تشکیلات نظامی اسرائیل، تاریخچه
تشکیلات نظامی اسرائیل نقش مهمی را در اجرای اهداف استراتژی صهیونیسم ایفا می کند. به کارگیری این تشکیلات، از بدو پیدایش جنبش صهیونیسم، بر تفکر و اندیشه استراتژی صهیونیسم غلبه داشت.
تفکر ایجاد نیروی مسلح یهودی به سال 1870 برمی گردد، یعنی سالی که جنبش هجوم برای اسکان در فلسطین به طور جدی آغاز شد و مهاجمان در مستعمراتی که تشکیل داده بودند، مستقر شدند و اولین نیروی مسلح را با نام "سازمان پاسداری یهود ـ هاشومیر" در سال 1907 تأسیس کردند.
الف ـ هاشومیر:
یهودیانی که شهرک "بتاح تکفا" را در سال 1878 ایجاد کردند، اولین کسانی بودند که برای تحقق نخستین طرح هجوم برای اسکان، از سلاح استفاده کردند. "جاشوا استامیر" یکی از رهبران بزرگ صهیونیست یک نظام ویژه برای نگهبانی شبانه در مستعمرات وضع کرد تا بتواند با هجومهای ناگهانیمقابله کند. (نک: هاشومیر)
در شهرک شجره در جلیل، حرکت صهیونیسم با عزیمت بن گورین و یارانش به آنجا، شکل گرفت. آنها کشاورزان یهودی را به مقابله با اعراب دعوت می کردند و علی رغم مخالفت آنها، برای به دست آوردن سلاح با مسئولان عثمانی تماس گرفتند. ترکها از دادن سلاح به یهودیان خشنود بودند، زیرا باعث اذیت و آزار اعرابی می شد که در آن زمان علیه حکومت عثمانی به مخالفت برخاسته بودند. بن گورین احساس خود را از دستیابی به سلاح، این گونه بیان می دارد:
"روز و شب منتظر رسیدن اسلحه بودیم، هیچ کلامی به غیر از سلاح در بین ما ردوبدل نمی شد و هنگامی که به آن دست یافتیم، از خوشحالی در پوست نمی گنجیدیم. از سر شوق مانند کودکان با آن سرگرم شدیم و به هیچ وجه حاضر نبودیم که از خود جدایش سازیم. می خوردیم، می خواندیم، نظافت می کردیم و هرجا که می رفتیم، سلاحمان یا در دستمان بود و یا بر دوش."
سپس ایدئولوژی هاشومیر که بن گورین در تشکیل آن نقش عمده داشت، در سال 1912 با عنوان حمایت از بیشوف، اعلام شد. شعار هاشومیر چنین بود: "یهودا با خون و آتش سقوط کرد و بار دیگر با خون و آتش قیام خواهد کرد." در پی انقلاب 1905، مهاجران یهودی که از اروپا و مخصوصا از روسیه به فلسطین آمده بودند به سرعت به سازمان هاشومیر پیوستند و عناصر اصلی آن را تشکیل دادند.
تلاش صهیونیسم، به ایجاد هاشومیر منحصر نبود، بلکه دامنه آن به صفوف ارتش انگلستان نیز کشیده شد. چنان که تعدادی از گردانهای یهودی بهارتش انگلستان پیوستند تا دو خواسته یهود، نخست جلب متخصصین نظامی و دوم جلب نظر انگلیس برای ایجاد وطن قومی در فلسطین، جامه عمل پوشد.
