پروتکل های حکمای صهیونیست: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۱۴
مجامع صهیونیستی در سال 1897 انجمنی را در شهر بال سوئیس تشکیل دادند. این انجمن که با ابتکار یکی از چهره های مشهور صهیونیست به نام تئودور هرتزل شکل گرفت، درصدد تحقق دو هدف عمده و اساسی در جهان برآمد:
الف ـ برانداختن تمامی دولتهای غیر صهیونیستی و تسلط بر مراکز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی کشورهای جهان.
ب ـ تأسیس یک دولت صهیونیستی در فلسطین اشغالی. در آن انجمن تصمیماتی اتخاذ گردید و صورت جلسات آن انجمنها را پروتکل نام نهادند. این پروتکل ها که در واقع اصول سیاست صهیونیسم و نوع نگرش آن به جوامع انسانی را نشان می دهد گویای حقیقتی است که هم اکنون جهان شاهد شکل گیری مراحل مختلف تحقّق این ایده های شیطانی و غیرانسانی در راستای تسلط بر جهان بشریت است.
دکتر وایزمن یکی از رهبران جنبش صهیونیسم که جانشین هرتزل شد به سال 1920 در ضیافتی گفت: "خداوند برای آن که قوم ما را از خطر نابودیحفظ کند، آن را در سراسر دنیا پراکنده ساخت." این اظهارات در واقع بند 8 یکی از پروتکل های صهیونیستها می باشد که در سال 1897 به رشته تحریر در آمده است. در آنجا می گوید: "ما صهیونیستها برگزیده خداوند هستیم و پراکندگیمان در سراسر جهان، از عنایات اوست، پراکندگی ما در چشم همگان نوعی ضعف به شمار می آید در حالی که این خود برای ما نوعی قدرت است. زیرا ما اکنون در آستانه فرمانروایی بر سراسر جهان قرار گرفته ایم" اکنون که حدود صد سال از تدوین این ماده پروتکل صهیونیستها می گذرد، دنیا شاهد حاکمیت این تفکر شیطانی بر بخش مهمی از مراکز سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و علمی جهان می باشد.
آنان به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامه ریزی شده در جهت حاکمیت بر جهان گام برمی دارند و اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلندمدت آنان می باشد. با مطالعه و تشریح پروتکل ها و مقدمه هایی که بر آن نوشته شده است، سه نکته اساسی در آنها مشاهده می شود:
1 ـ انتقاد فلسفی از اصول آزادی خواهی و توصیف رژیم حکومت مطلقه و استبداد.
2 ـ طرح نقشه نبر اجتماعی به منظور اطمینان یهودیان برای حکومت مطلقه در جهان.
3 ـ پیشگویی به منظور اجرای نکات اساسی نقشه یهود.
نکته اول فقط از نظر مذهبی و فلسفی حکومتها را مورد مطالعه قرار داده و فقط دو نکته بعدی است که حائز اهمیت زیادی می باشد و با تاریخ گذشته یهود کاملاً منطبق می شود و به نحوی شگفت انگیز اموری را که اتفاق افتاده پیشگویی کردهاست. انقلاب روسیه و تأسیس حکومتهای جامعه ملل و تعیین اورشلیم به عنوان مرکز مقدس یهود، قسمتی از نقشه های رهبران صهیونیستی است که تاکنون عملی شده است.
در این مقاله سعی شده تا بعضی از قسمتهای این کتاب به دلیل اهمیت فراوانی که دارد نقل شود لذا به لحاظ تعمیق بخشیدن به فکر خوانندگان محترم در خصوص پروتکل ها و متمرکز کردن بحثها در مهم ترین اصول بنیادی صهیونیستها و جلوگیری از تکرار مطالب و کاهش حجم مقاله، بخشهای مهم مقاله به صورت موضوعی مورد توجه قرار گرفته است. و به همین علت بررسی پروتکل ها از روند منظمی برخوردار نمی باشد لذا با توجه به مقاله پروتکل های حکمای صهیونیست و چگونگی نشر و بازتاب آن در جهان (نک: پروتکل های حکمای صهیونیست، کتاب) در اینجا فقط به مفاد قسمتهایی از آن بسنده شده و خوانندگان می توانند برای آگاهی کامل از همه پروتکل ها به اصل کتاب به نام "صهیونیسم چه می خواهد" مراجعه کنند.
در رابطه با طراحان اصلی صهیونیسم، اظهارات مختلفی ابراز شده است. عده ای معتقدند که شناخت طراحان و حکمای صهیونیست، راز سر به مهری است که هنوز باز نشده است.
والتر راتنو که به احتمال زیاد یکی از رهبران آنها می باشد در تاریخ 24 دسامبر 1912 در روزنامه "وی نرفری پرس" به تاریخ 1912 نوشت: "زعمای صهیونیست که سیصد نفرند و همگی یکدیگر را می شناسند، سرنوشت اروپا را تعیین می کنند" و اندکی قبل از نهضت سال 1848 صهیونیستها "بنیامین دی زرائیلی" که نام حقیقی اش بنیامین اسرائیلی است و توسط صهیونیستها غسل تعمیدداده شد، در داستان کوتاهی که به سال 1844 میلادی منتشر کرد نوشت: "دنیا به دست شخصیتهایی اداره می شود که در پشت پرده دست اندر کارند و همه این شخصیتها صهیونیست هستند" البته این گونه اظهارات که بیان کننده ریشه های تاریخی تفکر صهیونیسم می باشد اصولی است که مبنای تفکر صهیونیستهای جدید بر آن استوار شده است. در یکی از پروتکل ها آمده است:
"می خواهیم اعلام کنیم که تا رسیدن به هدفهایمان فاصله چندانی نداریم. اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم سر و دم ماری که سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقه ای کامل به وجود می آید. معنای کامل شدن حلقه آن است که تمام کشورهای اروپایی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت". سرگئی نیلوس پژوهشگر روسی که کتاب پروتکل های جلسات زعمای صهیونیسم را در سال 1905 در روسیه منتشر کرد، در رابطه با مار سمبل صهیونیستها می نویسد: "مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم، سلیمان و سایر حکمای صهیونیست در سال 929 قبل از میلاد به فکر افتادند که با روشی صلح آمیز بر جهان غلبه کنند.
