی و محتوایی امری دشوار بود؛ زیرا پذیرش عقایدی مانند تثلیث یا نمادی مانند صلیب برای یهودیان بسی سخت می نمود.
فراماسونری مشکل چنین یهودیانی را حل کرد؛ یهودیانی که از یهودیت خود فاصله گرفته بودند، کسانی که میانگین سکولاریزاسیون در میان آنان بالا رفته بود و نیز کسانی که خواستار همگون شدن با جامعه بیگانه بودند ولی نمی خواستند کیش مسیحیت را انتخاب کنند.
ظهور جنبش فراماسونری نشانه آن بود که جوامع بیگانه آغوش خود را به روی آنان گشوده اند و لژهای فراماسونری زمینه روحی و عملی لازم را برای ارتباط یهودیان با اقشار جامعه اکثریت ایجاد کرد. این زمینه در حد معقولی بی طرف بود و به رغم وجود نمادهایی که ریشه مسیحی داشت و با این که اندیشه فراماسونری حتی برخی افکار مسیحیت را حفظ کرده بود، اما نمادهای فراگیر و عامی نیز داشت که خنثی و بی طرف بودند.
چه چیزی می تواند خنثی تر از ابزاری باشد که بنایان از آن استفاده می کنند؟ البته برخی نمادهای یهودی مانند سلیمان، معبد و کلمات عبری نیز در میان آنها یافت می شد، و نمادهای جهانی هم وجود داشت که اعضای گروههای یهودی می توانستند با آن اشتراکاتی داشته باشند. اما از همه اینها مهمتر این بود که لزومی نداشت آنها دین جدیدی را اختیار کنند یا دین قبلی خود را رد نمایند؛ تمامی آنچه از آنان خواسته می شد این بود که دین خود را به کناری نهندیا نقشی حاشیه ای بدان دهند و بنیان اعتقادی خود را براساس عقل پایه ریزی کنند نه براساس غیب. لذا تعداد بسیاری از یهودیان در شمار فراماسون ها درآمدند.
اولین یهودیان فراماسون از بین سفارادها بودند؛ چه میانگین سکولاریزاسیون در میان آنها افزایش بیشتری داشت. به تدریج دیگر عناصر یهودی نیز که گرایش های سکولاریستی در آنها افزایش پیدا کرده بود به سلک لژهای فراماسونری درآمدند؛ گروههایی نظیر پیروان یهودیت اصلاح طلب، بقایای عناصر شبتانیستی و یهودیان تأثیر گرفته از کابالا. از این رو باید بر این نکته تأکید نمود که گرایش اعضای گروههای یهودی به لژهای فراماسونری نه به سبب عقیده و یهودیتشان بلکه به علت مخالفت با آن بود. حتی عضویت در لژهای فراماسونری برای برخی یهودیان به مثابه قالب کم رنگ دینی بود که به آنان کمک می کرد تا از هویت دینی خود دست بردارند بدون آن که از فقدان کامل ایمان دینی در هراس باشند.
به تدریج حضور یهودیان در جنبش فراماسونری بارز گردید، به ویژه در انگلستان که در سال 1732 یهودیان به آن پیوستند و اولین لژ فراماسونری یهودی در سال 1793 بنیان نهاده شد. اما در فرانسه سیاستمدار یهودی فرانسوی، آدولف کریمیو (1869) استاد اعظم لژ بزرگ اسکاتلندی شد.
در آلمان رویکرد یهودیان به لژهای فراماسونری روبه افزایش نهاد و فراماسون های آلمان یهودیان را دعوت به عضویت در جنبش خود کردند. اما این دعوت مورد تأیید رهبری این جنبش نبود و برخی یهودیان آلمان طی سفرهایشان به انگلیس، هلند و یا فرانسه (پس از انقلاب) به سلک فراماسون ها درمی آمدند. در آلمان نیز لژهای فرانسوی و یا لژهایی با دخالت مستقیم فرانسویان تأسیس شد. در سال 1808 لژ "سپیده تازه دمیده" مستقیما از سوی لژ بزرگ شرق در فرانکفورت تشکیل گردید.
شکی نیست که چنین لژهای فرانسوی یهودیخصومت فراماسون های آلمانی را با یهودیان افزایش داده است. از این رو بخشنامه هایی تدوین شد که یهودیان را به شکلی خاص طرد می کرد. اما برخی فراماسون های روشنفکر آلمانی در دهه سی قرن نوزدهم با این مسأله به مخالفت پرداختند و فراماسون های انگلیس، هلند و ایالات متحده نیز با آنها همداستان شدند. انقلاب 1848 برخی بندهایی را که به طرد یهودیان مربوط می شد، حذف کرد و لژهای مسیحی فرانکفورت، لژهای یهودی را به رسمیت شناختند. فقط لژهای پروس استثنا بودند؛ آنها طرد یهودیان را ادامه دادند، اما با آغاز دهه هفتاد یهودیان ابتدا به عنوان تماشاگر و سپس به عنوان عضو اجازه ورود به لژ فراماسونری را پیدا کردند.
اما موج نژادپرستی همراه با حمله امپریالیسم به شرق، تمامی اروپا را فرا گرفت و به اشکال متعددی نمایان شد که یکی از آنها یهودستیزی بود. ادبیات یهودستیزی در مواردی میان یهودیت و فراماسونری ارتباط برقرار می کرد و قائل به نوعی همکاری سری میان این دو گروه برای تسلط بر جهان و تخریب جوامع بود. این افکار در خلال محاکمه دریفوس و همچنین در "پروتکل ها" تکرار شده است. رابطه بین یهودیان و فراماسون ها یکی از پایه های تبلیغات ضدیهود نازی ها بود. آنها دائما به کریمیو به عنوان استاد اعظم و مؤسس گروه یهودی آلیانس اشاره می کردند.
برخی محققان و مورخان مانند دکتر عبدالوهاب المسیری معتقدند که چنین رابطه مستقیما توطئه گرانه ای وجود نداشته است و بنابر اسناد و مدارکی که موجود است یک هیأت مرکزی جهانی در کار نبود که همه محافل فراماسونری را زیر پوشش بگیرد. همچنین هم یهودیان مخالف فراماسونری و هم فراماسون های دشمن یهود و یهودیت وجود داشتند. اما در هر صورت رابطه ای ساختاری و عملی بین فراماسون ها و اعضای گروههای یهودی وجود داشته است که پیوستن تعداد زیادی از یهودیان را به لژهای فراماسونری تفسیر وتوجیه می کند. این رابطه را می توان در سه نکته خلاصه کرد:
1. فراماسون ها دشمن کلیسا و کشیش هستند.
