الیفانت، لارنس

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


لارنس الیفانت (Laurence Oliphant) صهیونیست غیریهودی سکولار و یکی از دوستان "لرد شافتسبری هفتم" بود که برای مدتی در دستگاه دیپلماسی انگلستان (در امور هند) به خدمت پرداخت و در پارلمان انگلستان نیز عضویت یافت. الیفانت نیز مانند بیشتر صهیونیست ها در چارچوب اندیشه هزاره گرایی بازگشتی به نظریه ملت اندام وار مطرود تکیه دارد. [در نظر او] یهودیان نژاد مستقلی هستند و افراد یهودی در کارهای تجاری باهوش و در گرد آوردن پول و ثروت توانمند هستند، اما حضور آنان در تمدن غرب امری منفی است؛ چون ریشه های آنان در فلسطین است.

الیفانت (با تکیه بر شکل اصلی صهیونیسم) مثل بیشتر سیاستمداران انگلیسی عصر خود معتقدبود باید دولت عثمانی را از مشکلات چاره ناپذیرش نجات داد تا مانعی در برابر توسعه طلبی روسیه باشد. این کار از طریق وارد کردن عنصر فعال اقتصادی در جسد بی جان عثمانی امکان پذیر است و یهودیان همان عنصر هستند. بنابراین، الیفانت دولت انگلستان را به حمایت از طرح اسکان یهودیان، نه فقط در فلسطین بلکه در شرق رود اردن نیز فرا خواند.

طرح او در تأسیس یک شرکت مهاجرتی (وطن گزین) خلاصه می شد که این شرکت باید زیر نظر بریتانیا قرار می گرفت و بودجه آن نیز از خارج تأمین می شد؛ البته با این شرط که مرکز آن در استانبول باشد. "بن هالبرن"، یکی از مورخان صهیونیست معاصر، به شباهت های فراوان این طرح با پیشنهادهای هرتزل توجه کرده است.

صهیونیسم الیفانت، صهیونیسمی فعال و متحرک بود؛ او فقط به طرح افکارش بسنده نکرد، بلکه برای پیدا کردن محل مناسب برای مهاجرنشین پیشنهادی خود به فلسطین سفر کرد و منطقه ای در شرق اردن و شمال بحرالمیت را برگزید؛ این منطقه در عهد عتیق "جلعاد" نامیده می شود. سپس همراه با ادوارد کازالت (سرمایه دار انگلیسی) به استانبول رفت تا طرح احداث خط آهن بین النهرین را تقدیم مقامات عثمانی کند. این دو (کازالت و الیفانت) از سلطان عثمانی خواستند تا زمین های واقع در فاصله 3 کیلومتری از دو طرف این خط آهن را به یهودیان واگذار کند.

الیفانت با چند تن از رهبران صهیونیست یهودی اروپای شرقی مثل "پریتز اسمولنسکین" و "اهارون دیوید گوردون" تماس داشت. او در کنگره فوکسانی در رومانی که در 30 دسامبر 1881 به منظور گفتگو پیرامون مهاجرت یهودیان و اسکان آنها درفلسطین تشکیل شده بود، شرکت جست. آراء و افکار او درباره اسکان یهودیان در فلسطین، به جای ایالات متحده که در آنجا خطر ادغام و همانند شدن، یهودیان را تهدید می کرد، انتشار یافت. اعضای گروه بیلو با او تماس گرفتند و بعضی از دوستداران صهیون نیز به او نوشتند که تنها خدا بوده است که رهبری یهودیان را در کف او قرار داده است و او را "ماشیح نجات دهنده" و "کورش دوم" خواندند. ظاهرا او در تأسیس گروه بیلو نیز دستی داشت است.

الیفانت طرح گروه بیلو را به سلطان عثمانی ارائه داد تا به قطعه زمینی در فلسطین دست یابد؛ او در یکی از کنگره های گروه دوستداران صهیون شرکت کرد و در این کنگره تلاش های جمعیت آلیانس را در مهاجرت دادن یهودیان به ایالات متحده تخطئه نمود و اقدام به جمع آوری امضاء از یهودیان برای عریضه ای کرد که در آن تأکید شده بود یهودیان فقط مایل به مهاجرت به فلسطین و نه هیچ جای دیگر، هستند. عملاً نیز الیفانت موفق به مهاجرت دادن هفتاد یهودی به فلسطین شد.

