استراتژی اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


الف ـ اهداف:

بحث درباره استراتژی اسرائیل مستلزم شناخت اهدافی است که از نظر اسرائیل اهمیت حیاتی دارد. چرا که استراتژی، فن به کارگیری مجموعه ای از وسایل سیاسی و نظامی است در جهت خدمت به اهداف اصلی یک کشور معین، در مرحله ای مشخص از زمان و در شرایطی که اراده های مختلف برای حل اختلافات خود به "زور" متوسل شوند.

نخستین مشکل اسرائیل مسأله بودن یا نبودن و به عبارت دیگر "باقی ماندن یا فنا شدن" است. از این رو ایجاد "امنیت" محور اصلی و مرکز ثقل تفکرات اسرائیل را تشکیل می دهد.

برقراری ثبات و امنیت از بدو ایجاد اسرائیل تاکنون، مقام اوّل را در تلاشهای صهیونیسم به خود اختصاص داده است. حل قطعی این مسأله تنها از طریق افزایش نیروهای لازم برای مقابله با نیروهایی که امنیت اسرائیل را از خارج تهدید می کند، امکان پذیر است. بر این اساس، اهداف استراتژی نظامی و اصول آن معلوم می شود.

این اهداف عبارتند از:

1 ـ هدف ملی:

هدف ملی، هدف نهایی نهادهای یک دولت است که برای دستیابی به آن تلاش می کنند. هدف ملی برخی از کشورها تنها در حد تضمین استمرار حیات آنها، تأمین صلح و آزادی سرزمین و تحقق رفاه مردم آن خلاصه می شود. حال آنکه برخی ازکشورها، هدف ملی بالاتری دارند. چنان که در این کشورها هدف ملی، نقش یک عنصر دینامیک، متحرک و در حال پیشرفت را به خود می گیرد. دراین کشورها با تحقق هر هدف و با گذشت زمان، اهداف دیگری در برابر دولت ظاهر می شوند. این اهداف در سایه بهبود شرایطی که به وسیله هدف ملی محقق شده نمایان می شوند.

هدف ملی اسرائیل، تشکیل مملکت قدیم اسرائیل از حیث تاریخی، فرهنگی و بینش کهن آن است. اسرائیل سعی دارد تا پایگاهی برای جلب و جذب یهودیان مهاجر از تمامی جهان ایجاد کند و در این راه برای آنکه مورد اعتراض کشورهای عربی قرار نگیرد و به توسعه طلبی متهم نشود، هرگز رسما به این مسأله اعتراف نمی کند. او همواره این قانون را در نظر دارد که: "اهداف استراتژیک باید همگام با عناصر تشکیل دهنده قدرت دولت و شرایط داخلی و بین المللی محیط آن حرکت کند." این مسأله باعث می شود تا اسرائیل همواره هدف ملی خود را پنهان نگه دارد.

اگر هدف ملی، هدف غایی دولتها باشد، مجموعه ای از اهداف وجود دارند که با تحقق یکایک آنها در درازمدت، می توان به آن هدف غایی دست یافت. ویژگی خاص اهداف ملی این است که در حال حاضر مسأله ای جزئی به نظر آمده اما در یک دوره زمانی، همراه با توان عملی روزافزون دولت، پیش می رود.

تضمین امنیت اسرائیل و وجود او، هدف ملی استراتژی نظامی اسرائیل، و مهم ترین هدفی است که در هر شرایطی اسرائیل پیش از هر چیز، بر آن اصرار و تأکید دارد.

اسرائیل از زمان تشکیل در سال 1948، در اینتلاش بوده است تا امنیت خود را با استفاده از سلاح، نیروی قهریه، تجاوز، توسعه طلبی تضمین کند و از این شیوه در جهت تحقق اهداف ملی خود بهره جوید.

عوامل مؤثر در ترسیم مرزهای اسرائیل، به گفته "ایگال آلون"، بدین ترتیب است:

1) نیازهای دفاعی اسرائیل.

2) ادعاهای تاریخی یهود در مورد فلسطین (نک: ادعاهای تاریخی یهود نسبت به فلسطین).

3) انتظارات سیاسی.

آلون در تفسیر اول، می گوید: "خطوط آتش بس در سال 1949 مرزهای امنی را تشکیل نمی دهد... و رجوع به این مرزها درست شبیه ورود به یک دام استراتژیک است... و هر کس بخواهد به آن تکیه نماید، ولو براساس یک موافقتنامه صلح، به یک عمل جسارت آمیز علیه دولت دست زده است بازگشت به نظام دفاع سابق اسرائیل، ممکن نیست. عاقلانه نیست که به توپخانه سوریه اجازه دهیم که به دامنه های جولان باز گردد و نیروی زرهی اردن را آزاد بگذاریم که "صحرای شارون" و "مرج ابن عامر" را دوباره اشغال کند. ما هرگز اجازه نخواهیم داد که قدس بار دیگر تجزیه شده و درهای نقب بر مرزهای سینا گشوده شود. هرگز نباید آزادی کشتیرانی اسرائیل در گذرگاههای کشتیرانی بین المللی، مورد سؤال قرار گیرد."

اسرائیل که به دنبال رسیدن به روزگاری بهتر است، لازم می داند که نیروهای خود را گسترش داده، در جهت تکامل آنها تلاش نماید. این خود موجب می شود تا دشمنان آن از شروع جنگ امتناع کرده و در صورت وقوع جنگ علی رغم خواست اسرائیل، پیروزی آن بعید نباشد. اسرائیل همواره در جهتافزایش توان نظامی و تضمین برتری، با تمامی امکانات و نیروهای انسانی خود، تلاش کرده است. آن رژیم معتقد است "هر شکستی در جنگ، نسبت به سرنوشت اسرائیل نقش تعیین کننده دارد." نگرانی و مسأله اصلی اسرائیل، ناتوانی آن در دستیابی به صلح است. با این نگرانی، اسرائیل در جهت حفظ امنیت و کیان خود، بر شش رکن اساسی ذیل تکیه می زند:

1) ایجاد ارتش که توان و شایستگی مقابله با ارتشهای عربی را داشته باشد.

