بافت سیاسی حاکم بر اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


مطالعه و بررسی اندیشه سیاسی و دیپلماسی رژیم صهیونیستی ثابت می کند که گزینش نوع روابط این رژیم با جهان پیرامون و به طور کلی با غرب و آمریکا به طور اخص، یک امر تصادفی یا دلخواهینبوده بلکه در اصل ناشی از سرشت روابط تاریخی است که پیش از برپایی این رژیم، اندیشه صهیونیستی را با آزمندیهای غربیان پیوند داده است لذا اسرائیل هرگز نمی تواند کشوری دوست و بی خطر برای اعراب یا دشمن غرب و آمریکا باشد و یا در جهت خدمت به مصالح آن کشور، ناسازگاری نشان دهد. این همسازی و هماهنگی اسرائیل با غرب و آمریکا ناشی از بافت سیاسی حاکم بر اسرائیل و به طور کلی موجودیت صهیونیسم و چیرگی طرفداران غرب در اسرائیل است.

بررسی تحلیلی نیروهای سیاسی در اسرائیل و مطالعه گرایشها و تمایلات ایدئولوژیک این رژیم، نمایانگر سلطه احزاب دست راستی در اسرائیل و ضعف نیروهای چپگرا در تأثیر بر جنبش سیاسی و ضعف تمایلات و گرایشهای چپگرایانه در میان افراد جامعه اسرائیلی است. این امر بدین معنی است که رژیم صهیونیستی از نظر ساختار سیاسی و اجتماعی و از نظر ایدئولوژیک آمادگی آن را ندارد که به اندیشه های چپگرایانه و لیبرالیستی در جهان عرب گرایش داشته باشد. هرچند که از همان ابتدا احزاب چپ در اسرائیل حضور فعال داشتند. به ویژه یهودیانی که از کشورهای اروپای شرقی و شوروی به اسرائیل می رفتند و بلافاصله در جبهه چپ اسرائیل قرار می گرفتند، اما همواره در طی چند دهه اخیر، احزاب دست راستی با تکیه بر مذهب که تمام کیان اسرائیل و فلسفه صهیونیسم بر آن استوار است، در فلسطین اشغالی حاکم بوده اند و اگر حاکمیت هم از حزبی به حزب دیگر انتقال یافته، هرگز ماهیت سیاسی رژیم اسرائیل تغییری نکرده است.

این احزاب عمدتا از سرمایه داران یهودی، نظامیان و افراد متعصّب صهیونیست تشکیل شده اندو شعار آنها این است: "رود اردن دو ساحل دارد، یکی از آن ما و دیگری مال ماست."

بن گوریون نیز در آستانه اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی گفته بود که نقشه فلسطین، همان نقشه قیمومیت انگلستان است، اما نقشه ملت یهود، نقشه دیگری است که باید آن را تحقق بخشید و این نقشه ما بین دجله و نیل واقع است.

اباابان، یکی از وزرای خارجه اسرائیل و مؤف کتاب صهیونیستی "قوم من" هم در پی تجاوز سال 1967 اسرائیل، چنین گفت: اگر مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت 121 رأی در مقابل یک رأی، بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از ژوئن سال 1967 را تصویب کند، اسرائیل این قطعنامه را رد خواهد کرد و هرگز در برابر آن تسلیم نخواهد شد.

گلدامایر نیز در تاریخ 15/6/1969 اظهار داشت: "چیزی به نام فلسطینیان وجود ندارد و اینها هیچ گاه وجود نداشته اند.

و موشه دایان اعلام کرده بود: "ملت یهود باید برای جنگ آماده شود، ارتش اسرائیل باید برای تحقق والاترین هدف که برقراری امپراطوری صهیونیستی است بجنگد." مناخیم بگین، کرانه غربی را بخشی از اراضی تورانی اسرائیل می دانست و از آن به نام یهودا و سامریه نام می برد و نوار غزه و اردن را نیز جزئی از سرزمینهای اسرائیل به شمار می آورد.

