صهیونیسم، زمینه های فکری پیدایش

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


نویسندگان و پژوهشگران درباره چگونگی پیدایش صهیونیسم نظرهای مختلفی دارند. برخی معتقدند این مسأله به دورانی مربوط می شود که کشور اسرائیل فروپاشیده و آوارگی گریبانگیر یهود شد و اندیشه بازگشت و تسلط بر فلسطین روز به روز قوت یافت.

برخی دیگر معتقدند که یهود، در توصیف رنج و محنت خویش بسیار مبالغه نموده است. در واقع بلایی که از جانب رومیان و بابلیها بر سر آنان آمد، بیشتر از سایر اقدامات مشابه در آن زمان نبود، رومیان در این نوع اعمال شهرت فراوان داشتند و اقدامات بی رحمانه آنها باعث شد که شهرهای بسیاری چون، "کارتاژ" و "کونشیوس" از صفحه روزگار محو گردند.

بسیاری از مسلمانان و مسیحیان، تا هنگام تشکیل رژیم صهیونیستی به مشکل یهودیان با دیده ترحم می نگریستند. آنها معتقد بودند که یهودیان در برخی از کشورهای اروپایی، از ظلم و آزار فراوان در رنجبوده اند. در مجامع این گروه کلماتی همچون مساوات و انسانیت، بسیار طنین انداز بود. بدین ترتیب برای نشر چنین اندیشه ای، تشکیلات وسیعی چون فراماسونری به وجود آمد.

این اشعار نیز از همان اول شکل گرفت. "دین برای خدا، وطن برای همه". به طوری که گویی آیه ای از آیات قرآن و یا فرمانی از فرامین انجیل است و هرکه آن را نپذیرد، مستحق طرد و نکوهش خواهد بود!

اندیشه "رهایی و بازگشت" در عمل از نخستین پراکندگی یهود در قرن ششم قبل از میلاد مطرح شد. در آن زمان یهودیان، در نماز خود، خواهان تجدید بنای قدس، از خداوند می شدند. کاهنان یهود نیز موعظه های خود را با این عبارت ختم می کردند: "خداوندا، منجی صهیون را برسان"، این اندیشه، باعث ایجاد احساس و حالتی شگرف در قلوب یهود، و بسیج توان آنها بود.

اندیشه بازگشت به فلسطین تا اوایل قرن 19 مناقشات زیادی را در مجامع ادبی، سیاسی و یهودی برانگیخت. از معتقدین به این اندیشه، فردی است به نام "موسی حاییم مونته فیوری، رئیس مجلس ملی یهود که در انگلیس بود. وی در بین سالهای 1874ـ1827، به منظور کشف اراضی و بررسی راههای مواصلاتی فلسطین، از این سرزمین دیدارهای متعددی کرد، او همچنین برای دگرگون ساختن زندگی کوچ نشینان یهودی، که تعدادشان از 000/10 تن تجاوز نمی کرد، تلاش نمود.

انقلاب فرانسه، افق جدیدی را گشود و توجه اروپا را از طریق بررسیهای تاریخی و حال حاضر منطقه خاورمیانه به سوی سرزمین مقدس "فلسطین" جذب نمود. این بررسیها توسط علمای مستشرق تاریخ صورت گرفت، درپی آن مهاجرت و آمد و شدبه این منطقه به منظور کاوش و جمع آوری اطلاعات از فلسطین، مردم، تاریخ و خصوصیات مکانی و جغرافیایی آن، افزایش یافت. با انتشار این بررسیها، مبنای علمی اشغال فلسطین توسط صهیونیستها، آماده شد.

در اواخر قرن نوزدهم، حادثه عظیمی اروپا را تکان داد. این حادثه در اندیشه یهود به طور عام و در دیدگاه یهود نسبت به فلسطین به شکل خاصی، تأثیر بسزایی داشت. در سال 1789 انقلاب کبیر فرانسه به وقوع پیوست و شعارهای آزادی، برادری و برابری را سرلوحه خود قرار داد. ده سال بعد، در سال 1799 هنگامی که ناپلئون در مقابل دیوارهای عکا، با شکست مواجه شد، به این فکر افتاد که از یهود فلسطین، بهره گیرد.

به همین مناسبت بیانیه ای صادر شد. عبارات آغازین این بیانیه چنین بود: "ای امت بی نظیر، ای امتی که ظلم و تعدی و تجاوز، آن را در طی هزاران سال از سرزمین اجدادی خویش محروم ساخت و هرگز امکان جبران محرومیت از نام و وجود قومی خود را نیافت..." لیکن بیانیه مزبور کاملاً بیهوده و بی اثر بود، و تعجبی ندارد که با تمام اوصافی که ناپلئون ذکر کرد، بعدها پس از افشای نقشه های شوم خود گفت: "به تحسین حالات و احوال یهود پرداختم، بدون آنکه هیچ گونه میلی به ازدیاد آنها در کشورم داشته باشم و در عمل نیز کاری کردم که بی اعتنایی مرا نسبت به پست ترین ملت موجود بر روی زمین ثابت کند." ژنرال آندره بوفر ضمن تأکید بر این مسأله می گوید: "فراماسونری، همان چیزی بود که ناپلئون را برانداخت".

