بهائیت

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"بهائیت" (Bahaism) فرقه ای به ظاهر مذهبی جدیدی است که میرزا حسین علی نوری مازندرانی ملقب به بهاءاللّه (1892ـ1817) داعیه آن را داشت.

بهاء و برادر بزرگترش یحیی (ملقب به صبح ازل) از پیروان علی محمدرضا شیرازی مشهور به باب (نک: بابیه) بودند. پس از اعدام باب به سال 1850م/1229 ه . ش. میان آن دو اختلاف افتاد و دولت عثمانی "صبح ازل" را به قبرس، و بهاء و یارانش را به محلی موسوم به بهجه نزدیک عکا در فلسطین تبعید کرد. بهاء در سال 1892 در عکا از دنیا رفت و مزار او که در بهجی قرار دارد مقدس ترین زیارتگاه بهائیان شد. یکی از پسران بزرگ او به نام عباس افندی جانشین وی در رهبری جماعت بهایی شد و عبدالبهاء (1921 ـ 1884) نام گرفت. او مفسر موثق تعالیم پدرش بود. از سال 1910 تا 1913، عبدالبهاء به کشورهای زیادی سفر کرد تا دین جدید را منتشر سازد و بزرگ ترین نواده اش، شوقی افندی ربانی (1957ـ1896) را جانشین و مفسر تعالیم خودگرداند.

ریشه های بهائیت به بابیت می رسد که آن هم در سال 1844 و به دست میرزا علی محمد شیرازی بنیان نهاده شد؛ کسی که در جوی باطنی و متصوف نشو و نما یافت و اعلام کرد که باب (راه به سوی خدا) است. بابیت عقیده داشت که پیامبر یا فرستاده جدیدی از سوی خدا فرستاده خواهد شد. بهائیت در ابتدا شکل افراطی عقاید فرقه اسماعیلیه بود که اعتقاد داشت امامی غایب، ظهور خواهد کرد که دین را تجدید کند و رهبران مؤمنان را به دست گیرد.

به رغم اعدام باب در سال 1850 و کشته شدن بیش از بیست هزار نفر از پیروان وی، باز هم بابیت گسترش یافت. آنها اقدام به ترور شاه کردند و در سال 1853 رهبرشان که در آن موقع میرزا حسین علی بود به بغداد تبعید شد. در سال 1863، میرزا اعلام کرد که همان فرستاده خداست که باب خبر آن را داده بود و رسالت خود را به پادشاهان ایران، ترکیه، روسیه، پروس، اتریش و انگلستان ابلاغ کرد و اکثریت بابی ها که به او گرویدند "بهائی" نام گرفتند.

بهاء دعوت خود را براساس اصولی آغاز کرد که می خواست از آنها مذهب نوینی پدید آورد. و به دنبال آن کتاب بابیه موسوم به "بیان" نسخ کرد و کتاب "اقدس" و سپس "ایقان" و "اشراقات" را نگاشت، و کتاب اقدس خود را از جمله کتب مقدس آسمانی دانست و مدعی شد که وی مسیح موعود است. آنگاه ادعا کرد که خدا بر او تجلّی می کند. سرانجام مدعی الوهیت شد و گفت که خدا در بهاء ظاهر می شود.

بهاء دعوت خود را منحصر به مسلمانان نکرد بلکه به پادشاهان و حاکمان و رؤسای جمهور اروپا، آسیا و آمریکا نیز نامه نوشت و از آنها دعوت کرد که به مذهب او بگروند. در عین حال توحید ادیان وبرگزیده بودن بهاییت را اعلام کرد، تا تنها دینی باشد که آدمیان همه به آن ایمان بیاورند، یگانگی زبانها را نیز تبلیغ می کرد و خواستار تشکیل یک پارلمان جهانی بود.

