جامعه اسرائیل
جامعه اسرائیل یک جامعه طبقاتی است و مانند جوامع طبقاتی دیگر، به دلیل وجود نژادها و قومیتهای مختلف در آن، شامل منافع اجتماعی طبقاتی است که مبارزه طبقاتی داخلی را برمی انگیزد.جامعه اسرائیل به طور کلی از سال 1948 تاکنون در یک مبارزه خارجی نیز درگیر بوده است: مبارزه بین صهیونیسم و جهان عرب به ویژه فلسطینیان. کدام یک از این مبارزات اصلی و کدام یک فرعی است؟ هر کس که با جامعه و سیاست اسرائیل سروکار دارد بایستی بتواند به این سؤال پاسخ دهد. چهره سیاسی، اقتصادی آن، منحصر به فرد است به گونه ای که نمی توان آن را با نظریه ها و مقیاسهایی که در مورد جوامع گوناگون دیگر مطرح شده است تجزیه و تحلیل کرد. بنابراین هرگونه تحلیلی از این جامعه باید براساس ویژگیهای تاریخی آن باشد که در ذیل به آنها اشاره می شود:
محتویات
الف ـ جامعه مهاجران:
اولین ویژگی اساسی جامعه اسرائیل این است که اکثریت جمعیت آن از مهاجران و یا فرزندان آنها تشکیل شده است. در سال 1968 از 286,689,1 تن جمعیت یهودی بالغ (یعنی بالاتر از 15 سال) اسرائیل فقط 24درصد متولد این کشور و تنها والدین 4درصد آنها متولد اسرائیل بودند. جامعه اسرائیل یک جامعه مهاجر است و بسیاری از جنبه های مشخصه چنین جامعه ای را داراست. مهاجرت، این احساس را به وجود آورد که "صحنه جدیدی از زندگی ورق خورده است".
به طور کلی، شغل، نقش و طبقه اجتماعی مهاجر تغییر یافته است. مهاجران اسرائیلی چه آنها که از مناطق روستایی اروپای مرکزی و شرقی و چه آنان که از شهرهای کوچک و بزرگ غرب آمده اند همه از بازرگانان خرده پا می باشند. مهاجر جدید انتظار دارد که پایگاه اجتماعیش در جامعه تغییر کند. به علاوه او در می یابد که در جامعه جدید، همه موقعیت های ممتاز را مهاجران قدیم اشغال کرده اند، و این موضوعجاه طلبی او را برای رسیدن به موقعیت بهتر اجتماعی از طریق کار سخت و پرمشقت افزایش می دهد. موقعیت اجتماعی بیشتر مردم اسرائیل بر حسب منشأ قومی و جغرافیایی آنها مشخص می شود.
ب ـ جامعه اسکان یافتگان:
منظور از Settler Society یا جامعه اسکان یافتگان آن عده از مردم اسرائیل است که خود در اسرائیل متولد شدند ولی والدین آنها مهاجرانی هستند که به اسرائیل آمدند. جامعه اسرائیل فقط یک جامعه مهاجر نیست، بلکه جامعه اسکان یافتگان نیز می باشد. مبارزه بین جامعه اسکان یافتگان و بومیان که اعراب فلسطینی هستند، هرگز متوقف نگشته است و این مبارزه، جامعه، سیاست و اقتصاد اسرائیل را شکل داده است. نسل دوم رهبران اسرائیل به خوبی از این موضوع آگاه هستند. در سال 1956 ژنرال موشه دایان در سخنرانی مشهور خود در مراسم تدفین عضو یکی از کیبوتص های اسرائیل که به دست مبارزان فلسطینی کشته شد اعلام کرد: "ما نسل اسکان یافتگان اسرائیل هستیم و بدون کلاه خود و توپ قادر به ساختن یک خانه و یا کاشتن یک درخت نیستیم. بگذارید از کینه ای که صدها هزار عرب را در اطراف ما به هیجان درآورده است، نهراسیم. بیایید از زیر بار شانه خالی نکنیم و مبادا دستهایمان بلرزد. این سرنوشت نسل ماست، تنها راه زندگی ما این است که آماده و مسلح، قوی و خشن باشیم، تا مبادا شمشیر از دستمان بیفتد و زندگیمان به پایان برسد."
این برداشت صریح به شدت با افسانه پردازی دولت صهیونیست درباره "شکوفا کردن دشتهای متروک" مغایرت دارد. موشه دایان با ادای این جمله که فلسطینیان باید به خاطر این موقعیت خوب که "در برابر چشمانشان زمینهایشان به توسط ما زراعتمی شود" خوشحال باشند، همین مطلب را خاطر نشان کرد.
