کاخ، سازمان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
 
جز (۱ نسخه واردشده)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۷


"کاخ" واژه ای عبری به معنای "این چنین" و نام یک گروه سیاسی تروریستی صهیونیستی است که نشانه و آرم آن دو دست است که در یکی تورات و در دیگری شمشیر قرار داد و زیر آن واژه عبری "کاخ" نوشته شده است؛ یعنی تنها راه تحقق آرمان های صهیونیسم تورات و شمشیر (یعنی خشونت مسلحانه و شیوه های توراتی) است که بازتاب هایی از برخی گفته های ژابوتنسکی را می توان در آن دید.

این گروه در زمینه های نژادپرستی و خشونت نسبت به اغلب گروههای تروریستی صهیونیستی راستگراتر و متعصب تر است. اقدامات تروریستی این گروه نه تنها شامل عربها، بلکه یهودیان چپگرا را نیز دربرمی گیرد. بنیانگذار و تئوریسین این جنبش که حق رأی منحصر به فردی در آن داشت حاخام مایر کاهانا بود. وی در سال 1969 ـ دو سال پس از جنگ ژوئن 1967 ـ از ایالات متحده آمریکا وارد فلسطین اشغال شده گردید.

با آن که بعضی کاهانا را یک حاخام می شمارند،او هیچ گونه آموزش دینی ندیده بود، بلکه خود ادعای این لقب را داشت. وی زندگی تروریستی خویش را از هنگامی که در آمریکا به سر می برد، آغاز کرد. کاهانا مدتی به عنوان مزدور سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا و دفتر اطلاعات فدرال آمریکا کار کرد و انجمن دفاع از یهود را که یک جنبش افراطی تروریستی بود در سال 1968 در ایالات متحده تأسیس کرد. این انجمن، به گروه هایی از دو دسته تقسیم شد که دسته اول، لقب "حیا" را به خود گرفت که یک واژه عبری به معنای "وحشی" یا "حیوان" است و بر دومی، لقب "اهل علم و اندیشه" نهاده شد. سپس محل فعالیت آن در سال 1971 به اسرائیل انتقال یافت و این تقسیم دوگانه از بین رفت و پیش از انتخابات 1973، به یک سازمان سیاسی به نام کاخ، تبدیل شد.

کاهانا که پدرخوانده خشونت در فلسطین اشغال شده و مواضع افراطی و نژادگرایانه وی بر ضد عربها مشهور بود در نخستین روزهای اقامت خود در فلسطین اشغال شده در رأس جنبش قرار گرفت که در میان گروههای سیاسی، نوبنیاد بود. وی نام آن را "دوف" به معنای "سرکوب خائنان" گذاشت. یکی از آرمهای آن، "مشت گره کرده ای در درون سپر داوود" بود. این آرم، یکی از آرمهای "سازمان دفاع یهود" به شمار می رفت که کاهانا چندین سال پیش در ایالات متحده آمریکا، ایجاد کرده بود.

مایر کاهانا در خلال مدت کوتاهی در عرضه سیاست رژیم صهیونیستی به شخصیت مشهوری تبدیل گردید و جنبش خود را به یک حزب تبدیل ساخت تا بتواند به "کنِست" راه یابد و مواضع افراطی خود را عرضه نماید. وی بعدها به دست یک عرب مصری به قتل رسید. (نک: کاهانا، مایر). از سال 1972 که از بنیادگذاری آن می گذرد شبکه پیچیده ای از گروههای مسلح تروریستی در سطوح مختلف در درون آن رشد یافتند. اعضای جنبش کاخ در حریم دانشگاه عبری شهر قدس حضور می یافتند و به دانشجویان عرب حمله می کردند. بعدها، عملیاتخشونت آمیز توسط اعضای این گروه گسترش یافت. آنان، اغلب از فارغ التحصیلان "انجمن دفاع از یهود" هستند که به دنبال پیشوای خود از آمریکا به فلسطین اشغال شده مهاجرت کردند.