2) سعی در جهت حفظ توازن در زمینه تسلیحات.

3) افزایش روابط دوستانه با سایر کشورها.

4) ایجاد مؤسسات علمی، فناوری و صنعتی در جهت تسریع در امر خودکفایی.

5) بهره گیری از سلاح برای حفظ و تضمین سلامت خود هنگامی که راهی جز جنگ وجود نداشته باشد.

6) تشکیل جامعه ای برای دفاع از وطن در حال جنگ و ایجاد دولت در حال صلح.

2 ـ امنیت و مرزهای امن:

استراتژی اسرائیل بر دو عامل مرتبط به هم یعنی؛ "امنیت اسرائیل" و "مرزهای امن" استوار است. داشتن مرزهای امن، محور اصلی سیاست خارجی اسرائیل را تشکیل داده و از آن در توجیه توسعه طلبی و نگهداری سرزمینهای اشغالی، بهره می گیرد.

شروع جنگ 1973 این نکته را روشن ساخت که تصاحب مناطق ارضی و صلح، در آن واحد ممکن نیست. این مسأله، که برخی از آگاهان صهیونیسم را واداشت تا در مورد خروج از سرزمینهای اشغالی، درازای صلح، سخن گویند. از این پس، اندیشه "جزئی از زمین در مقابل جزئی از صلح، تبلور یافته و بر اذهان مذاکره کنندگان اسرائیلی در طی بحثهایی درباره جداسازی نیروها در جبهه های مصر و سوریه، حاکم بود..."

3 ـ جلوگیری از وحدت اعراب:

جلوگیری از وحدت کشورهای عربی، به ویژه کشورهای هم مرز با اسرائیل یکی از مهم ترین اهداف استراتژی نظامی اسرائیل است. هر بار که یک وحدت نظامی، سیاسی و یا فرماندهی مشترک نظامی بین دو یا چند کشور عربی شکل می گیرد، اسرائیل خود را آماده تجاوز برای از بین بردن آن وحدت می سازد.

مصر و سوریه در 19 اکتبر 1955 فرماندهی مشترکی را تشکیل دادند. بعدها، اردن نیز به آنها پیوست. در این زمان اسرائیل خود را در محاصره نیروهای عربی با فرماندهی واحد دید. تجاوز سه جانبه 1956 برای از میان بردن این وحدت نظامی انجام شد.

"موشه دایان" در کتاب خود تحت عنوان "روزشمار حمله سینا" در ضمن بیان وحشت حکومتش از این فرماندهی و عدم تحمل آن، به این واقعیت اذعان می کند که "بنابراین لازم بود تا وسیله ای برای از بین بردن فرماندهی مزبور تهیه و تدارک شود."

"بن گوریون" نیز از این وحشت سخن گفته، تهدید می کند که حکومتش حق تصرف را برای خود محفوظ می داند. وی در سخنرانی 15 آوریل خود در کنیست گفت:

"عراق و سعودی از جمله کشورهای شکست خورده در سال 1948 به شمار می روند. عراق هنوزهم خود را در حال جنگ با اسرائیل می داند و هرگز توافقنامه آتش بس را امضا نکرده است. به این ترتیب گسیل نیروهای عراقی به اردن، مبنای توافقنامه ما را با این کشور، از بین خواهد برد."

با آغاز نقش اسرائیل در تجاوز سه جانبه، بن گوریون نامه ای به رئیس جمهور آمریکا نوشت که با این عبارت ختم می شد:

"نظریه حضور واحدهای دیده بانی متمرکز در مرزهای اردن و عراق و همچنین ایجاد فرماندهی عالی مشترک بین ارتشهای عربی مصر، سوریه و اردن، و از سرگیری اعمال خرابکارانه گروهها در خاک اسرائیل، حکومت من لازم می بیند که به اتخاذ تدابیری برای عقیم گذاردن هدف اصلی اعراب، یعنی نابودی اسرائیل از طریق زور، بپردازد."

بدین ترتیب اسرائیل سعی دارد در هر فرصتی که مسأله خاورمیانه مطرح می شود، به منظور ایجاد اختلاف بین کشورهای عربی گام بردارد. چنان که با طرح گفت و گوهای جداگانه با هر یک از آنان، مانع اتخاذ یک موضع واحد از جانب آنها شده و از این طریق از سویی به موضع خود نزدیک، و از سوی دیگر به تعمیق اختلافات موجود در صفوف اعراب می پردازد.

4 - اجرای اهداف استعمار در سیطره بر کشورهای عربی:

در اوایل قرن 20، یک کنفرانس اروپایی تشکیل شد که در آن اندیشمندان بزرگ و سیاستمداران غرب به ریاست وزیر خارجه انگلیس، شرکت داشتند. در سخنرانی افتتاحیه کنفرانس مزبور، وزیر خارجه انگلیس اظهار داشت: "تمدن غرب، تهدید به فنا و نابودی شده و تکلیف ما در حال حاضر، بحث دربارهیافتن وسیله ای فعال برای جلوگیری از انهدام این تمدن است."

