سیاست خارجی آمریکا و صهیونیسم

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۱ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


قبل از بحث در خصوص تأثیرگذاری صهیونیستها بر سیاست خارجی آمریکا و نفوذ لابی صهیونیست در دستگاه دیپلماسی این کشور، لازم است سیاست خارجی آمریکا از دیدگاه الهیات آن مورد توجه قرار گیرد. روژه گارودی در کتاب خود "آمریکا پیشتاز انحطاط" به نقل از نوشته "جان گالتونگ" (Johan Gultung)سیاست خارجی آمریکا را که متأثر از آموزه های توراتی و مبتنی بر "قوم برگزیده" است، به خوبی تعیین کرده است. در نوشته "جان گالتونگ" با عنوان "سیاست خارجی ایالات متحده، از دیدگاه الهیات" آن آمده است:

رئیس جمهور تافت در 1912 اعلام می داشت:

"وظیفه دارم از ملتم و مالکیتهایش در مکزیک دفاع کنم تا دولت مکزیک دریابد خدایی در اسرائیل وجود دارد و اطاعت از او وظیفه ای به شمار می رود."

این اصطلاح، غالبا به شکل "اسرائیل جدید خدا" از زمان می فلاور و بنیانگذاری مهاجرنشین پلیموت (1620) اغلب در تاریخ آمریکا دیده می شود.

تاریخ زیبا و نیرومندی است: قومی در تبعید، قومی کوچک، گریزان از سلطه سرکوبگر، که به دنبال آغازی جدید می گردد.

در کوه سینا اتحادی آشکار شده است: یهوه به یهودیان در حال تبعید، وضع خاص "ملت جامعة الوداد" را عطا کرده است که بر این اساس، یهودیان، قومی برگزیده اند و دارای ارضی موعود. بنابراین، سهمی بسیار مهم در هدایت سایر اقوام دارند.

پدران بنیانگذار ایالات متحده، قشریون و قوم برگزیده از قرنها پیش که همه یک کتاب واحد یعنی تورات، می خواندند. خود را قومی "برگزیده" اگر نه از طرف یهوه، حداقل از طرف جانشین او، یعنی خدای مسیحیت، می دانستند.

پس چرا این سرزمین، ارض موعود نباشد و آنان نیز ـ حال که قوم برگزیده خدا هستند ـ از چه رو نباید چراغ راه و هادی اقوام دیگر باشند؟

ولی ارض موعود خالی از سکنه نبود!

بنیان این اندیشه این است که خدا به قوم برگزیده کمک می کند و موفقیت قوم منحصرا نشان نمی دهد که این امر در نظر خدا موجه است، بلکه مؤید این نکته هم به شمار می رود که وسایل به کار برده شده برای کسب این موفقیت نیز توجیه شده است.

همان گونه که عهد عتیق استعاره ای مناسب نخستین آمریکایی ها در روابطشان با مردم بومی فراهم می آورد، قشریون نیز به نوبه خود استعاره ای برای اسرائیلی ها در روابطشان با فلسطینیان فراهم آورده اند.

به این ترتیب، تشکیل جبهه ای بر ضد اسلام، طبیعی است.

قوم برگزیده بودن به قدری برایشان مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگری به خدا نزدیک هستند در شعار چاپ شده روی هر دلار بیان می شود: "God wetrust" (ما به خدا اعتماد داریم).

نزدیکترین سرزمین به خدا، نماینده خدا بر روی زمین هم هست، و سه ویژگی بزرگ خدا را دارد: جامع جمیع علوم است؛ قدرت دارد، و نیکوکار است. در عالم عینیت، این امر به معنای نظارت الکترونیک در سراسر جهان بر کسانی است که گمان می رود حاملان شر و بدی باشند. فقط و فقط ایالات متحده وظیفه دارد بداند چه کسانی در این وظیفه جای می گیرند. دادگاه تجدیدنظری وجود ندارد، زیرا ایالات متحده دارای انحصار قضاوت است، به این ترتیب یک قدرت فرهنگی، یک قدرت اقتصادی، و یک قدرت نظامی زیر نظر پنتاگون و سیا اعمال می شود.

بنابراین، "امپراتوری شر" در خور آن است که تا بازگشت به عصر حجر، بمباران شود. این وظیفه است.

