مورمون ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"مورمون" (Mormons) جنبش دینی شبه مسیحی است که مرکز اصلی آن در شهر سولت لیک ایالات یوتا در آمریکاست؛ نام حقیقی این فرقه کلیسای عیسی مسیح، قدیس آخرزمان است. این جنبش ویژگی آشکار حلولی کمونی دارد. گروه های پراکنده ای از مورمون ها در شهر ایندیپندنس ایالت میوری و در شهر پرلشتون ایالت ویسکانسین وجود دارند.

پس زمینه اجتماعی و تاریخی جنبش مورمون،در فهم و شناخت عقاید آنان اهمیت دارد. این جنبش در سال های دهه بیست قرن نوزدهم آغاز شد. در این دوره اقتصاد ایالات متحده گسترش پیدا کرد و همین موجب بروز عکس العمل هایی در قربانیان این پیشرفت اقتصادی شد و دعوت های انجیلی متعددی شکل گرفت.

مؤسس جنبش مورمون، جوزف اسمیت (1844-1805) بود. او در خانواده ای که در جستجوی فرصت های اقتصادی و اجتماعی به نیویورک آمده بود به دنیا آمد. اسمیت در محیطی سیال و بی حد و مرز به دنبال کلیسای واقعی برآمد. در بهار 1820، در چهارده سالگی [ادعا کرد] فرشته ای به نام مورونی (که نام این فرقه از همین کلمه گرفته شده است) از جانب خدا به او وحی کرده است که به هیچ یک از کلیساهای موجود نپیوندد؛ زیرا همه آنان بر خطا هستند. سپس [به ادعای خودش] بار دیگر به او وحی شد که خدا او را برگزیده تا پس از فاسد شدن کلیسا به دست افراد غیرمعصومی که در فساد و تباهی سقوط کرده اند، وسیله بازگرداندن کلیسای حقیقی و پاک باشد. آنگاه فرشته او را راهنمایی کرد تا به تپه ای که در نزدیکی مزرعه پدرش بود برود.

در آنجا به اوراق طلایی دست یافت. آنها را ترجمه و در سال 1830 به نام کتاب مورمون منتشر کرد. این کتاب تاریخ مقدس سه قبیله ای است که در سال 600 قبل از میلاد، یعنی قرن ها پیش از "کریستف کلمب" به آمریکای شمالی مهاجرت کردند و پس از جنگ های طولانی به دو دسته تقسیم شدند. نفایت (Nephite) و لامانایت (Lamanite)که اجداد سرخپوستان هستند. بنابر کتاب مورمون مسیح پس از مصلوب شدنش به آمریکا رفت و انجیل را به آنها آموخت و کلیسایی بنیان نهاد تا یهودیان و دیگران را قانع کند که عیسی همان رهایی بخش نجات دهنده (مسیح=ماشیح) است؛ خدای جاودانی که خود را به تمام ملت ها نشان می دهد (بدین ترتیب ایالات متحده محل و موضع حلول و کمون می شود).

اسمیت اعلام کرد که کتاب مورمون کامل کننده انجیل است و به جای آن نیامده است؛ اما با این حال مورمون ها به این کتاب به عنوان کتاب مقدس نگاهمی کنند.

