نتانیاهو، بنیامین

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۳۰ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


نتانیاهو یکی از بنیامین نتانیاهو (Benjamin Netenyahu) رهبر جناح لیکود، جانشین اسحاق شامیر در رهبری حزب از سال 1993 تا شروع دوره ریاست شارون (1999) و نیز نخست وزیر اسرائیل از سال 2009 است. وی در سال 1949 در شهر تل آویو در فلسطین به دنیا آمد. برای گذراندن خدمت نظام وظیفه به ارتش اسرائیل پیوست و در یگان نظامی "مختارة" خدمت کرد و با درجه استواری خدمتش پایان یافت.

رهبران رژیم صهیونیستی ـ اگر نگوییم برجسته ترین رهبر از میان نخبگان جدید است ـ و شاید یکی از برجسته ترین آنهاست و در رشته معماری تحصیل کرد و سپس (در آموزشگاه فن آوری ماساچوست در ایالات متحده در رشته مهندسی شهرسازی و مدیریت خدمات، دانشنامه فوق لیسانس دریافت داشت. او همواره به مدارک دانشگاهی که از ایالات متحده دریافت است افتخار می کند. سه بار ازدواج کرد و آخرین بار با زنی به نام ساره که مهماندار هواپیما و در یکی از سفرهایش با او برخورد کرده بود ازدواج کرد (نتانیاهو بارها به خیانت هایش به همسرش اعتراف کرده است). رفتار خود ساره نیز به موضوع مطرح در مطبوعات اسرائیل تبدیل شده است.

وقتی که موشه آرنز، وزیر امور خارجه بود، نتانیاهو را قائم مقام خود کرد و سپس او را به سفارت اسرائیل در ایالات متحده گماشت. وی در آمریکا به یک شخصیت تلویزیونی معروف تبدل شد و مورد توجه رسانه ها و یهودیان و ثروتمندان، نظیر رونالد لاودر، فروشنده لوازم آرایش و اروینگ مسکویچ قرار گرفت. مسکویچ، قدرتمندی است که اکنون در حومه قدس، شهرک های "غیرمجاز" می سازد (براساس برخی برآوردها، 85 درصد از یهودیان آمریکا مخالف نتانیاهو هستند).

نتانیاهو در نظر داشت وارد جرگه بازرگانان شود، اما (پس از مرگ برادرش) به اسرائیل بازگشت و در یکی از یگان ها کوماندو، تحت فرمان ایهود باراک خدمت کرد. وی سپس در سال 1993 نماینده وزیر تبلیغات در دفتر نخست وزیر شد و از آن جا رئیس حزب لیکود و سپس نخست وزیر شد!

معمولاً قضیه خانواده نتانیاهو سر و صدا ایجاد می کند؛ لذا جا دارد که نخست یادآور شویم که برادر وی یوناثان در حمله به فرودگاه انتبه کشته شد (گفته می شود که او فرمانده این حمله بود). یوناثان، بزرگ خانواده و پرچمدار آن بود، اما پدرش بنزیون نتانیاهو (که هشتاد و هفت ساله است و هنوز در زمینه فرهنگی فعالیت دارد) یک شخصیت محافظه کار و مستحکم و از طرفداران ولادیمیر ژابوتنسکی، رهبر تجدیدنظرطلب فاشیست بود. اما او با بگین و دار و دسته اش اختلاف پیدا کرد و باقی عمرش را به صورت شبه تبعید، (به میل خود) در ایالات متحده گذراند.

وی در نزدیکی فیلادلفیا به سر می برد و عمر خود را به تحقیق در مورد دادگاه های تفتیش عقاید اسپانیا می گذراند (عنوان کتاب او این است: اصول تفتیش عقاید در اسپانیا در قرن پانزدهم). خلاصه تز او این است که یهودی که می خواهد با یک جامعه همگون شود همیشه با نفرت عمیق نسبت به خود و نسبت به کل یهودیان روبرو می شود؛ زیرا یهودی همیشه مورد تنفر دیگران بوده است. و چون نمی تواند از این وضعیت خارج شود، باید (به گفته ژابوتنسکی) به دور خود یک "دیوار فولادی" بکشد و امنیت خود را به دیگران نسپارد.

