دولت اسرائیل، تاریخچه تشکیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


ظهور سرمایه داری و نهضتهای انقلابی قرن 19، وضع یهودیان را در سراسر اروپا بهبود بخشید. جنبش قوم یهود از سال 1880م. در اروپای مرکزی به وجود آمد و از سال 1881م. موجی از تعقیب و شکنجه علیه یهودیان به شکل حملات) تنظیم شده با کمک نیروهای دولتی پوگروم (Pogrome) در روسیه به حرکت درآمد و به طرف اروپای شرقی و غرب ادامه یافت. به علت این آزارها، جمعیت دوستداران صهیون در پی پناهگاهی برای یهودیان برآمد. در فلسطین تعدادی یهودی در اورشلیم، تیرباد و سافه اقامت داشتند. در اوایل سال 1881م. چند صد نفر مهاجر یهودی به فلسطین وارد شدند و اولین مهاجرنشین را در "پتاه"، "نیک ده ریچون" "صهیون" و غیره تشکیل دادند.

در اثر تحریک اشخاص مؤثر از قبیل: لئو پینسکر، گینسبرگ (Gingsberg) ، و ماتیا اشر (Mathia Asher) جنبش اروپا، دامنه دار گردید. اما حکومت عثمانی از توسعه این جنبش در اروپا، دامنه دار گردید. اما حکومت عثمانی از توسعه این جنبشها نگران شد و مهاجرت یهود را به فلسطین ممنوع ساخت اما با مداخله بارون روچیلد سرمایه دار معروف یهود، رضایت داد چند قطعه اراضی به آنانواگذار گردد.

در سال 1897م. کنگره مهم صهیونیسم تحت ریاست فردی اتریشی به نام هرتزل (Herzl) (مؤلف کتاب کشور یهود، که هیجان عمیقی در عالم یهود به وجود آورد) در شهر بال سوئیس تشکیل شد و صهیونیسم جنبه سیاسی پیدا کرد و دیگر صحبت از این نبود که عده ای برای نجات از آزار و شکنجه، پناهگاهی پیدا کنند، بلکه منظور تشکیل کانون ملی یهود بود. به این ترتیب که یهودیان در سرزمین اجدادی خویش یک کشور بی طرف که از طرف دولتهای بزرگ تضمین گردیده، تشکیل دهند.

هرتزل بعد از کنگره بال در روزنامه خود (Diewelt) ، در سه سپتامبر 1897م. در وین چنین نوشت: "اگر بنا باشد که نتایج بال را خلاصه نمائیم بدین قرار است در بال من دولت یهود را ایجاد کردم اگر آن را امروز اظهار دارم دنیایی را به خنده درآورده ام و پنج سال دیگر شاید اما در 50 سال دیگر تمام جهانیان آن را خواهند دید. دولت یهود اکنون به طور اساسی ایجاد شده است. زیرا ایجاد یک دولت منوط به اراده ملت است."

هرتزل به سلطان عثمانی پیشنهاد کرد که فلسطین را بفروشد. درونمای هرتزل در صورت تشکیل دولت یهود در فلسطین چنین بود" اگر سلطان عثمانی فلسطین را به ما واگذارد ما حسابهای مالی عثمانی را کاملاً تسویه خواهیم کرد. برای اروپا ما در آنجا سدی در مقابل آسیا به وجود خواهیم آورد ما پیش قراولان تمدن علیه توحش خواهیم شد، ما دولت بی طرفی خواهیم شد که با تمام اروپا که باید موجودیت ما را تضمین کنند در ارتباط دائم خواهیم بود" لکن سلطان عثمانی امتناع ورزید ولی در برابر مهاجرت پنهانی یهود چشمها را بست. چنانچه قبل از جنگ جهانی اول 50 هزار یهودی در آنجا استقرار یافته بودند. یکی از آنان به نام بن یهودا زبان قدیم را برپا ساخت و زبان ملی گردید.

مرکز کل هرتزل ابتدا در برلن قرار داشت و قبل از جنگ جهانی اول مؤسسات متعددی در فلسطین ایجاد کرد. در اثنای سال 1916 مرکز مزبور به لندن که محل بانک مهاجرنشین یهود بود انتقال یافت.