عملیات تروریستی "کاخ" در سالهای 1983ـ1982 به اوج خود رسید." دان عومر"نویسنده مقاله نئوفاشیسم در اسرائیل" عملیات زیر را نام می برد: تلاش برای چیرگی بر مسجداقصی، نقشه منفجر کردن گنبد "صخره"، تیراندازی در نزدیکی گنبد صخره، کشتن "امیل گرینتشفایک" در یک راهپیمایی گروه "صلح اکنون" به هنگام تجاوز اسرائیل به لبنان، حمله به یک اتوبوس عرب در نزدیکی کوه هرتزل در قدس و یک رشته انفجار در قدس عربی و آتش زدن خودروهای مردم عرب در حمله (ابوالطور) و نیز دهها عملیات تروریستی علیه فلسطینیان از جمله اقدامات تروریستی این گروه می باشد.

تسلسل اقدامات تروریستی، دلیل بسنده ای بر ماهیت جنبش "کاخ" و سردمدار و اعضای آن و نیز بیانگر سرشت هدفهای جنبش، ابعاد و برنامه هایش است. اهداف محوری این جنبش، بیرون راندن عربها از زمینهایشان است. "جادسروتمان" منشی حاخام کاهانا، در یک مصاحبه مطبوعاتی، آشکار این هدف را بر زبان رانده است: "این حق ماست که عربهای زیادی را در اینجا نگه داریم." یکی از اعضای بسیار تندرو جنبش کاخ نیز گفته است: "لازم است جهت بیرون راندن عربها از کشور، با بهره جویی از شیوه های فوری خشونت آمیز فعالیت کرد."

پیدایش جنبش "گوش آمونیم" در نخستین سالهای پس از جنگ رمضان 1973، به تدریج حاخام "کاهانا" را به حاشیه عرصه راستگرایان کشاند. همچنین چیرگی جنبش "گوش آمونیم" بر رسانه های گروهی، اعضای جنبش "کاخ" را واداشت تا در محدوده این جنبش ـ که در ابتدای کار خود، چندین هزارتن را در بر می گرفت فعالیت کند. "کاخ" این عمل را به خاطر بهره برداری از شهرت عمومی جنبش "گوش آمونیم" و استفاده از نیروی انسانی این جنبشذخیره جنبش "کاخ" انجام داد. در برابر آن، عوامل "کاخ" تلاش کردند تا شهرک کوچ نشین "کریات اربع" را به یکی از مراکز عمده فعالیت خویش تبدیل سازند. در این مرحله، اعضای جبنش "کاخ"، اغلب از اعضای پیشین سازمان دفاع یهود بودند که پس از حاخام خود، "مایر کاهانا" از ایالات متحده آمریکا به فلسطین اشغال شده کوچ کردند.

تلاش جنبش "کاخ" برای چیرگی بر شهرک کوچ نشین "کریات اربع" به یک رشته رویارویی میان این جنبش و حاخام "موشه لیفنگر" و عوامل وی انجامید. "نبرد مردمی" که توسط شاخه ای از جنبش "گوش آمونیم" به نام "کمیته متوقف ساختن عقب نشینی از سینا" علیه قرار داد صلح با مصر و عقب نشینی از شبه جزیره سینا، انجام گرفت، بر تندروی حاخام کاهانا و دار و دسته وی ـ که در دو انتخابات شکست خورده بودند ـ افزود. کاهانا سعی کرد جنبش "کاخ" را به عنوان یک حزب سیاسی و به منظور موفقیت در انتخابات کنِست سازماندهی کند تا در آنجا مواضع تندرو خویش را ارائه دهد. وی عملاً لیست کاندیداهای "کاخ" را به همین کمیسیون انتخابات کنِست عرضه داشت. اما "دکترموشی عتسیونی" قاضی پیشین دیوان عالی به سبب نژادپرستی بسیار افراطیش از پذیرفتن لیست نامزدها خودداری ورزید. این امر باعث رنجش سایر دوستان دکتر عتسیونی نمایندگی لیکود ـ معراخ ـ در کمیسیون گردید.