بنیامین نتانیاهو، رئیس جناح لیکود اسرائیل نیز، کتابی با عنوان "جایگاهی میان خلقها" منتشر ساخته و افکار خود را در مورد مذاکرات عربی اسرائیلی بیان کرده است. نتنیاهو در کتاب خود خاطر نشان ساخته است که "صلح واقعی و همیشگی با نظامهای دیکتاتوری امکان ندارد... صلح بازدارنده، تنها راه حل ممکن با این نظامهاست". وی دلایل خودرا در مورد مخالفت با عقب نشینی ارضی برشمرده و گفته است که بلندیهای جولان و ارتفاعات کرانه باختری "سرزمینها و موانع دفاعی" محسوب می شوند که در عصر موشک و اتم، برای اسرائیل اهمیت بیشتری یافته اند.

اظهارات صهیونیستهای یادشده که هر کدام نقش بسزایی در تشکیل رژیم صهیونیستی و اشغال سرزمینهای عربی داشته اند، بهترین گواه و گویای نفوذ صهیونیسم در تار و پود جامعه اسرائیل و چیرگی احزاب افراطی دست راستی اسرائیلی و ضعف نیروهای سیاسی چپگرا در سرزمینهای اشغالی است. لذا در این نوشتار صرفا وضعیت احزاب دست چپی اسرائیلی و موضع واقعی آنها نسبت به اشغال فلسطین و حاکمیت یهودیان در آنجا که بارها فلسطینیان با این احزاب گفت وگو کرده و نسبت به پیروزی آنها بر احزاب دست راستی و به قدرت رسیدن آنها در اسرائیل دلبستگی شان داده اند مورد مطالعه قرار می گیرد.

عمده ترین احزاب چپ در اسرائیل عبارتند از: احزاب ماپال، ماپام و ماتزوپن حزب ماپال سوسیال رفرمیست است که معتقد به انقلاب نیست. سرکردگان مهم اسرائیل مثل گلدامایر از این حزب بودند. اعضای آن معتقدند که جامعه به تدریج به سوی سوسیالیسم هدایت شود. اما حزب ماپام، مارکسیت لنینست است، تمام برنامه های شوروی سابق را تأیید می کرد و مذاکره با فلسطینیان (را نیز تحت شرایطی قبول دارد و معتقد است جامعه را از طریق گسترش "کیبوتص ها" (نک: کیبوتص) و موشاوها (نک: موشاو) می توان به سوی جامعه حقیقی پیش برد و عملاً به سوی سوسیالیسم گام برداشت. این حزب پس از انشعاب از گروه دکتر "موش منه" در ژانویه1953 از هرگونه فرمول مارکسیستی شانه خالی کرد. تنها حزب دست چپی اسرائیل که مواضع مارکسیستی و غیر افراطی دارد، ماتزوپن است که تا قبل از فروپاشی کمونیسم در جهان، جزو احزاب تندرو مارکسیستی به شمار می رفت.

حزب ماتزوپن خواهان مذاکره مستقیم و بدون قید و شرط با فلسطینیان و زندگی مسالمت آمیز با آنها است و علی الظاهر با فلسفه صهیونیسم مبارزه می کند و دارای اعضای یهودی و فلسطینی می باشد. عمده ترین شعارهای این حزب عبارتست از:

1) از ملت عرب می خواهیم که نابودی اسرائیل را مطرح نکنند (اشاره به سخن اعراب که شعارشان ریختن یهودیان به دریا بود).

2) اعراب بر روی مسائل قومی و ناسیونالیستی تکیه نکنند.

تاکنون هیچ یک از احزاب چپگرا و یا مارکسیستها (احزاب ماپام و ماتزوپن) به عنوان نمایندگی گروههای چپگرا نتوانسته اند هیچ گونه موقعیت مؤر سیاسی در تصمیم گیریهای سیاسی داشته باشند. در تشکیل شورای مدیریت خلق که در اول مارس 1948 توسط کمیته مرکزی آژانس یهود به منظور پذیرش وظایف مربوط به ایجاد دولت صهیونیستی اعلام شد، بین 37 عضو "مجلس خلق" ماپام پنج عضو و کمونیستها یک عضو داشتند. از آن پس احزاب کمونیستی و دست چپی در هیچ حکومتی مشارکت نداشتند، فقط ماپام پس از دست برداشتن از افکار مارکسیستی، در ائتلاف دولتی سال 1955 و سال 1976 به رهبری ماپای (حزب کارگر) مشارکت کرد.

