زوی، شابتای (1676 ـ 1626)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


شابتای زوی (Shavettai Tzevi) در ازمیر از یک پدر تاجر اشکنازی به نام "مردخای" متولد شد. برادرانش نیز از تاجران موفق بودند. زوی آموزش دینی سنتی را فراگرفت و به تحصیل تورات و تلمود پرداخت و در درسهای کابالا به ویژه کابالای لوریانی با گرایشهای گنونسی غوطه ور شد. دوران تولد و رشد زوی با آغاز گسترش نفوذ سرمایه داری انگلیس و هلند (پروتستانی) و آغاز طرحهای استعماری جهانی آنها و جایگزین شدن آن دو به جای طرحهای استعماری اسپانیا و پرتغال (کاتولیکی) همزمان گردید. پدر وی نماینده دو شرکت تجاری انگلیسی و هلندی بود. در سال 1648 شاهد، دو حادثه بود که از مهم ترین حوادث تاریخ یهودیان در غرب به شمار می رود: یکی پایان جنگ سی ساله (1648ـ1618) که یهودیان نخبه درباری از آن بسیار استفاده کردند ولی توده های یهودی در نتیجه آن متحمل ضرر و زیان بسیار شدند.

هرچند که ثروتمندان یهودی از نبرد یاد شده بهره بردند، ولی پایان همین جنگ، آغاز شبکه تجاری بین المللی یهودی و وخامت اوضاع نخبگان یهودی به دلیل گسترش سلطه دولت مرکزی و ملی بود.

این وضعیت سبب شده بود که دیگر به یهودیانبه عنوان گروهی کارکردی، نیازی نباشد. اما دومین حادثه مهم، قیام کشاورزان اوکراین و قزاقستان به رهبری "شملنیکی" در سال 1648 بود که پایه های اقلیت یهود در لهستان به عنوان بزرگترین اقلیت یهودی آن روز ـ را به لرزه درآورد. شورای سرزمینهای چهارگانه به عنوان مهم ترین نهاد یهودی از چنان مشروعیتی برخوردار بود که هیچ نهاد یهودی از گذشته های دور تا آن زمان نتوانسته بود به آن دست یابد. این قیام تأثیر ژرفی بر وضع یهودیان سراسر جهان گذاشت.

نکته جالب توجه این است که کتاب "زُهَر" براساس برخی تفسیرها پیش بینی کرده بود که "ماشیح" در سال 1648 خواهد آمد. در پی این رویدادها جنگهای سال 1655 میان روسیه و سوئد روی داد که مرکز آن، مناطق یهودی نشین لهستان بود. سپس حملات قزاقهای هایدماک آغاز شد. این بخش از تاریخ لهستان به نام "طوفان" شناخته شده است.

در این دوران شاهد تأثیرگذاری اندیشه صهیونیسم در میان مسیحیان انگلستان و توجه افکار عمومی نسبت به یهودیان بازگشت آنها به عنوان یکی از شرایط اصلی رهایی ایشان هستیم. یک پیش بینی در محافل مسیحی پروتستانی صهیونیستی انگلستان و برخی گروه های مسیحی روسیه رواج یافت مبنی بر این که سال 1666 آغاز دوران هزاره است که بازگشت یهودیان به فلسطین در آن تحقق خواهد یافت. بدون شک این گونه پیش بینی ها در مورد بازگشت، با جو استعماری و وطن گزینی آن دوران رابطه و پیوندی استوار داشت.

از سوی دیگر فعالیت دادگاههای تفتیش عقاید در اسپانیا و پرتغال افزایش یافت و روند ضداصلاح با گرایش یهودستیزانه در ایتالیا پدیدار گشت.