حکومت بریتانیا تمایل خود را به جنبش صهیونیسم مکررا ابراز داشت. چمبرلین در سال 1905 تشکیل کانون ملی یهود را در آفریقای شرقی پیشنهاد کرد ولی نتیجه ای نگرفت. در سال 1915 لرد گری (Lord Grey) و للوید جرج (Llide Geroge) نقشه فرماندهی عالی مصر را راجع به الحاق فلسطین به امپراتوری انگلستان قبول کردند ولی از نظر افکار عمومی بهتر بود که این نقشه را در لفافه انسان دوستی پنهان کنند. برای انگلستان درخواست اولین کنگره صهیونیستی سال 1897 (بال) راجع به ایجاد یک کانون یهودی در فلسطین فرصت خوبی بود. محافل صهیونیسم از طرف دیگر قدرتی را فراهم کردند که ممکن بود برای متفقین به ویژه از لحاظ ورود آمریکا در جنگ و نیز از لحاظ تحمل مخارج جنگ فوق العاده مفید و مؤثر گردد.

با حضور وایزمن، مارک سایکس، ام جی پیکو و رافس مذاکرات طولانانی به عمل آمد و دانیل ایزاک (دانیال اسحاق) سفیر کبیر انگلستان در آمریکا با مراجعه به آراء عمومی انتخاب شد. وی انضمام فلسطین را به انگلستان با استقرار سه تا چهار میلیون یهودی پیش بینی نمود.

فرانسه به پیمان سایکس ـ پیکو اکتفا کردو حاضر نبود از موضوع بین المللی شدن فلسطین دست بردارد. عاقبت موافقت به عمل آمد و اعلامیه بالفور در تاریخ 20 نوامبر 1917 صادر شد. در این نامه خطاب به لرد روچیلد نوشته شد: "دولت اعلیحضرت استقرار کانون ملی یهود را با نظر مساعد تلقی می کند و یقین دارد که هیچ چیز نمی تواند به حقوق مدنی و دینی جماعات غیریهود که در فلسطین زندگی می کنند و وضع سیاسی یهود که درکشورهای دیگر اقامت دارند آسیب رساند."

اعلامیه از طرف فرانسه و ایتالیا تصویب گردید و رئیس جمهور آمریکا ویلسون نیز موافقت خود را اعلام کرد.

پس از صدور اعلامیه بالفور یک هیأت رسمی به رهبری هوگار (Hogarth) دانشمند باستان شناس وارد جده شد تا اطمینان دهد، فقط به یهودیان اجازه مهاجرت داده می شود و آزادی سیاسی، اقتصادی اعراب مورد تضمین باقی خواهد ماند. جنگ جهانی اول در 11 نوامبر 1918 به پایان رسید و در ماه اوت همان سال یک هیأت صهیونیستی به ریاست دکتر وایزمن وارد فلسطین شد و به بهانه اداره امور یهودیان خواستار شرکت در اداره فلسطین گردید. یهودیان این را به عنوان یک حق قانونی مطالبه می کردند.

در کنفرانس صلح پاریس در ژانویه 1919 موضوع مجددا مطرح گردید و امیرفیصل پادشاه سوریه و نماینده اعراب مجبور به پذیرش شرایط صلح شد. وی به ایجاد یک "کانون ملی" برای یهودیان در فلسطین نظر مساعد داد. با این شرط مهم که کوچ نشینهای یهودی تابع حکومت عرب باشد. اما این شرط از طرف دولت انگلستان به سکوت برگزار شد در نتیجه ـ موافقت نامه "فیصل ـ وایزمن" به امضا رسید. موافقت نامه فیصل وایزمن برای هر یک از دو طرف به گونه ای در نظر گرفته شد که می بایستی از کنفرانس صلح بخواهند که به طور رسمی خواسته های آنان را، به ترتیب، تصویب نماید.

امیرفیصل خواهان یک امپراتوری مستقل عربی در فلسطین بود، ولی حضور کوچ نشین های یهودی در فلسطین بر سر راه او قرار داشت. وایزمن، یک سرزمین خودمختار یهودی زیر قیمومیت انگلستان را خواستار بود. این پیمانها که فاقد صراحت محدود کردن خرید اراضی را مورد مطالعه قرار داد ولی موضوع بود اوضاع آشفته ای را ایجاد کردکه انگلستان کار قیمومیت خود را در فلسطین عملی سازد.