کدام مذهب می تواند برتر از ایمان یهودی ـ مسیحی باشد؟

کدام ایدئولوژی می تواند برتر از لیبرالیسم محافظه کارانه به شکل سرمایه داری آن باشد؟

هیچ نهاد مافوق ملی نمی تواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق می یابد، مگر اینکه این سازمان وسیله ای باشد برای اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دورش را آنهایی گرفته اند که مرکز جهان را پدید می آورند: متحدانی که از سه ویژگی، حداقل دارای دوویژگی باشند:

  1. اقتصاد بازار آزاد
  2. ایمان به خدای یهودی ـ مسیحی
  3. انتخابات آزاد.

در قطب دیگر این جهان، که بین خوبی و بدی قرار گرفته است، امپراتوری شرّی وجود دارد که ازسرزمینهایی فاقد اقتصاد بازار آزاد، ایمان یهودی ـ مسیحی، یا دموکراسی از نوع آمریکایی، تشکیل شده است.

ایالات متحده با خدا پیمان اتحاد دارد و ملتهای دیگر با ایالات متحده پیمان اتحاد منعقد کرده اند و این اتحاد را روابط فرمانبری حومه از مرکز، فرمانبری ملتهای غربی از ایالات متحده و ایالات متحده از خدا تبیین می کند.

الهیات نهفته در سیاست جهانی ایالات متحده چنین است.

یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگرای یهودی مسلک ایالات متحده آمریکا به خوبی استفاده کردند و با استفاده از امکانات مالی و رسانه ای و سازمانها و محافل صهیونیستی و بازوهای فعال آنها، به قرار دادن صهیونیستها و نخبگان یهودی آمریکا در پست های مهم و کلیدی سیاست خارجی کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصی داده اند. به همین لحاظ روزبه روز بر نفوذ و تأثیر گذاری یهودیان بر سیاست خارجی آمریکا افزوده می شود.

البته این نفوذ و سلطه صهیونیستها بر دستگاه سیاسی این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه و در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از نمود بیشتری برخوردار بوده و در راستای منافع استراتژی مشترک آمریکایی ـ اسرائیلی و توسعه طلبی های آن رژیم قرار داشته است. به ویژه از زمان جنگ شش روزه اسرائیل و اعراب از سال 1967، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستی و حمایت از آن بوده است.

همچنین واشنگتن از سال 1982 در حمایت از اسرائیل دیپلماسی ثابتی اتخاذ کرد به طوری که تا سال 2005 این کشور 32 بار از حق و تو برای رد قطعنامه های شورای امنیت در انتقاد و یا محکومیترژیم صهیونیستی استفاده نمود. این بالاترین تعداد وتوهایی است که واشنگتن نسبت به سایر اعضای دائم شورای امنیت از آن استفاده کرده است.

آمریکا همواره در برابر تلاشهای کشورهای عربی برای نظارت زرادخانه هسته ای اسرائیل از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی سنگ اندازی کرده است. در جنگ اکتبر ایالات متحده بلافاصله به یاری رژیم اسرائیل شتافت و در کنار این رژیم برای انجام هر گونه مذاکرات صلح ایستاد. علاوه بر آن رژیم صهیونیستی در برابر تهدید به دخالت اتحاد جماهیر شوروی سابق از حمایت دولت نیکسون بهره برد و در جنگ اکتبر اعطای کمک های تسلیحاتی به تل آویو از سر گرفته شد.

واشنگتن با تمام قدرت، خود را وارد مذاکرات کرد که به پایان جنگ منجر شد. ضمن اینکه روند گام به گام طولانی و خسته کننده در پی آن شروع شد. این نقش برجسته ای بود که واشنگتن در مذاکرات گذشته و نیز به دنبال قرارداد اسلو در سال 1993 ایفا کرد.

هر بار در این تلاشها، اصطکاک و برخوردی بین مسئولان آمریکایی و رژیم صهیونیستی صورت می گرفت، اما آمریکا تلاش می کرد تا از موضع اسرائیل حمایت کند و همیشه تمایل به حمایت از این رژیم را داشت.

یکی از شرکت کنندگان آمریکایی در نشست کمپ دیوید در سال 2000 بعدها یادآور شد که ما اغلب به عنوان وکیل مدافع برای اسرائیل عمل می کردیم. در نهایت بلند پروازی دولت جرج بوش برای تغییر منطقه خاورمیانه حتی حداقل به طور جزئی با هدف بهبود وضعیت استراتژی اسرائیل صورت گرفت.