این نقطه اشتراک آنان و اعضای گروههای یهودی است که ایمان دینی خود را از دست داده اند و اکنون اکثریت یهودیان جهان را تشکیل می دهند. آنان می انگارند که جوامع سکولار می توانند امنیت و حقوقشان را تضمین کنند و از این رو شمار بسیاری از ایشان به لژهای فراماسونری می پیوندند. این پدیده را به راحتی می توان در آمریکای لاتین مشاهده کرد، در حالی که مثلاً در فرانسه یا انگلستان کمتر دیده می شود؛ زیرا مذهب کاتولیک در آمریکای لاتین همچنان مرجع و محور جامعه است و بنابراین، اقدامات سکولاریستی، مانند لژهای فراماسونری شکلی سازمان یافته و مشخص به خود می گیرد، در حالی که در انگلستان و فرانسه سکولاریسم دین رسمی دولت شده است و لژهای فراماسونری ارزش کارکردی و نمادین خود را از دست داده اند.
2. بسیاری از سرمایه داران، بازرگان و پیشه وران فراماسون هستند.
ترکیب کارکردی و شغلی یهودیان جهان نیز به گونه ای است که اکثریت مطلق آنها در این بخش ها فعالیت دارند، در حالی که یهودیان بسیار اندکی در صف کارگران و کشاورزان دیده می شوند. از این رو، تعداد آنها در لژهای فراماسونری افزایش یافته است.
3. جنبش فراماسونری یک حرکت جهانی است که از وابستگی های قومی درمی گذرد.
همان گونه که انسان دوران روشنگری نیز انسانی جهانی است. اعضای گروههای یهودی نیز به عنوان اعضای گروههای کارکردی و واسطه چندان وفاداری و علاقه ای به وطن خود ندارند و تعلق آنها تنها به گروههای کارکردی یا منافع مادی آنهاست.
دورانی که فراماسونری پدید آمد، دوره ای بود که یهودیان یدیشی مهاجرت انبوه خود را از سراسر جهان آغاز کرده بودند و عناصر مهاجر هیچ تعلق نیرومند قومی ندارند. به همه این دلایل، لژهایفراماسونری توانست شمار زیادی از اعضای گروههای یهودی را جذب کند، سکولاریسم را گسترده تر سازد و وابستگی های ملی را تضعیف نماید. شاید تمرکز یهودیان در بخشهای سرمایه داری و تجاری توجیه کننده حضور پرشمار آنان در محافل فراماسونری باشد.
اگر یهودستیزان بین آنها و فراماسونری رابطه ایجاد می کنند، ادعای نابجایی نیست؛ چه نسبت آنها در لژهای فراماسونری (در کشورهای مختلف) معمولاً بیش از تعداد شهروندان (اصلی) آن کشور است. اما اشکال این نظری در آن است که وجود یک توطئه پنهان را مطرح می کند در حالی که این تنها یک پدیده اجتماعی است. در واقع اشکال نه در وصف، که در تفسیر است.
برخی اعضای گروههای یهودی در تأسیس جنبش فراماسونری در ایالات متحده مشارکت داشتند و دلایلی وجود دارد که به وجود چهار یهودی در میان بنیانگذاران اولین لژ فراماسونری ایالات متحده (ساوانا در ایالت جورجیا) به سال 1734 اشاره دارد. در مراسم بنیانگذاری کنیسه یهودی چارلستون (کارولینای جنوبی) در سال 1793 نیز آداب فراماسونری اجرا شد. در قرن نوزدهم حضور یهودیان در لژهای فراماسونری همچنان بارز بود. لژ نیویورک در نامه ای به لژ اصلی برلین از رد اعضای لژهای آمریکایی در لژهای آلمانی به علت یهودی بودنشان شکایت کرد.
در حقیقت فراماسونری آمریکایی مانند دیگر نهادهای این کشور، تفاوتی میان یهودیان یا دیگر اقلیت ها و طوایف سفیدپوست قائل نیستند. گروه یهودی پسران عهد در هنگام تأسیس، از برخی آداب محرمانه فراماسونری استفاده کرد، اما پس از مدتی آنها را کنار گذاشت.
اما در فلسطین، لژهای فراماسونری میان اعراب (مسلمان و مسیحی) و بیگانگان (مسیحی و یهودی) تأسیس شد. بعد از برپایی دولت صهیونیستی، تعداد لژهای فراماسونری در سال 1970 به شصت و چهاررسید که در مجموع 3500 عضو یهودی، مسیحی و مسلمان داشتند.
برخی لژهای فراماسونری عربی به انتقاد از صهیونیسم پرداختند و بعضی از رهبران فراماسونری در مقاومت علیه اسکان صهیونیستی شرکت کردند. البته عکس این قضیه نیز اتفاق افتاد و برخی لژهای فراماسونری مقابله با صهیونیسم را به عنوان یک فعالیت سیاسی رد کردند.
ی ـ رابطه فراماسونری با صهیونیسم:
یکی از نکات مهم و بحث انگیزی که درباره سازمان فراماسونری مطرح است این می باشد که این سازمان زیر نظر و رهبری چه جریان یا دولتی قرار دارد و به فعالیت مشغول می باشد؟
در پاسخ به این سؤال؛ برخی تشکیل این سازمان را اتفاقی پنداشته و معتقدند که در اثر تبادل نظر عده ای از بنّاها در قرون گذشته به وجود آمده و همچنان بر اثر مرور زمان توسعه یافته و به شکل کنونی درآمده است. بعضی آن را مولود استعمار انگلیس تلقی کرده و دلیل آن را ارتباط تنگاتنگ این سازمان با انگلستان بیان می کنند. بعضی دیگر استعمار آمریکا و فرانسه را بانی این سازمان معرفی کرده و معتقدند "هر جا که استعمار هست سایه های وحشت معبد فراماسونری هم هست" اما آنچه که بیش از همه جلب نظر می کند خصایل و خصایص مشترک فراماسونری و صهیونیسم و نیز همسویی و همگامی، اهداف، برنامه ها، شیوه ها و عملکرد فراماسونری با صهیونیسم جهانی است.
این مسأله باعث شده تا بسیاری از پژوهشگران و سیاستمداران و حتی رؤسای فراماسونری، این سازمان را مولود اندیشه صهیونیسم جهانی و نیز همدوش و در خدمت آن بدانند. احمد علوش رئیس بزرگترین محفل فراماسونری اسکندریه که به دست استاد بزرگ زولا ارتقاء یافت و به بالاترین درجات فراماسونری رسید در این باره می گوید:
"من به دیدن و شناختن هدف و غایت روشنیکه به آن وعده داده شده بودم نائل نشدم اما یک حقیقت آشکار شد و آن این بود که فراماسونری و صهیونیسم شیئی واحد و مکمل یکدیگر هستند..."
