سازمان جاسوسی اسرائیل، روند فعالیت

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۱ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


مقدمه:

از زمان تأسیس جنبش صهیونیسم، سازمان اطلاعات اسرائیل در تمام فعالیت های صهیونیستها، نقش اصلی را بازی کرده است. نیروهای اسرائیلی در اقدامات سرکوبگرانه خود بر ضد ملت فلسطین و اعراب بر دستگاه اطلاعاتی خود تکیه و اعتماد زیادی داشته اند تا امکانات دولتهای عربی در زمینه نظامی و قراردادهایی که این کشورها منعقد می کردند را مورد شناسایی قرار داده و آنها را نسبت به امکانات اسرائیل و قراردادهای احتمالی آن، فریب دهند. و یا در هنگام جنگهای احتمالی، نیروهای عربی را همراه کنند. موشه دایان، وزیر دفاع آن زمان اسرائیل، پس از جنگ ژوئن 1967 اعلام کرد که: "نقشی را که سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل بازی کرد، اهمیت آن از نقش نیروهای هوایی و زمینی کمتر نبود. (روزنامه یدیعوت احرنوت 16/6/1967)

الف ـ دستگاه جاسوسی صهیونیسم پیش از جنگ جهانی دوم:

جنبش صهیونیسم از ابتدای تشکیل خود، فعالیت های اطلاعاتی را آغاز کرد، یعنی کمی پس از تشکیل کنفرانس صهیونیستها در سال 1897 در شهر بال سوئیس سازمان آن را تشکیل داد. این کنفرانسامکان سازماندهی دستگاه اطلاعات را مورد بررسی قرار داد و مقرر کرد که چنین دستگاهی تشکیل شود (روزنامه النداء الاسبوعی 26/4/1981). حزب "بوعالی تسیون" یعنی کارگران صهیون، فعالیت های اطلاعاتی اولیه که شامل جمع آوری اطلاعات از دشمنان صهیونیسم در اروپا و جاسوسی در مورد آنها بود را اداره می کرد. دیوید بن گوریون که بعدا نخست وزیر اسرائیل (رژیم صهیونیستی) شد، در آن زمان یکی از اعضای حزب "بوعالی تسیون" بود.

در سال 1907 صهیونیستها از میان صهیونیستهای مهاجر اروپایی در فلسطین، یک سازمان نظامی به نام "یارگیورا" تشکیل دادند. و مأموریت جمع آوری اطلاعات سری، از جمله مأموریتهایی بود که برعهده این سازمان گذاشته شد. سپس سازماندهی آن پس از دو سال تجدید شد و نام آن به "هاشومیر" یا پاسدار (نگهبان) تغییر یافت.

اسحاق بن تسوای لئومی یکی از مسؤولین این سازمان بعدها رئیس جمهور اسرائیل شد. و بن گوریون در میان طرفداران سرشناس آن قرار داشت. با اینکه بن تسوای و بن گوریون به مقامات عثمانی پیشنهاد دادند که سازمان "هاشومیر" به عنوان سازمان شبه نظامی هم پیمان ترکیه، تجهیز شود، ولی صهیونیستها در اوایل جنگ اول جهانی یک سازمان جاسوسی دیگری به نام "نیلی" تشکیل دادند تا نیروهای انگلیسی را به اطلاعاتی در مورد نیروهای ترک مجهز کند. و از این راه صهیونیستها، دست اندازی انگلیس بر فلسطین را حتی قبل از صدور وعده بالفور، آسان کردند. ولی مقامات عثمانی به کمک سازمان اطلاعات آلمان این شبکه جاسوسی را در سال 1917 کشف کرده و بعضی از اعضای آن را دستگیر کردند. پس از آن شک در مورد دستگاه اطلاعاتی صهیونیسم گسترش یافت ولی این کار طول نکشید زیرا فلسطین در همان سال به دستنیروهای بریتانیایی سقوط کرد.

"هرچند سازمان هاشومیر به دلیل عدم اطلاع دقیق ترکها به فعالیت آن در شبکه جاسوسی، از تعقیب مقامات ترک جان بدر برد ولی نتوانست از عواقب جاسوسی آن که کوتاه شدن عمر فعالیت و انحلال آن بود، رهایی یابد. پس از سقوط فلسطین به دست نیروهای بریتانیایی مشخص شد که تعدادی از رهبران هاشومیر، عملاً در یک شبکه جاسوسی کار می کردند و به صورت حلقه وصل بین آن و کمیته سیاسی "ییشوف" یهودی فعالیت می کردند. و یکی از مأموریتهای آنها انتقال مبالغ مالی زیادی به کمیته مزبور بود. هر چند بعدها معلوم شد که بعضی از کمکهای مالی دریافتی هرگز به کمیته نرسید و در جیبهای تعدادی از مسئولین هاشومیر جای گرفت.

اشغال فلسطین توسط انگلیس، در اواخر جنگ اول جهانی، جنبش صهیونیستی را با تغییری بنیادی مواجه کرد و آن را به صورت طرف همکار دولت استعماری حاکم درآورد. این وضع جدید، در زمینه اطلاعاتی، باعث شد که یک سرهنگ یهودی به نام فریدکیش و افسر اطلاعات نظامی انگلیس، رئیس اداره سیاسی در آژانس یهود گردد، و همانطوری که اولین رئیس جمهور اسرائیل گفته بود، کیش به دو جهان یهودی و انگلیسی تعلق داشت."

اداره سیاسی در آژانس یهود، به صورت اداره خاصی بود که مأموریت آن ایجاد شبکه های جاسوسی در کشورهای عربی و اروپایی و آمریکا بود. صهیونیستها آژانس یهود را در سال 1920 تأسیس کردند تا به صورت یک مؤسه رسمی اداره امور شهروندان صهیونیستی در فلسطین فعالیت کند و حکومت انگلیس نیز براین اساس، آن را به رسمیت شناخت.

سرهنگ کیش با استفاده از مقام و منصبش در اداره اطلاعات نظامی انگلیس، توانست جنبشصهیونیستی را به اطلاعاتی که در حوزه مقامات اشغالگر انگلیسی در فلسطین قرار داشت، مجهز کند.

از جمله همکاریهای اطلاعاتی انگلیس با صهیونیستها، را می توان تعیین یک یهودی صهیونیست به نام "بیموز شالوم شطریت" در مسؤولیتهای حساس پلیس بریتانیا در فلسطین نام برد. وی به عنوان مسؤول اداره پلیس در منطقه طبریه برگزیده شد و سپس در سال 1921، به سمت مدیر قسمت مهرها در اداره کشف جرایم در قدس و سپس مسؤول اداره پلیس در تل آویو گردید و شش سال در این مقام ماند، تا اینکه پس از سال 1933 به عنوان مسؤول دانشکده افسری انتصاب گردید. پس از تشکیل دولت صهیونیستی، شطریت به عنوان اولین وزیر پلیس در دولت اسرائیل مشغول فعالیت شد.

در دهه بیست، جنبش صهیونیستی و به ویژه هاگاناه، پایه و شالوده لازم را برای فعالیت های خود در زمینه های متعدد جاسوسی و اطلاعاتی مثل قاچاق اسلحه و انتقال یهودیان به فلسطین، فراهم کرد، در این رابطه "یوسف هخت" رهبر هاگاناه، در سال 1924 در گزارشی به دیوید بن گوریون گفت: هاگاناه در آن زمان 27 مسلسل (تیربار) و 750 قبضه تفنگ و 1050 اسلحه کمری و 750 بمب دستی در اختیار داشته است. و چون روشن بود که این مقدار اسلحه برای دست اندازی بر فلسطین کافی نبود. افراد هاگاناه تلاش کردند تا اسلحه لازم را وارد کشور کنند که از راه قاچاق اسلحه و ایجاد کارگاههای کوچک برای ساخت بعضی از انواع سلاحهای سبک محلی، این کار صورت می گرفت.

همکاری اطلاعاتی انگلیس و صهیونیستها تأثیر زیادی در وضع داخل کشور در طول دوران قیمومیت گذاشت. به عنوان مثال در سال 1936، یک افسر اطلاعات نظامی انگلیس به نام چارلز اوردونگیت وارد فلسطین شد و در سال 1938، و بهمیمنت فرمانده نیروهای بریتانیایی در فلسطین، ونگیت "گروههای مخصوص شب" را که متشکل از افراد سازمان هاگاناه و کارشناسان انگلیسی بود، تشکیل داد تا علاوه بر جنگ با انقلابیون فلسطینی به عملیات تروریستی علیه ملت فلسطین اقدام کند.

ونگیت در موارد مختلف دست به آموزش این گروهها زد که از جمله این آموزشها می توان شیوه های ترور و جمع آوری اطلاعات و تحقیق از زندانیان و اسرا با استفاده از شکنجه، را نام برد. در این رابطه لینارد موزلی، روزنامه نگار انگلیسی، حمله ای را که گروههای مخصوص شب به یک روستای فلسطینی کردند و باعث کشته شدن 5 نفر از ساکنان روستا و اسارت 4 نفر از آنها شد، را چنین توصیف کرده است "ونگیت برای مجبور کردن اسرا جهت ارائه اطلاعات خود به صهیونیستها، بر ضد یکی از آنها از خشونت استفاده کرد و سپس دستور داد تا او را بکشند.