این حقایق که در زندگی شخصی نتانیاهو وجود دارد در عالم خارج نیز واقعیت دارد و می توان پیشینه خانوادگی او و میزان تأثیر آن را بر تمرکز بیش از حد نتانیاهو بر تروریسم مدنظر قرار داد (پس از مرگ یوناثان، نتانیاهو کنفرانسی راجع به تروریسمبرگزار کرد و چند کتاب در این زمینه نوشت). آیا این نشانگر آن نیست که پدر او که یک تجدیدنظرطلب بود و از دیگران تنفر داشت، نگرش نتانیاهو را شکل داده است.

یکی از دشمنان نتانیاهو (به نام یوری درومی که در دوران نخست وزیری رابین، سخنگوی دولت بود) می گوید: "اگر کسی با اندیشه های نزاع، تربیت شده باشد چگونه می تواند با روند صلح وفق پیدا کند؟ اگر نزاع از بین بورد دیگر چه چیزی باقی می ماند؟". با وجود همه اینها نتانیاهو همواره می کوشد تا از گذشته خود بگریزد و انکار کند که این گذشته در شکل دهی به دیدگاه های او نقشی ریشه ای داشته است.

نتانیاهو مورد انتقاد بسیاری از اعضای جناح چپ اسرائیل و نهاد لیبرال قرار گرفته است. مثلاً شالیو (نویسنده روزنامه معاریو) او را از نظر فریبکاری و توان حیله گری با ریچارد نیکسون، رئیس جمهور آمریکا مقایسه می کند و یوئیل مارکوس (از روزنامه هاآرتس) معتقد است که نتانیاهو اسرائیل را به سوی فاجعه سوق می دهد و معاونانش نیز او را در این زمینه یاری می دهند (گفتنی است که نتانیاهو، کارشناسان لیکود را کنار گذاشت و گروه کوچکی از مشاوران را برگزید).

بعضی ها او را "نخست وزیر تفلون" توصیف می کنند (یعنی کسی که هیچ چیز به عقل او نمی چسبد). این وصف، برای نخستین بار به رونالد ریگان، رئیس جمهور امریکا نسبت داده شده بود. بعضی ها نیز او را نخست وزیر شبه واقعی (virtual Prime minister)می نامند. واژه virtualدر رشته کامپیوتر به کار می رود و منظور از آن، virtual realityیعنی "شبه واقعی" است.

بنابراین او یک نخست وزیر واقعی نیست و فقط "شبه نخست وزیر" یا "تقریبا نخست وزیر" و یا "به سختی نخست وزیر" است. شاید بدترین وصف، همان باشد که پس از شکست عملیات امّان، یعنی تلاش برای ترور خالد مشعل به او نسبت داده شد؛ زیرا کسی او را serial blundererخواند که این عبارت، شکل دیگری از عبارت serial killer است؛ یعنی تبهکاری که براساس یک برنامه از پیش وضع شده می کشد و جنایاتش، شیوه یکسانی دارد.

نتانیاهو در این معنا تبهکار نیست؛ بلکه "خطاکار" است و مثل همه تبهکاران یکی پس از دیگری مرتکب خطا ـ جنایت می شود. البته این تصور که یک برنامه دقیقی برای ارتکاب خطا وجود داشته باشد امر مشکوکی است (نمی دانیم پس از شکست عملیات سوئیس، نخست وزیر بینوا چه نام هایی پیدا کرد؟).

از نظر چپ لیبرال اشکنازی، این خطاها چیست؟ مهم ترین خطا متوقف ساختن روند اسلو ـ تنها امید صلح پایدار از نظر آنها ـ بود. برخی از تحلیل گران با توجه به چهره serial blunderer این سؤال را مطرح می کنند که آیا نتانیاهو این خطاها را عمدا مرتکب شده است یا این خطاها نیز در چارچوب خطاهای مستمر او می گنجد؟ و یا (به قول یوری اونیری) او روباه است یا یک احمق؟