کاهانا در سال های 1972، 1977 و 1981، خود را برای انتخابات کنست نامزد کرد اما در دستیابی به شمار کافی آراء برای انتخاب شدن ناکام ماند. البته با دگرگونی جو سیاسی و رشد شیوه های دینی افراطی یهودی و راست افراطی غیرمذهبی و با افزایش احساسات ضد عرب، کاخ از حاشیه به مرکز آمد. بنابراین، هنگامی که کاهانا در انتخابات سال 1984 نامزد شد، حدود 26 هزار رأی به دست آورد و به پارلمان راه یافت. محبوبیت او افزایش یافت تا جایی که نظرسنجی ها پیش بینی کردند که حزب اوخواهد توانست در پارلمان، پنج کرسی به دست آورد.

اما دستگاه حاکم، به خطر این پدیده برای وجهه کشور صهیونیستی پی برد و قانون انتخابات را اصلاح کرد به طوری که احزابی که خواهان تبعیض نژادی بودند و احساسات تنفرآمیز و دشمنی علیه اعراب را تحریک می کردند، ممنوع شدند.

جنبش کاخ، شماری از تروریست ها را در خود جای داده است که دارای تاریخ پرماجرایی هستند. این جنبش علاوه بر حاخام مایر کاهانا، گروهی از افرادی را در بر می گیرد که پرونده آنان آکنده از اعمال خشونت آمیز بازداشت و محکومیت به سبب ارتباطهای سیاسی آنان است. نامورترین این افراد، شخصی به نام "ایلی هازئیف" بود که در سال 1980 به هنگام یورش به حاخام "هداسا" در الخیل به قتل رسید. هازئیف پیش از کوچ کردن به فلسطین اشغال شده مسیحی و نام خانوادگیش "جیمز" بود. هازئیف در خلال جنگ ویتنام یکی از افراد یگان تک تیراندازان وابسته به نیروی چتربازان آمریکا بود. وی در پایان دهه شصت و اندکی پیش از شکست آمریکا در ویتنام در یکی از نبردها زخمی گردید، همکارانش نام "قاتل" و "گرگ" را بر وی نهادند.

فرد مشهور دیگر این جنبش که از خود کاهانا تندروتر است "یوآل لارنر" است که پیشتر از بنیادگذاران سازمان دفاع یهود در ایالات متحده آمریکا به شمار می رفت. لارنر جزو رهبران کاخ است که به علت فعالیت مسلحانه پنهانی علیه شهروندان عرب چندین بار از قانون رژیم صهیونیستی سرپیچی کرد و به زندانهای متفاوتی محکوم شد.

وی در سال 1975 به اتهام تلاش برای ترور کیسینجر، دستگیر شد. سپس بار دیگر در سال 1982 به اتهام تشکیل گروهی از جوانان دختر و پسر، برای هتک حرمت مسجدالاقصی، دستگیر شد.

مایر کاهانا ویوسی دایان، برای چندین سال، سمبل رهبری کاخ به شمار می رفتند. دایان به سبب مبارزه قدرت از کاهان منشعب شد. دایان که دبیر جنبش کاخ بود در مه 1980 به اتهام ترور یک رانندهعرب یک تاکسی کرایه در شهر قدس دستگیر گردید. وی این کار را به منظور انتقام قتل "ایلی هازئیف" و دانش آموزان مدرسه مذهبی خلیل انجام داد. اما به همین علت نیز به محاکمه کشیده نشد. دایان در ژوئن سال 1980 در گفتگویی با روزنامه "یدعوت آحرونوت" دیدگاه خود را نسبت به ضرورت برپایی یک سازمان تروریستی یهودی، اعلام نمود. وی گفت که فزون بر جنبش "کاخ" که یک جنبش سیاسی است باید یک سازمان پنهانی تروریستی برای رویارویی با هراس افکنی عربها ایجاد شود.

"یوسی دایان" در مخالفت با عقب نشینی رژیم صهیونیستی از صحرای سینا جزو افرادی از جنبش کاخ بود که در خندق انتحارکنندگان "یمیت" دست به یک نمایش فاجعه آمیز زدند. هنگامی که دایان از خندق بیرون آمد به علت خودداری از خدمت احتیاط دریگانی که ساکنان یمیت را بیرون می راند، زندانی گردید.

