پینسکر، لئو (1891-1821)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


لئو پینسکر (Leo Pinsker) پزشک روسی و صهیونیست وطن گزین نفوذی و رهبر گروه دوستداران صهیون است که در روسیه متولد شد. پدرش مدرس و اهل علم بود و به تجارت هم می پرداخت. پس از ورشکستگی در گالیسی به ادسا منتقل شد. ادسا شهری روسی و جدید با میانگین بالای سکولاریسم بود و یهودیان آن جا نیز همه با جامعه پیرامون آمیخته و همانند شده بودند. پینسکر در همین شهر با فرهنگ روسی سکولار و نیز اندیشه های جنبش روشنگری یهودی آشنا شد. او زبان آلمانی و نیز اندکی عبری فراگرفت.

پینسکر به مدرسه یهودی نرفت (برخلاف بیشتر اندیشمندان و رهبران صهیونیسم)، بلکه به یک دبیرستان سبک جدید روسیه رفت و سپس در ادسا مشغول تحصیل حقوق شد. پینسکر وارد دانشگاه مسکو شد و از این دانشگاه در رشته پزشکی فارغ التحصیل گردید.

پینسکر در اولین مجله هفتگی یهودی روسی زبان به نام رازویت مقالات متعددی نوشت. همچنین در دیگر نشریات یهودی همانند شده (آسیمیله) مطالبی می نوشت و نیز در انجمن گسترش فرهنگ میان یهودیان روسیه فعالیت زیادی داشت. در جنگ کریمه (1856)، پینسکر در ارتش روسیه به خدمت پرداخت. همو در جنبش روسی سازی مشارکت جست و معتقد بود که اگر یهودیان زبان ملی [کشورشان ]را یاد بگیرند، این در ادغام آنان در جامعه مؤثر خواهد بود.

اما حوادث سال 1871 در ادسا ایمان او را سخت متزلزل کرد. با شکست و ناکامی مدرنیزاسیون و صدور قوانین ماه مه 1882، موضع وی به شکلی گوهری تغییر کرد و از بیشتر آراء و افکار خود دست برداشت؛ به خصوص در این که روشنگری به تنهایی بتواند مشکلات یهودیان را حل کند شک کرد. در سال 1881، در یکی از جلسات انجمن گسترش فرهنگ، پینسکر خواستار کنار گذاشتن این سیاست [حل مشکل یهودیان از طریق فرهنگ ]شد و پیشنهاد کرد یهودیان در یک وطن، اسکان داده شوند. پینسکر به پایتخت های اروپایی رفت تا نظریه خود را در مورد تأسیس دولت صهیونیستی تبلیغ نماید. او با "حاخام آدولف گلینک"، حاخام اعظم وین و دوست پدرش، دیدار کرد.

حاخام به پینسکر گفت که بهتر است خودش را به پزشک نشان دهد! پینسکر با رهبران آلیانس و بعضی از رهبران یهود هم دیدار کرد، اما همه جا با او مخالفت شد. با این حال، پینسکر جزوه ای به زبان آلمانی نگاشت به نام خودآزادسازی: هشدار یک یهودی روس به برادرانش (1882) که این جزوه اساساً خطاب به یهودیان غربی بود. این جزوه، حالت بیانیه داشت و به همین دلیل از هر گونه عمقی تهی بود.

در جزوه پینسکر، او به یهودیان، به عنوان یک گروه مستقل از داخل نگاه نکرده است (مثل بعضی از روشنفکران یهودی یدیشی)، بلکه مثل صهیونیست های غیریهودی از خارج به آنان نگاه کرده است. پینسکر آموزش و پرورش غربی و نیز هویتی غربی داشت و یهود و یهودیت برای او، اساساً موضوعی برای تحقیق و پژوهش بود و هویت [یهودی ]از خارج بر او تحمیل می شد. به هر حال، می توان او را در شمار صهیونیست های یهودیغیریهودی قرار داد.

پینسکر موضوع یهود را در بافت و بستر غربی آن قرار می دهد و بس. او کار خود را بر مبنای رد یهودیت سنتی و اندیشه دینی یهودی می گذارد و اعلام می کند که باید از موضع انتظار رها شد و بر ضد شعور دینی قدیم شورید و انقلاب کرد؛ این شعور دینی باعث شده است که یهودیان وضع موجود و وجود خود را در تبعید، به عنوان کیفری الهی بپذیرند؛ زیرا "ملت برگزیده خدا، ملت منفور تمام جهان است و بس". پس یهودیان باید از این نظریه غلط که آنان در پراکندگی شان محقق کننده رسالتی الهی هستند، دست بردارند؛ هیچ کس به چنین رسالتی باور ندارد.