"پل فیندلی" عقیده دارد که نخست وزیران اسرائیل بیشتر از آنچه که بر سیاستهای حکومت خود تأثیرگذار باشند، بر سیاستهای کاخ سفید، تأثیر دارند.سناتور "اولبرایت" نیز اقرار می کند که اسرائیلی ها به گونه ای شگفت انگیز بر سیاستهای کنگره آمریکا تأثیرگذار هستند. هفتاد درصد اعضای سنای آمریکا بر اثر اعمال فشار لابی ها، موضع گیری می کنند و دیدگاههای آنان هیچ گاه بر اصل آزادی و قانونمندی استوار نیست.

در سال 1961 هنگامی که جان کندی رئیس جمهور آمریکا با بن گوریون نخست وزیر اسرائیل دیدار کرد به او گفت: می دانم با آرای یهودیان به مقام ریاست جمهوری رسیدم، حال به من بگو چه خدمتی می توانم برای اسرائیل انجام دهم." پس از آنکه کندی ترور شد و معاون وی جانسون به ریاست جمهوری رسید. او در تهیه طرح حمله اسرائیل علیه کشورهای عربی در سال 1967 به طور جدی شرکت داشت. بسیاری از مطبوعات آمریکا دیدگاه ذیل را همواره در مقاله های خود منعکس می کنند:

"اگر گمان می کنید که منافع آمریکا در خاورمیانه با خطر روبروست و ماهها طول می کشد تا واشنگتن آنها را بازستاند، نگران نباشید، اسرائیل می تواند طی چند روز این منافع را نجات دهد."

زیرا سیاست آمریکا در منطقه از نیرویی بهره می گیرد که در سیاست داخلی این کشور به ویژه توسط فعالیت های لابی صهیونیستی کامل شده است. البته سایر گروههای دارای منافع ویژه در منحرف کردن این سیاست خارجی موفق شده اند اما تاکنون هیچ لابی مانند لابی صهیونیست به این اندازه موفق نبوده است. آنها حتی به منظور تأثیر بر سیاست خارجی آمریکا قدرت زیادی در تعیین وزرا و حتی معاونان رئیس جمهور این کشور دارند. به طوری که "نیروهای طرفدار اسرائیل باعث می شوند کسانی که از اسرائیل انتقاد کرده اند به سمت های مهم در سیاست خارجی منصوب نشوند. به عنوان نمونه "جیمی کارتر" در صدد بود تا "جرج بال"(georgeball) را به عنوان معاون اول خویش انتخاب کند، اما چون "بال" پیشتر، از اسرائیل انتقاد کرده بود، لذا لابی صهیونیست با انتصاب وی مخالفت کرد."

تأثیرگذاری یهودیان و لابی صهیونیستی در سیاستهای خارجی دولتهای آمریکا، بیش از همه در دولت های "بیل کلینتون" و "جرج دبلیو بوش" چهره خود را به نمایش گذاشت.

در کابینه کلینتون، اهداف لابی یهود به خوبی محقق شدند. در کابینه کلینتون سیاست خاورمیانه ای دولت آمریکا عمدتا توسط کسانی شکل گرفت که یا خود طرفدار اسرائیل بودند و یا عضو سازمانهای طرفدار اسرائیل بودند؛ افرادی مانند: "مارتین ایندیک" (martin Endik)، معاون مدیر سابق بخش تحقیقات آیپک و مؤسس "مؤسسه سیاستگذاری خاورمیانه در واشنگتن"، "دنیس رایس" و، "آرون میلر" (Aaron miler) کسی که در اسرائیل زندگی می کند یا اغلب از آنجا دیدن می کند.

این افراد از نزدیکترین مشاوران کلینتون در جریان اجلاس "کمپ دیوید" در سال 2000 بودند. اگر چه این سه نفر از حامیان فرآیند صلح و تشکیل دولتی فلسطینی بودند، اما این تاکتیکها تا زمانی که مورد قبول دولت اسرائیل بود از سوی این سه نفر دنبال می شد.