در جلسه شورای عالی متفقین در 25 آوریل 1920 در شهرستان ریمو، تحت فشار ثروتمندان و سرمایه داران صهیونیستی، فلسطین به شرط اینکه وعده بالفور اجرا شود تحت قیمومیت انگلستان قرار گرفت. دولت انگلستان لایحه قوانین سرپرستی فلسطین را تنظیم کرد و برای تصویب به جامعه ملل فرستاد که در تاریخ 22 ژوئیه 1922 تصویب شد. در کفایت نامه، دولت انگلستان موظف بود وسایل تشکیل وطن ملی یهودی و مهاجرت یهودیان را به فلسطین و همچنین رسمیت زبان عبری را فراهم سازد.

انگلستان برای اداره فلسطین در سال 1922 یک کمیسر عالی (مأمور بلندپایه) با کمک یک شورای قانون گذاری برقرار ساخت و هربرت سموئیل را به عنوان نخستین کمیسر عالی انگلیس در فلسطین انتخاب کرد. این تشکیلات از سال 1929 به بعد به نام "بنگاه هم آهنگی مسایل یهود" (آژانس یهود) خوانده شد که برنامه کار آن عبارت بود از: مهاجرت تضمین احتیاجات مذهبی، توسعه فرهنگ یهود، خرید سهام ملی یهود و استفاده از کارکرد یهودیان. (نک: آژانس یهود)

حکومت سرپرستی کار انتقال اراضی اعراب را به یهودیان شروع نمود و بیشتر اراضی دولتی را به آنها واگذار کرد. و برای اینکه مهاجرت یهودیان به طور مخفی صورت گیرد یک یهودی افراطی را به سمت معاونت کلی دولت منصوب کرد. وی موظف به تهیه لوایح قانونی و آیین نامه ها بود و دو یهودی دیگر را در رأس اداره مهاجرت و گذرنامه و مدیریت کل بازرگانی گماشت.

تا سال 1929 آرامش برقرار بود و مهاجرت یهودیان زیاد نبود در ماه اوت همان سال جلوی دیوار ندبه درگیری پیش آمد که بیش از صد نفر یهودیکشته و صدها نفر هم زخمی شدند. در ماه اکتبر، کنگره عرب بیت المقدس ممنوع شدن مهاجرت را اعلام کرد. حکومت بریتانیا برای آرامش افکار یک هیأت رسیدگی به آنجا فرستاد و کتاب سفید را منتشر ساخت که تجدید مهاجرت را به اطلاع عموم می رساند.

صهیونیستها به محض ورود به فلسطین، هدفشان این بود که نه تنها ثروت این مرز و بوم را به غارت برند، بلکه تمام سرزمین فلسطین را تحت سلطه خود درآورند، و روستائیان عرب فلسطین را بیرون کنند تا یهودیان مهاجر را در آنجا جای دهند. صهیونیستها به خاطر چیزی که "کار یهودی" و بعدها "محصول یهودی" نامیده شد، دست به تبلیغات خشنی زدند. یعنی کارگران عرب و محصولات آنها تحریم شد. صهیونیستها در تبلیغات خویش وانمود می کردند که پیش از ورود نخستین مهاجرین یهودی به فلسطین، این سرزمین آباد نبود و ساکنین آن را قبایل بدوی چادرنشین تشکیل می داد. تعداد مهاجرین یهودی در سال 1933 به سی هزار نفر رسید.

در همین سال یک قرارداد رسمی میان شرکت حمل و نقل صهیونیستی فارا و بانک رایش آلمان منعقد شد که به موجب آن به یهودیان اجازه دادند سرمایه های خود را به وسیله شرکت نامبرده به فلسطین منتقل سازند به شرط اینکه همه این سرمایه ها به کالاهای آلمانی تبدیل شود.

اختلاف اعراب و یهود بالا گرفت هیأتهای اعزامی در رفت و آمد بودند ولی فایده ای از آنها حاصل نمی شد. دولت انگلستان هر قانونی را که مانع اجرای وعده بالفور می شد، رد می کرد.

حزب صهیونیست در آلمان، اتریش، ایتالیا، و اروپای شرقی تعداد زیادی اردوگاه مخصوص تربیت جوانان یهود ساخته بود و آنها را از لحاظ فکری و نظامی آماده تشکیل دولت یهود می نمودند.