این طرح در طول سالیانی دراز مطالعه و بررسی شد و سرانجام جزئیات طرح آماده گردید. حکمای بعدی تصمیم گرفتند که طرح غلبه بر جهان را به مرحله اجرا درآورند. آنان ماری را به عنوان سمبل قوم اسرائیل برگزیدند و موافقت کردند که رهبران قوم، سر مار باشند (نام رهبران برای همیشه حتی از خود صهیونیستها هم مخفی مانده) و بدن مار، عامه صهیونیستها هستند. مطابق این طرح، مار به قلب ملتها نفوذ کرده و شروع به بلعیدن دولتهایغیر صهیونیست می نماید و در طول سفرش مسیری دایره وار طی می کند تا سرش مجددا به صهیون (اسرائیل) برسد. وقتی گردش مار پایان یافت، یک حلقه به وجود می آید و تمام کشورهای اروپایی در حلقه مار محصور می شوند." قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معنی محاصره کردن تمام دنیا است.
در طول این سفر ملتها از نظر اقتصادی مغلوب شده و سرانجام تسلیم صهیونیستها می شوند. براساس این طرح، نابودی ملتها از دو طریق میسر است: اول تحت بحران اقتصادی و دوم سقوط ارزشهای اخلاقی و معنوی یعنی چیزی که هم اکنون اکثر کشورهای جهان با آن مواجهند.
در پروتکل شماره 3 آنجا که بحث قدرت اقتصادی را مطرح می کنند آمده است: "زنجیری که انسانها را به دام و تله فقر می بندد، به مراتب محکم تر از زنجیر بردگی است. به بیان دیگر از زیر یوغ بردگی می توان به خوبی آزاد شد ولی رهایی از زیر یوغ بینوایی و فقر بسیار دشوار است."
هدف عمده صهیونیستها ایجاد آشوب در سراسر جهان و فرو ریختن ساختار سیاسی، اجتماعی جوامع مختلف از طریق ایجاد اختلاف و تنش میان افراد، احزاب و گروههای سیاسی، اجتماعی کشورهاست. در پروتکل شماره 3 آمده است:
"موازین قانونی کشورهای جهان به زودی درهم خواهد شکست زیرا ما از همان آغاز، تأسیس آنها را با نوعی عدم تعادل ایجاد کرده ایم و به سبب همین عدم تعادل، شروع به نوسان می کنند و سرانجام محوری را که به دورش می چرخند فرسوده می سازند. غیر صهیونیستها می پندارند که معیارهای قانونی شان از تعادل و ثبات همیشگی برخوردار است اما نمی دانندکه روزی با عدم تعادل موازین قانونی خود مواجه می شوند.
در این گونه جوامع، رهبر چون محوری است که توسط درباریان احاطه شده و درباریان آنقدر بر او می شورند تا سرانجام او را از پای درآورند. به عبارت دیگر او از مردمی که مایه قدرتش هستند فاصله می گیرد و نمی تواند با آنهایی که به دنبال کسب قدرت هستند مقابله کند و نتیجه این که مغلوب می شود. البته این ما هستیم که میان رهبر و توده مردم شکاف عمیقی ایجاد کرده ایم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون کور و عصا از هم جدا ساخته ایم". در همین پروتکل آمده است:
"برای آن که قدرت طلبان جهان پس از دستیابی به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبی استفاده کنند، ما از پیش تدابیر ویژه ای اندیشیده ایم. نخست آن که تمایلات قدرت طلبان را از آزادی خواهی معطوف و متوجه استقلال طلبی می کنیم. دوم آن که احزاب گوناگون به وجود می آوریم و آنها را رو در روی هم قرار می دهیم. سوم آن که از به وجود آمدن قدرتهای بزرگ جلوگیری می کنیم و وضعی پیش می آوریم که دستیابی به قدرت برای هر کسی هدف شود.
سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادیاتوری درمی آوریم تا ستیزه و جدال بر سر مسایل مبهم و پیچیده همزمان ادامه یابد و بی نظمی و گسیختگی همه جهان را فرا گیرد. سخنان بیهوده و پوچ، پوشالی ولی بی پایان به صورت نطق، مباحثه و گفت وگو، وقت دیوانیان و مجلس نشینان و هیأت مدیره ها را ضایع کرده است. روزنامه نگاران بی پروا به پروپای مقامات اجرایی دولتها پیچیده اند. مؤسات و سازمانها تیزی دشنه سوءاستفاده از قدرت را روی گردن خویش احساس می کنند. به زودی همه چیز دراثر یورش دیوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد."
با مروری کوتاه بر حوادث جهان در صد سال اخیر به خوبی روشن است که واژه های مقدسی چون آزادی، استقلال، دموکراسی، حقوق بشر و... چگونه ماهیت خود را از دست داده و ابزار دست صهیونیسم و امپریالیسم جهانی شده است تا جایی که به وسیله آن، هر دولت و ملتی را که بخواهد در مقابل اراده سازمانهای بین المللی وابسته به قدرتهای حاکم جهانی ایستادگی کند از میدان بیرون می کنند. مهمترین ابزاری که صهیونیستها هم اکنون در دست دارند، تسلط بر تبلیغات جهانی است. از 5 خبرگزاری مهم جهان که انحصار اخبار دنیا را در دست دارند 4 خبرگزاری متعلق به صهیونیستهاست و از آن طریق افکار عمومی جهان را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق می دهند. در پروتکل شماره 2 کتاب "صهیونیسم چه می خواهد" آمده است:
"می دانیم که ممالک جهان از مطبوعات به عنوان وسیله ای برای هدایت فکر مردم در جهت خواسته های خود استفاده می کنند لذا برای آن که بتوانیم از مطبوعات در جهت خواسته های خود استفاده کنیم، باید در بین مردم نارضایتی ایجاد نمائیم و سپس از طریق مطبوعات نارضایتیها را منعکس سازیم" در فرازی دیگر آمده است "آزادی بیان تنها از طریق آزادی عمل تضمین می شود اما مردم غیرصهیونیست نمی دانند چگونه از مطبوعات استفاده کنند. خوشبختانه این وسیله به دست ما افتاده است و ما می توانیم از طریق مطبوعات اعمال نفوذ کنیم. جای بسی خوشبختی است که ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختیار داریم." مهم ترین هدف صهیونیسم تسلیم ملتها در مقابل خواسته هاینامشروع و سلطه طلبانه صهیونیست هاست و آنها برای رسیدن به این هدف از هر وسیله که بتوانند استفاده می کنند.