کتب مقدس بهائیت، نوشته های بهاءاللّه است که به عربی و فارسی نگاشته شده و افزون بر آن تفاسیری است که عبدالبهاء و شوقی افندی از این نوشته ها داشته اند. این کتاب ها بالغ بر صد عنوان است که از جمله می توان به "کتاب اقدس" اشاره نمود که حاوی تمامی مفاهیم و شعائر این مذهب است. همچنین "کتاب ایقان" که پژوهشی در باب طبیعت خالق و دین و مجموعه الواح مبارکه است. کتابهای "اشراقات و بشارات" و "کتاب اساس اعظم" و نیز "قصیده ورقاییه" نیز از آثار اوست.

جوهر و اصل بهائیت ایمان به حلول گرایی کامل یا وحدت وجود به معنی وحدت خالق با مخلوقات است. خالق ذات واحدی است که هیچ اسم و صفت قابل وصف و نیز هیچ فعلی ندارد و هیچ راهی برای وصول به آن نیست (و هیچ دلیلی بر وجود یا عدم آن وجود ندارد؛ درست مانند خدای پنهان در اندیشه کابالایی یا باطنی گنوسی). او تا حدودی شبیه قوانین طبیعی غیرشخصی است که هیچ رابطه ای با چارچوب اخلاقی ندارد (همان برداشتی که اسپینوزا از خدا دارد). خالق واحد است و هماوردی در قدرت و توان ندارد و اوست که جهان هستی را خلق کرده است. اما این هستی چیزی جز تجلی خالق نیست، بلکه عین خالق است (یعنی خالق و مخلوقات آن یک ماده جدایی ناپذیرند).

این جمله که بهائیان به خدا نسبت می دهند، گویای همین حلول گرایی است: "ای آفریدگان من! در حقیقت شما خود من هستید". بهائیت در این زمینهتفاوت چندانی با صوفی ها و باطنی های افراطی و کابالایی یا گنوسی ندارد؛ چرا که هیچ فاصله یا شکافی میان خالق و مخلوق قائل نیست و آنها را متحد و حلول کرده در یک چیز می داند (به خلاف اندیشه اسلامی درباره خالق که خدا را نزدیک به بندگانش می داند اما هیچ چیز مانند او نیست و او از رگ گردن به ما نزدیک تر است ولی در رگ های ما جریان ندارد و دیدگان را یارای درک آن نیست).

اگر خالق عین مخلوق باشد، حقیقت دینی حقیقتی نسبی نه مطلق می شود؛ زیرا خالق در همه اشیا حلول کرده و بارقه ای از قداست در آن می دمد. حقیقت، خود را در بستر زمان و در درون آن هویدا می سازد و تجلی خداوند در هر چیز یا تجلی او در چیز دیگر تفاوتی ندارد. بدین گونه همه امور مقدس می شود و در نتیجه همه چیز برابر می گردد. در نهایت، همه امور نسبی شده، مطلق فرامادی در لحظه پیوستن خالق به مخلوق ناپدید می شود.

خدا خواسته است (اگرچه در این تفکر سخن گفتن از "خواست خدا" امری دشوار است؛ زیرا او از مخلوقاتش فراتر نیست) از طریق پیامبرانش تجلی کند: برهما، بودا، زرتشت، کنفوسیوس، ابراهیم موسی، عیسی و محمد(ص) که این فهرست باب را هم شامل می شود و سپس به بهاءاللّه می رسد که از خلال آن صفات خالق به شکلی روشن تر از قبل متجلی می گردد.

در این چارچوب حلول گرا بهاءاللّه همان ذات خالق است و هم از این روست که تیرهای نقد بهائیان به سوی اندیشه اسلامی که محمد(ص) را خاتم پیامبران می دانست، نشانه رفت. از نظر آنان هر عصر و زمانی نیاز به تجلی خداوند دارد. تشابه و نزدیکی عمیقی میان پایه های بنیادین بهائیت با یهودیتحاخامی وجود دارد؛ چه، هر دو آنها بر استمرار و ادامه وحی الهی و تاریخ بشر یا استمرار حلول الهی تأکید می کنند (در حاخام ها به سبک و سیاق یهودی و در بهاءاللّه به شیوه بهائی).

