صهیونیسم ستیزی یهودی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"صهیونیسم ستیزی یهودی" برگردان اصطلاحانگلیسی "jewish anti-zionism" و اصطلاحی اساسی است. از این راه ما می توانیم یهودیانی را که ظاهرا و باطنا به شکل ریشه ای و پایه ای با صهیونیسم مخالف اند، تقسیم بندی کنیم. اما این اصطلاح اشکال کوچکی نیز دارد و آن اینکه بدین طریق یهودیان به دو دسته صهیونیست ها و مخالفان آنها تقسیم می شوند؛ یعنی در واقع ما را به نوعی دوگانه گرایی سطحی رهنمون می سازد، که ما را از واقعیت دور می کند. لذا بهتر است از این دوگانه گرایی فراتر رویم و واقعیت را از طریق مقوله ها و اصطلاحات تحلیلی دقیق تر و مرتب تر درک کنیم.

این کار زمانی ممکن خواهد شد که در نظر گیریم صهیونیسم ستیزی یهودی، یک سوی طیفی به هم پیوسته است که پذیرش بی پروای صهیونیسم و همدردی، بلکه یکسان شدن کامل با آن، سوی دیگر آن را تشکیل می دهد و میان دو سوی طیف، رنگ ها و سایه های بسیاری وجود دارد. اگر مخالفان صهیونیسم را یک اقلیت و مدافعان آن را نیز اقلیتی دیگر بدانیم، اکثریت قاطع یهودیان جهان در این فاصله (تعریف نشده) قرار می گیرند. در این جا مقولاتی مانند "بی توجهی یهود نسبت به صهیونیسم"، "گریز از صهیونیسم"، صهیونیسم منفعت گرا" و... وجود دارد.

"صهیونیسم ستیزی یهودی" عکس توجه و همراهی یهودیت با صهیونیسم است. اما "گریز یهودی" از صهیونیسم یا "بی توجهی یهودی" به آن گونه هایی خفیف یا مخفی از مخالفت یهود است. این رد و انکار بر دو پایه استوار است: پایه سکولار (لیبرالی یا کمونیستی یا قوم گرایانه) یا پایه دینی.

تاریخ مخالفت یهودیت با صهیونیسم به درازای تاریخ پیدایش صهیونیسم است. در دایره المعارفصهیونیسم و اسرائیل آمده است که سازمان های اصلی یهودی، همگی موضعی معارض یا غیرصهیونیستی (بی توجه به صهیونیسم) اتخاذ کرده اند. مخالفت یهودیان با محوریت و رهبری صهیونیسم تا بدان جا کشیده شد که مقر بر پایی اولین کنفرانس (1897) از مونیخ به بال انتقال یافت و کمیته اجرایی مجلس حاخام ها در آلمان در آستانه بر پایی کنفرانس اعتراض خود را به صهیونیسم اعلام کرد.

این اعتراض بر این اساس بود که ایده دولت یهودی با عقیده رهایی یهودیت تعارض دارد. همچنین هر دو سازمان اصلی یهودی در انگلستان (مجلس نمایندگان یهودیان انگلیسی و هیأت یهودی انگلیسی) نیز مواضعی مشابه اتخاذ کردند. کنفرانس مرکزی حاخام های آمریکایی مخالفتش را با تفسیر صهیونیسم از یهودیت مبتنی بر این مسأله اعلام کرد که صهیونیسم بر وابستگی قومی تأکید می کند. حاخام وین (زادگاه هرتزل) با تشکیل دولت یهودی مخالفت کرد؛ زیرا آن را مخالف با یهودیت می دانست که همه چیز را به مسائل نژادی و قومی مرتبط می سازد.

در سال 1906، کمیته یهودی آمریکایی موضعی مخالف با صهیونیسم اتخاذ کرد و تا اواخر سال 1940 شیوه عملکردش غیرصهیونیستی بود. با صدور اعلامیه بالفور، 299 یهودی آمریکایی بی درنگ مخالفت خود را با آن طی نامه سرگشاده و طوماری به دولت آمریکا اعلام کردند و ابراز داشتند که این موضوع، مفهوم وفاداری دوگانه را ترویج می دهد. در چهارم مارس سال 1919، ژولیوس کان، نماینده کالیفرنیا در کنگره آمریکا به همراه 30 تن از یهودیان برجسته آمریکایی نامه ای به رئیس جمهور وقت، رودررو ویلسون نوشتند و در آن با ایده دولتیهودی مخالفت کردند.