سازمانهای انقلابی از سال 1920 در جامعه یهودی فلسطین مشغول فعالیت بوده و بر اثر این فعالیتهای عملی، تجربه قابل ملاحظه ای گرد آورده اند. این تجربه دلیل روشنی برای اثبات این گفته است که "مردمی که به مردم دیگر ستم کنند، خود نمی توانند آزاد باشند". در مورد جامعه اسرائیل این به آن معنی است که تا زمانی که ایدئولوژی و سیاست صهیونیسم در این جامعه حاکم، و سازنده چهارچوب سیاست آن است، فرصتی برای تغییر وضعیت جامعه وجود ندارد.
ج ـ تنوع قومی:
عامل مهم دیگر، ویژگی قومی کارگران اسرائیل است. اکثریت کارگران اسرائیل از مهاجران آسیا و آفریقا هستند. (اکثریت مهاجران قبل از سال 1948، از اقوام اروپایی هستند، بین سالهای 1948 تا 1951 تعداد اروپاییان و غیر اروپاییان مساوی شد، و از 1951 به بعد اکثریت مهاجران غیر اروپایی هستند. در سال 1966 فقط نصف جمعیت اسرائیل را اروپاییان تشکیل می دادند.) در نظر اول ممکن است تصور شود که نظام طبقاتی براساس دسته بندی قومی، می تواند تضاد طبقاتی جامعه اسرائیل را تشدید کند. ولی عامل قومی در سالهای گذشته در جهت مخالف عمل کرده است.
این مطلب دلایل گوناگون دارد: اولاً، بسیاری از مهاجران آسیایی و آفریقایی به دلیل اینکه کارگر یک جامعه سرمایه داری شده اند، سطح زندگی شان بهبود یافته است. ناخشنودی آنها نه به خاطر شرایط زندگی شان به عنوان کارگر، بلکه به دلیل "شرقی"بودنشان است. این نارضایتی به لحاظ این واقعیت است که آنان در مقابل مهاجران اروپایی مورد تحقیر و تبعیض قرار می گیرند. رهبران صهیونیست کوشیده اند تا این دو گروه را به هم نزدیک کنند ولی علی رغم این تلاشها اختلاف وجود دارد: در اواسط دهه 60 دو سوم کسانی که به کارهای ساده اشتغال داشتند، شرقی بودند، نسبت شرقیهایی که هر سه تن یا بیشتر در یک اتاق زندگی می کردند 38 درصد بود در حالی که 7 درصد اروپاییان چنین وضعیتی داشتند. قبل از سال 1965 فقط 16 عضو از مجلس شورای اسرائیل (کنیست) شرقی بودند و بعد به 21 تن رسید. و مهاجران شرقی چنین اختلافات اجتماعی را ناشی از قومیت خود می دانند. ثانیا در شرایط جامعه امروز اسرائیل، کارگران شرقی گروهی هم تراز "سفیدان فقیر" آمریکا و یا دو رگه های الجزایر هستند.
اگر به چنین گروههایی نسبت عرب، سیاه و یا هر نوع نسبت قومی دیگر داده شود، سخت می رنجند. زیرا عرب، سیاه و بومی های دیگر از نظر این گروههای اسکان یافته "پست" شناخته می شوند. عکس العمل آنها در برابر وضع خویش این است که به طرفداری از احزاب نژادپرست می پردازند کمااینکه بیشتر طرفداران حزب نیمه فاشیست حیروت ( Herutیعنی آزادی) را مهاجران آسیایی و آفریقایی تشکیل می دهند. آنهایی که استراتژی جامعه اسرائیل را براساس اتحاد اعراب فلسطینی و یهودیان شرقی قرار می دهند باید در نظر داشته باشند که یهودیانی که از ممالک عربی آمده اند با اعراب فلسطینی دارای کدام وجه مشترک بوده اند. آیا هر دو استثمار می شدند، یا دارای پیوندهای فرهنگی مشترک بوده اند و یا به دلیل یهودی بودن از کشورهای عربی بیرون آمده اند.
د ـ جامعه سرمایه داران و ثروتمندان:
جامعه اسرائیل جامعه ای مرکب از اسکان یافتگان است که در جریان استعمار سرزمینی که محل سکونت فلسطینیان بود، به وجود آمد. اما این تنها ویژگی آن نیست. بلکه این جامعه از امتیازات منحصر به فردی نیز برخوردار است. این کشور از یک جریان ثروت از خارج که از نظر کمیت و کیفیت بی همتاست بهره مند می گردد. در واقع در سال 1968 این کشور 10 درصد کل کمکهایی را که به کشورهای در حال توسعه داده شده، دریافت کرده است. اسرائیل در خاورمیانه نمونه منحصر به فرد است، قدرتهای بزرگ بدون اینکه اقتصاد این کشور را استثمار کنند، بودجه آن را تأمین می نمایند.
