باراک، ایهود: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
 
جز (۱ نسخه واردشده)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۱۲


ایهود باراک (Ihud Barak) به زبان عبری یعنی "آذرخش". او از رهبران نخبگان جدید است. وی در سال 1942 (یعنی تنها چند سال پیش از تأسیس کشور اسرائیل) متولد شد. او از دانش آموختگان کیبوتس هاست. (در کیبوتس مشمار هاشارون متولد شد. این مکان، محل تمرکز برگزیدگان اشکنازی است).

با آغاز خدمت نظامی در ارتش یعنی در سال 1959 نام خانوادگی خود را از بروگ (Brog)به باراک تغییر داد.

الف ـ سابقه اجرایی و سیاسی

باراک مهم ترین سال های زندگی اش (سال هایی که شخصیت فرد در طی آن شکل می گیرد) را در ارتش گذراند. او از درجات پایین آغاز کرد، اما پله های ترقی را به سرعت طی کرد و پس از 35 سال خدمت نظامی بازنشسته شد. او بیش از هر اسرائیلی دیگر، مدال های شجاعت دریافت داشته است. باراک در اسرائیل شهرت زیادی داشت و چون فرماندهی تیم زبده "ساییریت ماتکال" را به عهده داشت، یک قهرمان به شمار می رفت.

وی در سال 1972 در عملیات نجات گروگان های هواپیمای ربوده شده بلژیکی ـ که به تل آویو برده شده بود ـ شرکت داشت. وی سال بعد برای آن که بتواند وارد بیروت شود، کلاه گیس بر سر گذاشت و لباس زنان پوشید. عضو گروهانی بود که بر روی محمد یوسف نجار، کمال عدوان و کمال ناصر ـ از فرماندهان سازمان فلسطینی فتح ـ در حالی که خوابیده بودند آتش گشود و آنها را به قتل رساند.

وی در رشته ریاضیات و فیزیک تحصیل کرد و مدرک فوق لیسانس خود را در مهندسی سیستمهای اقتصادی و نیز مدرک دکترای خود را در سال 1986 در این رشته از دانشگاه عبری بیت المقدس دریافت کرد.

باراک در طی اشغال لبنان، فرمانده ارتش اسرائیل در منطقه بقاع لبنان بود.

وی با افزایش فعالیت در ارتش، در سال 1983 به ریاست دایره اطلاعات نظامی دست یافت و در آغاز سال 1986 به معاونت ستاد مشترک ارتش منصوب شد.

باراک در نخستین ماه های انتفاضه در کرانه باختری و نوار غزه، فرمانده ارتش اسرائیل و اسحاق رابین، وزیر دفاع بود.

برنامه های تاکتیکی برای سرکوب انتفاضه فلسطین، زیرنظر باراک پیاده می شود. وی در سال 1988 گروه مستعرویم یعنی "عرب نمایان" را بازسازی کرد. هدف این بود که با پوشش عربی و به طور ناشناس در محافل فلسطینی فعال در کرانه باختری و نوار غزه نفوذ کنند و رهبران آن را ترور کنند. اعضای این دسته ها از خودروهای غیرنظامی استفاده می کردند که پلاک کرانه باختری و نوار غزه را دارد و لباسهای شخصی یا لباسهای قدیمی عربیمی پوشیدند. پس از آن که آنها عملیات خود را به انجام می رساندند، خودروهای زرهی امنیتی اسرائیل وارد عمل می شدند. باراک فرمانده اصلی و خط دهنده عملیات ترور ابوجهاد (به علت نقش رهبری او در انتفاضه) در سال 1988 بود. ابوجهاد از رهبران برجسته فلسطینی به شمار می رفت.

باراک از آوریل 1991 تا 1994 به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش فعالیت کرد و طی این مدت در ترور سه تن از رهبران جنبش فتح مشارکت جست.

وی به عنوان فرمانده ارتش در مذاکرات صلح با فلسطینیان، سوریه و اردن شرکت داشت.

باراک در طی حضورش در ارتش شدیدا مورد احترام کلیه افسران بود. وی به زبردستی و تکبر اشتهار داشت. به طوری که او را "ناپلئون کوچک" لقب داده بودند.

