استعمار وطن گزینی (اسکان) صهیونیستی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


الف ـ اهداف و ویژگی ها:

خاستگاه صهیونیسم اعتقاد به این نکته بود که یهود، قومی واحد و بدون سرزمین است و فلسطین، سرزمین بدون ملت است. بنابراین، صهیونیست ها بر این باورند که فلسطین صحنه ای است که طرح صهیونیسم در آن تحقق می یابد و در واقع ملک ملت یهود است، چه فلسطینیان در گذشته در آن بوده باشند یا نباشند.

تحقق بخشیدن به این دیدگاه اسطوره ای کار آسانی نبوده است؛ زیرا مهاجران صهیونیست، وارد سرزمینی شدند که آن را نمی شناختند و این سرزمین، دارای ساکنانی بود. بنابراین لازم بود که خود را به شکل دقیقی سازمان دهند و نهادهای اقتصادی، اجتماعی و نظامی برای اجرای طرح صهیونیسم، در اختیار داشته باشند. لذا آژانس یهود، تأسیس شد که وظیفه اش بیشتر برنامه ریزی و فعلیت بخشیدن به مهاجرت و آموزش مهاجران و تأمین وسایل وابزارهای تولید مورد نیاز و ارائه خدمات به آنها بود. وظیفه صندوق ملی یهود، خرید زمین از فلسطینیان بود.

نهادها و تأسیسات نظامی و تشکل های شبه نظامی از برجسته ترین پایگاه هایی بودند که برنامه های مهاجرتی صهیونیستی و شهرک سازی را به اجرا درمی آوردند و از تداوم عملیات اسکانی محافظت و حمایت می کردند. دستگاه نظامی، افراد را در راه اندیشه مهاجرت ـ به عنوان آرمان والای شهروند اسرائیلی ـ آماده و بسیج می کرد. اما سازمان های نظامی و شبه نظامی همچون هاگاناه، ناحال و جدناع، به وظایف نگهبانی و امنیتی و بالا بردن روحیه معنوی می پرداختند.

می توان گفت که اهداف و ویژگی های اصلی استعمار و وطن گزینی صهیونیستی Zionist Settler Colonialism بدین ترتیب است:

1. هدف اسکان صهیونیستی این است که گروه انسانی (صهیونیست) واحد، جای ساکنان اصلی را بگیرد و این استعمار اشغالگرانه است که اشغالگری، نخستین و اصلی ترین ویژگی آن (تا سال 1967) است (بنگرید به: "اشغالگری استعمار اسکانی صهیونیستی").

2. سازمان هاگاناه، در سال 1943 اصل راهبردی وطن گزینی صهیونیستی را مشخص کرد. این سازمان در آن زمان تأکید کرد که مهاجرت و اسکان به خودی خود یک هدف نیست، بلکه ابزار تسلط سیاسی بر یک کشور، یعنی فلسطین است. این همان عنصر اصلی و ثابت در راهبرد صهیونیسم است که از قبل و بعد از سال 1948، ادامه داشته است. لذا بن گوریون، صهیونیسم را مهاجرت و وطن گزینی معرفی کرد و می توان گفت که در اینزمینه کاملاً حق با اوست و وطن گزینی همان توسعه طلبی صهیونیستی است و این، دومین ویژگی ساختاری از ویژگی های وطن گزینی صهیونیستی است.

3. سومین ویژگی ساختاری وطن گزینی صهیونیستی، این است که یک طرح اقتصادی نیست، بلکه یک طرح نظامی راهبردی است و برای همین از معیارهای سود اقتصادی پیروی نمی کند و به ناگزیر باید از خارج تأمین مالی شود (این خارج ممکن است که یهودیان پراکنده ثروتمند [یعنی گروه های یهودی در جهان] یا دولت حامی امپریالیستی باشد).

4. وطن گزینی صهیونیستی به دلیل نگرانی امنیتی (در برابر مقاومت ساکنان)، یک مهاجرت گروهی نظامی است. همچنین گروه مهاجر، از آمیزش با محیط تمدنی تازه که بدانجا منتقل شده است، خودداری می کند (بنگرید به: "اقتصاد اسکان در فلسطین پیش از سال 1948: عوامل پیدایش آن"). روند تأمین مالی از خارج، این ویژگی را تعمیق می بخشد.