این گروه همچنین عضوی به نام یهودا ریختر دارد که پلیس، به دلیل شبهه مشارکت او در قتل یکی از اعضاء جنبش صلح اکنون، از او بازجویی کرد. وی به اصطلاح قهرمان دیگر کاخ و رهبر عملیات خندق خودکشی کنندگان در منطقه یمیت، "یهوداریختر" است که مبتکر اندیشه خودکشی گروهی در اعتراض به خالی کردن یمیت از کوچ نشینان یهودی بود. ریختر که عضو جنبش کاخ به شمار می رفت به اتهام مشارکت در قتل "امیل گرینسفایج" عضو جنبش "صلح اکنون". مدتهای طولانی در معرض بازجویی بود.

پس از مدتی میان رهبران کاخ اختلاف به وجود آمد. و آن هنگامی بود که یوسی دایان از حاخام کاها ناخواست تا یک خط بسیار تندروی در پیش گیرد. دایان معتقد بود که تلاش جنبش کاخ باید به جای پراکندگی در مناطق و زمینه هایش گسترده در یک جا متمرکز گردد و باید پیکان این جنبش به سوی عربها نشانه رود. دایان، کاهانا را متهم ساخت که بیش از اندازه میانه رو است و معتقد بود که جایگزینسرسخت تری جانشین وی گردد. دایان طی یک نامه توسط کاهانا برکنار شد و متهم گردید که در برخورد با جنبش و رهبر آن صداقت به خرج نداده است. خود کاهانا این نامه را امضاء کرد.

در میان دیگر امضاء کنندگان این نامه که از اعضای جنبش کاخ بودند نامهای برجسته ای به چشم می خورد نظیر: "مزال هایورکت" از شهرک کوچ نشین "جنی هایراک" در صحرای سینا و همسر وی "افیجدورارسکنی" که پیشتر به اتهام ضرب و جرح شهروندان عرب در خلیل محکوم شده بود. و نیز "ایلی کلاین و جادسروتمان". از هنگام برکناری دایان، دیگر کسی جرأت مخالفت با مواضع حاخام کاهانا در جنبش کاخ را پیدا نکرد. مدتی دبیر این جنبش، "جاد سروتمان" بود که نمایانگر خط سرسخت جنبش به شمار می رود. سروتمان خواهان ایجاد گروههای خشونت در درون جنبش است. وی در یک گفتگوی مطبوعاتی گفت: جنبش کاخ شبیه سازمان "لیحی" است. همان گونه که آنان ـ (صهیونیستها) امروزه، به نقش مثبت لیحی در برپایی اسرائیل اعتراف می کنند در آینده نیز از ما به عنوان یک عامل تأثیر بر اسرائیل یاد خواهند کرد. وی افزود که در اینجا به عنوان یک کشور یهودی نباید یک عرب در آن بماند و این کار در نتیجه اقدامهای ما صورت خواهد گرفت.

با وجود این، مایر کاهانا، برجسته ترین شخصیت جنبش بود و این جنبش به دور شخصیت او می گشت و او "مغز متفکر" آن بود (البته اگر بتوان سخنان ضد و نقیض او را "اندیشه" یا "تفکر" نامید).

وجه مشخص "کاخ" نسبت به سایر گروههای تروریستی در فلسطین اشغال شده آن است که پذیرش اعضای فعال، در جنبش کاخ از هر جنبش مشابه آن، بالاتر است. شمار فراوانی از اعضایش در سن پایین تر از بیست سال قرار دارند. شاید دلیل این امر، آن باشد که عضویت در این گروه نیاز به پرداختن حق عضویت نداشته باشد.

دفتر ثبت نام این جنبش، در برگیرنده هزاران نام است که از این هزاران نفر، تنها چندین نفر را برایفعالیت در درون جنبش را می پذیرند. از نظر این جنبش، عضو کسی است که روزی از روزها، اعضای خود را دریای عریضه های مایر کاهانا یا بر یکی از یادداشتهای وی ثبت کرده یا پرسشنامه های عضویت را پر کرده باشد.