او پس از اتمام دوران 35 ساله خدمت نظامی، با ورود حزب کارگر، در سال 1995 در کابینه اسحاق رابین و پس از آن در کابینه شیمون پرز که در نوامبر همان سال تشکیل شده بود به سمت وزارت کشور منصوب شد.

و همین، آغاز ورود او به صحنه سیاست بود. پس از ترور رابین در 4 نوامبر 1995 و پس از آن که پرز رهبری حزب کارگر و نخست وزیری را به عهده گرفت، باراک وزیر امور خارجه شد و دو سال پس از آن که لباس نظامی را از تن بیرون کرد.

وی در سال 1996 رسماً به عنوان نماینده حزب کارگر وارد کنست شد و به عضویت کمیسیون دفاع و امور خارجه درآمد.

در 3 ژوئن 1996 به رهبری حزب کارگر برگزیده شد و به انحصار 23 ساله این مقام توسط پاسداران جدید (اسحاق رابین و شیمون پرز) پایانداد.

انتخاب باراک نشانگر تمایل شدید حزب کارگر به داشتن رهبری است که از جوانی بنیابین نتانیاهو و تجربه نظامی اسحاق رابین برخوردار باشد تا مثل رابین ـ که ترور شده بود ـ این حزب را به رهبری اسرائیل برساند. باراک همان کسی بود که می توانست حزب کارگر را به قدرت برساند. وی با کسب 33/50 درصد آراء در برابر یوسی بلین که 51/28 درصد آراء را به دست آورد، به ریاست حزب انتخاب شد. یوسی بلین "معمار مذاکرات صلح" و یکی از نزدیکان پرز به شمار می رود و توافق اسلو نیز طرح او بود.

از جمله مخالفان رهبری باراک که خود را در برابر او نامزد کرده بودند، حیم رامون رهبر هیستادروت و شلومو بن عامی است (بن عامی که سفارادی و عضو حزب کارگر است و صلح را موجب رفاه اجتماعی و شکوفایی اقتصادی می داند، 11/14 درصد آراء رأی دهندگان را به دست آورد). پیام رأی دهندگان روشن بود: ما یک رهبر جدید می خواهیم که نظیر اسحاق رابین نباشد؛ ما رهبری می خواهیم که بیشتر از نظر سیاسی قوی باشد و کارنامه نظامی روشنی داشته باشد تا این که یک نظریه پرداز لیبرال باشد (یعنی کسی را می خواهیم که از "مشروعیت سیاسی" که پرز فاقد آن بود برخوردار باشد).

گروهی که به باراک رأی داده بود، (از نظر سیاسی و ایدئولوژیک) نامتجانس و ناهمگون بود؛ مثلاً اوزی برعام، نفر دوم ائتلافی که به باراک رأی داد، از میانه روهای حزب به شمار می رود و دیدگاه هایش به مخالفان باراک نزدیک تر است. نواف مصالحه و صالح طریف (دو نماینده عرب پارلمان) نیز مانند بسیاری از اعضای حزب کارگر به این انگیزهاز باراک حمایت کردند که معتقدند او بهتر می تواند نتانیاهو را در انتخابات نخست وزیری شکست دهد (باراک اعلام کرده بود که تنها راه به قدرت رسیدن حزب کارگر، کسب رأی دهندگان میانی در نقشه سیاسی است).

همه اینها نشان دهنده آن است که افکار عمومی اسرائیل هنوز معتقد است که آن چه که "صلح اسرائیلی" خوانده می شود، بر برتری نظامی و توان راهبردی ـ که به نفع اسرائیل باشد ـ استوار است. گفتنی است که باراک به هنگامی که در ارتش بود، گرایش حزبی مشخصی نداشت و زمینه پیوستن وی به هر یک از احزاب، تقریبا یکسان بود. وی عملاً تعهدات حزبی و مواضع سیاسی خود را مبهم نگاه می داشت.