در پروتکل شماره 3 آمده است:
"نابودی اریستوکراسی بنا به راهنمایی ما و توسط عوامل ما صورت گرفت ولی با نابودی اریستوکراسی داستان پایان نیافت و این بار پول پرستان به شیوه دیگر دام را بر سر راه مردم پهن کردند و همان طور که امروز می بینیم، پول پرستان یوغ استثمار خود را بر گردن کارگران نهاده و آنها را شدیدا به اسارت گرفته اند. ما بر روی صحنه نقش حامی کارگر را بازی می کنیم و بدینسان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار اشتراک مساعی جهانی و نیز مطابق اصول فراماسونری خویش، کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خویش یعنی سوسیالیزم، آنارشیسم و کمونیزم سوق می دهیم.
اریستوکراسی به همین لحاظ به خاطر حفظ منافعش همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاصی داشت و می خواست که کارگر سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره کشی کند اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیرصهیونیستها فکر می کنیم، به عبارت دیگر قدرت ما در گرو کاهش مستمر مواد غذایی و ضعف جسمی کارگر می باشد زیرا از این طریق می توانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم تا او را در اختیار داشته باشیم و او نتواند علیه خواسته های ما اقدام بکند. تسلطی که از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست می آید، به مراتب مطمئن تر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه (سلطه فرمانروا) کسب کرده بود."
صهیونیسم برای رسیدن به اهداف اصلی خودو تسلط مرحله ای بر جهان، راههای مختلفی را طی کرده است و اگر مطالب پروتکل ها به دقت مورد مطالعه قرار گیرد، به خوبی می توان دریافت که ریشه های دو جنگ جهانی و بسیاری از شورشهایی که در کشورهای مختلف اروپایی به وقوع پیوسته است، مستقیم و یا غیر مستقیم توسط آنان هدایت شده است.
در قسمتی از پروتکل شماره 3 آمده است: "وجود بحران اقتصادی، نفرت غیرصهیونیستها را افزایش می دهد و صنعت را دچار رکود می سازد. در این هنگام ما می توانیم با بهره گیری از عملیات مخفیانه و نیز به یاری طلا که قبلاً آن را به دست آورده ایم آتش بحران اقتصادی را شعله ورتر سازیم و کارگران را در سراسر اروپا به خیابانها بریزیم. توده مردم به سبب ناآگاهیشان و نیز به سبب وجود بذری که ما در همان آغاز کودکی در ذهنشان کاشته ایم، آماده می گردند تا خون کارفرمایان را بریزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما از این حادثه به خوبی آگاهیم و می توانیم به موقع برای حفظ خویش تدابیری بیندیشیم." در قسمتی دیگر از پروتکل آمده است:
در میان توده مردم، حسد، نفرت و زیاده خواهی ایجاد می کنیم تا از خشم مردم استفاده کرده و همه مواضعی را که بر سر راهمان قرار دارد با دستهای آنها ریشه کن سازیم."
در پروتکل شماره 4 نوشته است: "برای آن که بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیرصهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به دادوستد و اندیشیدن به منفعت باعث می شود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند." در بند 5 همین پروتکل آمده: "افزایش روزافزون رقابت به منظور پیش افتادن در زندگی ازسویی، و نابسامانیهای اقتصادی از سوی دیگر، مردم را سرخورده و افسرده می کند. نفرت آنها نسبت به مقامهای عالی رتبه اداری، مذهبی و سیاسی اوج می گیرد و طلا به عنوان وسیله ای برای ارضای نیازهای مادی مردم مورد توجه واقع می شود. ظرفیت مردم به مرز انفجار می رسد و برای قیام آماده می شوند."
صهیونیستها برای ایجاد فضای متشنج در جوامع غیرصهیونیستی و به وجود آوردن درگیری و اختلاف و عصبیتهای اجتماعی از هر گونه وسیله ای برای از بین بردن زمینه های تفاهم، همکاری، رشد و بالندگی یک کشور را استفاده می کنند. در پروتکل شماره 6 آمده است: "برای آن که بتوانیم صنعت غیر صهیونیستها را به طور کلی نابود کنیم، علاوه بر انحصارطلبی باید تجمل پرستی را رایج کنیم و نیازهای کاذب مردم را افزایش دهیم. اقدام دیگر ما این است که مزد کارگرها را بالا می بریم به طوری که این افزایش دست مزد، هیچ گاه به سود آنها تمام نشود. چاره این کار آن است که بهای ارزاق عمومی را بالا ببریم و گناه این گرانی را به گردن کاهش فرآورده های کشاورزی و دامی بیندازیم در عین حال به شیوه بسیار زیرکانه ای میزان تولید را کاهش می دهیم و به مدد شیوه های گوناگون، صحنه زمین را از وجود متخصصان و تحصیل کرده های غیرصهیونیست پاک می کنیم تا میزان تولید کاهش یابد"
صهیونیسم جهانی در راستای اهداف بلندمدت خود و حاکمیت بر جهان تلاش وسیعی برای تسلط بر مراکز علمی و دانشگاهی جهان انجام داده است و باتسلط بر علوم مختلف اعم از علوم تجربی و علوم انسانی نظیر جامعه شناسی و روان شناسی بخشزیادی از اهداف مورد نظر خود را تأمین کرده است.