این حالت در گذشته همیشه وجود داشته است: قدرتهای بزرگ برای مقاصد سیاسی خود اسرائیل را وسیله قرار می دهند و در عوض، از اقتصاد این کشور حمایت می کنند. اسکار گاس Oscar Gass)) اقتصاددان آمریکایی، که زمانی به عنوان مشاور اقتصادی دولت اسرائیل در این کشور کار می کرد، در سال 1969 نوشت: چیزی که در این مرحله از توسعه اسرائیل منحصر به فرد است... عامل جریان سرمایه به داخل است... در خلال 17 سال از 1949 اسرائیل 6 میلیارد دلار کالای وارداتی و خدمات، بیش از آنچه صادر کرده، دریافت کرده است. در مدت 21 سال (68ـ1948) اضافه واردات این کشور متجاوز از 5/7 میلیارد دلار است یعنی سهم هر اسرائیلی (آنها که در داخل مرزهای قبل از ژوئن 1967 زندگی می کردند) در 21 سال، بیش از 2650 دلار است. و از این مقدار فقط 30 درصد آن مستلزم بازپرداخت سرمایه، سود سهام و بهره است. این موقعیتی است بی همتا که مانع می شود توسعهاقتصادی اسرائیل را به عنوان نمونه ای در مقایسه با دیگر کشورها مثال بزنیم.
70 درصد از این 6 میلیارد کسر بودجه به شکل "انتقال یک جانبه سرمایه" تأمین می شود و موکول به بازپرداخت سرمایه و یا پرداخت سود سهام نیست. این سرمایه عبارت است از اعانات یهودیان آمریکا، غرامت دولت آلمان و کمکهای مالی بلاعوض دولت آمریکا. 30 درصد بقیه شامل "انتقال دراز مدت سرمایه" ـ اوراق قرضه دولت اسرائیل، وامهای دولتهای خارجی و سرمایه گذاریهای کشورهای سرمایه داری ـ است.
سرمایه گذاری سرمایه داران خارجی در اسرائیل از معافیت مالیاتی و "قانون تشویق سرمایه گذاریها" که در سال 1959 به تصویب رسید، بهره مند است. اما این گونه وامها که تحت شرایط شبه سرمایه داری داده می شود، در مقایسه با کمکهای بلاعوض و وامهای درازمدت ناچیز است. در سراسر دوره 1949 تا 1965 انتقال سرمایه (هر دو شکل با هم) از منابع زیر تأمین شده است: 60 درصد از جانب یهودیان جهان، 28 از جانب دولت آلمان و 12درصد از طرف دولت آمریکا. نسبت "انتقال یک جانبه سرمایه" به این نحو است: 5/51 درصد از طرف یهودیان جهان، 41 درصد از جانب دولت آلمان و 4/7 درصد توسط آمریکا. 6/68 درصد "سرمایه گذاریهای دراز مدت" از جانب یهودیان جهان و 5/20 درصد از طرف آمریکا و 11 درصد بقیه از سایر منابع تأمین شده است.
در سالهای 1965ـ1949 متوسط پس انداز خالص اقتصادی اسرائیل صفر است: گاهی 1+ درصد و زمانی 1ـ درصد بوده است. اما میزان سرمایه گذاری در همین مدت، حدود 40 درصد تولید ناخالص ملی است. این سرمایه نمی تواند از داخل تأمین شده باشد زیرا اقتصاد داخلی اسرائیل پس اندازی نداشته است،پس این سرمایه کلاً به شکل سرمایه گذاریهای یک جانبه درازمدت از خارج تأمین شده است. به عبارت دیگر رشد اقتصاد اسرائیل دربست براساس جریان سرمایه از خارج به داخل قرار داشته است.
از سال 1967 به بعد که در نتیجه تغییر موقعیت خاورمیانه، مخارج نظامی اسرائیل بالا رفت، وابستگی به سرمایه های خارجی بیشتر شد. بنا به گفته وزیر خزانه داری اسرائیل در ژانویه 1970، مخارج نظامی 24 درصد تولید ناخالص ملی سال 1970 تخمین زده شد. در مقایسه معلوم می شد که این نسبت دو برابر نسبت مشابه برای آمریکا، سه برابر انگلیس و 4 برابر فرانسه در سال 1966 بوده است. این مخارج سبب افزایش فشار بر منابع پولی داخلی و همچنین موازنه پرداختها شد. برای تأمین این مخارج، جریان سرمایه خارجی به داخل اسرائیل به ناچار افزایش یافت. در سال های 1968ـ1967 سه کنفرانس از "میلیونرها" در اسرائیل تشکیل شد.