از آن جایی که باراک می خواست تنها رهبر حزب باشد با طرح انتخاب پرز به عنوان رئیس افتخاری حزب به شدت مخالفت کرد و اکثریت حزب نیز از موضع او حمایت کردند. اما با وجود این پیروزی، دلیلی وجود ندارد که براساس آن احتمال داده شود که باراک به آسانی خواهد توانست برنامه سیاسی خود را در حزب پیاده کند؛ زیرا هنوز شیمون پرز اصرار دارد که در حزب، نقش خود را ایفا کند. از سوی دیگر، نسل رهبران جوان که بر حزب چیره شده است در پیروی از باراک، اتفاق نظر ندارند. باراک توافق "بلین ـ ایتان" را با حزب لیکود به امضا رساند تا حداقلی از توافق را میان دو حزب ایجاد کند.

باراک از کنست سیزدهم، عضو پارلمان اسرائیل بود و در این دوره ها علاوه بر تصدی پستهای وزارتی، یک بار نیز به مقام نخست وزیری نائل شد.

وی از 17 آوریل سال 1999 به عنوان نخست وزیر اسرائیل منصوب شد و تا 7 مارس2001 در همین سمت فعالیت داشت.او جزء افرادی بود که در سال 2000 در طرح صلح با سوریه شرکت کرد و عضو صلح کمپ دیوید شد.

از سال 2001 به مدت 5 سال صحنه سیاست را رها کرده به تجارت روی آورد. اما در سال 2006 مجدداً به عرصه سیاست بازگشت و در 28 می 2007 نیز در مرحله اول انتخابات رهبری حزب کارگر با کسب 6/35 درصد آراء در صدر قرار گرفت.

در پرونده فعالیت های سیاسی باراک طرح عقب نشینی یکجانبه از جنوب لبنان و شرکت در مذاکرات کمپ دیوید در سال 2000 که منجر به توقف روند سازش و بروز انتفاضه شد مشاهده می شود. در انتخابات رهبری حزب کارگر در سال 2007 مخالفان حضور وی، با اشاره به غلط بودن مجموعه سیاست های یکجانبه ای که توسط او مدتها قبل اتخاذ شده بود، شرکت او در این دوره انتخابات را به مثابه تهدید دیگری برای جامعه اسرائیل ارزیابی می کردند.

با انجام انتخابات درون حزبی کارگر، برای انتخاب رهبر آتی این حزب در روز 28 می، نزدیک به 104 هزار نفر از اعضای این حزب که 67درصد اعضای حزب را تشکیل می دادند، به پای صندوق های اخذ رأی آمدند.

پنج تن از نامزدهای انتخاباتی حزب کارگر که دارای وجوه اشتراک و افتراقات متعددی بودند، درصدد برآمدند تا این بار گوی سبقت را از رقبای سیاسی خود ربوده و چنان که مدعی بودند، چهره کلی حزب کارگر را در قالب برنامه های پیشنهادی خود تا حدودی متحول سازند.

با انتشار نتایج انتخابات درون حزبی کارگر که به منظور تعیین ششمین رهبر این حزب، از میان پنج کاندیدای برتر آن طی 8 سال گذشته، برگزار شد،ایهود باراک، نخست وزیر اسبق اسرائیل موفق شد با کسب 6/35 درصد آراء، نسبت به آمی آیالون که تنها 6/30 درصد آراء این انتخابات را از آن خود کرده بود، پیشی بگیرد.

ب ـ دیدگاهها و مواضع سیاسی:

باراک در زمینه سیاسی بر مسأله امنیت تأکید می کند و بر توافق اسلو انتقاداتی دارد. وی در سفرش به یکی از شهرک های صهیونیستی (در رام الله) با طرح عقب نشینی به مرزهای 1967 مخالفت کرد. اگرچه باراک با طرح آلون موافق است، اما مخالفت طرح موسوم به آلون پلوس است که نتانیاهو برای حل نهایی به فلسطینیان پیشنهاد کرده است. مخالفت او به این علت است که فلسطینیان با این طرح مخالفند؛ لذا اجرای این طرح، (از نظر او) روند سازش را از هم می پاشد که این امر نیز به نوبه خود موجب افزایش خشونت و تروریسم علیه اسرائیل، افزایش بودجه ارتش، کاهش گردشگری، فرار سرمایه های خارجی و تعمیق رکود اقتصادی خواهد شد.