اسمیت معتقد بود که کتاب های مقدس برای بازگرداندن حقیقت مطلق کافی نیست؛ نوع بشر به قدرت الهی (مشروعیت الهی) نیاز دارد و چنین قدرتی پس از ایام مسیحیت اولیه پنهان شد. اما بار دیگر در سال 1829 در شخص اسمیت [خودش] و همکارش "الیور کوردی" ظهور کرده است. بدین ترتیب کلیسای حقیقی بازگشت؛ این کلیسا را مجموعه ای از روحانیان با صلاحیت رهبری می کنند که در سطحی عالی از عصمت برخوردارند. در سال 1833 اسمیت با انتشار کتاب فرمان ها و عقاید و میثاق ها عقیده مورمون را ساخته و پرداخته کرد و از قدیسان (اعضای کلیسا) خواست تا در گروه هایی دور هم گردآیند. سپس معبدی ساختند که مرکز مقدس این گروه باشد. بر طبق ادعاهای این گروه، عیسی، موسی، الیاس، الیاهو در سال 1836 در این معبد بر اسمیت و کوردی ظهور کردند و [بدین ترتیب] پادشاهی خدا آغاز شد که در آن بین مقدس و نسبی فرقی نیست و کاهنان [روحانیان] بر آن حکم می رانند (درست مثل پادشاهی قدیم یسرائیل). اسمیت در جنبش تبلیغی و تبشیری خود به موقعیت زیادی دست یافت؛ به طوری که به فکر نامزد کردن خود برای ریاست جمهوری هم افتاد.

[در میان مورمون ها] اعتقاداتی شکل گرفته بود که در جوهر و ذات خود از مسیحیت دور است؛ از جمله عقیده به اینکه خدا (آن گونه که به مسیحیان معتقدند) تثلیث مقدس نیست و خدای پدر هم در روزگاری انسان بوده و به مرتبه الوهیت رسیده است. همان گونه که "لورنزو اسنو" (یکی از "پیامبران" مورمون در سال 1901) می گوید: "همان گونه که خدا روزی مانند انسان کنونی بوده است، انسان نیز روزی مانند خدای کنونی می شود". این عبارت چندان تفاوتی با عبارت وچینو هرمسی ندارد که می گوید خدا انسان شد تا انسان خدا شود (و لذا هر کس که بر طبق آیین کلیسا ازدواج کند، در جهان دیگر خدا می شود). واضح است که منظومه فکری مورمونی، نظامی به غایت حلولی و کمونی است که میان خالق و مخلوق فرق نمی گذارد.

اینجا به چیزی می رسیم که یکی از محققان آنرا "متافیزیک مادی" نامیده است. این یعنی عدم اعتراف به آفرینش از عدم و نیز بدان معناست که خدا عالم را از ماده ای قدیم پدید آورده است (برعکس ادیان توحیدی که همواره بر ایمان به آفرینش از عدم اصرار دارند). اینان به نوعی از وجود روحی قبل از تولد اعتقاد دارند (که البته تناسخ ارواح نیست)؛ زیرا آنچه انسان اول نامیده می شود [نزد اینها] همان انسانی است که قبل از آفرینش به عنوان جزئی از خالق وجود داشته است، حتی او خود خالق است (درست مثل نظام های فکری گنوسی).

جهان آخرت نیز سه بخش دارد (مثل اعتقادات کاتولیکی): بخش عالی که مؤمنان در آنند و بخش میانی برای غیرمؤمنان و بخش پایین که ویژه شیطان و پیروان اوست. اعضای فرقه مورمون که بخواهند گذشتگان خود را به بهشت وارد کنند می توانند گذشتگان خود را به نحوی تعمید دهند که اثرش به آنان بازگردد. به همین خاطر مورمون ها به اجداد و شجره خانوادگی اهمیت می دهند.

ملاحظه می شود که گرایش مشیحانی، در بطن خود دو گرایش متضاد دارد: گرایشی عمیق و یگانه گرا و مخالف با مدرنیسم و گرایشی به همان اندازه عمیق و یگانه گرا، اما موافق با مدرنیسم؛ این همان تضادی است که در مشیحانیت مورمونی وجود دارد. اما این کشمکش در سال 1890 به نفع مدرنیسم به پایان رسید و سومین رهبر گروه (ویلفرد وودرف) با صدور یک بیانیه (مانیفست) تعدد زوجات را ممنوع کرد این به معنای دست برداشتن از نظریه کلیسای صحیحی و واقعی و وارد شدن به گرایش آمریکایی بود که چندگرایی نسبی را می پذیرد.

