انگلستان، تاریخ صهیونیسم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
 
جز (۱ نسخه واردشده)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۳۸


جنبش اعضای گروه های یهودی و مهاجرت آنان با استعمار وطن گزین غرب (به خصوص انگلستان) ارتباط پیدا کرد. تفکر صهیونیستی از آغاز، پیش از آنکه در میان گروه های یهودی پدید آید، در محافل پروتستانی انگلیسی متولد شد. متفکرانی چون شافتسبری و الفانت، ده ها سال قبل از پنسکر و هرتزل به طرح ها، برنامه ها و نظرات صهیونیستی رسیده بودند. همان گونه که الفانت و دیگران طرح های صهیونیستی خود را حتی به موقع اجرا نیز گذاردند. در مقابل یهودیان همانند شده جامعه انگلیس با صهیونیسم به مخالفت برخاستند و افکار صهیونیستی جز با مهاجرت یهودیان یدیشی در اواخر قرن نوزدهم [به انگلستان] پدید نیامد.

می توان تاریخ جنبش صهیونیسم را در انگلستان به چهار مرحله تقسیم کرد:

مرحله اول: از پیدایش جنبش تا سال 1914:

جنبش صهیونیسم در انگلستان از سوی یهودیان آن کشور با مخالفت یا بی اعتنایی روبرو شد؛ زیرا بیشتر بزرگان یهودی آنجا صهیونیسم را جنبشی خرافی و خیالی و زیان رسان به مصالح و منافع یهودیان تلقی می کردند. پشتیبان اصلی جنبش صهیونیسم در بریتانیا، سیاستمداران غیریهودی بودندکه این جنبش را ابزاری کارآمد برای تحقق مطامع استعماری بریتانیا در شرق عربی می دیدند.

لندن اولین پایتخت اروپایی بود که در آن هرتزل اندیشه های صهیونیستی خود را ابراز کرد (در باشگاه مکابی در سال 1895): همو پیش از انتشار کتاب دولت یهود برنامه صهیونیستی اسکان یهودیان در فلسطین را در نشریه جویش کرونیکل منتشر ساخت (ژانویه 1896). همان گونه که انتظار می رفت صهیونیسم در بریتانیا شکل وطنی (ماندگار) به خود گرفت. وقتی هرتزل در سال 1896 به لندن آمد، پیشنهاد او از سوی یهودیان همانند شده انگلیسی با استقبال پرشوری مواجه نشد.

در این باره دایره المعارف اسرائیل و صهیونیسم می گوید: "موج شور و هیجانی که از ظهور هرتزل پدید آمده بود، هرگز از مهاجران فراتر نرفت"؛ منظور از مهاجران، همان ماده انسانی شرق اروپایی است.

سخنان هرتزل در میان گروه دوستداران صهیون لندن به ریاست "کلنل گلداسمید" نگرانی هایی برانگیخت که مبادا مقامات ترکیه از برپایی مهاجرنشین های یهودی در فلسطین جلوگیری کنند و همین موجب شد که این گروه دعوت هرتزل را برای شرکت در کنگره اول صهیونیسم رد کند. در این کنگره (1897) هشتاد نماینده از بریتانیا شرکت کردند (از جمله اسرائیل زانگول) که بیشتر آنان بریتانیایی الاصل نبودند و اصالتاً از اروپای شرقی و مرکزی بودند.

جنبش صهیونیسم در ابتدای کار خود از سوی یهودیان بریتانیا با انتقاد و مخالفت شدید روبرو شد، تا جایی که حاخام اعظم انگلستان، دکتر هرمان آدلر، بیانیه ای صادر کرد و در آن نسبت به "افکار خرافی و خیالی درباره امت یهود و دولت یهود" هشدار داد. شرایط ایجاب می کرد که هرتزل که خواهان پشتیبانیانگلستان از طرح خود بود، تمام تلاش خود را به کار برد تا گروه دوستداران صهیون به سازمان صهیونیسم بپیوندند. با آغاز کنگره دوم (1898) شمار گروه های صهیونیستی در بریتانیا به 26 گروه رسیده بود و این گروه ها 15 نماینده به کنگره بال اعزام کردند. در سال 1899، اتحادیه صهیونیستی به ریاست "سر فرانسیس مونتفیوری"، برادرزاده "سر موسی مونتفیوری" (یهودی معروف) تشکیل شد.