در ششم نوامبر 1935 لرد پاسفلید وزیرمستعمرات انگلستان در مجله تایمز نوشت: "هیچ قانونی که جلو پیشرفت یهود را در راه رسیدن به هدف سیاسی خود در فلسطین بگیرد و مانع ادامه وضع موجود در موضوع اراضی و اعمال دیگر آنها باشد وضع نخواهد شد." جبهه عرب در پایان سال 1935، درخواستی شامل سه اصل تسلیم مأمور بلندپایه انگلستان، آرتور واچوب نمود که مشتمل بر: الف ـ منع جلوگیری از مهاجرت یهودیان، ب ـ فروش اراضی فلسطین به یهودیان، ج ـ اعراب تضمین ایجاد یک دولت عربی براساس حق اکثریت بود.

آرتور واچوب، از موافقت با دو اصل نخست امتناع ورزید. وقتی اعراب مشاهده کردند که هرگونه مذاکره با بریتانیایی ثمر است نه تنها برضد یهود بلکه برضد قیمومیت قیام کردند. کمیسر عالی انگلستان سعی می کرد از هرگونه جنبشی که خطر آزادی از آن احساس می شد جلوگیری کند. بنابراین مجددا به لایحه شورای قانون گذاری که از سال 1933 متروک شده بود متوسل گردید. اما یهودیان و اعراب به علت ناقص بودن آن با این راه حل موافقت نکردند. یک کمیسیون تحقیق محدود کردن خرید اراضی را مورد مطالعه قرار داد ولی مقررات آن مؤثر نبود.

در 19 آوریل 1936 تظاهراتی برپا شد و اعراب به رهگذرهای یهودی در یافا حمله کردند. سپس از نیمه دوم ماه آوریل تا 21 اکتبر همان سال، به دنبال اعتراض مدیران عرب، اعتصاب عمومی اعراب فلسطین انجام گرفت. و این مقدمه مبارزه مسلحانه طولانی بین اعراب و یهودیان گردید.

انگلستان در سال 1936 یک هیأت رسیدگی به فلسطین فرستاد. این کمیسیون (کمیسیون پیل (PeeI)) برای حل مسأله، پیشنهاد کرد فلسطین به سه منطقه: یهود، عرب و انگلیس تقسیم گردد. طبق این راه حل، بهترین اراضی در اختیار یهودیان قرار می گرفت بدون اینکه از اختلاط نژاد جلوگیری کرده باشد. اعراب با این پیشنهاد به شدت مخالفت کردند.

کنگره صهیونیستی که در همین وقت در شهر زوریخ تشکیل شده بود رسما این قرارداد را پذیرفت، وزیر امور خارجه انگلستان ایدن در 14 سپتامبر 1937 در شورای عمومی جامعه ملل اعلام کرد که دولت انگلستان پیشنهاد کمیسیون پیل را پذیرفته و آماده اجرای آن است و یک کمیسیون فنی نیز برای ترسیم خطوط تقسیم و تعیین مرزهای سه دولت به فلسطین اعزام می کند. ولی شورای جامعه ملل انگلستان را مکلف نمود که در مسأله فلسطین مطالعه بیشتری نماید.

کمیسیون رسیدگی سال 1938 تعیین گردید ولی آن هم کاری از پیش نبرد. سرانجام کمیسیون تقسیم با توجه به اینکه تعداد یهودیان در قسمت دولت عربی از هفت هزار نفر یعنی یک صدم جمعیت تجاوز نمی کرد در حالی که تعداد اعراب داخل منطقه یهودی تقریبا برابر با یهودیان بود و با توجه به کمی مقدار زمین یهودیان در منطقه اعراب و زیاد بودن زمینهای اعراب در بخش یهود و همچنین استقرار مراکز مهم عربی در بخش یهود مانند شهر الجلیل که تقریبا تمام اهالی و ثروت آن عربی بود و دلایل دیگر، طرح تقسیم کمیسیون پیل را قابل اجرا ندانست.

به دنبال شکست گفت وگوهای رهبران صهیونیست و انگلستان با نمایندگان عرب در فوریه 1939، انگلستان کتاب سفید را در 17 مارس همان سال منتشر کرد.