باراک در پارلمان علیه آخرین توافق اصلی میان اسحاق رابین با فلسطینیان در سپتامبر 1995، رأی مخالف داد. او از انتقادات آریل شارون ـ از افراطیون لیکود ـ علیه توافقی که در ژانویه 1997 مبنی بر عقب نشینی نیروهای اسرائیلی از بیشتر مناطق شهر الخلیل در کرانه باختری حمایت کرد. وی عملاً از برقراری هرگونه تماس با یاسر عرفات خودداری کرد و از مشخص کردن سرزمین هایی که ترجیح می دهد به فلسطینیان بازگرداند خودداری نمود.

باراک به بنیامین نتانیاهو به دیده تحقیر می نگریست؛ زیرا نتانیاهو اسرائیل را جنینیمی دانست که در میان گرگ ها قرار گرفته است. در حالی که باراک اسرائیل را حیوان درنده (یا شاید بتوان گفت گرگی در میان همسایگان) می داند. او معتقد است که حل دایمی مشکل فلسطین در این خلاصه می شود که یک کشور فلسطینی تأسیس شود. اما در حالی که بلین (رقیب باراک در ریاست حزب) خواهان آن است که شیوه نگارش در توافق با فلسطینیان به گونه ای باشد که حق فلسطینیان در تعیین سرنوشت خود به رسمیت شناخته شود، باراک با ذکر کلمه "کشور فلسطینی" مخالفت کرد. اما او در عین حال با شیوه نگارشی که حق تعیین سرنوشت را برای فلسطینیان به رسمیت بشناسد مخالفت نکرد. کنفرانس حزب با یک "شیوه میانه" که شلومو بن عامی آن را وضع کرده بود موافقت کرد.

این شیوه نگارش، تصریح می کند که حزب کارگر، حق تعیین سرنوشت را برای فلسطینیان به رسمیت می شناسد و با تأسیس یک کشور فلسطینی که از حاکمیت محدود برخوردار باشد مخالف نیست. باراک معتقد است که راه حل نهایی باید سراسر قدس را به طور یکپارچه و بیشتر شهرک های کرانه باختری را تحت حاکمیت اسرائیل قرار دهد؛ اسرائیل باید در دره اردن حضور اسکانی و امنیتی داشته باشد؛ هیچ ارتش بیگانه نباید در کرانه باختری رود اردن حضور داشته باشد؛ بیشتر شهرک نشینان تحت حاکمیت اسرائیل باشند، اسرائیل بر آبها سلطه داشته باشد و حق بازگشت پناهجویان فلسطینی به اجرا درنیاید. باراک مناطق واقع در خارج از حاکمیت اسرائیل را 30 درصد از مساحت کرانه باختری برآورد می کند.

او بدین ترتیب کاملاً به برنامه های نتانیاهو در مورد خودگردانی در کرانه باختری نزدیک می شود. او نیز برنامه های خود را با نام طرح گسترده آلون مطرحکرده بود.

باراک با تأسیس یک کشور فلسطینی که از حاکمیت کامل برخوردار باشد مخالف است، اما با تأسیس کشوری که از حاکمیت ناقص برخوردار باشد و خلع سلاح شده باشد و با اردن، یک کنفدراسیون را تشکیل دهد موافق است (شاید اختلاف اصلی و یا تنها اختلاف میان تندروها و میانه روها همین باشد). از نظر باراک، اسرائیل تنها کشور دموکراتیک در یک جنگ انبوه است.