دفتر جنبش کاخ لیست اعضای جنبش گوش آمونیم را نیز در برمی گیرد که عوامل جنبش کاخ به طرز مرموزی بدان دست یافته اند. اطلاعات پلیس و نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی نمایانگر آن است که هواخواهان کاخ به دوری از کار علنی و قید و بندهای قانون، گرایش نشان می دهند. کاهانا در گفتگو پیرامون حکم قانون می گوید: آن کس که نفهمد که جنبش کاخ تابع قانون است چیزی را درک نخواهد کرد و یک قانون بر این جنبش حاکم است و آن قانون تورات است. ما هنگامی که تناقضی میان قانون کنِست و قانون تورات، ببینیم، قانون تورات را اجرا می کنیم.

عوامل جنبش کاخ از هر گونه عمل تخریبی علیه عربها ابراز خشنودی می کنند. رهبران و اعضای این جنبش از اعمال تروریستی که بر ضد شهروندان عرب صورت می گیرد، ستایش می کنند. اعمالی نظیر، حمله به شهرداران کرانه باختری و تیراندازی به مردم و حتی نمازگزاران در مساجد.

در اینجا لازم است اشاره ای به منابع مالی این جنبش که مطبوعات صهیونگرا ادعا دارند سری است. اشاره نماییم. منابع درآمد کاخ بسیار محرمانه است حاخام کاهانا ادعا می کند که جنبش وی متکی بر کمکهایی است که از هوادارانش در ایالات متحده آمریکا می رسد. اما از نام بردن افراد و مؤساتی که کمکهای مالی می پردازند، خودداری می ورزد. برخی بر این باورند که سازمان جاسوسی آمریکا، بخشی از کمکهای مالی به صندوق جنبش را به سبب همکاری کاهانا با "سی.آی.ا"، تأمین می کند. برخی اعتقاد دارند که یک میلیونر بیت المقدس سهم بزرگی در کمک مالی به جنبش کاخ، ایفا می کند.

در زمینه پیوند کاخ با رژیم صهیونیستی، ظاهراهم پیوندی آشکاری میان دو طرف هم چنان که در مورد گوش آمونیم وجود دارد ـ موجود نیست. اما مسأله هم پیوندی غیر مستقیم را نمی توان نادیده گرفت که در زمینه شیوه های پیگرد و محاکمه انجام دهندگان عملیات تروریستی "کاخ" و دیگر سازمانهای تروریستی دیده می شود. آنان با سهل انگاری فراوان مقامهای رژیم صهیونیستی روبه رو می شوند. همچنین سیاست پنجه فولادین دوران بگین، شامیرو نتانیاها بر ضد عربها، تأثیر آشکاری بر افزایش فعالیتهای "کاخ" و دیگر جنبشهای فاشیستی داشته است که تجاوزهایی علیه عربها داشته اند نظیر "جنبش دانشجویی (یش). در دانشگاه حیفا و تخنینون و سازمان (کاستل) در بیت المقدس و تل آویو و سازمان (متاره) در دانشگاه بئرالسبع. سازمانهای دانشجویی فاشیستی یاد شده، یورشهای خونینی علیه دانشجویان عرب و انجمنهای آنان در دانشگاهها، انجام داده اند.

می توان گفت که صهیونیسم کاخ، همان شیوه خلقی صهیونیسم اندامی و حلول گرا است. مردم یهود از نظر او، یک ملت برگزیده، بی نظیر و ممتاز و بلکه یک ملت مقدس و دارای حقوق مقدسی هستند. بنابراین به خود و بر الگوی خود و معیارهای خود تکیه داشته، به معیارهای ملت های دیگر، توجهی ندارند.

در نظام های حلولی اندامی همیشه زمین، همچون ملت، مقدس است؛ زیرا خدا به یک اندازه در ملت و زمین حلول می کند و میان آنها پیوندی اندام وار (ارگانیک) و ناگسستنی وجود دارد. بنابراین، ملت مقدس یهودی نمی تواند نسبت به حقوق مقدسش در سرزمین مقدس، کوتاهی کرده و از بخشی از آن، به نفع ملت های (غیرمقدس) دیگر دست بردارد.