این تشابهی است که در دیگر ابعاد این دو دین نیز به چشم می خورد همگونی بهائیت و کابالا بسی ژرف تر است. از نگاه بهائیت، گوهر همه ادیان یکی است و با این حال، هر دینی ویژگی های خاصی دارد که می تواند پاسخگوی نیازهای زمان و مکان خود باشد و با سطح فرهنگ حاکم (بر جامعه) هماهنگ شود. و از آنجا که خالق به تدریج پرده از رخ برمی دارد، هر دینی جانشین دین دیگر می شود؛ این موضوع درباره خود بهائیت نیز باید صادق باشد که البته تا پیش از گذشت هزار سال چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

بر این اساس، وظیفه ادیان ایجاد یک وحدت فراگیر میان مردم است که با گذشت زمان گسترش بیشتر می یابد. پس ابراهیم به وحدت یک قبیله همت گمارد و موسی به اتحاد یک قوم و محمد(ص) به وحدت یک امت؛ اما مسیح هدفش پاکسازی روح ها و تحقق قداست فردی بود و مأموریت هر یک از این تجلیات خداوند تحقق یافت. اما این کافی نیست؛ زیرا تمدن ـ در این دیدگاه ـ به مرحله ای رسیده است که وحدت انسان (و در نتیجه وحدت ادیان) امری ضروری است و این وظیفه بهاءاللّه است که وحدت ادیان و قداست بشریت را محقق سازد. خالق جهان انسان را از روی عشقی که به آن داشت آفرید و انسان شریف ترین آفریده است که خداوند او را آفرید تا بشناسدش و پرستش کند. فهم و درک این موضوع در چارچوب حلول گرایی امری مشکل است؛ زیرا خالق همان مخلوق است.

از این رو وقتی مخلوق، خالق را می ستاید در واقع به پرستش خود یا نیروی پنهانی که نمی توان به آن دست یافت (مانند قوانین طبیعت) پرداخته است. در اینجا میان ذهنیت افراطی و عینیت افراطی نوسان شدیدی وجود دارد؛ نوسانی که دامن گیر همه نظام های حلول گراست. در یهودیت شاهدیم که ملت با خالق متحد می شود و از این رهگذر اراده ملت همان اراده آفریدگار می گردد و حتی خالق برای کمالش نیاز به ملت خود دارد. اما این ملت هیچ اراده ای ندارد؛ زیرا ابزاری در دست خالق است.

بهائیان به پنج روح متمایز قائل اند: حیوانی، نباتی و انسانی ـ که همه ارواح فانی و زوال پذیرند (و لذا برخی پژوهشگران در زمینه بهائیت برآنند که این مسلک به جاودانگی روح اعتقاد ندارد) ـ روح ایمان که تنها روحی است که انسان را جاودانه می کند) و بالاخره روح القدس (که همان موضع حلول کامل و وحدت وجود است که خالق را مخلوق و مخلوق را خالق می گرداند). این هرم در واقع، تفاوت چندانی با هرم گنوسی و کابالایی ندارد.

به نظر می رسد که روح انسانی، مانند روح آفریدگار، حدود مشخصی ندارد؛ زیرا پس از جدا شدن از جسم در شخص دیگری حلول می کند و شکل دیگری از حیات را به خود می گیرد. اندیشه تناسخ ارواح از ویژگی های اصلی کلیه مکتب های حلول گراست که حدود فردی و مسئولیت اخلاقی را کاملاً منکر می شود؛ همان گونه که در کابالا چنین است.

بهائیان به بهشت و دوزخ اعتقادی ندارند و آنها را تنها نمادی برای رابطه روح و آفریدگار می دانند؛ از نظر آنان قرب و نزدیکی به خالق همان بهشت، و دروی از او آتشی است که منجر به فنا و نابودی کاملروح می شود. اما ایمان در اعتقاد آنان (همان طور که اشاره کردیم) تضمین کننده جاودانگی است و جاودانگی یعنی ادامه سیر به سوی خالق پنهان برای اتحاد با آن. در این چارچوب حلولی جایی برای ثواب و عقاب و برانگیخته شدن باقی نمی ماند.