بیشتر امضاءکنندگان این نامه نظر خود را نظر اکثریت یهودیان آمریکایی می دانستند و چنین ابراز داشتند: اعلام فلسطین به عنوان وطن قومی یهود جنایتی نسبت به دیدگاه جهانی نسبت به پیامبران و رهبران بزرگ یهود است. آنها در ادامه نوشته بودند:دولت یهودی مجبور است (برای غیریهودیان) محدودیت های اساسی تعیین کند که مربوط به نژاد آنان است و تأکید کردند که وحدت کنیسه و دولت در هر صورت به منزله جهشی رو به عقب و بازگشت به دو هزار سال پیش است. ژولیوس کان و دیگران (امضا کنندگان نامه) آرزو کردند که آن چه در گذشته به سرزمین موعود معروف بود، اکنون سرزمین موعودی برای تمامی نژادها و عقاید باشد.

افزون بر همه اینها، "صهیونیسم" اصطلاحی است که مفاهیم مختلطی دارد و طبیعی است که اصطلاح "رد صهیونیسم" یا دشمنی با آن نیز همین ویژگی را داشته باشد:

1. در بعضی موارد، بر فردی یهودی اطلاق می شود که با توسعه طلبی صهیونیسم یا قلع و قمع فلسطین توسط صهیونیست ها مخالف باشد.

2. همین اصطلاح در مورد شخص نوآم چامسکی که سیاست های اسرائیل و صهیونیسم را لزوما در راستای یکدیگر نمی داند نیز به کار می رود. پس هر یهودی می تواند سیاست های اسرائیل و دفاع از آنها را محکوم کند بدون آن که موضعی ضرورتا خصمانه با صهیونیسم اتخاذ کند. اما با وجود این، چامسکی جزو دشمنان و منکران صهیونیسم به شمار می رود.

3. اکنون سولومونوف، شخصیت مشهور یهودی آمریکایی، از اسرائیل خواسته است که سازمان آزادی بخش فلسطین را به رسمیت بشناسد و دودولت فلسطین و اسرائیل را تشکیل دهد، اما حاضر نیست که "صهیونیست" یا "دشمن صهیونیسم" شناخته شود. این در حالی است که می بینیم ادموند هاناور (مؤسس گروه سیرش) همین خواسته را دارد و خود را "دشمن صهیونیسم" می خواند.

4. صهیونیست ها، صهیونیسم ستیزی یهودیان را یکی از اشکال بیزاری یهودیان از خود می دانند.

ما معتقدیم، آن یهودی که صهیونیسم را رد کند کسی است که با ساختار کلی و اساسی صهیونیسم مخالف است.

صهیونیسم ستیزی یهودی به دو بخش اساسی تقسیم می شود:

دینی و سکولاریستی:

الف ـ مخالفت دینی:

1 ـ مخالف ارتدوکسی:

برخی یهودیان ارتدوکسی وارث یهودیان حاخامی (از رهگذر دیدگاه دینی) معتقدند که بازگشت به سرزمین موعود تنها پس از ظهور ماشیح رهایی بخش در آخرالزمان و به دست گرفتن رهبری ملت یهود توسط او امکان پذیر است. بر این اساس، جنبش صهیونیسم، با اتخاذ سیاست های عملی (مادی و لائیک) برای تأسیس وطن قومی یهود، در واقع در اراده الهی دخالت کرده و این یعنی نوعی کفر و بدعت گذاری در دین؛ چه تأسیس هر دولت سکولاری در فلسطین به دست یهودیان، نقض تعالیم تورات است.

ملت یهود ملتی مانند دیگر ملت ها نیست بلکه روحانی است، همچنان که پیمان بسته شده میان آن و خدا پیمانی دینی از نوع خاص است نه عهد و پیمانی قومی آن چنان که صهیونیست ها می پندارند. اینارتدوکس ها معتقد به ضرورت ابقای زبان یدیشی به عنوان زبان روزمره هستند و عبری را زبان مقدس می دانند. گروه آگودات اسرائیل نیز در برابر صهیونیسم ایستاد.

از مهم ترین شخصیت های ارتدوکس مخالف، جاکوب دی هان و نتان برن باؤم بودند. اما جناح صهیونیست گروه آگودات را نیز مانند بسیاری از دیگر گروه های دینی یهودی از بین برد و اکنون از بقایای آنها تنها ناطوری کارتا و دیگر گروه های پراکنده در اقصی نقاط جهان بر جای مانده اند.