گرایش سیاسی گروه کاخ، یک گرایش نیرومند مشیحانی (موعودگرا) است. بنابر این رهایی ملت مقدس یهودی نزدیک است، اما این امر، پس از الحاق مناطق اشغالی و زدودن هر گونه عبادت بیگانهاز کوه معبد (حرم شریف قدس و مسجدالاقصی) و راندن همیه دشمنان یهود از سرزمین فلسطین امکان پذیر خواهد شد.

کاهانا در این چارچوب، به مسأله رابطه یهودیت با صهیونیسم (و با تمدن غربی) می پردازد و در چارچوب حلولی اندام وار (ارگانیک) حرکت می کند؛ لذا شیوه های صهیونیستی متأثر از فرهنگ غربی یا ارزش های مردم سالاری یا سوسیالیستی را رد می کند و تأکید می کند که یهودیت، دین زور و قدرت است. بنابراین، تصریح می کند که که او هیچ یهودی متدینی را نمی شناسد که بگوید، معامله عبرانیان با کنعانیان در دوران یشوع بن نون (یعنی نابودی کنعانیان به دست عبرانیان، برحسب ادعای تورات) عادلانه نبوده است.

براساس تصور او هنگامی که صهیونیسم از این یهودیت زورمدار جدا شد، قدرت و توان خود را از دست داد و برای احیای آن، راهی جز ربط مجدد صهیونیسم، به یهودیت وجود ندارد (یعنی فراتر رفتن از دوگانگی یا گریز از مرکز که کوک و فیش بدان اشاره کرده اند).

بنابراین، کاهانا خواهان دگرگونی کامل نظامی آموزشی در اسرائیل و ادغام کامل آن در یهودیت می شود. اما اعضای گروه های یهودی باید به اسرائیل مهاجرت کنند؛ زیرا آینده آنها تنها در آنجا تأمین خواهد شد. او بر این باور است که یهودیان جهان (ملت اندام وار مطرود) باز هم در معرض نابودسازی قرار دارند و نهاد یهودیت در جهان به کلی گندیده و خائن است؛ زیرا یهودیان را از خطری که در کمین آنهاست آگاه نمی کند. اکنون ملت یهود، در آستانه رهایی نهایی است و ماشیح، حتما خواهد آمد و ملت برگزیده بر همه ملل دیگر سروری خواهد کرد.

خود این اندیشه ها درباره یهودی و یهودیت، به اندیشه ای خاص درباره کشور صهیونیستی، تبدیل می شود؛ چه اسرائیل از نظر کاهانا میهن امت یهودی است و لذا یهودی شدن، تنها پایه دستیابی به تابعیت اسرائیل است. کشور صهیونیستی نیز تنها شریعتتورات را اجرا می کند. بنابراین یا یک کشور یهودی مبتنی بر تورات و یا یک کشور مردم سالار خواهد بود.

کشور صهیونیستی که یهودی به وسیله آن هویت بی نظیر و ممتاز خو را ابراز می کند، یک کشور اندامی و مبتنی بر یکپارچگی نژادی و خلوص خون و همچنین مبتنی بر اعلام حاکمیت مطلق یهودی بر فلسطین است که این حاکمیت، از راه زندگی مستقل در چارچوب فرهنگ یهودی حاکم بر همه جنبه های زندگی در اسرائیل اعمال می شود.