اما این نتانیاهو کیست؟ نتانیاهو در کتابش با عنوان "جایی زیر آفتاب" و در دیگر نوشته هایش، نگرش صهیونیسم را که مبتنی بر حقانیت مطلق یهودیان در آن چیزی است که "سرزمین تاریخی اسرائیل" نامیده می شود، و نیز صهیونیسم داروینی را مبنا قرار می دهد و تأکید می کند که اسرائیل در همه جنگ ها علیه اعراب به پیروزی رسید. نتانیاهو سپس برای تأیید نظر خود به شواهد تاریخی، ژئوپولیتیک و تلمودی اشاره می کند. آنگاه مطابق عادت صهیونیست ها به این اکتفا نمی کند، بلکه فاجعه ملت یهود و کشتار جمعی آنان را به همه یادآوری نموده، در عین حال، بر قدرت این ملت برای خیزش تأکید می کند.

نتانیاهو صراحتا می گوید که اعراب فقط زبان زور را می فهمند و امضای صلح با اعراب مثل این است که یک ماهی در یک جعبه شیشه ای قرار دادهشود و انتظار رود که ماهی یاد بگیرد که به دیواره شیشه ای جعبه برخورد نکند. استفاده از تصاویر مجازی برگرفته از طبیعت برای سخن گفتن از اعراب، مسأله ای است که در گفتمان صهیونیستی رواج دارد. این تصاویر مجازی که از حتمیت برخوردار است اعراب را نادیده می انگارد.

نتانیاهو معتقد است که باید با سلاح بازدارندگی، اعراب را واداشت که وجود اسرائیل را به رسمیت بشناسد و تنها صلحی که با اعراب امکان پذیر است "صلح بازدارنده" است که در برابر آن "صلح دموکراسی ها" قرار دارد که برای اعراب مناسب نیست؛ زیرا اسرائیل یک کشور دموکرات غربی است که در یک محیط متخاصم بدوی واقع شده است (این کلام او شبیه گفته ایهود باراک است که از دموکراسی اسرائیل در یک جنگل انبوه سخن گفته بود).

آینده اسرائیل مستلزم آن است که خود را در یک "پرده فولادی" مستحکم سازد (این عبارت ژابوتنسکی است که بنزیون نتانیاهو آن را اقتباس کرده است). اسرائیل باید طرح عمق راهبردی جغرافیایی را در اولویت قرار دهد و نسبت به این محیط، گشایش نداشته باشد و همراه با آن باید فعالیت هایی را در منطقه انجام دهد که منافع حیاتی اسرائیل را تأمین کند.

چه چیزی نتانیاهو را در سال 1996 در کشور صهیونیست به قدرت رساند؟ برای پاسخ به این پرسش باید قضیه را از همه جوانب مدنظر قرار دهیم و عوامل متعددی را مطرح کنیم؛ زیرا پاسخ یک جانبه ـ اگرچه بسیار رضایت بخش خواهد بود ـ اما کفایت نمی کند.

1. نخست می توان عوامل اجرایی یعنی تغییر شیوه انتخاب را نادیده گرفت؛ زیرا نتانیاهو نخستین نخست وزیر اسرائیلی است که با رأی گیری مستقیم انتخاب شد و براساس این شیوه انتخاب، برکناری نخست وزیر تنها در صورتی امکان پذیر است که 81 عضو پارلمان (از مجموع 120 عضو) با برکناری او موافقت کنند و باید فقط ظرف 60 روز، انتخابات برای گزینش نخست وزیر جدید برگزار شود. رأی عدم اعتماد به نخست وزیر و هیأت دولت نیز با اکثریت 61 عضو پارلمان امکان پذیر است و باید ظرف 60 روز، انتخابات جدید پارلمانی برگزیده شود (رأی عدم اعتماد مستلزم آن نیست که نخست وزیر استعفا دهد).

به همین علت، بعضی معتقدند که نظام سیاسی اسرائیل به یک نظام شبه دیکتاتوری تبدیل شده است و احزاب و پارلمان را محدود کرده است. هدف احزاب بزرگ (کارگر و لیکود) که قانون خاصی را درباره انتخابات مستقیم گذراندند، خنثی کردن احزاب کوچک و تقویت نخست وزیر بود (این در حالی است که قدرت دو حزب بزرگ به طور فزاینده رو به کاهش است).