در این جو سرخوردگی، شورش و سقوطتمدنی و اقتصادی، کابالای لوریانی به صورت غیرمنتظره ای رواج یافت. "شابتای زوی" در تعلیمات کابالا دستی بلند داشت و از اسرار و نظریات روحی آن تعلیمات آگاه بود. و در اقسام گوناگون نیرنگ زبردست بود. گفته شده که کارهای خارق العاده نیز می کرده است. "گرشوم شولیم" معتقد است که از سال 1630 تا 1640 کابالای لوریانی توانست به سلطه کامل دست پیدا کند و یهودیان را محور فرآیند جهانی رهایی کند؛ هرچند که شابتای این ساختار را چنان تغییر داد که رهایی از خلال شخصیت ماشیح رخ دهد و به جای قوم یهود، ماشیح را مرکز حلول الهی قرار داد.

پراکندگی یهودیان مارانو در بسیاری از بندهای دریای مدیترانه و شهرهای تجاری، یکی دیگر از عوامل زمینه ساز برای انفجار پدیده مشیحانه بود؛ زیرا آنها اندیشه های کابالایی داشتند و همچنین پس از گذراندن آن روزگار طلایی در اندلس و اسپانیای مسیحی، احساس می کردند که در تنگنا قرار گرفته اند. آنان بیرون از چارچوب حاکمیت و به دور از مراکز تصمیم گیری قرار داشتند.

همین امر باعث می شد که شرایط موجود را برنتابند. تمام مسائل یادشده باعث بالا رفتن تب مشیحانی در میان آنان شد و تعداد زیادی از یهودیان خود را برای آمدن ماشیح آماده ساختند، حتی شایع شد که ارتش یهودی بزرگی در شبه جزیره عربستان در حال آماده شدن برای فتح فلسطین است.

در چنین شرایطی شابتای زوی سربرآورد وی عقیده داشت که مسیح منتظر است در آن زمان فکر مسیح منتظر در جوامع یهودی و محافل ارتجاعی یهود که به نزدیک بودن ظهور این مسیح اعتقاد داشتند، شیوع داشت. به همین دلیل دعوی شابتای زوی در بین یهودیان فلسطین و مصر و اروپای شرقیتأیید شد و بلکه بالاتر از آن، بسیاری از روشنفکران و سرمایه داران، بنابر مقاصد سیاسی و مالی که داشتند وی را تأیید کردند.

به نظر می رسد که زندگی روحی روانی وی متعادل نبوده است؛ درست مانند زندگی یعقوب فرانک، ماشیح دروغین، که پس از وی ظهور کرد. (نک: فرانک، یعقوب) او انزوا را دوست داشت و بسیار به حمام می رفت و عطر استفاده می کرد تا آنجا که دوستان جوانش او را از بوی خوشش می شناختند. او از نظر روانی دچار حالتی به نام سیکلوتیمیا شده بود؛ حالت شور و نشاط فراوانی که در پی آن احساس خمودگی و ناامیدی می آید.

این حالت تا آخرین روزهای زندگی همراه وی بود. او معمولاً در حالت نشاط و بسط خویش، اشعار و "مزامیر" را زمزمه می کرد. با توجه به این که وی آموزش کامل دینی تلمودی دیده بود به همین دلیل هیچ کس او را به جهل متهم نساخت.

شابتای با یک دختر یهودی لهستانی و زیبا به نام ساره ازدواج کرد که در یکی از دیرهای کاتولیک و شاید در خانه یکی از اشراف لهستانی بزرگ شده بود؛ زیرا به نظر می رسد پدرش از یهودیان آراندا و پیشکار مالی یکی از اشراف منطقه اوکراین بوده است. ظاهرا ساره از نظر اخلاقی زنی بدنام بوده است و بعضی معتقدند او یک روسپی بود که می گفت تنها با ماشیح ازدواج خواهد کرد و به همین دلیل خداوند به وی اجازه داده است تا با هر کس که بخواهد آمیزش جنسی داشته باشد تا ماشیح ظهور کند و با او ازدواج نماید.

