بردیشفسکی، میخا (1921ـ1865): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
 
جز (۱ نسخه واردشده)
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۱۲


میخا بردیشفسکی (Micha Berdyezevsky) نویسنده روسی و اندیشمند رمانتیک و صهیونیست که دیدگاه حلول گرایانه و جهان شمولانه داشت و به یدیشی و عبری می نوشت؛ در شهر مدزیبوز روسیه به دنیا آمد که در سده هجدهم مهد حسیدیسم بود؛ خانواده ای عمیقا مذهبی داشت و پدرش حاخام بود او در هفده سالگی تلمود را کاملاً فراگرفت و همه تعالیم کابالایی و حسیدیستی را آموخت؛ در نخستین نوشته هایش می کوشید تا سنت های حاخامی را با جریان روشنگری یهودی جمع کند و این چیزی بود که خود بعدها به محال بودنش اعتراف کرد.

وی در سال 1890 به اروپای غربی رفت تا اندکی نیز از دانش های حرام (حرام و ممنوع) روز را بیاموزد. همین دوره کوتاه تأثیری ژرف بر او نهاد. از آن پس، پیوسته میان برن و برلین در سفر بود و بهتریندوره زندگی اش از نظر نوآوری را در همین برلین گذراند.

بردیشفسکی بسیاری از مقالات نقدی و داستان های کوتاه و بلند عبری یا یدیشی زبان خود را با نام مستعار بن گوریون منتشر می کرد. بردیشفسکی درباره رابطه فرد و جامه، عقاید شوپنهاور را قبول داشت و از افکار نیچه، خصوصا درباره سوپرمن یا انسان متمایزی که از جامعه و سنت های برترش است، تأثیر گرفته بود. او در زمینه "لزوم بازنگری در زمینه ارزش ها" نیز با نیچه هم عقیده و خواهان نقد کامل ارزش ها بود. به همین دلیل با آداب معنوی یهودی که سرشار از تواضع و خشوع بود مخالفت می ورزید و آن را برای یهودیان، ذلت آور و کشنده می دانست.

او به برخی ادبای عبری زبان (بیالیک و کلاوزنر) و یدیشی زبان (مندلی موخیر سفاریم) حمله می کرد و بعضی ادبای نوپا همچون حیم برنر را که با او هم عقیده بودند، تشویق می نمود. او شدیدا از انجمن دوستداران صهیون، هرتزل و آحاد هاعام انتقاد می کرد؛ زیرا این آخری بر اهمیت "ارزشهای معنوی" تأکید می ورزید. البته اگر در نوشته های او اندکی بیشتر دقت می کرد گرایش ناسیونالیستی و نیچه ای اش را در می یافت و کشف می کرد که مقصود آحاد هاعام از "قوم برتر" با معنای سوپرمن و انسان برتر چندان تفاوتی ندارد. حتی می توان گفت که ناسیونالیسم اندام وار او را با آحاد هاعام و نیچه در یک جا جمع می کند.

بردیشفسکی بیش از 150 داستان به زبان عبری و چند داستان نیز به زبان یدیشی دارد. داستان هایش نشان دهنده سرگردانی یهودیان دوران معاصر میان روح یهودیت و روح تمدن غربی است. پس زمینه بسیاری از آثارش زندگی در گتوهاست کهشخصیت های یهودی اش با مشکلاتی تکراری همچون سنت های کشنده و ازدواج های اجباری دست و پنجه نرم می کنند. این داستان ها به انگیزه های انسانی شخصیت های یادشده در نبردشان با مشکلات و موانع می پردازد. بیشتر داستان های بردیشفسکی پیرامون دو محور است:

زندگی یهودیان در شهرهای کوچک اواخر سده نوزدهم که همیشه نهری از میانشان می گذشت و محله یهودیان را از دیگران جدا می ساخت.

زندگی دانشجویان شرق اروپایی در اروپای میانی و غربی و احساس خودباختگی و غربتی که داشتند.

البته شاید بتوان گفت که این دو موضوع، از مهم ترین موضوعات زندگی بیشتر اندیشمندان صهیونیست و حتی بیشتر اندیشمندان و ادبایی است که به موضوعات یهودی پرداخته اند. جنگ میان خوبی و بدی و زیبایی و زشتی همواره در آثار ایشان دیده می شود و معمولاً با شکست خیر و زیبایی به پایان می رسد. البته تبعیدگاه ـ یعنی عرصه این نبردـ در چنگ قدرتی کور سنگدل است.