روابط بین جنبش صهیونیسم و مقامات انگلیس در دوران قیمومیت انگلیس بر فلسطین، بیشتر شامل هماهنگی کامل در زمینه جمع آوری اطلاعات بود. به عنوان نمونه، حاییم وایزمن یکی از رهبران جنبش صهیونیسم توانست، به عنوان شیمی دان، رابطه دوستانه ای بین خود و دانشمندان سرشناس که در زمینه فن آوری نظامی و اطلاعات در انگلیس، (قبل از جنگ دوم جهانی و در هنگام آن) کار می کردند، مانند ویلیام استیونون، مسؤول اطلاعات انگلیس در آمریکا و دانشمند الکترونیک چارلز بروتیوس اشتانیمتیز، برقرار کند.

وایزمن دارای اطلاعات خوبی نیز در مورد نوآوریهای نظامی جدید از نظر علمی در زمان خود بود، که از جمله آنها رادار و بمب اتمی را می توان نام برد.

با اینکه مقامات انگلیس به طور کلی از اندیشه ایجاد دولت صهیونیستی در فلسطین طرفداریمی کردند ولی در همان زمان خواهان اجرای اهداف دیگری مانند نگه داشتن تعدادی از سازمانهای (دولتهای) عربی در تحت سیطره خود و فریب دادن افکار عمومی اعراب برای مخفی نگه داشتن اهدافشان بودند، مسأله ای که انگلیس را قادر ساخت تا بعضی از سیاستهایش را در فلسطین به اجرا درآورد ولی به آن آهستگی که دلخواه صهیونیستها نبود. مثلاً حکومت انگلیس با خواسته صهیونیستها مبنی بر انتقال سریع یهودیان به فلسطین، موافق نبود. اما هاگاناه و سازمان، "ارگون تزوای لئومی" (نک: ارگون تزوای لئومی) که به نام "اتسل" هم معروف بود به انتقال غیرقانونی یهودیان به فلسطین روی آوردند که با معیارهای مقامات حکومت قیمومیت انگلیس انطباق کامل نداشت.

در نتیجه انتقال قاچاق یهودیان به فلسطین و زیاد شدن تعداد آنها را در این سرزمین به دنبال داشت، و از این راه توانستند، نیروهای انسانی لازم را برای سازمانهای تروریستی خود فراهم کنند.

وقتی کتاب سفید دوم در 21/10/1930 منتشر شد (نک: کتاب سفید) و شامل قیودی بر انتقال یهودیان به فلسطین بود، صهیونیستها تصمیم گرفتند هاگاناه را تقویت کرده و از شیوه های گوناگون برای ورود غیرقانونی یهودیان استفاده کنند. در سال 1937 شعبه ای برای هاگاناه به نام "موساد لعلیاه بت" به منظور نظارت بر عملیات قاچاق انتقال یهودیان تشکیل شد و در همان زمان از سوی آنها اقداماتی برای دستیابی به اسلحه تحت نام رمزی "ریخشی" صورت گرفت.

همچنین سال 1937 دستگاه مرکزی جدیدی برای اطلاعات هاگاناه به نام "شیروت یدیعوت"یا "شایی" ایجاد شد. می توان گفت که صهیونیستها در دهه سی توانستند شیوه های خود را در زمینه اطلاعات در تمامی ابعاد مربوط به عملیات قاچاقاسلحه و انتقال یهودیان به فلسطین و همچنین جعل اسناد و تماسهای سری با عناصر خائن و مجرم در جامعه و دست یافتن به اطلاعات لازم در مورد اعراب و تحرکات نیروهای انگلیسی به منظور مقابله با عملیات ضدجاسوسی آنها، جلوگیری از کشف عملیات قاچاق آنها توسط این نیروها و همچنین دیگر شگردها و شیوه های اساسی اطلاعات، متحول سازند.

بدین ترتیب جنبش صهیونیستی خود را آماده نمود تا با وضعیتی که در اواخر دهه سی به دلیل انتشار کتاب سوم سفید بریتانیا در تاریخ 17/5/1939 و سپس شروع جنگ دوم جهانی در ماه سپتامبر همان سال به وجود آمد، مقابله کند.

از میان مطالبی که کتاب سفید در خود داشت و با اهداف جنبش صهیونیستی در آن زمان هماهنگی نداشت، بندی بود که اجازه انتقال 000/75 نفر مهاجر یهودی را به فلسطین در خلال 5 سال آینده می داد، و سپس انتقال را پس از این مدت متوقف می کرد، مگر اینکه اعراب فلسطین با مهاجرت بیشتر یهودیان به آن سرزمین موافقت کنند. واکنش صهیونیستها و سازمانهای تروریستی وابسته به آنها در رابطه با انتشار کتاب سفید، انجام تعدادی عملیات نظامی بر ضد نیروهای انگلیسی در تابستان سال 1939 بود که از جمله آنها، غرق کردن یک قایق جنگی انگلیس و منفجر کردن خط لوله نفتی که نفت عراق را به حیفا انتقال می داد و منهدم کردن اتومبیلهای پلیس انگلیس و عملیات بر ضد ساختمانهای دولتی در حیفا و تل آویو و بیت المقدس را می توان نام برد.

ب ـ تأثیر جنگ دوم جهانی بر سازمان جاسوسی صهیونیسم:

هنگامی که جنگ دوم جهانی شروع شدهدیویدبن گوریون، رئیس جنبش صهیونیسم، موضع صهیونیستها را اعلام کرد، و گفت: "ما در جنگ خواهیم جنگید، گویی کتاب سفید منتشر نشده است و بر ضد کتاب سفید خواهیم ایستاد، گویی جنگی وجود ندارد".

این موضع در حقیقت به این معنا بود که "توزیع نقشها، در بین سازمانهای تروریستی صهیونیستی صورت گرفته بود و جنبش صهیونیستی در طول جنگ دوم جهانی از دو طرف استفاده خواهد کرد چنانکه در جنگ شرکت کرد و آگاهی نظامی را چه در میدان نبود و چه در زمینه اطلاعات به دست آورد.

هاگاناه براساس سیاست اداره سیاسی آن در آژانس یهود، طرف انگلیس را در جنگ گرفت اما تظاهر کرده که در صف متحدین بر ضد کشورهای محور ایستاده است. ولی ارگون، سازمان نظامی همکار گروه دست راستی افراطی صهیونیستی معروف به "جنبش اصلاحگر" به دو جناح تقسیم شد که ابراهام اشترن رهبری یکی از آنها را به عهده گرفت. گروه چریکی معروف اشتیرن که بعدها به نام "لیحی" شناخته شد، سعی کرد با آلمان نازی و ایتالیای فاشیست بر ضد انگلیس، پیمان ببندد. ولی جناح دیگر که رهبری آن را دیوید رازیئیل به عهده داشت و نام سازمان اصلی یعنی ارگون را حفظ کرد.

"ارگون تزوای لئومی"، عملیات خود را بر ضد انگلیس متوقف کرد ولی در آغاز جنگ در کنار متحدین ایستاد. تعدادی از افراد ارگون در عملیات نظامی به کمک نیروهای انگلیس بر ضد کودتای رشیدعالی گیلانی در عراق شرکت کردند و رازیئیل کشته شد. پس از اینکه مناخیم بگین رهبری ارگون را در سال 1943 به عهده گرفت، سیاست ارگون تغییر کرد و در حالی که جنگ دوم جهانی پایان یافته بود مجددا عملیات خود را بر ضد نیروهای انگلیس آغازکرد.

در طول مدتی که رازیئیل در سمت رهبری ارگون قرار داشت، بخش خدمات اطلاعات تابع ارگون، همکاری اطلاعاتی خود را با اداره اطلاعات انگلیس آغاز کرد.

لازم به یادآوری است که گروه رازیئیل ادعا می کرد که رابطه آن با اداره اطلاعات انگلیس در جهت آزاد کردن رهبران سازمان از بازداشتگاههاست. در همین زمان اتسل و هاگاناه در گردآوردن اطلاعات در مورد یکدیگر ادامه دادند که شامل سرقت اسناد و مشخص کردن انبارهای سلاح بود. از جمله اسنادی که از کانال بخش خدمات اطلاعاتی تابع اتسل به ریاست بریتکر، به اداره اطلاعات انگلیس رسید، اسناد سری در مورد هاگاناه و بعضی از احزاب جهانی و آژانس یهود بود و بخش جاسوسی سازمان توانست این سند را از منزل یکی از رهبران هاگاناه در حیفا به دست آورد.

اما هاگاناه، بخش خاورمیانه ای تابع اداره اطلاعات وزارت امور خارجه انگلیس، روابط و همکاری اطلاعاتی خود را با انگلیس در ابتدای جنگ دوم جهانی آغاز کرد و در ژوئیه 1940 این بخش در اداره اطلاعات نظامی این کشور ادغام شد و به صورت دستگاه جدیدی به نام "اداره عملیات ویژه" تحت نظارت وزیر جنگ، هیودالتون درآمد.