طرح پینسکر به کلی با نگرش دینی مغایر است؛ او به یهودیان در سیاق وضعیت حاشیه ای شان در جامعه غرب در چارچوب تحولاتی که این جامعه بدان دچار آمده است (صنعتی شدن، مدرنیزاسیون، روشنگری، آزادسازی و سکولاریسم) نگاه می کند؛ تحولاتی که به ظهور مسأله یهود در چارچوب نظریه ملت اندام وار مطرود از جامعه غربی، انجامیده است. او می گوید یهودیان، ملتی اندام وار هستند که امکان ندارد در دیگر ملت ها ذوب شوند و بنابراین در کشورهایی زندگی می کنند که آنان را به عنوان فرزندان کشور [بخشی از ملت] به رسمیت نمی شناسند؛ آلمانی به صفات نیوتونی خود و اسلاو به صفات اسلاوی خود مباهات می کند و هیچ یک قبول ندارد که یهودی هم با آنان در موطن و مولد برابر است؛ این ملیت های اندامی، تعلق و بستگی ملی را امری موروثی می دانند.

یهودیان، به رغم این که ملتی اندام وار هستند، فاقد بسیاری از صفات ملی اندامی هستند (زبان، آداب و رسوم مشترک و سرزمین مشترک). همچنین وطنی اصلی و نیز دولتی که نماینده آنان باشد،ندارند؛ لذا از ملت یهود، به یهودیان و در نتیجه به ملتی مرده تبدیل شده اند، استقلال خود را از دست داده اند و چنان فاسد و پوسیده گشته اند که نمی توانند با عضو زنده جامعه همراهی کنند. آنان "شبحی" هستند که از دنیای مردگان آمده اند (باید در نظر داشت که تمام صورت های مجازی ادراکی در این جا صورت های استعاری اندامی است).

استعاره های پیاپی در سخنان پینسکر، همه حکایت از آن دارد که وی مقولات یهودستیزی را پذیرفته است: "ما گله ای پراکنده در سراسر جهان آباد هستیم؛ بی آن که کسی ما را زیر بال و پر خود بگیرد و با هم جمعمان کند. در بهترین شرایط، گوسفندی خواهیم شد که (طبق سنت های روسی) در طویله می خوابد".

اگر وضع به همین منوال بماند "به انگل هایی تبدیل خواهیم شد که برای ادامه زندگی به دیگران تکیه داریم". این پایه و اساس بدبختی است؛ تا زمانی که یهودیان عنصری بیگانه و [در جوامع خود] چون میهمانی نزد ملت های میزبان هستند، محل نفرت و کراهت تمام ملت ها خواهند بود؛ چون مردم از اشباح می ترسند.

بدیهی است که پینسکر از تجربه یهودیان شرق اروپا، به ویژه روسیه، تأثیر پذیرفته است. این یهودیان در مناطق مهاجرنشین و در حاشیه جامعه روس زندگی می کردند: "مطرودانی که... قانون کلی برای آنان اجرا نمی شود؛ چون به مفهوم واقعی کلمه بیگانه هستند برای آنان اجرا نمی شود؛ چون به مفهوم واقعی کلمه بیگانه هستند. برای آنان قوانین ویژه ای وجود دارد".

در این وصف، نوعی عینیت گرایی مستقیم و گزارش وار مشاهده می شود. اما پینسکر یهودیان را [به عنوان یک پدیده] از دیگر پدیده های جامعه روسیهو دیگر جوامع، جدا می کند و ظلم و سرکوب را در هر مکان به یهودیان منحصر می نماید. [از نظر او] تا زمانی که یهودی در هیچ کجا وطنی نداشته باشد و از حقوق شهروندی برخوردار نباشد، در هر کجا و در هر زمان مطرود و منفور است؛ و ترس از اشباح، یا یهودستیزی، امری ازلی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در طی دوره ها، قوی تر و شدیدتر نیز می شود. همان گون که پینسکر می گوید: "وجود این اندیشه [یهودستیزی] در هر مکان و هر زمان آشکار است".

