عربهای اسرائیل، اوضاع سیاسی 1948 ـ 1993
قرنها حکومت بیگانه و سلطه عثمانیها و انگلیسیها بر سرزمین فلسطین موجب شد تا عربهای فلسطین در برابر هر نوع حکومتی از خویشتن نفرت، ترس و مخالفت نشان دهند.
سلطه ترکهای عثمانی، در حدود چهار قرن تأثیری عمیق بر چهره سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم این منطقه باقی گذاشت. این دوره پس از جنگ جهانی اول، با فروپاشی امپراطوری عثمانی به پایان رسید.
حکومت استعمارگر انگلیسی توانست در مقایسه با ترکها، در زندگی اجتماعی اعراب تحولاتی پدید آورد: دستگاه اداری مدرن، وسایل تولید بهتر، صنایع سبک و تأسیس مدارس. به کمک این گونه مؤسسات، قشری از روشنفکران پدید آمد که البته تعدادشان در مقام مقایسه با نیازهای جامعه، اندک بود و نتوانست در ارکان اجتماع اعراب تحولاتی اصولی پدید آورد. هنوز فئودالیسم، فقر، ناآگاهی نشانه بارز جامعه اعراب به شمار می آمد.
تشکیل رژیم صهیونیستی و پیدایش اسرائیل موجب شد تا جامعه عرب از هم پاشیده شود. تقریبا تمامی رهبران سیاسی سنتی و همچنین بازرگانان، روشنفکران و صاحبان حرفه های آزاد، اسرائیل را ترک کردند. و آن دسته از مردم عرب فلسطین که در کشور باقی مانده بود خود را بدون رهبران سیاسی وتجربه کافی یافت. اسرائیلیها نیز از این موقعیت مناسب برای انجام فعالیت سیاسی خود در میان اعراب، استفاده کردند.
حزب "ماپای" اولین گروهی بود که مبادرت به این کار کرد. این حزب در انتخابات دوره اول مجلس ملی اسرائیل (25 ژانویه 1949) فهرست جدا گانه برای نامزدهای اعضای عرب تهیه کرد، که دو نفرشان نیز در انتخابات پیروز شدند.
همزمان با تثبیت بیشتر موقعیت اسرائیل، این حزب نیز فعالیتش را در میان اعراب فلسطینی گسترش داد و در انتخابات دوره دوم و سوم مجلس ملی اسرائیل نیز سه فهرست جداگانه از نامزدهای عرب تهیه کرد که در هر یک از این دو دوره پنج تن از ایشان انتخاب شدند. در واقع فعالیت حزب "ماپای" درمیان اعراب بر هیچ پایه و اساس ایدئولوژیکی استوار نبوده است.
فهرست نامزدهای عرب این حزب نه دارای ترکیب تشکیلاتی، و نه واجد برنامه و محتوای سیاسی بود. هدف از تنظیم این قبیل فهرستها چیزی جز به دست آوردن آرای اعراب به کمک حیله های انتخاباتی نبود. ترکیب فهرست نامزدهای عرب، تنظیم سه فهرست جداگانه به جای یک فهرست واحد، نامزد کردن آن دسته از رهبران سنتی اعراب که هنوز در کشور باقی مانده و تعدادشان اندک بود و بالاخره ایجاد اختلاف در میان جوامع عرب به کمک این حیله، تمامی هدف حزب "ماپای" را به خوبی برملا کرد.
با کمک تمامی دستگاههای حزب "ماپای"، به ویژه حکومت نظامی، توده اعراب را وادار به حمایت از فهرستهای انتخاباتی می کردند. ضمنا مقامات مختلف دولتی نیز به هواخواهان خود وعده های فراوانی می دادند. فعالیت نمایندگان عرب، که از طریق حزب "ماپای" به مجلس راه می یافتند، تنها به حمایت از این حزب در مجلس ملی اسرائیل محدود می شد.
حزب ماپای برای گسترش فعالیتش در میاناعراب از روزنامه "الیوم"، تنها روزنامه عربی زبان کشور که از سال 1948 بدون وقفه انتشار یافته، استفاده کرد.