پس از شروع جنگ جهانی اول، یهودیان در وضعیت نابسامانی به سر می بردند. آنها در امپراطوری عثمانی، یک اقلیت محسوب می شدند و تحت فشار شدیدی بودند که در جبهه آلمان قرار گیرند. ولی یهودیان ورود در جنگ به نفع متفقین را ترجیح دادند و اکثریت یهودیان فلسطین، به سود نیروهای انگلیس و بر ضد قوای عثمانی، داوطلبانه به خدمت نظام درآمدند. در جنگ جهانی اول، انگلستان یک تیپ یهودی تشکیل داد، تعداد نفرات آن که اولین نیروی جنگی یهود بود، در سال 1919 بالغ بر 5000 سرباز بود. (نک: لشگر یهود)
ب ـ هاگاناه:
در پایان جنگ جهانی اول، یهودیانی که از جنگ فارغ شده بودند به فرماندهی "یاهو کولومب" اولین هسته تشکیلات نظامی هاگاناه را که تابع آژانس یهود بود، تشکیل دادند. این تشکیلات علی رغم غیر قانونی بودن، از تشویق انگلیس برخوردار بود.
در سال 1936 حکومت قیمومیت در فلسطین، برخی از اعضای هاگاناه را در نیروی پلیس فلسطین به کار گرفت و آنها را مسلح نمود. در همین سال پس از آن که انگلستان آن را به عنوان تشکیلات دفاعی مستعمرات به رسمیت شناخت، به صورت رسمی در صحنه فلسطین ظاهر شد. هاگاناه عمدتا از پیاده نظام تشکیل می شد. زیرا ایجاد آن بر پایه رزم ناوها و نیروی هوایی، با وجود نیروهای انگلیس، بسیارمشکل بود. این سازمان برای مجهز شدن به سلاح، به احداث کارخانه هایی برای تولید و نیز ایجاد هسته های نیروی دریایی و نیروی هوایی، پرداخت. همچنین مراکزی را جهت آموزش افسران تشکیل داد.
در سال 1937 هاگاناه به صورت تشکیلات ستاد ارتش یا هسته ارتشی بزرگ درآمد که سربازگیری آن در کیبوتسها و شهرکهای یهودی نشین انجام می گرفت.
در آغاز جنگ جهانی دوم، تعداد یهودیان آموزش دیده صهیونیست در فلسطین، نزدیک به 000,15 تن بود. در طول این جنگ هاگاناه با فرماندهی انگلیس در خاورمیانه یک پیمان مشترک امضا کرد که متضمن تجهیز هاگاناه به سلاح و آموزش جنگهای چریکی به گروههای آن بود. انگلیس در منطقه جردیه در جنوب شرقی حیفا، یک مدرسه آموزش سری ایجاد کرد. کاپیتان اوردی ونگیت افسر احتیاط انگلیس با افسران اطلاعات هاگاناه، در زمینه تشکیل دستجات ویژه شبانه، معروف به S.N.S)) همکاری نمود.
این تشکیلات وظیفه آموزش جوانان یهودی را برای ویران ساختن مراکز اعراب و تأسیس هسته های ارتش یهود برعهده داشت. در میان تعداد بسیاری از داوطلبان که بعدها افسران عالیرتبه ارتش دفاع اسرائیل شدند، چهره هایی چون ژنرال موشه دایان وزیر سابق دفاع و ایگال آلون، وزیر خارجه سابق اسرائیل دیده می شوند. (ن.ر: هاگاناه) با گسترش جنگ جهانی دوم و رسیدن نیروهای آلمانی تحت فرماندهی رومل به دروازه های مصر، صهیونیستها متوجه شدند که سرزمین فلسطین هدف بعدی این تهاجم است. درک این مطلب، نقطه عطفی در تاریختشکیلات نظامی اسرائیل است. زیرا گروهی از نظامیان از جمله "یاهوکلمب" فرمانده هاگاناه، "موشی سینیه" رئیس ستاد و اسحاق سادح مؤس هاگاناه به فکر ایجاد ارتش مستقل و دایمی افتادند. لذا یک نیروی ضربت برای هاگاناه تحت فرماندهی "یاهوکلمب" با نام پالماخ به وجود آمد.