5. گسترش شهرک ها تحت تأثیر جنبش مهاجرت یهود بود و این باعث شد که راهبرد مهاجرت و اسکان، با گام هایی که طرح صهیونیسم برای جذب مهاجران یهود و ریشه کن کردن آنها از کشورهایشان برداشته بود، هماهنگ به پیش رود.

6. قابل ملاحظه است که نهادهای صهیونیستی انتقال و اسکان یهودیان به جای آن که روی پاهای خود بایستند، بر روی سر خود می ایستند (می توان این وضعیت را هرم وارونه انتقال و اسکان صهیونیستی نامید). مزارع اشتراکی کیبوتس با هدف تسلط بر زمین های زیر کشت و تشکیل طبقه ای از کشاورزان مهاجر یهودی تأسیس شد. همچنین هدفسازمان هیستادروت (اتحادیه کارگری) ایجاد طبقه کارگر در اسرائیل بود (برخلاف اتحادیه های کارگری که تنها به عنوان نمادی از وضعیت موجود، شکل می گیرند).

به علاوه گروه های گوناگون پاسدار همچون حارس، هاگاناه، و پالماخ وجود داشتند که هدف آنها آفرینش ملت یهودی بود (یعنی ارتش پیش از ملت به وجود آمد یا به قول یک شاعر اسرائیلی: هر ملتی یک نیروی هوایی دارد، اما در اسرائیل نیروی هوایی یک ملت دارد). حتی دانشگاه عبری در آغاز ساختمان و هیأت علمی پیدا کرد و سپس به انتظار دانشجو نشست. می توان این منطق را نسبت به کل جنبش صهیونیسم، تسری داد؛ چه این جنبش در آغاز دولتی تأسیس کرد که هدف اصلی آن جمع آوری شهروند بود (دولت، سپس کشور، سپس ملت).

بدون شک این ناشی از شکل اصلی و کلی صهیونیسم است که شاکله ای غیریهودی است و برای بسیج کردن نیروی انسانی یهودی ـ که صهیونیسم را قبول نداشت ـ یهودی شده است. همچنان که برای برخی از شهرک نشینان مهاجر به خاطر پاره ای ملاحظات طبقاتی پرداختن به وظایف تعیین شده دشوار است. بنابراین پیش از عملیات انتقال و اسکان حتما می بایست نهادهای گوناگون برای انتقال و اسکان یهودیان به وجود آیند که وظیفه آنها جذب مهاجران و شهرک نشینان و آموزش آنها نباشد. به علاوه، از برجسته ترین ویژگی های انتقال و اسکان صهیونیستی این بود که نظام اجتماعی صهیونیستی در فلسطین، کامل نمود، بلکه در مرحله آغازین پیدایش و تشکل بود و هدف مهاجران این نبود که در جامعه موجود، ادغام شوند، بلکه می خواستند نظام اجتماعی و سیاسی مستقلی به وجود آورند.

سال 1967 لحظه ای استثنایی در تاریخ استعمار وطن گزینی صهیونیسم در فلسطین به شمار می رود؛ زیرا دولت صهیونیستی، بخش گسترده ای از اراضی را اشغال کرد و بر آن شد که آن را علی رغم حضور انبوه ساکنان فلسطینی حفظ کند و شهرک هایی در آن برپا کند. بنابراین استعمار وطن گزینی صهیونیستی از استعمار وطن گزینی اشغالگرانه به استعمار اسکانی مبتنی بر تبعیض نژادی و نظریه منزوی کردن ساکنان اصلی، تبدیل شد. با این حال مبانی راهبردی صهیونیسم تغییر پیدا نکرد؛ اگرچه اهداف و شیوه ها برحسب شرایط تغییر نمود.

می توان اهداف انتقال و اسکان صهیونیستی در سرزمین های اشغالی را پس از سال 1967 بدین ترتیب مشخص کرد.