قیام "اشملنیکی" در مناطق اشراف نشین لهستانی در اوکراین گسترش یافت و پیشکاران اشراف فئودال، از جمله پدر ساره، کشته شدند. شابتای در قاهره با ساره آشنا شد و شاید از قبل ناموی را شنیده بود؛ به همین دلیل به دنبال وی فرستاد و با او ازدواج کرد. زوی در سال 1648 شریعت را نقض کرد و اعلام نمود که همان ماشیح است و به نمایندگی از سوی "یهوه" سخن گفت (این کار در شریعت یهود حرام است). او دیگر قوانین و شریعت مکتوب و شفاهی را باطل کرد. برای اثبات ماشیح بودن خود خواستار آن شد که "تورات"، یعنی عروس خدا، به همسری وی درآید.

حاخامها از به رسمیت شناختن وی سر باز زدند و به همین دلیل از ازمیر اخراج شد. احبار و کاهنان یهود با وی خصومت می ورزیدند و او را لعن می کردند. زوی در ده سال بعد از میان شهرهای یونان در حال رفت و آمد بود. او به سالونیکا و دیگر شهرهای یونان رفت و چند ماه را در استانبول سپری کرد. او در این دو شهر بار دیگر شریعت الهی را باطل اعلام کرد؛ زیرا دعاها و نیایشهایی تهیه و تنظیم کرد که در نمازها برای خداوند خوانده می شود و حرامها را حلال می کند. او پس از سفر به قاهره به حلقه پژوهندگان کابالا پیوست که "رافائیل یوسف چلبی" رئیس خزانه داری کشور و رهبر اقلیت یهودی، از اعضای آن بود. او سپس در سال 1662 به فلسطین کوچ کرد.

"نتان غزاوی" یهودی اشکنازی در سال 1664 از وی به عنوان "ماشیح موعود" نام برد و گفت که وی نه مسیح بن یوسف بلکه خود مسیح بن داوود است. نیتان اعلام کرد که پیامبر فرستاده شده از سوی ماشیح است و نامه های متعددی برای اعضای گروههای یهودی نوشت و در آنها خبر از آمدن ماشیح داد که شراره های پراکنده شده خدا در جریان آفرینش را گرد خواهد آورد و بر حکومت عثمانی چیره خواهد شد و پادشاه آنجا را کنار خواهد گذاشت (اینها از افکار بنیادین کابالای لوریانی است).

شابتای در سال 1665 وارد بیت المقدس شد واعلام کرد که سرنوشت جهان تنها در دست اوست. وی بر اسبی سوار شده و با هواداران خود هفت بار در شهر بیت المقدس طواف کرد. حاخامها با او مخالفت کردند و او را از شهر بیرون کردند. اما زوی در سال 1666 اعلام کرد که به ترکیه خواهد رفت و سلطان را از قدرت کنار خواهد گذاشت. این امر بر شدت انتظارهای مشیحانی یهودیان اروپا و شور و شوق آنها افزود. این خبرها به لندن، آمستردام و هامبورگ رسید. توده های یهودی در لهستان و روسیه، پرچم ماشیح را برافراشتند.

لازم به یادآوری است که تب مشیحانی، شورای سرزمینهای چهارگانه را نیز به عنوان مهم ترین مؤسسه یهودی در آن جهان آن روز دربرگرفت. این شورا نمایندگانی برای گفتگو و شناسایی وی به سویش فرستاد. این شورا در سال 1670 پس از شک و تردید بسیار تصمیم گرفت او را طرد کند. حتی برخی محافل مسیحی نیز معتقد شدند که زوی به عنوان پادشاه فلسطین تاج گذاری خواهد کرد. هنگامی که حاخامهای آمستردام در صدد اعتراض به نامه های زوی و محتوای آنها برآمدند، نزدیک بود که به دست توده های یهودی به هلاکت برسند.