ج ـ پالماخ:
در اثنای جنگ جهانی دوم رهبران هاگاناه برای تهیه طرح وضعیت جدید خود در سطح بین المللی، جلسه ای تشکیل دادند. در این اجلاس بن گورین ضمن تذکر ایجاد ارتش و دولت یهود، تقاضاهای ذیل را مطرح نمود:
1 ـ عوض کردن تاکتیک دفاع ثابت به مقابله در برابر اعراب.
2 ـ تشکیل ارتشی که بتواند در مقابل ارتشهای عربی مقاومت نماید.
3 ـ ایجاد کارخانه اسلحه سازی پیشرفته تر از تشکیلات نامناسب آن زمان.
4 ـ دستیابی به سلاح سنگین.
در ماه مه 1941، فرماندهی عالی هاگاناه، موافقت شورای اجرایی بین المللی جنبش صهیونیسم را با تشکیل یک نیروی ضربت مستقل و سری مأمور عملیات برضد قوای غیر نظامی اعراب، جلب کرد.
این نیرو از 9 مجموعه تشکیل می شد که دائما در حال آماده باش به سر می بردند و برای انجام مأموریت در هر وقت و هر مکان، حاضر بودند. این نیرو با نام "پالماخ" که از حروف اول کلمات عبری به معنی "گروههای ضربت" به دست می آمده، شناخته شد. قرار بود که این نیرو به تنهایی، یا با همکارینیروهای متفقین براساس شرایط مختلف به کار گرفته شود. ایجاد پالماخ با تصمیم متفقین برای حمله به سوریه و لبنان در اوت 1941، مصادف شد. بنابراین دو گروه از نیروهای پالماخ در این عملیات با متفقین همکاری کردند که با پیروزیهای بزرگی همراه بود.
پالماخ در طول جنگ، آشکارا به کار خود ادامه داد. اما پس از جنگ، بار دیگر به فعالیت پنهانی پرداخت. (ن.ر: پالماخ)
پالماخ در ابتدا با سه گردان شکل گرفت و سپس گردان چهارم شامل واحدهای ویژه نیروی دریایی، هوایی و جمعی از مشاوران بر آن افزوده شد. لذا به صورت یک پایگاه سازماندهی و فرهنگی درآمد که بعدها در زمینه کادر فرماندهی به ارتش اسرائیل کمک شایانی نمود. ایگال آلون فرمانده این نیرو، سمت فرماندهی جبهه جنوبی را در طول جنگ سال 1948 بر عهده گرفت. سه تن از افسران آن یعنی موشه دایان از 1957ـ1953، اسحاق رابین از 1967ـ1963 و حاییم بارلو از 1971ـ1968، به سمت ریاست ستاد مشترک رسیدند.
د ـ اِرگون:
اِرگون با نام کامل عبری "ارگون تسفای لیؤی" به معنای "سازمان نظامی ملت اسرائیل" است.
ولادیمیر ژابوتنسکی در سال 1937 سازمان اِرگون را بنیان نهاد. دیوید رازن و ابراهام اشترن، وی را در تهیه و انجام طرحهایش یاری نمودند. فعالیت اِرگون در ابتدای امر، به انتقال دادن یهودیان اروپای غربی به فلسطین منحصر می شد. پس از آن به تنظیم صفوف خود پرداخت و اعضایش را تحت یک آموزش شش ماهه قرار داد. در پایان هر دوره، امتحاندقیقی در مورد نحوه استفاده از سلاح و ابزارآلات جنگی به عمل می آورد و در صورت قبولی، عضو قسم یاد می کرد که همواره در راه رهایی و مبارزه در جهت ایجاد دولت یهود به سازمان وفادار بماند.