حضور مستقیم یهودیان در دولت بوش اگرچه نسبت به دوره های قبل کم رنگ تر بوده، اما نقش آنان در تصمیم گیریهای این دولت بسیار زیادتر بوده و آنان بوش را در دو جنگ بزرگ (اشغال افغانستان و عراق) و چند بحران (تحریم ایران و بحران سازی در مورد انرژی هسته ای این کشور، بحران دارفور سودان، بحران کره شمالی و...) همراهی کردند و بر دامنه جنگ افروی و توسعه طلبی سیاستهای بوش افزودند.

برخی از این افراد حامی اسرائیل در دولت بوش عبارتند از: "الیوت آبراهام"(ElyootAbraham)، "جان بولتون"، "داگلاس فیت" (Douglas Feith)، "آی لوئیس لیبی" (I.lewis libby)، "ریچارد پرل" (Richard Perli)، "پل ولفوویتز" (Paul wolfowitz) و "دیوید ورسمر" (David Vursmer) .

این مقامات، سیاست دلخواه اسرائیل و سازمانهای لابی کننده یهودی را در پیش گرفتند.

آنان بوش را در جنگ افغانستان همراهی کردند و وی را به سوی جنگ با عراق سوق دادند. جنگی که آمریکا را وارد ویتنامی دیگر کرد که فقط در صورت قبول شکست می تواند از این بحران بگریزد. یهودیان همچنین مانع هر گونه نگرش واقع بینانه به ایران شده و در جهت تحریم های ایران تلاشهای زیادی کردند. البته نقش یهودیان حاضر در دستگاه سیاستگذاری بوش محدود به حوزه خارجی نشد بلکه در زمینه داخلی هم به ویژه در زمینه مهاجرت تأثیرات فراوانی داشته اند. اگرچه در آغاز دوره ریاست جمهوری بوش، یهودیان از قلت حضور خود ناراحت و اعراب از این جریان خوشحال بودند اما چندی نگذشت که حضور یهودیان بر همگان معلوم شد و پژوهشگران این حوزه از سلطه یهودیان بر دولت بوش خبر دادند.

در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذاری لابی یهودی و رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی آمریکا به قدری افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونی رژیمهای این دو کشور توسط آمریکا شدند. در ذیل به بخشهایی از اظهارات و مواضع صهیونیستها و برخی مقامات آمریکایی در خصوص نقش صهیونیستها در حمله آمریکا به عراق و نیز طرح حمله به سوریه و ایران پس از اشغال عراق اشاره می شود.

حمله آمریکا به عراق (نک: عراق، نقش صهیونیستها در حمله آمریکا به)

طرح حمله به سوریه:

هنگامی که بغداد در آوریل 2003 میلادی سقوط کرد، "آریل شارون" نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی و معاونانش از واشنگتن خواستند به سوریه حمله کند. در 16 آوریل 2004 شارون از طریق روزنامه اسرائیلی "یدیعوت آحارونوت" به آمریکا پیام داد تا سوریه را شدیدا تحت فشار قرار دهد. متعاقب آن شائول موفاز وزیر جنگ [وقت] رژیم صهیونیستی به روزنامه اسرائیلی معاریو گفت:

"ما یک لیست طولانی دردرخواست هایمان را تهیه کردیم و به طوری برای سوریه خواهیم فرستاد ولی بهتر است این لیست از طریق آمریکاییها به سوری ها تسلیم شود."

"افرایم هلفی" طی سخنانی در مرکز سیاست خاورمیانه واشنگتن "WINEP" نیز اظهار داشت، اینکه آمریکا با سوریه رفتار خشونت آمیز داشته باشد بسیار مهم است.

روزنامه آمریکایی "واشنگتن پست" نیز در این رابطه نوشت: اسرائیل با کمک سازمان اطلاعات آمریکا و نیز گزارشهایی از عملکرد بشار اسد رئیس جمهوری سوریه، واشنگتن را به تهاجم علیه سوریه ترغیب کرد. شماری از اعضای مهم لابی صهیونیستی به این اعتراضها دامن زدند. "پل ولفوویتز" معاون وزیر دفاع آمریکا تغییر رژیم سوریه را ضروری دانست. ریچارد پرل در بیانیه ای مطبوعاتی گفت:

"ما پیام کوتاه در خاورمیانه فرستاده ایم که شامل چند کلمه است مبنی بر اینکه بعد از عراق نوبت شماست."