این مسأله به گونه ای روشن و آشکار است که حتی فراماسونری شرق و غرب در مورد آن اتفاق نظر داشته و یا آن را انکار نمی کنند و یهودیان نیز آن را قبول دارند. شاید دلیل این رابطه، نفوذ بی حد و حصر یهودیان باشد که عواملی چون ثروت زیاد، ابزار متعدد تبلیغاتی و هم پیمانی با قدرتمندان چنین نفوذی را به وجود آورده است.
تقریبا از ابتدای شکل گیری سازمان فراماسونری و تداوم حیات آن، یهودیان نقشی پررنگ در آن داشتند. این امر در آموزه های دینی یهودیت تحریف شده ریشه دارد. در دین یهود، برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر ملل و سلطه بر جوامع، احکام و فرامینی خطاب به قوم یهود صادر شده است. همچنین دستورالعمل های ویژه ای درباره اعمال سری وجود دارد که در صورت اجرای آنها ضمن نابودی ملل، کسی هم متوجه مجری نقشه نخواهد گردید و نام یهودی پشت پرده خواهد ماند. برخی معتقدند که شالوده فراماسونری عینا بر مبنای تلقینات تورات شکل گرفته و یکی از شاخه های مخفی و سری فعالیت های یهودی گری است.
با این وجود، ماسون ها سعی بر این دارند که ارتباط نزدیک تشکیلات را با یهودیها مخفی نگه دارند؛ چون از دیدگاه یهود، به جای عرضه آشکار اهداف و فعالیت های موازی با ارکان صهیونیسم، فعالیت سری و پشت پرده (در قالب افراد خیر و ایجاد مؤسسات کمک رسانی و نظیر اینها) نتایج پربارتری دارد. این در حالی است که برخی از فراماسونرهای کشورهای اسلامی به ویژه فراماسونرهای کشورهای عربی به منظور رها شدن و در امان ماندن از امواج سهمناک ضدصهیونیستی در جهان اسلام، رابطه فراماسونی با صهیونیسم جهانی را رد کرده و آن را انجمنی مستقل و آباد می پندارند.
اما ارتباط با بررسی نحوه انجام مراسم وتشریفات، اصول و آداب و افکار ماسونی، بیشتر روشن می گردد، چرا که از تورات تحریف شده سرچشمه گرفته است. اما دلایل و براهین بسیاری دیگر نیز وجود دارد که به خوبی بیانگر ایجاد این محفل، توسط صهیونیسم جهانی و نیز رابطه تنگاتنگ و ارگانیک صهیونیستها با اعضای فراماسونری در جهان است. در ذیل به مهم ترین آنها اشاره می شود:
1ـ پروتکل های سران یهود، در موارد متعددی به نقش فراماسونری در پیشبرد سیاستهای صهیونیسم جهانی تصریح نموده است:
"ما در مقابل خود نقشه ای داریم که روی آن مسیر خطرناکی تعیین شده و با طی این مسیر خطرناک بایستی آثار چند قرن دیگران را منهدم سازیم. برای تهیه وسایلی که ما را به مقصود نایل سازند، باید از بی غیرتی و بی ثباتی افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد به شرایط زندگی راحت و آسوده استفاده کرد... چه کسی می تواند این قدرت مخفی را از بین ببرد این قدرت مخفی، قدرت ماست. فراماسونری خارجی فقط به منظور مخفی نگه داشتن نقشه های ماست و شعاع و طرز اجرای این قدرت مخفی و محل اجرای آن برای همیشه بر ملت ها پوشیده است."
در پروتکل یازدهم نیز آمده است:
"به چه دلیلی ما این خط مشی را پیش گرفته ایم؟ چرا غیرصهیونیستها به مفهوم واقعی آن چه که ما به ذهن شان فرو می کنیم، توجه نمی کنند؟ چرا قوم پراکنده ما برای رسیدن به هدفهایش به جای صراط مستقیم، این همه راه پر پیچ و خم طی می کند؟ دلیلش آن است که ما کارهایمان را به وسیله سازمانهای فراماسونری که ناشناخته هستند، انجام می دهیم و کوشش می کنیم هدفهایمان گمان و سوءظن برنینگیزد و این گله غیریهودی به فراماسونری ما بپیوندد و به چشم رفقای خود خاک بپاشد."
پروتکل پانزدهم کتاب پروتکلهای دانشورانصهیون نیز به خوبی این حقیقت را روشن کرده و می گوید:
"... برای نیل به مقصود، تشکیلات فراماسونری خود را توسعه داده و ما در همه جا عمال مبتکری را به کار می گماریم و دفتر کار این عمال مهم ترین و مؤثرترین دستگاه نفوذ ما خواهد بود و تمام این دفاتر کار زیر نظر اداره ای که از دانشمندان و زعمای ما تشکیل شده اداره خواهد شد. هر دفتر این اداره نماینده ای خواهد داشت و برنامه هر دفتر به وسیله او در اداره مرکزی تنظیم می شود... بدیهی است که هیچ کس جز ما در تعقیب کارهای فراماسونری نیست و ما هستیم که هدف نهایی خود را می دانیم..."
... کسی که می خواهد مقامش همیشه محفوظ باشد باید کورکورانه اطاعت کند...
2ـ نشانه ها و سمبلهای فراماسونری همان سمبلهای یهودی است.
نشانه ها و ظواهر وابستگی فراماسونری به صهیونیسم گویا و غیرقابل انکارند و بسیاری از سمبلهای فراماسونری دارای معانی و مفاهیم یهودی هستند. مثلاً محفل فراماسونری به منزله خیمه موسی در صحراست و نور در نزد فراماسونری یعنی نوری که از بالای کوه برای موسی متجلی شد. نقش واژه یهوه خدای اختصاصی اسرائیل به زبان و خطی عبری، روی بسیاری از دیپلمهای فراماسونری حک شده است.
استاد اعظم "آرتور ادوارد" دایره المعارف جدیدی در مورد فراماسونری تألیف نموده که در آن آمده است:
"سنگی که یعقوب روی آن خوابید و منطقه معنوی که "داین آرام" نامیده می شود و نردبانی که یعقوب در خواب دید از سمبلهای فراماسونری هستند. کتب یهود در مورد درجات روحانی با یکدیگر قرابت زیادی دارند."