اما امروز چه باید کرد؟ پینسکر تمام راه حل های سنتی، مثل مهاجرت فردی را رد می کند: "قرن ها برای زنده ماندن مبارزه کرده ایم؛ اما نه به عنوان یک ملت، بلکه به عنوان فرد". پینسکر، همچنین نظریه مهاجرت دینی سنتی را که هزینه اش با صدقه (حالوقا) تأمین می شود، رد می کند. طرح صهیونیستی او "با جمع آوری کمک از زائران و فراریانی که میهن خود را فراموش خواهند کرد و در نتیجه در سرزمینی ناشناس به اعماق غربت فرو خواهند رفت" انجام نمی شود.

راه حل، خلاص شدن از دست یهودیان با پاکسازی آنان، و خلاص شدن از دست یهودیت با دست برداشتن کامل از آن است. "اگر دست برداشتن از (رسالت الهی) بتواند لقب منفور یهودی را از حافظه بشریت پاک کند، ما حاضریم آن را کنار بگذاریم". پینسکر این سخنان را در حالت خشم گفته است، اما سپس آرام می شود و برای تحقق این هدف طرحی روشمند ارائه می کند: "ملت ها ناچار از تعامل با ملت یهود هستند" و باید برای آنان "یک مکان و مأوای دائمی" فراهم کرد؛ و "راه درست برای اصلاح این وضع، پدید آوردن ملیتی یهودی از مردمی است که بر روی زمینی زندگی کنند که مالک آن هستند". درمورد ابزار و سازوکار این راه حل، پینسکر در درجه اول معتقد است که چنین سازوکاری را خدا نمی آورد، بلکه از طریق خودآزادسازی (عنوان جزوه پینسکر) انجام می شود.

پینسکر یادآور می شود که جو کلی اروپا، فضایی مناسب برای جنبش احیای قومی پدید آورده است. نظریه قومیت در همه جا وجود دارد؛ همان گونه که یهودیان در همه جا احساس بدبختی می کنند. اما راه حلی که پینسکر در مورد انتقال یهودیان به خارج از اروپا مطرح می کند، موجب بروز مشکلات چندی می شود؛ از جمله این که ملت هایی که تا آن اواخر به استقلال رسیده بودند، همگی در سرزمین خود زندگی می کردند و به یک زبان سخن می گفتند و بدین ترتیب سرزمین خود را داشتند. اما یهودیان، سرزمینی از خود نداشتند و ناگزیر باید این سرزمین را پدید می آوردند.

در جزوه پینسکر اشاره های پنهانی وجود دارد که هویت این سرزمین و نیز هویت مهاجران به آن و نیز سازوکار انتقال را مشخص می کند:

1. وقتی پینسکر به جنبش قومی می اندیشد، آشکارا به تجزیه دولت عثمانی هم می اندیشد؛ او درباره صرب ها و رومانیایی ها و دستیابی شان به استقلال فکر می کند؛ از این رو، به اغلب احتمال این سرزمین فلسطین است.

2. پینسکر اضافه می کند که آزاد کردن یهودیان، مثل آزاد کردن سیاهان واجب و ضروری است. با این حال می گوید که یهودیان به نژادی پیشرفته تعلق دارند و سیاه پوست نیستند؛ یعنی عنصر مهاجرتی سفیدپوست هستند.

3. بیشتر کشورهای پیشرفته، در آینده با مهاجرت جمعی یهودیان به این کشورها، موافقت نخواهند کرد؛ یعنی دولت های غربی سیل مهاجرتیهودیان یدیشی به کشور خود را متوقف خواهند ساخت.

4. با این که یهودیان سیاه پوست نیستند، دولت های پیشرفته (سفیدپوست) مهاجرت یهودیان را به کشورهای خود رد می کنند، و دولت عثمانی هم روبه فروپاشی می رود (مسأله شرق)؛ طرح صهیونیستی هم بی هدف و سر خود شکل نمی گیرد، بلکه با همکاری دولت ها شکل خواهد گرفت؛ پس راه حل در ربط دادن مسأله یهود به مسأله شرق نهفته است تا هر یک از این دو مسأله از طریق دیگری حل شود.

5. پینسکر معتقد است که باید "نظر ملت هایی را که از ما بیزارند، جلب کنیم"؛ یعنی او معتقد است که یهودستیزان غربی را باید بسیج کرد و به کار گرفت و نیز باید در این زمان برای یک فشار سیاسی بین المللی دست به کار شد که نتیجه مثبت آن در آینده آشکار خواهد شد؛ یعنی باید از دولت های غربی کمک گرفت و سیاست بین المللی همان سیاست امپریالیسم غرب است.