در همان سال هرتزل صندوق، آبادانی یهود را به عنوان یک شرکت انگلیسی در لندن به ثبت رساند؛ این صندوق ابزار مالی صهیونیسم در تأمین بودجه طرح اسکان بود. این کار موجب از بین رفتن استقلال گروه دوستداران صهیون شد؛ زیرا بیشتر اعضای برجسته این گروه در صندوق و در نتیجه در اتحادیه صهیونیستی عضو شدند.

چهارمین کنگره صهیونیسم در لندن برگزار شد (1900) و 28 نماینده از طرف 38 گروه عضو اتحادیه صهیونیستی انگلستان در آن شرکت کردند. در تلاش برای دستیابی به افکار عمومی سیاسی انگلستان، کنگره اقدام به توزیع نشریاتی در میان اعضای مجلس عوام انگلستان کرد؛ در این نشریات اهداف صهیونیسم تشریح و از نمایندگان مجلس عوام خواسته شده بود که درباره صهیونیسم و اهداف آن اظهارنظر کنند. هرتزل این عمل را "هوشمندانه ترین کار جنبش صهیونیسم پس از یک مدت طولانی" خواند. صهیونیست های بریتانیایی از طرح های وطن گزین خارج فلسطین، چه طرح اوگاندا و چه طرح العریش و چه طرح های دیگر، حمایت می کردند.

مرحله دوم: 1939ـ1904:

در این مرحله لندن به عنوان مرکز جنبشصهیونیسم اهمیت بیشتری پیدا کرد و نقش صهیونیستی برلن از میان رفت؛ روابط میان دولت انگلستان و صهیونیست ها مستحکم تر شد؛ اعلامیه بالفور در همین دوره صادر شد و از همین رو جنبش توانست به سرعت در میان یهودیان بریتانیا نفوذ کند. سال 1904 نقطه تحول مهمی در تاریخ جنبش صهیونیسم در انگلستان و به طور کلی در جنبش صهیونیسم بود؛ زیرا هرتزل در گذشت و رهبری به ولفسون منتقل شد. گروهی از بریتانیایی ها با این رهبری جدید وفادار به آلمان به مخالفت برخاستند. همچنین مرگ هرتزل گرایش های آلمانی جنبش را تضعیف کرد.

از سوی دیگر ظهور وایزمن و تشکیل گروهی که به گروه منچستر معروف شدند، به تقویت گرایش های بریتانیایی کمک کرد. گروه منچستر، گروهی از روشنفکران جوان یهودی، از جمله "موسی سیف"، "سیمون مارکس" و "هاری لیون سیمون" بود. این گروه با چهره های مطبوعاتی و رسانه ای بریتانیا مثل "چارلز اسکات"، سردبیر و صاحب امتیاز نشریه گاردین منچستر ارتباطی قوی داشت و از طریق همین وسایل اهمیت گروه منچستر و نیز اهمیت وایزمن به عنوان رهبر جدید جنبش صهیونیسم، فزون تر شد.

دعوت مصرانه وایزمن به تمرکز بر تأثیر بریتانیای کبیر و دست برداشتن از نظریه "دیپلماسی ترکی آلمانی" که هرتزل پیش گرفته بود و نیز نظریه اش درباره کار بر روی افزایش شمار مهاجران یهودی به فلسطین برای خلق تجمع یهودی مهاجر قومی و در خدمت منافع بریتانیا در بالا بردن اهمیت وی مؤثر بود. این عوامل موجب شد که وایزمن در سال 1914 به عنوان نایب رئیس اتحادیه صهیونیستیبریتانیا انتخاب شود.