آرتور خاطرنشان می سازد که "محفل فراماسونری با هفت عضو تشکیل می شود (یا اینکه شرط اجتماع قانونی آن این است) این امر یادآورشنبه یهودیان و سنت شنبه و هفت سالی است که معبد سلیمان طی آن بنا شد، سالن محفل به شکل خیمه موسی در بیابان ساخته می شود."
همچنین بسیاری از اسامی لژها و محافل ماسونری از اشخاص و عناوین شاخص و مشهور یهود عاریه گرفته شده است. به عنوان نمونه "در میان یهودیان فراماسون از قبیل "موشه مونتِ فیوری" که سمت ریاست یهود را در شهر لندن دارا بود لژی در لندن به نام "مونت فیوری" ایجاد و معرفی نمودند" زیرا ماسونیسم معتقد است که "هر محفلی باید رمزی از یکی از معابد یهود باشد و هر رهبری از رهبران ماسونی خود نمودار نماینده یا پادشاهی از پادشاهان یهود و باز هر فراماسونی مثل اعلای یک کارگزار یهودی باشد."
مظاهر دیگری از یهود در فراماسونری وجود دارد که به چند نمونه آن در ذیل اشاره می شود:
ـ لژهای فراماسونری، به مثابه نمونه کوچک معبد سلیمان است.
ـ تزئین سمبلیک لژها، بر مبنای تعاریف افسانه ای معبد سلیمان می باشد.
ـ استفاده از دو شمعدان 5 شاخه ای در سمت راست و چپ لژها که طبق روایت افسانه ای، در معبد سلیمان نیز به همین ترتیب بوده است.
ـ اغلب عناوین درجات عالی و گراندماستر 32 گانه ماسونی ها، از تاریخ قوم یهود اقتباس شده است.
ـ استفاده دربانان لژها، از شمشیر شعله ور (فروزان) که بنا به روایت تورات نگهبان مدخل بهشت بوده است یا می باشد. اکنون در بسیاری از لژها، دربانان از شمشیر معمولی استفاده می کنند.
ـ نردبان ماسونی، به تقلید از نردبان یعقوب که در نزد قوم یهود دارای تاریخچه افسانه ای و مذهبی است.
ـ معابد (لژها) ماسونی دارای سه پنجره است که یادبودی از معبد سلیمان می باشد. به همین دلیل برخی از ماسونی ها، به تبرک دنبال نام خود، سه نقطه می گذارند که نشان دهنده سمبلیک عدد (3) می باشد.
ـ نقش سه ستون معبد سلیمان، بر روی لوح ها و برپایی سه ستون در درون لژها، که از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
ـ استفاده از تمام مظاهر معبد سلیمان، اساسا در میان فراماسون ها، بیش از هر چیز، درباره معبد سلیمان صحبت می شود.
3ـ در تنظیم بسیاری از دستورالعمل ها و الگوهای تشکیلات فراماسونری، تورات مورد استفاده قرار گرفته است.
فراماسونها برای مخفی نگه داشتن اسرار، اهداف، برنامه ها و فعالیت های خویش، الفبای رمزی و مخصوصی را در بین خود به کار گرفته اند و اهمیت زیادی برای راز و رمز قائل اند. در بررسی رمزهای ماسونی (از نظر شکل، شماره یا رنگ) به الگوهای زیادی که از تورات تحریف شده گرفته شده برمی خوریم. همچنین بسیاری از نمادهای ماسونی برگرفته از تورات است؛ مثلاً "تخماق" و "تاج" که در میان سمبل های مهم ماسونی جای گرفته است، منبع توراتی دارد. مثلث و چشم داخل آن نیز که یکی از مهم ترین سمبل های ماسونی است از تورات تحریف شده سرچشمه گرفته است. ریشه الفبای ماسونی نیز که از گونیا به وجود آمده، متکی به الفبای عبری است. همچنین سرودهای رسمی ماسونها که در مراسم افتتاح لژها و سایر تشریفات مخصوص، همراه با موزیک خوانده می شود، همگی از تورات اخذ شده است که طی آن بارها "یهوه صبایوت" را خداوند آدمیان شناخته و همه مردم را "گوسفندان مرتع او" لقب داده است:
"ای تمامی روی زمین خداوند را با شادی عبادت نمایید و به حضور او با ترنم بیایید بدانید که یهوه خداست او ما را آفرید و قوم او هستیم و گوسفندان مرتع او."
همچنین نواختن آهنگ ملکمب و اجرای سرود تقدیس از آیات تورات، در مراسم و تشریفات تنصیب و نیز سرایش مزامیر داود، در کلیه مراسم فراماسونری. در مراسم تنصیب، خطیبتنصیب کننده، قسمت 133 از مزامیر داود را می خواند:
اینک چه خوش و دلپسند است که برادران به یکدلی با هم ساکن شوند.
مثل روغن نیکو پر است که به ریش فرود می آید. یعنی به ریش هارون که به دامن ردایش فرود می آید. و مثل شبنم حرمون است که بر کوههای صهیون فرود می آید. زیرا که در آنجا یهوه برکت خود را فرموده است. یعنی حیات را تا ابد الآباد.
استاد اعظم شاهین درباره چگونگی فعالیت در محفل فراماسونری از زمان افتتاح تا بسته شدن آن سخن می گوید:
"وقتی محفل جدیدی تأسیس می شود خواندن یکی از مزامیر (سرودها و ادعیه) تورات (133) افتتاح می شود.
مکاریوس در مورد شرایط ایجاد یک محفل می گوید:
"در رسوم سمبلیک، تورات باید مورد توجه قرار گیرد چرا که تاریخ واقعی فراماسونری قدیم در آن نهفته است."
در تأیید رابطه مستحکم فراماسونری و تورات و اینکه این کتاب منبع اصلی بسیاری از دستورالعمل ها و سمبل های فراماسونری است، "حنا ابوراشد" استاد اعظم و مؤلف "دایره المعارف فراماسونری" نیز اعتراف کرده است. او از اهالی روستای "طینه" لبنان و به قول معروف از افراد رده بالای این تشکیلات بوده که هیچ کس در اخلاص وی نسبت به فراماسونری شک نمی کند. وی که حتی تمامی پیامبران و بزرگان را جزء فراماسونری محسوب کرده است در خصوص رابطه فراماسونری و تورات به وضوح می گوید:
"فراماسونری و تورات رابطه محکمی با یکدیگر دارند."