انگلستان با انتشار این کتاب، مسأله فلسطین را که به دلیل انقلاب 1939 ـ 1936 به حالت بسیار پیچیده و سردرگمی رسیده بود با خشونت تمام مطرح کرد. در این کتاب این شرایط پیش بینی شده بود:

الف: فلسطین در حاکمیت انگلستان باقی خواهد ماند.

ب: می بایست گفت وگوها درباره قانون اساسی ادامه یابد.

ج: به 75 هزار یهودی دیگر تا پنج سال آینده اجازه مهاجرت به فلسطین داده می شود، ولی پس از مهاجرت این عده، افزایش این تعداد مشروط به رضایت اعراب می باشد.

د: فروش زمین به یهودیان در بعضی مناطق محدود، و در جاهای دیگر ممنوع می شود، نه به صورت دولتی و نه به شکل دولتی یهودی، در صورت ایجاد یک دولت متحد از اعراب و یهودیان، می بایستی جمعیت یهود به میزان یک سوم جمعیت عرب نگاه داشته شود.

انتشار این کتاب خشم صهیونیستها را به اوج رساند و درست سه ماه پس از انتشار کتاب سفید انگلستان، جنگ جهانی دوم شروع شد.

در اثر جنگ نزدیک به 500 هزار یهودی اروپایی که مورد آزار و شکنجه های سخت بودند فقط یک فکر را داشتند و آن این بود که به طرف فلسطین بگریزند. در اردوگاهها صد هزار نفر از آنان نگاهداری می شدند تا به ارض موعود قدم گذارند.

انگلستان به علل اقتصادی و به خصوص به جهات سیاسی و ترس از قیام مجدد اعراب با هرگونه مهاجرت تازه مخالفت می کرد و در مقابل شکایات اعراب از مهاجرتهای قاچاق، اعلام کرد که هر مهاجر قاچاق را پیدا کند فورا بازداشت و به جای دیگر یا به امپراتوری انگلستان تبعید می نماید. با این وجود، یهودیان زیادی به طور قاچاق وارد فلسطین شدند.

انگلستان در 28 فوریه 1940، بدون توجه به مخالفتهای اعراب و یهودیان، دست به کار تنظیم و اجرای برنامه های کتاب سفید شد. (نک: کتاب سفید) اجرای مفاد کتاب سفید، خشک صهیونیستها را دامن زد. مخالفت یهودیان شروع شد و به صورت طغیان و آدم کشی درآمد. صهیونیست از مظلومیت یهودیان آلمان و کشورهای تحت سلطه آن برای جلب عواطف و احساسات مردم دنیا بهره برداری زیادی نمود و از این طریق بسیاری از متنفذین آمریکا را باخود همراه نمود.

در 11 مه 1942 صهیونیستها کنفرانسی در نیویورک تشکیل دادند و اعلامیه معروف به قطعنامه بالتیمور (Biltmore) را صادر کردند که به موجب آن ملت یهود حق داشت علاوه لغو کتاب سفید 1939 انگلستان، ایجاد جامعه اسرائیلی در فلسطین، آزادی مهاجرت و تشکیل ارتش یهود را بخواهد. (نک: بالتیمور، قطعنامه) نفوذ صهیونیستها در حزب کارگر انگلستان موجب شد که شورای آن حزب در ماه مه 1944 خواستار اخراج اعراب از فلسطین و جانشینی یهود شود.

در سپتامبر 1944 نیز موفق شدند موافقت چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان را جهت اجازه تشکیل ارتشی که افراد، فرماندهان، پرچم و برنامه آن یهودی باشند، جلب کنند. این ارتش با ورود افسران و سربازان آزموده یهودی که در لهستان، آمریکا، انگلستان و... بودند تقویت گردید.

در سال 1944 روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا اطلاعیه رسمی در واشنگتن منتشر ساخت که به موجب آن کتاب سفید انگلستان را ملغی و دروازه فلسطین را برای مهاجرت نامحدود یهودیان باز کرد. وی همدردی خود و ملت آمریکا را با کسانی که به اصطلاح یهودیان مصیبت زده نامید، اظهار داشت.