هدف حکومت بریتانیا از این کار، استفاده از هاگاناه برای تشویق یهودیان در مناطق تحت اشغال نازیها به مقاومت در برابر اشغالگران بود، ولی نتوانست به طور معمولی این هدف را به اجرا درآورد، اما هاگاناه از این رابطه در زمینه های گوناگون استفاده کرد به طوری که این رابطه منجر به عقد قراردادی بین آژانس یهود و دفتر اداره عملیات ویژه انگلیس در قاهره گردید. افزون بر آن، این رابطه باعث تشکیل اداره عملیات ویژه ای برای آموزش نیروهایصهیونیستی و تجهیز و کمک به آن شد، و این اداره نیز متعهد شد که هیچ مانعی بر سر راه عملیات صهیونیستی ایجاد نکند. هر چند این عملیات با قوانین قیمومیت بریتانیا در فلسطین در تضاد و مخالفت باشد.

این روابط و مسائل در حالی بود که "هاگاناه به موشه دایان مأموریت تشکیل شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی زیادی که با هم ارتباطی نداشتند را داد. این کار با کمک اداره اطلاعات انگلیس به منظور جمع آوری اطلاعات در مورد آنچه که در جهان عرب و کشورهای اروپایی صورت می گرفت و ارسال آن به اداره اطلاعات انگلیس انجام می شد.

در رابطه با روابط جنبش صهیونیسم با آلمان نازی، منافع مشترک و زمینه عقیدتی مشترکی آن را مستحکم می کرد، چون نازیسم جزئی از جنبش اروپایی معروف به "آنتی سامیسم" (سامی ستیزی) بود که مردم اروپا را به بیرون راندن یهودیان و پاک کردن اروپا از یهودیان فرا می خواند. در حالی که صهیونیسم خواهان مهاجرت یهودیان از اروپا و جای گرفتن آنها در فلسطین بود.

در نتیجه این زمینه مشترک، جنبش صهیونیسم، قراردادهایی را با آلمان نازی منعقد کرد که مهمترین آنها قرارداد "هاعقداه" در سال 1933 برای انتقال سرمایه یهودیان آلمان به فلسطین بود. در سال 1938، جنبش صهیونیسم قراردادی را با فرماندهی "گشتاپو" آلمان و قرارداد مشابهی را پس از انضمام اتریش به آلمان با سرتیپ آدولف آیشمن، مدیر دفتر انتقال یهودیان در وین منعقد کرد که هر دو قرارداد شامل صدور مجوز به جنبش صهیونیسم برای انتقال یهودیان اتریش و آلمان به فلسطین بود و در مقابل آلمان نازی متعهد شد که تعدادی از جوانان صهیونیستی را آموزش نظامی دهد.

هماهنگی صهیونیسم ـ نازیسم در بعداطلاعاتی نیز در زمینه مبارزه با نفوذ جنبشهای دست چپی، مانند حزب کمونیست و سازمانهای تروتسکی و سازمان بوتد کارگری، بود. این احزاب با صهیونیسم رقابت داشتند و در همان زمان مردم را به مقاومت در برابر نازیسم دعوت می کردند. شاید آشکارترین نمونه در این مورد حادثه شهر ویلنیو در لیتوانی در سال 1941 بود که مسؤولین اشغالگر نازی مسؤول جنبش صهیونیسم را به نام یعقوب گنش در آنجا تعیین کردند و قرار شد مسئول اداره پلیس در منطقه یهود در شهر ویلنیو باشد. و گنش با مقامات آلمانی برای سرکوبی مقاومت در شهر و مناطق مجاور آن همکاری کرد و نقش مهمی را در دستگیری و اعدام رهبر مقاومت در ویلنیو که یهودی کمونیست به نام اسحاق ویتبرگ بود بازی می کرد.

در ورشو، نازیها "ابراهام گانتفایخ" را به عنوان رئیس پلیس در منطقه یهودی تعیین کردند. و گانتفایخ مسؤول سازمان هاشومیر هاتسعیر صهیونیستی بود که حزب ماپام از آن تشکیل شد. و مزدور گشتاپو بود. مورخ یهودی رؤوفن اینشاین در کتاب خود از مقاومت یهودیان در برابر اشغال نازی می گوید که گانتقایخ هر هفته در روز سه شنبه گزارشی را به گشتاپو می داد که شامل توضیحاتی در مورد هرگونه فعالیت یهودیان دست چپی در برابر نازیها بود.

در مجارستان نیز، یک کمیته صهیونیستی تشکیل شد که اداره آن را دولف کاتسنر به عهده داشت و روابط محکمی با سازمان اطلاعات نظامی نازیها به رهبری امیرال کاناریس داشت.

مورخ یهودی مجارستانی، آندریه بیس در این مورد می گوید: "در سال 1943، صموئیل شبرتیغمان، نزدیکترین معاونین کاتسنر، دعوتی را از دوستانش در فلسطین دریافت کرد تا به آنجا برود و با آنها صحبت کند. وی گزارش مفصلی از اوضاع به آنها ارائه کرد. او کسی بود که رابطه بین صهیونیستها و اعضای شبکهضد جاسوسی کاناریس آلمانی را ایجاد و تقویت کرد. علاوه بر این روابط و تماسها در اروپا، جنبش صهیونیسم در فلسطین، با اداره اطلاعات آلمان نازی، رابطه مستقیمی داشت.

این رابطه از کانال دکتر فواتز رایخرت، خبرنگار خبرگزاری آلمان در بیت المقدس، که مزدور اداره اطلاعات نیروهای مخصوص آلمان به نام "اس.اس S

.S

" بود، انجام می گرفت. افسر تماس بین رایخرت و هاگاناه یکی از اعضای هاگاناه به نام فیفل بولکس بود که علاوه بر فعالیت در هاگاناه، برخی اطلاعات اداره اطلاعات آلمان را به واسطه رایخرت دریافت می کرد.

در اسناد آلمانی که نیروهای آمریکایی در پایان جنگ جهانی به آنها دست یافتند آمده است که "آژانس یهود، بولکس را به برلین فرستاد تا در آنجا با آدولف آیشمن در 26/2/1937 دیدار کند، در این دیدار، بولکس به آیشمن گفت که جنبش صهیونیسم "کمک زیادی را به منافع سیاست خارجی آلمان در خاورمیانه انجام داده است." و اطلاعاتی را به وی در مورد اوضاع فلسطین و خاورمیانه در مقابل تسهیل انتقال اموال یهودیان مهاجر از آلمان به فلسطین، ارائه کرده است. آیشمن نیز قول داد که به یهودیان آلمان فشار خواهد آورد تا به فلسطین مهاجرت کنند.

از اطلاعات به دست آمده مشخص می شود که جنبش صهیونیسم در طول جنگ دوم جهانی با استفاده از رابطه خود با طرفین درگیر، توانست اهداف متعددی را به دست آورد که از حمله آنها بالا بردن سطح اطلاعات آن بود، علاوه بر آگاهی کلی که صهیونیستها به واسطه همکاریشان با سازمان اطلاعات انگلیس در خلال این مدت به دست آوردند، همچنین توانستند راههای سرکوب جنبشهای انقلابی را از راه همکاری با نازیها در نبرد با جنبشهای چپ گرا در بین یهودیان در اروپا، به دست آورند. و رژیم صهیونیستی نیز پس از تشکیل، از تمام اینکارشناسیها و آگاهیها استفاده کرد.

ج ـ قاچاق اسلحه و مهاجران یهودی:

در زمان جنگ دوم جهانی فعالیت صهیونیستها برای انتقال یهودیان به فلسطین و قاچاق اسلحه، شدت یافت و به طوری که علاوه بر هاگاناه، سازمان ارگون نیز در این زمینه فعالیت زیادی را شروع کرد. زیرا ارگون شعبه ویژه هاگاناست که به منظور نظارت بر عملیات انتقال قاچاق یهودیان اروپای شرقی به کمک حکومتهای دست راستی وقت مجارستان و لهستان و رومانی، تشکیل شد. و رهبر جنبش اصلاح گرای صهیونیستی ولادیمر ژابوتنسکی در قراردادی که با حکومتهای غیرسامی در لهستان منعقد نمود به آموزش حدود 000/40 نفر عناصر و اعضای جنبش "بِتاره" که از جوانان تابع جنبش اصلاحگرا بوده دست یافت. (نک: بتار، سازمان) همچنین حکومت لهستان وعده داد که سازمان ارگون را مجهز به مقدار زیادی اسلحه کند.

ولی هاگاناه بیشتر عملیات "علیاه بت" و "ریخشن" را به عهده داشت و دستگاه "شایی" نقش مهمی را برای تضمین موفقیت این عملیات بازی می کرد. به عنوان نمونه، اطلاعاتی را از محموله های اسلحه که برای نیروهای بریتانیایی در فلسطین وارد می شد در اختیار مسؤولین ریخشن قرار می داد. و در بسیاری از موارد این سلاحها در دست نیروهای هاگاناه قرار می گرفت.