در بهائیت کاهن یا قربانی وجود ندارد، بلکه آنها نوعی تئوکراسی دموکراتیک را تشکیل می دهند که در دو هیأت حاکمه متجلی می شود: یکی اداری و دیگری آموزشی. هیأت اداری از محافل ملی روحانی تشکیل می شود که 9 نفر عضو دارند (و هر جا که حداقل 9 بهایی باشند امکان تشکیل آنها وجود دارد) و نیز بیت العدل اعظم (هیأتی عالی رتبه که می تواند هر جا که تحولات دنیایی اقتضا کند قوانین را تغییر دهد و حتی قوانین کتاب اقدس را حذف کند یا قوانین جدیدی به آن بیفزاید).

هیأت آموزشی نیز از ساختار هرمی اعضای محافل و رهبران تشکیل می شود. انتخاب اعضای محافل اداری از طریق اعضا انجام می شود و نوعی عبادت محسوب می گردد؛ چرا که انتخاب کننده ابزار و وسیله خالق است و بنابراین عضو منتخب در برابر او مسئولیت ندارد.

بهائیان نمازهای روزانه ای دارند (که آن را رو به قدس می گذارند) و به رغم آن که اماکن عمومی خاصی برای عبادت ندارند، اما کتاب اقدس آنها را به ساختن معابدی با نام "مشرق الاذکار" توصیه کرده است. بنایی نه ضلعی که در آن به روی پیروان تمامی ادیان گشوده است. بهائیان یک ماه بهایی (19 روز) روزه می گیرند و روزه آنان شبیه مسلمانان است (و به عید نوروز) ختم می شود. آنها از نوشیدن مسکرات خودداری می کنند و در آغاز هر ماه بهایی گرد هم جمع می شوند.

برای ارث قوانین ویژه ای دارند و بخشی از ثروت هر بهایی به معلمان می رسد و مردان و زنان در همه چیز مساوی اند. حج آنان نیز در مقام بهاءاللّه در عکا برپا می شود. تقویم بهایی شامل 19 ماه 19 روز است و از 21 مارس یعنی نخستین روز بهار آغاز می شود. تقویم بهایی به این لحاظ شبیه تقویم ایرانی است. عدد 19 در تفکر بهایی جایگاهی ویژه دارد و از این نظر شبیه کابالا و گماتریاست که برای حروف ارزش عددی قائل اند. آنها با ارزش گذاری عددی کلمات نتایجی را که می خواهند به دست می آورند (این مقوله نیز در شیوه های حلول گرا فراوان به چشم می خورد که هستی را براساس نظام های هندسی ادراک می کنند).

بهائیان می گویند حروف "بسم اللّه الرحمن الرحیم" 19 تاست و ارزش عددی کلمه "واحد" نیز 19 (و=6، الف=1، ح=8، د=4) است. بهائیان از عدد 19 دلایل و براهین زیادی را برای موضوعات مختلف استخراج می کنند.

محاسبه تعداد بهائیان جهان امری دشوار است. گفته می شود. جمعیت آنها بین یک و نیم تا دو میلیون است. در سال 1985 حدود 143 محفل ملی روحانی وجود داشت که 886/27 محفل منطقه ای در 340 شهر مختلف تابع آنها بودند. تعالیم و آموزه های بهائیت به بیش از 700 زبان ترجمه شده است. اکنون مسلک بهائیت به سرعت در مناطقی مانند آفریقا، هند و ویتنام منتشر شده و تعداد بهائیان این مناطق به صدها هزار بالغ می شود.

بسیاری از سرخ پوستان و ساکنان اصلی آمریکای لاتین به بهائیت تغییر عقیده داده اند. برای مثال، در پرو و بولیوی روستاهایی وجود دارد که تمامی ساکنان آنها بهائی اند. انتشار و رواج بهائیت رامی توان بیانگر ضعف چارچوب های سنتی ادیان دانست و نیز تعبیری از افزایش میزان سکولاریزاسیون که منجر به فقدان ایمان بسیاری از جوامع به عقاید سنتی شده است، اگرچه آنها به طور کامل دست از اعتقاد به دین و خالق نشسته اند. در واقع، این مسلک توانسته است تمایل آنان به دینداری را با استفاده از گفتمان دینی و بدون اشاره به عقاید و مناسکی خاص پاسخگو باشد.

