صهیونیسم با پوشش مسیحی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"صهیونیسم با پوشش مسیحی" (Zionism and Christian Apologetics) دعوتی است به بازگرداندن یهودیان به فلسطین که در بعضی از محافل افراطی پروتستان، پدید آمد. این دعوت متکی و مستند به عقیده هزاره ای بازگشتی است که بازگشت [یهودیان] را شرط تحقق رهایی و رستگاری می داند و ترکیب عجیب و متضادی است از عشق به یهودیانکه در واقع نفرت عمیق از آنان است؛ درست مثل شکل اساسی صهیونیسم که عبارت است از ملت اندام وار (ارگانیک) منفور سودمندی که به خارج از اروپا انتقال داده می شود تا در خدمت منافع اروپا به کار گرفته شود.

افکار صهیونیستی با پوشش مسیحی بخش جدایی ناپذیر اندیشه اصلاح دینی است (به خصوص در اشکال افراطی آن)، که این اندیشه تفسیر مجازی و استعاری کتاب مقدس را نمی پذیرد و باب اندیشه رهایی فرد را در خارج از چارچوب کلیسا و نیز تفسیر شخصی و فردی از مقدس را می گشاید؛ چون در این تفکر شخص مسیحی، خود کلیسا و کتاب مقدس است و هر ارزش و بینشی را که بخواهد بر کلیسا و کتاب بار می کند. این همان تعبیر و بیان بالا رفتن میانگین های حلول گرایی و سکولاریسم و انتشار بینشی است که ما آن را "بینش معرفتی امپریالیستی" می نامیم. صهیونیسم با پوشش مسیحی به عنوان یک اندیشه در اواخر قرن شانزدهم پدید آمد؛ یعنی در دوره انقلاب سکولاریسم فراگیر و انقلاب بازرگانی و جنبش وطن گزین (مهاجرتی) غربی و پا گرفتن سرمایه داری اروپایی که در جستجوی منابع ثروت و مواد خام و بازاریابی برای کالاهای خود بود.

انگلستان پس از آنکه از مذهب کاتولیک روی گرداند و از زیر باز نفوذ اسپانیا درآمد و خود یکی از مهم ترین قدرت های استعماری شد، مهم ترین مرکز صهیونیسم با پوشش مسیحی بود. (با این حال در آن دوره تقریباً در انگلستان یهودی وجود نداشت).

می توانیم از بعضی اندیشمندان صهیونیست مثل "توماس بریتمن"، "سر هنری فینچ" و نیز "فیلیپ دو لانگالری" (فرانسوی) یاد کنیم که با طرح تفسیری ظاهری از عهد عتیق خواستار بازگشت یهودیان بهفلسطین شدند. در این باره ده ها مقاله نوشته شد. با به قدرت رسیدن پاکدینان (پیوریتن ها)، این موضع عمق و رسوخ بیشتری یافت.

دو انگلیسی پیوریتن، با توجه به اینکه پراکندگی کامل یهودیان شرط بازگشت آنها به سرزمینشان است، با نوشتن بیانیه ای خواهان بازگرداندن یهودیان به انگلستان شدند تا با کشتی های انگلیسی در سراسر جهان پراکنده شوند (یادآور می شویم که طبق قانونی که کرامول در سال 1651 صادر کرده بود، حمل کالاهای مربوط به انگلستان با کشتی های هلندی ممنوع شده بود و بنابراین، حمل کالا از آفریقا یا آسیا جز با کشتی های انگلیسی ممکن نبود).

این اولین بار در تاریخ مسیحیت است که در آن انسان برای تحقق بخشیدن به امری که تا آن زمان تحقق آن منوط به اراده الهی و دخالت اوست، قدم پیش می گذارد و طرحی انسانی به میان می آورد. کرامول هم خود را وارد میدان کرد و از بازگشت یهودیان به انگلستان به خاطر سودمندی آنان و امکان به کارگیری آنان به عنوان جاسوس، دفاع نمود. می بینیم که شکل و ساختار اساسی صهیونیسم، همان الگوی اصلی نهفته در تمام نوشته های مربوط به این موضوع است.

صهیونیسم با پوشش مسیحی صریحاً شکلی دینی و بازگشتی و شکلی تبلیغی و تبشیری در میان یهودیان به خود می گیرد و به یهودیان به کلی از خارج نگاه می کند. در این بینش، یهودیان همچنان فقط به وسیله و ابزار رهایی هستند و همانان قاتلان مسیح اند که باید به مسیحیت هدایتشان کرد. بیشتر طرفداران صهیونیسم با پوشش مسیحی از مراکز اتخاذ تصمیم به دور بوده اند، اما با این حال می بینیم که درها همواره به رویشان باز بوده است.

