لبنان در استراتژی اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


لبنان کشوری در جنوب غربی آسیا بر ساحل شرقی دریای مدیترانه واقع شده است. مساحت آن 10452 کیلومترمربع است. از سمت شمال و شرق به کشور سوریه و از جنوب به فلسطین اشغالی و از غرب به دریای مدیترانه محدود می شود. براساس برآوردی که در سال 1982 انجام گرفت جمعیت کشور در آن زمان بالغ بر سه میلیون و یکصد هزار نفر بود. البته این تعداد بدون احتساب آوارگان فلسطینی ساکن لبنان که تعدادشان بین 400 تا 500 هزار نفر بود تخمین زده شد. شهرهای مهم آن عبارتند از بیروت (پایتخت) لبنان، طرابلس، صیدا، صور، رحله و جونیه. هفده طایفه مذهبی رسمی در این کشور وجود دارد. 40 تا 50 درصد از جمعیت لبنان را مسیحیان و 55 تا 60 درصد آن را مسلمانان تشکیل می دهند.

این کشور تا جنگ جهانی اول تحت فرمانروایی امپراتوری عثمانی قرار داشت. در پایان جنگ نیروهای متفقین لبنان را اشغال کردند و آن را تحت اداره نظامی فرانسه قرار دادند. در سال 1923، جامعه ملل سوریه و لبنان را (مطابق آنچه در قرارداد محرمانه انگلیس و فرانسه تحت عنوان سایکس ـ پیکو در سال 1916 منعقد شده بود) رسما تحت قیمومیت فرانسه قرار داد. تحت حکومت فرانسه، آرزوهای مردم لبنان تحقق نیافت و آرامش از این جمهوری رخت بربست... عاقبت در سال 1943 فرانسوی ها با برگزاری انتخاب آزاد موافقت کردند و ملی گراها در انتخابات پیروزی یافتند و رهبران آنان بشارة الخوری به ریاست جمهوری انتخاب شد... پس از بحران دیگری در سال 1945، توافق شد که نیروهای فرانسه و بریتانیا لبنان را تخلیه کنند.

این امر در سال 1946 انجام یافت و لبنان کاملاًمستقل شد. در سال 1945 لبنان عضو اتحادیه عرب شد و به جامعه ملل پیوست. پس از اشغال بخش عمده اراضی فلسطین از سوی صهیونیستها و اخراج و آوارگی صدها هزار مسلمان آن سرزمین، هزاران فلسطینی به سرزمین لبنان سرازیر شدند و در آن سرزمین اسکان یافتند. در سال 1968 رژیم صهیونیستی فرودگاه بیروت را بمباران کرد.

در سال 1969 نیز اسرائیلی ها لبنان را هدف بمباران خود قرار دادند و این کشور را دچار بحران کردند. در سال 1982 مجددا این سرزمین هدف تجاوز اسرائیل قرار گرفت و صهیونیست ها با هماهنگی فالانژیستها و مسیحیان مارونی تا پشت دیوارهای بیروت پیشروی کردند. (نک: تجاوز گسترده اسرائیل به لبنان ـ 1982)

لبنان به عنوان یک کشور هم مرز و همسایه فلسطین از جمله مناطقی است که در استراتژی صهیونیسم جایگاه ویژه دارد. صهیونیسم، لبنان را حلقه ای ضعیف در میان کشورهای عربی می داند و توطئه علیه آن و دامن زدن به آتش فتنه فرقه ای را، همسو با مقاصد خود برای تجاوز به مصر با تبانی دو امپریالیسم انگلستان و فرانسه اجرا می کند.

"موشه دایان" وزیر خارجه اسبق اسرائیل در یادداشتهای خود، پرده از بخشی از این نقشه ها برداشته و می نویسد که در هفتم فوریه سال 1954 جلسه ای با حضور "بن گوریون" و "لافون" و دایان تشکیل دادند که طی آن نقشه های تهاجم به مصر و سوریه بررسی و خطوط کلی برهم زدن امنیت در لبنان تهیه و تصویب شد. در همین جلسه بن گوریون گفت:

وقت آن رسیده است که مارونیهای لبنان برای اعلام ایجاد یک کشور مسیحی، تحریک شوند، و اگر چنین کشوری تأسیس شود، نیروهای مسیحی جهان جرأت ایستادن در مقابل آن را نخواهند داشت... باید نمایندگانی اعزام کنیم و برای اجرای این طرح، پولخرج کنیم.