این چیزی بود که گمان می رفت. اما آن چه که رخ داد کاملاً به عکس بود؛ زیرا قدرت احزاب کوچک افزایش یافت و به ویژه نخست وزیر در برابر شورای حزب خود یا پارلمان، غیرمسؤول شد. لذا او از حزب خود "آزاد" اما در عین حال، به احزاب کوچک "اتکای بیشتر"ی پیدا کر و این احزاب، قدرت جدیدی را در جامعه تشکیل دادند: از 68 کرسی در پارلمان که نتانیاهو بدان متکی است، 36 کرسی از آن احزاب کوچک است؛ 10 کرسی متعلق به شاس و 9 کرسی از آن حزب مذهبی ملی است یعنی بیش از نصف کرسی ها در اختیار دو حزب است که هر دو مذهبی هستند. این احزاب کوچک، از این وضعیت بسیار خرسندند و پس از آن که به چنین پیروزی دست یافتند و نخست وزیر به چنگ آنها افتاد نمی خواهند انتخابات دیگری برگزار شود؛ مثلاً شارانسکی اکنون "استاد 10 درصد" نامیده می شود؛ زیرا گفته بود که اگر ثابت شود که 10 درصد شایعات درباره نتانیاهو و رسوایی باراون (در مورد چگونگی از پیش پا برداشتن کارمندان عالی رتبه توسط او) صحیح است او بی درنگ استعفا خواهد داد.

اما دریافت که رأی دهندگانی که به نتانیاهو رأی دادند، به چنین مسایلی اهمیت نمی دهند. نیازی به گفتن نیست که احزاب مذهبی نیز نمی خواهند انتخابات مجددا برگزار شود؛ زیر آنها به وزارتخانه هایی که می خواستند دست یافتند و نتانیاهو نیز از رشوه گرفتن از آنها خودداری نمی کند. همان طور که جدعون سامت (تحلیلگر سیاسی اسرائیلی) می گوید، جوهر قضیه، خطاهای نتانیاهو نیست، بلکه شرکای او در ائتلاف هستند که می کوشند به هر قیمتی که شده او را حفظ کنند و وارد مسایل اجتماعی نشوند. اما تنها احزاب عرب نگران سرنگونی نتانیاهو نیستند.

نتانیاهو عملاً "امرا" و "اشراف" لیکود (فرزندان بنیانگذاران حزب که در اصطلاح آمریکایی به آنها پادشاه سازان (King makers)گفته می شود) نظیر دانی زئیو بگین (پسر مناخیم بگین) و دان مریدور (پسر یعقوب مریدور) را قاطعانه کنار گذاشت و هیچ کس هم در برابر او مقاومت نکرد هم اکنون پیشنهاد شده است که قانون انتخابات اصلاح شود تا بتوان بدون آن که پارلمان منحل شود، نخست وزیر را با اکثریت 61 رأی برکنار کرد (انحلال پارلمان مستلزم اجرای انتخابات پارلمانی زودرس است ـ که همان طور که گفته شد ـ احزاب علاقه ای به ورود در این انتخابات ندارند). نتانیاهو با شارون به توافق هایی دست یافت، اما سپس شارون را کنار گذاشت و یعقوب نئمان را به وزارت دارایی و عضویت هیأت دولت کوچک منصوب کرد.

2. باید به آن چه که یهو شواط هرکابی "سندروم برکوخبا" نامید نیز اشاره کرد. منظور از آن حالت ذهنی اسرائیلی ها در برابر بحران هاست. بسیاری از اندیشمندان اسرائیلی در طی انتفاضه مبارک، مسأله شخصیت اسرائیلی را مورد توجه قرار دادند. آنها مسأله ناتوانی یهودیان و عدم قابلیت آنها را برای حکومت مطرح می سازند و معتقدند که اسرائیلی ها و حتی همه ملت یهود، از آداب کشورداری و حکومت، بی بهره اند (و این یعنی این که آنها حس تاریخی ندارند) و با واقعیات مبارزه می کنند و درک نمی کنند که دشمن هم اراده دارد و باید آن را مدنظر قرار داد. آنها سیاست های خود را در عالم انتزاعی و براساس نیازهای صهیونیسم وضع می کنند؛ به طوری که گویا در عالم غیرواقع [و اسطوره ای که مخالف تاریخ است] به سر می برند و نظم جهانی و امنیت و مطالباتی را که این دو برای دیگران ایجاد می کنند نادیده می گیرند. همه اینها ناشی از نوعی تنگ نظری است که با تاریخ تعارض دارد.