در پروتکل شماره 8 آمده است: "کادر رهبری جامعه ما باید خود را با تمام مظاهر تمدن که به موقع به کار آیند مجهز کند. کادر رهبری باید عواملی چون روزنامه نگاران، وکلای مدافع ورزیده، سیاستمداران کارکشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادی را که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیت عالی برخوردار بوده اند در اختیار داشته باشد. چنین افرادی باید با ساخت اجتماعی جوامع (جامعه شناسی) انسان شناسی و همه زبانهایی که با الفبای سیاست ساخته شده، آشنا باشند. وانگهی، این افراد باید با تمام مسایل حساس جامعه ای که در آن نقشهایی بازی می کنند آشنا گردند. منظور از مسایل حساس، تمایلات، علایق، نارساییها و نقاط ضعف مردم غیرصهیونیست و نیز شرایط محیط زندگی آنها است. نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان غیرصهیونیستها انتخاب نخواهند شد. غیرصهیونیستها که عادت دارند رئیس و مدیر شوند، خود را در مسایل مربوط به مدیریت به زحمت نمی اندازند و هدف را از وسیله تمییز نمی دهند و معمولاً نامه ها را بدون آن که بخوانند امضا می کنند و پست و مقام، ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز می کنند و یا به خاطر ارضای جاه طلبی هایشان".
مهم ترین ابزار اعمال نفوذ صهیونیستها در جوامع مختلف تربیت مشاوران و متخصصان مختلف و به کارگیری آنان در کنار کادر رهبری کشورها می باشد. در پروتکل شماره 2 آمده است: "اطاعت بی چون و چرا از مهم ترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر می گیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه مدیریت، تحصیلات واطلاعاتی داشته باشند. این گونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره امور جهان تربیت خواهیم کرد. این گونه مشاوران را طوری تربیت می کنیم که برای احراز مقامهای محوله واجد شرایط باشند. به علاوه آنها را در زمینه امور سیاسی و وقایع تاریخی آموزش می دهیم.
می دانیم که غیرصهیونیستها، طوری تربیت شده اند که نمی توانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کرده و از این تحلیلها نتیجه عملی بگیرند و یافته های خود را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید به سر ببرند و به خاطرات گذشته خویش، دل خوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کرده ایم، سرگرم کنند.
با توجه به این هدف، ما به یاری مطبوعات، اعتماد غیرصهیونیستها را به صحت این تئوریها جلب می کنیم. روشنفکران غیرصهیونیست، علوم را به طور مجزّا از هم مورد تحقیق قرار می دهند و بی آن که خود متوجه باشند، اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهایی را فراهم می آورند ولی آنها را در متن عمل پیاده نمی کنند اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از این گونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب می کنند تا به کل، دست یابند و فکر خود را در جهت خواستهای ما پرورش می دهند."
یکی از اهداف عمده صهیونیستها، دور کردن مردم از سیاست و بی تفاوت کردن آنها در قبال مسایلی است که در جامعه شان رخ می دهد. هر ایده و تفکری که منجر به آگاهی مردم و مقابله آنان با سلطهبیگانگان شود، مورد آماج حمله صهیونیستها قرار خواهد گرفت لذا در مورد متزلزل ساختن اعتقادات و اراده ملتها و سلب مقاومت از آنان، از هر وسیله ای استفاده می کنند. در پروتکل شماره 4 آمده است: "اگر آزادی بر خداپرستی مبتنی باشد، با برادری، انسان دوستی و برابری پیوندی داشته باشد، برای جامعه بی زیان باشد، به رفاه عمومی لطمه ای وارد نسازد و در اقتصاد هم جایی برای خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خدا را در میان مردم غیرصهیونیست از بین ببریم و نیازهای مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در این صورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمایی مردان روحانی مردم را به تسلیم واداریم."
یکی مهم ترین اهداف صهیونیسم، حاکمیت بر اندیشه ملل مختلف است و این کار از طریق تسلط بر رسانه های گروهی جهان امکان پذیر می باشد و برهمین اساس، تلاش صهیونیستها بیشتر معطوف به در اختیار گرفتن تبلیغات در جهان گردیده است. در پروتکل شماره 12 آمده است: "از آنجایی که اکثریت مردم نمی دانند مطبوعات در خدمت چه کسانی است، لذا ما آن را به خدمت خود در می آوریم و حتی عواملی هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند. زیر نظارت و کنترل شدید قرار می دهیم و از بعضی از عواملمان را می خواهیم تا گاه به گاه در مطبوعات بعضی از سیاستهایمان را که خود می خواهیم، مورد حمله قرار دهند. البته غرض از این کار، رد گم کردن است".
در جای دیگر می گوید: "مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند، بنابراین در زمان حاضر ما تا حدودیبه چنین هدفهایی رسیده ایم زیرا تمام کانونهای خبری جهان، اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت می کنند. این چند کانون خبری محدود که در آینده ای نزدیک تماما به دست ما خواهد افتاد، هر آنچه را که ما دیکته کنیم، در سراسر جهان پخش می کنند. در جای دیگر می گوید: "اگر تدابیری را که در مورد مطبوعات اندیشیده ایم به مرحله اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیرصهیونیستها به تسخیرمان در می آید و آنان وقایع جهان را از پشت عینکهای رنگین که ما به چشم آنها می گذاریم می نگرند." در پروتکل شمار 13 آمده است:
"برای منحرف کردن فکر و ذهن آنهایی که ممکن است در بحثهای سیاسی برایمان مشکلاتی ایجاد کنند، مسایل جدیدی چون صنعت را به پیش می کشیم و به مردم اجازه می دهیم که این گونه مسایل را مورد بحث قرار دهند. همچنین فکر آنها را به مسائلی چون تفریح و سرگرمی، رفتن به موزه ها جلب می کنیم و در همین هنگام مطبوعات را وامی داریم که به مسایلی چون رقابتها و مسابقات هنری و ورزشی بپردازند. بدون شک پرداختن به این گونه مسایل آنها را از مسایل بنیادی دور و منحرف می کند.