مجلس عوام انگلستان در 13 نوامبر 1945 اعلام نمود که آمریکا در حل مسأله فلسطین با انگلستان همکاری خواهد کرد. به همین سبب ژانویه 1946 کمیسیونی از نمایندگان آمریکا و انگلستان برای حل مسأله فلسطین در لندن شروع به کار کرد. چهار ماه بعد از تشکیل کمیسیون، به اصرار هری.اس. ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا، کمیته گزارشی را مبنی بر مهاجرت فوری 000,600 تن یهودی به فلسطین تنظیم کرد. چکیده گزارش این بود که به 000,100 تن یهودی اجازه داده شود که خیلی زود به فلسطین مهاجرت کنند و یک کشور دوملتی. با یکایالت یهودی و یک ایالت عربی، زیرسرپرستی سازمان ملل متحد در فلسطین ایجاد شود.

آژانس یهود از مهاجرت 000,100 تن یهودی استقبال نمود، ولی در این نکته پافشاری کرد که بدون یک کشور یهودی، هیچ گونه میهن مستقلی برای یهودیان به وجود نخواهد آمد. بدین گونه کار کمیته بی نتیجه ماند. انگلستان فوری ترتیب گفت وگوهایی را با اعراب و صهیونیستها داد ولی هیچ یک در آن گفت وگوها شرکت نکردند، تنها نمایندگان "اتحادیه عرب" در آنجا حضور یافتند.

در چهارم اکتبر 1946 ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا صریحا به طرفداری از یهود برخاست و ضمن بیانیه ای رسمی گفت: "برای پیشنهاد پذیرفتن صد هزار مهاجر یهودی نباید منتظر نتیجه کنفرانس لندن بود." این اظهارات موجب شد اعضاء کمسیون بدون نتیجه از هم جدا شوند.

در فوریه 1947 نخست وزیر انگلستان پس از اینکه اظهار کرد: "یهودی عبارت است از یک دین نه یک نژاد، و دین حق داشتن یک کشور را به آنها نمی بخشد" تصمیم گرفت حل مسأله فلسطین را به سازمان ملل متحد واگذار کند.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد پس از اینکه درخواست دول عربی را مبنی بر اینکه بی درنگ استقلال فلسطین اعلام گردد و قیمومیت انگلستان پایان یابد، رد کرد، تصمیم گرفت یک هیأت رسیدگی به فلسطین اعزام کند. این هیأت در اول سپتامبر 1947 طی گزارشی توصیه کرد به قیمومیت انگلستان هرچه زودتر خاتمه داده شود و امور فلسطین موقتا به فرمانروایی سپرده شود که در برابر سازمان ملل متحد مسؤولیت داشته باشد و پس از این دوره موقت، استقلال آنجا اعلام گردد، جنبه مذهبی مکانهای مقدس به رسمیت شناخته شود و بنا به توافق بین المللی اصولی درباره مهاجرت برقرار گردد.

همچنین به اتفاق آرا درخواست کردند، تشکیلدولت جدید براساس دموکراسی باشد، وحدت اقتصادی فلسطین حفظ گردد و امتیازاتی که بعضی دولتها ممکن است در آنجا مورد استفاده قرار دهند ملغی شود.

اکثریت طرفدار تقسیم فلسطین بودند. یهودیان به شدت با این پیشنهاد موافق بودند و ضمن ادامه خرابکاری و تهدید در فلسطین، از تمام قوای سیاسی خود برای وادار کردن اکثریت اعضاء سازمان ملل متحد به امضا این پیشنهاد استفاده نمودند.

سرانجام سازمان ملل متحد در 29 نوامبر 1947 به تقسیم فلسطین رأی داد. به موجب این رأی، 56 درصد سرزمین فلسطین به یهودیان و 42 درصد به اعراب تعلق گرفت. 2 درصد دیگر به منطقه بین المللی فلسطین اختصاص یافت. در رأی سازمان ملل متحد، بهره مندی اعرابی که در قلمرو حکومت یهود بودند و همچنین یهودیانی که در قلمرو حکومت عرب زندگی می کردند، از جهت حقوق مدنی و سیاسی پیش بینی شده بود.

سازمان ملل متحد، در رأی صادره اعلام کرد که استقلال حکومتهای یهود و عرب، دو ماه پس از خروج کامل نیروهای انگلستان از فلسطین، یعنی در تاریخ 15 ژوئیه 1948 اعلام خواهد شد. پس از این تصمیم هیأتی مرکب از نمایندگان دول چکسلواکی، دانمارک، فیلیپین، لهستان، پاناما تشکیل شد تا در طول دوره موقت یعنی از زمان تخلیه انگلستان، اداره فلسطین را به عهده داشته باشند.