1. آماده سازی زمینه برای حضور نظامی اسرائیل، از طریق نیروهای اصلی ارتش یا به واسطه کمک مهاجران مسلحی که از این نیروها پیروی می کنند و یا با استفاده از یگان های ارتش اشغالگر که در منطقه پیاده می شوند.

2. شهرک ها، سرپلی هستند برای به دست آوردن زمین بیشتر ـ از راه سلب مالکیت یا دیگر راه های زیرکانه تر همچون نابودی کشتزارها، کندن درخت ها و ندادن جواز رای تأسیس ساختمان های نو یا ترمیم ساختمان های قدیمی.

3. "خلق واقعیت جدید" در زمین های اشغالی، به گونه ای که بازگشت به مرزهای سال 1967 غیرممکن شود. گفتنی است که مهاجرت و اسکان همیشه در ترسیم مرزهای رژیم صهیونیستی نقش اصلی را ایفا کرده است؛ به ویژه از زمان آغاز پیشنهاد طرح های تقسیم فلسطین در نیمه دهه سی تا صدورقطعنامه تقسیم فلسطین در سال 1947، تردیدی نیست که اسرائیلیان طمع آن را دارند که انتقال و اسکان، نقش مشابهی را در گسترش قلمرو آنها ایفا کند.

هدف سیاست انتقال و اسکان یهودیان، ساخت خطی از شهرک ها از جولان تا شرم الشیخ و دره اردن است. مهم ترین طرح وطن گزینی، طرح ایگال آلون بود که هدف آن ساخت مانعی میان دو کرانه باختری و خاوری، اصلاح مرزها، تعدیل مسیر خط سبز و تجزیه کرانه باختری به دو منطقه بود.

4. ایجاد پایگاه انسانی برای مهاجران یهود از چهار گوشه جهان.

5. پس از آن که صهیونیست ها در "قانع کردن" فلسطینیان (از راه خرید اراضی و نیز هراس افکنی و ترور) به ترک زمین ـ که به سرزمین بدون ملت تبدیل می شود ـ ناکام ماندند، بر آن شدند که به شیوه سنتی تبعیض نژادی روی آورند؛ لذا امکان دورافتاده را به وجود آوردند. بنابراین، قطع ارتباط با مناطق سکونت فلسطینیان، از مهم ترین اهداف شهرک ها بود؛ به طوری که رفت و آمد به مراکز اصلی سکونت در فلسطین قطع شود؛ یعنی مأموریت شهرک ها این شد که کرانه باختری را به کانتون های بریده و جدا از یکدیگر تبدیل سازند تا تنها راه ارتباط آنها، گذرگاه های محدودی باشد که شهرک ها و پادگان های نظامی ارتش اسرائیل، از هر نظر آن را احاطه کرده اند و فلسطینیان نمی توانند در زمین های اشغالی، با آزادی آمد و شد کنند.

در عمل، شهرک های مهاجرنشین یهودی، به خدمت راهبرد "پیوند" و "گسست" وطن گزینی درآمدند. رینگ شهرک های پیرامون قدس دارای راه های ارتباطی با قدس غربی هستند و قدس شرقیرا از بقیه کرانه جدا می کنند و در عین حال مانع ارتباط شمال کرانه با جنوب آن می شوند. به علاوه نوار وطن گزینی موازی با خط سبز، تداوم اقلیمی فلسطین اشغالی در سال 1948 است و فلسطینیان دو طرف خط را جدا می کند. این مطابق هدفی است که دروبلس در طرح "ستاره های هفت گانه" تعیین کرده است. همین قضیه نسبت به دو بخش اسکانی در جنوب و شمال بلندی های جولان و در بخش شهرک های ایزر در شمال نوارغزه نیز دیده می شود. اما بخش مهاجرتی قطیف در جنوب نوار، حلقه ای به دور شهرهای نوار غزه و یک مانع صهیونیستی در مرزهای فلسطین و مصر است.