در کنیست (پارلمان) اسرائیل نیز همواره نسبت آرای کمونیستها اندک و نامؤر بوده است. این نسبتدر سال 1949، 5/3 درصد، در سال 1951، 4 درصد، در سال 1955، 5/4 درصد، در سال 1959، 5/2 درصد بود. در سال 1961 کمونیستها به پنج کرسی دست یافتند یعنی حدود 1/4 درصد. در مجموع، نسبت آرای آنها چیزی در حدود 4 درصد می باشد.

احزاب مذهبی اسرائیل به دلیل این که هیچ کدام آرای قابل توجهی ندارند و تاکنون نیز به طور مؤر در کابینه دولت و یا تشکیل آن نقشی نداشته اند، و عمدتا در داخل احزاب راستگرای محافظه کار قرار دارند و یا هم پیمان می باشند، لذا از آنها در کنار احزاب راستگرا و طرفدار غرب نام برده می شود.

بدین سان، چپگرایان واقعی و یا حتی نیمه واقعی و سوسیالیستها و کمونیستها نتوانستند به موقعیتی دست یابند که بر اداره امور دولت اسرائیل پس از اعلام تأسیس آن در سال 1948 تأثیر بگذارند زیرا تمام احزاب چپ اسرائیل در مقابل یک بن بست قرار دارند به دلیل این که:

اولاً، اسرائیل یک چهره نقاب زده سرمایه داری است که توسط قدرتهای استعمارگر و سرمایه داری اروپا شکل گرفته است و احزاب چپ، دارای مرام و مشی سوسیالیستی و انترناسیونالیستی می باشند، در صورتی که همه موجودیت اسرائیل بر پایه ناسیونالیسم و مخالف با سوسیالیسم است.

ثانیا، اساس تئوری سوسیالیسم، مبارزه با سرمایه داری است در حالی که تشکیل دهندگان اسرائیل سرمایه داران هستند.

ثالثا، در خاورمیانه، احزاب چپ اسرائیل می بایستی همانند دیگر احزاب چپ، با سلطه گران خاورمیانه مبارزه کنند در صورتی که خودشان به وسیله سلطه گران شکل گرفته اند.

بنابراین اگر احزاب چپ مدعی سوسیالیسم بگویند که صهیونیسم دشمن سوسیالیسم است و باید با آن مبارزه کنند آنگاه مسأله متلاشی شدن اسرائیل (به عبارتی، خود این احزاب) مطرح می گردد و اگر صهیونیسم را بخواهند، که با فلسفه آنها تضاد دارد و لذا به همین دلایل در این زمینه مناسب است که به ویژگی و مفهوم چپگرایی در اسرائیل توجه شود و محتاطانه به آن نگریسته شود، زیرا این مفهوم به هیچ وجه از چارچوب مفهوم صهیونیستی خارج نمی شود. پس باید گفت که به طور کلی احزاب چپ در اسرائیل حتی افراطی ترین آنها که ماتزوپن باشد وجود اسرائیل را شرط اساسی برای حیات خود قلمداد کرده و مجبورند فلسفه صهیونیست را برای بقای خود بپذیرند و منافع صهیونیسم را بر منافع حزبی خود ترجیح دهند.

بدین ترتیب در تفکر و قاموس سیاسی آنها دیگر ارتباط اسرائیل با غرب و آمریکا و عقب نشینی آن از سرزمینهای اشغالی اعراب معنی و پس به طور کلی می توان تصریح کرد که علی رغم وجود احزاب دست چپی و به اصطلاح مخالفت حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی، که برخی آن را یکی از مظاهر دموکراتیک (دموکراسی) در این کشور می دانند، واقعیت برعکس است و هر حزب و جریان سیاسی، دارای ماهیت سلطه گری و به دستیابی قدرت است و برای تشکیل حکومت فعالیت می کند در حالی که برای تغییر نظام و شکل آن باهم اختلافی ندارند و در مجموع همگی بافت سیاسی حاکم بر اسرائیل را تشکیل می دهند و حرکت آنها (چه راستی و چه چپی یا سرمایه داری یا کمونیستی، دینی یا ضددینی) آهنگ تثبیت نظام اسرائیل و حاکمیت صهیونیسم در فلسطین اشغالی را دارد و در یک موضوع متفق القولهستند که می توان نقش همه آنها را در اسرائیل به شرح زیر خلاصه نمود:

1 ـ تعمیق ایدئولوژی جنبش صهیونیسم:

احزاب اسرائیل، قبل و بعد از تشکیل رژیم اسرائیل در صدد آماده کردن یهودیان برای ایجاد دولت یهود در فلسطین و آرمان صهیونیسم بودند و علی رغم اختلاف آرا و افکار یهودیان جهان در تلاش برای تعمیق این آرمان و ایدئولوژی مشترک برآمدند و در این راه خدمت شایانی به صهیونیسم نمودند. و صهیونیسم از آغاز در پی جذب کلیه احزاب و گروهها و عقاید برای به خدمت گرفتن آنها در جهت اهداف خود بود. مثلاً برای کمونیستها شعار اشتراک و مساوات اجتماعی و برای قشر مذهبی شعار "سرزمین موعود" را سر داد و به این طریق احزاب در یک چارچوب مشترک و کلی گرد هم آمدند.

2 ـ طرح و اجرای انتقال و اسکان یهودیان در فلسطین:

احزاب از ابتدا برنامه انتقال یهودیان از تمام نقاط جهان به فلسطین را سازماندهی می کردند. همچنین به دادن آموزشهای نظامی و کشاورزی به مهاجران برای دفاع از خود و کار در اردوگاههای جدید پرداختند. تأمین بودجه امر مهاجرت که با کمک سازمانهای مختلف صورت می گرفت نیز از وظایف احزاب بود. بین سازمانهای کمک کننده، سازمان کارگری صهیونیسم بیشتر از دیگر سازمانها کمک می کرد زیرا دارای یک سازمان و بخش مالی عظیمی بود که بعدها حزب "ماپای" وارث آن شد.

3 ـ مأموریتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی:

در دوران قیمومیت انگلیس بر فلسطین، احزاب اسرائیلی به امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشغول بودند. در بخش اقتصادی به تأسیسشرکتها و مؤسات صنعتی و بانک و دفاتر استخدام شرکتهای بیمه و شرکتهای ساختمانی پرداختند. و ضمن ایجاد بازار کار برای مهاجران، از اعراب در بخش تولید و اقتصاد استفاده می کردند. در بخش اجتماعی، در تشکیل مراکز بهداشتی و درمانی و نیز باشگاههای ورزشی و سینما و تئاتر کوشیدند. در بخش فرهنگی به کارهایی نظیر سرپرستی مدارس، چاپ نشریه و روزنامه، آموزش زبان عبری و بیان مسائل سیاسی و ایدئولوژی روی آوردند.

پس از تشکیل رژیم صهیونیستی احزاب انجام فعالیتهای یاد شده را ادامه دادند و به تدوین برنامه های دائمی برای مهاجران و ساکنان مناطق اشغالی پرداختند.

بنابراین، با توجه به بافت سیاسی حاکم بر اسرائیل، رژیم صهیونیستی خود را مجبور می بیند که در مسایل عمده بسیار، به آنچه که اختصارا غرب نامیده می شود، متعهد گردد و گرچه اسرائیل سیاستهای غربی را صرف این که سیاستهای آمریکا و کشورهای تابع آن به سادگی است در پیش نمی گیرد اما این سیاستها را که باز تابنده مفاهیم اسرائیلی است صحیح می داند. در تفسیر این مسأله اسحاق رابین نخست وزیر رژیم صهیونیستی اظهار داشت "اسرائیل نه تنها یک کیان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که از نظر تاریخی و فکری به تمدن غرب وابسته است بلکه کشوری است که به هنگام شکل گیری، سیاست طرفداری از غرب را اعلام کرده است."