پس از مرگ ژابوتنسکی، رهبری سازمان به دست مناخیم بگین، وکیل مجارالاصل افتاد. از خصوصیات ویژه این سازمان، شعبه سری اطلاعات آن با نام "گروه سیاه" بود که مهاجران کشورهای عربی را به استخدام درمی آورد تا با مراجعه به مجامع عربی به نفع سازمان به جاسوسی بپردازند. این گروه با همکاری مهندسان فنی فارغ التحصیل از دانشگاههای اروپایی، به اعمال تروریستی، تخریب و ایجاد رعب و وحشت می پرداختند. (ن.ر: اِرگون)
از کسانی که در تشکل نظامی یهود نقش عظیمی را ایفا نمودند می توان از ولایمیر ژابوتنسکی که به طور داوطلبانه با درجه گروهبانی در ارتش انگلیس حضور داشت، نام برد. وی در سال 1915 "گردان قاطرها" را به عنوان اولین قدم در راه ایجاد تشکیلات نظامی یهود، تشکیل داد. این گردان با 500 مرد (افسر و سرباز)، 20 اسب برای افسران و معاونان و 750 قاطر برای نقل و انتقال، به نیروی متفقین پیوست. ژابوتنسکی و ترومبلدور به خوبی بر اهمیت این یگان در ایجاد "سرباز یهودی" نمونه واقف بودند. فرماندهی این یگان به عهده یک افسر انگلیسی به نام "جان پاتریس" بود.
به دنبال آن دو یگان دیگر از داوطلبان یهودی از آمریکا و انگلستان، در فلسطین تشکیل شد. صهیونیستها در طول جنگ به نتایج بسیاری دست یافتند. آنها متفقین را وادار کردند تا به جوانان یهود آموزش نظامی بدهند به طوری که 16 هزار مرد و 5هزار زن تحت آموزش قرار گرفتند.
در اوت1944 تنها 500,23 تن از یهودیان فلسطین در ارتش انگلستان حضور داشتند و گروههای دیگری از آنها نیز زیر پرچم صهیونیسم در جبهه های اروپا می جنگیدند. همچنین گروههای متعددی نیز در کنار ارتش متفقین در عراق و سوریه وارد نبرد شدند. به این ترتیب، نیروهای نظامی یهود که طی جنگ دوم جهانی شکل گرفتند، عبارت بود از:
ارتش صحرایی "هیش"، در حدود 000,20 تن
ارتش دفاع، "هیم"، در حدود 000,17 تن
پالماخ "هیم"، در حدود 2500 تن
پلیس یهود "هیم"، در حدود 6000 تن
تیپ یهودی "هیم"، در حدود 5000 تن
البته این تعداد صرف نظر از داوطلبان یهودی بود که در ارتش انگلیس شرکت داشتند و تعدادشان به 23هزار تن می رسید.
شکل و اساس سازمان صهیونیسم پس از پایان جنگ دوم جهانی، دستیابی به سلاح سنگین و ایجاد کارخانجات نظامی به منظور تولید مهمات و سلاح سبک بود. صنایع نظامی صهیونیسم در آن زمان، به تولید نارنجکهای دستی، مهمات، اسلحه سبک، گلوله های خمپاره تا نوع 75 میلیمتری و مواد منفجره محدود می شد.
بن گورین به همراه الیعارز (دبیر صندوق آژانس یهود) و اولین وزیر دارایی اسرائیل، متوجه آمریکاییها شدند و از طریق جمعیت متحد "النداءالیهودی" توانستند، میلیونها دلار به دست آورند و این مبلغ هنگفت را به خرید وسایل و تجهیزات لازم برای ایجاد صنایع مناسب اسلحه سازی اختصاص دهند.آمریکاییها نیز در خواستهای آنها را به سرعت جامه عمل می پوشاندند.
بن گورین در این مورد می گوید: "با کمتر از یک میلیون دلار وسایلی را خریداری کردیم که ارزش آن بالغ بر 20 میلیون دلار بود. این وسایل به فلسطین منتقل شد و با وجود تلاشهای فراوانی که حکومت قیمومیت برای کشف وسایل و جلوگیری از ورود آنها، مبذول داشت، موفقیتی در این زمینه کسب نکرد."
