ادبیات صهیونیستی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


فرماندهان مسلمان به سپاهیان خویش، آنگاه که روانه میدان جنگ بودند، چنین هشدار می دادند: "کودکان، زنان و سالخوردگان را نکشید و گوسفندان و شتران را جز برای رفع گرسنگی سر نبرید." مسلمانان بدین گونه با جنگ آشنا شدند.این بود منش و خوی کسانی که پیش از اسلام، تشنه جنگ بودند و با سقّاکی پای در آن می نهادند، و اینک فرهنگ دیانت آنان را به چنین دریافتی از اخلاق جنگ رسانده بود. در حقیقت، آنان که با همت بی مانند، عرصه های جنگ را فتح می کردند، هرگز جنگ را نمی ستودند و اگر اهداف مقدّسی در پیش نداشتند بدان تن نمی دادند و اصولاً کمتر ملتی در جهان است که جنگ را برای خود جنگ دوست بدارد. برجسته ترین نمونه استثنایی که در این میان به چشم می خورد، رژیم غاصب صهیونیستی است:

آنان را از زمین بر کنید.

سر ببرید

و بکشید!

ما در پی آنیم که خون ببینیم...

این پیام شاعر صهیونیست، "یوناتان گیون"، است که در شعری به نام "خونهای صبرا و شتیلا" از خود به یادگار نهاده است.

موضوع جنگ برای صهیونیستها چیزی است کاملاً متفاوت از آنچه که برای بیشتر ملل و اقوام دیگر است. بنیان رژیم صهیونیستی بر جنگ و کشتار و تهدید استوار شده است. یعنی جنگ برای آنان پدیده ای نیست که گهگاه و به ضرورت باید به سراغ آن رفت. جنگ، خمیرمایه و قوت روزانه این رژیم است. برای آنها فرق نمی کند که در جنگ به چه چیز دست پیدا کنند. جنگ، جنگ است! این افسانه که اسرائیل در پی استقرار صلح و آرامش است، در فرهنگ صهیونیسم به یک شوخی بی مزه شبیه است. و از آنجا که ادبیات سندی است رسمی که طبیعت و آمال و آلام یک قوم را بیان می کند.

در این نوشتار سعی شده تا حقیقت مزبور در ادبیات صهیونیسم روشن شود، ادبیاتی که بر پایهنژادپرستی و توجیه اعمال غاصبانه و ظالمانه صهیونیستها استوار است و هرگز نمی توان آن را یک هنر برخاسته از ذوق انسانی و طبیعت بشری دانست؛ ادبیاتی که خود را در دایره ای بسیار تنگ محصور کرده و به شروط ضد اخلاقی پایبند نموده است؛ ادبیاتی که به روح و ژرفای جان بشر نفوذ نمی کند و در سطح می ماند تا به مثابه یک بلندگو در خدمت اهداف صهیونیستی و با اغراض خاص عمل کند و برای توجیه کردن تجاوز و ظلم، از همه شیوه های ضد اخلاقی کمک گیرد.

غسان کنفانی نویسنده فلسطینی می نویسد: "صهیونیسم از سلاح ادبیات به همان اندازه کمک گرفته است که از سلاح سیاست و البته این رژیم سلاح ادبیات را زودتر به خدمت گرفته است. اصولاً صهیونیسم ادبی بود که صهیونیسم سیاسی را آفرید و همچون سربازی در خدمت آن قرار گرفت تا به وظیفه مرسومش عمل کند." بدین ترتیب، جنبش صهیونیستی پیش از آنکه سرباز اسرائیلی را به میدان بفرستد، ادبیات صهیونیستی را پیش فرستاد.

اینک برای ورود به اصل بحث رواست که چند نکته مورد نظر قرار گیرد.

