سفارادها
سفاراد (Sephard) یا سفاردیها (به زبان عبری تسفاردیم) در اصل یک گروه از یهودیان شرقی تبار اسپانیا و کرانه های دریای مدیترانه می باشند. امروزه این نام بر کلیه یهودیان شرقی تبار در جوامع اسرائیل اطلاق می گردد. یعنی یهودیانی که در اصل غربی نیستند، و کلمه سفاراد در کنار دلالت اجتماعی خودش به یک معنای دینی هم می باشد، چون آیین و آداب و رسوم دینی سفردی، همان استمرار آداب و رسوم تقلیدهای دینی یهودیانی است که در بابل پیشرفت کرده که در بعضی از موارد از تقلیدهای دینی اشکنازی فرق می کند. آنچه قابل ذکر است این است که زبان عبری سفرد از زبان عبری اشکنازی به خاطر مجاورت اولی آنها با زبان عربی و تأثر از آن، با هم فرق می کند، ولیکن این بدین معنا نیست که یک وحدت زبانی بین سفاردیها وجود دارد و زبان عبادت منتسب به آنها همان عبری است. ولیکن زبان سخن گفتن و محاوره از اقلیت سفردی دیگر اختلاف دارد، پس از آن نسبت به یهود عرب، عربی می باشد و از طرفی نسبت به یهودیان یونان، زبان یونانی می باشد و همین طور نسبت به گروههای دیگر.
مهاجرنشین صهیونیستی را صهیونیستهای اشکنازی شرق اروپا تأسیس کردند. آنها بودند که سرزمین فلسطین را به زیر سلطه خود درآوردند و ساکنان آن را راندند و تأسیس دولت صهیونیستی رااعلام کردند. اما یک دولت، با یک جامعه اسکانی تفاوت دارد. برای تأسیس یک جامعه کامل می بایست نیروی انسانی کارگر و کشاورز فراهم شود تا به فعالیت های تولیدی بپردازد و پایه هرم تولیدی را شکل دهد.
از آن جا که اشکنازها از پرداختن به برخی از کارها خودداری می کنند، لذا جنبش صهیونیسم، گاه با تطمیع و گاه با تهدید، یهودیان کشورهای عربی را به فلسطین اشغالی کوچ می دهد تا به این کارها مشغول شوند. صهیونیست ها تا حدود زیادی در اجرای این بخش از برنامه هایشان موفق بودند. علت آن، دست نشاندگی برخی از دولت های عرب و جهل برخی دیگر بود. علت دیگر این بود که از یک سو گروه های یهودی در جهان عرب، پس از تأسیس کشور صهیونیستی وضعیت مبهمی داشتند و از سوی دیگر این کشور ادعا می کرد که یک کشور یهودی است و به نام یهودیان جهان سخن می گوید و از منافع آنها دفاع می کند!
یهودیان شرقی در اواسط قرن نوزدهم، در میان یهودیان فلسطین اکثریت داشتند، اما پس از سرازیری مهاجران یهودی صهیونیست از کشورهای اروپایی، میزان آنها کاهش یافت و در میان جمعیت یهودی پیش از سال 1948، تبدیل به اقلیت (کمتر از 10 درصد) شدند.
جنبش صهیونیستی هیچ گونه تلاش و کوششی را به منظور مهاجرت دادن آنها و ساکن کردن این گروه از یهودیان علی رغم اینکه در مصر و یونان و در کرانه مدیترانه در نزدیکیهای فلسطین سکونت داشتند، مبذول نداشت. و این بدان معناست که اصطلاح "یهودی" در درجه اول نسبت به رهبری صهیونیستها به تنهایی به همان "یهودی اشکنازی" می باشد. "آرثرروبین" جامعه شناس صهیونیستی در یکی از تحقیقاتش نوشت که خیلی مشکل است که سفاردیهارا به اعتبار یهود بنگریم (و از این دین به آنها نگاه کنیم). و لذا مهاجرت سفاردیها در هنگام قیام و برپایی دولت صهیونیستی یا فاجعه از نظر بعضی از متفکرین اشکنازی بوده است.