او معتقد است که میان قدرت و دیپلماسی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. وی کراهت خود را از روش های سیاستمداران سنتی پنهان نمی دارد. او با عقب نشینی کامل از سرزمین های اشغالی فلسطینی مخالف است و حتی عقب نشینی جزئی را منوط به میزان موفقیت یاسر عرفات در سرکوب مقاومت فلسطینی می داند. باراک با عقب نشینی از جولان نیز مخالف است (او می گوید: "ما خواهان صلح هستیم، اما نه به هر قیمتی، صلح با کشورهای همسایه باید بدون آن که منافع امنیتی ما را در خطر قرار دهد تحقق یابد. سیاست ایجاد ترس که راست افراطی آن را دنبال می کند بیانگر واقعیت اسرائیل و وضعیت کنونی آن نیست").

باراک به اسرائیل بزرگ از نظر جغرافیایی (از نیل تا فرات) نیز اعتقاد ندارد، اما به اسرائیل بزرگ از نظر اقتصادی (از اقیانوس آرام تا خلیج فارس) معتقد است که می توان بدون نیاز به تانک و توپ اسرائیل را بر منطقه مسلط سازد و لذا تنها سلاح برای بقاء، اقتصاد است.

باراک در ارزیابی خود از طرح صهیونیسم برای سلطه بر فلسطین می گوید که "در برابر فلسطینیان احساس گناه نمی کنم... من یقین دارم که هر آن چه کهرخ داد ضروری بود. از صمیم قلب اعتقاد دارم که فعالیت صهیونیستی، بسیار مهم و درست بود. من درک می کنم که چشمداشت ما به سرزمین فلسطین برای محافظت از خود بود و این تا حدودی یک ستم است، اما از نظر تاریخی این ستمی که به آنها [یعنی به فلسطینیان] شده است کمتر از عدالتی است که نصیب ما شده است یا کمتر از ستمی است که در صورت محرومیت ما از این عدالت، به ما وارد می شد" (منظور از عدالت در این جا، تصرف فلسطین است).

بنابراین به نظر می رسد که انتخاب باراک نشانگر پایبندی اسرائیل به طرح صهیونیسم و اصول آن است که مبتنی بر تصرف زمین است و ثابت می کند که تجمع اسکانی در فلسطین، به طور کلی گرایش به راست دارد.

باراک و حزب کارگر، به طور رسمی از یهودیان سفارادی و یهودیان جهان اسلام "عذرخواهی" کرده اند (به نام خود و به نام حزب کارگر برای کسانی که این یهودیان را آزرده اند طلب بخشایش دارم").

پرز در تحلیل خود از این سخن می گوید: "بله من نیز اشتباه کرده ام؛ اما به خاطر تلاش های اسرائیل در سال های اولیه برای جذب موج مهاجران، واقعا احساس افتخار می کنم". برخی از اشکنازها معتقدند که این عذرخواهی برای جرمی است که آنها مرتکب نشده اند و تلاشی است برای نزدیکی به یهودیان جهان اسلام (که از بزرگ ترین توده های انتخاباتی در کشور صهیونیستی هستند). اگرچه این عذرخواهی خشم برخی از اشکنازها را برانگیخت، اما معلوم نیست که آیا موفق خواهد بود و یا به شکست خواهد انجامید.

ج - اهداف و برنامه های پیشنهادی باراک:

تلاش ایهودباراک برای پیروزی بر رقبای خود در انتخابات سال 2007، که به موفقیت او در مرحله نخست انجامید، جدا از تکیه بر مجموعه ای از سوابق حزبی و سیاسی، به طرح مجموعه برنامه هایی بازمی گشت که وی وعده تحقق آنها پس از پیروزی در انتخابات را می داد. برخی از برنامه های مطروحه باراک در این مرحله، عبارت بودند از:

1 ـ نمایش چهره ای میهن پرست:

با انتشار گزارش مرحله ای کمیته وینوگراد که محتوای اصلی آن بر افشای ضعف و کاستی های ارتش رژیم صهیونیستی در خلال نبرد با لبنان و نیز معرفی اولمرت و چند تن دیگر از مقامات ارشد سیاسی و نظامی این رژیم به عنوان عوامل مؤر در شکست جنگ اخیر استوار بود، این جریان دستمایه استفاده برخی از نامزدهای رهبری حزب کارگر شد تا با زیر سؤل بردن دولت و مسئولان سیاسی وقت، درصدد انتفاع از شرایط نامساعد مذکور برآیند.