در سال 1880، الیفانت کتاب خود را به نام سرزمین جلعاد منتشر کرد که در آن کتاب از ضرورت اسکان یهودیان در فلسطین دم زده بود. همچنین ابعاد نظریه صهیونیستی خود را تشریح کرد. یکی از موضوعات اساسی این کتاب طرح ویژه او درباره ساکنان عرب فلسطین بود.

الیفانت در این کتاب پس از طرح دیدگاه های منفی خود نسبت به اعراب، به عنوان مسؤولان فقر در فلسطین، آنان را به دو قسمت تقسیم کرده است: بدویان و کشاورزان. او پیشنهاد کرده است که بدویان اخراج شوند و کشاورزان نیز در اردوگاه هایی نظیر اردوگاه های ویژه سرخ پوستان در کانادا جای دادهشوند تا از آنان به عنوان نیروی کار ارزان زیر نظر یهودیان استفاده شود. سوکولوف کتاب او را در سال 1886 به زبان عبری ترجمه کرد و آن را در دوازده هزار نسخه منتشر نمود که این تیراژ قابل مقایسه با تیراژ تمام نشریات عبری منتشر شده در آن زمان، بلکه گفته می شود که پرتیراژترین کتاب عبری در زمان خود بوده است.

الیفانت به فلسطین بازگشت و با منشی یهودی خود، نفتالی امبر، سراینده سرود "هاتیکوا" در آنجا مستقر شد (سرود هاتیکوا یا "آرزو" سرود جنبش صهیونیسم بود و بعدها نیز سرود ملی اسرائیل شد). هدف الیفانت کمک به مهاجرت صهیونیستی و نوشتن مقالاتی درباره مهاجرنشین های صهیونیستی بود. او کتاب دیگری به نام حیفا یا زندگی در فلسطین امروز نوشت. الیفانت در همین شهر (حیفا) در سال 1881 درگذشت، اما منشی یهودی و صهیونیست وی زندگی در فلسطین را خوش نداشت و به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد.

الیفانت، برخلاف شافتسبری، هیچ گاه نفرت خود را از ملت اندام وار (ارگانیک) مطرود و نیز تمایل خود را به رهایی از دست این ملت از طریق ریختن آبروی آن یا تبلیغ این موضوع در میان افراد آن بیان نکرد، بلکه او این کار را با طرح یک نقشه کامل و مورد قبول یهودیان برای مهاجرت دادن آنان، انجام داد. همچنین او پوشش های دینی صهیونیسم غیریهودی را کنار گذاشت و پوشش های علمی و عملی و سکولار به آن داد تا مورد قبول شمار بیشتری از یهودیان و مسیحیان و سکولارها قرار گیرد. همچنین الیفانت میان گرایش های خیریه صهیونیسم وطنی که یهودیان همانند شده غربی برای نجات یهودیان شرقی و رها شدن از دست آنان بدانمی پرداختند و بینش صهیونیسم وطن گزین فرق گذاشت.

این نوع صهیونیسم برای نجات یهودیان به عنوان انسان تلاش نمی کرد، بلکه مبنای عملش نظریه ملت اندام وار مطرودی بود که در جهان غرب جایگاهی ندارد و می توان از طریق اسکان این ملت در فلسطین، آن را در جهت منافع غرب همچون ابزار و وسیله ای به کار گرفت (سال ها گذشت تا هرتزل و یهودیان اروپای شرقی این حقایق را درک کردند).

تفاوت صهیونیسم الیفانت با صهیونیسم شافتسبری، در نزدیک شدن الیفانت به یهودیان و روی آوردن به آنان و تلاش برای بسیج آنان بود. شاید شرایط این دوره نیز در این کار به او کمک کرده باشد؛ چون وقتی شافتسبری شروع به فعالیت کرد، یعنی در اوایل دهه چهل، نوسازی (مدرنیزاسیون) در شرق اروپا شروعی موفقیت آمیز داشت و تا چندی بعد هم با دشواری روبه رو نشد؛ در حالی که الیفانت فعالیت خود را در آغاز مرحله ناکامی نوسازی در شرق اروپا شروع کرد. باید در نظر داشت که الیفانت در میان یهودیان با دوستی و الفت بی سابقه ای فعالیت می کرد.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.