1 ـ ادبا و فرهنگ مندان صهیونیست، از دایره تصمیمات اجتماعی ـ اقتصادی ـ نظامی این رژیم بیرون نیستند. ادعاهایی که درباره استقلال دستگاههای تبلیغاتی و ادبیات این رژیم صورت می پذیرد، هیچ تغییری در این حقیقت نمی دهد؛ به ویژه اگر در این پدیده دقت کنیم که تعداد زیادی از سران اتحادیه های ادبی ـ فرهنگی و مؤسسات پژوهشی و نیز سردبیران و اعضای تحریریه نشریات اسرائیل، از بازنشستگان ارتش یا اعضای پیشین دسته های مسلح پیش از سال 1948 هستند.2 ـ ادبیات صهیونیستی نقشی بسزا در پایداری جامعه اسرائیل و ایجاد مناطق یهودی نشین و پراکندن بذر کینه نسبت به عربها و مسلمانان دارد. از این رو، به موازات ابزارها و ادوات جنگی، از نیروی ادبیات برای پیروزی در جنگ کمک گرفته می شود.

3 ـ ادبیات صهیونیستی در اثنای جنگ وظیفه دارد که کشتارها و خونریزیهای ارتش اسرائیل را توجیه کند و اگر هم گهگاه و به ضرورت، به انتقاد روی بیاورد، تنها از اشخاص انتقاد می کند و نه از تشکیلات و ساختار نظامی رژیم، زیرا اصولاً در دید این ادبیات، هر جنگی که ارتش رژیم صهیونیسم به راه می اندازد، نبردی است مقدس برای دفاع از ملت یهود.

اینک نگاهی می اندازیم به کارکرد ادبیات صهیونیستی در جنگهای رژیم غاصب اسرائیل.

الف ـ جنگ 1948:

پیش از سال 1948، شعر صهیونیستی، سراسر، لبریز بود از همنوایی با پروتکلهای دانشوران صهیونیست و تلاش برای ایجاد جوامع صهیونیستی به منظور برپایی رژیم مخصوص. از این رو، در این شعر، نمونه های بسیاری از دعوت برای مهاجرت به سرزمین اسلامی فلسطین به عنوان سرزمین موعود و آرمانی تلمود ـ سرزمین عسل و شیر به چشم می خورد. از برجسته ترین نمونه های این رویکرد، شعر "مناخیم نجمان بیالیک" (1873ـ1934) است:

در آن میانه، باغی است و چاهی

دلو مرا از آن چاه بیاویز

و از آبکش مشک مرا لبریز کن!

در نمونه ای دیگر، یعقوب فیخمان را می نگری

با تصویری چنین:

آنگاه که نوجوان بودم، جلوه گاه این دشت

قلب مرا به خود می خواند

دوست می داشتم که افق نیلگونش را واگشایم

افقی که خورشید در آن سر بر می آورد و پنهان می شود

کودکی بودم که می خواستم گامهایم

چراگاههای سرسبزش را لمس کند

تا بر سجاده سبزش پای گذارم

نیز بیالیک در شعر دیگری با نام "مرگ در صحرا" ـ که حدود سال 1905 آن را سروده است ـ شوق جنگاوری و خونریزی را چنین در جان صهیونیستها می پرورد:

ای قوم سرگردان در صحرا، برخیزید

بیرون شوید

که راه بس دراز است

و جنگ نیز بسی طولانی است

اینک ما به پای می خیزیم

پیش به سوی سلاح، پیش به سوی سلاح

هنگامی که دول استعمارگر به سرزمین اسلامی فلسطین چشم دوختند تا آن را طعمه اغراض صهیونیستی سازند، این ادبیات از ویژگیها و کارکردهای زیر برخوردار شد:

1 ـ دعوت به قتل و کشتار برای دستیابی به هدف موعود یعنی بیرون راندن ساکنان فلسطین از دیارشان و برکندن ریشه اسلام از این سرزمین. "شمولیت هرآفن"، شاعره صهیونیست، می گوید: "جوانمردی و شجاعت سر بر نمی زند، مگر از لوله تفنگ!" و "هازی لابین"، داستان نویس صهیونیست، در قصه های خرد کودکان را به کشتار و خونریزی تشویق می کند:

به زودی با دشمنان به نبرد برمی خیزیمدر میان تاریکی، با همه توان

زیرا نزد ما زبانی یافت نمی شود.