6. وقتی پینسکر می گوید: "ما را از نعمت استقلال بهره مند سازید و بگذارید ما آینده خود را رقم زنیم و قطعه زمینی به ما بدهید؛ همان چیزهایی که به صرب ها و رومانیایی ها داده اید به ما هم بدهید؛ به ما هم فرصت عرض اندام به عنوان یک ملت آزاد بدهید"، می توانیم بفهمیم که پینسکر به قدرت های بزرگ استعماری توجه دارد (اگرچه او به کلی اهمیت این امر را درنیافته بود). فقط همین قدرت است که می تواند سرریز جمعیت را در خارج از اروپا اسکان دهد. او قطعه زمینی در ایالات متحده را طلب می کند و یا ولایتی نظیر یکی از پاشانشین های آسیایی ترکیه را می خواهد، به گونه ای که دولت عثمانی و جهان غرب آن را چون کشوری بی طرف به رسمیتشناسند. سپس اضافه می کند که وظیفه و مأموریت دستگاه صهیونیستی پیشنهادی، قانع کردن باب عالی و دولت های اروپایی به اجرای این نقشه است.

سپس پینسکر به طرح مسائلی درباره سازماندهی و اجرا می پردازد؛ مثل تأسیس شورای میهنی یا نهادی میهنی که سیاست های کلی را وضع می کند و سپس شرکتی برای خرید زمین تأسیس می کند و بر امور مهاجرت و اسکان نظارت می نماید. اینها اموری است که برای یهودیان به کلی تازگی دارد؛ زیرا از سازوکاری برای بازگشت سخن می گوید که تا آن زمان کسی به آن نپرداخته است.

اما مهم تر از اینها، سخن او درباره زمین است؛ او می گوید نباید از سرزمین مقدس سخن گفت، بلکه فقط از زمینی که یهودیان مالک آن می شوند باید حرف زد؛ سرزمینی با موقعیت مناسب و مساحت کافی برای اسکان چند میلیون نفر. این سرزمین را هیأتی کارشناس پس از تحقیق و جستجوی اساسی مشخص خواهند کرد. سکولار و مدرن بودن عبارات و اصطلاحات، کاملاً تازگی دارد. با این حال، پینسکر این موضوع را جبران کرده، می گوید که شاید سرزمین مقدس به ما بازگردد که اگر چنین شود بهتر است؛ یعنی او صهیونیسم نژادی گروهی را به کلی رد نمی کند و درها را به روی آن باز می گذارد.

پینسکر مخالفت اکثر یهودیان را پیش بینی می کرد. به همین سبب کوشید که برنامه اش هرچه بیشتر واضح و روشن و مفصل باشد؛ از این رو بین دو نوع صهیونیسم فرق می گذارد و یهودیان را به دو گروه غربی همانند شده (خوشبخت) و شرقی (بدبخت) تقسیم می کند. گروه اول شمار اندکی دارند و بنابراین وضعشان در کشورهایی که به سر می برند خوب است و بهتر است که مهاجرت نکنند. اما از کشورهایی که شمار یهودیان به حد اشباع رسیدهاست مثل روسیه (و لهستان) و رومانی (یعنی اروپای شرقی)، بهتر است مهاجرت کنند (بدین گونه تقسیم کار بین صهیونیسم وطن گزین و صهیونیسم وطنی آغاز می شود).

سخن از تمام یهودیان نیست، بلکه سخن از یهودیان همانند نشده با جامعه خود و سربار جامعه است؛ همانان که باید به مکان دیگری (وطن قومی) اعزام شوند؛ چرا که آنان پرولتاریایی هستند که بر دوش دیگر افراد جوامع میزبان زندگی می کنند. حتی پینسکر بعد دیگری را اضافه می کند که بسیار اهمیت دارد و می گوید که حتی ثروتمندان یهودی اروپای شرقی می توانند در جای خود بمانند [و مهاجرت نکنند]. این بدان معناست که او جمعیت سربار را گروهی و طبقاتی، و نه قومی و نژادی، تعریف می کند.