"لورانس کبلان" به خاطر اینکه به کوتاهی در حمله به سوریه متهم نشود در مقاله ای در روزنامه "نیوریبلیک" در 21 آوریل 2003 نوشت:

بشار اسد رئیس جمهوری سوریه خطر جدی برای آمریکا محسوب می شود."

در کنگره آمریکا "الیوت انگل" نماینده کنگره دوباره طرح مجازات سوریه و بازگرداندن حاکمیت به لبنان را ارائه کرد. در این طرح، دمشق تهدید به تحریم اقتصادی شده است در صورتی که نیروهایش را از لبنان خارج نکند و از تلاش خود برای دستیابی برندارد و نیز حمایت خود را از تروریستها (منظور حزب الله لبنان است) قطع نکند.

همچنین طرح مذکور از سوریه و لبنان می خواهد با اسرائیل آشتی کنند در غیر این صورت...

لابی صهیونیستی به ویژه کمیته امور عمومی آمریکا ـ اسرائیل موسوم به آیپک (Aipac)طرحی را که خود عنوان کرده بود مورد تأیید قرار داد. آژانس خبری یهودیان "JEWISH AGENCY" اعلام کرد عزیزترین دوستان اسرائیل در کنگره هستند. با اینکه دولت جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا طرفدار اقدام کنگره در تصویب قانون دشمنی سوریه نبود اما این طرح با اکثریت 308/4 در مجلس نمایندگان و 86/4 در مجلس سنا به تصویب رسید ـ لذا جرج دبلیو بوش در 12 دسامبر 2003 میلادی این قانون را امضا کرد و بعد از آن طرح تصویب شده به مرحله اجرا درآمد.

در میان نمایندگان کنگره آمریکا در مورد فایده و نیز علل حمله به سوریه اختلاف بروز کرد. با اینکه نئومحافظه کاران شور و شوق حمله به دمشق را در سر می پروراند، اما سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا "سیا" و وزارت خارجه با این ایده مخالف بودند. حتی بوش بعد از امضای قانون جدید گفت:

"با گام های بسیار کند به سوی اجرای این قانون حرکت می کند، چون که سوریه از تاریخ 11/9/2001 (یازدهم سپتامبر 2001) اطلاعات مهمی را در مورد گروه القاعده در اختیار واشنگتنقرار داد و نیز به واشنگتن در مورد احتمال وقوع حملات تروریستی سازماندهی شده علیه آمریکاییها در منطقه هشدار داد.

همچنین سوریه به بازرسان سازمان سیا اجازه داد تا هر گونه بازجویی که می خواهند از محمد الزمار متهم به استفاده از برخی ربایندگان هواپیمای آمریکا در حمله یازدهم سپتامبر 2001 انجام دهند لذا واشنگتن ترجیح داد خودش را از منبع چنین اطلاعات مهمی محروم نسازد، زیرا بی نیازی از این اطلاعات مبارزه فراگیر و گسترده بر ضد تروریسم را بر هم می زند."

علاوه بر آن تا پیش از حمله به عراق، سوریه روابط بدی با واشنگتن نداشت زیرا به قطعنامه شماره 144، شورای امنیت، رأی مثبت داد و خود را تنها یک منشأ تهدید برای آمریکا نمی دانست. چنانچه آمریکا بدون دلیل، از سیاست هویچ و چماق در مورد سوریه استفاده می کرد این امر نشان می دهد که گویا این سیاست نمی تواند کشورهای عربی را اشباع کند و این اشباع ناپذیری غیرممکن است و در نهایت قرار گرفتن سوریه در لیست دشمنان آمریکا باعث شد انگیزه قوی در این کشور برای مشکل تراشی برای نیروهای آمریکایی در عراق ایجاد کند.

با اینکه کنگره آمریکا اصرار داشت سوریه را در تنگنا قرار دهد از این کشور می خواست، درخواست های مسئولان اسرائیلی و به ویژه سازمان های طرفدار این رژیم ـ آیپک ـ را برآورده سازد. بدین معنا که اگر وجود لابی صهیونیست نبود صدور قانون مجازات و تحریم سوریه از سوی آمریکا هم نبود و سیاست آمریکا در قبال دمشق با منافع خودش هماهنگ تر و منسجم تر بود.