مگر زبان انتقام و مجازات!

این خلق و خو در شعر یکی از شاعران صهیونیست چنین بازتاب دارد:

همه خائنان را برانید

از سرزمینهای قوم یهود!

ما نمی خواهیم که در این سرزمین

جز صهیونیست حقیقی، کسی زنده بماند

همان که رویاروی همگان فریاد برآورد:

"یهودا و سامره از آن ماست"

2 ـ توجیه اعمال جنایتکارانه ای که دسته های تروریستی مسلح، همچون "هاگاناه" و "اِرگون"، مرتکب می شدند. اینها گروههای بودند که وحشیانه ترین جنایتها را نسبت به مسلمانان عرب روا داشتند. آنگاه که تروریست مشهور، مناخیم بگین، به سردستگی دسته "اِرگون" به روستای "دیریاسین" هجوم برد و دهها کودک و زن و مرد را در این روستای آرام و ساکت شهید کرد.

متفکر صهیونیست، "افریم تاری"، در توجیه این جنایت بزرگ گفت: "مرتکبان این عمل دارای انگیزه های جناحی یا سیاسی نبودند، بلکه تعدادی از سربازان عرب را تعقیب می کردند که جند زن یهودی را در بیت المقدس به اسارت گرفته بودند، این در حالی است که با نگاهی شتابناک به خاطرات و یادداشتهای بگین می توان فهمید که این تروریست از پیش برای جنایت مزبور برنامه ریزی کرده، دسته مسلح "اِرگون" را آماده ساخته و در پی ایجاد رعب در دل مردم عرب بود تا به اجبار سرزمین خود را ترک کنند. خود او، پس از این جنایت گفت: "دست زدن به این کار بسیار ضروری بود. اگر پیروزی دیر یاسینحاصل نمی شد، دولت اسرائیل قوام نمی یافت."

3 ـ دعوت به گسترش اسرائیل و ضمیمه کردن زمینهای عربی به آن، "اسحاق شیلان"، ادیب صهیونیست، این وظیفه را از مأموریتهای مهم ادبای صهیونیست برمی شمارد: "ما باید به کودکان و نوجوانان بیاموزیم که سرزمین اسرائیل از نیل تا فرات گسترش دارد و این آموزش تنها از طریق ادبیات ممکن است."

ب ـ جنگ 1967:

آنچه در سال 1967 رخ داد، گامی بود برای تحقق رؤیای همه وفاداران به تفکر تلمودی صهیونیستی، یعنی فراخوانی یهودیان پراکنده در هر سوی دنیا برای جایگزینی در سرزمینهای مسلمانان که در اثنای این جنگ به چنگ ایشان افتاد؛ سرزمینهایی که از دید صهیونیستها بخشی از قلمرو تاریخی اسرائیل ـ نیل تا فرات ـ است.

پس از این جنگ، یکی از شاعران صهیونیست تأکید کرد که جنگ، قوت روزانه صهیونیستهاست:

آنگاه که راه می سپاریم، سه تن هستیم:

من و تو و جنگی که در پیش است.

و آنگاه که می خوابیم، باز سه تن هستیم:

من و تو و جنگی که در پیش است

و آنگاه که لبخند می زنیم و عشق می ورزیم

جنگ آینده لبخند می زند

و آنگاه که در حال انتظار قدوم فرزندی هستیم

جنگ آینده نیز همراه با ما انتظار می کشد

شاعر یهودی، "حیم ژوری"، با قساوتی آمیخته به کینه ـ چنان که رسم تبلیغاتی صهیونیستهاست ـ درباره جنگ سخن می گوید: "این خاک هرگز خشک نمی ماند." مراد او آن است که استمرار جنگ وخونریزی سبب می شود که خونها و کشته ها و جسدها همواره این زمین را بپوشانند.