بررسیهای بسیار در کنفرانس فوق الذکر این نتیجه را در بر داشت که باید با اقدام مشترک، جلوی هرگونه اتفاق و اتحاد بین کشورهای خاورمیانه گرفته شود. زیرا تنها خطر ممکن برای آینده اروپا از همین نکته ناشی می شود. وسیله از هم فروپاشی این اتحاد، ایجاد یک ملیت بیگانه غربی در منطقه بود که با ساکنان شرقی کانال سوئز، دشمنی داشته باشد.

کارشناسان دولتهای انگلیس، فرانسه، بلژیک، هلند، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا، به تدوین طرحی پرداختند که در آن چنین آمده است:

"خطری غرب را تهدید می کند که در مدیترانه، حد فاصل بین شرق و غرب پنهان است. مکانی که مهد مذاهب و تمدنهای بسیار است و ساکنان آن ملتی واحد هستند که از وحدت تاریخ، زبان و اهداف برخوردارند. آنان تمام امکانات لازم را برای تجمع و همبستگی، دارا هستند. مادام که علاوه بر ثروتهای طبیعی و گرایشهای آزادی خواهی، تواناییهای این ملت رو به تزاید و گسترش است، به طور حتم امپراطوری غرب ضربه قاطع و سختی را از آنها خواهد خورد. از این رو دولتهایی که منافع مشترک دارند، می بایست در جهت دگرگونی این وضع و متفرق ساختن این ملت و در جهل و گمراهی قرار دادن آنها، تلاش کرده و از ارتباط و اتحاد فکری، روحی و یا تاریخی آنان جلوگیری کنند.

بدین منظور باید اقدامی به عمل آید تا بین بخش آفریقایی و آسیایی این منطقه جدایی افتد. وسیله مورد استفاده در این مورد، ایجاد یک مانع انسانی بیگانه در منطقه "پل خشکی" است که آسیا و آفریقا را به مدیترانه متصل می کند. بدین ترتیب، درنزدیکی کانال سوئز، منطقه ای به وجود خواهد آمد، که دوست استعمار و دشمن ساکنان اطراف آن است."

بدین ترتیب، اهداف استراتژی صهیونیسم با استعمار غرب، در پشتیبانی از رژیم صهیونیستی در قلب سرزمینهای عربی، همسو گشت تا زمینه جدایی مشرق و مغرب این سرزمین، بهره برداری از ثروت و منابع آن و جلوگیری از ایجاد یک دولت متمدن عربی که تمدن اروپا را تهدید می کند، تضمین گردد. "مناخیم بگین" با صراحت از هدف صهیونیسم می گوید: "بقای اسرائیل منوط به اضمحلال تمدن عرب در منطقه و ایجاد تمدن یهود بر ویرانه های آن است."

اصول و شیوه برخورد با کشمکش میان این تمدنها را باید در "درک اصالت ذاتی اعراب"، "شناخت اصول اخلاقی روحی" و "اندیشه حقیقی آن" و نیز "توان نیروهای فعال و موجود در جامعه" جست وجو کرد.

صهیونیسم، یک پدیده موقت و عارضی نیست، که بتوان آن را مربوط به اوایل قرن بیستم و مسأله ای قابل اغماض مرتبط دانست. بلکه یک پدیده جدید و ترکیب نوینی از دشمنی و عداوت است که ریشه در گذشته بسیار دور - در کشمکش بین شرق و غرب ـ دارد. زمانی توسط اروپا و زمان دیگر توسط آمریکا احیا شد، تا مقابل منطقه عربی قرار گیرد و انگیزه خویش را مبتنی بر نابودی اعراب به عنوان یک امت، عملی سازد. در این جا بود که منافع استعمار و صهیونیسم، برای سیطره بر بخشهای مهمی از سرزمینهای عربی با هم تلاقی کرد. این منافع حتی از تسلط بر مناطق اشغالی سه کشور عربی تجاوز کرده، دامنه آن منابع نفت اعراب را نیز در بر گرفت.

5 ـ بازداشتن اعراب از جنگ:

در صورتی که توان اعراب بسیج و سازماندهی شود، اسرائیل قدرت برابری و درگیر شدن در یک جنگ درازمدت را با آن نخواهد داشت. به همین دلیل یکی از اهداف اصلی استراتژی نظامی اسرائیل این است که اعراب را از دست زدن به جنگ و استفاده از نیروهای خود باز دارد. در جنگ 1948 دولتهای طرفدار اسرائیل، آتش بس اول را بر کشورهای عربی تحمیل کردند. بدین ترتیب علی رغم تعداد اندک نیروها و ضعف تسلیحاتی اسرائیل، این جنگ تا پایان آتش بس ـ به مدت یک ماه ـ متوقف شد. با شروع مجدد جنگ، اسرائیل از لحاظ سازماندهی و آمادگی نظامی و تجهیزات تسلیحاتی در وضعیت بهترین قرار داشت، چراکه در ایام آتش بس به تجهیز خود پرداخت و هزاران داوطلب جنگ را از دولتهای استعماری پذیرا شد.

با آغاز مجدد جنگ و وخامت اوضاع اسرائیل، رژیم صهیونیستی و دولتهای استعماری تلاش کردند تا جنگ بار دیگر متوقف گردد و آتش بس دوم به این منظور تحمیل گردید.

در تجاوز سه جانبه 1956، اسرائیل در توطئه ای، با همکاری انگلیس و فرانسه در تجاوز به مصر شرکت کرد. مهم ترین هدف این تجاوز جداسازی نیروهای مصر و محاصره آن به وسیله نیروهای فرانسه و انگلیس از غرب و نیروهای اسرائیل از شرق بود. در مرحله بعدی یک یورش فراگیر برای یکسره کردن کار نیروهای محاصره شده پیش بینی شده بود، که با صدور فرمان عقب نشینی از جانب فرماندهی مصر، ناکام ماند.