حزب "ماپای" تنها دستگاهی نیست که در میان اعراب فلسطینی فعالیت داشت. "صهیونیستهای متحد" نیز هنگام انتخابات دوره دوم مجلس ملی اسرائیل، بدون پایه و اساس ایدئولوژیکی، برای جلب آرای اعراب وارد میدان شدند. این گروه توانست با انتقاد از سیاست دولت، (سیاستی که برخی اوقات برای آن دسته اندک از فئودالهای عرب ماندگار شده در اسرائیل و سرمایه داری ضعیف محلی مزاحمتهایی فراهم می کرد) به هیأت مدافعان مالکیت خصوصی در آیند و بدین وسیله عده ای از اعراب را به طرف فهرست نامزدهای عرب حزب خود جذب کنند. اما هیچ یک از نامزدهای عرب حزب در انتخابات سال 1951 و 1955 پیروز نشدند.
حزب صهیونیستی "احدوت هاعافودا" (وحدت کارگری) نیز پیش از آغاز انتخابات دوره چهارم مجلس ملی اسرائیل(1958) برای جلب آرای اعراب یک رشته تبلیغات انتخاباتی وسیع و بی سابقه به راه انداخت. اما با وجود حمایت وزیر کشور، هیچ یک از نامزدهای حزب کارگر اعراب به پیروزی نرسیدند.
حزب کمونیست اسرائیل تنها حزبی به شمار رفته که نسبت به دیگر احزاب صهیونیستی فعالیتش در میان اعراب چیزی بیش از یک همکاری ساده انتخاباتی بود این حزب با شعارهای کمونیستی و دست چپی که سر می داد و شاید یکی از ویژگیهای آن بود، در آن سالها توانست شمار قابل توجهی از اعراب را به عضویت خود در آورد.
حزب کمونیست در تاریخچه سیاسی اعراب فلسطینی در سالهای اولیه تشکیل اسرائیل نقش ویژه ای به عهده داشت. این حزب پس از تأسیس دولت اسرائیل به مخالفت با آن برخاست و پیوسته طی مبارزات سیاسی و اجتماعی اعراب علیه اشکال مختلف اعمال زور و فشار دولتهای اسرائیل، سعی دردستگیری ابتکار عمل داشت. این امر طی سه چهار سال نخست تشکیل دولت اسرائیل بیشتر مشاهده می شد. یعنی زمانی که جامعه عرب دچار آشفتگی عظیمی شده بود. به همین علت نیز این حزب توانست از همکاری وسیع اعراب، (به صورت فردی و گروهی) بهره مند شود. این حزب زمینه ای را برای اعتراض مسالمت آمیز اعراب علیه بی عدالتی و اقدامات ضدبشری صهیونیستهای افراطی فراهم می آورد، لذا اعراب به این حزب روی آوردند.
روش حزب کمونیست اسرائیل موجب شد تا موقعیت این حزب در میان اعراب فلسطینی بیشتر شود. تعداد اعضای عرب این حزب به اندازه ای افزایش یافت که در سالهای 1956 و 1957 دولت اسرائیل حزب کمونیست را به عنوان سخنگوی اعراب معرفی کرد.
این حزب در سال 1958 به اوج نفوذ و قدرت خود در میان اعراب دست یافت و این هنگامی بود که کمونیسم جهانی حمایت خود را از مبارزه جنبش آزادی بخش ملی اعراب علیه آمریکا و حامیان آن در خاورمیانه اعلام داشت. طی همین دوره بود که حزب کمونیست و دیگر رهبران عرب "جبهه اعراب" را (که بعدها "جبهه ملی" نامیده شد) بنیان گذاردند.
هدف این تشکیلات که در ژوئیه 1958 در "ناصره" و "عکا" به وجود آمد و شعبه هایی نیز در دیگر مناطق عرب نشین تشکیل داد، ایجاد هماهنگی در فعالیتهای حزب کمونیست و دیگر دوایر پراکنده عربی، به ویژه در زمینه دفاع از حقوق مدنی اتباع کشور بود. حزب کمونیست با پایه گذاری این "جبهه" رسما به عنوان با نفوذترین حزب اسرائیل در میان اعراب، شناخته شد.