در همان روز دیوید بن گوریون طی نامه ای به وزیر خارجه اش "موشه شاریت" نوشت:

واضع است که لبنان ضعیف ترین حلقه جامعه عرب و تمامی طوایف در کشورهای عربی به جز قبطیهای مسلمان به شمار می روند... اما مسیحیان در لبنان، مسئله شان چیز دیگری است، آنها در چارچوب مرزهای تاریخی لبنان، اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند، این اکثریت سنن و فرهنگی متفاوت با دیگر عناصر جامعه عرب دارد... ظاهرا اجرای این امر در شرایط عادی، محال است. البته وقتی که حتی ضعفا لباس قهرمانان را بپوشند، ممکن است اوضاع روند دیگری به خود بگیرد و این امر در دورانهای آشوب و انقلاب داخلی و جنگ خانگی خواهد بود... به هر وسیله ممکن برای ایجاد تغییرات ریشه ای در لبنان، بکوشیم.

در 26 ماه مه سال 1955 رهبری صهیونیسم تصمیم گرفت هیئتی مشترک با عضویت تنی چند از مقامات عالیرتبه وزارت خارجه و دفاع، در ارتباط با نخست وزیر تشکیل شود و این هیأت پرداختن به امور لبنان را به عهده بگیرد. موشه دایان رئیس ستاد وقت، این اندیشه را که متکی به اجیر کردن یک افسر لبنانی است، تأیید کرد، به این منظور که وی بازیچه ای در دست اسرائیل باشد و دخالت ارتش صهیونیستی به عنوان پاسخ مثبت به درخواست این افسر، برای آزادسازی لبنان از ظلم و ستم مسلمانان، جلوه داده شود. موشه دایان در جلسه ای که همان روز تشکیل شد، گفت:

تنها چیزی که لازم داریم، یافتن افسری است حتی در درجه سرگردی، ما باید حماسه و احساسات او را تحریک کنیم و او را با پول بخریم و وادارش کنیم با این ادعا که ناجی فرقه مارونی است، موافقت کند. آنگاه ارتش اسرائیل وارد عمل شده و مناطق ضروری را اشغال می کند و در آنجا کشوری مسیحیو هم پیمان اسرائیل به وجود می آورد، اما منطقه واقع در جنوب لیطانی، کلاً ضمیمه اسرائیل می شود، و همه چیز بر وفق مراد خواهد بود.

در فاصله میان دو جلسه مذکور، میان "کمیل شمعون" رئیس جمهوری وقت لبنان و رهبران اسرائیل تماسهایی برقرار شد. در دوازدهم فوریه سال 1955 شمعون نماینده ای برای ملاقات با سفیر اسرائیل، "الیاهو ساسون" (ELIHO SASOON) به رُم اعزام کرد. این نماینده آمادگی شمعون را برای امضای قرارداد صلح با اسرائیل، در صورت موافقت با سه شرط زیر اعلام کرد:

1ـ تضمین مرزهای لبنان.

2ـ تعهد به نجات لبنان در صورت مواجه شدن با حمله سوریه.

3ـ خرید فرآورده های کشاورزی اضافی لبنان.

در بیست و دوم اکتبر سال 1956، بن گوریون درخواست خود را مبنی بر دامن زدن به فتنه فرقه ای و تقسیم لبنان براساس آن، تکرار کرد. موشه دایان در یادداشتهای خود پیرامون مذاکرات هیأت اسرائیلی متشکل از خودش و بن گوریون و "شمعون پرز" با هیأت فرانسوی به ریاست "گی موله" (GEI MOLEH)نخست وزیر و با عضویت وزرای خارجه و دفاعش چنین می نویسد:

... بن گوریون بحث را آغاز کرد و پیشاپیش به فرانسویها هشدار داد پیشنهادی مطرح خواهد کرد که در نگاه نخست خیالپردازانه و ساده لوحانه جلوه می کند. اما در واقع راه حل همه جانبه ای برای مشکلات خاورمیانه است. به این صورت که اردن به نظر می رسد که قادر نیست به عنوان یک کشور مستقل زندگی کند، لذا باید آن را تقسیم کرد، اراضی واقع در شرق رودخانه باید به عراق داده شود، اما بخش غربی به عنوان یک منطقه تکامل یافته باید توسط اسرائیل اشغال شود، لبنان هم باید از برخی ایالتهای اسلامی خود منصرف شود تا با تکیه برمناطق ـ فقط ـ مسیحی نشین آرامش در آن تضمین شود.