با کشف نفت در خاورمیانه غربی و ازدیاد اهمیت این منطقه به عنوان منبع انرژی، توجه دولت بریتانیا به این منطقه نه فقط از نظر جغرافیایی، بلکه از نظر اقتصادی هم بیشتر شد. این نیز یکی دیگر از عوامل بیشتر شدن اهمیت جنبش صهیونیسم در بریتانیا بود.

با آغاز جنگ جهانی اول، اتحادیه صهیونیستی بریتانیا که در آن زمان در حدود 50 گروه را در بر گرفته بود، در موقعیت کانونی و مرکزی قرار گرفت؛ زیرا کمیته اجرایی در برلن بود و در نتیجه عملاً از بقیه جهان جدا افتاده بود. "ناحوم سوکولوف"، عضو کمیته مرکزی، به وایزمن پیوست و از همین جا ارتباطات وایزمن با سیاستمداران انگلیسی رسمی تر شد. حمایت "لویس براندیز"، رئیس کمیته اجرایی موقت در نیویورک، نیز یکی دیگر از عوامل تحکیم موقعیت وایزمن به شمار می رفت. در همین حال، هربرت ساموئل، از کارمندان عالی رتبه دولت بریتانیا، موفق شد از انگلستان وعده برپایی دولت یهود در فلسطین را بگیرد.

در ژانویه سال 1916، کمیته مشورتی با شرکت ناحوم سوکولوف، یاحیل چیلینوف، موسی گاستر، حیم وایزمن و دیگران تشکیل شد. کار کمیته با استعفای هربرت بنتوویچ از آن در سال 1917 به پایان رسید. او استعفا داده بود تا فرصت ریاست بر اتحادیه صهیونیستی بریتانیا برای وایزمن فراهم شود. اتحادیه صهیونیستی در آن هنگام در دو جبهه به نبردی بی امان مشغول بود؛ جبهه اول جبهه نبرد با کمیته اجرایی جهانی بود که گرایشی آلمانی داشت و جبهه دوم جبهه نبرد با آن دسته از رهبران غیر صهیونیست یهودیان انگلستان بود که صهیونیسم خشونت آمیز رارد می کردند. در آن هنگام طرفداران صهیونیسم و پشتیبانان برنامه بال از 5 درصد کل یهودیان بریتانیا بیشتر نبودند.

با صدور اعلامیه بالفور و حضور شماری از سران صهیونیسم در لندن در خلال جنگ، مثل احاد هاعام و ژابوتینسکی، قدرت اتحادیه صهیونیستی چه از نظر عددی و چه از حیث تأثیر و نفوذ آن در میان یهودیان فزون تر شد. بی شک شناسایی رسمی دولت بریتانیا از حرکت صهیونیسم و اتخاذ موضع صهیونیستی از سوی آن دولت، موقعیت را به نفع سازمان صهیونیسم در میان یهودیان تثبیت کرد. با گره خوردن طرح وطن گزینی صهیونیستی با طرح استعماری انگلستان، اندیشه صهیونیستی دیگر با روحیه همانند شدن و ادغام [در جوامع پیرامون] در تضاد نبود، بلکه مکمل آن نیز بود؛ بدین معنا که برای شهروند انگلیسی آسان بود که در آن واحد هم یهودی باشد و هم صهیونیست؛ اگرچه تا چند ماه پیش از این ماجراها، وضع کاملاً فرق می کرد.

کنگره صهیونیسم در سال 1920 وایزمن را به ریاست سازمان جهانی صهیونیسم و سوکولوف را به ریاست کمیته اجرایی انتخاب کرد. به دیگر سخن، این کنگره سیطره گرایش بریتانیایی را کاملاً تحکیم کرد و گرایش آلمانی را به کلی کنار گذاشت. اتحادیه صهیونیستی نیز از تأیید و حمایت سیاستمداران بزرگ انگلیسی مثل "لوید جرج" و "لرد ملنر" بهره مند گشت و روزنامه های صهیونیستی انگلستان در تأیید سرپرستی انگلستان بر فلسطین مقالاتی چاپ کردند.

