احزاب کارگری اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


تاریخ پیدایش و تحول احزاب کارگری (Labour Parties) صهیونیستی نشان می دهد که طی سال هایی که از طرح صهیونیسم می گذرد، این احزاب انشعاب ها و اتحادهای مستمری را پشت سر گذاشته اند تا به شکل کنونی سازمان یافتند. جریان کارگری شامل جنبش ها و احزابی است که معتقد به مفاهیم سوسیالیستی هستند؛ مثل بوعیل صیون (کارگران صهیون) و هابوعیل هاتسعیر (کارگر جوان). جنبش کارگری صهیونیستی در فلسطین با تأسیس احدوت هاعفوداة در سال 1919 سازمان یافت که این یک همراه با جنبش های دیگر، از پیشگامان اصلی حزب ماپای یا همراه با جنبش های دیگر، از پیشگامان اصلی حزب ماپای یا حزب کارگران سرزمین تاریخی اسرائیل بود و بعدها به تجمع (کارگری) معراخ تبدیل شد.

در واقع تعارض میان احزاب کارگری در اوایل دوران رژیم صهیونیستی، در اختلاف نظر بر سر مسایل سیاسی و شیوه های اقدام و ظواهر ایدئولوژیک و لفظی بود که در این زمینه ها جدایی نسبتا زیادی میان آنها وجود داشت. اما تحولات سیاسی و فکری، به ویژه در دو حزب ماپای و ماپام، فاصله این اختلافات را به شدت کاهش داد.

ترکیب نژادی این احزاب تاکنون، متشکل از یهودیان غربی (اشکنازها) بوده است و به همین علت، کشور اسرائیل و نهادهای دولتی و احزاب آن، سیاست های تبعیض طایفه ای علیه یهودیان شرقی(سفارادها) و یهودیان جهان اسلامی اعمال می کنند.

در حال حاضر، حزب کارگر اسرائیل و جناح مرتس که متشکل از سه حزب شینوی، ماپام و راتس است در اردوگاه احزاب کارگری هستند. حزب ماپای تعیین کننده مبانی کشور و سیاست آن در برابر اعراب بود و نمایانگر یک گرایش فعال در اردوگاه احزاب کارگری بود که سیاست آن در نزاع اعراب و اسرائیل، مبتنی بر منطق زور، تحمیل عمل انجام شده، استفاده از فرصت برای توسعه مرزهای رژیم صهیونیستی و سپس تحمیل صلح بر کشورهای همسایه بود.

در مورد ماهیت و مرزهای رژیم صهیونیستی میان دو جریان در اردوگاه کارگری اختلاف نظر وجود داشت. اما همه احزاب صهیونیستی در مورد اصول اساسی طرح صهیونیسم با یکدیگر اتفاق نظر داشتند. جریان اول، به رهبری ماپای، ضرورت ها و مقتضیات مراحل طرح صهیونیسم را تعیین کننده این اصول می دانست و لذا خواهان آن بود که سیاست واقع گرایانه ای در پیش گرفته شود که با اوضاع محلی و بین المللی هماهنگ باشد به طوری که در طرح صهیونیسم در هر مرحله بتواند از این اوضاع در جهت منافع خود استفاده کند.

بنابراین هیچ گاه مرزهای طرح جغرافیایی، سیاسی و جمعیتی خود را اعلام نکرد و با تصمیم تقسیم سال 1947 موافقت کرد تا پس از آن کشور مهاجرنشین صهیونیستی تقویت شده و توسعه پیدا کند. اما جریان دوم، به رهبری ماپام، با طرح تقسیم مخالفت می کرد و پیشنهاد می کرد که یک کشور ـ که دارای دو قومیت عرب و یهود باشد ـ تأسیس شود.

تحول حزب ماپام و نگرش آن به ماهیت کشور اسرائیل و قضیه فلسطین نشان می دهد که این حزب، به دیدگاه های حزب ماپای نزدیک می شود؛ زیرا درنهایت با قطعنامه تقسیم موافقت کرد و همچنین پذیرفت که مرزهای کشور، تعیین نشود. بنابراین، شیوه حاکم در ماپای و ماپام یکسان است و جوهر آن، مخالفت با شناسایی مرزهای سیاسی است.

این موضع با سیاست حاکم، مبنی بر تحمیل عمل انجام شده و فعال سازی مهاجرت و شهرک سازی، هماهنگ است. ماپام، دیدگاه ماپای در مورد مشکل جمعیت را پذیرفته است؛ چه ماپای معتقد است که قضیه فلسطین، صرفا قضیه آوارگان است و راه حل آن این است که توافق صلحی با اردن منعقد شود که براساس آن دو کشور تأسیس شود که یکی کشور اسرائیل و دیگری کشور اردن و فلسطین باشد. اما با وجود این ماپام تفاوت هایی با ماپای دارد؛ زیرا خواهان آن است که شمار معینی از آوارگان، به فلسطین باز گردند و بقیه در کشورهای عربی اسکان داده شوند.

پس از جنگ 1967، این موضع به طور کامل تغییر پیدا کرد و موضع حزب کارگر را به طور کامل پذیرفت. لذا تفاوت های آنها از بین رفت و این دو در سال 1969 در تجمع معراخ با یکدیگر متحد شدند. با وجود این ماپام، حق رأی خود را در برخی از قضایایی که برایش مهم بود، برای خود حفظ کرد.

از نظر سیاست خارجی، همه احزاب صهیونیستی در مورد دو اصل اتفاق نظر دارند: یکی این که جنگ با کشورهای عرب همسایه، حتمی است و بنابراین توسل به نیروی نظامی پرهیزناپذیر است. اصل دوم مورد اتفاق همه احزاب صهیونیستی، اتکاء به قدرت های خارجی و تلاش در جهت منافع آنهاست. سیاست حزب ماپام، در جانبداری از اردوگاه غرب با مخالفت هیچ یک از احزاب صهیونیستی روبه رو نشد. فقط در پنج سال اول پس از تأسیسرژیم صهیونیستی، ماپام خواهان اتخاذ سیاست بی طرفی میان دو اردوگاه شرق و غرب بود. اما این موضع چندان نپایید و ماپام به طور کامل، موضع ماپای را پذیرفت.

در زمینه قضایای داخلی اقتصادی و اجتماعی دگرگونی هایی در مفاهیم چپ رخ داد که خود این دگرگونی ها ناشی از ویژگی های صهیونیسم است؛ زیرا مفاهیم قدیمی چپ، حاکی از سوسیالیسم دموکراتیک بود؛ اما اکنون تمرکز بر چیزی است که دولت رفاه عمومی نامیده می شود و حقوق فردی و گروهی مورد توجه قرار می گیرد و هیستادروت و کیبوتس نیز بسیاری از ویژگی های سوسیالیستی (یعنی اسکان گروهی) را از دست داده اند. این وضعیت در جنبش مرتس آشکارتر است؛ چه این جنبش بر حقوق مدنی، سیاسی، خدمات رفاهی، پایبندی به روند سازش، نقش بخش خصوصی و سیاست های امنیتی تأکید می کند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.