هاگاناه در طول جنگ دوم جهانی تلاش نمود تا از سه منبع اصلی یعنی: نیروهای فرانسوی در سوریه به ویژه پس از شکست آن و انبارهای سلاح نیروهای انگلیسی در فلسطین که افراد هاگاناه توانستند مقدار زیادی از سلاحهای آن را سرقت نمایند و صحنه های نبرد در جنگ دوم جهانی به ویژه شمال آفریقا و ایتالیا، سلاح مورد نیاز خود را به دستآورد. عملیات دستیابی به سلاحها به طور غیرقانونی تا جنگ سال 1948 ادامه داشت. برای نمونه، هنگامی که نیروهای انگلیسی در سالهای 1947 و 1948 از فلسطین عقب نشینی کردند، دستگاه "شایی" اطلاعات دقیقی را از زمان مراحل عقب نشینی در اختیار هاگاناه قرار می داد تا نیروهای آن بتوانند مراکز و مواضع نیروهای انگلیسی را اشغال کرده و بر آنها مسلط شده و به محض تخلیه این مکانها توسط انگلیسهاپس از چند دقیقه نیز به سلاحهای آنها دست یابند.

قبل از جنگ سال 1948، مقامات صهیونیستی با کمک شرکتهای جعلی و تقلبی تحت پوشش حمل تجهیزات صنعتی شروع به قاچاق اسلحه و ابزارآلات سنگین و هواپیما به فلسطین کردند. به عنوان مثال، در اوایل سال 1948، یهودا رازی، یکی از مسؤولین عملیات ریخشن، 20 قبضه توپ ضدهوایی با تجهیزات آن را از ایتالیا به قیمت، 31،128 دلار با فرانسه بست که خرید آن شامل تعدادی بمب افکن سبک و هواپیما و ده دستگاه تانک و ده قبضه توپ ضدهوایی و پنجاه توپ کالیبر 65 میلیمتر، می شد. این سلاحها توسط چندین کشتی باربری به طور قاچاق وارد فلسطین شد و اولین محموله آن که در زیر چندین تن پیاز در یک کشتی باری جاسازی شده بود کمی قبل از پایان یافتن دوران قیمومیت انگلیس بر فلسطین، به این سرزمین قاچاق شد.

در سال 1937، هاگاناه دستگاه ویژه خود را برای انتقال قاچاق و غیرقانونی یهودیان به فلسطین تحت عنوان "موساد لعلیاه بت" ایجاد کرد و با قرارداد ویژه که با اداره عملیات ویژه بریتانیا منعقد نمود، موساد اقدام به اداره عملیات فرود چتربازان هاگاناه در کشورهای بالکان تحت اشغال نازی، نمود. با آنکه بهانه رسمی اهداف اعلامی و تبلیغاتی این عملیات، تشویق یهودیان بالکان به مقاومت در برابر نازیها بود،ولی چتربازان هاگاناه هیچ فعالیتی در این مورد انجام ندادند و صرفا تلاش آنها در تماس با سازمانهای صهیونیستی آنجا برای سازماندهی عملیات انتقال یهودیان به فلسطین متمرکز بود و بدین طریق آنها توانستند در حدود 000/10 نفر از یهودیان بالکان را به فلسطین انتقال دهند.

عملیات قاچاق سلاح و انتقال یهودیان به قدرت بالای کار اطلاعاتی و فعالیت های سری احتیاج داشت، مسأله ای که صهیونیستها را مجبور ساخت دست به تحول شیوه های اطلاعاتی و جاسوسی در موارد متعدد زده و دستگاه اطلاعات نظامی خود را نیز تقویت نمایند.

به عنوان مثال، موفقیت سازمان موساد در ایتالیا در تشکیل "گروه انتقال عمومی شماره 412" را یادآوری می کنیم. زیرا این گروه وانمود کرد که در سال 1946 یگانی از یگانهای ارتش انگلیس در ایتالیا است. و از کارتها و اسناد جعلی و تقلبی برای دستیابی به اسلحه و سوخت و دیگر تجهیزات استفاده کرد. این عملیات فریبکاری در حدود یک سال کامل ادامه داشت. و سربازان صهیونیستی که در صفوف ارتش انگلیس خدمت می کردند، نقش بزرگی را در موفقیت این گونه عملیاتها به عهده داشتند.

د ـ سازماندهی اداره اطلاعات رژیم صهیونیستی:

هنگامی که رژیم صهیونیستی تشکیل شد، سه سازمان تروریستی، هاگاناه و ارگون ولیحی با تمام شعبه های نظامی آن که شامل دستگاههای اطلاعاتی بود، در "ارتش دفاع اسرائیل" زیر فرماندهی بن گوریون (نخست وزیر و وزیر دفاع وقت اسرائیل) ادغام شدند. و در تاریخ 30/6/1948، اولین گردهم آیی کار دستگاههای اطلاعات مرکزی که بن گوریون آن را ایجاد کرده تشکیل شد. و به دنبال ایناجلاس، دستگاه اطلاعاتی اسرائیل به سه اداره زیر تقسیم شد:

1 ـ اداره اطلاعات نظامی (اگاف مودینیی با امان) به رهبری سرگرد ایسربئیری.

2 ـ اداره سیاسی در وزارت امور خارجه، که مأموریت آن دستیابی به اطلاعات دریافتی از سفارتخانه های اسرائیل در خارج از کشور بود.

3 ـ ارتباطات داخلی (شیروت بطاحون یا شین بت) به رهبری اسرائیلیها که مأموریت آن مبارزه با جاسوسی دیگر کشورها و همچنین نظارت و کنترل باقیمانده فلسطینیانی ساکن سرزمینهای اشغالی سال 1948 بود.

ولی پس از مدتی، سازمان اطلاعات اسرائیل، دچار یکسری رسواییهایی شد و این به دلیل دخالتهای "فرمانده" اطلاعات نظامی سرگرد ایسربئیری بود که از آن جمله "اعدام بدون محاکمه یکی رهبران فلسطینی در نزدیکی حیفا و اعدام یک نفر یهودی به نام مئیر طبیانسکی به اتهام خیانت و دستگیری و شکنجه یک یهودی دیگر در حیفا به نام جول امطر بود. همچنین ایاحوشی یکی از رهبران حزب مپای که خواستار همکاری و هم رأیی با اعراب بود را به اتهام ایجاد اختلافات داخلی و جعل اسناد به مدت 76 روز زندانی نمودند. لذا بئیری در یک دادگاه علنی محکوم و از کار خود استعفا داد و حاییم هرتزوگ به عنوان جانشین او تعیین گردید.

با این وجود تمام عناصری را که در دستگاههای هاگاناه و ارگون ولیحی کار می کردند به دلیل اختلافاتی که بین این سه سازمان در داخل جنبش صهیونیستی در دوره قیمومیت رخ داد در یک جا قابل جمع و اتحاد و انسجام نبودند زیرا بدون اینکه اختلافات و برخوردهای سیاسی بر کارهای اطلاعاتی اثری گذاشته باشد، رقابتهای جدیدی بین دو جناح نظامی و شهری در دستگاههای اطلاعاتیاسرائیل شروع شد. به ویژه رقابت ناسالمی در بین دستگاه اطلاعات نظامی و اداره سیاسی پیش آمد که بنابر اظهارات صهیونیستها ضرر آن بیش از منافع آن بود. اما در بهار سال 1951 یک راه حل سیاسی برای این رفع مشکل توسط مسؤولین اسرائیل ارائه شد که طبق آن قرار شد یک اداره مرکزی تشکیل شود که استثنائا برای کار در تمام موارد دستگاههای اطلاعات امنیت اسرائیل در خارج از مرزهای کشور، ذی دخل و توانایی اداره آنها را داشته باشد.

ولی این راه حل، یعنی ایجاد یک قدرت مسلط مرکزی، بعضی از افسران اطلاعات اسرائیل را راضی نکرد و آنها استعفانامه های خود را تقدیم کردند، و اختلافات و برخوردها در داخل دستگاههای اطلاعات ادامه یافت. تا اینکه در سال 1953 بن گوریون مقرر کرد که مجددا سازماندهی اداره اطلاعات مورد بررسی قرار گیرد و یک کمیته تحقیق که رئیس آن به طور مستقیم در مقابل نخست وزیر مسؤول باشد تشکیل شود و بر شعبه های پنجگانه دستگاه اطلاعات اسرائیل نظارت کند. این شعبه ها عبارتند از:

1 ـ سازمان موساد یا اطلاعات و مأموریتهای ویژه که در سال 1951 تشکیل شده و تحت رهبری رؤوفن شیلواح قرار داشت و ریاست جدید آن را اسرائیلیها رئیس دستگاه اطلاعات "شین بت" به عهده داشت و در مقام ریاست "میمونیه" یا کمیته هماهنگی اطلاعاتی هم قرار گرفت.

2 ـ اداره اطلاعات نظامی (امان).

3 ـ بخش تحقیقات در وزارت امور خارجه.

4 ـ تحقیقات و مأموریتهای ویژه در وزارت پلیس.