کنگره صهیونیسم لندن (1920) صندوق بنیادین فلسطین (کیرین هایسود) را پایه گذاری کرد؛ مقر اصلی این صندوق تا سال 1926 که به فلسطین انتقال یافت، در لندن بود. تأسیس صندوق گامی بودکه برداشتن آن با رشد قدرت وطن گزین ها و تأسیس نهادهای ویژه ارتباط داشت؛ پس از این کمیته اجرایی به لندن منتقل شد و تا سال 1936 در همان شهر مستقر بود. رشد و گسترش نفوذ صهیونیست ها در میان یهودیان انگلستان، در پیدایش آژانس فراگیر یهود که به تمامی تحت سیطره صهیونیست ها بود، به خوبی آشکار و نمایان است.

مرحله سوم (1948ـ1939):

در این دوره، جنبش صهیونیسم به کلی بر زندگی و سرنوشت یهودیان انگلستان مسلط شد. در همین دوره بین صهیونیست ها و دولت بریتانیا نیز سیاست جذب و دفع حکمفرما گردید؛ این وضع را می توان به ازدیاد اهمیت ایالات متحده آمریکا در میان قدرت های امپریالیستی جهانی و نیز به توسعه روابط صهیونیست ها به ایالات متحده نسبت داد.

یکی دیگر از نمودهای محوریت نقش بریتانیا در امور صهیونیسم، استقرار "ژابوتینسکی" در لندن (از سال 1936) برای اداره امور سازمان صهیونیستی جدیدی بود که خود تأسیس کرده بود. مطابق معمول، نازی ها برای صهیونیست های وطنی بریتانیایی ماده خام بشری لازم برای اسکان را فراهم کردند. صندوق مرکزی انگلیس برای کمک به یهودیان آلمان و اسکان آنها در فلسطین تأسیس شد که هدف اصلی از تأسیس آن کوچاندن یهودیان از آلمان و اسکان آنها در فلسطین بود. همان گونه که این ماده انسانی [یهودیان آلمان] به تقویت نقش صهیونیست های وطنی کمک کرد.

از سوی دیگر موجب ازدیاد نفوذ وطن گزین ها در بطن جنبش جهانی صهیونیسم شد؛ چون اولاً وطن گزین ها را از ماده خام انسانی برخوردار کرد؛ ثانیاًقدرت و امکانات وسیع وطن گزین ها را در جذب [مهاجران ]آشکار ساخت و ثالثاً وطنی ها را از مشکلات تعامل و برخورد مستقیم با ماده انسانی رها ساخت. نتیجه و تأثیر همه اینها تبدیل اتحادیه صهیونیستی بریتانیا به قوی ترین سازمان در میان یهودیان انگلستان بود، به طوری که از شاخه جوانان این سازمان کسانی مثل "آبا ابان" و "افرام هرمان" بیرون آمدند که بعدها از رهبران اسرائیل شدند.

نازی ها در میان بخش هایی از یهودیان بریتانیا، موجی از ترس و نگرانی برانگیختند که همین موجب رفتن بعضی از آنها به فلسطین شد. این عده در بازگشت، آراء و نظرات مهاجران صهیونیست در فلسطین و نیز چگونگی رفتار و تعامل آنها با اعراب را [به انگلستان] انتقال دادند. با شروع قیام 1936 اعراب و پیش از آن با انقلاب سال های 1929ـ1921، بریتانیا برای آرام کردن اعراب و برطرف کردن نگرانی های آنان، به ویژه نخبگان عرب مرتبط با انگلستان، به انتشار کتاب سفید پناه برد و همین موجب برانگیختن خشم وطن گزین ها شد و آنان را به این فکر انداخت که تکیه کامل بر امپریالیسم انگلستان ناممکن است و از همین رو بارها از لندن دیدار کردند تا از طریق تأثیر مستقیم اتحادیه صهیونیستی بر دولت انگلستان فشار آورند.

