اروپای غربی، لابی یهودی و صهیونیستی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


راز موفقیت لابی یهودی و صهیونیستی در اروپای غربی (Jewish and Zionist Lobby: Western Europe) ، حرکت آن در درون چارچوب منافع استراتژیک غرب و عرضه دولت صهیونیستی به عنوان یک ابزار است. به عبارت دیگر، منشأ موفقیت این لابی به قدرت ذاتی یا عناصر نهفته در آن نیست. بلکه ناشی از هماهنگی منافع و مصالح صهیونیسم با منافع استراتژیک غرب است. الگوی رایج در گفتمان تحلیلی اعراب (رسمی و مردمی) عکس این واقعیت است.

در این الگو فرض بر آن است که موفقیت صهیونیسم به دلیل قدرت ذاتی آن بوده است و از این رو، افزایش حمایت غرب از اسرائیل به دلیل افزایش نفوذ یهودیان و صهیونیست ها در جهان غرب است و هر اندازه که این نفوذ بیشتر شود حمایت غرب از اسرائیل نیز افزایش می یابد. برای محک زدن این نظریه رایج و تشریح ضعف قدرت تفسیری آن، به برخی شواهد و قرائن تاریخی و جدید اشاره می شود:

1 ـ اولین کسی که در دوران معاصر به ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین فراخواند "ناپلئون بناپارت" بود. او همچنین اولین مهاجم غربی به شرق عربی در عصر جدید بود. شایان ذکر است که ناپلئون آن چنان که سرگذشت او در فرانسه نشان می دهد، یهودستیز بود. در این جا نمی توان از وجود یک لابی یهودی یا صهیونیستی قوی یا ضعیف به هنگامفراخوان ناپلئون به این کار سخن گفت؛ بلکه دعوت ناپلئون برآمده از درک او از منافع استراتژیک فرانسه بود.

2 ـ جمع کثیری از سیاستمداران انگلیس (پالمرستون، شافتسبری، الیفانت، لوید جرج و بالفور) پیش از ظهور جنبش صهیونیسم میان یهودیان و در غیاب لابی یهودی و صهیونیستی، به ایجاد دولتی یهودی در فلسطین فرا می خواندند. گفتنی است که تمام این سیاستمداران به ویژه بالفور که عامل صدور قانون بیگانگان در سال 1905 بود از یهودیان نفرت داشتند. هدف این قانون جلوگیری از ورود یهودیان به انگلیس بود. بعدها بالفور خود به دشمنی اش با نژاد سامی اذعان نمود. بالفور معتقد بود که یهودیان باری بر دوش تمدن غرب هستند، اما وی و سیاستمداران مذکور دریافته بودند که چنانچه دولتی صهیونیستی تأسیس شود منافعی استراتژیک عاید انگلیس خواهد شد.

3 ـ بی تردید صدور اعلامیه بالفور، مهم ترین حادثه تاریخ صهیونیسم و نیز یکی از مهم ترین نکات در پژوهش های مربوط به شرایط صدور اعلامیه بالفور است. بنابراین، لحظه صدور این بیانیه، لحظه ای نادر برای آزمایش الگوی تفسیری فشار یهودی و صهیونیستی است. برای این آزمایش، "قدرت" دو گروه یهودی آلمان و انگلیس در اعمال فشار با یکدیگر مقایسه می شود:

الف) می دانیم که پیش از جنگ جهانی اول حضور یهودیان در آلمان بسیار چشم گیر بود و آنان مناصب دولتی مهمی را به دست آورده بودند و در موقعیت های اقتصادی استراتژیکی حضور داشتند. سه بانک مهم آلمان در آن دوره تحت مالکیت برخی اعضای گروه های یهودی بود و همچنین آنان دررسانه ها و رهبری احزاب سیاسی نفوذ کرده بودند و بسیاری از یهودیان آلمان هنرمند یا نویسنده بودند. آنان به میزان بسیار زیادی با جامعه خود آمیخته و همانند شده بودند و این موجب فعالیت آسان تر آنان در جامعه آلمان شده بود. آنان همچنین به صورت گسترده ای در جنگ جهانی اول شرکت کردند، به نحوی که تعداد سربازان متعلق به آنان نسبت به مجموع جمعیتشان، در مقایسه با غیر یهودیان بسیار بیشتر بود.

جنبش صهیونیسم تا آن زمان، در گرایش های فرهنگی خود جنبش آلمانی به شمار می آمد و در کنگره های صهیونیسم به زبان آلمانی گفتگو می شد. همچنان که برلین نیز مقر [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] بود. صهیونیست ها کاملاً آماده بودند که طرح صهیونیستی خود را به بخشی از طرح استعماری آلمان تبدیل کنند.

ب) در مقابل، گروه یهودی بسیار کوچکی در انگلیس وجود داشت که در مقایسه با گروه یهودی آلمانی، هیچ قدرت مالی یا فرهنگی نداشت. این گروه کاملاً با جامعه انگلیس همانند شده بود و دشمن صهیونیسم بود (وایزمن و دیگر رهبران صهیونیسم از اروپای شرقی بودند).

