صهیونیسم عمومی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"صهیونیسم عمومی" (General Zionism) جریانی صهیونیستی است که تا حد توانش در پی آن است که به شکل و مضمون فراگیر و اساسی صهیونیسم (ملت اندام وار مطرودی که به خارج اروپاانتقال داده می شود تا در قالب دولتی مأمور و کارکردی در خدمت مصالح اروپا قرار گیرد) و تعریف هرتزل از صهیونیسم (که هرگز با این شکل و مضمون متفاوت نیست) پای بند باشد.

می توان گفت "صهیونیسم عمومی" همان "صهیونیسم دیپلماتیک" و "صهیونیسم ثروتمندان همانند شده غربی" در مرحله پس از هرتزل و بالفور است (همان که پس از این مرحله به "صهیونیسم دیاسپورا" مبدل گشت.)

از آن جا که صهیونیست های عمومی به این حداقل پای بند هستند، بنابراین پیروان این جریان با جریان دینی به نمایندگی جنبش مزراحی مخالف اند؛ حتی مخالف اجرای قوانین دینی از طریق قانون و خواهان ابطال آن دسته از قوانین دینی که آزادی های شخصی را مخصوصاً در مسائل ازدواج و طلاق محدود می کند.

آنها مطلقاً به مشکل "قومیت و نژاد یهودی" توجهی ندارند و حاضر نیستند درگیر مناقشه گرایش اقتصادی یا سیاسی مهاجرنشین صهیونیستی شوند و یا خود را گرفتار برنامه تفصیلی حول آینده طرح صهیونیستی و شکل مالکیت در دولت صهیونیستی کنند و یا این که گرفتار درگیری های سیاسی ناشی از عملیات وطن گزین شوند.

همچنین آنها چندان توجهی به مؤسسه های وطن گزین (زراعی، نظامی، فرهنگی، دینی) ندارند؛ طبعاً آنها با گرایش کارگری به نمایندگی جنبش کارگران صهیون به شکل خاص مخالف اند.

تاریخ های صهیونیستی (یا آنها که متأثر از این تواریخ اند) صهیونیسم عمومی را حزب میانه و فراتر از احزاب می دانند؛ صهیونیسمی که متمرکز بر منافع ملی است (به وابستگی های طبقاتی کاری ندارد و بهجزئیات نیز نمی پردازد).

به نظر ما عمومیت صهیونیسم عمومی نهفته در بی توجهی به جنبه های خصوصی است. این نوع از صهیونیسم نه بر جنبه خاص هویت یهودی تأکید دارد و نه بر مشکلاتی که مهاجران صهیونیست در فلسطین با آن مواجه اند. این عمومیت بخشی جدایی ناپذیر از وطنی بودن پیروان صهیونیسم عمومی و مخالفت آنان با درگیر شدن کامل با طرح صهیونیستی است؛ به این اعتبار که طرحی یهودی است و آنان بر غربی بودن خود اصرار و تأکید دارند و نیز بر این نکته اصرار می ورزند که حمایت آنان از صهیونیسم نیز خود برآمده از وابستگی آنان به غرب است.

می توان گفت صهیونیسم عمومی (حداقل نسبت به تعداد زیادی از اعضای آن در خارج) همان صهیونیسم وطنی پس از اعلامیه بالفور است. وطنی ها قبل از بالفور از این که متهم به وفاداری دوگانه شوند، بیمناک بودند؛ از این رو اصرار داشتند که جنبش صهیونیسم همچنان خارج از چارچوب قومیت، جنبشی برای نجات و امداد باشد.

پس از آن که دولت های غربی، خود طرح صهیونیستی را پذیرفتند، دیگر ترس از اتهام وفاداری دوگانه وجود نداشت و حتی پیوستن به صهیونیسم وظیفه ای ملی و صهیونیست بودن آنها جزئی از میهن دوستی شان شد؛ عکس آن نیز صادق بود (به همین دلیل به بسیاری از صهیونیست های عمومی در خارج "صهیونیست های دیاسپورا" گفته می شود). با این همه، بستگی اعضای این جریان به جهان غرب، که دموکراسی لیبرال و آزادی بر آن حکمفرماست، بیشترین اثر را در تنفر آنها از بعضی اشکال وطن گزینی صهیونیستی سوسیالیستی داشته است.آنها به رغم دوری شان از سیاست با آن مخالفت کردند؛ زیرا امثال این اشکال سوسیالیستی برای آنان در جوامع لیبرال دردسرآفرین بود.

تنها خواسته صهیونیسم عمومی از هر صهیونیست، وابستگی به سازمان جهانی صهیونیسم و پرداخت حق عضویت (شکل) و قبول برنامه بال بود. این گرایش تلاش داشت از طریق جمع آوری پول و استفاده از این سرمایه برای خرید اراضی و اسکان مهاجران در فلسطین و سپس پیروی از روش های گفتگوی دیپلماتیک برای تحقق اهداف جنبش صهیونیسم، ارکان مهاجرت و اسکان صهیونیستی در فلسطین را تثبیت نماید.

بسیاری از ثروتمندان یهودی به این جریان پیوستند و به تدریج حوزه عمل این جریان گسترده تر شد و بخش های بزرگی از یهودیان ایالات متحده را نیز در برگرفت (یعنی بیشتر صهیونیست های وطنی جهان غرب).

جریان فوق تا سال 1929 همچنان بر جنبش صهیونیسم سیطره داشت؛ حال آن که صهیونیسم هنوز مولودی ضعیف و محتاج نگهداری استعمار غربی بود و مؤسسات وطن گزین آن تأسیس نشده بود. در نیمه دهه دوم، وزن و جایگاه تشکیلاتی جریان صهیونیسم عمومی روبه افول گذاشت. در دوازدهمین کنگره صهیونیسم (1921) تعداد آنها از مجموع نمایندگان 73% بود (در برابر 8% جریان کارگری)، ولی این نسبت پس از ده سال (در سال 1931) به 53% تقلیل یافت (در مقابل 29% جریان کارگری). پس از آن نیز این کاهش ادامه یافت.