طرح حمله به ایران:

صهیونیستها علاقه مند هستند با بدترین صفاتبه جرگه هر گونه تهدیدی برای خودشان و آمریکا بپیوندند اما اسرائیلیها ایران را عموما خطرناک ترین دشمن برای خود تلقی کرده اند. زیرا به زعم آنها این کشور نسبت به سایر کشورهای منطقه خاورمیانه تمایل بیشتری برای دستیابی به سلاح هسته ای نشان می دهد.

اصولاً داشتن سلاح هسته ای برای یک دولت اسلامی نابودی اسرائیل را از صحنه تهدید می کند لذا "بنیامین الیعازر" وزیر جنگ وقت اسرائیل یک ماه قبل از حمله آمریکا به عراق گفت:

"عراق یک مشکل است اما ایران خطرناک تر از عراق است با اینکه شارون از آمریکا می خواست عراق را مورد حمله قرار دهد."

نوامبر 2002 میلادی "شامیر" در گفتگو با روزنامه انگلیسی تایمز، ایران را مرکز عمده تروریسم جهانی توصیف کرد و گفت:

"این کشور در تلاش خود برای دستیابی به سلاح هسته ای جدی است."

شارون اعلام کرد که دولت بوش باید یک روز بعد از پیروزیش در عراق، ایران را از میان بردارد. در اواخر آوریل 2003 میلادی روزنامه اسرائیلی "هارآرتص" نوشت:

"سفیر اسرائیل در واشنگتن تغییر رژیم ایران را خواستار شد."

وی گفت سرنگونی رژیم صدام رئیس جمهوری مخلوع عراق کافی نیست لذا آمریکا باید تا پایان به مأموریت خود ادامه دهد چرا که تهدید اسرائیل از سوی ایران برابر با تهدید سوریه است.

نئومحافظه کاران آمریکا پیش از دادن درخواستهایشان برای تغییر حکومت ایران فرصت را غنیمت شمردند. ششم مه "مرکز ابتکار عملهای آمریکا" با "موسسه دفاع از رژیمهای دموکراتیک" و "مرکز هادسون" ـ که هر دو آنها از سرسخت ترینحامیان رژیم صهیونیستی در محکومیت ایران محسوب می شوند ـ هم دست شدند.

همه سخنرانان در این همایش که از طرفداران اسرائیل بودند از آمریکا خواستند حکومت ایران را به رژیم دموکراتیک تبدیل کند. طبق معمول برخی از شخصیت های مهم نئومحافظه کار آمریکا به تشریح دلایل و توجیهات خود در مورد حمله ارتش آمریکا به ایران پس از آزادسازی عراق در اول جنگ بزرگ برای تغییر آینده خاورمیانه پرداختند.

12 مه "ویلیام کرستول" یکی از صهیونیستهای روزنامه "ویکلی استاندارد" نوشت:

"جنگ بزرگ آینده با ایران تنها یک جنگ نخواهد بود بدین معنا که این جنگ عواقب و پیامدهای خطرناک دیگری خواهد داشت."

دولت آمریکا به فشارهای لابی صهیونیستی و تلاش شبانه روز آنها برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران پاسخ داد اما واشنگتن جز موفقیت ناچیزی چیز دیگری عایدش نشد. زیرا ایران در دستیابی به فناوری هسته ای مصمم بود.

در این هنگام بود که لابی صهیونیست دندانهایش را تیز کرد و نویسندگان و ناظران سیاسی را به کار گرفت تا نامه ها و مقالاتی را در روزنامه ها و مطبوعات به چاپ برسانند و در مورد عواقب و پیامدهای خطر هسته ای شدن دولت ایران هشدار دهند. آنها در مورد هر گونه تساهل با دولت ایران که از آن به عنوان رژیم تروریستی یاد می کردند هشدار دادند و خواستار اتخاذ اقدامات پیشگیرانه در صورت شکست راههای دیپلماتیک شدند.

لابی صهیونیست کنگره را وادار کرد تا قانونی را تحت عنوان "قانون حمایت از آزادیها در ایران" تصویب کند تا دامنه مجازات ها را گسترش دهد. مسئولان اسرائیلی هشدار دادند که اگر ایران به تلاش خود برای هسته ای شدن ادامه دهد اقدامات پیشگیرانه ای را اتخاذ خواهند کرد.