پس از جنگ 1967، "ژنرال بوفر"، فرمانده نیروهای فرانسوی در جنگ با مصر به سال 1956، از سرزمین اسلامی فلسطین دیدار کرد و خواست تا به "اسحاق رابین" این پیروزی را تبریک گوید. اما رابین به او گفت: "این همه تلاش چه سودی دارد؟" غرض وی این بود که جنگ سودی ندارد، زیرا چشم انداز صلح روشن نیست. با این حال، همان روز موشه دایان گفت: "ما بدون توسل به سلاح و جنگ، نمی توانیم درختی بکاریم یا خانه ای بسازیم."

در این دوره، ادبیات صهیونیستی دارای ویژگیهای زیر است:

1 ـ ترسیم چهره ای متکبرانه و قدرتمند و بی شکست و "سوپرمن" گونه از نظامی اسرائیلی: "هفت صهیونیست مسلح بدون آن که ذرّه ای تلفات بدهند، به شهرک جیه در نزدیکی مجدل نفوذ می کنند و آن را به اشغال خود در می آورند...".

2 ـ انکار وجود ملت مسلمان در سرزمین فلسطین. "گُلدامایر" در سال 1969، در گفت و گویی با روزنامه "ساندی تایمز" گفت: "چیزی به نام فلسطین دارای وجود خارجی نیست. مسأله این نیست که در اینجا ملتی فلسطینی می زیسته است که ما آنان را آواره کرده و بر سرزمینشان مسلط شده ایم. در این سرزمین، اصلاً فلسطینی وجود نداشت." "سول بیلو"، ادیب صهیونیست، در حاشیه این سخن می گوید: "مردم عرب دارای هیچ حقّی در سرزمین فلسطین نیستند، زیرا لباسهایشان نازیبا و صداهاشان خشن و ناخوشایند است."

3 ـ دعوت پی درپی و گسترده به توسعه طلبی و اسکان یهودیان برجسته ترین چهره دارای این رویکرد، ادیب صهیونیست و برنده جایزه نوبل، "یوسف عجنون"، است که بیشتر قصه های خود را به موضوع مهاجرت یهودیان اختصاص داده است. او در قصه ای می گوید: "من از خدا می خواهم که محدوده اورشلیم را چنان گسترده سازد که به دمشق وصل شود."

ج ـ جنگ 1973:

"کارمی" می گوید:

آنچه رخ داد، به راستی رخ داد

آنچه رخ داد، به راستی رخ داد

آنچه رخ داد، به راستی رخ داد

من با همه ایمانم باور دارم

که آنچه رخ داد، به راستی رخ داد

نبرد آزادی بخش 1973 ضربه ای شدید به رژیم صهیونیستی وارد آورد و پایه های آن را لرزاند. در پی این نبرد اختلافات داخلی و سیاسی در اسرائیل شدت گرفتند و ادبیات صهیونیستی، در همه عرصه های شعر و قصّه و... دچار پیامدهای ناگوار این رویداد شد. صهیونیستها نتوانستند در برابر عظمت پیروزی مسلمانان، لب به انکار بگشایند:

آنچه رخ داد، به راستی رخ داد.

این پیروزی مسلمانان همانند صاعقه ای بر سر صهیونیستها فرود آمد و توان تفکر را از آنان گرفت. این، همان چیزی است که "مایر شیلاف" شاعر صهیونیست، را به اعتراض وامی دارد:

وای بر آنان که روی صندلیها سرگرم جنگند

وای بر سربازان کاغذ و قلم در دست

وای بر خفتگان در بسترها

وای بر آنان که در دفترهای خود به دنبال هدفند

وای بر آنها که دیگران را به جنگ فرا می خوانند

در حالی که عبا به دور خویش پیچیده اندو اما "کارمی" ـ که با شعر "گریه"ی خویش مشهور شد ـ چنین برای رژیم پوشالی اسرائیلی می گوید:

سرزمین من چهره عوض کرده است

در این تردیدی نیست

حتی هوای سرزمین من هم اختناق آور شده است

آنچه او می گوید بیانگر تغییری است که جنگ 1973 در روحیه شاعر متکبر صهیونیست پدید آورد. رنج و مرارتی که در شعر "کارمی" حس می شود، مربوط به همه صهیونیستها بود. این نبرد، بحرانی بزرگ در روح آنها پدید آورد که اوج آن را می توان در شعر "اسحاق فینوعیم" نگریست:

آمرزش می طلبیم، زیرا رنجیده خاطر و غمگینیم

آمرزش می طلبیم، زیرا می گرییم

آمرزش می طلبیم، زیرا بالشهایی

که شب هنگام بر آنها سر می نهیم

تا صبحدم به اشکهای ما نمناکند

در همین حال، یک شاعر صهیونیست دیگر به نام "شارون" اظهار می دارد که این شکست رژیم صهیونیستی و پیامدهای آن، نتیجه طبیعی وعده های دروغین فرماندهان رژیم صهیونیستی بوده است؛ فرماندهانی که همواره می گفتند ما اصحاب شیر و عسلیم و همیشه پیروزیم:

این است دولتی سرسخت

که هیچ چیز را نمی شناسد جز فرمان و دستور

آیا به یاد می آوری آن دروغها را؟

شیر و عسل!

و مردانی که بر کرانه دریاها

تقدیر را فرو می پوشانند

دیدی چگونه از خانه غم گریختند؟

شاعری دیگر به نام ایشان در برابر عظمت پیروزی آن نبرد سر خم می کند و به نسل جوان آینده هشدار می دهد که به زودی دستخوش شکست و نابودی می گردند:

در جنگ آینده، نابود خواهید شد.

جنگی که در آن، زیر آفتاب می میرند

همان گونه که در زیر نور ماه

به زودی می میرید ای کودکان

و گریزی از مرگ نیست!

آری؛ ادبیات صهیونیستی در این حال از برج عاج خویش فرود آمد تا رهبران رژیم را متهم سازد:

هر دروغی را که گفتند باور کردیم

و هرگز لب به سؤال نگشودیم

تا این که روز حساب فرا رسید

و آنگاه پرسشها جلوه نمودند

پرسشهایی که تا امروز در انتظار جواب مانده اند

و به راستی، "افینوعیم" از رهبران تروریست رژیم چه پاسخی می خواهد، جز این که:

رهامان کن تا به آرامی در بسترهای خویش بگرییم

حتی گریه را هم آرام می پسندند، زیرا مرگ در انتظار ایشان است:

در جنگ آینده، هلاک خواهید شد

و با موشک تانک در شعله های آتش خواهید سوخت

یا با خمپاره ای تکه تکه خواهید شد

کوچک و بزرگ، ریز و درشت

در هنگامه ای واحد!

و آن هنگام که فرمانده صهیونیستها می خواهدبه سربازانی که آنها را روانه هلاک شدن می کند مدال افتخار بخشد، روبیک روزنتال، شاعر صهیونیست، به آنان می گوید:

این مدالها را باز پس دهید

همه این مدالها را باز پس دهید به همانان که مدال را فرستاده اند، زیرا همانان که برای سربازان مدال می فرستند کسانی اند که ایشان را به میدان جنگ روانه کردند.

مدالها را به ایشان باز پس دهید!

این شاعر که نگاهی چنین تلخ پیدا کرده است و می خواهد که سربازان مدالهاشان را پس فرستند، اینک مرگ را نجوا می کند:

ما همیشه مدفون می شویم

در هر روز

در هر هفته

در هر ماه

"آهودین عیرز"، از شاعران افراطی که همواره صهیونیستها را به تجاوز و جنگ ترغیب می کرد، نیز در پی این شکست سخت مأیوس شد و شعری سرود با عنوان "در حاشیه دفتر آمرزش". او در این شعر، از اثر نزار قبانی، شاعر عرب سود جست که عنوان آن چنین بود: "حاشیه ای بر دفتر بازگشت". او به قبانی می گوید:

نزار، ای نزار

این بار به میدان جنگ پای ننهادید

همراه با غرور مرد شرقی سخنور

یا با زبان طبل و نی!