اظهارات فوق الذکر بیانگر آن است که لبنان همواره به عنوان هدف خط مقدم در دکترین اسرائیل نشانه گیری شده است. در کتاب جنگهای نهانی اسرائیل درباره لبنان آمده است:

علاقه اسرائیل به اتحاد با مسیحیان لبنان، از دهه 1950، بخش کانونی تئوری دکترین حاشیه ای را تشکیل می داده است. جنگ داخلی شرایطی را فراهم آورد که دست کم این تئوری در عمل پیاده شود. موساد و تا اندازه کمتری هم، شعبه اطلاعات ارتش [اسرائیل]، کانالهای ارتباطی برای ایجاد این اتحاد را دارا بودند.

"دیوید کیمخی" (کیمچی) معاون وقت سرویس اطلاعاتی اسرائیل (موساد) در دیداری با رئیس ساواک (نصیری)، در آبان سال 1355، ضمن اشاره به برنامه ها و اهداف اسرائیل در لبنان و ضرورت ایجاد جنگ داخلی در آن کشور، تا آنجا پیش می رود که موضوع حذف امام موسی صدر از صحنه لبنان مطرح و حتی طرح جایگزین را نیز به رئیس ساواک ارایه می کند. این گفت وگو نشان می دهد که لبنان از جنبه های مختلف سیاسی و ژئوپولیتیکی برای اسرائیل دارای اهمیت فراوان و استراتژیک بوده است. از سوی دیگر حاکی از ترس مقامات صهیونیستی نسبت به گسترش اصول، ارزشها و فرهنگ ناب اسلامی در آن سرزمین است.

تا جایی که آنها امام موسی صدر را به عنوان یک خطر جدی در مسیر استراتژی خود ارزیابی کرده و در صدد حذف آن مرد بزرگ برمی آیند. نکته دیگری که این سند آشکار می سازد، تبانی و توطئه مشترک ساواک و موساد در ماجرای امام موسی صدر است که به طور جدی نیازمند بررسی و تحلیل دوباره است:

آقای کیمخی: [...] در مورد لبنان باید به عرضبرسانم که فعالیتهای مهمی داشتیم. به نفع دست راستیها وارد عملیات شدیم و امروز این ارتباطات بسیار قوی هستند. دو هفته قبل من در منزل "پیرجمیل" بودم و هر دو موافق این برنامه بودیم و در ضمن شرط کردیم که اگر قرار است جنگی شروع بشود نباید بین مسلمانان و مسیحیان باشد بلکه بین چپی های افراطی و دست راستیها باید جنگ بشود. [...] در این زمینه مایلیم که همکاریهای مؤثری داشته باشیم. لااقل از نظر اطلاعاتی می توانیم همکاری نماییم.

پیشنهاد کوچکی دارم. موسی صدر کارش تمام است و امروزه شیعیان لبنان رهبر ندارند و برای شما فرصت مناسبی است که موسی صدر جدیدی را انتخاب کنید و به لبنان بفرستید. البته این شخص باید در مرحله اول به شما وفادار باشد. گرچه سوریها در داخل لبنان صلح موقتی به وجود آورده اند ولی این پایان جنگ نیست. دست راستیها به هیچ وجه حضور فلسطینی ها را در هیچ زمانی تحمل نخوانند کرد. و منتظر فرصت هستند که جنگ را دوباره شروع کنند بنابراین ما معتقدیم که تماسهایمان را با گروههای دست راستی ادامه بدهیم. منظور ما فقط پیر جمیل و کامیل شمعون نیست بلکه ایجاد یک نیروی دست راستی قوی در داخل لبنان است.

تیمسار ریاست ساواک: متأسفانه عوامل ما فعلاً بسیار ضعیف شده و ما سفارت را در آنجا جمع کرده ایم.

آقای کیمخی: آیا به مصلحت است که به شیعیان جنوب لبنان کمک کنیم و شما مایلید که در این کمکها سهیم باشید.

تیمسار ریاست ساواک: حتما.

آقای کیمخی: تلاشهای ما در بهبود زندگی شیعیان جنوب لبنان مؤثر خواهد بود. فکر می کنید ایجاد جبهه ای از میانه روهای معتدل کار مصلحت آمیزی باشد؟

تیمسار ریاست ساواک: باید به وجود بیاید در غیر این صورت تجزیه می شود.

آقای کیمخی: ما تا آنجا که بتوانیم تلاش می کنیم امیدواریم همکاری شما را هم در بعضی زمینه ها جلب نماییم. ما حتی در مورد همکاریمان با [بعضی اعضای جامعه] شیعیان لبنان و در داخل لبنان به آمریکاییها چیزی نگفته ایم.