این هشدار بسیار حائز اهمیت بود تا جایی که واشنگتن را واداشت تا این موضع را به جدیت دنبال کند.

این اسناد برای فرد ثابت می کند که اسرائیل و لابی صهیونیستی بدون دلایل ساده بر سیاست آمریکا در قبال ایران تأثیر نمی گذارند بلکه واشنگتن بدون اینکه بخواهد ایران به یک قدرت هسته ای تبدیل شود علل مخصوص به خود را برای جلوگیری تهران از هسته ای شدن دارد.

رخنه و نفوذ صهیونیستها در دستگاه سیاست خارجی آمریکا در مقاطع مختلفی باعث شده تا مسئولان وزارت خارجه این کشور و حتی وزیر خارجه شکوه کنند. و از دخالت بی حد و حصر صهیونیستها در دستگاه سیاست خارجی آمریکا گله کند. از جمله این افراد "جان فاستر دالس" وزیر خارجه آمریکا در سال 1956 است. وی در مقابل دوستان خود زبان به شکایت گشود:

"من به این نکته تجربی آگاهم که در این کشور تقریباً غیر ممکن است بدون تأیید یهودیها بتوان یک سیاست خارجی مشخص را در مورد خاورمیانه پس گرفت."

"جورج مارشال" وزیر خارجه سابق و "جیمز فورستال" وزیر اسبق دفاع نیز به این نکته پی برده بودند.

وی بعداً با یادآوری این نکته که یهودیان در کنگره آمریکا سلطه خود را گسترانیده اند اظهار داشت:

"من به شدت نگران این واقعیت هستم، نفوذ یهودیان در اینجا بر تمام صحنه ها مسلط است و به علت این نفوذ، کنگره نمی تواند به هیچ کاری که مورد تأیید آنان نباشد دست بازد. سفارت اسرائیل هرچه را بخواهد از طریق یهودیان متنفذ این کشور به کنگرهدیکته می کند."

"این نکته را بعدها یک مقام وزارت خارجه آمریکا تائید کرد و اظهار داشت :

"ما قبلاً یک سیاست دو جانبه را اتخاذ کرده بودیم ولی اکنون فقط منافع اسرائیل مورد توجه قرار دارد."

صهیونیستهای آمریکا نیز بر این رویکرد سیاسی جدید آمریکا صحه گذاشتند. در سال 1986 "ریچارد اشتراوس" یکی از کارکنان سابق آیپک، در روزنامه واشنگتن پست نوشت: "سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده ناگهان به نفع اسرائیل تغییر جهت داد. این تغییر به نحوی بود که اینک می توانیم آنرا یک "انقلاب" بنامیم."

او از قول "داین" (مدیر اجرایی آیپک ) نقل می کند که گفته است:

"روابط خاص با اسرائیل یک مشارکت عمیق و همه جانبه است که روز به روز به سوی یک اتحاد تمام عیار نظامی و دیپلماتیک پیش می رود".

اشتراوس می افزاید:

"طرفداران اعراب در وزارت خارجه تصدیق می کنند که این روزها در واشنگتن برای منافع اعراب به دشواری گوش شنوایی پیدا می شود."

نفوذ و سلطه صهیونیسم بر دستگاه سیاست خارجی آمریکا را نه تنها مقامات آمریکایی و مسئولان و مدیران گروههای فشار یهودی در این کشور صحه می گذارند بلکه مقامات رژیم صهیونیستی نیز بی پروا از آن سخن می گویند. "آریل شارون" نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سوم اکتبر 2001 در مورد کنترل آمریکا توسط یهودیان چنین می گوید:

"هر بار که من دست به کاری می زنم، شما می گویید که در جواب، آمریکا این کار را رد می کند یا آن کار را...، می خواهم یک موضوع را برایتان روشن کنم که نگران فشار آمریکا بر اسرائیل نباشید. مایهودیان، آمریکا را کنترل می کنیم. آمریکا هم خود این را می داند."

لابی های صهیونیست برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی خود در سیاست خارجی آمریکا از ابزارهای تبلیغی نیز استفاده فراوان می برند. به عنوان مثال "این گروه برای تصویب لایحه تحریم اقتصادی ایران معروف "داماتو" در کنگره که براساس آن بازار آمریکا بر روی کالاهای شرکتهایی که به ایران مبادلات تجاری می کنند بسته می شد، اقدامات و فعالیت های تبلیغی زیادی را انجام دادند.