اما پس از تأسیس اسرائیل تحول دیگری، رخ داد؛ زیرا شمار زیادی از یهودیان شرقی (سفارادها) دسته دسته مهاجرت کردند و شمار آنها به سرعت افزایش یافت؛ به طوری که در اوایل دهه هفتاد، نیمی از جمعیت یهودی اسرائیل را تشکیل می دادند.
سپس مهاجرت ادامه یافت تا اینکه تعداد یهودیان شرقی به بیش از 50% از ساکنین مجتمع صهیونیستی در فلسطین رسید.
بزرگترین طوایف شرقی در اسرائیل به ترتیب، یهودیان مراکشی، عراقی، یمنی و ایرانی هستند. هنوز اعضای این طوایف، بسیاری از آداب و سنن کشور اصلی خود را حفظ می کنند آنها علاوه بر این که به زبان عبری صحبت می کنند زبان کشور اصلی خود را نیز می فهمند.
آمارهای اسرائیلی، جمعیت یهودی را برحسب کشور اصلیشان (یعنی برحسب محل تولد خود فرد و پدرش) به سه گروه نژادی اصلی تقسیم می کنند:
1. اشکناز: این دسته در اروپا و آمریکا متولد شده اند یا در اسرائیل متولد شده اند و پدرانشان از متولدان اروپا و آمریکا هستند.
2. سفاراد، که در آسیا و آفریقا متولد شده اند یا در اسرائیل متولد شده اند و پدرانشان متولد آسیا و آفریقا هستند.
3. یهودیان فلسطینی: این دسته شامل یهودیانی است که خود و پدرانشان در کشور (فلسطین اشغالی) متولد شده اند.
اشکنازها تا اوایل دهه شصت یعنی تا سال 1961 اکثریت 1/52 درصدی را تشکیل می دادند، اما در اوایل دهه هفتاد، جمعیت سفارادها بیشتر از آنهاشد به طوری که نسبت جمعیت اشکنازها و سفارادها در سال 1972 به ترتیب 2/44 و 4/47 درصد کل جمعیت اسرائیل بوده است.
سفارادها حدود 15% از یهودیان جهان را تشکیل می دهند.
این وضعیت تا هنگام مهاجرت یهودیان شوروی باقی می ماند. اما پس از مهاجرت آنها جمعیت اشکنازها اندکی بیشتر از سفارادها شد و نسبت متولدان کشور (فلسطینی سپس اسرائیل افزایش یافت تا این که در سال 1993 با 9/60 درصد در اکثریت قرار گرفتند (تعارض ارقام، ناشی از تنوع شیوه های طبقه بندی و آمارگیری است).
تفکیک میان اشکنازها و سفارادها در مورد تقسیم طبقاتی و توزیع شغلی به یک بحران تبدیل شده است. براساس این تفکیک می توان جمعیت اسرائیل را به پنج طبقه یا پنج گروه ـ که پله های مختلفی را در نردبان طبقاتی اشغال می کنند ـ تقسیم کرد. این طبقات، از بالا به پایین به این شرح است:
1. متولدان غربی (آنها که پدرانشان در اروپا و آمریکا به دنیا آمده اند).
2. مهاجران غربی (متولدان اروپا و آمریکا). این دو گروه، طایفه اشکنازی را تشکیل می دهند.
3. متولدان داخل کشور (کسانی که هم خود و هم پدرانشان در کشور متولد شده اند).
4. متولدان شرقی (آنها که پدرانشان در آسیا و آفریقا متولد شده اند).
5. مهاجران شرقی (متولدان آسیا و آفریقا). این دو گروه آخر، سفارادها را تشکیل می دهند.