جنگ جهانی دوم وضعیت سختی برای یهودیان انگلیس پدید آورد و با تشدید بحران در بریتانیا، دولت بریتانیا به تمام یهودیان آلمانی حاضر در بریتانیا به چشم جاسوس دشمن نگاه می کرد؛ یعنی بر مبنای همان دید سنتی به آلمان می نگریست: یهودی همواره خائن، جاسوس و رباخوار است و یا به عبارت دیگر گروه کارکردی است که همواره در خدمت کسی است که مزد بیشتری می دهد. گروه هایصهیونیستی بریتانیا با این کار دولت مخالفتی نکردند.

در سال 1942 تحول مهمی در ترکیب اتحادیه صهیونیستی بریتانیایی پیش آمد و جنبش کارگران صهیون که دارای ارتباطات قوی با حزب کارگر بریتانیا بود، به اتحادیه پیوست؛ باید اشاره کرد که این نشانه ازدیاد اهمیت وطن گزین ها و برتری و غلبه آنها بر جنبش کارگران صهیون و نیز نشانه تحکیم روابط میان صهیونیست ها در انگلستان و نیروهای مختلف سیاسی بود.

در سال 1945 و قبل از پایان جنگ جهانی دولت کارگری "کلمنت اتلی" روی کار آمد؛ در زمان همین دولت برخوردهای مسلحانه بین وطن گزین ها و بریتانیایی ها در فلسطین به پایان رسید. کمی پیش از تقسیم فلسطین در 1948، و در خلال تشکیل کنگره حزب کارگر انگلیس در سال 1947، نماینده جنبش کارگران صهیون (که به عنوان ناظر در کنگره شرکت کرده بود) در سخنرانی خود خطاب به کنگره حزب خواستار صدور قطعنامه ای درباره فلسطین شد که در آن حزب قبل از انتخابات پارلمانی وعده های خود را [درباره فلسطین] در نظر گرفته باشد یا به عبارت دیگر به حق کامل یهودیان در فلسطین اقرار کند.

مرحله چهارم (...ـ1948)

مرحله کنونی، دوره ضعف نسبی جنبش صهیونیسم و اشتغال آن به امور فرهنگی و آداب و رسوم صوری است. این البته به کاهش اهمیت بین المللی انگلستان در سیاست جهانی و ازدیاد اهمیت ایالات متحده به شکل گسترده و تکیه کامل اسرائیل به آن مربوط می شود.

پس از تأسیس دولت اسرائیل، صهیونیست هایانگلستان به کارهای تبلیغاتی و خلق مؤسساتی برای نظارت بر مهاجران یهودی به فلسطین، ادامه دادند و سازمان صهیونیسم پلی میان اسرائیل و اروپا شد. جنبش صهیونیسم در جریان روزهای اول جنگ 1967، با ارسال 17 میلیون لیره استرلینگ در پشتیبانی مالی از دولت اسرائیل شرکت جست. تمام این کمک ها در چارچوب وطنی جمع آوری شده بود.

وطنی بودن صهیونیست های انگلستان از میزان مشارکت عملی آنها در مهاجرت به اسرائیل آشکار می شود، به طوری که در دایره المعارف اسرائیل و صهیونیسم آمده است "شمار یهودیان بریتانیایی که عملاً در اسرائیل مستقر شدند اندک است". اسرائیل برای صهیونیست های بریتانیا در حکم مرکزی معنوی یا بقعه ای مقدس است که یهودیان در تبعید خود را در آن از آلودگی و ناپاکی تطهیر می کنند [و به قول معروف استخوان سبک می کنند].

این تلقی از اسرائیل در آنچه به برنامه "سال کار" موسوم است، آشکار می شود؛ براساس این برنامه که سازمان اتحادیه جوانان صهیونیست در سال 1950 در پیش گرفت، هر جوان یهودی انگلیسی به مدت یک سال برای کار داوطلبانه به اسرائیل می رود؛ که این خود نشان دهنده پذیرش کامل حالت دیاسپورا به عنوان حالت نهایی و دائمی است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.