می توان گفت که بسیاری از عناصر شکل و مضمون اصلی و فراگیر صهیونیسم در جزوه پینسکر وجود دارد. اهمیت او در تاریخ اندیشه صهیونیستی نیز از همین جاست. او مقولات دینی سنتی را کنار گذاشت و قداست را از یهودیان زدود و پیشنهاد کرد که مسأله شرق به مسأله یهود ربط داده شود؛ به این اعتبار که یهودیان ملت اندام وار مطرود و عنصر مهاجرتی سفیدپوست هستند؛ یعنی او پیشنهاد کرد که حل مسأله در داخل شاکله استعمار غرب انجام شود. حتی درها را به روی اشکال دیگر صهیونیسم (مثل صهیونیسم نژادی دینی و غیر آن) باز می گذارد و بر ضرورت وجود دو صهیونیسم، یکی وطن گزین و دیگری وطنی، دست می گذارد.

با این حال، شکل و مضمونی که پینسکر مطرح کرد با تردید و ناکامی مواجه شد؛ شاید به این سبب که از نظر فرهنگی تنگ نظرانه بود. افق فرهنگی در روسیه تزاری [اصولاً] به غایت تنگ بود و این وضعدر شهرهای یهودی نشین و مناطق مهاجرنشین بدتر بود لذا، او درک کاملی از ضرورت و ناگزیری تکیه بر امپریالیسم غرب برای عملی کردن طرح صهیونیستی نداشت. طرح استعماری روسیه نه تنها آمادگی استفاده از یهودیان را در جهت منافع خود نداشت، بلکه می خواست هرچه زودتر از دست یهودیان خلاص شود.

همین طور، طرح استعماری روسیه، برخلاف انگلستان و فرانسه و ایالات متحده، طرحی جهانی نبود؛ زیرا مطامع استعماری روسیه تزاری فقط متوجه کشورهای بالکان و مناطق میان روسیه و ژاپن و چین و عثمانی بود. روس ها به فلسطین به منزله منطقه نفوذ ارتدوکس نگاه می کردند و این شیوه نگرش مستلزم دور راندن یهودیان از آن جا بود. لذا با این که تمام افکار و اندیشه های اصلی هرتزل در جزوه خودآزادسازی موجود است، اما هرتزل چیزی را محقق ساخت که پینسکر محقق نکرده بود. چون هرتزل به ضرورت و ناگزیری تکیه بر امپریالیسم غرب، به منزله تنها سازوکار برای عملی کردن آرزوهای صهیونیستی، پی برده بود.

پینسکر رهبر گروه دوستداران صهیون شد و به کنگره کاتوویچ دعوت گشت (1884) و به عنوان رئیس گروه انتخاب شد. اما وقتی در داخل گروه اختلافاتی بروز کرد، از ریاست استعفا داد (1887) که البته از ترس تسلط عناصر یهودی ارتدوکس به رهبری موهیلیور استعفای خود را پس گرفت. در سال 1889 به دنبال گزینش رهبری جدید دوباره استعفا داد، اما بار دیگر پس از اجازه مقامات روس به تشکیل کمیته ادسا، بازگشت.

در دوران ریاستش، گروه دوستداران صهیون برای برپایی آبادی های یهودی نشین در فلسطین، مبلغی پول جمع آوری کرد و زمینه را برای مهاجرت واسکان صهیونیستی فراهم ساخت؛ همچنین در روسیه "جمعیت کمک به مهاجران کشاورز و پیشه وران یهودی سوریه و فلسطین" را تشکیل داد که به کمیته ادسا معروف شد.

پینسکر به پاریس مسافرت کرد و روچیلد را قانع ساخت که به مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین کمک کند. نظر به این که پولی که از سوی دوستداران صهیون جمع آوری شده بود مبلغ ناچیزی بود (جنبش دوستداران صهیون جنبشی توده ای و فراگیر نبود)، بیشتر مهاجرنشین های این گروه در فلسطین تابع تشکیلات روچیلد شد. همچنین پینسکر از برنامه های بارون موریس دوهیرش درباره اسکان یهودیان روسیه در آرژانتین تبعیت می کرد و به این برنامه توجه زیادی داشت. پینسکر بیش از آن که مجری طرح صهیونیستی باشد، متفکر صهیونیست به حساب می آید صهیونیسم او از نوع "صهیونیسم عملی" یا "نفوذی" بود.

اسلوب و افکار او نیز تا حد زیادی مشابه اسلوب و افکار هرتزل بود، اما هرتزل در خاطرات خود می گوید که از نوشته های پینسکر خبری نداشته است. شاید فرق اساسی میان آن دو در میزان درکشان از ضرورت و ناگزیری تکیه بر امپریالیسم باشد؛ زیرا پینسکر در توهم خودآزادسازی از طریق نفوذ سیر می کند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.