سرمایه داران خارجی برای افزایش جریان سرمایه به داخل اسرائیل و شرکت در پروژه های صنعتی و کشاورزی این کشور به اسرائیل دعوت شدند. در سپتامبر 1970، پینهاس ساپیر (Pinhas Sapir) وزیر خزانه داری اسرائیل از یک مسافرت سه هفته ای به آمریکا که به منظور جمع آوری پول صورت گرفته بود، بازگشت و موقعیت آن زمان را این طور خلاصه کرد. "هدف ما در سال آینده جمع آوری 1000 میلیون دلار پول از یهودیان جهان، از طریق مؤسسه واحد یهود (United Jewish Appeal) و تلاش برای فروش اوراق قرضه توسعه اسرائیل که آژانس یهود به عهده می گیرد، می باشد.
این مبلغ 400 میلیون دلار از پول گردآمده در سال 1967 که سال رکورد بوده، بیشتر است ... در بازدید هیأت تحقیق مالی آمریکا از اسرائیل برای آنهابیان کردیم که حتی اگر در جمع آوری پول به میزانی که از U.J.A و فروش اوراق قرضه توسعه اسرائیل انتظار داریم موفق بشویم هنوز میلیونها دلار کمبود داریم، و پس از محاسبه احتیاجات ارتش، آمریکا را آگاه ساختیم که سالیانه به 400ـ500 میلیون دلار نیاز خواهیم داشت."
بنابراین روشن می شود که پس از جنگ 1967 وابستگی اسرائیل به آمریکا به مقدار زیادی افزایش یافت. اما جمع آوری پول از یهودیان سراسر جهان (که با برانگیختن احساسات آنها انجام می گیرد) برای تأمین مخارج گزاف و روزافزون نظامی اسرائیل کافی نبود. جمع آوری پول که متوسط سالیانه آن حدود 500 میلیون دلار بود، باید دو چندان می گشت و علاوه براین از دولت آمریکا درخواست شد که 500 میلیون دلار دیگر را مستقیما تأمین کند. واضح بود که آمادگی دولت آمریکا در دادن این مبلغ به لحاظ سودی بود که در عوض کسب می کرد. در مورد خاص اسرائیل، این کار، سود مستقیم اقتصادی در برنداشت.
سرمایه داران انگلستان نیز در سال 1969 در حال توسعه مناسبات نزدیک با اسرائیل بودند. 20درصد واردات اسرائیل از انگلستان تأمین می گشت و از جنگ ژوئن 1967 به بعد، مبادلات تجاری با انگلیس تقریبا دو برابر شد. کمپانی لیلاند انگلستان در تولید اتوبوس با هیستادروت (Histadrut) (که دارنده 34درصد سهام بود) و در تولید اتومبیل سواری و جیپ با سرمایه های خصوصی اسرائیل شریک شد.
مارکز و اسپنسرز (Marx and Spencers) سالیانه 2 تا 3 میلیون پوند کالا از اسرائیل می خریدند که 21 آن منسوجات و بقیه، مرکبات، تره بار و آب میوه بود. سرمایه داران انگلستان به ریاست سر اسحق ولفسون (Isaac Wolfson) و چارلز کلور Clore)) از زمره سهامداران بزرگ بودند. ولفسون رئیس سوپرمارکتهای بزرگ Great Universal stores)) انگلستان بود که صاحب 30 درصد سهام صنایع مربوط به این شرکت در اسرائیل قرار داشت. ولفسون و کلور با برادران مایر (Mayer) بزرگترین گروه سرمایه داران داخلی اسرائیل، در دارائیهای غیرمنقول اسرائیل و آفریقا شریک بودند و اولین آسمان خراش اسرائیل به نام برج شالوم را در تل آویو ساختند.
ولفسون همچنین 30 درصد از سهام شرکت بزرگ زنجیره ای نفتی پاز (Paz) را که کمپانی شل زیر فشار اعراب در سال 1959 مجبور به فروش آن شد، در دست داشت. ولفسون ضمنا یکی از پشتیبانان شرکت سهامی اسرائیل (Israel Corporation) بود که بعد از جنگ ژوئن 1967 برای تقویت مالی توسعه صنایع اسرائیل تأسیس شده بود. سرمایه این کمپانی 30 میلیون دلار و حداقل حق اشتراک آن 000,100 دلار بود.