مهاجرت و شهرک نشینی در اسرائیل در طول این مدت، فراز و نشیب هایی داشته و از نظر تمرکز جغرافیایی دچار دگرگونی هایی شده که دلیل آن اساسا اختلاف حزب یا ائتلاف حزبی حاکم و در نتیجه، اختلاف در راهکار اسکانی و مهاجرتی است که برحسب دیدگاه سیاسی امنیتی نسبت به زمین های اشغالی و آینده آن، ممکن است نمود پیدا کند. با وجود این، نقشه مهاجرتی و اسکانی کنونی، ثمره تأثیر متقابل میان این تفاوت در راهکار و اجماع ملی راهبردی است که همه احزاب صهیونیستی را گرد خود جمع می کند (این اجماع، عدم بازگشت به مرزهای 1967 و به ویژه یهودی کردن قدس و الحاق آن به اسرائیل است).

در آغاز مهاجرت و شهرک سازی، پس از جنگ ژوئن 1967، ساخت شهرک ها مبتنی بر یک منطق سیاسی و بر مبنای طرحی آماده شده بود که آن را ایگال آکون براساس نیازهای "امنیتی" حیاتی دولت اسرائیل، تدوین کرده بود. از هنگامی که این طرح تدوین شد، راهنمای اصلی سیاست حزب کارگر درمورد زمین های اشغالی فلسطینی و همچنین راهنمای اصلی راه حل های سیاسی گشت که اسرائیل آن را پیشنهاد یا قبول می کند.

اما حتی دولت های حزب کارگر هم از معیارهای طرح آلون، تخطی کردند. این قضیه یا به دلیل کوتاه آمدن در برابر تندروها بود ـ که آبادی کریات اربع را در الخلیل برپا کردند ـ یا به دلیل علاقه موشه دایان، وزیر دفاع ـ که آبادی یمیت را در سیناء ساخت ـ و یا نتیجه درگیری های درونی میان اسحاق رابین و شیمون پرز در دوره اول دولت رابین بود که در این دوره، مناطق معین و گسترده تری از کرانه باختری ـ که طرح آلون آن را در برنمی گیرد ـ به وجود آمد. اما دولت های حزب کارگر محکوم بودند که از منطق داخلی ساختار وطن گزینی (انتقال و اسکان) صهیونیستی پیروی کنند که به الحاق زمین های بیشتر و توسعه طلبی گرایش دارد.

زیر پا گذاشتن اصول برنامه آلون در زمان حزب کارگر، به منزله قطرات کوچک بود، اما این قطرات در زمان دولت های لیکود، به توفان تبدیل شد. دولت های حزب لیکود، پس از تخلیه آبادی یمیت ـ در پی امضای صلح مصر و اسرائیل ـ و پس از ناکامی در جنگ لبنان در سال 1982، بر آن شدند تا خشنودی رأی دهندگانشان را جلب کنند. لذا شتاب شهرک سازی را دو چندان کردند و حزب کارگر هم با آن مخالفت نکرد و موافقت خود را در آن زمان با این موضع سیاسی توجیه کرد که: "در صورت روابط صلح آمیز، این امکان وجود دارد که شهرک های یهودی در حاکمیت اعراب باشند؛ همانگونه که شهرها و روستاهای عربی، در حاکمیت اسرائیل هستند".

دستاورد وطن گزینی (انتقال و اسکان)، هم ازنظر گستردگی شهرک ها و هم از نظر تمرکز آنها، با جوهر راهبرد وطن گزینی صهیونیسم، هماهنگ بود. شهرک ها از نظر گستردگی، مناطق مختلف زمین های اشغالی عربی را به هدف تحکیم تسلط بر آنها پوشاندند. لذا شهرک هایی ساخته شدند که نه توجیه امنیتی دارند و نه فایده اقتصادی؛ همچون شهرک نصاریم در غزه. شهرک هایی که معراخ در جولان میانه، پس از جنگ 1973 ساخت و شهرک هایی که لیکود، در دیگر مناطق کرانه باختری و در خارج از مناطق امن، پراکنده ساخت نیز همین وضعیت را دارند.