فرقه مورمون بر عناصر دیگری نیز تأکید دارد که منبع و اصل پای بندی (به مبانی فرقه) به شمار می رود؛ مثل ننوشیدن مشروبات الکلی، چای و قهوه و پوشیدن لباس های خاص و دوری از هر گونه بی بند و باری جنسی؛ همچنین فرقه بر ایمان به پیشرفت نهایی انسان تأکید دارد (نهایت پیشرفت هم این است که انسان خدا شود). این ارزش ها همان تجدید حیات اخلاقیات و ارزش های پروتستانی است که مبتنی بر این اصل است: زهد در دنیا به انضباط و یکپارچگی زندگی انسان و تمرکز نیرو و توان زندگی و جهتدادن به آن کمک می کند، به طوری که می توان عالم را تسخیر کرد؛ و همه اینها در واقع به معنای سازگار و هماهنگ شدن با مرحله سرمایه داری رقابتی در ایالات متحده است.

با اینکه اسمیت معتقد بود ایالات متحده موضع و محل کمون و حلول است، اما این را به ایالات متحده محدود نمی کرد. او معتقد بود که فلسطین نیز موضع و محل حلول و کمون است و از همین رو اعتقاد داشت که گرد آوردن یهودیان در فلسطین به عنوان سرزمین اسرائیل، امری ضروری است، تا وعده الهی به مؤمنان جدید، که گرد آمدن آنها در سرزمین موعود جدید واجب است، محقق شود؛ مورمون ها در آمریکا و یهودیان در فلسطین، توجه و اهمیت اسمیت به نظریه بازگشت یهودیان به حدی بود که وی همراه با پیروانش در سال 1836 مدرسه ای برای آموزش زبان عبری تأسیس کرد تا [از این پس ]تورات به زبان اصلی اش فرا گرفته شود و میان یهودیان نیز برای اعزامشان به فلسطین به زبان خود آنان تبلیغ شود. در سال 1841 اسمیت یکی از یارانش، ارسون هاید، را به سفری تبلیغی دینی به اروپا و فلسطین اعزام کرد تا به نشر دعوت مورمون در محافل یهودی اروپا بپردازد. دعوت هاید با مخالفت حاخام هلند روبرو شد. هاید با ارسال نامه ای به اسمیت به او خبر داد که استفاده از نیروی سیاسی و فشار دولتی برای بازگرداندن ملت یهود به سرزمینشان ضرورت دارد و دولت انگلستان باید همان دولتی باشد که برای تحقق این طرح عظیم نقش ایفا کند. هاید در این برنامه اظهار خوش بینی کرد که این سرزمین مبارک، آنگاه که به دست صاحبان اصلی اش (یهودیان) بیفتد، سرزمینی سرسبز و آبادان خواهد شد.

پس از کشته شدن اسمیت در سال 1844 (به دست یکی از پیروانش که مخالف آراء افراطی او بود) گرایش صهیونیستی میان فرقه، مثل دیگر صهیونیست های با پوشش مسیحی، تشدید شد. پس از آنکه دولت های غربی تجربه محمدعلی [پاشا] را برای مدرنیزاسیون فرهنگ و تمدن [در مصر ]در سال 1840 سرکوب کردند، این احساس در همه جا حکمفرما گشت که سقوط دولت عثمانی ظاهراًنزدیک است و یهودیان به زودی نقشی مهم در شرق عربی و اسلامی بازی خواهند کرد.