این گفتمان معمولاً یگانه گرا و حلولی است که همه دوگانگی ها و اشکال متنوع را کنار می زند و واقعیت را به یک سطح منحصر می کند. و به مبدئی واحد مرتبط می سازد؛ یعنی همان خدای حلول کرده که با قوانین نهفته در ماده و طبیعت تفاوتی ندارد. این گفتمان، به ظاهر دینی ما در واقع مادی است؛ چرا که خالق به مخلوقاتش تبدیل می گردد و یا به یک قدرت عام، مجرد و غیرشخصی که مانند قوانین طبیعی و تز پیشرفت است. بهائیت نیز در این زمینه مانند ربوبیت، فراماسونری و یهودیت تجددگراست. تا زمان انقلاب اسلامی ایران، سیصدهزار بهایی در این کشور بودند که گروهی کارکردی و واسطه را تشکیل می دادند و در تجارت، سرمایه گذاری و تشکیلات امنیتی مشارکت داشتند.

شاه از وجود آنان بهره می برد. بهائیان با اسرائیل همکاری می کردند و علاوه بر دیگر فعالیتها سازمان امنیت ایران در دست آنها بود. اما پس از برپایی انقلاب اسلامی ایران فعالیت آنان ممنوع شد.

درباره رابطه بهائیت با عقاید و گروههای یهودی روشن شد که از نظر حلولی این دو عقیده دارای تشابه ساختاری هستند و شاید همین مسئله، رمز پذیرش مسلک بهائیت از سوی برخی یهودیان باشد. در ایران، به عنوان مهد و پایگاه اصلی اینمسلک، بسیاری از یهودیان، بهایی اند که حاخام ها به شدت با آنها مقابله می کنند. موضع یهودیت ارتدوکس نسبت به بهائیت هنوز هم این گونه است. اکنون در ایالات متحده بسیاری از یهودیان به فراماسونری، آیین های جدید و عقاید گنوسی رومی آورند که البته آمار دقیقی از تعداد آنها در دست نیست. با این حال، چنین شایع است که بسیاری از پیروان بهائیت (در آمریکا) در منطقه کالیفرنیا به سر می برند؛ جایی که بیشترین تعداد یهودیان را دارد.

این توطئه ای بهایی علیه یهودیت نیست بلکه آمیختگی دو عقیده است که نه تنها می تواند پاسخگوی نیازها باشد بلکه قادر به جوابگویی به پرسش ها آن هم از طریق سهل و آسان است. آنچه پذیرش این آیین را برای یهودیان آسان می کند تمایلی است که در این مسلک نسبت به یهودیت و دولت صهیونیستی وجود دارد. به نظر عباس افندی رهایی در گرو بازگشت یهودیان به سرزمین موعودشان است و البته او عقیده داشت که موفقیت یهودیان در فلسطین دلیلی بر عظمت بهاءاللّه و عظمت نقش الهی اوست. وی در کتاب "گفت وگوها" آورده است: "می بینی که قبایل یهودی از اقصی نقاط جهان به سوی سرزمین مقدس می آیند و با تملک روستاها و زمین ها و سکونت در آنها روز به روز بر تعداد ایشان افزوده می شود تا زمانی که تمامی زمینهای فلسطین از آن آنان شود". بدین گونه او رنگ و آبی بهایی به عقیده پروتستانیستی هزاره گرایی داده است.

در سی ام ژوئن 1968، شوقی افندی ربانی، رهبر جنبش بهائیت در آن زمان، نامه ای به بن گوریون نوشت و اظهار داشت که آرزوی آسایش و سلامت دولت جدید را دارد و به اهمیت تجمع یهودیان در "مهد عقیده شان" اشاره نمود. در آوریل 1983 مرکزبهائیت یعنی همان "بیت العدل" در ساختمان عظیمی در حیفا واقع در جبل الکرم بنا شد و 9 نفر از بهائیان به انتخاب اعضای آن، اداره آن را بر عهده گرفتند. فرقه بهائیت در حال ساختن قصر باشکوهی در حیفاست تا مقبره بهائیان جهان باشد.