3. (همان طور که استاد محمد حسنین هیکل در بخش سوم کتاب مذاکرات سری می نویسد) اسرائیل خود را نه به عنوان یک جامعه جنگی قبول دارد و نه به عنوان یک جامعه در حال صلح و نمی خواهد در برابر صلح، چیزی بپردازد و در چارچوب اسطوره توراتی سیر می کند. خود نتانیاهو می گوید: "مرا اکثریت رأی دهندگان اسرائیلی برگزیده اند". بنابراین آیا آنها ناگهان دیوانه شده اند؟ اگر آنها از اسلو خرسند بودند این کار نمی کردند؛ زیرا اسلو در درون خود میکروبی دارد که اسرائیل را نابود می کند نه صلح را نصیب اسرائیلی ها می کند و نه امنیت را.

4. اما از شگفتی هایی که باید به ثبت برسد و مورد توجه قرار گیرد این است که نسل جدید که از خدمت نظامی می گریزد و به آن اهمیت نمی دهد به قول اونیری شالیط (استاد علوم سیاسی در دانشگاه نظامی) یک نسل "نظامی تر" است. به گفته شالیط، در نخستین روزهای مهاجرت شعار رایج این بود که "شلیک کن و سپس اشک بریز". جنگ بر فرزندان نسل قدیم، تحمیل شده بود و جنگ ها، حالت اختیاری نداشت. همان طور که همه می دانند، جنگ یا چیز وحشتناک است. اما اعضای نسل جدید، "جنگ اختیاری" زیادی را (نظیر اشغال لبنان و سرکوب انتفاضه) به راه انداختند؛ یعنی جنگ هایی که به اختیار کامل اسرائیلی ها رخ داد.

اعضای این نسل در جایی که "سرزمیناسرائیل" خوانده می شود به دنیا آمده اند، لذا کاملاً معتقدند که اشغال به زور، یک "امر طبیعی" است و کرانه باختری، occupied(سرزمین اشغالی) نیست، بلکه سرزمین قومی توراتی است و بنابراین (براساس اصطلاح آمریکایی)، یک سرزمین "مورد منازعه" یا disputed است و یهودیان باید آن را حفظ کنند و حق ندارند که از آن دست بردارند و یا درباره آن مذاکره کنند. اعراب در این جا، "اعراب یهودا و سامره" هستند و در نتیجه، "پایمال کردن" حقوق آنها برای یهودیان، هیچ مشکل اخلاقی ایجاد نمی کند.

اعضاء این نسل با نتانیاهو چندان تفاوتی ندارند که گفته است: "هیچ رود یا دریایی وجود ندارد که کرانه باختری را از دیگر سرزمین های اسرائیلی جدا کند. خود کرانه باختری بخشی از کشور اسرائیل و مرکز کشور است... این منطقه حیات خلوت ماست و برای ما یک سرزمین غریبه نیست". وی می افزاید: "مناطق غیرمسکونی یا کم جمعیت در چارچوب حل و فصل نهایی و سازش جزو مناطق امنیتی خواهد بود که با یکدیگر ارتباط جغرافیایی دارد و تصمیم بر آن شده است که گذرگاههای امنیتی و راه هایی که شهرک ها را به هم پیوند می دهد مورد حفاظت قرار گیرد. این که نتانیاهو از تصویرهای مجازی مربوط به مکان استفاده می کند، نشانگر آن است که زمان و تاریخ از نظر او چندان اهمیت ندارد. او از این نظر با دیگر فرزندان نسل خودش تفاوتی ندارد، چه آنها چیزی جز سرزمین و امنیت اسرائیل را نمی بینند و متوجه گذشته و آینده و اعراب پیرامون خود نیستند.