جانشین اسمیت، "بریگهام یونگ" و شورای دوازده نفره مشایخ مورمون بیانیه ای خطاب به پادشاهان جهان و رئیس جمهور ایالات متحده و همه حکمرانان و ملت هایشان صادر کردند و از آنان دعوت کردند که به نام مسیح فرمان دهند تا یهودیان پراکنده در میان همه ملل عالم، خود را برای بازگشت به قدس (فلسطین) و بازسازی این شهر و نیز بازسازی هیکل، کرسی خدا بر زمین، آماده کنند و نیز دولت و حکومت خود را با قضاوت و حاکمان و قوانین خود بازسازی و سازماندهی کنند، اما "یهودیان می دانند که کلیدهای قداست و مملکتی که آنان بدان باز خواهند گشت، نزد ماست؛ پس بر آنان است که توبه و انابه پیشه کنند و آماده اطاعت از احکام خدا باشند".

مورمون ها در ایالات متحده نقش مهمی در تبلیغ و ترویج عقاید صهیونیستی و با اندیشه بازگشت یهودیان به فلسطین داشتند. "ویلفورد وودروف" اعلام کرد که به اعتقاد وی زمان آن رسیده است که ثروتمندان یهودی، از ثروت خود برای خرید زمین های اجدادشان در قدس و بازسازی شهر مقدس و هیکل و گردآوردن ملت پراکنده یهود در آنجا، استفاده کنند. در سال 1899، بعد از دو کنگره اول و دوم صهیونیسم (1898 و 1897) دکتر تانر، رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه یوتا، سرمقاله طولانی ای در نشریه مورمون نوشت که درآن ثروتمندان یهودی را تشویق کرده بود که از حرکت نوپای صهیونیسم حمایت کنند؛ چون مشکلات اقتصادی ناگزیر به زودی سر بر خواهند آورد. تانر تأکید کرده بود که شمار زیادی از یهودیان منتظر تصمیم سلطان عثمانی نخواهند شد.

با صدور اعلامیه بالفور، مورمون ها شادی خود را از تحقق وعده الهی و گردآمدن یهودیان و تحقق پادشاهی آسمان ها، ابراز کردند. در چهارمین سالگرد اعلامیه بالفور دو تن از رهبران مورمون به فلسطین مسافرت کردند و تعجب خود را از مظاهر مخالفت مسیحی و اسلامی با حرکت مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین ابراز کردند؛ همچنین اعلام کردندکه آمریکایی ها از آنجا که مسیحیان با اخلاصی هستند، از بازگشت یهودیان به فلسطین استقبال می کنند. بین جنبش مورمون و جنبش صهیونیسم تشابه بنیادین آشکاری وجود دارد؛ هر دو حرکت مبتنی بر نظریه حلول خدا در ملت یا گروه هستند؛ فرق نمی کند که این گروه همان یهودیان باشند (صهیونیسم) یا اروپاییان سفید مو بور (مورمون). هر دو گروه به نظریه بازگشت مقدس ایمان دارند، یا به این عقیده که ملتی آواره و پراکنده در جستجوی سرزمین موعود است.

برای مورمون ها، و به حسب آموزه های اسمیت، این سرزمین موعود، ایالت یوتا در آمریکا بود و او آمریکا را صهیون واقعی می دانست. از این رو، بینش مورمونی ساکنان اصلی را نادیده می انگارد و این بدان معناست که بینش آنها مانند بینش صهیونیسم نسبت به فلسطینیان مبتنی بر نسل کشی است. اما فلسطینی ها به سبب علل و عوامل می توان به تعلق و وابستگی فلسطینی ها به یک فرهنگ و تمدن پیچیده و نیز سطح آموزش بالا و تراکم جمعیت آنها اشاره کرد. به همین دلایل صهیونیست ها جز طرد و اخراج فلسطینی ها کار دیگر نتوانستند. اما قبایل سرخپوستی که در یوتا زندگی می کردند از این سرنوشت تلخ نجات پیدا نکردند و بیشترشان نابود شدند. تشابه بنیادین میان مورمون ها و صهیونیست ها در آشکارترین شکل خود آنجا نمایان است که مورمون ها سرزمین یوتا و حاشیه دریاچه شور را برای زندگی خود انتخاب کردند. این دریاچه از رودخانه آب شیرین تغذیه می شد که سرچشمه آن نیز یک دریاچه بود. مورمون ها فوراً به تشابه شکلی این موقعیت با رود اردن و بحرالمیت و دریاچه طبریه پی بردند و آن رودخانه را نیز اردن نامیدند.