در جای دیگر آمده است: "ما می کوشیم که ذهن این گونه افراد را به مسایل بیهوده و تئوریهای خیالی و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آنقدر غیر صهیونیستها را به مسایلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئله ای اظهار عجز کنند. کلمه پیشرفت، ماند یک عقده سفسطه آمیز حقیقت را لوث می کند و این موضوع را کسی جز ما قوم برگزیده خدا، نمی تواند درک کند."
در شماره 16 درباره برهم زدن نظم و انسجامنظام آموزش کشورهای غیرصهیونیست آمده است: "ما باید مطالب و مواردی را وارد نظامهای آموزشی غیر صهیونیستها کنیم که نظم و انسجام را از سیستمهای آموزشی آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمی به وجود آورد. اما هنگامی که خودمان به قدرت رسیدیم، تمام موارد و مطالبی را که بی نظمی به بار می آورد و دانش آموزان را به نافرمانی وامی دارد، از دروس دانشگاهی حذف می کنیم" در جای دیگر آمده است: "ما باید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر، هم اکنون در دست بررسی و مطالعه است. این کار را به وسیله سیستمی که به سیستم دروس عینی معروف است انجام می دهیم و هدف آن مبدل کردن غیر صهیونیستها به آدمهای بی فکر، بی خود، و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند".
در پروتکل شماره 17 در مورد تحمیل روحیه سستی، غرور و عدم احساس مسئولیت در جوامع مختلف غیرصهیونیست در قالب ایجاد نظم و انضباط و تئوریهای حقوق بشر می نویسد: "هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، هرگونه سوء استفاده از قدرت، زورگوئی، رشوه خواری و تمام اعمال ناپسندی از این قبیل را که مشاوران ما به کمک تئوریهای حقوق بشر به فرهنگ و آداب و رسوم غیرصهیونیستها تحمیل کرده اند، از بین می بریم. اما چگونه ما زمینه را برای ایجاد بی نظمی در ادارات آنان مساعد ساخته ایم، از میان روشهای گوناگون می توان به مهم ترین عامل یعنی افرادی که به نام ایجاد نظم به ادارات نفوذ کردند اشاره کرد.
این افراد در فرصتهای مناسب به متلاشی کردن وحدت و همدستی آنان می پردازند و تمایلاتی چونسرسختی، غرور، خودبینی، عدم احساس مسئولیت و از همه بالاتر، دمدمی بودن را در آنان به وجود می آورند."
صهیونیستها برای متنفّر کردن مردم از سیاست و بدبین کردن آنان نسبت به سیاستمداران به منظور حذف قدرت مردم از صحنه های سیاسی، اجتماعی و بی اعتبار کردن شخصیتهای مذهبی، سیاسی و ملی، سیاست را در ردیف منفورترین کارها قرار داده اند تا بدین وسیله مردم جوامع مختلف را نسبت به آنچه که در جامعه شان می گذرد بی تفاوت کنند. در این رابطه در پروتکل شماره 19 آمده است:
"برای آن که قهرمان گرایی در زمینه سیاست را متلاشی کنیم، دخالت در امور سیاست را در ردیف دزدی، قتل و زشت ترین انواع جرایم قرار می دهیم و ذهن مردم را نسبت به مفهوم و معنای این نوع جرم، آشفته و مشوب می کنیم و هر گونه اهانت و تحقیر نسبت به این نوع جرم را روا می داریم".
یکی از ابزارهای صهیونیستها، استفاده از نخبگان فکری جوامع مختلف برای تأثیر گذاری بر افکار عمومی می باشد و در این راستا اقدام به تشکیل لژهای فراماسونری و احزاب مختلف سیاسی فرهنگی کرده اند. در این مورد در پروتکل شماره 15 آمده است: "لژهای فراماسونری آزادی را در تمام کشورهای جهان ایجاد می کنیم و سپس آنها را گسترش می دهیم و تمام آنهایی را که در زمینه فعالیتهای اجتماعی مشهور باشند، به این لژها جلب می کنیم زیرا در این لژها می توانیم عوامل اصلی جاسوسی و نیز عواملی را تحت رهبری یک اداره مرکزی که اعضای آن همه از حکمای قوممان هستند و برای همه ناشناخته اند، قرار دهیم.
در این لژها بین عناصر انقلابی و لیبرال نوعیوصلت و ارتباط برقرار می کنیم. ترکیب این لژها طوری خواهد بود که از همه قشرهای جامعه افرادی در آن عضویت داشته باشند البته فعالیتهای سیاسی و طرحهای مخفی لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ زیر نظر می گیریم (ن. ر: فراماسونری در فلسطین). صهیونیستها با بهره گیری از علم روان شناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود شناسایی کرده و با عطف توجه به زمینه های روحی و روانی افراد و استفاده از خصلتهای فردی، آنان را در خدمت خود در می آورند.
در قسمتی از پروتکل شماره 15 می گوید: "افرادی که با شور و شوق، عضویت انجمنهای مخفی را می پذیرند، کسانی هستند که در زندگی دنبال هوی و هوس می باشند و نیز افرادی سبک مغزند که هنگام اجرای طرحهایمان و نیز به راه انداختن ماشینی که خود طراح آن هستیم مشکلی برایمان ایجاد نخواهند کرد."
در جای دیگر می گوید:
"غیرصهیونیستها بدون کنجکاوی، عضویت لژها را می پذیرند. عده ای از آنها به خاطر استفاده های مالی و بعضی هم به خاطر رسیدن به موفقیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن، به عضویت لژها در می آیند، ما هم در برآوردن این گونه خواسته ها بسیار بخشنده ایم. علت این که ما موجبات موفقیت آنها را فراهم می آوریم این است که غیرصهیونیستها پس از کسب موفقیت، دچار غرور و خودبینی شده و تلقینهای ما را بدون مقاومت می پذیرند. شما نمی دانید که تا چه حد می توان حتی آگاه ترین افراد از غیرصهیونیستها را به سادگی در اثر ایجاد غرور ناشی از موفقیت به تسلیم واداشت. همان قدر که ما برای موفقیت اهمیت قائل نیستیم، غیر صهیونیستها دوچندان به موفقیت اهمیت می دهند و حاضرند برای دستیابی به موفقیت، خود را فدا کنند. همین ویژگی و خصلت درونی غیر صهیونیستها مشکل ما را حل کرده و به ما کمک می کند تا آنان را در جهتی که می خواهیم سوق دهیم."