ولی این حزب نتوانست مدتی طولانی از محبوبیت برخوردار باشد و برخی عوامل خارجی مانند کشمکش و درگیری کمونیستهای عرب سوریه با ناسیونالیسم جمال عبدالناصر باعث ایجاد شکافی میان این دو گروه شد و این کشمکش در وضع اعراب فلسطینی مؤثر واقع شد. به ویژه اینکه حزبکمونیست علی رغم شعارهایی که برای همزیستی مسالمت آمیز اعراب و اسرائیل می داد هیچ گاه از نابودی اسرائیل و احقاق حقوق همه اعراب و حاکمیت کامل فلسطینیها بر سرزمینهای اشغالی فلسطین سخن نمی گفت لذا اغلب رهبران عرب و هوادارانشان از حزب کمونیست کناره گرفتند و یا از همکاری با آن دست کشیدند. جبهه ملی نیز دچار انشعاب شد.
حزب کارگران متحد، "ماپام" نیز توانست موقعیتی کسب کند. این حزب به زیرکی دریافت که چگونه عده ای از جوانان ناراضی عرب را که حاضر نبودند با حزب کمونیست همکاری کنند و ضمنا نمی توانستند تشکیلات مستقلی به وجود آورند، به سوی خود جلب کند. حزب ماپام تنها حزب صهیونیستی است که اعراب را در صفوف خود پذیرفت و (دست کم به صورت ظاهر) حقوق و مسئولیت برابر برایشان قائل شد. این حزب در سطح وسیعی فعالیتش را میان اعراب دنبال کرد و برای انتشار اهدافش از روزنامه عربی "المرسد" استفاده کرد. حزب "ماپام" نیز در فعالیتهای سیاسی اش میان اعراب فلسطینی با ناکامی روبه رو شد که معلول خصلت حزب و ضعف سنتی آن بود. راه حلهای نیم بند، مواضع متضاد، و بی تکلیفی رهبرانش موجب شد تا اغلب اعضای عرب از آن کناره گیری کنند.
با وجود این، حزب ماپام در بعضی زمینه ها، اعراب خدماتی ارایه کرد. بسیاری از جوانان بیکار عرب توانستند برای مدت زمانی در کیبوتسها، کارخانه ها و ادارات وابسته به این حزب مشغول به کار شوند. این جوانان می توانستند مانند دیگر اعضای حزب "ماپام" تا حدودی استقلال افکار ناسیونالیستی و ماهیت ملی خود را حفظ کنند.
در مجموع می توان گفت که طی این دو دهه، فعالیت سیاسی اعراب بیشتر با تحریکات احزاب صهیونیستی صورت می گرفت. احزابی که فکر و ذکرشان به دست آوردن آرای اعراب با استفاده از کلیه وسایل قانونی و غیر قانونی بود. این احزاب آرایاعراب را به کمک مؤسسات و ادارات زیر نفوذ خود و همچنین بخشیدن امتیازاتی به آنها، خریداری می کردند.
هدف تمامی این احزاب دفاع از منافع طرفدارانشان بود تا از پدید آمدن تشکیلات سیاسی مستقل عربی جلوگیری کنند. البته کوششهایی نیز در زمینه پدید آوردن حزب مستقل عربی صورت پذیرفت ولی اغلب از آغاز، محکوم به نابودی و شکست شد.
عوامل متعددی از پدید آمدن یک تشکیلات سیاسی مستقل و یا حزب عربی در اسرائیل طی این دو دهه جلوگیری کرده اند. تعداد کسانی که طی سالهای نخستین تأسیس دولت اسرائیل، در راه پدید آوردن چنین تشکیلاتی کوشش کردند، اندک بود. جامعه عرب که فاقد تجربیات سیاسی بود نمی توانست بدین راه گام نهد.