د ـ جنگ لبنان 1982:

سپس هنگامه جنگ لبنان و اشغال پایتخت آن "بیروت" فرا رسید. و این، به مثابه تاجی بر سر "آریلشارون"، وزیر جنگ افراطی صهیونیستها بود. در این میان، متفکران صهیونیست می کوشیدند تا از نو نقشه ای برای منطقه ترسیم سازند، زیرا توانسته بودند حرکت مقاومت فلسطینیان را سرکوب کنند و اردوگاههای آنان را در لبنان ـ که خاستگاه محوری انقلاب فلسطین بود ـ ویران سازند.

فرمانده صهیونیستها به نیروهای خود وعده داده بود که این جنگ همانند جنگ 1967 بیش از چند روز به درازا نخواهد انجامید. اما میان آن جنگ و این جنگ تفاوت بسیار بود. این بار، بیش از هشتاد روز جنگ به درازا کشید و در اثنای آن، ملّت مسلمان لبنان و فلسطین بزرگترین حماسه ها را در دفاع از بیروت آفریدند.

دشمن صهیونیست انواع سلاحهای پیشرفته را به کار گرفت تا بیروت را ویران و سرنگون سازد، اما این بار نیز عبرتی نو فرا گرفت و دریافت که مجاهدان دلاور مسلمان می توانند با سلاحهای ابتدایی خویش ماشین جنگی پیشرفته دشمن را از کار بیندازند.

کودکان و زنان و مردان اردوگاههای فلسطینی "رشیدیه" و "عین الحلوه"، و شهرهای صور، صیدا و نبطّیه با مقاومت خویش در برابر تجهیزات ابزارهای جدید جنگی ایستادند و "کودکان آر.پی.جی" ـ به تعبیر یکی از حاخام های صهیونیست ـ خسارتهای سنگینی بر پیکره نیروهای متجاوز وارد کردند. به همین دلیل، یکی از نیروهای صهیونیست اعتراف کرد:

"سوگند می خورم که ما را همین کودکان راندند، همین کودکان کوچک!"

پیداست که ادبیات صهیونیستی موظّف بود که همراه با ماشین جنگی متجاوزان، صهیونیست، آنان را به کشتار و خونریزی و ویران سازی تشویق کند. درحالی که ارتش اسرائیل بیروت را به محاصره درآورده بود و مجاهدان مسلمان در دفاع از آن زیباترین حماسه ها را خلق می کردند، "آبشلوم کور"، شاعر صهیونیست، دشمن را به سرکوب ساختن بیروت تشویق می کرد:

اگر من فرمانده ارتش اسطوره ای مان بودم

ـ این ارتش بزرگ ـ

و در آستانه شهر محاصره شده قرار داشتم

ـ شهر به تنگ آمده

شهر خرابکاران

شهر فلسطینیان ـ

آنگاه مرگ و ویرانی می کاشتم

در همه خانه ها و کوچه ها

در همه مساجد و معابد!

در همین حال، شاعری دیگر به نام "سیدرم"، تروریسم صهیونیستی را به کشتار بیشتر کودکان و زنان تشویق می کند:

همه زنان صیدا و صور!

همه مادرها، همه زنان باردار!

همه سالخوردگان، همه بیوگان!

اینک ما می آییم تا شما را مجازات کنیم

و قصاص باز گیریم

زیرا مردان شما خرابکارانی سرسخت اند

و فرزندانتان شکارچیان تانکها و زره پوشهای مایند

کودکان صور و صیدا صحنه هایی بس شگرف در دفاع از دین و سرزمین خود پدید آوردند.

این، همان چیزی است که "افرایم تسیدون"، شاعر صهیونیست، را برمی انگیخت تا جام غضب و کینه خویش را در جان آنها خالی کند:

ای کودکان صور و صیدا!