طبق گفته عبدالله تل: فراماسونری، از یهود نشأت گرفت وی می گوید: "انقلاب فرانسه، شعار آزادی،برابری و مساوات را برای یهود به ارمغان آورد، یعنی شعاری که فراماسونری یهود در جهت فریب افکاری عمومی جهان، اختراع کرد." و اضافه می کند: "در زمان وقوع انقلاب فرانسه، محفل بزرگ فراماسونری پاریس، مرکز اجتماع رهبران انقلاب بود و حتی وضع قوانین و تشکیل سازمانهایی برای انقلاب، در آن محفل انجام می پذیرفت.

وی ادامه داد که در دایره المعارف فراماسونری آمده است که: "از قرن شانزدهم، اعضای فراماسونری، درپی اجرای دو طرح مسالمت آمیز اجتماعی بودند که مأموریت آن تبدیل و تحول اوضاع قدیم و ایجاد اصول دموکراتیک جدید بود، در حالی که انقلاب فرانسه در مقدمه اصلاحات شدید و تند قرار داشت."

سال 1878 آغاز تلاشهای جدی یهود، در زمینه مالکیت زمینهای کشاورزی برای خود در فلسطین بود. در این سال، یکی از یهودیان قدیمی قدس به نام "یوئیل موشی بالموت" با همکاری برخی از مهاجرین قدیمی، تلاشی در جهت ایجاد اولین مستعمره نشین کشاورزی به نام "بتاح تکفا" به معنی "گشاینده آرزو" در ساحل نهرالداقون را آغاز کرد، اما در آن زمان به موفقیت کامل دست نیافت. (نک: بتاح تکفا)

در پایان دهه هفتاد از قرن نوزدهم، وضعیت روانی و فکری یهود متعصب اروپا آماده بود تا دعوت هجرت به فلسطین را بپذیرند. با سرعتی بسیار، جمعیتهای متعددی در گوشه و کنار اروپا به ویژه روسیه تشکیل شد تا ندای دوستاری صهیون را سردهند. شعار آنان "به سوی فلسطین" بود. در سال 1881 جنبش دوستداران صهیون با یک انگیزه قوی، دعوت خود را بر اتحاد، پیوستگی و مهاجرت به فلسطین، خصوصا پس از ترور قیصر روس با اسکندردوم، در مارس همان سال معطوف داشت. (نک: دوستداران صهیون)

از این زمان، یهود روسیه را مورد آزار و اذیت فراوانی از جانب نیروهای امپراتوری قرار گرفتند. آنها قید و بندهای سیاسی بسیاری را برعهده یهودیان قراردادند و همین قیود بود که در سالهای 1883ـ1882 میل به مهاجرت را در قلوب جوانان یهودی روسیه مشتعل تر ساخت. از این پس جمعیتهای دوستاران صهیون راه خود را باز کردند. نخستین گام، دعوت از اعضای جنبش، در جهت جمع آوری دارائیها، برای خرید زمینهای فلسطین تحت عنوان مقدمات اقامت یهود بود.

در همین زمان، دکتر "لیون پنسکر" در سال 1882، رساله ای با عنوان "خودمختاری" منتشر نمود که طی آن، موقعیت پست یهود اروپای آن زمان را به طور خلاصه بیان داشت. او نوشت: "ما همچون ملل دیگر به حساب نمی آییم، ما هیچ رأی بین ملتها، حتی در امور مربوط به خود نداریم، سرزمین پدرانمان نسبت به ما بیگانه است. هستی ما آوارگی است، همبستگی ما سلاح اول دشمن ماست.

دفاع ما، فرار و گریز است. آفرینش ما تقلید از دیگران است و آینده هیچ مسئولیت پستی را نیز برای ما مشخص و تضمین نمی سازد، این همه از آن ملتی است که دارای قهرمانانی همچون مکابیان بوده است..."

به این ترتیب دانشجویان و رهبران تندرو جنبش "دوستاران صهیون" تنظیم برنامه هجرت به فلسطین را آغاز کردند. از این پس یک جمعیت به نام "بیلو" تأسیس شد. (نک: بیلو) این گروه کتاب پنسکر "خودمختاری" را به عنوان کتاب مقدس خویش قلمداد نمود و به تشویق و ترغیب کارگران پیشتازبرای تصرف فلسطین پرداخت. این عمل به صورت موجی ایجاد شد و به کوچ بزرگ اول یهودیان به فلسطین، در سال 1882 انجامید. بیشتر طایفه های یهود در فلسطین، تا آغاز دهه نهم از قرن نوزدهم، براثر هجرت پراکنده افراد و گروههای محدود، با انگیزه هایی از قبیل عادت و یا مرگ در سرزمین مقدس تشکیل شده بود.

مهاجرین "بیلو" از لحاظ انگیزه، با سایرین متفاوت بودند، نیت آنان از هجرت، اقامت و تصرف یک سرزمین و ایجاد "جامعه یهودی مستقل" بود.