اغلب رهبران جامعه عرب در سال 1948 کشور را ترک کردند. مراقبت دقیق و نیز اقدامات شدید علیه کسانی که جرأت اندیشیدن به چنین اهدافی را داشتند، موجب شد تا این گونه افکار در نطفه خفه شود. برای آن عده ای که مایل بودند دست به فعالیتهای سیاسی بزنند و یا نگرانیهایشان را ابراز دارند، چاره ای جز پیوستن به حزب کمونیست و همکاری با آن یا دیگر احزاب ـ باقی نماند. طی دوران طلایی حزب کمونیست اسرائیل، به ویژه بین 1954 تابستان 1958، فکر ایجاد یک حزب سیاسی عربی و تهیه کردن مقدمات آن از سرها بیرون رفت. به ویژه آنکه در این هنگام حزب کمونیست اسرائیل از مبارزه ملی اعراب اسرائیل جانبداری می کرد.
پیدایش "جبهه ملی" جانشینی برای حزب سیاسی عربی به شمار می آمد. هنگامی که در سال 1958 روابط "جنبش آزادی بخش ملی اعراب" با حزب کمونیست تیره شد و ظرف کمتر از چند ماه "جبهه" دچار انشعاب شد. تنها یک جناح کوچک و ضعیف ( در واقع سه یا چهار تن) به حزب کمونیست وفادار ماند و به همکاری با "جبهه" ادامه داد. جناحدیگری که اصولاً از جنبش آزادی بخش ملی اعراب پشتیبانی می کرد، از همکاری با جبهه دست کشید تا فعالیتهای سیاسی خود را به طور مستقل دنبال کند. این جناح بلافاصله گروه "الارض" (زمین) را پدید آورد و برنامه سیاسی خود را اعلام داشت. این گروه خواستار اجازه انتشار نشریه ای هفتگی شد (که به عنوان ارگان گروه "الارض" نامیده می شد.) همزمان با تسلیم این درخواست دست به انتشار اولین شماره های این نشریه زد.
سیزده شماره نخست این روزنامه چنان به فروش رفت که مقامات دولتی مسئول امور اعراب از جمله "ساموئل دیبون" مشاور نخست وزیر در امور اعراب را در 13 ژانویه 1960 وادار به مقابله کرد. وی طی سخنان خود در یک کنفرانس، خطر این گروه را برای موجودیت دولت اسرائیل تشریح و اعلام کرد که اقدامات شدیدی علیه اعضای آن به عمل خواهد آمد. دیری نگذشت که دست به کار شدند؛ دو هفته بعد روزنامه "الارض" توقیف شد و 6 تن اعضای هیأت تحریریه آن به دادگاه فرستاده شدند. پس از آن اعضای این گروه برای کسب اجازه تأسیس شرکتی به نام "شرکت الارض (زمین) با مسئولیت محدود" برای چاپ و نشر و توزیع تقاضایی را به مقامات دولتی ارایه کردند.
مقامات مسئول با این تقاضا مخالفت کردند و چنین استناد کردند که "چنین شرکتی مغایر با امنیت کشور و منافع عمومی خواهد بود." ولی دیوان عالی کشور استناد مقامات دولتی را مردود شناخت. مشاور حقوقی دولت بار دیگر تقاضای تجدید نظر کرد، که با آن مخالفت شد اما سرانجام شرکت "الارض" به ثبت رسید. ولی کمیسر منطقه تنها به استناد مقررات دفاعی (فوق العاده) سال 1945 و بدون کوچکترین توضیحی با این تقاضا مخالفت کرد. دیوان عالی کشور نیز این بار با تقاضای شرکت "الارض" مخالفت کرد و چنین گفت: "این مسأله را نمی توان در دیوان عالی کشور مطرح کرد و باید مرجع حقوقی دیگری بدان رسیدگی کند."
در اوایل سال 1964 اعراب فلسطین تصمیم گرفتند این گروه را به شکل اتحادیه های رایج در زمان امپراطوری عثمانی به نام "جنبش زمین" به ثبت برسانند. این امر به انضمام اساسنامه جنبش، کتبا برای مقامات دولتی ارسال شد. آنها با این استدلال که: "جنبش زمین با این قصد پدید آمده تا به موجودیت دولت اسرائیل و حاکمیت ارضی آن لطمه وارد سازد." آن را ممنوع اعلام کردند. الارض بار دیگر به دیوان عالی کشور متوسل شد و اساسنامه خود را همراه با توضیحاتی که در زیر می آید، تسلیم این مرجع کرد.