چنین بود که نیروهای تجاوز سه جانبه،توانستند، ارتش مصر را از جنگ باز دارند. در مورد جنگ 1967 باید خاطرنشان کرد که آمریکا، انگلیس و اسرائیل با ایجاد یک جنگ روانی توانستند نیروهای مسلح عرب را از دست زدن به هر عملی باز داشته و آنها را در حالت سکون و انتظار ضربه ای قریب الوقوع قرار دهند. در اینجا اسرائیل تهاجم هوایی خود را بر ضد نیروهای مصر، فرودگاهها و کارخانه های این کشور آغاز کرد و سپس به نیروی هوایی سوریه و اردن حمله ور شد.

آماج این حمله از بین بردن اساسی ترین و قوی ترین نیروهای مسلح عربی بود. این خود از جمله عواملی بود که عقب نشینی، تسلیم و ممانعت از جنگ توسط این نیروها را به دنبال داشت. در این مرحله از طرح استراتژی اسرائیل، اهداف آن در خارج کردن بخش وسیعی از نیروهای مسلح عربی از میدان نبرد، بدون توان هرگونه واکنش مناسب، تحقق یافت.

6 ـ توازن قوا:

حفظ توازن قوا بین اسرائیل و کشورهای عربی پیرامون آن، یکی از اهداف اساسی استراتژی نظامی اسرائیل را نمودار می سازد. اسرائیل هر بار که گمان برد این توازن به سود اعراب به هم خورده و کشورهای عربی همسایه قدرت بیشتری نسبت به او ـ به ویژه در زمینه تسلیحات ـ یافته اند به یک جنگ وسیع دست زده است.

اسرائیل تجربه توازن قوا در سال 1956 بین خود و اعراب را از سر گذرانده و ناظر بوده است که چگونه مصر و سوریه با وارد کردن اسلحه از کشورهای اروپای شرقی (عضو پیمان ورشو) محاصره تسلیحاتی غرب را شکستند. در این زمان،هنگامی که معلوم شد توازن قوا به ضرر او، و به سود اعراب، تغییر کرده است، برای از بین بردن تسلیحات جدید مصر، به یک تهاجم روی آورد. ارتش مصر با تسلیحات جدید تجهیز شد و فرماندهی آن، سرگرم سازماندهی ارتش براساس شیوه نظامی جدید بود. اسرائیل، انگلیس و فرانسه تصمیم گرفتند تا از این فرصت (مرحله تغییر و تحول در نظام ارتش) بهره جسته، حمله را آغاز کنند. و چندی بعد تجاوز سه جانبه انجام شد. بن گوریون در سخنرانی 14 نوامبر 1956 خود در کنیست در این باره می گوید: "ما سه هدف برای خود در نظر گرفتیم:

اول؛ از بین بردن نیرویی که آماده نابودسازی ما می شد، دوم؛ آزادسازی وطن که دشمن آن را اشغال کرده بود، و سوم؛ تضمین آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و کانال سوئز.

با وجود آنکه تاکنون تنها به هدف اول دست یافته ایم، اما امید آن هست که روزی اهداف دوم و سوم را نیز عملی سازیم."

اسرائیل حفظ و تحکیم نیروی نظامی با کیفیت بالا و تسلیحات جدید را تنها تضمین علیه نیروهای عربی دانسته و اجازه نمی دهد که توازن قوا بین آن و کشورهای عربی مجاورش به طور محسوسی تغییر کند. ژنرال "حییم بارلیو" رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل در سخنرانی اول ژانویه 1968 گفت: "درسی که ما از جنگ اخیر (1967) آموختیم این است که هرچند کشوری کوچک و در احاطه کشورهای دشمن، که از لحاظ امکانات و نیروهای انسانی بسیار غنی هستند، می باشیم، با وجود این نه تنها می توانیم توازن قوا را حفظ کنیم بلکه توان آن را داریم که این توازن را به نفع خود تغییر دهیم. جنگ ژوئن نشان داد که تفاوت ما با اعراب بیشتر از زمینه مشابه در سالهای1948 و 1956 بود."

بدین ترتیب اسرائیل هربار که احساس کند که توازن قوا بین آن و کشورهای عربی پیرامونش به هم خورده است، یک نبرد یا جنگ وسیع را تدارک می بیند تا توازن قوا را با درهم کوبیدن نیروهای نظامی عربی به نفع خود تغییر دهد.

7 ـ تحمیل صلح بر کشورهای عربی:

فرهنگ سیاسی اسرائیل، مملو از شعارهای صلح طلبی و طرحهای مربوطه به آن است. اگر نگوییم این شعار محور اساسی و اندیشه اصلی حاکم بر این فرهنگ را تشکیل می دهد، می توان ادعا نود که دست کم حجم زیادی از فرهنگ مزبور را به خود اختصاص داده است. رهبران اسرائیل همیشه خواهان گفت وگوی مستقیم با اعراب در جهت تحقق صلح و عقد قرارداد در این زمینه بوده اند. آنها در این خصوص طرحهای بی شماری را ارایه داده اند. (نک: [[طرحهای صلح اسرائیل از 1967 و 1993]])

این تقاضا پس از هر جنگ وسیع و یا محدودی که توسط ارتش اسرائیل شکل گرفته مطرح شده تا توجیه و سرپوشی بر تجاوز و توسعه طلبی آن باشد. از زمان پیدایش اسرائیل تاکنون، ارتش اسرائیل به هزاران تجاوز محدود و گسترده دست زده است، دیپلماسی اسرائیل با همکاری صهیونیسم جهانی و دولتهای استعمارگر همواره این بوده است که محیط تجاوز را با حملات تحریک آمیز و گمراه کننده آماده ساخته و پس از پایان تجاوز به یک حمله تبلیغاتی و دعوت به صلح دست زند.