اندیشه برتری طلبی صهیونیسم چنان آنان را دچار توهّم کرده است که برای هیچ قومی حق حاکمیت نمی شناسد، مگر این که تحت سلطه آنان قرار گیرند، در غیر این صورت محکوم به نابودی و فنا خواهند شد. در همین رابطه در پروتکل شماره 15 آمده است: "برای رسیدن به هدفهای مهم باید از هر وسیله ای استفاده نمود و قربانیان فراوانی را برای رسیدن به هدفها فدا کرد" و در قسمتی دیگر می گوید:
"میان قوم ما و غیرصهیونیستها تفاوتهای قابل توجهی از لحاظ استعدادها و تواناییها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیرصهیونیستها متمایز گردد. غیر صهیونیستها اگر چه به ظاهر چشمانشان باز است، ولی چیزی نمی بینند. به عبارت دیگر قدرت ابداع (مگر در زمینه مسایل مادی) ندارند و شاید به همین دلیل است که طبیعت خودش از قبل مقرر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و بر آنان حکمروا باشیم".
صهیونیستها که عمده ترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژه های مقدس و گمراه کردن به منظور تسلط بر ملتها می باشد، وقتی آینده به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیم می کنند، هیچ گونه نشانی از شعارهای مطرح شده در ساختار حکومتی شان را به کار نمی گیرند. در قسمتی از پروتکل شماره 14 آمده است:
"هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد، همه ادیان باید از بین بروند، جز دین ما که همانا اعتقاد به خدای یگانه است و بی شک سرنوشت قوم ما به عنوان قومی برگزیده با وجود خدا گره خورده و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است لذا ریشه هرگونه عقیده ای باید از بیخ و بن کنده شود حتی اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروز شاهد آنیم بیانجامد." و در پروتکل شماره 15 می گوید: "هنگامی که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمرانی مان فرا رسید، به تمام قانونگذاران اعلام می کنیم که قوانین را ساده، مختصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیر وضع کنند تا همگان به راحتی موفق به فهم کامل آن شوند.
مهم ترین عاملی که به قوانین ضمانت اجرایی می بخشد، تسلیم بدون قید و شرط در برابر مقررات است، بدین معنی که مقامات پایین از مقامات بالا اطاعت کنند، تا امکان هر گونه سوءاستفاده از بین برود. برای کسانی که بخواهند از مقام خود سؤ استفاده کنند شدیدترین مجازات را در نظر گرفته ایم. علاوه براین اعمال و رفتار مدیران را به دقت نظارت می کنیم. زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنها است. هر نوع اهمال در کار آنها موجب سستی کار در سایر جاها می شود لذا بار دیگر تأکید می کنیم که حتی یک مورد از اعمال غیرقانونی و سوءاستفاده را بدون مجازات نمی گذاریم"
یکی از مهم ترین بخشهای پروتکل صهیونیستها توجه آنان به مسایل مالی و راه اندازی سیستم های بانکی در کشورهای مختلف و وابسته کردن آنان در یک سیستم پیچیده اقتصادی است. که در این سیستم، کشورهای مختلف با وابسته کردن اقتصاد کشورشان و دریافت وام از بانکهای خارجی، شریاناقتصادی کشورشان را به سیستم طراحی شده توسط صهیونیستها وصل می کنند و این آغاز به وجود آمدن بحرانهای سیاسی، اقتصادی در جوامع مختلف است. در پروتکل شماره 20 در مورد نحوه وابسته کردن کشورها به شبکه اقتصادی صهیونیسم آمده است:
"دگرگونی هایی که ما در مؤسات غیرصهیونیستها ایجاد می کنیم به گونه ای خواهد بود که کسی متوجه خطر نمی شود ما به دولتهای غیر صهیونیستی خاطر نشان می کنیم که دولتهای آنها به دلیل بی نظمی و ابهام در امور مالی، احتیاج به تحولاتی در این زمینه دارند. نخستین بی نظمی و نابسامانی را که ما به آنها یادآور می شویم، تنظیم بودجه های آنهاست که سال به سال اقدام به تنظیم آن می کنند. البته آنها نخست بودجه شش ماه اول سال را تنظیم می کنند سپس هزینه های سه ماه بعد را برآورد می نمایند و سرانجام به یک مکمل بودجه نیاز پیدا می کنند. سال بعد که اقدام به تنظیم بودجه می کنند، بودجه آنها 50 درصد بودجه سال قبل افزایش می یابد و بدین سان بودجه آنها سال به سال اضافه می شود و دیری نمی پاید که خزانه آنها خالی می گردد و بهره دیونشان به طور ناگهانی افزایش می یابد و سرانجام دچار ورشکستگی می شوند. هر گونه وامی برای دولت نوعی ضعف به بارمی آورد. قرضها چون شمشیر داموکلس بر روی سر فرمانروایان آویزان است.