افزایش مشارکت سرمایه های خارجی در اسرائیل باعث تغییرات خاصی در اقتصاد این کشور گشت و افزایش مستقیم هزینه های نظامی نیز در این تغییرات مؤر بود. اقتصاد این کشور بیشتر با معیارهای قابل قبول سرمایه داران آمریکایی "کارآمد" گردید. سیستم مالیاتی اصلاح شد، سرمایه گذاریها "از مالیات معاف" گشت و ژنرالهای ارتش روانه مدارس بازرگانی آمریکا شده و پس از بازگشت، اداره مؤسات صنعتی را عهده دار می شدند. در سالهای 69 ـ 1968 تثبیت مزدها اجباری بود و حتی بعضی از مؤسات دولتی به سرمایه های خصوصی فروخته شد (برای مثال 26درصد سهام دولتی پالایشگاه نفت هانیا).
ه ـ توزیع پولهای خارجی:
سرمایه سرشاری که به داخل اسرائیل جریان دارد، نه در دست بازرگانان جزء بلکه در اختیار دولت اسرائیل قرار می گیرد. دولت اسرائیل راه استفاده از همه سرمایه های جاری از خارج، و همچنین دارائیهای ضبط شده را تعیین می کند. پولهای جمع آوری شده از خارج از طریق آژانس یهود، که همراه با هیستادروت و دولت، سه وجه دستگاه حاکم را تشکیل می دهد، به اسرائیل فرستاده می شود. تمام احزاب صهیونیستی از مپام (MAPAM) گرفته تا حیروت، در آژانس یهود نماینده دارند. بودجه بخشهایی از اقتصاد اسرائیل، خصوصا قسمتهای غیرانتفاعی کشاورزی، مثل کیبوتصها را آژانس یهود تأمین می کند.
همچنین با توزیع پولهای جمع آوری شده بین احزاب صهیونیستی، به آنها امکان می دهد که روزنامه و تأسیسات اقتصادی خویش را بگردانند. تقسیم پول براساس آرایی است که احزاب در انتخابات کسب می کنند، و این روش به احزاب صهیونیستی امکان می دهد که پس از نابودی نیروهای اجتماعی به وجود آورنده شان، همچنان باقی بمانند.
در ژانویه 1970، 10 نشریه روزانه عبری در اسرائیل منتشر می شد که هفت فقره اش حزبی بود، از جمله دو روزنامه داوار و لامرها (Lamerhav) که از حزب کار و روزنامه الهمشیار که از حزب مپام کمک می گرفتند. سه روزنامه خصوصی عبارتند از معاریو و یدیعوت آهارنوت که هر دو دارای نظریات توسعه طلبانه اند و هاآرتس، که محافظه کارتر است.
از لحاظ تاریخی، بیشتر نهادها، ارزشها و کارهای جامعه اسرائیل را بوروکراسی، بدون هیچ گونه مخالفت چشمگیر داخلی، شکل داده است.این نهادها، ارزشها و کارها فقط تابع فشارهای خارجی ای است که از جانب قدرتهای بزرگ و مقاومت اعراب وارد می آید. بیشتر ثروت سرشاری که به داخل اسرائیل سرازیر شد، صرف پروژه های مهاجرت، خانه سازی و اشتغال شده است. دلیل این امر افزایش جمعیت از 000,600 تن در سال 1948 به 000,400,2 تن بوده است.
این جریان با فساد فردی نسبتا کم ولی فساد سیاسی و اجتماعی زیاد همراه بود. جریان ثروت به داخل اسرائیل تأثیر قاطعی بر پویایی جامعه اسرائیل داشته است. زیرا طبقه کارگر اسرائیل مستقیم و غیرمستقیم، از این انتقال سرمایه بهره مند شده است. به این دلیل که این کمکها در همه سطوح جامعه خرج می شود. کارگر یهودی اسرائیل سهم خویش را به صورت نقدی دریافت نمی کند بلکه سهم او خانه های جدید و نسبتا ارزان قیمتی است که با پول داخلی امکان ساختنش نبوده است. او در مراکز صنعتی ای استخدام می شود که بدون کمک هزینه های خارجی امکان تأسیس و یا ادامه کار نداشته اند و بالاخره سهم او یک سطح زندگی است که با درآمد جامعه اش تناسب دارد.
مأخذ:
- حنگبی، ح: جامعه اسرائیل، کشتگر، علی، انتشارات صدای معاصر، 1351.