تاریخ معاصر از تجاوزات اسرائیل در سرزمینهای اشغالی عربی و خارج از آن پر می باشد. هدف این تجاوزات قطعاً مجبور ساختن اعراب بهگفت وگو برای رسیدن به صلح در منطقه خاورمیانه نبوده ـ چیزی که رهبران اسرائیل ادعا می کنند ـ بلکه منظور اصلی آنها، تحقق اهداف توسعه طلبانه و تسلط بر مراکز جدید و نقاط استراتژیکی است که در خدمت منافع آنها درآید.

فجایعی که در سالهای 1948، 1956 و 1967 به وقوع پیوست، یعنی کشتارهای گسترده در سرزمینهای عربی و ناگزیر ساختن آنها به مهاجرت از سرزمین اصلی خود و سپس اسکان یهودیان مهاجر به جای آنان، به روشنی شاهد این ادعا است. صلح ـ به خودی خود ـ هدف نهایی استراتژی نظامی اسرائیل نبوده، بلکه یک هدف مقطعی است که اسرائیل با استفاده از آن، زمان کافی و شرایط لازم را در جهت نیل به اهداف مراحل بعدی طرح استعماری صهیونیسم، کسب می کند. (نک: استعمارگری صهیونیستی)

ب ـ کلیات:

استراتژی اسرائیل از افکار پراکنده در میان یهودیان و از زمان نخستین آوارگی پدیدار گشت. یعنی هنگامی که تنها رؤیای آنها بازگشت به سرزمین موعود "فلسطین" بود. هر بار که یهودیان مورد تحقیر جوامعی که در آن می زیستند قرار می گرفتند. "اندیشه بازگشت" در آنها زنده می شد. البته باید گفت. رنجش خاطر یهودیان بیشتر به دلیل خودپرستی، تعصب و ناسازگاری با مردمی بود که در میان آنها زندگی می کردند.

در چنین شرایطی اندیشمندان یهودی به تشکیل میزگرد و کنفرانسهای متعددی به منظور بحث درباره سرنوشت یهودیان پراکنده در جهان پرداختند پس از تشکیل کنفرانس بال سوئیس در سال 1897استراتژی اسرائیل صورت یک عقیده را به خود گرفت. در این کنفرانس یک استراتژی با دورنما و اهدافی مشخص مطرح شد که هدف آن انتقال یهودیان به فلسطین و تشکیل دوباره دولت یهود در سرزمین تاریخی اسرائیل (به ادعای رهبران آنان) بود. وسایل تحقق این هدف، در کنفرانس مزبور مشخص شد. کنفرانس بال نقطه آغاز بود که جنبش صهیونیسم را در یک چارچوب مشخص سازمان داد.

برای اینکه رؤیای دیرینه یهودیان لباس واقعیت بر تن کند، رهبران صهیونیسم تصمیم قاطعی گرفتند که با اراده ای خستگی ناپذیر به تلاش بپردازند. جوامعی نیز که یهودیان در میان آنها زندگی می کردند به رشد و حرکت جنبش صهیونیسم به سوی هدف خود، ناخواسته کمک کردند.

در این نوشتار به منظور ارایه تصویر بهتری از کلیات استراتژی اسرائیل، ارکان و سیر تکاملی و نقاط قوت و ضعف استراتژی اسرائیل و عوامل مؤثر در این استراتژی مورد توجه قرار می گیرد. که در زیر به آنها اشاره می شود.

ج ـ ارکان استراتژی اسرائیل:

با روشن شدن اهداف صهیونیسم در کنفرانس بال، برای یافتن عامل اجرای این اهداف تلاش بسیاری شد. اولین مشکلی که جنبش صهیونیسم با آن روبه رو شد. یافتن یک دولت بزرگ بود که اجرای مرحله ای رؤیا و استراتژی صهیونیسم را بر عهده بگیرد و تا پیدایش توان لازم نزد یهودیان را پرورش دهد. نتیجه درگیری آنان با دولت عثمانی، از میان برداشتن سلطان عبدالحمید به وسیله فرقه "دونمة" یهود بود.

سلطان عبدالحمید به شدت در مقابل اسکانیهودیان در فلسطین مقاومت کرد و این جمله او معروف است که: "ترجیح می دهم تیغ بر بدنم بکشند، اما به ذره ای از خاک فلسطین خیانت روا ندارم." از آن پس صهیونیسم گمشده خود را در نزد انگلستان یافت. دولتی که هم پیمان اعراب بود و با خیانت به آنان در پیمان سایکس ـ پیکو، "شریف حسین بن علی" را به قبرس تبعید کرد. جنبش صهیونیسم مهم ترین استفاده را از انگلستان کرد و در عوض، چند گردان یهودی را به نفع این کشور در جنگ اول و دوم جهانی وارد کرد. البته این اقدام، در تشکیل هسته های نظامی لازم برای ایجاد ارتش اسرائیل، که توان جداسازی فلسطین و سرزمینهای مجاور آن را از دست اعراب داشته باشد، بسیار مؤثر بود.

زمانی که خورشید امپراطوری بریتانیا روبه افول گذاشت، یهودیان نیز براساس رسم کهن خود، از این کشور رویگردان شدند و بر اقدامات خشونت بار خود نه فقط علیه اعراب بلکه در برخی موارد علیه انگلیسیها افزودند تا در خروج انگلستان از فلسطین و پایان قیمومیت تسریع شود. پس از انگلیس نظر صهیونیسم به تدریج به سوی آمریکا معطوف شد، تا جای خالی انگلستان را پر سازد. منافع آمریکا و صهیونیسم از اشتراک بسیاری برخوردار بود. آمریکا می توانست در زمینه های سیاسی، نظامی و اقتصادی پشتیبان مناسبی برای رژیم صهیونیستی باشد.