این گونه فرمانروایان به جای آن که برای پرداخت قرضها، مالیاتهای موقت از مردم بگیرند، دست تکدی خود را به سوی بانکداران ما دراز می کنند. وامهای خارجی چون زالو بر تن دولت می چسبند و شروع به مکیدن خون می کنند و سرانجام یا دولت را از پای در می آورند یا خود در اثرمکیدن فراوان از پیکر دولت کنده می شوند. اما دولتهای غیر صهیونیستی این گونه زالوها را از تن خویش جدا نمی کنند. یعنی آنقدر به گرفتن وام ادامه می دهند که سرانجام در اثر از دست دادن خون فراوان، آن هم بنا به خواست خود، از پای در می آیند" در قسمتی دیگر آمده است:
"دولت با وضع مالیاتهای گوناگون، پولهای مردم فقیر را به منظور تصفیه حساب با سرمایه داران خارجی جمع کرده و به جای آن که این گونه پولها را در جهت رفع نیازمندیهای خود صرف کند، بابت بهره وامهای خارجی هدر می دهد." در جای دیگر می گوید:
"تا زمانی که وامهای داخلی رایج بود، غیرصهیونیستها فقط پول فقرا را به جیب ثروتمندان می ریختند اما از وقتی که ما وامهای خارجی را مرسوم ساختیم، ثروت ملتها به سوی صندوقهای پولمان سرازیر گشت و غیرصهیونیستها شروع به پرداخت باج به ما کردند."
"سطحی فکر کردن فرمانروایان غیر صهیونیست در زمینه مسایل مالی، رشوه گیری وزیران و آشنا نبودن مقامات مسئول مالی موجب گردید که ممالک غیر صهیونیست زیربار دیون ما که پرداخت آن به سادگی مقدور نیست، بروند. یکی از نشانه های ذکاوت و هوش قوم برگزیده ما این است که مسأله وامها را به نحوی به غیر صهیونیستها عرضه کرده ایم که آنها فکر می کنند وام گرفتن امتیازات فراوانی برایشان در بردارد."
در پروتکل شماره 21 چگونگی وابسته کردن کشورها را توضیح می دهد و می گوید: "پولهای مازاد بر احتیاج دولت را به کشورهای غیرصهیونیست وام می دهیم و با استفاده از رشوه خواری مدیران و اهمالو ندانم کاری فرمانروایان این گونه ممالک، دو تا سه برابر پولمان را پس می گیریم. آیا کسی می تواند در حق ما چنین کند؟ از آنجا که ما وام خارجی نمی گیریم، پاسخ منفی است" با نگرشی کوتاه به وضعیت اقتصادی در اکثر کشورهای جهان از آمریکای لاتین گرفته تا خاورمیانه، نظیر مصر، اردن، الجزایر، عراق و همچنین کشورهای آسیائی، این واقعیت به نحو چشمگیری خودنمایی می کند که شبکه اقتصادی صهیونیسم جهانی تحت عنوان بانک جهانی و صندوق بین المللی پول چه بلایی بر سر کشورهای جهان آورده است و چگونه روزبه روز این کشورها در منجلاب فقر و تهیدستی غرق می شوند.
جالب است که صهیونیستها وقتی دولت جهانی خود را ترسیم می کنند، هیچ کدام از اصولی را که هم اکنون بر اقتصاد جهان تحمیل کرده اند به کار نمی گیرند و همه این تئوریهای اقتصادی را که به عنوان علم اقتصاد در طول یکصد سال گذشته ارایه داده اند ملغی اعلام می کنند. در پروتکل شماره 21 آمده است:
"هنگامی که به فرمانروایی جهان رسیدیم، تمام این گونه مقررات را که با منافع ما هماهنگ نباشد، از پیش پای خویش برمی داریم و تراشه های بقایای آنها را پاک می کنیم، حتی بازار بورس بازی را از بین می بریم و اجازه نمی دهیم که نوسان قیمتها و ارزشهای متغیری که روی کالاها گذاشته می شود به شأن و منزلت و قدرتمان لطمه ای وارد کند. به جای بازار سهام و بورس، مؤسات اعتباری وابسته به دولت تأسیس می کنیم. هدف این گونه مؤسات آن است که قیمت کالاهای صنعتی را مطابق باخواست و نظر دولت تثبیت کنند."
در پروتکل شماره 20 می گوید:
"هنگامی که زمان موعود فرا رسید، سیستم حسابداریمان را عرضه می کنیم تا هر کس بتواند در یک نگاه کوتاه، وضع، دقت و ابداعاتمان را در زمینه حسابداری ملاحظه کند. البته این گونه پیشرفتها معلول تجربیاتی است که ما روی دولتهای غیر صهیونیستی به عمل آورده ایم اما هنگامی که شاهنشاهی مان آغاز گشت، به آن دسته از سوءاستفاده هایی که در زمان تسلط بر غیر صهیونیستها رایج بوده، خاتمه می دهیم."
همان طور که در متن پروتکل ها مشاهده می شود، مهم ترین هدف صهیونیستم جهانی گسترش سلطه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... بر جهان با تکیه بر مقدس ترین واژه های حقوقی، دینی و مذهبی می باشد. ولی در میان مهم ترین ابزار صهیونیسم جهانی برای فرو پاشیدن جوامع غیرصهیونیست، به دست گرفتن اهرمهای تبلیغاتی جهان و حاکمیت بر مراکز قدرت در صحنه بین المللی در زمینه های سیاسی و اقتصادی است که از اهمیت خاصی برخوردار است.
امروزه این واقعیت را نمی توان انکار کرد که صهیونیسم جهانی با نفوذ در دستگاه حاکمیت آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان که نقش تعیین کننده ای در معادلات بین المللی دارد و نیز مالکیت بر مراکز عمده و مهم تولید سلاح و همچنین تسلط بر مراکز اقتصادی جهان نظیر صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و به دست گرفتن چهار خبرگزاری مهم جهانی به بخش مهمی از اهداف بلندمدت خود رسیده است.