"جنبش الارض"
نک: زمین (جنبش ـ) در راه پیشبرد و تحقق اهداف ذیل گام برمی دارد:
1 ـ ایجاد بهبود و ترقی در سطح آموزش و پرورش زمینه های علمی، بهداشتی، اقتصادی و سیاسی برای کلیه اعضای اتحادیه.
2 ـ ایجاد مساوات کامل و عدالت اجتماعی برای همه اتباع اسرائیل.
این پاراگراف عوامل درونی مسأله اسرائیلی ـ عربی) را در بر می گیرد و بیان کننده این نیت بنیانگذاران اتحادیه است که می خواهند خویشتن را وقف پایان بخشیدن به سیاست اعمال فشار و تبعیض در قبال اعراب اسرائیل کنند. به عبارت دیگر کوشش در جهت الغای حکومت نظامی، پایان بخشیدن به اشغال و مصادره زمینهای اعراب و بازگرداندن این قبیل سرزمینها به صاحبان اصلی آنها، ایجاد تسهیلات در خدمات عمومی و غیره...
3 ـ کوشش برای پیدا کردن راه حلی عادلانه برای مسأله فلسطین.
4 ـ حمایت از این جنبش برای کسب آزادی اتحاد و بر پا داشتن نظام سوسیالیستی در جهان عرب با استفاده از وسایل و طرق قانونی.
5 ـ حمایت کلی از صلح در سطح جهانی به ویژه در خاور میانه.
6 ـ حمایت از همه کشورهای مترقی جهان و پیکار علیه امپریالیسم و پشتیبانی از مبارزات مللی کهبرای رهایی از چنگال امپریالیسم پیکار می کنند.
قاضی "ویتکون" پس از بررسی اهداف یاد شده بالا حکم دادگاه را صادر کرد و گفت: "این هدف (یعنی پارگراف سوم اهداف فوق الذکر) با موجودیت دولت اسرائیل به طور کلی و خاصه در محدوده مرزهای کنونی آن مغایرت دارد. به دنبال راه حلی برای مشکل فلسطین به عنوان یک مسأله جداناپذیر هستند و مایلند که خواستهای مردم عرب فلسطین محترم شمرده شود."
وی سپس توضیح داد:"هر کشوری این حق اصولی را دارد که از آزادی و موجودیتش در برابر دشمنان داخلی و خارجی دفاع کند... از هیچ دولتی نمی توان انتظار داشت که به نام آزادی اجتماعات با پدید آمدن چنین تشکیلاتی در کشورش موافقت کند."
در 13 نوامبر 1964 روزنامه "الاعتقاد" در پاسخ حکم دادگاه چنین نوشت: "ما معتقدیم که دادگاهها نمی توانند در مورد قانونی بودن جنبشهای سیاسی اظهار نظر کنند. نقشی که دادگاهها به عنوان قیم جنبشهای سیاسی اختیار کرده اند موجب می شود تا مرزهای ضروری میان دستگاههای اجرایی قانونگذاری و حقوقی محو شود."
روشی که دولت اسرائیل در قبال گروه "الارض" اختیار کرد معلول ملاحظات سیاست خارجی دولت نبود، چه این جنبش در واقع قدرت چندانی نداشت. این روش بیشتر معلول ملاحظات سیاست داخلی در قبال اعراب ساکن اسرائیل بوده است.
حاکمان اسرائیل (به ویژه حزب "ماپای") سالهای سال (در واقع از بدو تأسیس دولت اسرائیل) سعی کردند پایگاهی مستحکم برپا دارند تا بر اعراب ساکن اسرائیل مسلط شده و از منافع حکومت یهود دفاع کنند. بدین منظور در اغلب وزارتخانه ها و مؤسسات عمومی مراجع خاصی ـ اداره امور اعراب پدید آوردند. این قبیل ادارات و دفاتر به مرور و با همکاری اعراب خائن به صورت یک دستگاهبوروکراسی دارای منافع سیاسی و اقتصادی طبقاتی خاص، در آمدند و توانستند برای تحکیم سلطه خود، روشهای جدیدی ابداع کنند.