اسرائیل در چارچوب استراتژی و در مسیر حرکت خود پی برد که تکیه بر یک دولت بزرگ نمی تواند به تنهایی در تحقق اهداف آن کافی باشد. بنابراین می بایست در جست وجوی ارکان دیگری می بود تا به وجود غیرقانونی خود رسمیت بخشد. در این راه، نیرویی جز "ارتش دفاع اسرائیل" وجودنداشت.

بنابراین ساختار یک ارتش قوی، که توان تحقق امیال توسعه طلبانه صهیونیسم را براساس طرحهای از پیش تعیین شده دارا باشد، پی ریزی نمود. این ارتش بحثهای فراوانی را در محافظ نظامی، سیاسی و مردمی در گوشه و کنار جهان به خود اختصاص داد.

اسرائیل با تکیه بر این استراتژی، خود را به نیروی نظامی صرف، از لحاظ کمی، محدود نساخت، بلکه بر پیشرفتهای علمی و فناوری نیز اصرار ورزید. این مسأله با توجه به درصد بیسوادی موجود در میان اعراب ـ که از رقم بالاتری نسبت به اسرائیل برخوردار بود ـ می توانست شکاف بین اعراب و اسرائیل را افزایش دهد. اسرائیل با تشکیل سمینارها، کنفرانسهای علمی و تأسیس مؤسسات علمی حرفه ای سعی در جبران نقص خود در زمینه نیروی انسانی، کرد.

استراتژی اسرائیل در این سطح نیز متوقف نشد و به پژوهشهای هسته ای فراوانی در جهت ساختن بمب اتمی دست زد. بدین منظور که در وقت و شرایط مناسب و در زمانی که از مقابله با اعراب به وسیله سلاحهای متداول عاجز شود از آن استفاده کند. از طرف دیگر سلاح اتمی عامل بازدارنده مهمی را به وجود می آورد که می تواند جرأت تهاجم نظامی را از اعراب سلب کند.

د ـ عوامل مؤثر در استراتژی اسرائیل

استراتژی هرگز یک سلسله اصول جامد و غیرمتغیر نبوده، بلکه از مجموعه عوامل متشابهی تشکیل شده است که دولتها در تحقق اهداف خویش از مناسب ترین آنها استفاده می کنند. استراتژی اسرائیل نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. ایناستراتژی در ابتدا تنها تجلی آمال و آرزوی یهود بود اما بعدها، در مسیر حرکت خود به صورت یک عقیده و سپس استراتژی و تاکتیک در آمد.

در روند تکاملی استراتژی اسرائیل عوامل دیگری نیز مؤثر بود، که از مهم ترین آنها "تورات" (نک: تورات) و "تلمود" (نک: تلمود) بودند. این دو کتاب، روح حماسی، قدرت، زور و تجارب نژاد یهود را قبل از آوارگی اول، در زمینه های خونریزی و شکافتن شکم زنان باردار، برای استراتژی اسرائیل به ارمغان آورد. با وجود این، استراتژی اسرائیل خود را به شناخت تجارب تاریخ نظامی یهود محدود نساخت و به سراغ مکتبهای نظامی جهان رفت. روح هجوم و یورش و "استراتژی نفوذ غیرمستقیم" لیدل هارت، تحفه مکتب نظامی انگلستان برای اسرائیل بود. مکتب نظامی آلمان نیز سیاست گام به گام را در تحقق اهداف، برای اسرائیل در بر داشت.

در مجموع اسرائیل توانست استراتژی نظامی خود را "نک: استراتژی نظامی اسرائیل) که از لحاظ وسایل و شیوه ها بسیار پیشرفته و نو بود و التزام شدیدی به اهداف تعیین شده داشت تبیین نماید. می توان گفت که استراتژی اسرائیل از ثبات قابل توجهی در دستیابی به اهداف خویش، برخوردار بوده است.

ه ـ سیر تکاملی استراتژی اسرائیل:

استراتژی اسرائیل در آغاز تنها یک سلسله آرزوهای نهفته در میان یهودیان بود که از حالات درونی و شرایط سخت زندگی آنها در مناطق "گتو" حکایت می کرد. این آرزوها به آرامی تبدیل به یک عقیده شد و سپس صورت استراتژی و تاکتیکی به خود گفت. سؤالی که در این راستا مطرح می شود ایناست که آیا استراتژی اسرائیل به همان صورتی که در کنفرانس بال سوئیس بود، باقی ماند و یا آنکه به منظور انطباق با شرایط جدید، تغییر و تحولاتی در آن صورت پذیرفت.

در پاسخ باید گفت که استراتژی اسرائیل (در زمینه اهداف خود) هیچ گونه تغییری نپذیرفته و کماکان در پی ایجاد مملکت اسرائیل در سرزمین تاریخی خود (به ادعای رهبران آنها) از نیل تا فرات و سپس سیادت کامل بر تمام جهان است. اهداف این استراتژی در توسعه طلبی، تسلط، گسترش نفوذ و تحقق آمال مردم اسرائیل خلاصه می شود. با این حال این استراتژی برحسب شرایط در موقعیتهای مختلف شاهد تکامل و پیشرفت وسایل موردنیاز خود بوده است. در این رابطه اسرائیل چند اصل را همواره موردنظر داشته است که در زیر به آنها اشاره می شود:

1 ـ اصل غافلگیری: در بیشتر جنگهای اسرائیل "غافلگیری" سهم عمده ای را در استراتژی اسرائیل داشته و در تمام نبردها غیر از جنگ ششم اکتبر 1976 (10 رمضان) از این اصل استفاده شده است.