[[آیت الله العظمی امام خمینی، مواضع ـ نسبت به صهیونیسم و اسرائیل|امام خمینی]] (رحمه ا... علیه) در رابطه با تسلط استکبار جهانی می گوید: "واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب و به خصوص آمریکا وشوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کرده اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ مرز و حد و قانونی نمی شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بین المللی می دانند اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان در آن محصور و زندانی شده اند، هیچ حق حیات و اظهار وجود، میسر نیست. همه قوانین و مقررات و فرمولها همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای دست نشاندگان و در برگیرنده منافع مستکبران خواهد بود. و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش همان حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند". در این رابطه در پروتکل شماره 10 آمده است:
"در تمام کشورهای جهان واژه هایی مانند وزارت، نمایندگی، سنا، شورای دولتی، شورای قانون گذاری و هیأت اجرایی، علی رغم تنوع و تعددشان، همگی مفهوم دولت را می رسانند. این مؤسات وظایف دولت را (قانونگذاری، قضائی، اجرایی) بین خود تقسیم کرده اند و مانند اعضای مختلف بدن انسان با هم عمل می کنند حال اگر قسمتی از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار می شود و سرانجام می میرد. اگر سم آزادی را به درون یکی از بافتهای دولت تزریق کنیم، سم به دیگر بافتها نفوذ کرده سرانجام موجب نابودی دولت می شود از زمانی که سیاست آزادی طلبی به امر مملکت داری راه یافت، سیستم حکومت مطلقه جای خود را به حکومت مشروطه داد و بدینسان مردم غیرصهیونیست با دست خود حکومتهای مطلقه را کهاز ثباتی نسبی برخوردار بودند متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بی نظمی، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب چیزی دیگر به بار نمی آورد.
به عبارت دیگر مشروطه مکتبی است که جز نابودی دولت هدفی ندارد. باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملی بوده است که در واژگون و متزلزل کردن حکومتهای مشروطه نقش بسیار مهمی بازی کرده است. پس از آن که حکومتهای مشروطه یکی پس از دیگری بر اثر حمله و انتقادهای شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهوری افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤای جمهور از میان توده مردم انتخاب شدند. یعنی غیر صهیونیستها بی آن که خود بدانند، دست نشاندگان ما را به رهبری خود پذیرفتند. همه تحولات بالا که در امر مملکت داری صورت گرفته است، به مثابه نقبی است که به دست ما زیر پای مردم غیر صهیونیست حفر شده است."
شاید با نگاهی گذرا به تحولات صدساله اخیر در کشورهای مختلف جهان و تعمق در ساختار حاکمیت اکثر کشورها چنین تداعی می شود که صهیونیستها به اکثر اهدافشان رسیده اند و آنچه که اکنون در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، تبلیغاتی و غیره در جهان مشاهده می شود، نشان از حاکمیت صهیونیسم در جهان است. گرچه نمی توان حاکمیت صهیونیسم را در بخش عظیمی از جهان نادیده گرفت ولی مخالفت شخصیتهای مذهبی، سیاسی، فرهنگی و علمی جهان با اندیشه توسعه طلبی صهیونیسم از مهم ترین موانع صهیونیستها در طی یکصد سال گذشته بوده است.
در میان همه این موانع، انقلاب اسلامی ایراناز ویژگی خاصی برخوردار می باشد. زیرا این انقلاب با الهام از اسلام و با شعار محوری محو اسرائیل از صحنه گیتی، بزرگترین زلزله را در ارکان نظام طراحی شده توسط صهیونیسم جهانی به وجود آورد به طوری که سفیر اسرائیل در ایران در زمان شاه گفت: "(امام) خمینی معرف افراطی گری شیعه بود که اسلام متعصبانه را به مرزهای ما آورد" این تلقی از اسلام به زودی محو نخواهد شد و مطبوعات وابسته به صهیونیسم نوشتند: "دشمنان ایران وحشت دارند که روح ا... خمینی (ره) همچنان رهبری ایران را در دست داشته باشد."
اما آن چیزی که بیش از همه رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخت، تئوری حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است که در واقع پادزهر مهم ترین ابزار صهیونیسم یعنی شعار گمراه کننده دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم می باشد. زیرا گسترش این اندیشه در جهان اسلام نه تنها مانع فروپاشی جوامع اسلامی است بلکه در درازمدت می تواند با ایجاد اتحاد در جهان اسلام به ویژه کشورهای خاورمیانه، بزرگترین پایگاه صهیونیسم یعنی رژیم اشغالگر قدس را به نابودی بکشاند و از همین دیدگاه است که هر چند گاهی برخی رسانه های گروهی جهان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم جهانی که اصول تفکر لیبرالیسم را در مراکز آموزشی وابسته به صهیونیسم آموخته اند، هماهنگ با هم سخن از فقدان آزادی در ایران سر داده و همگی حکومت ولایت فقیه در ایران را به عنوان دیکتاتوری مذهبی قلمداد کرده اند. زیرا حاکمیت این تفکر را بزرگترین مانع در رسیدن به اهدافشان می دانند. و تکیه مسلمانان بر اسلام و قرآن و پیروی از ولایت فقیه به عنوان تنها راه باقی ماندهبرای ایستادگی در برابر هجوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی بوده و بسیاری از مردم مسلمان با تکیه بر این محور بوده که توانستند خود را از سلطه جهانخواران نجات بخشند.
[[آیت الله العظمی امام خمینی، مواضع ـ نسبت به صهیونیسم و اسرائیل|امام خمینی]] رحمة ا... علیه پس از پذیرش قطعنامه شماره 598 در یک پیام شورانگیز فرمودند: "ما این واقعیت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند، از آن باک نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سرمایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول ا... را در جهان استکبار ترویج کنیم و دیر یا زود ملتهای دربند، شاهد آن خواهند بود"
و در جای دیگر می فرمایند: "مسلمانان جهان و محرومان سراسر گیتی از این برزخ بی انتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند و آوای آزادگان را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارند که دوران بن بست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است".
مآخذ:
- صحیفه نور، جلد 20، پیام امام در رابطه با پذیرش قطعنامه 598 مورخه 29/4/67، چاپ سازمان مدارک فرهنگی و انقلاب اسلامی.
- هرتزل، تئودور: صهیونیسم چه می خواهد، بهرام محسن پور، سازمان کاوش، 1360.
- جهان زیر سلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1361.
- وزیری کرمانی، محمدحسن: اسرائیل، فاشیسم جدید، مجموعه آثار سیاسی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- نشریه حضور، شماره 1، مؤسه تنظیم و نشر آثار امام (ره).