"در اینجا تورات یک سند مهم به شمار می رود و قدمت این انجمن و قدرت مغزهایی که آن را برای اولین بار به وجود آوردند را به ما نشان می دهد. آیا"سند مهم" بودن تنها ویژگی تورات است؟ هرگز. فهم بسیاری از مظاهر فراماسونری تنها زمانی میسر است که با تورات مقایسه شود و در غیر این صورت اگر غیرممکن نباشد بسیار مشکل است، در آنجا شرح و توضیح این مظاهر آمده است."
شاهین مکاریوس نیز یکی دیگر از اساتید اعظم (از طبقه ابوراشد) بوده و خالصانه در خدمت فراماسونری قرار داشته است. تمام کتابهای وی به دفاع از فراماسونری اختصاص دارد. وی متن سوگند سفیر مودت (پیام آور دوستی) را آورده که در آن آمده است:
"من استاد اعظم... در حالی که دست خود را روی تورات مقدس ـ که به آن ایمان آورده ام، اولین و آخرین کتاب الهی ـ گذاشته ام به عظمت نوری که در کوه طور متجلی شد و بر چهره موسی و هارون تابید قسم می خورم و متعهد می شوم که تمامی وظایف خود را انجام دهیم و تا آخرین لحظه عمرم فعالیت کنم و تا آخرین قطره، خونم را در راه تشکیل دولت بزرگ موسی که انوار مقدس را به جهان می پراکند اهدا کنم و برای گرفتن انتقام از دشمنان ملت مقدس صهیون تلاش کنم و برای نابودی تمامی عقایدی که اشغالگران بر ملتها تحمیل کرده اند فعالیت کنم و با همین شمشیری که در دست دارم تمام دشمنان سرزمین مقدس اجدادی ام را به مبارزه فرا بخوانم، این پیمان را با خون خود امضا می کنم."
4ـ ریشه الفبای ماسونی که از گونیاها به وجود آمده، متکی به الفبای عبری است.
گونیا و پرگار به عنوان آرم مشخصه کلیه لژها از سمبلهای فراماسونری است که با قرار دادن آنها به صورت متقاطع بر روی یکدیگر ستاره ای به شکل ستاره شش ضلعی داود به وجود می آید که از سمبلهای یهودیان است و آرم رسمی دولت اسرائیل و صهیونیسم را می نمایاند. این ستاره به نامهای خاتم سلیمان و سپر داود نیز مشهور است. عبدالجبار زیدی این مطلب را در کتاب خود با نام "الماسونیة تحت الاضواء" آورده است.
افزون بر آن، استادان ماسونی در طول جلسات خود کلاهی بر سر دارند که نشانه برتری و امتیاز استاد است. در عهد عتیق، در مراسم، اشراف تاج بر سر می نهادند و کلاه استاد هم به این تاج تشبیه می شود. کلاه شاپوی ماسونها که در موقعیت تشکیلاتی جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده، از کلاه شاپوی حاخامهای یهودی الهام گرفته شده است. خوردن نان و نمک که برای ماسونها محترم شمرده می شود، از نظر یهودیان نیز یکی از آداب مهم دینی و جزء شعائر مذهبی محسوب می شود. شمعدان هفت شاخه سمبل یهودیان، در میان سمبلهای مهم ماسونها نیز جای گرفته است. اگر در مجلس ضیافتی بر روی میزها، شمعدان هفت شاخه گذاشته شده باشد، شاید برای عده ای چیزی بیش از نمایش یک کار هنری به نظر نرسد، ولی از نظر ماسونهای حاضر در آن جلسه، در حکم گوشزد و یا رساندن پیام تلفنی می گردد. مانند طریقت یهود، عدد سیزده از نظر ماسونها هم مقدس شمرده می شود و عقاب که سمبل یهودیهاست، سمبل ماسونها نیز به شمار می رود.
5 ـ مبدأ تاریخ فراماسونها پنج هزارساله است.
سازمان فراماسونری جهانی مبدأ تاریخ خود را از عهد عتیق و منابع عبرانی و توراتی گرفته است و "فراماسونها مبدأ تاریخ خود را 4000 سال قبل از میلاد مسیح می دانند. یعنی آغاز جهان بنا به روایت روحانیون عبرانی که در کتاب عهد عتیق منعکس شده... می باشد. و برای یافتن سال فراماسونری کافی است که بر رقم (فوق) سال میلادی مسیحی را بیفزاییم.
6ـ خشونت، زورگویی و تزویر اصل مسلّم فراماسونری و صهیونیسم است.
شعار آزادی، برادری و برابری که تکیه کلام فراماسونهاست در حقیقت سخن صهیونیسم است که آن را برای فریب ملل در دهان "برادران ماسونی" نهاده و تاکنون سود فراوانی از آن برده است. در یکی از پروتکل های سران صهیونیسم آمده است:
"زمانی که نوبت حکومت ما فرا رسد تکیه کلام خود یعنی عبارت آزادی، مساوات و برادری را عوض نخواهیم کرد بلکه مقصود خودمان را با الفاظ دیگری از قبیل "حق آزادی" و "وظیفه مساوات" و "هدف برادری" ادا خواهیم کرد و در نتیجه تمام حکومتها را به استثنای حکومت خودمان از بین خواهیم برد... ما جاه طلبی ها و حرص و آز و انتقام بی رحمانه و کینه را منحصر به خودمان می کنیم. ما هستیم که با ترور همه جا را احاطه می کنیم."
در واقع سرّی که فراماسونری جهانی سعی در کتمان آن دارد، همان "زورگویی" است که خود آن را "مکر و تزویر" معنی کرده اند و در به کارگیری آن صبر و حوصله به خرج می دهند و می گویند:
"با این وسیله ما به مقاصدی نایل می شویم که مستقیما وصول به آنها امکان پذیر نیست و این سیاست اساس فراماسونری ما را که دیگران به اصول آن پی نبرده اند، تشکیل می دهد."
بنابراین فقط زور می تواند در سیاست موفق باشد، به ویژه اگر توأم با استعداد فطری و رهبری قوم بنی اسرائیل باشد و به همین دلیل شدت و خشونت اصل مسلم و فریب و تزویر، بنیان فراماسونری را تشکیل می دهد. مهم ترین راه برای پیشرفت "سیاست تزویر" سرّ نگه داریست و هرگز گفتار یک سیاستمدار نباید با عمل او مطابق باشد. ماسونهای صهیونیست باید بکوشند هرچه بیشتر نفاق را در مزرعه دلهای ملل بپاشند و در عین حال آنان را به آزادی و مساوات و برابری مژده دهند:
"کلمات آزادی و مساوات و برادری کلماتی هستند که به وسیله آنها مأمورین ما ـ فراماسونرها ـ عده بسیاری را با شوق و شعف به زیر بیرق ما فراخوانده اند و در عین حال این کلمات در حکم کرمهایی هستند که ریشه را حتی و آسایش کلیه ملل غیریهودی را خورده و فاسد کرده است... خواهید دید که همین کلمات موجب فتح و پیروزی ما را فراهم خواهد نمود..."