ایهود باراک، نامزد رهبری حزب کارگر نیز از این جریان مستثنی نماند و با توسل به راههایی چون ایجاد انگیزش در احساسات وطن پرستانه اعضای حزب کارگر، درصدد استفاده از شرایط برآمد، تا آن جا که در مجموعه سخنرانی های تبلیغاتی خود، با اشاره به وضعیت اولمرت اظهار داشت که طبق ارزیابی های او، راهی جز استعفا برای اولمرت باقی نمانده است.

او که تلاش برای برکناری اولمرت را به عنوان نمادی از حس میهن پرستی خود می دانست اعلام کرد که نتایج به دست آمده توسط کمیته وینوگراد رامدنظر خواهد داشت چرا که این گزارش تعیین کننده عدالت و پایان دهنده نتایج شخصی است.

2 ـ تلاش برای هدایت بهتر بخش نظامی رژیم صهیونیستی:

موضوع شکست نظامی رژیم صهیونیستی در نبرد با حزب الله لبنان و طرح دلایلی نظیر ضعف در فرماندهی عملیات نظامی و هدایت نادرست نیروهای نظامی برای این مسئله، سبب شد تا باراک با توسل به این مسائل، از آن به عنوان ریسمانی در جهت همراهی اذهان عمومی اعضای حزب کارگر و افزایش حمایت ها در انتخابات رهبری حزب، استفاده کند.

سابقه طولانی باراک در عرصه فعالیت های نظامی طی مدتی قریب 35 سال، جای تردید باقی نخواهد گذاشت که او در زمینه هدایت عملیات نظامی از توانایی بیشتری در مقایسه با پرتس برخوردار است و شاید به تعبیر هواداران او، فقط اوست که در این زمینه می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد، اما بر هیچ کس پوشیده نیست که تنها تکیه بر توانایی و عدم توجه به سایر شروط لازم برای احراز سمت حساس ریاست حزب نمی تواند به تنهایی ملاک موفقیت نامزدها محسوب شود اما با این حال باراک، خود را شایسته تر از هر فرد دیگری برای احراز این سمت، می داند.

3 ـ اوضاع بحرانی رژیم صهیونیستی و نیازمندی آن به یک رهبر خبره:

اوضاع کاملاً ناآرام و بغرنجی که منطقه نوارغزه را در برگرفته بود به ویژه پس از نبرد 33 روزه، این منطقه روی آرامش و ثبات را به خود ندیده وهمچنین دیپلماسی کاملاً خصمانه ای که از سوی رژیم صهیونیستی در برخورد با ایران و سوریه، در پیش گرفته شده بود، مهمترین نقطه تمرکز برای تمامی آن دسته از نامزدهای انتخاباتی بود که با توجه به توانایی های خود در آن شرایط، در صدد بر آمدند تا با ارائه سوابق پیشین خود یا حتی اشاره به گوشه ای از توانایی های خود در فائق آمدن بر تحولاتی از این دست، نگاه مساعد نسبت به خویش را در میان اعضای حزب ایجاد کرده و گسترش دهند.

باراک نیز جزء آن دسته افرادی بود که در آن اوضاع، با اشاره به نیازمندی رژیم صهیونیستی به یک رهبر خبره برای مواجهه اثرگذار با مسائل پیش رو، خود را نمادی از یک رهبریت کارآمد سیاسی بودند که این رژیم به آن محتاج است.

به اعتقاد باراک، جو بحرانی اسرائیل که بر اثر برنامه ها و سیاست های مغرضانه برخی کشورها نظیر ایران و سوریه ایجاد شده است، به حضور مدیران مدبری نیازمند است تا بتوانند از تشدید بحران جلوگیری کرده و شرایط را به وضعیت مطلوب برسانند.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. بولتن رویداد و گزارش اسرائیل، مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، 30/4/1384، شماره 256.
  3. بولتن رویداد و گزارش، مؤسه تحقیقاتی سیاسی ـ علمی ندا، 24/3/1386، سال دهم، شماره 9، شماره مسلسل 343.