2 ـ مخالفت اصلاح گرایانه:

یهودیت اصلاح گرا شکلی از اشکال حلول گرایی است که ما آن را"حلول گرایی محو خدا" می نامیم؛ زیرا آنها بر این عقیده اند که نه در امت یهود یا سرزمین یهودیان و حتی تاریخ یهود، بلکه در روح پیشرفت و زمان حلول کرده است. لذا آنها یهودیان را ملت یا اقلیتی دینی نمی دانند و ماشیح را نیز یک شخص تلقی نمی کنند، بلکه معتقد به عصر ماشیحایی هستند که در آن همه پیشرفت ها و عدالت ها محقق می گردد و این تنها منحصر به یهودیان نمی شود. بنابراین، یهودیت اصلاح طلب به شدت با صهیونیسم مخالف است؛ زیرا صهیونیسم، ملت یهود و سرزمین آن را موضع حلول خدا می داند.

از مهم ترین شخصیت های یهودی مخالف صهیونیسم که مخالفتشان براساس اصلاح طلبی است می توان به کلود مونتفیوری و حاخام برگر اشاره کرد. با رسوخ موج بنیان کن صهیونیسم به درون یهودیت اصلاح طلب، تغییراتی اساسی و ماهوی در یهودیت اصلاح طلب ایجاد شد و در نهایت از درون صهیونیست و نماینده [[صهیونیسم جهانی، سازمان|سازمان صهیونیسم جهانی]] شد.این تغییرات حتی در متون دینی اصلاح طلبان نیز رسوخ کرد و اشارات و تعابیر آنها نیز صهیونیستی شد.

داعیان یهودیت محافظه کار در ابتدا خود مخالف صهیونیسم بودند. اما به سبب تشابه ساختاری (این نوع یهودیت) با صهیونیسم (ملت، مرکز حلول است) به کلی و به سرعت صهیونیست شدند. یهودیت تجددطلب نیز همین گونه شد.

ب ـ مخالفت سکولاریستی:

1 ـ مخالفت لیبرالیستی:

لیبرال ها به سمبل های عصر روشنگری، لزوم جدایی دین از دولت و این که یهودیان یک ملت نیستند بلکه یک اقلیت دینی اند، اعتقاد دارند. آنها همچنین معتقدند که یهودیان نه امتی متشکل از کاهنان، که شهروندانی عادی هستند که به دولتی که در سایه آن زندگی می کنند سر سپرده اند. به اعتقاد آنان یهودیان تاریخ مستقلی ندارند و در تجارب تاریخی ملت های میزبان خود، سهیم اند. تاریخ آنها در فرانسه فرانسوی و در انگلستان انگلیسی است و زبان آنها نیز لاجرم باید زبان همان کشوری باشد که در آن به سر می برد.

بر این اساس، حل مسأله یهودیت تنها از طریق بیشتر درآمیختن آنها با جامعه امکان پذیر است. آنها (لیبرال ها) جنبش صهیونیسم را مانعی بر سر راه این همسان سازی می دانند. اکثر افرادی که به این جناح گرایش دارند اعضای طبقه متوسط کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده هستند؛ کسانی که مشکل و معضلی به لحاظ اقتصادی یا فرهنگی برای درآمیختگی با جوامع ندارند. از جمله مهم ترین لیبرال های مخالف صهیونیسم می توان به ادوینمونتاگو، هانزکون و موریس کوهن اشاره کرد.

اعلام موجودیت دولت اسرائیل و دوستی آن با جهان سرمایه داری غرب باعث گردید تا گروه های طرفدار این گرایش از هم پاشیده شوند و تنها گروه های پراکنده ای مانند شورای آمریکایی یهودیان باقی بماند که اکنون تا حدی تحت نفوذ صهیونیسم قرار گرفته است. همین امر باعث شد تا حاخام برگر از این گروه کناره گیرد و انجمن مستقل کوچکی را با نام "جایگزین یهودی صهیونیسم" تشکیل دهد.

2 ـ مخالفت سوسیالیستی:

مخالفت سوسیالیسم با صهیونیسم از این باب است که یهودیان اقلیتی دینی هستند که باید همچون دیگر اقلیت ها با آنان برخورد شود و حل مسأله یهودیت تنها از طریق حل مشکلات کلی اجتماعی و طبقاتی جامعه امکان پذیر است. این راه حل میان گروه های جوانان یهودی روسیه و لهستان و نیز میان کارگران یهودی رواج بیشتری یافت و سبب گردید که حضور یهودیان در صفوف جنبش ها و حرکت های انقلابی شرق اروپا و روسیه چشمگیر شود (بیش از همه ثروتمندان یهودی مانند روچیلد از این حرکت در هراس بودند و کوشیدند تا با حمایت مالی از جنبش صهیونیسم مانع گام برداشتن جوانان و کارگران در راه انقلاب شوند).