2 ـ انتقال جنگ بر داخل سرزمین دشمن: اسرائیل پس از آغاز هر نبرد تلاش می کند تا جنگ را به داخل خاک طرف مقابل بکشاند. دلیل اصلی این اقدام نبودن عمق کافی در سرزمین اسرائیل و وارد آوردن بیشترین میزان خسارت به اعراب بوده است. زیرا از این طریق، جنگ در شهرها و روستاهای اعراب صورت گرفته و در ضمن، تضعیف روحیه آنان را نیز به دنبال دارد. (تمامی عملیات نظامی که اسرائیل بر ضد کشورهای عربی انجام داده در سرزمین آنان صورت پذیرفته است.

در واقع این یک اصل اساسی در استراتژی اسرائیل بوده که به دلیل نداشتن عمق جغرافیایی وباریک بودن منطقه اشغالی هیچ گاه از آن عدول نشده است.)

3 ـ اصل ابتکار عمل: شعار ارتش اسرائیل این است "اولین ضربه را تو وارد کن تا کمترین خسارت متوجه تو گردد". از این شعار در تمامی جنگهای اعراب و اسرائیل پیروی شده است.

4 ـ استراتژی تهاجم غیرمستقیم: این اصل که در "لیدل هارت" گرفته شد و برای ارتش اسرائیل ضامن پیروزیهای فراوان بوده است. این استراتژی مصداق این مثل است که: با شاخ گاو نباید مستقیماً طرف شد." به همین دلیل بر عملیات نفوذی و دور زدن دشمن از یک سو و یا تهاجم از پشت سر تأکید ورزیده و در درجه اول، تضعیف روحیه دشمن را مدنظر دارد.

5 ـ حمایت از نیروی انسانی: اسرائیل به دلیل کمبود نیروی انسانی خود، به حفظ جان سربازانش توجه بسیار دارد. از این رو سربازان خود را از درگیریهای نظامی که احتمال خسارتهای جانی فراوانی را داراست منع می کند. این اصل از آغاز درگیریهای جنگ 1967، و وقایع پس از آن مشاهده شده، چنانکه سربازان یهودی، با پرهیز از درگیریهای رویاروی، دائماً در سنگرها و یا تجهیزات زرهی خود باقی می مانند.

6 ـ تمرکز نیرو در یک نقطه واحد: نیروهای اسرائیل با تمرکز بیشترین حجم آتش خود در یک نقطه، سعی می کنند از آن محل رخنه کرده و به عقبه دشمن دست یابد. آنها همیشه به خاطر داشته اند که با نیروی تهاجمی بسیار می توانند پیروزی و برتری خود را تضمین کنند.

7 ـ حفظ هدف و تداوم آن: استراتژی اسرائیل هدف خود را به طور مشخص در ضمن طرحهایعملی از پیش تعیین شده، بیان داشته و در شرایط متفاوت آنها را تعدیل می نماید. اسرائیل همچنین از سیاست گام به گام در تحقق اهداف خود بهره می جوید. این اصل از مهم ترین ارکان استراتژی نظامی اسرائیل محسوب می شود. (ن.ر: استراتژی نظامی اسرائیل)

و ـ نقاط قوت و ضعف استراتژی اسرائیل:

با مطالعه سیر تکامل استراتژی اسرائیل، می توان به نقاط قوت و ضعف آن راه یافت. بارزترین نقاط قوت استراتژی مزبور به شرح زیر است:

1 ـ روشنی اهداف: استراتژی صهیونیسم بر این نکته تأکید می کند که از لحاظ شکل گیری جنبش صهیونیسم در کنفرانس بال، هدف خویش را کاملاً مشخص و تبیین نموده است. صهیونیسم برای نیل به آرمانش یعنی ایجاد دولت اسرائیل در فلسطین و بخشهای دیگری از سرزمینهای عربی بهترین وسایل ممکن را به کار گرفته است.

2 ـ وفاداری و اخلاص رهبران و فرماندهان: از مهم ترین علل پیروزی استراتژی صهیونیسم، وفاداری رهبران یهود به اصول خویش و اصرار شدید آنها خدمت به ملتشان بوده است.

3 ـ دین یهود: دین و تاریخ نظامی یهود سنگ بنیادین استراتژی اسرائیل را تشکیل داده و بهترین عامل مشوق جوانان یهودی در داخل و خارج است و آنها را قانع می سازد تا برای ایجاد اسرائیل بزرگ [ به تعبیر خودشان در سرزمین تاریخی خود در فلسطین] بجنگند. و در این روند از عواملی همچون کینه و انزجار از اعراب و ترغیب جوانان به خونریزی و ویرانگری، در بالاترین حد ممکن، استفاده شدهاست.

4 ـ ارتش اسرائیل: ارتش اسرائیل یکی از مهم ترین نقاط قوت استراتژی نظامی آن را تشکیل می دهد. این ارتش وسیله ای مناسب در دست استراتژی اسرائیل برای تحقق اهداف و تحمیل واقعیت موجود به وسیله نیروهای نظامی است.

5 ـ پیشرفتهای علمی و فناوری: اسرائیل شدیداً به این نکته معتقد است که مهم ترین وسیله پیروزی آن بر اعراب، برتری در زمینه های علمی و صنعتی و فناوری می باشد. به همین دلیل تلاش بسیاری دارد تا شکاف علمی موجود بین آن و اعراب در این زمینه، روز به روز گسترش یابد.