می توان گفت افکار مشیحانی که مورمون ها بدان گرایش داشتند، ناچار آنان را به تأیید اندیشه صهیونیستی، بر مبنای حقیر شمردن یهودیان و به کارگیری ابزاری آنان به عنوان از زنجیره رهایی و خلاصی مسیحی، رهنمون شد. تمایل به مسیحی کردن آنان و نابودسازی جرثومه شر و فساد در جهان به عنوان اعلام صلح و پایان تاریخ نیز از همین جاناشی می شود.

در یکی از کتاب های مورمون آمده است که "یهودیان غریزه ای موروثی دارند که آنان را به سوی هدف (رفتن به فلسطین) می کشاند، جز اینکه خود نمی دانند که آنان در این راه وسیله اند و نه هدف". اما این برای ما آشکار است؛ آنان به فلسطین می روند تا "زمینه بازگشت پسر خدا، پادشاه پادشاهان، سرور سروران، امیر صلح، همان که پای بر کوه می نهد و آن را دو قسمت می کند، آماده شود". رابطه مورمون ها با جنبش صهیونیسم ما را به یاد آن دسته از صهیونیست های غیریهودی می اندازد که می خواهند یهودیان را در یک محل گردآورند تا کار نابودی یا مسیحی کردن آنان آسان شود.

موضع همدلانه مورمون ها با صهیونیست ها نیز بیانگر تمایل عمیق به خلاصی از دست یهودیان است. اگر صهیونیست های غیریهودی اروپا درباره یهودیان چنین می اندیشیدند که آنان جمیعت سرباری هستند که امنیت اجتماعی را در خطر انداخته اند و می توان با انتقال آنان به خارج از اروپا در جهت منافع اروپا به کارشان گرفت، می بینیم که موضع مورمون ها درباره یهودیان از این ریشه دارتر بود. مورمون ها بینشی حلولی و کمونی دارند و در چارچوب تثلیث مقدس سیر می کنند؛ تثلیثی از خدا ـ ملت ـ سرزمین؛ و خدا در مورمون ها (ملت برگزیده) و در سرزمینشان (آمریکا، سرزمین موعود) حلول می کند.

مورمون ها در اقدامات تبلیغی و تبشیری بسیار قوی هستند؛ بر هر مرد مورمون واجب است که یک سال به خدمت تبلیغی و تبشیری بپردازد (شمار مبلغان مورمون به 48 هزار نفر می رسد) و لذا شمار اعضای کلیسای مورمون از 6/5 میلیون نفر در سال 1984 به 9 میلیون نفر رسید. 6/4 میلیون نفر از آنان در ایالات متحده و کانادا زندگی می کنند و 7/2 میلیون مورمون نیز در آمریکای لاتین به سر می برند. بودجه کلیسای مورمون به 8 میلیون دلار می رسد.

اخیراً مورمون ها در صدد تأسیس دانشگاهی در اسرائیل برآمده اند تا مرکز تبلیغ و تبشیر رسالت مورمون ها و عقیده آنها باشد؛ شمار زیادی از اعضای نهاد دینی اسرائیل به این امر اعتراض کرده اند، اما مورمون ها در نهایت با اعمال فشار از طریق کنگرهآمریکا بر مشکلات فائق آمدند.

منتقد ادبی آمریکایی، "هارولد بلوم" معتقد است که جنبش مورمون، جنبشی دینی گنوسی و تعبیری از عقاید دینی رایج در آمریکاست؛ یا به دیگر سخن عقیده دینی نمونه ای و الگوی آمریکا، یعنی انسان خدا شده است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.