این جناح در دهه های چهل و پنجاه و در پی ظهور دولت اسرائیل افول پیدا کرد؛اما بار دیگر و پس از برملا شدن ماهیت استعماری دولت صهیونیستی در غرب ظهور یافت. گروه ها و بخش های گسترده ای از جریان چپ جدید در غرب با اسرائیل به مبارزه و دشمنی پرداختند؛ زیرا بسیاری از جوانان یهودی ناراضی از ارزش های جامعه مصرفی سرمایه داری نیزوجود داشتند که دولت صهیونیستی را نماینده آن در جهان سوم می دانستند.

در طول سال های متمادی شمار بسیاری از اندیشمندان برجسته یهودی همچون روزا لوکزامبورگ، لیون تروتسکی، الیا ارهرنبورگ و کارل کاوتسکی به جناح یهودیت سوسیالیست مخالف با صهیونیسم پیوستند. در سال های اخیر، ماکسیم رودنسون، اسحق دویچر و برونو کرایسکی نیز به آنان پیوستند. هنوز هم شمار بسیاری از سازمان های چپ گرای اروپا و آمریکا پذیرای تعداد زیادی از یهودیان در بین صفوف خود هستند و موضعی مخالف با صهیونیسم و استعمار دارند.

3 ـ مخالفت از منظر قومیت دیاسپورا:

منادیان قومیت دیاسپورا نیز صهیونیسم را رد می کنند؛ زیرا عقیده دارند که یهودیان اقلیت های قومی مستقلی را در خارج از فلسطین تشکیل می دهند. وقتی داعیان قومیت دیاسپورا از یهودیان سخن می گویند، آنها را نه به عنوان یک اقلیت قومی یا حتی امت قومی بلکه در واقع به عنوان یک اقلیت نژادی می شناسند. بیشتر آنها در گفته هایشان به نمایندگی از اکثریت یهودیان جهان، از یهودیان یدیشی سخن می گویند و معمولاً قومیت یدیشی را به عنوان قومیتی که هویت افراد آن تحت شرایط ویژه ای شکل گرفت مورد بحث قرار می دهند.

اما در کنار این جناح، جناح مشابه دیگری نیز مانند یهودیان آمریکا ظهور یافت که هویت حقیقی خود را هویت آمریکایی یهودی می دانند که باید در حفظ آن کوشید تا در مقابل دولت صهیونیستی مضمحل یا تسلیم نگردد.

4 ـ مخالفت از منظر مخالفت با شوروی:

بالاخره حبیب شیور، صهیونیسم را بدان دلیل رد می کند که آن را توطئه کمونیسم و دولت صهیونیستی را ابزار دست اتحاد جماهیر شوروی برای تخریب جهان آزاد می داند و البته نیازی به گفتن ندارد که چنین ادعاهایی در دوران معاصر به کلی بی اعتبار شده است.

این بود اصلی ترین جناح های یهودی مخالف صهیونیسم و می توان از منظر تحولات تاریخی چنین گفت که صهیونیسم ستیزان یهودی تا زمان تصویب اعلامیه بالفور قدرت داشتند؛ اعلامیه ای که پیمان همکاری میان تمدن غرب و صهیونیست های مدعی نمایندگی ملت یهود بود و در نتیجه آن احتمال تابعیت دوگانه از بین رفت.

با تشکیل دولت صهیونیستی به عنوان دولتی کارکردی در خدمت استعمار غرب، دیگر دشمنی با آن بیهوده بود و چنین به نظر رسید که براساس منطق باید بر عقیده صهیونیستی گردن نهاد؛ زیرا مدعی آن بود که یهودیان را در چارچوب تمدن غرب وارد کرده و آنها را در جهت منافع آن به کار گرفته است. این چیزی بود که برای اغلب یهودیان جهان غرب و سازمان های آنها اتفاق افتاد. اما مقاومت یهودیان در برابر صهیونیسم با وجود تمامی این مسائل، پایان نپذیرفت و شخصیت ها و سازمان های جدیدی ظهور پیدا کردند که مخالف آن بودند یا دست کم از زیر بار آن شانه خالی می کردند که از مهم ترین آنها بریرا و دستور کار جدید یهودی بودند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود،


::#یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.