برخی ثروتمندان یهودی جهت بازگشت، تمام دارایی های خود را فروختند و کشتیهایی برای انتقال فقرا به فلسطین اجاره کردند. برخی دیگر معتقد بودند که سوار بر ابر به بیت المقدس انتقال داده خواهند شد. توده های یهودی دچار جنون شده بودند؛ هوادارانش غش می کردند و او را با جامه و تاج پادشاهی در خواب می دیدند. بسیاری از گروههای یهودی دچار اختلاف و دو دستگیهای شدید شدند. حاخامها پیروان زوی را کافر می دانستند، ولی زوی به کار خود ادامه داد و شروع کرد به تقسیم کشورها میان یاران خود. دعا برای خلیفه عثمانی را که در معبد یهودیانقرائت می شد لغو کرد و به جای دعا برای خود به عنوان پادشاه و رهایی بخش یهود را جایگزین کرد.

زوی برای خود القابی برگزید که با آنها نامه ها را امضا می کرد. از جمله این القاب "فرزند بزرگ خدا"، "پدرتان یسرائیل" و "من خدا، پروردگار شما شابتای زوی هستم" می باشد. زوی در سال 1666 رهسپار استانبول شد و در آنجا بازداشت گردید.

به نظر می رسد مقامات عثمانی که به تنوع دینی در امپراتوری گسترده خود عادت کرده بودند، هرگز نمی خواستند با پیروان زوی درگیر شوند و به همین دلیل وی را در قلعه جالیبولی که به چهره های برجسته اختصاص داشت، زندانی کردند. این زندان به تدریج به دربار پادشاهی شابتای زوی مبدل شد. او با بسیاری از زنان قلعه آمیزش داشت و با این حال به همجنس بازی نیز تمایل داشت.

حجاج یهودی از سراسر جهان برای زیارت او می آمدند و سرودهای دینی در حمد و ستایش وی تنظیم شد و اعیاد و آداب و رسوم جدید اعلام گردید. او روزه روز هفدهم ژوئیه و نهم آو را از تقویم یهودی لغو کرد و نهم آو را عید میلاد خود اعلام نمود. "نیتان" اعلام کرد تغییرات شدیدی که در کردار و گفتار ماشیح پدید آمده، به دلیل کشمکش موجود در درون وی میان نیروهای خیر و شر است.

"نحمیا" حاخام کابالایی، در سپتامبر همان سال از لهستان به دیدار شابتای آمد و سه روز با او به گفتگو نشست و پس از آن ادعای وی درباره ماشیح بودن را تکذیب کرد و به اطلاع مقامات ترکیه رساند که وی در پی ایجاد بلوا و آشوب است. او به دادگاه احضار شد و از او خواستند تا میان پذیرفتن اسلام یا مرگ یکی را برگزیند و او نیز به اسلام گروید و مسلمان شد و عربی، ترکی و قرآن را فرا گرفت. همسرش نیز بعد از او مسلمان شد و پس از آنبسیاری از پیروان وی نیز از او تبعیت کردند که به نام دونمه شناخته شدند. (نک: دونمه)

شابتای زوی پس از اعلام مسلمانی در "آدریاپول" و سپس در استانبول ساکن شد و زندگی دوگانه ای را شروع کرد. او در ظاهر مناسک اسلامی را انجام می داد و در خفا یهودی بود. وی در مراسم پنهانی فرقه دونمه که درای صبغه کاملاً یهودی بود حضور می یافت. البته با این حال باز هم امیدوار بود که به رهبری جنبش خود ادامه دهد و بسرای از پیروان وی همچنان به وی معتقد ماندند؛ زیرا به اعتقاد کابالا ماشیح از درون، نیکوکار و از بیرون، بدکار است. این ویژگیها کاملاً در مورد زوی صدق می کرد.

در اینجا مشخص می شود که زوی از اندیشه یهودیان مارانو مبنی بر لزوم مغایر بودن ظاهر انسان با باطنش تأثیر پذیرفته بود. در اوت 1672 شابتای و برخی از پیروانش به دلیل ترویج هرزگی جنسی دستگیر شدند در ژانویه 1673 دولت عثمانی شابتای و سران فرقه اش را به منطقه "دولسینو" در آلمانی تبعید کرد که در آنجا در 17 سپتامبر 1676 پس از ابتلا به بیماری وبا در سن پنجاه سالگی از دنیا رفت.