سال 1897، از لحاظ تاریخ سیاسی جنبش یهود و پیشرفت و تکامل آن قابل توجه است. در این سال، جهان شاهد دو حرکت سیاسی یهود بود که در ظاهر متناقض می نمود. یکی از جنبش صهیونیستی و دیگری جنبش کمونیستی یهودی ـ دیاسپورایی (چپ) یعنی جناح سوسیالیسم (اتحاد جهانی کارگران یهود در لیتوانی، لهستان و روسیه). جنبش اول یهود را به سوی اسرائیل می راند و دومی آنها را به سوی دیاسپورا رهنمون می کرد، جنبش صهیونیستی به رهبری هرتزل در نتیجه مشکلاتی که یهودیان در طول ایام تحمل کرده بودند، آمادگی معنوی لازم را برای گسترش جنگ آینده بر ضد اعراب، کسب کرد، جنگی که براساس حقد و کنیه برضد بشریت استوار بود وی این مسأله را ضمن گفته خویش تصریح می کند: "انگیزه ما چیست؟ بدبختی و بیچارگی یهود". این تفکر را به میدان می کشد که باید دولتی یهودی به منظور حل مشکلات یهود تأسیس شود.

معنای حقیقی ایجاد دولت یهودی در فلسطین، همانا تصرف اراضی فلسطین و آواره کردن اهالی آن بود. وسیله نشر این اندیشه، زور و تحمیل "واقعیتموجود" است که بهترین شیوه برای ایجاد یک دولت صهیونیستی در فلسطین به شمار می رود.

تهاجم اسرائیل، روح و نیروی برانگیزاننده خود را از همان رؤای انسانهای رنج کشیده در محبسهای اروپا گرفت.

سالهای بسیار ذلت، آوارگی، شکنجه و آزار گریبانگیر یهود در اروپا بود. نقطه اوج تراژدی این فلاکت، جنایتهای هیتلر بود که اثر عمیقی در روحیه اروپا باقی نهاد. یعنی همانهایی که امروز، سرنوشت اسرائیل را در دست دارند.

جنبش صهیونیسم، یک عمل سیاسی برای یهود و دشمن سرسخت است که در جو بی مذهبی اروپای غربی، تولد یافت و رشد کرد و تفکر قومیت را به همان معنای غربی خود، و همچنین گرایشات توسعه طلبانه آن سوی دریاها را اخذ نموده و این مسأله را به میراث یهود پیوند بست.

آزار و شکنجه و پراکندگی یهود در تمام دورانها، آنها را بر آن داشت تا راه حل مناسبی را برای نجات خود بجویند. آنها گم شده خویش را برای بازگشت به سرزمین موعود در تورات و تلمود یافتند. برای آزادی و رهایی از آزار و سختیها وسیله ای برای جمع آوری یهود در فلسطین وجود نداشت، مگر دین یهود، دینی که در سال 1948 دولت یهود، براساس آن پا گرفت.

تمامی شواهد، بر این نکته تأکید دارد که رهبران صهیونیسم، در تمامی اقداماتی که برای حل نهایی مسأله یهودیت انجام شد، مشارکت داشتند. دکتر برجسته صهیونیست "توسیگ" با همکاری نازیها، نقشه قتل عام یهودیان فقیر و سالخورده آلمان را طرح ریزی نمود. این شخص توسط مبارزین گتو (نک: گتو) و ارسو، هنگامی که جرایم سنگین وی برملا گشت اعدام شد.

دکتر دیگری از اسرائیل به نام "آدولف کاستنر" شخصیت برجسته حزب "ماپای"، به نقل از روزنامه اسرائیلی "حنااردینت" نیم میلیون یهودی را در توطئه ای مشترک، با همکاری "آدولف آیشمن" در مقابل چشم هزاران جوان یهودی در مجارستان قتل عام کرد.

وی بعدها به شرکت مرکز صهیونیستی مجار در جریان قتل صدها هزار یهودی مجارستانی اعتراف نمود، به همین دلیل، سازمان اطلاعات اسرائیل وی را به قتل رسانید (نک: آیشمن). "تعجب آور نیست که رهبران صهیونیست، به انعقاد یک پیمان سری با نازیها دست زدند، و در پی آن "ناحوم گولدمن" رئیس آژانس یهود در 13 نوامبر 1934 با موسیلینی رئیس حکومت فاشیستی ایتالیا، دیدار کرد و اندیشه تشکیل یک کنفرانس جهانی یهود و سازمان جهانی صهیونیسم را به وی اطلاع داد.

مآخذ:

  1. الهی، حسین: مسأله فلسطین، انتشارات عطایی، تهران، 1348 ش.
  2. گارودی، روژه: ماجرای اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1364.
  3. کیالی، عبدالوهاب: موسوعه السیاسة، "الدولة الصهیونیة"، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، جلد دوم، 1991 م.
  4. خبرگزاری وفا، نشریه خبری وفا: جنبش صهیونیسم، شماره 1265.