با این همه صهیونیست هایی که در انگلیس حضور داشتند به رغم ضعف و انزوای خود موفق به وادار کردن بالفور به صدور بیانیه شدند. این در حالی بود که صهیونیست های آلمان با وجود قدرت و رابطه با جامعه خود، در این زمینه شکست خورده بودند. در این خصوص نمی توان به چهره رسانه ای یا لابی صهیونیستی و موارد مشابه آن توجه کرد.ما باید منافع استراتژیک امپریالیسم انگلیس در مقابل منافع استراتژیک امپریالیسم آلمان توجه کنیم. امپریالیسمآلمان با دولت عثمانی هم پیمان شده بود و از این رو هیچ مجالی برای وعده دادن به این صهیونیست ها به ضرر عثمانی ها نداشت. اما وضعیت در مورد امپریالیسم انگلیس متفاوت بود.

این دولت تا زمان شروع جنگ جهانی اول با دولت عثمانی هم پیمان بود و لذا هنگامی که برای اولین بار وعده بالفوری صادر شد، در مورد طرح شرق آفریقا بود و به قطعه زمینی در خارج از خاک دولت عثمانی مربوط می شد. اما پس از آن که امپریالیسم انگلیس تصمیم به تجزیه دولت عثمانی گرفت، صدور اعلامیه بالفور به نفع مجموعه ای از صهیونیست هایی که انگلیسی نبودند، ممکن شد. آنها که در آن زمان در انگلستان حضور داشتند باید رابطه خود را با یک سازمان تحت نفوذ آلمان قطع می کردند.

اعلامیه بالفور این بار در خصوص قطعه زمینی در داخل سرزمین های دولت عثمانی بود. بنابراین می بینیم که اعلامیه بالفور و حمایت انگلستان از طرح صهیونیسم هیچ رابطه ای با لابی یهودی یا صهیونیستی، اعم از قوی یا ضعیف، ندارد.

4 ـ اگر به سیاست کنونی دو کشور انگلستان و فرانسه در قبال خاورمیانه توجه کنیم، در می یابیم که این سیاست ها به طور کلی و با اختلافاتی اندک، همسو با سیاست های آمریکا در منطقه و جهت گیری های استراتژیک غرب است. محققان نکته سنج و دقیق می توانند دریابند که سیاست انگلستان همگرایی بیشتری با سیاست آمریکا دارد و بیشتر (از بقیه اروپا) در حمایت و پشتیبانی از اسرائیل است. اما سیاست فرانسه همسویی چندانی با سیاست های آمریکا در منطقه ندارد و (به گفته غریبان) از اعتدال بیشتری برخوردار است. اگربخواهیم این تفاوت را براساس نفوذ صهیونیسم تفسیر کنیم مطمئنا با مشکل برخوردار خواهیم کرد:

الف) گروه یهودی حاضر در انگلستان از لحاظ کمی بسیار ضعیف است، اما از لحاظ کیفی گروهی است که بیشترین همانندی را با جامعه انگلستان داشته و هم اکنون نیز در حال کاهش است (اگر نگوییم در حال انقراض است). هنگام وقوع کشتار صبرا و شتیلا، تلویزیون انگلستان هیچ اندیشمند انگلیسی یهودی را نیافت که از موضع صهیونیسم دفاع کند و از این رو ناچار شدند از نورمن بوردوریتس رئیس مجله کومنتاری از ایالات متحده برای تشریح دیدگاه صهیونیسم دعوت کنند.

ب) اما در فرانسه گروهی یهودی وجود دارد که شمار افراد آن به 700 هزار نفر می رسد. این گروه پس از مهاجرت یهودیان مغرب به فرانسه نوعی هویت یهودی یافته است و البته گروهی پرنفوذ در رسانه ها و غیره است.

به اعتقاد نگارنده، در تفسیر موضع هر دو کشور نباید به قدرت و ضعف گروه یهودی حاضر در هر کدام توجه کرد، بلکه باید موضع آنها را در ائتلاف و هم پیمانی غربی و نوع نگرش آنها به این ائتلاف را بررسی کرد. انگلستان نسبت به فرانسه ارتباط بیشتری با ایالات متحده در چارچوب این هم پیمانی دارد. این در حالی است که فرانسه می کوشد بخشی از استقلال اروپا را حفظ کند که انگلستان چندان به آن اهمیت نمی دهد. شاید همین امر منشأ اختلاف سیاسی این دو کشور در مورد مسأله خاورمیانه باشد.

5 ـ اگر به دولت هایی مانند هلند و بلژیک نظری بیفکنیم، نخواهیم توانست که حمایت آنها را از اسرائیل، با استناد به مقوله لابی یهودی و صهیونیستی تفسیر کنیم؛ زیرا حضور یهودیان دربسیاری از کشورهایی از این دست، تقریبا مساوی صفر است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.