5. از ویژگی های این نسل این است که اعضای آن هیچ گاه یهودستیزی را احساس نکرده اند (و با وجود این نسل جدید بیشتر به راست گرایش دارد). مقایسه ای که میان جوانان آلمانی و جوانان اسرائیلی صورت گرفته و به چاپ رسیده نشان می دهد که جوانان اسرائیلی در برابر بیگانگان، نژادپرست تر از آلمانی ها هستند. آنها به آن چه که "ذهنیت تبعیدگاه" خوانده می شود توجهی ندارند و حتی یهودیان تبعیدگاه (یعنی یهودیان جهان) را درک نمی کنند و زبان، گفتمان و ناراحتی های آنها را نمی فهمند. شگفتی در این است که بسیاری از مسایلی که برای یهودیان تبعیدگاه اهمیت دارد برای اعضای این نسل اهمیتی ندارد. آنها به یهودیت و یا به سلطه ارتدوکس بر امور دفن، طلاق، ازدواج و یهودی سازی اعتنایی ندارد (زیرا آنها کاملاً سکولار و جهانی نگر هستند و مسایل محلی برایشان مهم نیست).

6. نتانیاهو، چپ گرایان را متهم کرده است که آنها "معنای یهودی بودن" را فراموش کرده اند (نخست وزیر، این عبارت را در گوش یکی از حاخام ها زمزمه کرد). اما آیا نسل نتانیاهو معنای یهودیت را می داند؟ و آیا یهودیت برای این نسل معنایی دارد؟ از نظر ما این تصور که تجمع صهیونیستی با ظهور نتانیاهو، "یهودی تر" و "سنتی تر" شده است؛ یک تصور غلط است. این تجمع در واقع "بسته تر" شده است نه سنتی تر و مذهبی تر. ربط دادن ظهور نتانیاهو با یهودی تر و سنتی تر شدن تجمع صهیونیستی لزوما دارای ارزش تفسیری زیادی نیست. آن چه که در تجمع صهیونیستی رخ می دهد تلاش برای بازگشت به سنت ها، به معنای متعارف آن نیست، بلکه تلاشی است از سوی این تجمع برای یافتن ریشه های خود تا به واسطه آن وجود خود را توجیه کند و زمین مستحکمی بیابد تا بتواند بر آن بایستد (که چنین چیزی در همه جوامع اسکانی وجود دارد).

به همین علت، بسیاری از تحلیلگران گفته اند که انتخابات 1996 برای "منافع سیاسی" (اجتماعی و اقتصادی) نبود، بلکه این انتخابات برای هویت بود (اگرچه ما با این سخن موافق نیستیم، اما به خاطر معنایش، آن را مورد توجه قرار می دهیم). در مورد اعضاء اتحاد جدید طرفدار نتانیاهو گفته می شود که آنها "در کشور خود غریب هستند". گرچه آنها اکثریت را تشکیل می دهند، اما جناح چپ اشکنازی با آنها مثل یک اقلیت رفتار می کند و مهاجرنشین صهیونیستی را میهن خود و سرزمین پدران خود می داند.

نتانیاهو اولین مدیر "انجمن یوناثان" متخصص در امور مبارزه با تروریسم، وزیر مختار سفارت اسرائیل در واشنگتن (1984 ـ 1982)، سپس نماینده دائم در سازمان ملل (1988 ـ 1984) بوده است. در سالهای 1988، و 1992 به نمایندگی مجلس برگزیدهشد. و در سالهای 1992 ـ 1988 معاون وزیر امور خارجه اسرائیل بود. مهم ترین مسئولیتهایش عبارتند از: نماینده دائم اسرائیل در سازمان ملل 88 ـ 1984، رهبر حزب لیکود مارس 1993 ـ تا ماه مه 1999 (استعفاء)، نخست وزیر اسرائیل ژوئن 1996 ـ تا ماه مه 1999 (پیرو شکست در انتخابات از ایهود باراک رهبر حزب کارگر با 42% آراء در برابر 57% آرای حزب مخالف) و از سال 2009 پس از شکست حزب کادیما در انتخابات پارلمانی این رژیم نخست وزیر اسرائیل شد.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. شریدة، محمّد: رهبران اسرائیل، بیژن اسدی و مسعود رحیمی، انتشارات کویر، 1378.