7ـ زدودن دین از جوامع بشری فصل مشترکصهیونیستها و سازمان فراماسونری است.
اصل اساسی پروتکلهای رهبران یهود که عامل تدوین آن سازمان فراماسونری است، زدودن دین از جوامع بشری می باشد. صهیونیسم سرّ موفقیت خود را در این مسأله می داند و می کوشد که این مهم را به انجام رساند. آنها می گویند:
"از همین نظر لازم است که ما ایمان به مذهب را ریشه کن نمائیم... و به جای آن ارقام محاسبات و موضوعات مادی را جایگزین سازیم... تا تمام ملل درصدد منافع خصوصی خود برآمده و برای اغراض شخصی مبارزه نموده و توجهی به دشمن مشترک خود نداشته باشند."
8ـ فراماسونری دارای ماهیتی یهودی است.
فراماسونرها که خود را به دین مقید نمی دانند و منکر آن می باشند خود را معتقد به آیین یهودی می دانند و می گویند:
"بهتر است که ما دین واحدی را قبول کنیم و آن دین یهودی است که سرسلسله ادیان است."
بر همین اساس است که حاخام بزرگ "اسحاق وایز" که سخنانش مقبولیت زیادی دارد می گوید:
"فراماسونری یک مؤسسه یهودی است و تمام آنچه که در آن است از جمله تاریخ، فرایض، درجات، مراسم، کلمات رمز، رمز عبور و تمامی شروط به غیر از یک شرط درجه دوم و برخی از کلمات قسم همه و همه یهودی هستند."
وی همچنین در جای دیگری تصریح کرده است:
"فراماسونری از آغاز تا پایان یک یهودی است، مؤسسه ای است که تاریخ، درجات، آموزشها (تعالیم) و کلمات رمز آن، همه و همه یهودی است."
آنچه گفته شد سخن یکی از علمای اسلام نیست و در یک مجله مخالف و کینه توز نیز چاپ نشده است بلکه سخن حاخام بزرگ است که در تاریخ 30/4/1965 در یکی از مجلات انگلیسی زبان اسرائیل منتشر شده است.
"عبدالحلیم الیاس الخوری" نیز که خود یکفراماسونری است می گوید:
"در اعماق فراماسونری یک اندیشه اسرائیلی نهفته است و در تاریخ، سنتها، مظاهر و اسرار آن می توان اساطیر مقدس یهود را دید، فراماسونری یهودی است و از یک سرچشمه یهودی محض به وجود آمده است."
وی اضافه می کند:
"فراماسونری ماهیت یهودی دارد و روح یهودیت در تمام حرکات و سکنات آن جاری است. فراماسونری می کوشد تا روحیه یهودیت را در پیروان خود تثبیت کند (چه پیروان از این امر آگاه یا ناآگاه باشند)، و سخنان صهیون در مورد ساختن معبد سلیمان را دوباره احیاء کند."
"حاخام بن موزیگ" به صراحت کامل از فراماسونری سخن گفته و این سؤال را مطرح می کند که:
"چرا می خواهید انتساب و وابستگان فراماسونری به ما (یهود) را انکار کنید؟ اصول فراماسونری از اصول ما گرفته شده و قواعد لاهوت (الوهیت و علم مغالطه که فراماسونری بر آن تکیه دارد از کابالا و دیگر منابع یهودی گرفته شده اند."
دایره المعارف یهود نیز درباره این موضوع (رابطه فراماسونری و یهود) مطلبی دارد که صحت ادعای فوق را تأیید می کند. در این دایره المعارف آمده است:
"زبان فنی فراماسونری و مظاهر و مراسمی که فراماسونها انجام می دهند پر از نمونه ها و اصطلاحات یهودی است."
این امر گفته های حاخام بزرگ را تأیید می کند.
یکی از نویسندگان انگلیسی معتقد است که اگر فراماسونری از ریشه و اساس و ابتدای تأسیس یهودی نبود اما سازمانی است که بعدا یهودی شده است.
این توصیف بهترین توصیف است، زیرا یک شخص فراماسون بیش از یک یهودی لائیک و چپگرا به یهودیت و تورات و تاریخ یهود و مراسم و مظاهرتورات پایبند است و گاهی اطلاعات وی در مورد این مسائل بیش از یک یهودی لائیک یا چپگراست.
حال کدام بخش یهودیت در خارج از حوزه فراماسونری قرار دارد؟ و کدام بخش از فراماسونری یهودی نیست؟
9ـ ساختن معبد سلیمان بزرگترین هدف فراماسونری است که هم اکنون رژیم صهیونیستی در بیت المقدس اشغالی با حفاریهایی که در مسجدالاقصی انجام می دهد درصدد انجام آن است.
اگر به سراغ دایره المعارف فراماسونری برویم درمی یابیم که در آن آمده است: "هر محفل فراماسونری باید به دنبال هیکل سلیمان باشد. رئیس هر محفل یک سرزمین یهودی را در اشغال خود دارد و هر فرد فراماسون نمونه ای از یک فرد یهودی است."
گفت وگوهای بین رؤسای محافل و اعضا قبل از ارتفاع آنها به درجات بالاتر فراماسونری نشان دهنده اهمیت ساختن معبد سلیمان برای فراماسونری است چرا که عضو می گوید:
"من از بابل آمده ام و به بازسازی معبد اورشلیم برای خداوند بنی اسرائیل آفریننده جهان بزرگ کمک می کنم."
"دوزی" مستشرق معروف در تعریف جالبی از فراماسونری می گوید:
"فراماسونری طیف وسیعی از مذاهب مختلفی است که برای یک هدف واحد که همان بازسازی معبد است فعالیت می کنند، چرا که این معبد سمبل دولت اسرائیل است."
این مطلب درست است و چنانکه هم اکنون شواهد زیادی بر صحبت آن در فلسطین اشغالی وجود دارد.