گروه های تبشیری مسیحی متعددی شکل گرفت که وظیفه و مأموریت آنها تبلیغ مسیحیت بین یهودیان و هدایت آنان و بازگرداندن آنها به فلسطین بود. هدف از این کارها آماده کردن زمینه رهایی و رستگاری بود. مهم ترین گروه صهیونیستی مسیحی انجمن لندن برای تبلیغ مسیحیت بین یهودیان انگلستان و یهودیان کشور عثمانی بود (1809) که به آن انجمن یهود (Jews Society)نیز می گفتند. همچنین انجمن تبشیری کلیسا تأسیس شد که کارش به قدری بالا گرفت که در سال 1850، بودجه آن معادل 26 هزار لیره بود و در لندن، قدس و دیگر شهرها 32 شعبه داشت و به تریبون اصلی صهیونیست های مسیحی مثل "لرد شافتسبری هفتم"، تبدیل شده بود.

با بالا رفتن میانگین سکولاریسم و افزایش گرایش های رمانتیک (حلول گرایی اندامی) پوشش های دینی کم کم رنگ باخت و پوشش های سکولاریستی و خردگرایی و اصالت سود فارغ از هر گونه پوشش [دینی ]مسیحی و در چارچوب مفهوم ملت اندام وار مطرود، جایگزین آن شد.

با ظهور "محمدعلی" [پاشا] در مصر، و مطرح شدن این سؤال که آیا دولت عثمانی را برای سد کردن پیشروی و توسعه طلبی روسیه ارتدوکس باید نگه داشت و به کارش گرفت یا باید به فکر تقسیم و تجزیه آن دولت بود، صهیونیسم با پوشش مسیحی، به رغم داشتن زمینه مردمی، با هامش رانده شد و به جای آن نخبگان حاکم از شکل و ساختار اساسی صهیونیسم با پوشش سودگرایی سکولار استفاده کردند (صهیونیسم غیر یهودیان).

ظهور صهیونیسم با پوشش آرمان گرای اندامی (ارگانیک) یا سکولاریسم خردگرا (مادی فراگیر)، بهمعنای از میان رفتن یا حتی مخفی شدن صهیونیسم با پوشش مسیحی آشکار نبود، بلکه برعکس، به رغم سکولارتر شدن جامعه غربی، این پوشش ها همچنان رایج و شایع بود به حدی که هیچ پوشش دیگری با آنها از این نظر برابری نمی کرد؛ حتی گرایش رمانتیک (آرمان گرایی) به صهیونیسم با پوشش مسیحی حیاتی دوباره بخشید و سرزندگی و پویایی آن را زیادتر کرد.

این حقیقت آنجا رخ می نماید که می بینیم شاهد رستاخیزی مسیحی بود که در جنبش انجیلی متبلور و نمایان شد. هدف این جنبش زنده کردن دوباره ارزش های مسیحی در میان اعضای طبقه کارگر و تهیدستان و نیز تبلیغ مسیحیت در میان یهودیان بود. همچنین زنده تر شدن صهیونیسم با پوشش [دینی] مسیحی از آنجا آشکار می شود که می بینیم بسیاری از صهیونیست های غیریهودی (سکولار) همچنان به استفاده از پوشش های مسیحی ادامه می دهند؛ حتی می توان گفت آن پوششی که رایج تر از همه است، آمیزه ای از پوشش سکولاریسم منفعت گرا و مسیحیت است؛ مثل صهیونیسم امثال شافتسبری و بالفور.

ویلیام هشلر، که هرتزل را به نخبگان حاکم اروپایی معرفی کرد؛ و ارد وینگیت، افسر بریتانیایی که در اعمال تروریستی علیه اعراب شرکت داشت، و "نیبور راینهولد"، روحانی پروتستان، از مهم ترین صهیونیست هایی بودند که از پوشش های [دینی] مسیحی استفاده می کردند.

می توان گفت که در طرح وطن گزینی (مهاجرت و اسکان) غربی در فلسطین و غیر آن برای توجیه حمله به جهان از پوشش های صهیونی مسیحی تورانی استفاده شده است؛ هر منطقه ای که بدان حمله شده ارض کنعان (فلسطین) و ساکنان و صاحبان اصلی آنمناطق کنعانی هستند و از همین رو باید برانداخته شوند. این پوشش ها در استعمار قاره آمریکا و نیز جنوب آفریقا نیز به کار گرفته شد.

پس از تأسیس دولت صهیونیستی، صهیونیسم با پوشش مسیحی جانی دوباره گرفت. نظریه بازگشت در محافل تندرو (بنیادگرا)ی پروتستان در ایالات متحده (از جمله در آراء بعضی از رؤسای جمهور آمریکا مثل "کارتر" و "ریگان") به صورتی گسترده رواج یافت. این نظریه بر آن است که دولت اسرائیل همان تحقق دقیق پیشگویی ها [ی توراتی ]در دوران مدرن و نوید هزار سال سعادت و نیکبختی است؛ به عبارت دیگر حلول و تجسدی که از دید مذهب کاتولیک، یک بار و به شکل موقت در تاریخ رخ داد، در شکل دولت صهیونیستی و در حوادث تاریخی معاصر به حلولی عینی، دائمی و مادی تبدیل شده است.