بنابراین سفارادها پله های پایین نردبان طبقاتی و اشکنازها پله های بالای آن را اشغال می کنند. ملاحظه می شود که تقسیم طبقاتی بیشتر متأثر از کشور اصلی است تا تقدم در سکونت در کشور صهیونیستی؛ زیرا یهودیان غربی، چه در فلسطیناشغالی متولد شده باشند و چه از متولدان خارج باشند از لحاظ طبقاتی از یهودیان شرقی بالاترند و فرقی نمی کند که این شرقی ها در فلسطین اشغالی متولد شده باشند یا در خارج. اما شهروندان عرب، طبقه ششم را تشکیل می دهند.
یهودیان شرقی به دلیل تبعیض نژادی موجود از رژیم صهیونیستی رنج می برند. می توان گفت که آنها یک طبقه وسطی را بین یهودیان اشکنازی و فلسطینیان عرب، تشکیل می دهند. و این گروه از مناصب بالایی در دولت صهیونیستی و مؤسسات و سازمانهای آن برخوردار نبوده، کمااینکه اکثریت از اعضاء نخبگان حاکم چه در احزاب و چه در حکومت و یا ارتش از اشکنازیها می باشند. تعداد سفاردیها در کنیست امروزه اسرائیل از 20% (بیشتر) نمی باشد. اعضای وزارت اسرائیل در سال 1980، به استثنای دو وزیر آن همگی اشکنازی بودند. در سال 1978 رئیس حکومت یا رئیس دولت از سفاردیها (اسحاق ناوون) بوده است. لیکن این منصب یک منصب تشریفاتی بوده که فعالیت چندانی نداشته است. با توجه به این موارد دستگاههای تبلیغاتی اسرائیل در حال جلب افکار عمومی جهانی و تزلزل آنها درباره وضعیت سفاردیها در فلسطین اشغالی می باشد.
به نظر می رسد که تبعیض نژادی و دامن زدن به آن بر ضد سفاردیها در جوامع اسرائیلی در سطح فرهنگی و تمدنی متغلغل می باشد. نسبت فارغ التحصیلان دانشگاههای اسرائیل که از سفاردیها باشند متجاوز از 5% از مجموع کل فارغ التحصیلان نمی باشند. برنامه های درسی کاملاً براساس فرهنگ اشکنازی تدوین شده و فرهنگ سفاردی را برنمی گیرد. امارادیو و تلویزیون و کلیه وسایل تبلیغ اقلیت اشکنازی بر آنها سیطره دارند. و از کلیه موارد فوق فروپاشی شدید سفاردی نتیجه می دهد. شایدشدیدترین جدایی بین سفاردیها و اشکنازی در میانگین ازدواج بین این گروه ظاهر می گردد که بیشتر از 17% نمی باشد.
از نشانه های تبعیض اقتصادی و اجتماعی این است که هنوز ساکنان شهرها و محله های فقیر را سفارادها تشکیل می دهند و نرخ بیکاری در این مناطق، بیش از نرخ کلی آن در اسرائیل است. مثلاً نرخ بیکاری در شهر یوروحام در نقب (که اهالی آن از سفارادها هستند) حدود 5/12 درصد، یعنی چهار برابر نرخ آن در تل آویو است. گفتنی است که جمعیت تل آویو، اشکنازی و نرخ بیکاری آن، 5/3 درصد است. به علاوه، دستمزد یک یهودی سفارادی برابر با 68 درصد دستمزد یک یهودی اشکنازی است. سفارادها تنها 25 درصد از کل دانشجویان دانشگاه ها را به خود اختصاص داده اند. 18 درصد از کسانی که دانشنامه دکترا دارند از آنها هستند در حالی که اشکنازها 82 درصد از این رقم را به خود اختصاص داده اند.