اسرائیلی ها با توسل به ترفندها و بهانه های مختلف همواره درصدد یافتن جای پایی در لبنان از جمله نفوذ در میان جامعه شیعیان آن کشور بودند و برای تعقیب این مقصود افرادی را نشان کرده بودند. ساواک به عنوان بازوی اطلاعاتی سلطنت پهلوی نیز، از هیچ گونه مساعدتی به آنها دریغ نمی کرد. متن مذاکرات رئیس موساد با رئیس ساواک در خصوص همکاری سرویس اطلاعاتی رژیم پهلوی با موساد به منظور تحقق برنامه ها و اهداف اسرائیل خواندنی است:

ژنرال زامیر: ما همیشه می خواستیم با سازمان امنیت لبنان به طور جدی صحبت کنیم ولی تاکنون نتوانسته ایم و باید به عرض برسانم تا این لحظه لبنان از تروریستهای فلسطینی ـ ترک ـ ایرانی ـ ژاپنی و حتی اندونزی پذیرایی می کند دولت ما می داند لبنان نقطه حساسی است و مانند یک بچه باید از آن حمایت شود ما در عملیات خود سعی می کنیم حداقل فشار بر دولت لبنان وارد شود دولت لبنان اگر جدی در مورد کمک صحبت کند ما به هر نوع کمک حاضریم چه از طریق شما و چه از طریق دیگر، ما آشکار گفته ایم که اگر سوریه به لبنان حمله کند ما به سوریه حمله خواهیم کرد.

تیمسار ریاست ساواک: کشور لبنان یک کشور تاجری است که نمی تواند منافع تجارتی خود را زیر پا بگذارد. در حال حاضر علاوه بر سوریه، عراق نیز در لبنان پول خرج می کند. نخست وزیر قبلی جدا تصمیم داشت که فلسطینی ها را شدیدا محدود نمودهو خارجیان را از کمپ های فلسطین خارج نماید. ولی متأسفانه دوام نیاورد و استعفا داد. و دولت فعلی هم معلوم نیست به چه صورتی درخواهد آمد.

در موقعیت مناسب در زمانی که احساس کنیم آنها آمادگی دارند، پیشنهادات شما را با آنها در میان خواهیم گذاشت.

در راستای استراتژی پیرامونی صهیونیسم در لبنان، برای دامن زدن به فتنه فرقه ای در این کشور، رژیم صهیونیستی مزدورانی همچون سرگرد "سعد حداد" و سرهنگ "آنتوان لحد" را به استخدام خود خود درآورد تا عملاً لبنان مورد نظر خود را به وجود آورد. حتی برای تحت فشار گذاشتن لبن و اثر گذاشتن روی موضع گیریهای آن به ویژه بعد از امضای قرارداد صلح کمپ دیوید میان رژیم صهیونیستی و رژیم مصر دست به اشغال جنوب لبنان زد. ژنرال افیجدور بن گال (AFIGDOR BEN KAL) فرمانده بخش شمالی اسرائیل به مناسبت دومین سالگرد حمله ارتش رژیم صهیونیستی (1978) به جنوب لبنان چه می گوید:

... در نتیجه عملیات لیطانی بر املاک خود در جنوب لبنان افزودیم، لبنان اینک تنها کشوری است که آینده روشنی ندارد، اینک کشوری شده است که اندیشه ها و شیوه های متنوع زندگی، در آن در حال تبلور است... عملیات لیطانی به ما امکان داد املاکی در لبنان به دست آوریم، دنیا فهمید که ما در لبنان منافعی داریم... و ما نمی توانیم نسبت به آنچه در لبنان می گذرد، دست بسته بمانیم، لذا همان کاری را انجام دادیم که باید می شد، تا یکی از برگهای بازی برای روزی دست ما باشد که مجبور خواهند شد تصمیمی در رابطه با آنچه باید در لبنان انجام شود، اتخاذ کنند.