من شما را متّهم می کنم

من شما را ناسزا می گویم

زیرا خرابکارید

ای تروریستهای کوچک!

ای حمل کنندگان آر.پی.جی به جای کیف و کتاب

من شما را متّهم می کنم

من شما را ناسزا می گویم

و اکنون هنگامه مجازات شما فرا رسیده است

ه ـ کشتار صبرا و شتیلا:

سرانجام نوبت به کشتار صبرا و شتیلا رسید که هزاران کودک و زن و مرد قربانی آن شدند، به این ترتیب، باید اسرائیل آماج حمله کسانی می شد که ادّعا می کنند این جرائم ضد انسانی را در همه جای دنیا محکوم می سازند.

امّا دستگاههای تبلیغاتی غربی و صهیونیستی، همزمان، کوشیدند تا رژیم صهیونیستی را از محکومیت برهانند و وانمود سازند که این رژیم هیچ نقشی در ارتکاب آن جنایت نداشته است؛ جنایتی که هرگز ایادی هیتلر همانند آن را مرتکب شدند. اما این تبلیغات گران از یاد بردند که ادبیات صهیونیستی، خود، به روشنی مشوّق چنین جنایاتی بوده است:

ما هرگز به ایشان رحم نخواهیم کرد

در جهان ما، آنها وجود خارجی ندارند

ما خونهای بسیار بر زمین خواهیم ریخت

و کودکان و زنان و پیران را خواهیم کشت

اندیشه ورِ صهیونیست، "یشعالیبوویچ" ضمن بحث خویش درباره کشتار صبرا و شتیلا تأکید می کند که اشغالگران صهیونیست ناچارند که "نازی" باشند.

این سخن او ضمن مقاله ای در روزنامه"هاعولام" آمده است: "هنگامی که به دنبال سیطره بر ملتی باشیم، غیرممکن است که از شیوه های هیتلری خودداری ورزیم... کشتار صبرا و شتیلا به دست اسرائیل صورت پذیرفت، زیرا دسته های مسلّح مزبور اسرائیل دستمزد می گیرند."

حاخام "مائیر کاهانا"، رهبر جنبش افراطی و نژادپرست "کاخ"، نیز به این نکته اشاره کرد که زمینه سازی و اجرای این جنایت تاریخی به دست اسرائیل انجام گرفته است. وی در مصاحبه ای با روزنامه "یدیعوت آهارانوت" می گوید: "طوری از من سؤال می کنی که گویی از کشتار در صبرا و شتیلا دلم به درد آمده است. حقیقت این است که من با شنیدن این خبر دچار نوعی شعف و لذت شده ام، به ویژه که فهمیده ام قربانیان غیرنظامی این ماجرا به هزاران تن بالغ می شوند." ادبیات صهیونیستی، بارها و بارها تأکید کرده است که ارتکاب جنایت صبرا و شتیلا امری گریزناپذیر بوده است، زیرا وظیفه این ارتش نژادپرست کشتار و ویران سازی و جنایت است. "افرایم تسیدون" می گوید:

با استخوانهایی خرد شده به خواب خواهید رفت

و نپرسید: "چرا؟"

زیرا این مجازات شماست

و اکنون هنگامه مجازات فرا رسیده است

و در این در حالی است که "یوناتان گیون"، به صراحت می گوید که صهیونیستها این جنایت را مرتکب شدند:

آن جا، در قهوه خانه ای در کریات شمونه

گروه بی شمار نشسته بودند

و بر صفحه تلویزیون چشم دوخته بودند

تصویر اسرای فلسطینی به صفحه ظاهر شد

همه فریاد برآوردند و من نیز:

آنان را از زمین بَرکنید

سر ببرید

و بکشید

در صبرا و شتیلا

من خونهای فراوان دیدم

و آرام گرفتم...

مأخذ:

  1. عجلانی، شمس الدین: صهیونیسم و ادبیات جنگ، ترجمه سید ابوالقاسم ژرفا، مجله امید انقلاب، شماره 269.