از همین رو، می بینیم که بازگشتی های جدید و معاصر غرق در تفسیرهای ظاهری و لفظی هستند. مثلاً "گیری والویل" با اشاره به کتاب حزقیال که در آن از سرزمین دشمن ماشیح "روش" سخن می گوید که در آن دو شهر به نام های "میشیسن" و "توبال" وجود دارد، در تفسیر لفظی میشیسن و توبال از شهرهای "مسکو" و "تیبولسک" سخن به میان می آورد. روش به اسرائیل حمله و آن را غارت و ویران می کند (برحسب کتاب حزقیال). بنابراین، والویل چنین تفسیر می کند که روسیه برای دستیابی به غنائم به اسرائیل حمله خواهد کرد. معادل انگلیسی کلمه "غارت"، "Spoil"است. حال اگر از اول این دو حرف "Sp"را برداریم به کلمه "Oil" یعنی نفت تبدیل می شود و قضایا بسیار ساده و سطحی گردد.

این شیوه تأویلی، ریشه ای قبالی دارد. همچنین دراین جا دوگانگی صلبی وجود دارد که میان تفسیر حرفی جامد که فقط بر یک معنی اصرار دارد و تفسیر تأویلی سیال که هر معنایی را بر متن بار می کند، در نوسان است. این عده از بازگشت طلبان از اسرائیل شدیداً به شکل ابزاری استفاده می کنند؛ مثلاً "تیری رایزنهوور" (میلیونر بنیادگرای آمریکایی که بودجه عملیات بازسازی هیکل را تأمین می کند) صلح میان اسرائیل و همسایگانش را غیرممکن می داند.

به طور کلی، بینش بازگشتی، آرماگدون را پیشگویی ای می داند که حتماً محقق خواهد شد. حتی بازگشت طلبان معتقدند که تحریک امور به سوی جنگ به منظور شعله ور کردن آتش درگیری و تعجیل در پایان کار، ضرورت دارد (بنابراین، مواضع آنها در برابر مذاکرات صلح حتی از وضع افراطی ترین جنگ طلبان اسرائیلی، افراطی تر است). موضع آنها درباره سرزمین موعود هم به همین شکل افراطی است و حدود این سرزمین نیز یک داده ثابت مقدس است و چون و چرا برادر نیست. همان گونه که حدود اسرائیل بزرگ برحسب تصور بازگشت طلبان، از حدود موردنظر صهیونیست های افراطی هم گسترده تر و وسیع تر است و شامل اردن و بخش هایی از لبنان، مصر و سوریه (از جمله دمشق) نیز می شود. به دیگر سخن، بازگشت طلبان معتقدند ریختن خون یهودیان برای تحقق پیشگویی های کتاب مقدس، امری ضروری است.

در واقع این مفهوم چندان با مفهوم آرتور بالفور (صاحب اعلامیه مشهور) تفاوت ندارد؛ بالفوری که یهودیان را به فلسطین فرستاد تا پایگاه خط مقدم تمدن غرب باشند و برای دفاع از تمدنی که آنان را از خود پس زد، خونشان بر زمین ریخته شود. به این ترتیب، بینش بازگشتی، بینشی کاملاً یهودستیز استو هلاک یهودیان را راه حتمی و جبری رهایی و خلاص و انتشار مسیحیت می داند؛ لازم به گفتن نیست که بینش بازگشتی، بینشی حرفی و ظاهری و در عین حال سکولار است که با بینش مسیحی، آن طور که پدران کلیسا و مفسران دینی ارائه کرده اند، به کلی بی رابطه است.

این بینش در واقع تعبیری از یهودی کردن مسیحیت یا سکولار کردن آن از درون است. اولین کنگره صهیونیسم مسیحی در اوت 1985 در همان محلی برگزار شد که اولین کنگره صهیونیسم در آنجا در سال 1897 برگزار شده بود. در اولین کنگره صهیونیسم مسیحی 589 نماینده از 27 کشور شرکت کردند.

مهم ترین سازمان های صهیونیسم مسیحی در ایالات متحده عبارتند از:

1. سازمان اکثریت اخلاقی؛ که رهبر معنوی آن کشیش گیری والویل است و شاید مهم ترین سازمان باشد.

2. مؤسسه بات روبرتسون.

3. سازمان بین المللی سفارت مسیحی ـ قدس.

4. کنگره ملی رهبری های مسیحی برای قدس.

5. میزگرد دینی.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.