"یهود رازی" و "أفریک" (هر دو از رهبران مهاجرت غیر قانونی به فلسطین) از جانب بن گورین مأمور خرید سلاح و وسایل سنگین شدند. أفریک موفق شد قرارداد مهمی در زمینه خرید سلاح سنگین، مثل تانک، هواپیما و سلاح سبک شامل 15 هزار قبضه تفنگ و مسلسل و مقدار زیادی مهمات، با چکسلواکی منعقد کند. این وسایل به جز سلاح سنگین قبل از شروع جنگ 1948 وارد فلسطین اشغالی شد. همچنین بن گورین در زمینه احیای زبان عبری تلاش فراوانی نمود زیرا این زبان فاقد اصطلاحات نظامی بود. لذا به دستور وی کلمات عبری که می شد از آنها به عنوان مصطلحات نظامی استفاده کرد (مثل درجات نظامی) جمع آوری گردید.
ه ـ ارتش اسرائیل:
همزمان با آغاز تشکیل ارتش اسرائیل در تابستان سال 1938، دو موضع گیری مختلف آشکار شد. موضع اول که از جانب پالماخ، اشترن و اِرگون مطرح شد، مبتنی بر تشکیل یک "ارتش خلقی فوری" بود که در آن درجات و رتبه های نظامی، سلام و هیچ گونه نشانه نظم و انضباط نظامی، وجودنداشته باشد.
موضع دوم که از جانب هاگاناه و رهبری سیاسی مطرح شد، مبتنی بر تأسیس ارتشی مطابق با اصول معمول و رایج بود. در نهایت، گروه دوم موفق شدند. پس از اعلام تشکیل اسرائیل در 14 مه 1948، افراد نظامی مجهز به سلاحهای گوناگون، به حدود 000,70 تن می رسید. آنها توانستند با حمایت انگلستان، مناطق وسیعی از فلسطین را اشغال کنند.
تا پیش از تشکیل دولت اسرائیل، طرح ریزی سیاست امنیتی، توسط سازمان نظامی انجام می شد. به طوری که در سال 1942 پالماخ را ایجاد کرد و در سال 1948 در مرحله اول، به تاکتیک "دفاع متحرک" و در مرحله دوم به تهاجم پرداخت. سپس دولت را به چهار منطقه تقسیم کرد و بر درگیریهای نظامی پراکنده تأکید نمود.
به تدریج نیروی نظامی اسرائیل رو به افزایش گذاشت تا جایی که طبق اطلاعات مندرج در مجله "المیزان العسکری" (توازن نظامی) در سال 1975 ـ 1974 این تعداد به شرح زیر بود:
"نیروهای نظامی 125هزار و نیروهای احتیاط 500,254 سرباز"
اسرائیل قادر است طی 48 ساعت پس از شروع هر جنگ، تقریبا 500,379 سرباز را بسیج کند. این کشور به علت کمبود درآمد، در حالت عادی نمی تواند ارتشی بزرگ و دایمی را تأمین نماید. بنابراین با نیروهای کوچک به فعالیت ادامه می دهد و بقیه را در حالت احتیاط نگه می دارد. ولی قادر است آنها را ظرف 24 ساعت بسیج و به جبهه اعزام کند.
اسرائیلیها بر این نکته واقف هستند که به علت کمبود جمعیت و کوچکی سرزمین، باید در جهتتهیه ارتش مکانیزه، تلاش نمایند. ارتشی که قادر باشد در زمانی کوتاه نیروهای نظامی عرب را سرکوب کند. این ارتش می بایست براساس اصولی حرکت کند که بن گورین گوشزد می کرد: "نه تنها برای پیروزی بر دشمن، بلکه دائما برای پیروزی سریع و حداقل تلفات ممکن. ما فرصت نداریم، تاریخ بر ما می گذرد، باید که با سرعت عمل کنیم."
مآخذ:
- ربابعه، اسماعیل غازی: استراتژی اسرائیل، ترجمه محمدرضا فاطمی، نشر سفیر.
- صفاتاج، مجید: تروریسم صهیونیستی، جمعیت دفاع از ملت فلسطین، 1381.