بنابراین هر کس که یهودیت را می پذیرد غریبه می شود و از هیچ حق سیاسی یا فرهنگی برخوردار نیست. کشور یهودی به آن غریبه ها (که به گفته کاهانا "همچون کک" هستند) اجازه ازدیاد جمعیت را نمی دهد تا امنیتش تهدید نشود. تنها به آنها اجازه اقامت یک ساله داده می شود که پس از بررسی دقیق در پایان هر سال قابل تمدید است. اعرابی که در کشور یهودی باقی می مانند باید بندگی را بپذیرند و به عنوان بندگان و مالیات دهندگان باقی بمانند. غیریهودیان (یعنی اعراب) از اقامت در قدس و دستیابی به سمت های مهم و از رأی دادن در انتخابات کنست، محروم خواهند شد. همچنین آمیزش آنها با یهودیان در بسیاری از اماکن همگانی، همچون استخرها و مدارس، ممنوع خواهد شد و طبعا از ازدواج با یهودیان، منع می شود.

همان طور که ملاحظه می شود ـ تشابه بسیاری میان قوانین کاهانا (صهیونیسم ارگانیک) و قوانین نورمبرگ (نازیسم ارگانیک) وجود دارد. مایکل ایتان، عضو کنست اسرائیل، این تشابه را توضیح داده است. کاخ، همچنین خواهان آن است که همه آثار اسلامی زدوده شوند.

کاهانا نقشه ای از اسرائیل را منتشر می کند که از نیل تا فرات را در بردارد؛ زیرا از نظر او درباره آن چه که در تورات آمده است، که "زمین ما از نیل تا فرات است" هیچ جای شکی نیست. در اندیشه او، همچون اندیشه صهیونیسم، به طور کلی عنصر جغرافیاییبسیار مهم است. همانگونه که او می گوید، زمین ظرفی است که گروهی از انسان ها را در خود جای می دهد و آنها باید در آن زندگی کرده و زندگیشان با دیگر گروه های انسانی متفاوت باشد و باید رسالت قومی و سنتی خود را به انجام برسانند.

دولت نیز ابزاری است که اجازه می دهد این منظور، تأمین شده و ملت بتواند به اهداف خود دست یابد. این امت است که صاحب زمین و سرور آن است و این مردم هستند که هویت زمین را مشخص می کنند و نه عکس. شخص به این دلیل که در زمین اسرائیل زندگی می کند اسرائیلی نمی شود، بلکه هنگامی اسرائیلی می شود که به ملت اسرائیل بپیوندد و بخشی از امت اسرائیل شود.

تفسیر تندروی کاهانا، جز با رجوع به نظام صهیونیستی، امکان پذیر نیست. این نظام، دربردارنده بذرهای بیشتر این اندیشه ها و اعمال است. هنگامی که هرتزل از راندن ساکنان اصلی به شکلی لیبرالی سخن می گفت به این دلیل بود که او (در اروپا) ناگزیر نبود که وارد جزئیات مشخصی در آن دوره شود. او در جستجوی یکی از قدرت های بزرگ بود تا در پشت او بایستد و از او کمک بگیرد و دست نشانده اش شود.

بنابراین، شیوه های کلی درباره ساکنان اصلی کاملاً متناسب با آن مرحله بود. دلیل آن که کشور صهیونیستی پس از سال 1948 زمینه های سوسیالیستی را حفظ کرد این بود که زمین را از عرب، "پاک کرده بود و می توانست اقلیت باقیمانده را با مجموعه ای از قوانین دربند کند و از سوسیالیسم و برادری سخن بگوید. اما اکنون، جزئیات افزایش یافته، بحران اوج گرفته و مقاومت تشدید شده است. بنابراین، پرده ها و پوشش ها می افتد و آن چه که به صورت جنین نهفته بود، پرده از چهره خود برداشته و کاملاً آشکار می شود.

در زمینه عملی، کاخ، راه پیمایی هایی را در نیمه نخست دهه هشتاد ترتیب داد تا برای جمعیت عرب فلسطین ـ که در سال 1948 به اشغال درآمد ـ مزاحمت ایجاد کرده و آنها را "متقاعد" سازد که آنها،چاره ای جز رفتن از "سرزمین اسرائیل" ندارند. این سازمان، همچنین به فعالیت های تروریستی پنهانی دست می زد که شامل حمله به اشخاص، زیان رساندن به اموال، تخریب درختان و کشتزارها و گهگاه قتل بود. در میان اعضای برجسته کاخ، کسی نبود که بیش از یک بار، دستگیر نشده باشد یا در بایگانی پلیس، پرونده ای جنایی نداشته باشد.

