مگنس، یهودا (1948ـ1877)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


یهودا مگنس (Judah Magnes) حاخام آمریکایی اصلاح طلب، صهیونیست وطنی و رئیس دانشگاه عبری است. وی در ایالات متحده و در میان یک خانواده یهودی آلمانی تبار و متأثر از آموزش ها و گرایش های صهیونیستی متولد شد. به فعالیت های صهیونیستی پرداخت و منشی اتحادیه صهیونیست های آمریکا شد (1905 تا 1908). در کار تأسیس یک کمیته یهودی آمریکایی نیز همکاری کرد. اما بخش اعظم فعالیت های او از نوع وطنی بود؛ زیرا اصلیت آلمانی، رویکرد اصلاح طلبانه، همانند شدن با جامعه آمریکا و وابستگی وی به طبقه متوسط، گرویدن او را به آرمان های صهیونیسم غیرممکن می کرد.

به همین دلیل معتقد بود که صهیونیسم در درجه اول جنبشی برای نجات یهودیان اروپای شرقی و پل ارتباطی نخبگان آلمانی تبار در آمریکا با توده های مهاجر و یهودی روس است. وی اصرار داشت که برای تفسیر صهیونیسم باید از محدوده نظریه ناسیونالیسم حاکم بر اروپا خارج شد و روشی مناسب محیط آمریکا را در پیش گرفت. برای همین است که می بینیم در کار جمع آوری اعانه برای قربانیان کشتار کیشینیف شرکت می کرد و به نفع آنان تظاهرات به راه می انداخت.

در سال 1908، "حاخام کنیسه امانوئل" در نیویورک شد. در آغاز جنگ جهانی اول، خواستار آن شد که اصل ایمان دینی به مخالفت با جنگ و موضع گیری به نفع صلح تفسیر شود. ولی این تعبیر، بسیاری را به خشم آورد که ازجمله آنان نهاد صهیونیسم بود. زیرا صهیونیست ها می کوشیدند اعلامیه بالفور را به دست آورند. بنابراین مگنس مجبور به استعفا از کنیسه و سپس استعفا از شعبه صهیونیسم در آمریکا شد (1915). به این ترتیب، وی هر روز بیش از روز پیش از صهیونیسم دیپلماتیک و عمومی (استعماری)، که بر اولویت دولت تأکید داشت، دوری می کرد و به صهیونیسم نژادی سکولار که بر مسائلی چون هویت و آگاهی متمرکز بود نزدیک تر می شد. چنین است که می بینیم از جهتدینی به یهودیت محافظه کار بیشتر نزدیک می گشت.

وی در سال 1909 مؤسسه ای به نام قهال تأسیس کرد که می بایست یک چارچوب اداری برای یکپارچه کردن یهودیان ایالات متحده و آمریکایی کردن مهاجران باشد. این مؤسسه با همکاری پلیس تا حدی در زمینه آموزش مهاجران و مبارزه با ارتکاب جنایت در میان آنان موفق بود. اما در سال 1922 منحل شد و جز در عرصه مسائل تربیتی، هیچ اثر قابل ذکری از خود به جای نگذاشت. مگنس با اعتقادی که به صهیونیسم نژادی و وطنی داشت، طرفدار احیای فرهنگ و زبان عبری بود. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول، یهودیان را به تأسیس دانشگاه عبری فراخواند و به جمع آوری اعانات لازم برای این کار و نیز طراحی چارچوب آکادمیک دانشگاه پرداخت. وی سرانجام در سال 1922 ساکن فلسطین شد. با تأسیس دانشگاه در سال 1925، مگنس به ریاست آن برگزیده شد.

مگنس، با همه شور و اشتیاقی که برای احیای ناسیونالیسم یهودی داشت، از معدود صهیونیست هایی بود که به خطرات تأسیس وطن یهودی توجه داشت و می دانست که در فلسطین ملت عربی هست که در برابر آنها مقاومت خواهد کرد و باعث خواهد شد که دولت یهودی در شرایط جنگ دائمی زندگی کند. مگنس همه توان خود را وقف آن کرد که نظریه تفاهم یهودیان و اعراب را گسترش دهد. او می خواست نظامی ایجاد شود که در آن اعراب و یهودیان از برابری کامل برخوردار باشند.

وی همچنین خواستار محدود شدن مهاجرت یهودیان به فلسطین بود. مگنس در مقاله ای که با عنوان مانند همه ملت ها در سال 1930 نوشت، به صهیونیست ها هشدار داد که اعراب در فلسطین اکثریت مطلق دارند و از آنجا که هدف، هرقدر هم که والا باشد، نمی تواند یک وسیله پلید را توجیه کند اظهار اطمینان (یا دست کم، آرزو) کرد که یهودیان هرگز به خود اجازه ندهند با روش یوشع بن نون در فتح کنعان (که با شمشیر مردم آن را نابود و پایه های موجودیت یهودیان را تثبیت کرد) به سرزمین موعود حمله ور شوند.

مگنس از جمله معتقدان به این اصل بود که"تأسیس وطن یهودی با سرکوب تلاش های سیاسی اعراب ممکن نیست زیرا چنین وطنی تا زمان درازی بر نوک سرنیزه ها جا خواهد داشت."

به همین دلیل، پیشنهاد وی آن بود که صهیونیست ها "با استفاده از تمامی سلاح هایی که تمدن در اختیار آنان گذاشته است (به جز سرنیزه)، مانند سلاح های معنوی، فرهنگی، اجتماعی، مالی، اقتصادی، پزشکی و... و برادری و صداقت، به مبارزه با دشواری های پیش روی خود بروند.

مگنس در تأسیس جمعیت بریت شالوم (پیمان صلح) مشارکت داشت. هدف از تأسیس این سازمان تقویت تفاهم و همکاری اعراب و یهودیان و دفع خطر ناشی از اجرای برنامه صهیونیستی بالتیمور بود. وی در تأسیس انجمن ایحود (اتحاد) در سال 1942 نیز همکاری کرد. این انجمن تعدادی از اعضای پیشین بریت شالوم را به علاوه سایر شخصیت های برجسته یهودی، مانند مارتین پوپر، ارنست سیمون، سمیلانسکی و رؤسای انجمن پاسدار جوان، جذب کرد. برخی از اعراب فلسطینی هم به این انجمن پیوستند. شعار انجمن تأسیس یک کشور مستقل و دو ملیتی بود.

اما تلاش های آن با مخالفت مردم فلسطین و نیافتن گوش شنوا در میان صهیونیست ها، به هدر رفت. مگنس با قطعنامه تقسیم فلسطین مخالفت کرد. در سال 1948، شورای مدیریت دانشگاه عبری بیانیه ای منتشر کرد و در آن اعلام داشت که دانشگاه و هیأت علمی آن هیچ ارتباطی با فعالیت های سیاسی مگنس، در جهت ایجاد کشور بزرگی برای یهودیان و اعراب، ندارد. مگنس در نیویورک از دنیا رفت. نوشته های و سخنرانی های او در چند کتاب جمع آوری شده است که برخی از آنها عبارتند از: سخنرانی هایی در زمان جنگ 1917ـ1921 (1923) و حیرت دوران ها (1946).

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم،

چاپ اول، پاییز 1382.