در داستان های بردیشفسکی برخی شخصیت های انسانی به صورت تکراری یافته می شوند: زن لطیف و هوشمندی که با مردی زمخت و خشن ازدواج کرده است؛مردی که هیچ نشانه مشخصی در چهره اش ندارد؛ دانشجویی که علیه اوضاع جامعه اش سرکشی می کند؛ کسانی که در همه عمر از ازدواج اجباری خود رنج می برند و افرادی که با میراث یهودی و سنت هایش سر سازش ندارند. بیشتر داستان های او امپرسیونیستی است و از مونولوگ های عاطفی تشکیل می شود که جمله های لابه لای آن به مقاله نزدیک تر است. سبک بیان قصه های وی گویای مرحله گذار از سبک های خاصسده نوزدهم به سبک های دقیق تر است.

بردیشفسکی برخی اساطیر حسیدیستی را گرد آورده است و توجهش به حسیدیسم ـ به رغم سرکشی اش در برابر میراث یهودی ـ می تواند دریچه ای برای درک اندیشه صهیونیستی وی باشد. او در ارزیابی یهودیت بازنگری می کند و معتقد است که یهودیت باستانی در واقع همان آیین بت پرستانه یسراییلی است که پیرامون پرستش طبیعت، جهان و بت ها دور می زند و طبقه توحیدی (توراتی)، وصله ناهمرنگ این آیین است. در کتاب سینا و جرزیم این نکته را مطرح می کند که کوه مقدس، کوه سینا نیست و پایه گذار آیین یسراییلی یوشع بن نون است نه موسی.

گویا بردیشفسکی می خواهد به آیین بت پرستی حلول گرایانه و باستانی بازگردد تا از این راه از یهودیت حاخامی رها شود. بنابراین از نظر او خیزش قومی، خیزش جهانی، بت پرستانه و حلول گرایانه است.

یهودیان نیز باید این ذلت و بردگی را کنار بگذارند و به آیینی که همه نیروی طبیعی ایشان را گرفته و آنان را در چارچوبی انتزاعی و مرده قرار داده است پشت کنند. باید به یهودیتی جدید ایمان آورند: یهودیتی که یهودی را پیش از یهودیت، و اسرائیل را پیش از تورات قرار می دهد، با طبیعت همساز است، آوازش همان غزل غزل هاست که به جسم و اندام اهمیت می دهد و نغمه اش سرود داود است که از طبیعت ارجمند و بی مرز ـ که منبع همه چیز و سرچشمه زندگی است ـ می خواند. این بت پرستی نوین، شمشیر را جوهر زندگی و بلکه نمایان ترین تجسم آن می داند و حتی می خواهد شمشیر را جایگزین تورات کند. برنامه بردیشفسکی برای اصلاح یهود و یهودیت همین بازگشت به طبیعت بودو با چنین برنامه های قوم مقدس ـ به گفته خودش ـ به قوم زنده تبدیل می شود.

می توان صهیونیسم بردیشفسکی را "صهیونیسم طبیعت گرا" یا "جهانی" یا "اندامی" نامید؛ زیرا یهودی در نظام فکری او، هویت خویش را با بازگشت به طبیعت، جوش خوردن با آن و ذوب شدن در آن به دست می آورد. اما طبیعتی که او به آن باز می گردد در واقع جایگزین زمین در همان مثلث حلولی و اندامی مرحله مرگ خدا می شود؛ مثلث زمین، انسان و روح زندگی که آن دو را به هم ربط می دهد. این ساختار حلول گرا و اندامی با گونه های یهودیت سنتی چندان تفاوتی ندارد ؛ چه یهودیت در درونش لایه ای حلول گرا دارد که لایه توحیدی اش را چنان می پوشاند که بت های جروزیم جای خدای یگانه را می گیرد.

صهیونیسم بردیشفسکی از نظر اصولی مانند صهیونیسم حلول گرایانه گوش امونیم است؛ چرا که هر دو، زمین را محل حلول و مهم ترین عنصر در میان عناصر سه گانه می دانند. شاید همین همگونی میان بردیشفسکی و بیشتر صهیونیست ها بیانگر راز اشتیاق او به حسیدیسم و داستان هایش باشد. باید گفت که مخالفت بردیشفسکی تنها با سکون حلول گرایی سنتی است نه با خود آن؛ سکونی که پس از شکست جریان های مشیحانی پدید آمد و سبب شد که گرایش ویرانگر و هیچ انگارانه مشیحانی به فرو رفتن در خویش تبدیل گردد و از حکومت صهیونیستی سر برآورد. مجموعه آثار بردیشفسکی در بیست جلد منتشر شده است (1925ـ1921).

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و

پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد سوم، زمستان 1382.