کاخ، از اواخر دهه هشتاد، فعالیت خود را به کرانه باختری منتقل کرد و پایگاه اصلی انسانی آن در این منطقه و مقر رهبری آن در شهرک کریات اربع (در نزدیکی الخلیل) قرار دارد.

کاهانا، دو آموزشگاه برای تدریس آموزه های یهودی و آموزه های خود، تأسیس کرد: "آموزشگاه جبل الهیکل" (یشیوات هارهبیت)، و "آموزشگاه اندیشه یهودی" (یشیوات هرعیون هیهودی). همچنین دو تشکل سری مسلح تأسیس کرد که یکی از آنها "کمیته امنیت راه ها" بود که شمار اعضای آن، صدها تن، ارزیابی می شود. سازمان کاخ، برای حفاظت از راه های همگانی اسرائیل و خودروهای شهرک نشینان مسافر در کرانه باختری نگهبانان مسلح گماشته بود. این سازمان، سپس به کار سری روآورد و به حملات انتقام جویانه علیه فلسطینیان و اموال آنها در شهرها و روستاها و راه ها دست زد که بر اثر آن، ده ها تن کشته و زخمی شدند. در هر حال پس از آن که اعضاء این تشکل محل حادثه را ترک می کردند، ارتش به محل می آمد.

دومین سازمان، "کشور مستقل یهودا" نام داشت که اعلام کرده بود، تا زمانی که دولت اسرائیل، خواهان تمامی سرزمین اسرائیل باشد، پیرو آن خواهد بود. این بدان معناست که در صورتی که دولت صهیونیستی از هر بخش از سرزمین اسرائیل دست بردارد، این سازمان دیگر پیرو آن نخواهد بود. این حق سازمان خواهد بود که به زور، آن بخش را تصاحب کند و تأسیس کشور یهودا را ـ که به دفاع از این زمین ها خواهد پرداخت! ـ اعلام کند. همچنین، نام کاخ، با دو تشکل سری دیگر به نام های ت. ن. ت(سازمان تروریستی ضدترور) و سیکارییم (خنجرداران) نزدیک بود.

این جنبش، پس از قتل کاهانا (در نیویورک در سال 1990، به دست یک شهروند آمریکایی مصری تبار) به دو بخش تقسیم شد: بخش اول، نام کاخ را حفظ کرد. این تشکل، بزرگتر و مهم تر بود و شمار اعضای به ثبت رسیده آن، صدها تن بود. اما طرفداران آن، از طبقات اجتماعی تهیدست، با سطح آموزش پایین بودند که از نهاد حاکم، ناخرسند بوده و با آن مخالف بودند. آنها بیزاری شدیدی از اعراب داشتند. عناصر مهاجر از ایالات متحده (که دارای گرایش آشکار حلولی و اندامی بودند) از پیشگامان و رهبران سرسختان تشکل بودند.

اما بخش دوم، تشکل کاهاناحی بود که رئیس آن، پسر مایر کاهانا است. اگرچه این تشکل، به همان فعالیت های آشکار و پنهان تروریستی می پردازد، اما نسبت به تشکل کاخ از اهمیت کمتری برخوردار است.

پس از کشتار الخلیل، دولت اسرائیل، فعالیت کاخ و کاهاناحی را ممنوع کرد. اما این به معنای پایان خشونت در رژیم صهیونیستی نیست؛ زیرا خشونت، بخشی از ساختار آن است. همچنین بسیاری از اندیشه های کاخ (و کاهاناحی) در وجدان اسکان صهیونیستی، تأثیر گذاشته و علی رغم ظاهرسازی و فریبکاری در گفتمان صهیونیسم رخنه کرده است.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. خبرگزاری وفا: بولتن خبری وفا، سازمانهای جدید فاشیستی در فلسطین اشغال شده به شماره های 1348ـ1347.
  3. خبرگزاری وفا: بولتن خبری وفا، فاشیسم در


::#فلسطین اشغال شده، شماره های 1289ـ1284.