از جنبه های تبعیض در زمینه فرهنگی این است که به ندرت پیش می آید در رشته های دانشگاهی به سفارادها جایزه داده شود. مثلاً در سال 1997 به 15 نفر جایزه داده شد که حتی یک سفارادی هم در میان آنها نبود. اشکنازها از آغاز با فرهنگ شرقی سفارادها مخالف بودند و نسبت به آنها پیشداوری منفی می کردند و در تماس با آنها جانب احتیاط را رعایت می کردند. به همین علت، سفارادها اعتراض می کنند که تاریخ آنها در کشورهای شرقی که چند قرن سابقه دارد در مدارس تدریس نمی شود و یا در مقایسه با تاریخ اشکنازها در کتاب های درسی، جایگاه ناچیزی دارد و مدارس بر تاریخ نوین یهود تأکید می کنند.
یهودیان اشکنازی می خواستند کشور و جامعه را براساس روش سکولاریستی اروپا بنا کنند؛ به طوری که دین و سنت ها در آن هیچ جایی نداشتهباشد؛ به همین خاطر وقتی آریه درعی، رهبر حزب مذهبی شاس در رسوایی بارعون در ماه مه 1997 محکوم شد و دیگر سیاستمداران اشکناز از رسوایی در امان ماندند. وی جنبش صهیونیسم را (که حمله به آن، حمله به اشکنازی هاست) مورد حمله قرار داد و گفت: "صهیونیسم یک جنبش مرتد است و می خواهد یهودیت نوینی را بیافریند و تصمیم دارد که تورات، دین ما و میراث یهودیان سفاراد را نابود کند".
عوادیا یوسف، رهبر معنوی این حزب، خطاب به اشکنازها می گوید: "کی خود را از تنفر نسبت به دین و نسبت به سفارادها می رهانید؟ و مشقت سفارادها تا کی ادامه خواهد داشت؟". درعی به دریفوس تشبیه شد؛ یعنی اشکنازها براساس این تصویر مجازی همان اغیار هستند و حتی یکی از حاخام ها دادستان کل اسرائیل را یک "نازی" خواند و کنفرانس ها و تظاهراتی در اعتراض به محکومیت درعی برگزار شد. بسیاری از سفارادها برای اشاره به ماهیت نژادپرستانه اشکنازها، از آنها با عنوان "اشکی نازی" یاد می کنند.
سفارادها در دهه پنجاه با راه اندازی تظاهرات و اعتراضات مسالمت آمیز، وارد صحنه سیاسی اسرائیل شدند، اما این اقدامات آنها در دهه هفتاد، اندکی خشونت آمیز شد. این که سفارادها یک بار به حزب لیکود (که اشکنازها در رأس آن قرار دارند) رأی دادند و آن را به قدرت رساندند، یکی اشکال مهم اعتراض است؛ زیرا حزب کارگر، اشکنازی تر است. اعتراضات سفارادها در دهه هشتاد به اوج خود رسید. در این دوره حزب شاس تأسیس شد و توان انتخاباتی اش نیز افزایش یافت به طوری که در انتخابات سال 1996 ده کرسی را در پارلمان اسرائیل به دست آورد.
به نظر می رسد که این تفرقه و تبعیض نژادی بین دو مجموعه موجود ادامه پیدا می کند تا شاملکودکان و نسل بعدی آنها هم بشود. پس اصطلاح "صابرا" عملاً جز بر اولاد اشکنازیها به تنهایی ـ علی رغم اینکه یک شکلی از دلالت بر اولاد سفردیها اگر در فلسطین به دنیا آمده باشند ـ منطبق می باشد.
آنچه واضح و روشن به نظر می رسد این است که تشویق مؤسسات صهیونیستی حاکم در مهاجرت یهودیهای کمونیستی (از اشکنازی) یک نوع تلاش در جهت توازن بین ساکنین دو گروه فوق می باشد تا اینکه نیروی سفاردی بر دولت صهیونیستی که اشکنازیها آن را به وجود آورده اند، غالب نشود.
مآخذ:
- المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
- صایغ، هیلداشعبان: التمییز ضدالیهود الشرقیین فی اسرائیل، بیروت 1971.