پس از تصمیم سازمان ملل متحد، در فوریه 1948 رسما خبر دادند 2758 نفر کشته شدند بدون اینکه جنگ حقیقی درگیر شده باشد. اعراب و یهود اعلامیه های تهدیدآمیز خود را چندین برابر کرده بودند. یهودیان تأکید کردند مسأله تقسیم را عملی خواهند کرد. مبارزات اعراب آژانس یهود را مجبور ساخت به شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت کند و اعراب را متهم به مقاومت و قیام مسلحانه درمقابل نظریه تقسیم سازمان ملل متحد، نماید.

در ضمن این حوادث انگلستان شروع به تخلیه فلسطین نمود. ابتدا شهر تل آویو و سایر مناطق یهودی را تخلیه نمود و مراکز دولتی، اردوگاهها، سنگرهای نظامی و فرودگاهها را به دست یهودیان داد. صهیونیستها به سرعت سرزمینی را که برای آنها تعیین شده بود اشغال کردند. در دهم آوریل 1948 قوای مسلح یهود به روستای "دیریاسین" نزدیک بیت المقدس حمله کردند و برای ارعاب اعراب و فرار آنها از سرزمینی که طبق تقسیم به دست آنها افتاده بود، تمام 250 نفر اهالی آن را به قتل رساندند. این جنایت وحشیانه دنیا را تکان داد.

آمریکا پیشنهاد کرد که با انتخاب دول بزرگ، نماینده ای از طرف سازمان ملل برای میانجیگری به فلسطین برود. دو روز پیش از موعد خرج نیروهای انگلیسی، مجمع عمومی سازمان ملل با این پیشنهاد موافقت و شخصی به نام کنت برنادوت به سمت میانجیگری منصوب گردید. (نک: برنادوت)

در 14 مه 1948 با اعلان خاتمه دوران قیمومیت توسط رئیس این دولت، دیوید بن گوریون، در تل آویو، تشکیل دولت یهود را اعلام کرد.

"بنگاه هماهنگی مسائل یهود" تصمیم گرفته بود استقلال کشور جدید (اسرائیل) را روز جمعه 14 ماه مه 1948، در ساعت 4 بعدازظهر، هشت ساعت پیش از پایان رسمی قیمومیت اعلام کند، زیرا حاخامهای یهودی اجازه نمی دادند هیچ گونه کار رسمی در روز شنبه انجام گیرد. مقدمات تأسیس کشور اسرائیل از ماهها پیش فراهم شده بود. ادارات به وجود آمده، سازمان یافته و کارکنانش تعیین شده بودند. در 12 مه، واژه "اسرائیل" به طور رسمی برای نام کشور جدید تعیین شد. در 13 مه دعوتنامه هایی برای شرکت در مراسم اعلام تأسیس کشور جدید اسرائیل، برای سردمداران کشورهای جهان فرستاده شد. در ساعت مقرر، در موزه تل آویو، زیر تصویرتئودور هرتزل، بن گوریون چکش ریاست جلسه را بر روی میز کوبید و حاضرین برای خواندن سرود ملی یهود، به پا خاستند. "هاتیکوا" استقلال را (Hatikuah)سپس بن گوریون اعلامیه خواند.

بدین گونه کشور اسرائیل پا به عرصه جهان گذاشت. صهیونیستها پس از تلاشهای فراوان و سرگردانی در گردونه دیپلماتیک کشورهای حاکم اروپا، و پس از کش و قوسهای سیاسی توانسته بودند به آرزوی باستانی خویش که تشکیل دولت یهود بود جامه عمل بپوشانند. و با آواره ساختن ملت فلسطین، نوعی مشروعیت ساختگی به دولت جدید بدهند و موجودیتی کاملاً بیگانه از فرهنگ منطقه همراه با خصومتی وصف ناپذیر نسبت به کل منطقه را شکل دهند.

مآخذ:

  1. الهی، حسین: مسأله فلسطین، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.
  2. توسلی، مهدی: فلسطین، (ریشه های درد)، چاپ ارگی، تهران 25/3/59.
  3. شفیق، منیر: اسلام رودرروی انحطاط معاصر، ترجمه غلامحسین موسوی، مؤسسه تحقیقاتی انتشاراتی نهضت جهانی اسلام، تابستان 1363.