ب ـ ماهیت نظامی:

فلسطین به دلیل موقعیت راهبردی اش، به عنوان محلی برای اسکان یهودیان و برپایی دولت کارکردی رزمی برگزیده شد. فلسطین دارای ثروت های طبیعی شناخته شده ای نیست. مساحت آن کم است و زمین آن حاصلخیز نیست (و به ثروتمندی و حاصلخیزی اوگاندا ـ که در آغاز، انتخاب بر این بود که میهن نوین یهود باشد و سپس از آن صرف نظر شد ـ نیست). این "موقعیت" فلسطین بود که آن را قربانی مستقیم تجاوز استعمار غرب و سپس صهیونیسم، قرار داد.

ناپلئون گفت: "هر کس در جنگ، بر تقاطع راه ها تسلط یابد، ارباب دنیا می شود". و فلسطین که در کناره دریای مدیترانه و دریای سرخ و کانال سوئز قرار دارد و جهان عرب را به دو بخش تقسیم می کند و در نقطه برخورد میان آسیا و آفریقا قرار دارد، بدون تردید برای ایجاد پایگاهی در خدمت منافع استعمار غرب ـ برای تحمیل اراده و سلطه خود ـ از جایگاه ممتازی برخوردار است. در واقع به دولتصهیونیستی، تنها به عنوان پادگان و پایگاه بزرگی که اصولاً مبتنی بر ملاحظات راهبردی نظامی و نه ملاحظات اقتصادی است می توان نگاه کرد.

همین قضیه نسبت به کل پدیده انتقال و اسکان صهیونیستی صادق است؛ زیرا در درجه نخست، یک طرح نظامی است و همچنین هدف نهفته در پس هر شهرک، اسکان صهیونیستی است و هر شهرک، از نظر ماهیت ساخت و شکل و رفتار ساکنان و موقعیت آن (به ویژه پیش از سال 1948)، نمونه و مدل کوچکی از رژیم صهیونیستی بود. مهندسی شهرک ها و طراحی داخلی آن، نشانگر اهدافی است که به ماهیت نظامی محض، نزدیک تر است؛ زیرا ساخت شهرک ها در اماکنی طراحی می شد که دفاع از آنها آسان بود، همچون بالای بلندی ها، تپه ها و در لبه دره ها و گذرگاه ها.

تصادفی نیست که نخستین شهرک صهیونیستی در فلسطین (سال 1868) در کوه کرمل ـ که مشرف بر حیفا است ـ ساخته شد و بیشتر شهرک هایی که پس از آن طی استعمار انگلیس ساخته شد، در چهارراه ها، بلندی های مشرف بر اماکن، تجمع های اعراب و در شهرها و روستاها و در راه میان یافا و قدس، ساخته شدند. شگفت آور نیست که می بینیم نظامیان انگلیسی در آغاز، نخستین شهرک ها را در اختیار می گیرند. همچنین جای تعجب ندارد که موقعیت برخی شهرک های کشاورزی در آن زمان، برای کشاورزی مناسب نبوده است. آلون توضیح می دهد که موقعیت دقیق ساختمان ها و تأسیسات و همه اماکن در شهرک تازه را ستاد مشترک هاگاناه تعیین می کرد تا بهترین آرایش برای هجوم و دفاع، تأمین شود.

کشاورزان عرب، این شهرک ها را "دژ"می نامیدند و کاملاً هم حق داشتند؛ زیرا هر یک از این شهرک ها به گونه ای طراحی شده که به منزله دژ مستحکمی بتواند به خوبی از خود و همچنین از آبادی های همسایه دفاع کند (این قضیه، پژوهشگر را به یاد معبد ـ دژ در اوکراین در زمان حکمت فئودالی اسکانی لهستانی درمی اندازد). این طراحی، نمونه سازمان نظامی روم است که نام آن "دفاع به صورت ضلع های بسته" است و در آن، هر آبادی، نیازهای اصلی اعضایش را خود برآورده می کند.