"شیمون شیفر" مفسر رادیو رژیم صهیونیستی و از کارشناسان مشهور اسرائیلی در کتاب خود، پس از اشاره به سفر مخفیانه آریل شارون وزیر جنگاسرائیل در سال 1982 به لبنان و استقبال بشیر جمیل رئیس جمهور وقت آن کشور از میهمانان این مسافرت سرّی از اسرار جنگ و تجاوز اسرائیل به خاک لبنان و کشتار هزاران لبنانی و قتل عام معروف صبرا و شتیلا به دست فالانژیست ها و همیاری اسرائیلیها در سال 1982 پرده برمی دارد. شیمون شیفر اسرائیلی، این تجاوز وحشیانه و ددمنشانه اسرائیل را نه با هدف تبلیغاتی صهیونیستی مبتنی بر "امنیت الجلیل" بلکه در مسیر استراتژی اسرائیل بزرگ ارزیابی می کند. او سندی را به نقل از "رافائل ایتان" رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل نقل می کند که چگونه این موضوع را برای نظامیان و سربازان مهاجم اسرائیلی فاش و تشریح کرده است.

"دیوید هِرست" با رد هر گونه بهانه بنی اسرائیلی، به عنوان دلایل حمله و تجاوز اسرائیل به لبنان، معتقد است که اسرائیلیها از مدتها قبل بر مبنای دکترین حاشیه ای خود، در این باره برنامه ریزی کرده بودند. به نوشته او؛ مسأله اساسی این بود که "بگین" چگونه و چه وقت دست به جنگ خواهد زد... تهاجم اسرائیل به لبنان، وقتی بالاخره به وقوع پیوست، اصلاً اقدام غیرمنتظره ای به نظر نیامد. ابعاد آن نیز چندان تعجب برانگیز نبود... هدف آن براساس ایجاد نظم جغرافیایی سیاسی جدید در پیرامون مرزهای دور اسرائیل قرار داشت. اسرائیل درصدد بود تا لبنان را به عنوان یک کشور مسیحی یا کشوری که تحت سلطه مسیحیان که آماده صلح با اسرائیل باشد، بازسازی کند.

این نویسنده با اشاره به مندرجات نشریه "کیوونیم" ارگان سازمان جهانی صهیونیسم درباره استراتژی اسرائیل، اقدام و عملیات تهاجمی رژیم صهیونیستی به سرزمین لبنان را بخشی از استراتژی پیرامونی صهیونیسم در کوتاه مدت، ارزیابی کرده و تصریح می کند که براساس آنچه ارگان سازمان جهانی صهیونیسم تأکید و اصرار دارد؛ اهداف درازمدتاسرائیل باید تمام منطقه خاورمیانه را دربربگیرد.

پس از اشغال لبنان در سال 1982 "زئیف شیف" خبرنگار روزنامه اسرائیلی هآرتس سه هدف استراتژیک مرحله ای اسرائیل در لبنان را برای دهه 80 میلادی به نحو زیر مشخص کرده است:

1ـ جلوگیری از شکل گیری یک زیربنای تهاجمی علیه اسرائیل در لبنان و ممانعت از تبدیل لبنان به یک کشور خط جبهه.

2ـ در هر گونه سازشی، چریکها و ارتش لبنان نباید در جنوب لبنان حضور داشته باشند و وضع موجود در مرحله انتقالی فعلی در جنوب لبنان تغییر نیابد.

3ـ محدود کردن فعالیت سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان.

اسرائیل با سرپا نگاه داشتن کشور کوچک در جنوب لبنان به فرماندهی سعد حداد و ژنرال آنتوان لحد و تلاش برای گسترش محدوده آن، کوشید از آن به عنوان یک برگ سازش استفاده کند. مردخای گور رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل می گوید:

بعد از عملیات لیطانی (حمله اسرائیل به جنوب لبنان در مارس 1978) و طی ملاقاتی که با ژنرال سیلا سفیو فرمانده وقت نیروهای سازمان ملل متحد در خاورمیانه داشتم، صراحتا

گفته شد که تا زمانی که توافق همه جانبه ای با لبنان به دست نیامده، محدوده مسیحی سعد حداد، استقلال خود را حفظ خواهد کرد و این از مصالح عالیه اسرائیل است که هیچ نیروی لبنانی در جنوب لبنان بدون توافق با اسرائیل مستقر نشود.

مآخذ:

  1. علیزاده، همایون (تهیه و تنظیم): فرهنگ سیاسی لبنان، نشر سفیر، تهران 1368.
  2. مصاحب، غلامحسین: دایره المعارف فارسی، جلد دوم، بخش اول، شرکت سهامی کتابهای جیبی،

چاپ سوم، تهران 1381.

  1. مؤسسه "الارض" ویژه مطالعات فلسطینی: استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای همجوار آن، انتشارات بین الملل اسلامی، تهران، پاییز 1363.
  2. تقی پور، محمدتقی: استراتژی پیرامونی اسرائیل، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1385.