5 ـ اداره اطلاعات امنیت داخلی در وزارت کشور.

با این وجود، برخوردها در داخل دستگاههایاطلاعاتی بر سر قدرت و استفاده از این دستگاهها برای اهداف حزبی خود ادامه یافت. بن گوریون دستگاه اطلاعات ششمی را برای خدمت به اهداف حزبی خود ایجاد کرد، اما زمانی که اداره اطلاعات نظامی (اَمان) در دسترسی به اطلاعاتی در مورد قرارداد سابق مصر و کشورهای کمونیستی در خصوص خرید اسلحه، با ناکامی مواجه شد، شدیدترین رقابتها در داخل دستگاههای اطلاعاتی میان هارئیل و سرهنگ بنیامین گیقلی، فرمانده دستگاه اَمان، روی داد.

چون هارئیل می خواست تمام عملیات اطلاعاتی استراتژیک را تحت اداره موساد درآورد، مسأله ای که موجب کاهش نقش امان می شد.

هنگامی که موشه شارِت نخست وزیر اسرائیل شد، وزیر دفاع مسؤولیت سازمان امان و موساد را مشترکا به نحاس لاوِن سپرد. اما دستگاه اطلاعات اسرائیل خطای بزرگی را مرتکب شد که در رقابت بین هارئیل و گیقلی به نفع هارئیل پایان یافت، چون "یگان خدمات ویژه" تابع وزارت دفاع، در سال 1954 به مصر فرستاده شد تا یکسری عملیات تروریستی را به منظور بر هم زدن روابط حکومتهای غربی با مصر که تازه جمال عبدالناصر ریاست آن را به عهده گرفته بوده بر ضد اهداف آمریکایی انجام دهد. ولی مسؤولین امنیتی مصر توانستند تعدادی از افراد این یگان (خدمات ویژه) را دستگیر کنند. به رغم اینکه شین بت و موساد در آمادگی کامل برای ایفای نقش خود در این عملیات بودند ولی دستگاه اَمان تحت تأثیرات و پیامدهای منفی این عملیاتها قرار گرفت. به طوری که این رسوایی باعث استعفای تعدادی از مسؤولین امان از جمله بنیامین گیقلی از مسؤولیتهایشان شد. مسأله ای که هارئیل را قادر ساخت تا سلطه خود را به مقدار زیادی بر امان تحمیل کند.

به دنبال گیقلی، یوفال نیئمان فیزیکدان اسرائیلی و رئیس حزب نهضت که از تندروترین یهودیان اسرائیل به شمار می رود، در مسؤولیت رئیس اداره اطلاعات نظامی قرار گرفت. نیئمان نقش زیادی را برای وارد کردن ابزار فنی جدید و پیشرفته در دستگاه اطلاعات اسرائیل و به ویژه برای دستیابی به اطلاعات نظامی و تحلیل آن در کوتاه ترین وقت ممکن، بازی کرد. و سعی زیادی نمود تا از ابزار الکترونیکی (کامپیوتر) این دستگاه را برای تحقق اهدافش، متحول سازد، با اینکه نیئمان به طور موقت و در مدت کوتاهی رئیس دستگاه امان بود و سپس "یهوشاوات هارگایی" به عنوان رئیس جدید برگزیده شد، ولی اثر اقدامات او در این دستگاه حتی تا امروز کاملا آشکار است.

این مسأله به دلیل استفاده از تکنولوژی جدید بود. موشه دایان، رئیس وقت ستاد نیروهای مسلح اسرائیل نیز نظریات نیئمان در مورد استفاده از کامپیوتر را برای اهداف اطلاعات نظامی، مورد تأیید قرار می داد.

لازم به یادآوری است که نیئمان در برنامه مخصوص تولید سلاحهای هسته ای اسرائیل با کمک فرانسه مشارکت داشت. و لذا می توان گفت که اواخر دهه پنجاه از نظر رابطه کامل بین دستگاههای اطلاعات فرانسه و اسرائیل در این مورد و سایر موارد دیگر، متمایز است.

از نتایج استفاده از نظریات نیئمان، به کارگیری اطلاعات به دست آمده از اسیران جنگ در تجاوز سه گانه به مصر در سال 1956 بود. چون تمام اطلاعات دریافتی از راه کامپیوتر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و برای آمادگی اسرائیل در جنگ ژوئن 1967 خیلی مفید بود. علاوه بر استفاده از روش جدید، نیئمان از روشها و شگردهای روان شناسی در به دست آوردن اطلاعات از اسیرانجنگی و دستیابی به اطلاعات استفاده کرد. در این زمینه، اداره اطلاعات اسرائیل پرونده ای را برای هر افسر مصری و سوری برای شناخت صفات شخصی و همچنین بررسی و برآورد تحرکات احتمالی آنها در جنگهای آینده، تشکیل داد.

در همین مدت اداره اطلاعات اسرائیل از رادار و تصویر فتوگرافی و وسایل دیگر هشداردهنده استفاده کرد، و در زمینه فن آوری، با انعقاد قرارداد همکاری با اداره اطلاعات آمریکا، دستگاه اطلاعاتی آن به تکامل رسید و اطلاعات آنها به صورت دوره ای و پیوسته در بین دو طرف مبادله می شد و اداره اطلاعات اسرائیل به سهولت از اطلاعاتی که ماهواره های آمریکایی به دست می آورند، استفاده می کرد.

لازم به یادآوری است که یوفال نیئمان به عنوان وابسته نظامی در سفارت اسرائیل در لندن کار می کرد، و تعدادی دیگر از مسؤولین اداره اطلاعات اسرائیل به عنوان وابسته نظامی در سفارتهای کشورهای غربی و ازجمله واشنگتن و لندن فعالیت می کردند که از میان آنها سرتیپ حاییم هرتزوگ و اهارون یاریو وتزوی زامیر وجود داشتند.

در سال 1962، اداره اطلاعات اسرائیل و دستگاه نظامی آن به طور کلی دچار رسوایی شد، زیرا دستگاههای ضدجاسوسی آن کشف کردند که سرتیپ اسرائیل بیر به نفع سازمان جاسوسی شوروی کار می کرده است، قبل از آشکار شدن کارهایش به پستهای حساس دست یافته بود، زیرا به عنوان همکار اصلی رئیس ستاد ارتش اسرائیل کار می کرد و سپس به مقام جانشین رئیس اداره اطلاعات نظامی برگزیده شد. این رسوایی باعث به هم خوردن رابطه بین بن گوریون نخست وزیر و اسرائیلیها رئیس اداره اطلاعات شد. این برخورد در سال بعد در اواخر ماه مارس 1963 به دنبال وجود اختلاف بین هارئیل وبن گوریون در مورد کیفیت حل مشکل دانشمندان آلمانی که در آن زمان در مصر کار می کردند به ویژه پس از اینکه وی استعفای خود را تسلیم کرد به اوج خود رسید.

سازماندهی داخلی دستگاه اَمان، براساس اصول سازماندهی در بیشتر دستگاههای اطلاعاتی نظامی در ارتش کشورهای پیشرفته است. و رئیس هیأت اطلاعات در ستاد مشترک بر آن نظارت دارد. می توان بخشهای تابعه دستگاه آمان و مأموریتهای آن را به صورت زیر خلاصه کرد:

1 ـ بخش جمع آوری اطلاعات:

این بخش، به جمع آوری تمام اطلاعات ممکن از نیروهای مسلح کشورهایی که ضد اسرائیل هستند و نیز تهیه نقشه های اطلاعاتی و استراتژیکی از کشورهایی مورد هدف، دست می زند. جمع آوری اطلاعات نیز با استفاده از راههای مختلف جاسوسی و از جمله جمع آوری "اطلاعات منتشر شده" در مورد امور نظامی کشورهای موردنظر صورت می گیرد.

2 ـ بخش اطلاعات تاکتیکی:

این بخش تحرکات و نحوه توزیع و استقرار نیروهای عربی و میزان آمادگی آنها برای مقابله با اسرائیل را دنبال می کند، و افراد آن در میدانهای جبهه با خطوط تماس و مناطق حساس به طور پنهان و غیرعلنی فعالیت می کنند.

3 ـ بخش برآورد و بررسی:

این بخش فعالترین و مهمترین بخش در اداره اطلاعات نظامی اسرائیل به شمار می آید. این بخش تمام اطلاعات تهیه شده توسط سایر بخشها را تحویل می گیرد تا پس از تحقیق و بررسی کامل آنها بتواند توضیحات لازم را از کشورهای دشمن در رابطه بانقشه ها و نیروهای نظامی آن ارائه دهد و با مقایسه اطلاعات دریافتی با یکدیگر و بررسی نوع و اهمیت آنها به ارائه نظرات خود و نتایج حاصله از برآوردها و بررسیها پیرامون وضعیت نظامی دشمن به صورت کامل و استراتژیک، می پردازد و سپس آنها را به ستاد مشترک ارتش و وزیر دفاع تحویل می دهد.