"اوری لوبرانی"، سفیر سابق اسرائیل در ایران (در زمان شاه)، با سخنرانی ها و مصاحبه هایی، خبر سقوط قریب الوقوع دولت ایران را در مجامع سیاسی آمریکا اعلام می نمود و تلاش می کرد تا حکومتهای غربی را در وارد کردن شوکهای اقتصادی برای سقوط ایران تشویق نماید. طرح فوق با تبلیغات وسیعی که صورت گرفت، با اکثریت آراء و تنها با دو رأی مخالف به تصویب رسید.

مجلس سنای آمریکا به رهبری "باب دال" ـ رهبر اکثریت جمهوری خواه در مجلس سنا ـ نیز با فشارهای لابی صهیونیستی سه مسأله را در دستور کار خود قرار داد

1 ـ تحریم اقتصادی ایران.

2 ـ طرح انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس شرقی.

(این طرح را بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا پس از شکست مذاکرات کمپ دیوید دوم بین یاسر عرفات رئس تشکیلات خودگردان فسلطین و ایهود باراک نخست زویر اسرائیل بار دیگر تحت فشار صهیونیستهای آمریکا اعلام کرد.)

3 ـ حفظ کمکهای مالی آمریکا به اسرائیل.

شایان توجه است که این سه موضوع جزئی از اهداف اتحادیه صهیونیستی آیپک بوده است. محدودنگه داشتن جمهوری اسلامی ایران تلاش برای تبدیل بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، حفظ سطح کنونی کمکهای سالانه سه میلیارد دلاری آمریکا به رژیم صهیونیستی.

آنچه به طور مشخص می توان درباره تأثیرگذاری صهیونیستها به ویژه لابی یهود در سیاست خارجی آمریکا جمع بندی کرد این است که لابی یهود و گروههای فشار صهیونیستی با تبلیغات وسیع از طریق مراکز فرهنگی و دانشگاهی و وسایل ارتباط جمعی توانسته است نه تنها رهبران آمریکا بلکه افکار عمومی این کشور را در ارتباط با رژیم صهیونیستی با خود همراه کند. در این گفته "توماس داین" مدیر اجرایی کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک) کاملاً هویداست.

وی در سخنرانی اش که در کنفرانس این کمیته 17 مه 1987 برگزار شد، ضمن قدردانی از حمایتهای سیاسی اقتصادی و نظامی رهبران ایالات متحده از اسرائیل، گفت:

"اگر روزی فرا برسد که سیاست خارجی آمریکا مستقیماً توسط مردم این کشور تعیین شود، آن روز روزی با شکوه برای آیپک و اسرائیل خواهد بود."

مآخذ:

  1. روژه گارودی، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1376.
  2. فیندلی، پل: چه کسی جره ت سخن گفتن دارد، (بی جا).
  3. سیک، گری: "ایران و آمریکا، حقایق و پیامدها"، فصلنامه گفتگو، شماره 12، تابستان 1375.
  4. مجله نداء القدس، "لابی صهیونیست: هدف بعدی دمشق و تهران است" سال هفتم، شماره 93، 1/5/1385.
  5. بولتن رویداد و گزارش، "میزان حضور و نقش

یهودیان در دولت جرج دبلیو بوش" مؤسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی ـ علمی ندا، شماره 353.

  1. خبرگزاری قدس، "رسانه های آمریکایی در اختیار سازمانهای صهیونیستی"، 21/4/1384.
  2. مجله نداء القدس، "لابی صهیونیستی واقعیت ها و اسناد"، سال هفتم، شماره 93، 1/5/1385.
  3. Johan Galtung "La Politique etrangere es Etats-Unis sous sonaspect theologique", (Institut sur les conflits globux et la cooperation. Article no 4 1987).
  4. http:/ksgnotes-harvard op.cit.
  5. Trans Cripts of Dulles telephone Conversations, quoted in Neff, Warriors ot Suez p 416.
  6. Richard B. Straus, Washington Post, 27 April 1986.
  7. www.altermande-Levillage.nuxit.net/articel.php 3id-article=3699.