بدین ترتیب گرایش رژیم صهیونیستی به سوی غرب عموما و آمریکا خصوصا، به سرعت بالا گرفت و دامنه آن گسترش یافت تا این که فهم اسرائیل از روابط خود با آمریکا و نقشی که می تواند در این خصوص ایفا کند، به شکلی آشکارتر مشخص گردید.استنباط این رژیم از مسأله رابطه با آمریکا، نشان می دهد که اسرائیل تا چه حد برای خدمت به مصالح آمریکا در خاورمیانه مناسب است به ویژه که با استنباط مشخص رژیم صهیونیستی نسبت به این مصالح همراه گردد.

در تأیید این مسأله و نیز صحه گذاشتن بر مصالح آمریکا در خاورمیانه و ضرورت روابط آن با رژیم صهیونیستی، گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل در دیدارش از آمریکا در ماه مارس 1973 و ملاقات با نیکسون رئیس جمهور آمریکا، توانست تمامی برخوردهای احتیاط آمیز را که بعضی از سیاستمداران آمریکا در قبال بی طرفی کامل آمریکا در برابر دیدگاه "اسرائیل" نشان می دادند از میان بردارد. وی در حقیقت بر قانع شدن مسئولان آمریکایی در رابطه با نقش اسرائیل در منطقه خاورمیانه نسبت به مصالح آمریکا افزود، و بر سه رکن اساسی زیر که روابط دو کشور بر آنها استوار است تأکید کرد.

1 ـ اسرائیل مأمور دفاع از مصالح آمریکا در خاورمیانه است و می داند که نباید ویتنام دیگری در خاورمیانه به وجود آید و خون آمریکایی در منطقه به زمین ریخته شود.

2 ـ اسرائیل یا وسایل بازدارنده ای که در اختیار دارد، امکان تحقق صلح را فراهم می سازد و نیز مانع می شود که نزاع و کشمکش با اعراب به مسأله ای بین المللی مبدل گردد.

3 ـ اسرائیل قدرتمند است و با نیروی مطلق ارتش خود در خط مقدم دفاع از منافع آمریکا در منطقه دریای مدیترانه می باشد.

گلدامایر در سخنان خود بر اصولی که تضمین کننده تقویت روابط آمریکا ـ اسرائیل است، تأکید کرده که در واقع اعتقادات بافت سیاسی حاکم براسرائیل و سازمانهای صهیونیستی است که سعی دارند آن را به حقایق غیرقابل بحث و یا حتی عقب نشینی از طرف آمریکا تبدیل بکنند به طوری که مسأله حمایت از اسرائیل امری اجتناب ناپذیر گشته و به صورت سنت غیرقابل تغییری درآمده که امکان هیچ تغییر و یا تبدیلی در آن نیست.

اسحاق رابین نیز معتقد است "اسرائیل در زمینه پشتیبانی آمریکا از جایگاه ویژه ای برخوردار شد و از دیدگاه آمریکا، این رژیم در زمینه حفظ مصالح آمریکا مناسب تر از دیگران به نظر می آید.

علاوه بر همه این موارد، رژیم صهیونیستی به وابستگی خویش به غرب و آمریکا به طور خاص بسنده نمی کند بلکه در اغلب مواقع در باب قدرت خویش جهت حمایت از مصالح آمریکا سخن می گوید و متذکر می شود که اسرائیل خط دفاعی نخستین در خاورمیانه می باشد.

مآخذ:

  1. صفاتاج، مجید: "سراب صلح"، قسمتهای 55 ـ 60، روزنامه اطلاعات، ضمیمه، 17 ـ 24/5/1372.
  2. زواوی، صلاح: "مسأله فلسطین و طرحهای صلح"، بولتن خبری خبرگزاری وفا، مورخه 28/1/1362.
  3. ادریس، محمدسعید: "عربها و سراب راه حل آمریکایی"، بولتن خبری خبرگزاری وفا، مورخه 6/4/1364.
  4. بدر، کامیلیا: نظرة علی الاحزاب السیاسیة الاسرائیلیه، قدس 1981.