پس از اشغال فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل در آن سرزمین و پشتیبانی غرب از آن، آرزوهای فراماسونرها برای بازسازی معبد به جنبش درآمد. اما قدس قدیمی هنوز در دست اعراب بود به همین دلیل فراماسونرها به نامه نگاری برای کسب اجازه ساختمعبد پرداختند. از جمله نامه ای به هیأت امنای مسجد "عمر" در قدس نوشتند و نویسندگان آن متعهد شدند که میلیونها دلار برای ساخت معبد جمع آوری کرده و بازسازی معبد هیچ گونه زیانی به مسجد عمر وارد نیاورد. کمیته مسئول امور قدس این نامه را در تاریخ 1/10/1979 به شماره 67 منتشر کرد.
پس گفتن این نکته که بازسازی معبد در رأس اهداف فراماسونری قرار دارد نه دروغ است و نه تهمت. حفاریهای انجام شده توسط رژیم صهیونیستی در زیر مسجدالاقصی و تلاشهایی که برای آتش زدن آن صورت می گیرد از جمله اعمالی است که برای از بین بردن این مسجد و احداث معبد سلیمان در محل آن انجام می گیرد.
10ـ منابع متعددی بر صحبت ادعای رابطه و وابستگی فراماسونری به صهیونیسم جهانی مهر تأیید زده اند.
از جمله استاد اعظم "فهمی صدق الامعرفی" معتقد است که:
"فراماسونری چند گروه است، گروهی از آن را استعمارگران به عنوان ابزاری برای گسترش و تثبیت استعمار خود مورد توجه قرار دادند و صهیونیسم نیز یک گروه دیگر را به خود اختصاص داد."
در حقیقت فراماسونری یک چیز است که در آن هم در خدمت صهیونیسم و هم در خدمت استعمار است. قابل توجه است که استعمار انگلیس به محض حضور در یک مکان به ایجاد محافل فراماسونری می پرداخت و با فرقه های قادیانی و بهائیت نیز همین کار را می کرد، چنین چیزی را می توان در مستعمره های آسیایی و آفریقایی انگلستان دید.
صهیونیسم نیز خود به تشکیلات فراماسونری به عنوان خادم وفادارش اذعان و اقرار دارد و می گوید:
"اگر اغتشاشی رخ دهد معنی آن این است که ما احتیاج به مشوب نمودن امنیت عمومی داریم تا در نتیجه قدرت بیشتری به دست آوریم و اگر توطئه ایظهور کند، رئیس این توطئه قطعا یکی از خادمین وفادار ما خواهد بود. بدیهی است که هیچ کس جز ما در تعقیب کارهای فراماسونری نیست و ما هستیم که هدف نهایی خود را می دانیم."
در برخی منابع نیز آمده است:
ماسونیسم حزبی مخفی است... که به منظور ریشه کن ساختن ادیان و دولتها و حساب یهود تأسیس شده است."
"با تشکیل این حزب سعی می شود که سایر ادیان، اخلاق و دولتها و ملتها را از جانب یهود ریشه کن سازند."
خطرناک ترین جمعیتهای زیرزمینی که به منظور درهم ریختن ارکان و خدمت به اهداف یهود تشکیل شده، تشکیلات ماسونی می باشد."
تشکیلات فراماسونری سازمانی یهودی الاصل است و به عبارت دیگر فراماسونری یک جمعیت سری یهودی است... و مهم ترین آن قرن هیجده و نوزده و بیست می باشد که نفوذ یهود از طریق ماسونها بر ملتها افزوده شد."
"اریش والتر" نویسنده انگلیسی اعتقاد داشت که "یهودیان سنگ اول بنای فراماسونری را گذاشتند." وی در کتاب خود که نیم قرن پیش تألیف کرد می نویسد:
"چون فرقه فراماسونری در باطن از یهود تشکیل شده و با آنکه نفوذ یهود در آنجا موجود است لیکن آن نفوذ در پشت پرده مانند آب زیرکاه جاری و در توده های مختلف تحت عنوان اشراف و اعیان و فرمولهای تشریفاتی و حقه بازی مسیر خود را انجام می دهند."
این مطالب ما را به اثبات واقعی و آشکار رابطه فراماسونری با صهیونیسم جهانی راهنمایی می کند. همچنین با اثبات این رابطه شکی باقی نمی ماند که جنبش فراماسونری یک جنبش صهیونیستی بوده و فراماسونری به صورت ابزار بشری مهمی در دست حاکمان صهیونیست درآمده است که از طریق آن تلاش می کنند اهداف خود از قبیل ایجاد کشور موردنظر در فلسطین، بازسازی معبد سلیمان، نفوذ در دولتها و مؤسسه ها، گسترش فساد در زمین و تضعیف بشریت (با اشاعه وابستگی به مادیات، شهوات و هوی و هوس) را برآورده سازند.
"گسترش وابستگی به مادیات، شهوات و هوی و هوسها موجب کشف نقاط ضعف افراد به ویژه افراد صاحب نفوذ می شود. بدین وسیله حاکمان صهیونیست برای اشباع هوی و هوس این افراد متوجه آنها شده در نتیجه تمامی جهان در دست آنها می افتد و هر طور که می خواهند از آن بهره برداری می کنند."
از آنچه گذشت درمی یابیم که فراماسونری دشمن بشریت و یک جریان فکری خبیث، پنهان و موجود است و دارای انگیزه های مسمومی است و محافل آن در بیشتر کشورهای جهان پراکنده اند. شیاطین انس قبل از شیاطین جن، فراماسونری را در نظر افراد ضعیف النفس زیبا جلوه داده و آنها یا به دلیل جهل و نادانی خود و یا به دلیل شهوات و لذایذ گناه آلود به دنبال آنها حرکت کرده و از آنها پیروی می کنند.
آنچه بیش از همه موجب نگرانی بشریت می شود اعمال این حرکت ویرانگر از طریق برنامه عالی و مخفی فراماسونری است که هدف آن "تحمیل سیطره گروهی از اعیان بر مناطق گسترده ای از جهان است، تا بدین وسیله قدرتهایی را با گرایشها و ملیتهای مختلف برای فراماسونری فراهم آورده و در این راه (فراماسونری) از شیوه های مختلف و گوناگونی برای فعالیت بهره برداری کنند. و در نتیجه فراماسونری به صورت دستی درمی آید که با قدرت جهنمی خود می تواند جرایم کوچک و بزرگ را پنهان کند." سعدالدین سیدصالح در کتاب خود با نام "الماسونیة فی اثوابها المعاصرة" می گوید:
"وقتی کلمات فراماسونری، یهودیت، صهیونیسم، روتاری، لیونز و بهائیت را می خوانیم گمان می کنیم که این کلمات دارای معنای متضادی با یکدیگر هستند اما اندکی تحقیق در مورد کنه و عمقاین کلمات و تاریخ و هدف آنها پرده از حقیقت مهمی برداشته و نشان می دهد که دارای معنا و هدف واحدی بوده و تنها در شکل ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند، اما در حقیقت تمامی آنها نشانگر یک خطر ناگهانی و غافلگیرکننده هستند که در کمین انسانیت و به ویژه جهان اسلام است.