این دستگاه بوروکراسی ثمرات فراوانی به بار آورد. به شکرانه همین دستگاه بوروکراسی، چهار یا پنج نماینده عرب حزب "ماپای" در انتخابات پیروز شدند و به نوبه خود از تمامی اقدامات و ابتکارات این حزب پشتیبانی کردند. که البته در مقابل مزایای فراوانی نیز به دست آوردند. طرفداران همین دستگاه بوروکراسی کمک کردند تا هزاران جریب زمینهای اشغال شده اعراب به صورت املاک دولتی در آید و در مقابل، هزاران پوند به حسابهایشان در بانکها ریخته شود.
بسیاری از اعراب اسرائیل با آنکه بر این قبیل کارهای دستگاههای بوروکراسی، صحه نمی گذاشتند. ولی اقدامی نیز علیه آن انجام نمی دادند. البته گهگاه نشانه هایی از قیام به صورت خروشی ناپایدار ظاهر شده که بلافاصله با کمک پلیس، یا اقدامات حکومت نظامی، خاموش شده است. دستگاه ماپای در دفاع از منافعش، با گروه الارض درگیری پیدا کرد.
افزون بر آن دیگر احزاب یهودی ـ نیز که فعالیتهایشان را در بخشهای عرب نشین توسعه داده بودند ـ با حزب ماپای اختلافات مشابهی پیدا کردند. مثلاً گردانندگان حزب "ماپام" به خوبی با اقدامات حزب "ماپای" علیه اعراب وابسته بدان حزب آشنایی داشتند. در واقع این قبیل اقدامات علیه همه مجامع دیگر یهودی نیز که به حزب "ماپای" یا دیگر تشکیلات تحت کنترل آن تعلق نداشتند و سعی می کردند حضور سیاسی و اجتماعی خود را در میان اعراب تثبیت کنند، اعمال می شد. تنها تفاوت روش دستگاه حزب ماپای در قبال الارض از طرفی و گروههای مختلف یهودی از طرف دیگر، در شدت و دامنه اعمال این گونه زورگوییها بود.
این دستگاه با تکیه به قدرت سیاسی تمامی نیرویش را علیه تشکیلات مستقل عربی به کار گرفت. چون بیم آن می رفت که این قبیل تشکیلات سرانجامروزی تمامی فعالیتهای حزب "ماپای" را در میان اعراب با شکست روبه رو سازند و یا دست کم مشکلات فراوانی پدید آورند. دستگاه ماپای فعالیتهای سیاسی یا اجتماعی اعراب را تنها در چهارچوب حزب خود قابل قبول می دانست.
به طور کلی برای هر نوع فعالیتی، مرجع مسئولی تعیین کردند که در صورت لزوم باید به آن مراجعه کرد. مثلاً برای برنامه فرهنگی باید به اداره امور اعراب کمیته مشورتی "هیستادروت" مراجعه کنند و یا برای انتشار مقالات سیاسی به دفتر هیأت تحریر روزنامه "الیوم" که با هیستادروت همکاری نزدیکی داشت مراجعه کنند و اگر سانسورچیان با آن مقاله موافقت کردند، موجبات چاپ آن فراهم می شد.
البته از بدو تأسیس دولت اسرائیل، پیوسته افراد، گروهها و روزنامه هایی در پیکار اعراب اسرائیل شرکت جسته اند و با قاطعیت از حقوق اعراب دفاع کرده اند.
هر چند دشوار می توان گفت که مقالات این قبیل نشریات چه تأثیر و نفوذی بر سیاست دولت اسرائیل در قبال اعراب داشته است، ولی بدون تردید دامنه نفوذ این گونه مطبوعات تنها به شماری روشنفکر که به زبان عبری آشنایی داشتند، محدود می شد. روشنفکرانی که برای اکثر این قبیل نشریات و نویسندگان اهمیت فراوانی قایل بودند.
بالاخره علی رغم مشکلات یاد شده برای اعراب اسرائیل، آنها پس از گذشت دو دهه وضع وجود را به رسمیت شناختند.