اما این همه، به معنی آن نیست که تمامی بهائیان، صهیونیسم و اسرائیل را تأیید می کنند؛ زیرا گروههای بهایی همه یک عقیده دارند، اما گرایشهای سیاسی آنان متناسب با شرایط اجتماعی و تاریخی ایشان متفاوت است. آنچه در مورد بهائیت صادق است درباره همه ادیان صدق می کند؛ برای مثال مسیحیان صهیونیست اروپا اسرائیل را تأیید می کنند و برخی فرقه های مسیحی صهیونیست آمریکا بر این عقیده اند که تنها راه رهایی بازگشت یهودیان به صهیون است. در اینجا باید اشاره کنیم که بهائیان عرب تنها در وفاداری ملی به وطن خود تأکید دارند که تا حدودی حقیقت دارد و ممکن است از باب تقیه باشد.

روابطی میان بهاییت و یهود دیده می شد. این پدیده چنین تجلّی یافته است:

1ـ یهودیان بهاء را واداشتند تا خود را "یهوه صبایوت"، یا مسیحی که برای هدایت جهان آمده بخواند، و در این معنی به آیاتی که در تورات آمده و از شکوه یهودا سخن می گوید، نیز به رویاهایی که در سفر دانیال و اسفار عهد تحقیق آمده و به زعم آنان، به ظهور بهاءاللّه و پسرش عباس بشارت می دهد استدلال می کردند.

2ـ دعوت آشکار باب به تجمع یهودیان صهیونیست در سرزمین فلسطین: "امروز روزی است که کلیم به انوار قدیم دست یافت، و زلال وصال را از این جامی که دریاها بدان پر شوند نوشید. بگو سوگندبه خدای حق که طور گرد مطلع ظهور می گردد و روح آنان را که در ملکوتند ندا در می دهد: بیایید ای زادگان غرور. امروز روزی است که کرم خدای به شوق دیدار او شتاب کرد و صهیون فریاد زد که اینک وعده و آنچه در الواح خدای بلند جایگاه توانای محبوب، اندر نوشته بود، رخ آشکار ساخت" (کتاب اقدس ص 118).

عباس افندی نیز برای تکمیل دعوت پدرش، یهودیان صهیونیست را به تجمع در فلسطین فراخواند: "در روزگار این شاخه ممتاز، و در این دوره بنی اسرائیل در سرزمین مقدس گرد خواهند آمد، و امت یهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال پراکنده اند امتی یکپارچه و مجتمع خواهد بود." نیز گفت: "اینک بنگرید که طوایف یهود به سرزمین مقدس می آیند و زمینها و روستاها را صاحب می شوند و در آنها سکنی می گزینند، و به تدریج رو به ازدیاد می نهند تا سراسر فلسطین، میهن آنان شود) (مفاوضات عبدالبهاء، ص 59).

3ـ چاپلوسی عباس افندی (پسر بهاء) برای یهودیان و اعتراف به حقانیت آنها.

در سی و هفتمین کنگره افسران که تابع جامعه کشورهای عربی است، تصمیم به بایکوت و عدم معامله با آنان گرفته شد، و بهاییان فرقه ای مرتبط با صهیونیست به شمار آمد. اما بهاییان عرب این تهمتها را رد کرده و بر کناره گیری کامل خود از سیاست و فعالیت سیاسی و التزامشان به قوانین و تشکیلات کشورهای عربی تأکید می ورزند.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و

پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.

  1. بشیشی، محمود، الفرق الاسلامیة، قاهره 1932.
  2. عبدالحمید، محسن: حقیقة البابیة والبهائیة، بیروت 1975.
  3. عنایت، عمر: العقاعد، قاهره 1928.
  4. دایره المعارف الاسلامیة (ترجمه عربی)،قاهره 1937.
  5. حسین، محمدالخضر: القادیانیة والبهائیة، دمشق 1975.
  6. عبدالرحمن، عائشه: الاسرائیلیات فی الغزوالفکری، قاهره 1975.
  7. Goldziher,l: Le Dogme et la loi de L'Islam, (Traduction F. Arin) paris 1920.