قبل از انعقاد کنگره هفدهم (1931) صهیونیست های عمومی در سال 1931 تصمیم گرفتند خود را سازمان دهی کنند. اولین کنگره اتحادیهجهانی صهیونیست های عمومی قبل از تشکیل کنگره هفدهم در سال 1931 منعقد شد که شامل گروه های زیر بود:

ـ گروه (الف) که طرفدار وایزمن و برنامه هایش بودند.

ـ گروه (ب) که به این برنامه و سیاست های اقتصادی سازمان صهیونیسم انتقاد داشتند.

ـ گروه (ج) صهیونیست های رادیکال به رهبری ناحوم گلدمن و یتسحاق گرونباوم بودند.

از عوامل تقویت کننده نفوذ صهیونیست های عمومی در مهاجرنشین صهیونیستی، مهاجرت بعضی از یهودیان ثروتمند آلمانی بود (از آغاز سال 1933)؛ چرا که منافع آنها با منافع دیوانسالاری کارگری تناقض داشت.

اما با دومین کنگره جهانی در سال 1935 اتحادیه دو گروه منشعب شد:

گروه (الف) که به شکل خاصی قدرت خود را از شاخه صهیونیست های عمومی انگلستان، جنوب آفریقا، آلمان و رومانی (و نیز بخشی از سازمان صهیونیسم آمریکا) می گرفت. آنها متخصصان و تحصیلکرده هایی بودند که از سیاست وایزمن در برابر انگلستان حمایت می کردند و در وجود سازمان های وطن گزین گروهی، منعی نمی دیدند.

این گروه جنبش وطن گزین خاص خود را تشکیل داد و به سامان دهی نیروی جوان و کارآمد پرداخت و چند مهاجرنشین در فلسطین برپا کرد.

اما گروه (ب) مرکز قدرتش گالیسی بود که مرکزی اصلی به شمار می رفت. مهم تر از این، گروه (ب) قدرت خود را از اکثریت اعضای سازمان صهیونیسم در آمریکا می گرفت؛ به ویژه پس از آن که اباهلیل سیلور به ریاست سازمان صهیونیسم در آمریکا رسید.او در برابر انگلستان و سرپرستی انگلستان [بر فلسطین] مواضع سرسختانه ای داشت.

این عده به خاطر ریشه های آمریکایی خود به شدت مخالف هیستادروت بودند و با تمام مؤسسات کارگری به هر شکل مخالفت می ورزیدند.

به رغم اختلاف این دو گروه، بنابر نقل دایره المعارف صهیونیسم تلاش آنها بر فعالیت های سه گانه زیر متمرکز بود:

1. پیشبرد صهیونیسم در خارج.

2. دفاع از مهاجران صهیونیست (مبارزه سیاسی به خاطر حقوق یهودیان در فلسطین).

3. جمع آوری پول برای کمک به جریان مهاجرت به فلسطین که مهم ترین فعالیت آنان بود.

دایره المعارف صهیونیسم همچنین می افزاید که هر یک از دو گروه از پیروانشان در فلسطین چندان حمایتی نمی کردند؛ یعنی اساساً این جریان، تشکیلاتی خارجی (وطنی) بود. در سال 1946 اتحادیه ای سراسر تأسیس شد که شامل همه صهیونیست های عمومی (داخل اسرائیل یا خارج از آن) می شد.

دایره المعارف صهیونیسم می گوید که صهیونیست های عمومی داخل اسرائیل تا قبل از سال 1948، با مواضع وطن گزین ها رویارویی نداشتند و حتی پس از 1948 هم ایدئولوژی لیبرالی به شدت تضعیف شده بود. با این حال صهیونیست های عمومی همچنان ماندند؛ زیرا آنها نماینده های گروه های یهودی، یعنی قوی ترین بخش های خارجی بودند.

در بیست و هفتمین کنگره صهیونیسم (1968) حدود 180 نماینده یا یک سوم نمایندگان از ایشان بود. همچنین آنها در جمع آوری کمک های مالی وسازماندهی پشتیبانی سیاسی از اسرائیل (که مهم ترین وظیفه صهیونیسم وطنی در خارج اسرائیل است) قدرت اصلی و مسلط را تشکیل می دادند. اتحادیه صهیونیست های عمومی همچنین بر سازمان صهیونیسم آمریکا سیطره ای تقریباً کامل داشت.

در اسرائیل حزبی به نام حزب صهیونیست های عمومی وجود دارد که از ادغام آن در حزب پیشرو در سال 1961، حزب لیبرال به وجود آمد. اما پیشروها در سال 1965، از اتحادیه کناره گرفتند و عمومی ها به حزب حروت پیوستند و با هم حزب حجال را تشکیل دادند و سپس همه به حزب لیکود پیوستند. می توان گفت که صهیونیست های عمومی در اسرائیل، وطن گزین و در خارج از اسرائیل وطنی هستند و هر یک از این دو گرایش ها و اولویت های خاص خود را دارد.

شاید زمینه مشترک میان آنها دو چیز باشد: اول تمرکز بر اقتصاد آزاد؛ و دوم تأکید بر سکولار بودن دولت صهیونیستی. قلمرو فعالیت وطنی ها با قلمرو فعالیت وطن گزین ها متفاوت است؛ همان گونه که طرفداران هر یک از آن دو نیز متفاوت اند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.