لغو حکومت نظامی در سال 1966 اهمیت و اعتبار رهبران محلی را در داخل صفوف اعراب اسرائیل افزایش داد. رهبران عرب در سال 1948 خود را خارج از مرزهای اسرائیل تلقی می کردند و در سالهای حکومت نظامی نیز رهبری که بتواند در داخل خط سبز مایه اعتماد سکنه عرب باشد، به ظهور نرسید. اما در اوایل دهه هفتاد جوانان عرب یعنی آنان که در داخل اسرائیل متولد شده، و در مراکز آموزشی همین کشور فارغ التحصیل شده بودند، بهتدریج به اهمیت نقش رهبران محلی پی بردند. بعضی از این جوانان شروع به فعالیت در چهارچوب احزاب مخالف کردند و این امر نسبت به دیگران که به صورت فردی و مستقل عمل می کردند برتری قابل ملاحظه ای درپی داشت.
اوایل دهه هفتاد، بار شد تدریجی رهبران محلی در بین سکنه اعراب چهره شهرها نیز از گسترش جدیدی برخوردار شد. هنوز خاطره افرادی چون "دیویدماگن" از "کریات جت" و "موسی کتشاف" از "کریات مالکی" و "مئیر شطریت" از "یونه"، زدوده نشده است. هر سه تن یاد شده در آن زمان از اعضای حزب لیکود به شمار می رفتند که خود از احزاب مخالف بوده و جوانان یهودی را نیز در داخل خود جذب می کرد. با گذشت چند سال و به قدرت رسیدن حزب لیکود، افراد فوق توانستند مناصبی را در داخل مؤسسات دولتی اشغال می کنند. همین موضوع، موجب شد تا نسل تازه به دوران رسیده یهودیان شرقی و سپس جوانان عرب، دریابند که چگونه می توان با ایجاد یک کانال، در مسیر دولت در ساختن آینده سیاسی خود و جامعه مشارکت ورزید.
از سال 1980 به بعد اعراب محلی به تدریج تلاش کردند تا در چهارچوب ایجاد تشکیلاتی منظم به احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی خود روی آورده و سهم خویش را در جامعه اسرائیلی به دست آورند. نخستین تشکیلاتی که در این راستا به وجود آمد "کمیته عالی پی گیری امور اعراب" بود. این کمیته کار تعیین رهبران مجالس محلی و شهرداریهای مناطق عرب نشین را به عهده گرفت.
در سالهای بعد دو حزب عربی موسوم به: "جبهه دموکراتیک برای صلح و برابری" و "حزب دموکراتیک عربی تشکیل شد. این احزاب با شرکت در انتخابات پارلمانی در مجموع 4 کرسی را به خود اختصاص دادند. علاوه بر آن، 5 نماینده عرب دیگر نیز به عنوان نامزدهای انتخابات احزاب "لیکود"، "میرتس" و "حزب کارگر" به مجلس راه یافتند. بهطوری که در سال 1993، 9 کرسی از 120 کرسی پارلمان رژیم اسرائیل متعلق به اعراب داخلی بود. (حزب لیکود 1 عضو عرب، حزب میرتس 2 عضو عرب و حزب کارگر 2 عضو عرب در پارلمان داشت).
در "کمیته پی گیری امور اعراب" رؤسای مجالس محلی و برخی دگر از صاحب منصبان از اعضای پارلمان یا هیستادروت حضور داشتند. این کمیته به یک معنا کار خود را به عنوان رهبریت سیاسی اعراب اسرائیل، آغاز کرد و در عرصه های مختلف چه در مورد جنگ لبنان و نتایج این جنگ و چه در داخل مناطق اشغالی، به ایفای نقش پرداخت. به این صورت که تصمیمات این کمیته از یک سو چهارچوبی برای مبارزات سیاسی اعراب داخلی شد و از سوی دیگر، به تقدیم کمک و ارایه پشتیبانی از سکنه مناطق اشغالی منجر شد.
در انتخابات سال 1993 کشمکش سختی در مورد قضیه کنترل مجالس و بخشهای محلی پدید آمد. رقابت اصلی بین دو جریان اصلی و اساسی بود. عشایر و گروههای مذهبی در یک طرف این رقابت، و احزاب سیاسی وجود در طرف دیگر قرار داشتند. علاوه بر این دو جریان، جریان سومی هم که اکثرا از جوانان روشنفکر شکل گرفته بود، پدید آمد. این جریان با شکستن قالبهای حزبی و عشایری وزنه جدیدی را در داخل صفوف اعراب محلی به نمایش گذاشت. این پدیده ضمنا موجب شد تا گروهها و طیف های بسیار زیادی در انتخابات محلی شرکت کرده و به شکل غیر مستقیم قدرت این اعراب را در داخل شهرها، به آنان بازگرداند.