پیدایش شابتای زوی از بحران عمیق یهودیت حاخامی در نتیجه از بین رفتن قشر واسطه در جهان غرب حکایت می کرد. یهودیت حاخامی در چنین جوی پا گرفته بود و برای همین نمی توانست خود را با جهان مدرن هماهنگ نماید.

شابتای زوی در این زمینه به هم دوره خود یعنی "اسپینوزا" شباهت داشت. هر دو آنها بیانگر یک بحران بودند و به رویارویی با شریعت (هالاخا) پرداختند و نگرشی سکولار را ارائه نمودند که تأکید و تمرکزش بر این جهان مادی بود. زوی از درون و اسپینوزا از برون با شریعت به مقابله پرداختند. هر دوآنها به نظامی حلول گرا و مبتنی بر یگانه گرایی اعتقاد داشتند. این دیدگاه نزد زوی بعد دینی تو نزد اسپینوزا بعد غیردینی و فلسفی داشت.

می توان گفت که زوی نمایانگر وحدت وجود معنوی است؛ به این معنا که خداوند در طبیعت و تاریخ حلول کرده و تنها نام خدایی را برای خود نگه می دارد. اما اسپینوزا نمایانگر مرحله وحدت وجود مادی است که در آن خداوند، همان قوانین حرکت می شود. البته اسپینوزا آن قدر زیرک بود که نام خدا را باقی بگذارد و فقط بگوید که خدا همان طبیعت است. به همین دلیل از خداوند اسپینوزا با عنوان خدا/طبیعت یاد می شود.

جنبش شابتای زوی به طور کلی مهم ترین جنبش مشیحانی به شمار می رود. این جنبش، یهودیت حاخامی را از پایه لرزاند به گونه ای که پس از آن هیچ پایه و اساسی برای آن باقی نماند. (نک: شبتانیسم، جنبش) پیروان زوی در سراسر نقاط پراکنده شدند و اندیشه شبتانی حتی در میان برخی حاخامهای بزرگ نیز نفوذ کرد به گونه ای که در مناظره بزرگ شبتانی مشخص شد که "جاناتان ایبشویتز"، یکی از مهم ترین علمای تلمودی دوران خود، شبتانیسم بوده است. سپس دو جنبش "حسیدیسم" (نک: حسیدیسم) و "فرانکیسم" (نک: فرانکیسم) پیدا شدند که از پذیرفتن رهبری سنتی تلمودی سرباز زدند و در نهایت صهیونیسم پیدا شد که بسیاری از گرایشهای مشیحانی را به ارث برده بود.

برخی معتقدند زوی با حمله به یهودیت حاخامی سنتی زمینه را برای صهیونیسم که مخالف قید و بندهای دینی بود، فراهم ساخت. صهیونیسم همچنین با اوامر و نواهی مخالفت کرده، هویت قومی را بر هر چیز دیگری برتری داد. همچنین تلاش زوی برای بازگشت فوری یهودیان به فلسطین دربسیاری از ابعاد به مشیحانیت سکولار صهیونیست شباهت داشت؛ زیرا صهیونیسم مواضع دینی سنتی را که از یهود می خواهد به انتظار ماشیح باقی بمانند، مردود می داند بلکه برای رسیدن به پایان جهان تعجیل می کند تا دوران مشیحانی بدون انتظار مشیت الهی تحقق یابد.

تئودور هرتزل از زوی بسیار خوشش می آمد. او قصد داشت اپرایی درباره وی بنویسد تا پس از برپایی دولت صهیونیستی، آن را در آنجا اجرا نماید.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.
  2. حنان، محمد عبدالله: تاریخ جمعیت های سری و جنبشهای تخریبی، ترجمه علی هاشمی حائری، انتشارات بهجت، 1358.
  3. Encylopadia Judica, New York: Macmillan. 1971, Vol 14.