4 ـ بخش عملیات:

این بخش از سری ترین بخشهای دستگاه اَمان است که مأموریت آن انجام عملیات سری از قبیل تخریب و سرقت اسناد و اطلاعات سری "ورود پنهانی، عملیات شنود و امثالهم می باشد.

5 ـ بخش امنیت میدانی یا حفاظت اطلاعات:

مأموریت این بخش شناسایی مخالفان امنیت ملی اسرائیل در صفوف نیروهای مسلح آن است "از نگهبانی که در سر پست خود در یکی از پایگاههای نظامی مسامحه می کنند و یا خواب می رود تا افسری که اسناد سری را از محل کار بیرون می برد. این بخش را می توان ضد جاسوسی یا ضد اطلاعات در دستگاه اَمان دانست.

ه ـ اداره اطلاعات نظامی در جنگ 1967:

پس از استعفای ایسرهارئیل از ریاست "موساد" در سال 1963 (مارس 1963)، مئیرعمیت به عنوان رئیس دستگاه مذکور برگزیده شد. و اهارون یاریوه ریاست اداره اطلاعات نظامی آن را به عهده گرفت" و این زمان از نظر هماهنگی در دستگاههای مختلف اطلاعاتی اسرائیل را می توان نسبت به دیگر دوره ها، متمایز دانست، زیرا عمیت یک مرد نظامی حرفه ای بود که به اهمیت اداره اطلاعات نظامی کاملاً آگاه بودلذا سعی کرد نقش موساد را آن طور که پیش از او رئیس موساد بر آن ریاست می کرد مستحکم و قوی نکند که به ضرر اداره اطلاعات نظامی تمام شود، وی با اهارون یاریوه که پس از او رئیس اداره اطلاعات نظامی شده بود روابط خوب شخصی داشت.

در این مدت که موضع مصر در جهان عرب تقویت شد و جمال عبدالناصر نیز به عنوان رهبر سمبیک اعراب درصدد مقابله با اسرائیل برآمد، در اداره اطلاعات نظامی اسرائیل فکر وارد کردن شکست به مصر برای تسهیل عملیات براندازی جمال عبدالناصر قوت گرفت. طرح و برنامه و آمادگی لازم برای اجرای این هدف در جلسات سری بین جیمزانگلتون و مسؤولین اداره اطلاعات مرکزی آمریکا از یک طرف و مسؤولین اداره اطلاعات اسرائیل از جمله عمیت و یاریوه از سوی دیگر، تدارک دیده شد.

به دنبال این جلسات، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل برای تجاوز ژوئن 1967 همکاری و هماهنگی لازم را انجام دادند. و دستگاه اطلاعات اسرائیل "اَمان" توانست بعضی از عوامل خود را وارد کشورهای عربی کند. آنها توانستند اطلاعات مهمی را جمع آوری کنند این اطلاعات بعدا به فرماندهی نظامی اسرائیل در تعیین اهداف موردنظر خود در تجاوز مذکور کمک کرد.

از معروف ترین عوامل جاسوسی اسرائیل و لقگانک لوتز در مصر و ایلی کوهن در سوریه بود. با آنکه ایلی کوهن به صورت اساسی به نفع موساد کار می کرد، ولی اطلاعاتی که به دست آورد در درجه اول برای اداره اطلاعات نظامی مفید بود، چون اطلاعات مزبور به فرماندهی نظامی اسرائیل کمک کرد تا تحرکات و مواضع و استحکامات نیروهای سوری را دقیقا شناسایی کنند. به ویژه اینکه ایلی کوهِن توانست، با فریب بعضی از افسران سوری که درشناخت هویت حقیقی او گول خورده بودند، به دیدار و شناسایی مواضع مقدم در جبهه سوری در طول سالهای 1964 و 1963 بپردازد و سپس گزارشات دقیق آن را به فرماندهی "موساد" تحویل دهد. همان طوری که عنصر و جاسوس دیگر موساد به نام ولفگانگ لوتز (آلمانی الاصل)، توانست در طول سالهای 65ـ1961 به جاسوسی پرداخت و اطلاعات مفصلی را از مواضع دفاعی مصر در سینا و مراکز استقرار موشکهای "سام ـ 2" در منطقه کانال سوئز، به دست آورد.

همکاری بین سازمانهای اطلاعات اسرائیل و آمریکا، چه قبل و چه در طول جنگ 1967، نقش اصلی و مهمی را در کسب پیروزی و دستاوردهای نیروهای اسرائیلی ایفا کرد، زیرا در مدت زمان قبل از جنگ، مسؤول اداره اطلاعات مرکزی آمریکا (C-I-A) که ادعا شد جیمزانگتون است، خدمات مهمی را به همکاران اسرائیلی خود در تبادل اطلاعات و طرح و عملیات برای شروع این جنگ، ارائه کرد. وی اطلاعاتی را به اسرائیل داد که در پیشرفت سلاحهای هسته ای آن تأثیر بسزایی داشت.

این همکاری در حالی صورت گرفت که مئیرعمیت، رئیس سازمان موساد، جلسه ای را به منظور کسب اطلاعات از مسؤولین اداره اطلاعات مرکزی آمریکا پیرامون نیروهای مصری و سوری در سینا و جولان در روز 1/6/1967 در شهر لانگی ایالت ویرجینیا، تشکیل داد. و در مقابل نیز اطلاعاتی به آمریکائیها ارائه کرد. در این جلسه احتمالات پیش بینیهای مختلف نظامی در صورت ضربه اول اسرائیل به اعراب که عمیت به همکاران آمریکایی اش تأکید کرد یا در حالت معکوس آن، یا دست زدن طرف عربی به وارد کردن اولین ضربه به اسرائیل ـ که این فرض مورد قبول نیروهای آمریکایی نبود زیرا تأکید داشتند که نیروهای مصری در سینا نقش دفاعی دارندو این اطلاعات را از تصاویر ماهواره های مصنوعی به دست آورده بودند ـ مورد بررسی قرار گرفت.

با آنکه دستگاه اَمان در جنگ 1967 بزرگترین موفقیت خود را به دست آورد، ولی مدتی پس از فرارسیدن جنگ با افزایش نفوذ موساد، موقعیت اداره و اطلاعات نظامی در دستگاه اطلاعات اسرائیل کاهش یافت

دلیل اساسی آن رشد مقاومت فلسطینی و ضعف نسبی نیروهای نظامی اعراب پس از شکست در جنگ بود. زیرا در مبارزه با جنگ آزادی بخش مردمی امکان استفاده از روشهای نظامی که در مقابله با یک ارتش دیگر به کار می رود، غیرممکن بود. لذا دستگاه موساد به عنوان یک سازمان تروریستی اسرائیل برای مبارزه با مقاومت فلسطینی پا به صحنه عمل گذاشت و با قتل و ترور مسؤولین مقاومت فلسطین و انجام عملیات تخریبی علیه آنها اقدامات خود را شدت بخشید. البته موقعیت دستگاه اَمان و توجه به آن به دلیل ضعف اسرائیل که پس از جنگ 1967 با آن مواجه شده بود، کاهش یافت.

توازن قوای بین سازمان اَمان و موساد در داخل دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، را می توان به صورت زیر جمع بندی کرد: وقتی اسرائیل متوجه می شد که نیروهای عربی خطر اساسی و بالفعلی برای اهداف آن محسوب می شوند، اهمیت اداره اطلاعات نظامی آن بیشتر می شد. ولی وقتی عملیات فدایی مقاومت فلسطین شدت یافت. اهمیت موساد بیشتر می شد.

و ـ اداره اطلاعات نظامی در جنگ 1973:

هر چند جنگ 1973 دستاورد بزرگی برای اداره اطلاعات اسرائیل به شمار می رود، ولی جنگ "رمضان" سال 1973 بزرگترین شکست برای اداره اطلاعات اسرائیل تاکنون بوده است. زیرا، وسایلاطلاعاتی اسرائیل در برآورد اهداف واقعی مخفی اعراب از تحرکات و لشکرکشیهای خود کمی قبل از شروع جنگ 1973، با شکست مواجه شدند، و این دلیل اساسی بود که نیروهای مصری و سوریه را قادر ساخت تا از اصل غافلگیری استراتژیک در ابتدای جنگ استفاده کنند.

مؤفان کتاب "هامحدال" یا "کوتاهی ـ تقصیر" ادارات مسئول زیادی را مورد نکوهش قرار دادند و سه مورد اساسی زیر را عامل اصلی شکست اسرائیل در جنگ 1973 تلقی کردند.

1 ـ ضعف اداره اطلاعات نظامی، زیرا آن مسؤول جمع آوری اطلاعات از تحرکات دشمن و برآورد و نتیجه گیری از آنها است.

2 ـ ضعف دستگاه حکومتی، یا به صورت دقیق تر "وزارت جنگ" که تحت ریاست نخست وزیر "گلدامایر" اداره می شد و در برآورد اوضاع جبهه ها به هشدارهایی که از منابع مختلف جاسوسی و اطلاعاتی رسیده بود، توجه نکرد.