برخلاف گذشته، و با توجه اینکه آخرین انتخابات شهرداریها پس از توافقنامه اسلو (بین اسرائیل و ساف) برگزار شد، با آنکه نمایندگان عرب عضو پارلمان، مانع اصلی تشکیل دولت از سوی احزاب مخالف به شمار می روند، با وجود این، در این انتخابات اثری از تبلیغات حزبی قومی در تبلیغات انتخاباتی مشاهده نشد، بلکه تبلیغات انتخاباتی عمده، بر محور تنگناهای اقتصادی موجودو چگونگی رفع این تنگناها دور می زد.
این حقیقت موجب شد تا رؤسای بخشهای محلی عرب از نامزد حزب لیکود "ماکسیم لیوی" برای احراز ریاست کل شهرداریها، حمایت ورزند. دلیل این موضوع، آن بود که در بین اعراب، پاره ای معتقد بودند که حزب لیکود نیز قادر به رفع مشکلات اقتصادی آنان می باشد.(البته نهایتا اعراب از نامزد حزب کارگر حمایت کردند و این تنها یک مانور تبلیغاتی بود)
در سال 1993، دانشکده مطالعات صلح در "گوات جیبه" در مورد نتایج انتخابات رهبران محلی اعراب تحقیقات مفصلی انجام داد و نتایج مهمی از این تحقیقات ارایه کرد. به موجب این تحقیقات، در مورد وضعیت اعراب در داخل اسرائیل می توان چندین فرض به صورت زیر در نظر گرفت:
الف ـ بنا به یک احتمال اعراب تأثیر تعیین کننده ای در ساختار سیاسی تشکیلات دولتی ندارند که البته این فرض به رغم این حقیقت است که آنان امروز مهم ترین سد تشکیل دولت از سوی احزاب مخالف می باشند. باید گفت، اگر موقعیت احزاب مخالف رو به کاهش نهاده و دست آنان از مراکز قدرت خالی مانده، به دلیل نقشی است که رهبران محلی در زمینه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایفا کرده اند.
ب ـ پژوهشگران دانشکده مزبور به این نتیجه رسیدند که در صورت انجام هر گونه تبعیضی بر ضد اعراب، آن هم در زمینه های وظایفی که در سازمانهای عمومی دولتی مترتب است، این رهبران محلی به منابع اصلی کار و پیشه تغییر موقعیت داده و موفق خواهند شد نیروهای فنی و فرهنگی عرب را به سمت خود جذب کنند. ضمن آنکه این رهبران به عنوان منیع در آمد روشنفکران که عمده مناصب آموزشی و برخی کارهای نه چندان عالی را در اختیار دارند. مطرح می باشند.
ضمنا به دست آوردن هر گونه موقعیتی از سوی این طبقات (نیروهای فنی فرهنگیروشنفکری) در داخل رهبران محلی می تواند موجب نزدیکی بیشتری برای صاحب آن شود و امکان تماس بیشتر وی را با مردم فراهم سازد و باعث تأثیر مستقیمی از سوی آنان بر سطوح زندگی شود و بالاخره موقعیت ارزنده ای برای وی در داخل صفوف مردم به بار آورد.
ج ـ بنا به تحقیقات دانشکده مزبور تشکیلات محلی (اعراب) به یک مرجع اساسی برای انتخاب رؤسای شهرداریهای محلی و یا فراهم کردن زمینه ادغام در کادر رهبری اصلی اعراب اسرائیل تغییر موقعیت داده است.
مآخذ:
- جریس، صبری و لوبل، الی: صهیونیسم در فلسطین، منوچهر فکری ارشاد، انتشارات توس، آبان 1350.
- گزارشهای خبری خبرگزاری وفا، 1993.
- روزنامه اسرائیلی عل همشمار 9/2/1994.