در نتیجه فراماسونری نیز یک خطر واقعی است، زیرا ابزار پنهانی دیگری مانند میدان مین دشمن در اختیار دارد و در لحظه مناسب آن را منفجر کرده و به هدف خود که ریشه کن کردن جوامع و وادار نمودن آنها به پیروی از برنامه و هدف صهیونیسم است می رسد. باید بدانیم که لرزش پایه های جهان، ویرانی تخت پادشاهان و سلاطین طغیانگر، نابودی کلیسا، به وجود آمدن انقلابها و انتشار اصول فساد اخلاقی توسط فراماسونری صورت گرفته است و فراماسونری در دو جنگ جهانی قدم به عرصه جهان گذاشت و جویهایی از خون به راه انداخت و روح تمرد و بی بند و باری را با دعوت زنان به رهایی از بند اخلاق در میان آنان گسترش داد. پس از افشای موضوع فراماسونری و کنار رفتن پرده از زشتیهای آن، سعی کرد خود را در پوششهای جدید و چشم نواز مانند بهائیت، روتاری، لیونز و دیگر باشگاههایی که در قلب جهان مخفی شده بودند، پنهان کند".
بنابراین "فراماسونری مهم ترین و خطرناکترین ابزار دستیابی صهیونیسم جهانی به اهداف دور و نزدیک خود است هدفی که عبارت است از سیطره و حکومت بر جهان که تمام ملتها تحت حکومت و سلطه یهود بوده و همه بنده و خادم بنی اسرائیل باشند (چنانچه تورات تحریف شده نیز چنین می گوید) به همین دلیل اندیشه اصلی فراماسونری از این عقیده یهودیت الهام گرفته و سراسر تاریخ یهود را فرا گرفته است."
مآخذ:
- المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و
پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.
- سجادی، سید محمدصادق: ماهیت باشگاه روتاری، کتابخانه طهوری، تهران 1357.
- منصوری، ذبیح الله: فراموشخانه با فراماسونری در جهان، نشر مروارید، تهران 1358.
- لامبلن، ژرژ: اسرار مخفی سازمان یهود، ترجمه ر ـ ش، مؤسسه مطبوعاتی فرخی، بی تا.
- وزیری کرمانی، محمدحسن: اسرائیل فاشیسم جدید، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1359.
- خاتمی، محمد: فراماسونری، کتاب صبح، چاپ چهارم، تهران 1382.
- اسناد فراماسونری در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران 1380.
- عنان، محمد عبدالله: تاریخ جمعیت های سری و جنبشهای تخریبی، علی هاشمی، حائری، انتشارات کتابخانه بهجت، چاپ سوم، خرداد 1358.
- رائین، اسماعیل: فراموشخانه و فراماسونری در ایران، نشر رائین، جلد سوم، چاپ سوم، تهران 1378.
- شابو، ژاک: فراماسونری (تاریخ، اسطوره، واقعیت)، حسن اروندی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 1386.
- دهخدا، لغت نامه، جلد 34.
- تقی پور، محمدتقی: توطئه جهانی، پژوهشی پیرامون صهیونیسم جهانی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بهمن 1367.
- زاوش، م. خ: رابطه فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، نشر آینده، چاپ اول، تهران 1361.
- الفت حسابی، ابراهیم: فراماسونری چیست؟ چاپخانه بانک بازرگانی، تهران، دی 1349.
- خنجی، محمدعلی: تحلیلی از فراماسونری (بی جا، بی تا)
- فراماسونهای سلاطین بی تاج و تخت، به اهتمام کانون مبارزه علیه فراماسونری و امپریالیسم و
صهیونیسم، نشر کامفراص، جلد اول، تهران 1375.
- الگار، حامد: درآمدی بر تاریخ فراماسونری در ایران، ترجمه یعقوب آژند، (بی جا، بی تا)
- یوسفیه، ولی الله: سازمان جهانی فراماسونری، نشر زهره، چاپ اول، تهران 1352.
- رحمانی، شمس الدین: جهان زیرسلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مهر 1361.
- رائین، اسماعیل: فراموشخانه و فراماسونری در ایران، نشر رائین، جلد اول، چاپ سوم، تهران 1378.
- شیرازی، سیدمحمد آیت الله: دنیا بازیچه یهود، ترجمه سیدهادی مدرسی، کانون نشر اندیشه های اسلامی، چاپ پنجم، 1366.
- بحری، م. م.: کمونیسم فرزند نامشروع صهیونیسم، صادقیه ارشاد، بی تا.
- والتر، چک اریش: زمامداران در انگلستان، اسماعیل نشاط، بی جا، 1332.
- طعمیة، صابر: الماسونیة ذلک العام المجهول، دارالجلیل، الطبعة الخامسة، بیروت 1980.
- کوستون، هنری: الماسونیة، دولة فی الدولة، شرکة للمطبوعات للتوزیع و النشر، الطبعة الاولی.
- زیدی، عبدالجبار: الماسونیة تحت الاضواء، مؤسسة التقویم الاسلامی، الطبعة الاولی، 1998.
- ابوهارون، عبدالناصر: الرعب الماسونی، مکتبة الایمان، الطبعة الاولی، دمشق 1996.
- علوش، احمد: الجمیعة الماسونیة حقائقها و خفایاها، الدار القومیة.
- ابوراشد، حنا: دایره المعارف الماسونیة، الفکر العربی، بیروت، بی تا.
- سامرانی، نعمان عبدالرزاق: الماسونیة و الیهود و التوراة، دارالحکمة، 1994.
- سقا امینی، محمد صفوت و ابوحبیب، سعدی: الماسونیة، رابطة العالم الاسلامی، مکة، الطبعة الثانی، 1998.
- اوتلخان، جواد رفعت: اسرار الماسونیة،ترجمه
عربی نورالدین واعظ، مصر، 1376 ه . ق.
- السحمرانی، اسعد: الماسونیة، نشأتها و اهدافها، دارالنفائس، بیروت، الطبعة الاولی، 1998.
- سید صلاح، سعدالدین: الماسونیة فی اثوابها المعاصرة، "البهائیة، الروتاری، اللیونز"، دارالصفا، قاهره 1990.