با آن که شهرک ها، شهرک های کشاورزی بودند، اما کشاورزی مهاجرتی با سودآوری و انتفاع از کشاورزی هیچ ارتباط ندارد. عنصر اصلی که براساس آن، گزینش زمین صورت می گیرد، موقعیت آن است نه کیفیت خاک [و میزان حاصلخیزی آن]. بنابراین ما آن را "کشاورزی مسلحانه" می نامیم.

مهاجران، شهرک های کشاورزیشان را به شکل دیوار و برج می ساختند. آنها بلوک های آماده شده، برج مراقبت، پرچین ها و چادرها را با خود می آوردند تا همه آنها را در یک فرصت، در یک شب و با کمک صدها مهاجر جابه جا کنند و سپس زمین عربی را با دیواره ای از سیم های خاردار، احاطه نمایند و پس از آن، برج مراقبت مجهز به اسلحه را در آن بسازند. بامدادان، شهرک تازه آماده می شد و می توانست جلوی "تروریست های" عرب را که زمینشان در طول شب، غصب شده بود، بگیرند. سپس عملیات کشاورزی و پیکار، آغاز می شد.

هر آبادی (همچون کل مهاجرنشین صهیونیستی) در یک منطقه عربی جای می گیرد تا همبستگی و همگونی و امنیت آن را از بین ببرد و در دفاع از "امنیت خود" با جامعه دورو بر خود، به نزاع پردازد و بر زمین بیشتری تسلط یابد.ماهیت نظامی مهاجرت و اسکان، واکنشی نسبت به مخالفت اعراب است. اما در عین حال، بخشی از طرح راهبردی صهیونیسم است که هدف آن، تأسیس یک تجمع مهاجرتی وطن گزین است که دارای هویت، مرزهای تمدنی، اقتصادی و اجتماعی ویژه ای است و آن را از آن چه که در پیرامونش است جدا می کند. همچنین هدف آن، تسلط بر اراضی عربی و تقسیم جهان عرب، از راه این عملیات سلطه جویانه است. می توان ارتباط بعد اسکانی و مهاجرتی و بعد نظامی را در شهرک ها، این گونه خلاصه کرد که هر یک از آنها در خدمت دیگری است.

انتقال و اسکان، بدین شرح در خدمت عملیات نظامی است:

1. شهرک ها در عملیات سازماندهی دفاع نظامی و به ویژه در امنیت مرزهای خارجی و مناطق حیاتی داخلی، مؤثرند.

2. شهرک ها پایگاه نیروهای مسلح و مراکزی برای یورش این نیروها به خارج از زمین های اسرائیل، برای توسعه طلبی بیشتر در منطقه هستند.

3. شهرک ها در واقع، معدن و پادگان نیروهای انسانی مورد نیاز آموزش دیده از نظر نظامی برای نیروهای مسلح هستند.

4. پس از الحاق مناطق جدید، شهرک ها جای خالی را پر کرده و برای این مناطق جمعیت ساکن فراهم می کنند.

در برابر فایده ای که شهرک ها برای راهبرد نظامی صهیونیسم دارند، دستگاه نظامی نیز در خدمت شهرک هاست؛ زیرا:

1. نیروی نظامی صهیونیسم، زمین را فراهم کرده و در دفاع از آن، مشارکت می کند و در نتیجهشرایط مناسب را برای شکوفایی شهرک سازی و مهاجرت آماده می سازد.

2. نهاد نظامی، کشاورز سرباز را ـ که برای برپایی شهرک های دفاعی مستحکم و امنیت مرزها لازم است ـ آماده می کند.

اسکان صهیونیستی، جوهر طرح وطن گزینی صهیونیسم است که هدف آن، غصب زمین فلسطینی عربی از صاحبان آن و جایگزین کردن عنصر انسانی گسیل شده به جای آن است. بنابراین تنها از راه خشونت می توان آن را اجرا کرد و ماهیت نظامی اش هم به همین دلیل است. می توان شیوه توزیع شهرک های صهیونیستی و پیاده کردن نیروهای مسلح اسرائیلی را در همین چارچوب بررسی کرد. (ن. ر: انتقال و اسکان یهودیان بر فلسطین)

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.