3 ـ اشتباده فرماندهی کل ارتش اسرائیل، در این مورد که برآوردهای اداره اطلاعات و "وزارت جنگ" در اختیار آن بود ولی خود را برای مقابله با اعراب آماده نکرده بود و آن طوری که لازم بود برای عملیات در دو جبهه آمادگی لازم را نداشت و وقتی جنگ به طور عملی بر اسرائیل تحمیل شد، ارتش سرعت و کارآیی لازم را برای عملیات نداشت.

این اشتباهات، به طورکلی، از عامل تئوری نظامی اسرائیل که در طول سالهای قبل از جنگ 1973 تکوین و تدوین یافته بود، سرچشمه گرفت و لذا این جنگ عدم صحّت نظریه و تئوری اسرائیل را در اولین مرحله از نبردهایی که در شمال و جنوب روی داده ثابت کرد.

اداره اطلاعات اسرائیل در برآورد و بررسی اطلاعات مهم نظامی شکست خورد به عنوان نمونهپس از آتش بس که جنگ فرسایشی را در سپتامبر 1970 پایان داد، مصر دست به انتقال حدود 12 موشک انداز ضدهوایی از نوع سام 2 و سام 3 در طرف کرانه باختری کانال زد. و از آن زمان به سرعت اقدام به ایجاد دیوار (مانع) بزرگی از موشکها در نزدیکی کانال نمود. همچنین حدود مسافت 30 ـ 20 کیلومتر از زمینهای کرانه خاوری را تحت پوشش قرار داد، و از فعالیت نیروی هوایی اسرائیل پس از پایان سال 1970 به ویژه در اکتبر 1973 در این منطقه جلوگیری کرد.

با گذشت زمان، معلوم شد که نیروی هوایی اسرائیل که در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل با انهدام قسمت عمده نیروی هوایی مصر در دو ساعت اول روز پنجم ژوئن 1967 باعث پیروزی ارتش اسرائیل گردید، در اکتبر 1973 نتوانست به صورت جدی در مقابل حمله مصر ایستادگی کند و جلو پیشرفت نیروهای آن را بگیرد.

از اواسط ماه آوریل 1973، اطلاعات کافی مبنی بر آمادگی کامل ارتش مصر برای ورود به جنگ، به اسرائیل رسید و باعث نگرانی فرماندهی کل و وزرای عمده حکومت اسرائیل شد، سپس اطلاعاتی از تحرکات نظامی وسیع مصر در انتهای جبهه مصر و اینکه نیروهای آن به طرف کانال در حال حرکت هستند و خطوط مقدّم در حالت آماده باش است. و همچنین اطلاعات آشکار دیگری به دست اسرائیلیها افتاد و تمام اینها، اطلاعات وارده از منابع مختلف دیگر مبتنی بر اینکه احتمال دارد مصر در یک مدت کوتاهی اقدام به حمله نظامی، علیه اسرائیل کند را تأیید می کرد.

"ولی مقامات مسؤول در اداره اطلاعات سری و علنی اسرائیل، تحرکات مصر را فشار این کشور به اسرائیل و صرفا تهدیدی برای شروع جنگ می دانستند."

حتی زمانی که ارتش سوریه نیروهایش را برای جنگ اکتبر و نوامبر (تشرین) آماده می کرد. برآورد و نتیجه گیریهای اداره اطلاعات نظامی اسرائیل اشتباه بود. در این رابطه مؤفان اسرائیلی اظهار می دارند که: "و اما شعبه اطلاعات، به ریاست ژنرال الیاهوزعیرا که تازه کار و پس از آهارون یاریو روی کار آمده بود، برآوردی ارائه داد که به مرور زمان ثابت شد که اشتباه بوده است. خلاصه آن چنین است: به دنبال سقوط 13 فروند جنگنده میگ سوری در ماه سپتامبر، اسرائیلیها گمان کردند که دمشق می خواهد، عملیات انتقامی محدودی را بر ضد اسرائیل به راه اندازد. ولی دمشق از ضربه سخت اسرائیل در واکنش به انتقام خود می ترسد و لذا سوریها نیروهای خود را در مرزها مستقر کرده اند تا اولاً عملیات انتقامی را به اجرا درآوردند. و ثانیا جلو واکنش نظامی اسرائیل را بگیرند" همان طوری که "اطلاعات اولیه از منابع مختلف در مورد آماده باش نظامی مصر به اسرائیل رسید" و اداره اطلاعات اسرائیل به آن رسیدگی نکرد و در زمینه سیاسی نیز درباره آن تحقیقی صورت نداد. برآورد کارشناسان این بود که تصویر ایجاد شده ارزشی ندارد و برای تأیید اطلاعات دریافتی کافی نیست.

این منابع تأکید داشتند که نه تنها جنگ به زودی شروع می شود بلکه زمان آن را هم خیلی نزدیک می باشد. دیگر اینکه برتری در برآورد اوضاع عمومی در این حالت و حالتهای مشابه به اداره اطلاعات نظامی که تنها مسؤول ارائه این گونه برآوردهاست داده شده بود. همچنین رهبران سیاسی و نظامی قانع شده بودند که اعراب به این زودی جنگ را شروع نخواهند کرد و لذا برآوردهای اداره اطلاعات نظامی مورد قبول قرار گرفت.

شایان یادآوری است که سازمان "سیا" CIA (اداره اطلاعات مرکزی آمریکا) به صورت جدیتحت تأثیر برآوردهای اداره اطلاعات نظامی اسرائیل قرار گرفته بود. زیرا کمی پس از شروع جنگ در خاورمیانه، دو افسر و یک غیرنظامی را به دلیل اشتباه برآورد و بررسی آنها از مراکز اصلی اداره اطلاعات آمریکا بیرون کرد، البته اشتباه آنها بسیار بزرگ و ناشی از برآوردهای غلط همکاران اسرائیلی آنها بود.

چنین به نظر می رسد که بیشتر اشتباهات برآوردی دستگاه اطلاعات اسرائیل از ناتوانی آن در سطح فرماندهی دستگاه اَمان در آن زمان ناشی شده باشد، و ریچارد دیکون در این رابطه گفته است که حتی در مه 1973 بعضی از افسران جزء در اَمان جنگ را قریب الوقوع پیش بینی می کردند ولی ژنرال زعیرا با آنها هم رأی نبود. و در یک کلام، می توان گفت که رده های بالای دستگاه اطلاعاتی اسرائیل از عدم توانایی افراد عامل خود در برآورد اطلاعات وارده در صحنه عمل و رنج می برد.

ظاهرا ویژگی دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل از دلایل این ضعف بود. و در این مورد حاییم هرتزوگ که فرمانده دستگاه اَمان در یکی از مراحل تاریخ آن بوده می گوید که: "لازم است اعتراف کنیم که در سالهای اخیر یک تحول ناسالم در اسرائیل روی داده است و وضع یگانه ای را به اداره اطلاعات به صورت ویژه در عملیات برآورد خود داده است. و این به دلیل نبودن یک دستگاه فکری در حکومت است. یکی از دلایل برآورد اشتباه در رهبری سیاسی، فقدان یک ناظر بی طرف بر دستگاههای اطلاعاتی است."

هرتزوگ این عبارت را قبل از جنگ 1973 نوشت و وقوع جنگ نیز مؤد گفته های او بود، و کمیته اگرانات نیز، که برای بررسی عوامل ضعف فرماندهی اسرائیل در جنگ 1973 تشکیل شده مسؤولیت را به عهده دستگاه اَمان گذاشت، زیرا در برآورد و بررسی دقیق تحرکات سیاسی و نظامی اعراب قبل از شروع جنگ، شکست خورده بود.

موشه دایان، وزیر دفاع آن زمان، نیز گفت که "من، به عنوان وزیر دفاع، توان و قدرت جنگی را در اعراب نمی بینم و فعالیت آنها براساس آمار و اطلاعات به دست آمده، تقریبا از بین رفته است.

مسائل فوق الذکر به این نکته اشاره دارند که اداره اطلاعات نظامی اسرائیل نتوانست به اطلاعات لازم در آن زمان دست یابد، به عنوان نمونه "اداره اطلاعات اسرائیل نمی دانست که یگانهای شکار تانک در ارتش مصر ایجاد شده است. یا آنکه فقط یک مسأله ای بود در سال 1973 در ارتش مصر وجود داشت. علاوه بر آن "اداره اطلاعات اسرائیل از مقدار سلاحهای ضدهوایی که در اختیار واحدهای پیاده مصر قرار گرفته بود. و نیز تأثیر موشکهای ضدزرهی و اثر آن بر کاهش فعالیت های هوایی اطلاعی نداشت.

ز ـ اداره اطلاعات نظامی اسرائیل پس از جنگ چهارم:

ویژگی پنهان و سری فعالیت های اطلاعاتی اسرائیل، محقق را از به دست آوردن اطلاعات فوری در این زمینه باز می دارد، و باید مدتی صبر کند تا اطلاعات مورد نیازش را از هر دستگاه اطلاعاتی به دست آورد، برای محقق مفید است که طرفهای مخالف هر دستگاه و نقش آن در عملیات معین را مورد بررسی قرار دهد، یا بتواند از راههایی به اسرار دستگاه مورنظر دست یابد. به همین دلیل، اطلاعات لازم در مورد فعالیت اداره اطلاعات ارتش اسرائیل، پس از جنگ 1973، در حد اطلاعات از فعالیت های گذشته آن محدود است. ولی می توان از راه اطلاعاتی که تاکنون در منابع مختلف منتشر شده است به اطلاعات مفصل و تکمیل تری دست پیدا کرد.