6 ـ سازمان اطلاعاتی کارآمد: اسرائیل بر ایجاد سازمان اطلاعاتی خود که از کارآمدترین شبکه های اطلاعاتی جهان محسوب می شود، تأکید فراوان دارد. این دستگاه برای آگاهی اسرائیل از دقیق ترین اخبار و اطلاعات کشورهای عربی، نیروهای مسلح و اهداف سیاسی و نظامی دشمن، در شرایط و زمانهای مختلف کمک شایانی به این رژیم کرده است. از اینجاست که رهبران سیاسی و نظامی اسرائیل، با بصیرت بیشترین در وقت و مکان مناسب به تصمیم گیری می پردازند. شاید پیروزیهای اسرائیل در بسیاری از جنگها تا حد زیادی مرهون دستگاه اطلاعاتی آن باشد.

7 ـ جنگ روانی: اسرائیل به وسایل جنگ روانی توجه شایانی دارد به ویژه در زمان جنگ، از این اصل با به کارگیری وسایل مختلف تبلیغاتی از قبیل رادیو، تلویزیون و پخش اعلامیه در میان ارتشهای عربی در میدان نبرد) به منظور تأثیر در روحیه ارتشها بهره می جوید.

8 ـ سیاست واقعیت موجود: استراتژی اسرائیلدر تلاش به منظور تحقق اهداف خویش سعی می کند از طریق اشغال نظامی، طبیعی، صنعتی و فرهنگی این مناطق، هدف خود را برای تحمیل "واقعیت موجود" تحقق بخشد. در این عمل به انتظار موافقت هیأتهای بین المللی و رضایت دولتها نمی نشیند و با طمع بسیار علی رغم مخالفت مجامع بین المللی و یا ملتهای عرب مغلوب به این عمل دست می زند.

مهم ترین نقاط ضعف موجود در استراتژی اسرائیل به شرح زیر است:

1 ـ کمبود نیروی انسانی: جمعیت اسرائیل از چهل میلیون تن تجاوز نمی کند در حالی که دولتهای عربی پیرامون آن دارای جمعیتی بیش از 100 میلیون نفر هستند این مسأله یک نقطه ضعف بارز برای رژیم صهیونیستی محسوب می شود. به همین دلیل اسرائیل یهودیان را برای مهاجرت به فلسطین اشغالی و تولیدمثل بیشتر تشویق و ترغیب می کند. از طرف دیگر بر مسأله آموزش و فناوری برای تفوق بر اعراب اهتمام بسیار دارد. بدین ترتیب که اصل در "قلت در مقابل کثرت" را مدنظر دارد. یعنی نیروی تحصیل کرده اندک، در مقابل جمعیت انبوه تحصیل نکرده اعراب. (هرچند پیشرفت علمی و فناوری در اسرائیل بیش از سایر کشورهای عربی بوده اما می توان ادعا نمود که در جهان عرب نیز توانایی های بالقوه بسیاری وجود دارد که در صورت حسن استفاده از آن، می توان شکاف موجود میان اعراب و اسرائیل را کاهش داد.)

2 ـ نداشتن عمق جغرافیای لازم: اسرائیل از این نقطه ضعف در رنج است. به همین منظور سعی بسیاری در جهت توسعه و گسترش سرزمینهای اشغالی خود دارد؛ تا از عمق جغرافیایی لازم برای مقابله با هر نفوذ عربی برخوردار شود. با این کهاسرائیل در جنگ ژوئن 1967 مساحتی چند برابر مناطق اشغالی در جنگ 1948 را به تصرف خود درآورد، اما در عین حال بخش شمالی و میانی اسرائیل، هنوز هم یک نقطه ضعف در پیکره اسرائیل محسوب شده و اعراب می توانند با استفاده مناسب از آن، در تهاجمی قاطع، اسرائیل را به دو نیم تقسیم کنند.

3 ـ غیرقانونی بودن: استراتژی اسرائیل بر اصول و مبانی غیرعادلانه و غیرقانونی بنا شده است. در رابطه با اهداف و شیوه های عملکرد نیز هرگز به تعهدات و عرف بین المللی پایبند نبوده است. به عبارت دیگر، یک استراتژی غیرقابل قبول در نزد مجامع بین المللی محسوب می گردد. به دلیل ارتکاب جرایم و تخلفات بسیار، برخلاف عرف و قوانین بین المللی، اسرائیل از انزوای شدید خود در جهان اسلام رنج برده است. در چنین وضعیتی، اعراب در صورت بهره برداری مناسب از این مسأله قادر خواهند بود اسرائیل را در یک تنگنای بین المللی قرار دهند.

4 ـ عدم تجانس در جامعه اسرائیل: جامعه یهودیان در فلسطین از ترکیب پیچیده ای برخوردار است. این جامعه از یهودیانی که به فلسطین مهاجرت کرده اند یهودیانی که از ابتدا در آن می زیسته اند و به دنیا آمده اند شکل گرفته است. اسرائیل بین شهروندان خود تبعیض قائل شده و یهودیان شرق و غرب را یکسان نمی داند. تمامی حقوق و امتیازات به یهودیان غربی که از اروپا و آمریکا مهاجرت کرده اند تعلق دارد حال آنکه یهودیان شرقی با رفتاری ناشایست روبه رو بوده و شهروند درجه دوم محسوب می شوند.

مآخذ:

  1. ربابعه، اسماعیل غازی: استراتژی اسرائیل،

ترجمه محمدرضا فاطمی، نشر سفیر، 1368.

  1. کیلانی، هیثم: الدراسة حول الجیش الاسرائیلی، الدراسات العربیة، مؤسسه مطالعه و بررسیهای عربی، جامعه عرب، قاهره 1970.
  2. بوفر، آندره: استراتژی اقدام، ترجمه مسعود محمدی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، تهران 1369.
  3. هیثمی، محمد فاروق: فی الاستراتیجیة الاسرائیلیة، بیروت 1968.