هم پیمانی استراتژیک بین اسرائیل و آمریکا که ریگان رئیس جمهور آمریکا در دوران ریاستجمهوری خود به آن اشاره کرد یک عامل دائم و ثابت از ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی است، (نک: ایالات متحده آمریکا و اسرائیل، روابط ـ) و از ویژگی رژیم اسرائیل به عنوان یک رژیم نژادپرست و متجاوز و نیز عضو غریب و داخل شده در پیکر منطقه، سرچشمه می گیرد. مسأله ای که آن را وادار به هم پیمانی استراتژیک با آمریکا می کند.

این هم پیمانی در زمینه اطلاعات نظامی و نیز هماهنگی اطلاعاتی پیوسته آمریکایی صهیونیستی که نتایج آن در جنگ 1967 آشکار شد، مجسم شده است. در این جنگ، اداره اطلاعات آمریکا، اطلاعات لازم را برای انهدام بخش وسیعی از نیروهای عربی در ساعت اولیه جنگ، در اختیار اسرائیل قرار داد.

معروف است که آمریکا اطلاعاتی را که از راههای مختلف به دست آورده است به هم پیمانان خود و به ویژه اسرائیل، تحویل می دهد. این اطلاعات از طریق ماهواره ها و هواپیماهای اطلاعاتی "آواکس" و "س.ر ـ 71" کسب می گردد. وجود هواپیماهای آواکس آمریکایی در عربستان سعودی، از ابتدای شروع جنگ بین عراق و ایران، به سود اداره اطلاعات اسرائیل کار کرده اند. چون آمریکا، اطلاعات به دست آمده توسط این هواپیماها را به طور دوره ای در اختیار اسرائیل قرار می دهد، هر چند که عربستان سعودی این هواپیماها را برای خودش خریده است، ولی حداقل تا سال 1990، خلبانان آمریکایی هدایت این هواپیماها را برعهده داشتند و هم اکنون نیز این هواپیماها تحت هدایت فرماندهان نیروهای مسلح آمریکا قرار دارند.

اطلاعات به دست آمده را که در اختیار اداره اطلاعات آمریکا قرار می گیرد، آنها به نوبه خود در اختیار سازمان اطلاعات اسرائیل قرار می دهند. همان طوری که همکاری اطلاعاتی بین اسرائیل و دولتهای هم پیمان آمریکا و از جمله کشورهای عضوپیمان آتلانتیک شمالی [

ناتو]

و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی انجام می گرفته است. این در حالی است که همکاری اطلاعاتی بین اسرائیل و آمریکا اثر ریشه ای در لبنان به ویژه در رابطه با فعالیت های مقاومت اسلامی و مقاومت ملی لبنان و فلسطین دارد.

علاوه بر اینکه آمریکا اسرائیل را در اطلاعات به دست آمده به کمک ماهواره ها و هواپیماهای جاسوسی (اطلاعاتی) در رابطه با مواضع گروههای فلسطینی و جنبش مقاومت اسلامی لبنان و دیگر نیروهای عربی مجهز می کند، اداره اطلاعات آمریکا و اسرائیل در دیگر زمینه های جاسوسی قدیمی همکاری دارند.

مثلاً در پایان سال 1980 معلوم شد که اداره اطلاعات اسرائیل تعدادی مزدور استخدام کرده و سپس آنها را به اداره اطلاعات آمریکا سپرده است تا در لبنان کار کنند. این مزدوران قبل از اینکه شناخته شوند، توانسته بودند در تشکیلات مسؤولین مقامات ملی لبنان نفوذ کنند. و جمیز یلن، رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا در بیروت و برادرِ حاخام اعلی در نیویورک، شبکه اداره اطلاعات مرکزی آمریکا در بیروت را اداره می کردند و مزدوران مذکور در آن کار می کردند. مأموریت اصلی این شبکه جاسوسی از جنبش مقاومت اسلامی و ملی لبنان و مقاومت فلسطین برای شناخت پایگاهها و انبارهای سلاح آنها و ارائه این گزارشها به اداره اطلاعات اسرائیل، بوده است.

این هماهنگی اسرائیل با آمریکا و دیگر کشورهای هم پیمان آن به این کشور امکانات گسترده ای را در زمینه اطلاعات نظامی داده است. ولی خطاهایی که دستگاه اطلاعات اسرائیل مرتکب شد و اختلافاتی که هر چند گاهی در آن و به ویژه بین دو دستگاه اَمان و موساد پیش آمده است، دلیل بروجود نقاط ضعف زیاد در اداره اطلاعات اسرائیل است و نیروهای مخالف آن می تواند در جهت دسترسی به اهداف خود از این نقاط ضعف استفاده کنند. دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل یک قدرت جادویی نیست که قدرت ماوراءطبیعی داشته باشد. همان طوری که صهیونیستها در تبلیغات خود سعی در اعمال این نظر دارند. بلکه سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل نیز همانند سایر سازمانهای اطلاعاتی دنیا و شامل افراد بشری است که در بعضی عملیات خود موفق شده و در برخی دیگر خطاهایی مرتکب می شود و شکست می خورد. منتهی اداره اطلاعات اسرائیل از خطاهای گذشته خود درس گرفته است و لذا نمی توان از آن انتظار داشت که اشتباهات خود در جنگ 1973 را دوباره تکرار کند، بلکه اشتباهات آن در آینده با اشتباهاتش درگذشته فرق خواهد داشت ولی طرفهای مقابل آن می توانند در صورت مراقبت تحرکات اطلاعاتی اسرائیل و بررسی عملکرد آن به طور دقیق، از اشتباهات آن در آینده استفاده کنند.

ویژگی و نحوه رقابت بین دو دستگاه اَمان و موساد تغییر کرده و این رقابت بین دو دستگاه در بعضی از موارد به برخوردهای تلخ بین آنها انجامیده است. زمانی این برخوردها پیش آمد که مقاومت فلسطین در مرحله اول مبارزات مردمی و آزادی بخش خود دست به یکسری عملیات چریکی زد و لذا حکومت اسرائیل تلاش کرد برای مبارزه با آن از ابزارهای تروریستی استفاده کند، و از زمانی که مبارزات مردمی فلسطین به مرحله پیشرفته ای رسید و مقاومت مردم به نیروهای شبه نظامی تبدیل شد که دارای سلاح سنگین مثل توپخانه سنگین و تانک و موشک بود.

مأموریت مقابله با مقاومت فلسطینی نیز جزو مأموریت اداره اطلاعات نظامی (اَمان) گردید. ولیواگذاری این مأموریتها بدان معنا نیست که نقش موساد پایان یابد. بلکه عملیات امنی و تروریستی مانند ترور شخصیتهای فلسطینی و لبنانی ادامه یافته و هرچند گاهی نیز شدت پیدا کند. همان طور که از زمان شروع انتفاضه و بالا رفتن عملیات مقاومت فلسطین و همکاریهای اطلاعاتی بین سازمان موساد و امان افزایش یافت.

مآخذ:

  1. محارب، عبدالحفیظ: هاغانا، اتسل، لیحی، العلاقات بین المنظمات الصهیونیة المسلحة 1948 ـ 1937، بیروت 1981.
  2. تولاروت، سفیر هاگاناه: تاریخ هاغانا (تلدویو، معرخوت و عام عوفید، 1954).
  3. غلوب، فاروس: الصهیونیة و النازیة: علاقات و اتفاقیات، شؤون الفلسطینیة، نوامبر و دسامبر 1978.
  4. عمار، تزار: الاستخبارات الاسرائیلیه، مؤسسة العربیه للدراسات و النشر، بیروت 1976.
  5. جیمیل، دانیل: المخابرات الاسرائیلیه و صید الجواسیس، ترجمه عربی، بیروت.
  6. ایزنبوع، دینیس و: دیگران: الموساد، مؤسة العربیة للدراسات و النشر، بیروت 1981.
  7. ایتان، ستیف: عین تل ابیب، ترجمه مطاع ضوری، بیروت، دارالعوده.

ـ التقصیر، مؤسة العربیة للدراسات و النشر، 1974.

  1. روبی، تسفی: الجاسوسیة الاسرائیلیة و حرب الایام السته.

ـ اسناد شماره 3692و CMND و6019 و CMND حکومت انگلیس.

  1. Deacon, Richard: The israeli secret service, London, Hamish Hamiltan 1977.

Allon, yigal: The mahing of israel,s army,

  1. Landon, Mitchell, 1970
  2. Mosely, Leondard: Gideon Goes to war, London, Arttur arher, 1955.
  3. Stevensen William: A man called in terpid, London, macwillan, 1967.
  4. Jon and David Rimche: The Secret roads, NewYork, Farrar, Straus and Cudahy, 1955.