سکولاریسم و صهیونیسم

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


صهیونیسم مهم ترین ایدئولوژی یهودی در عصر جدید است که سکولار (Secular)کردن از درون را به انجام رساند.

صهیونیسم در برابر یهودیت دو موضع متفاوتاما مرتبط دارد:

1. رد عقیده یهودیت با یک مبنای سکولاریستی صریح و به شکل ریشه ای و آشکار.

2. سکولار کردن یهودیت از درون، این به معنای صهیونیزه کردن آن از طریق حلول گرایی کمونی با اخذ و اقتباس اصطلاح دینی است.

صهیونیسم از آغاز خود را به عنوان یک بینش کامل و فراگیر نسبت به حیات یهودیت، تاریخ یهودی، انسان یهودی و رابطه او با طبیعت (زمین) و با خود (هویت یهودی) و... مطرح کرد؛ یعنی خود را به عنوان یک جنبش سکولاریستی و فراگیر شناخت که به عقیده یهودیت و با ایمان به هر امر مطلق اخلاقی یا دینی فراتر از جهان ماده و نیروهای سیاسی و طبقاتی و درگیری های فکری مخالف است.

کتاب دولت یهود هرتزل یک عنوان فرعی هم داشت و آن کوششی برای حل امروزی مسأله یهود است (کاملاً مانند ویلهلم مار و اوژن دورینگ، اندیشمندان نژادپرست غربی که بر سکولاریستی و عملی بودن بینش نژادپرستانه یهود و یهودیت اصرار داشتند). متوجه باشیم که بنیانگذاران جنبش صهیونیسم، که عمدتاً از جوامع اروپای مرکزی آمده بودند، به یهودیت صرفاً به عنوان معضلی نیازمند راه حل می نگریستند. حتی برخی از آنان همین عقیده یهودیت را مشکل واقعی یهودیان می دانستند.

بعضی از رهبران صهیونیسم آشکارا با یهودیت دشمنی می کردند. مثلاً "تئودور هرتزل" هنگام دیدار از قدس برخی از شعائر دینی یهودی را به عمد زیر پا نهاد تا نشان دهد که بینش صهیونیستی یک بینش غیردینی است. "ماکس نوردو" هم به وضوح کفر و الحاد خود را اظهار می داشت و همواره تأکید می کرد که کتاب دولت یهود هرتزل به زودی به عنوان کتاب مقدس یهودیان جای تورات را خواهد گرفت. صهیونیست ها درباره بسیاری از مفاهیم محوریعقیده یهودیت یک موضع غیردینی داشته اند. مهم ترین عناصر مطرح در این مورد موضع آنان درباره سرزمین، ملت و ساز و کار بازگشت ملت به سرزمین است.

1. صهیون (فلسطین) برای صهیونیست ها سرزمینی با قداستی خاص و مربوط به [عقیده] رهایی نبود. بلکه صرفاً زمینی بود که یهودیان می بایست بنابه دلایلی مادی و غیردینی بدان منتقل شوند. هرتزل به دنبال قدس نبود، بلکه به گفته خودش فقط یک زمین غیردینی می خواست که مناسب تقسیم و توزیع اسکان باشد و بتوان در آن پایگاهی برای گردآوردن یهودیان ایجاد کرد تا آنان به خدمت هر که حمایت و پشتیبانی از آنان را برعهده گیرد، درآیند.

2. مفهوم ملت برگزیده یا ملت مقدس نیز انکار شد. ملت برگزیده، با مفهوم حاخامی این اصطلاح، اشاره به گروهی از مؤمنان است که میزان وابستگی شان به این گروه با میزان اطاعتشان از خدا مرتبط است. موضع صهیونیست ها کاملاً با این مفهوم مغایرت داشت. آنان قداست را از این ملت سلب کردند و او و شخصیت دینی یهودی را به باد انتقاد خود گرفتند و در این نقد، از مقولات تحلیلی و انتقادی و روش های فکری که از اندیشه سنتی و نژادگرایانه غربی و به ویژه از گفتمان یهودستیزی وارد کرده بودند، استفاده کردند. نقد آنان در واقع نقد اندیشه روشنگری از شخصیت دینی بود. صهیونیست ها یهود را بر مبنای نژادی یا قومی (مادی) باز تعریف کردند. از این جهت، یهود برای آنان ملتی نظیر تمامی ملت ها گشت؛ یعنی یک ماده بشری سودمند که می توان آن را جابه جا کرد و به نفع هر که بهایی بپردازد به کار گرفت.

3. پس از تبدیل صهیون به یک ماده طبیعی (سرزمینی برای وطن گزینی) و تبدیل ملت برگزیده بهملتی مانند سایر ملت ها (ماده وطن گزین)، صهیونیست ها تیرهای نقد خود را متوجه عقیده "ماشیح" و بازگشت کردند. هرتزل این عقیده را یک دیدگاه عقب افتاده توصیف کرد و "بن گوریون" مهر منفی بودن بر آن زد و اندیشه بازگشت با زور سلاح و به یاری قدرت های بزرگ را برای تأسیس کشور یهود به جای آن مطرح کرد.

می توان گفت هر فرانگری معرفتی یا مطلق گرایی اخلاقی کنار گذاشته شد و بینش معرفتی غیردینی امپریالیسم و پیامدهای آن از قبیل تمجید اراده بقا و قدرت به میان آمد و شکل و مضمون اصلی صهیونیسم مطرح شد که ستون فقرات همه انواع صهیونیسم است: یک ملت اندام وار مطرود و سودمند که به خارج از اروپا منتقل می شود تا در خدمت غرب به کار گرفته شود. این یک قالب کاملاً سکولار است که برای زمین یا انسان قائل به قداستی نیست و هیچ نظام اخلاقی را که محدودکننده عملیات بازگشت باشد به رسمیت نمی شناسد.

در این فضاست که می توان طرح های گوناگون مهاجرت و اسکان صهیونیستی در خارج از فلسطین (صهیونیسم بدون صهیون) را دریافت. این پروژه ها طرح های استعماری عادی است که مانند بسیاری از دیگر طرح های استعماری غربی با انتقال مشکلات اجتماعی موجود در تشکیلات تمدنی سیاسی غربی به آسیا و آفریقا این مشکلات را حل می کند. در این مورد هم مشکل مسأله یهود بود و راه حل آن انتقال یهودیان به هر جایی در زمین و تبدیل آنان به مهاجران غربی.

حتی پس از آن که شکل و مضمون اصلی و فراگیر صهیونیسم (به کارگیری یهودیان در چارچوب دولت کارکردی ای که در فلسطین تأسیس می شود) مطرح شد، بسیاری از صهیونیست ها پروژه مهاجرت و اسکان صهیونیستی در فلسطین را از همان زاویه،یعنی به عنوان یک پروژه استعماری غربی، می نگریستند.

اگر نظام [سیاسی] سکولاریستی جهان غرب شکل تأسیس دولت ملی سکولار را به خود گرفت که در قلمرو خود به سکولاریزاسیون و بهینه سازی ماده بشری پرداخت تا بتواند از آن استفاده کند و پس از آن نیز به بسیج نیروی نظامی پرداخت و امپریالیسم غربی آغاز شد. در مورد صهیونیسم نیز اختلاف، یک اختلاف فرعی بود. زیرا ماده بشری یهودی ابتدا از طریق دولت های ملی سکولار غربی و سپس به یاری نیروهای امپریالیستی غربی جابه جا گشته و سرانجام دولت یهودی ملی سکولار، که بخش جدایی ناپذیر تشکیلات امپریالیسم غرب بود، تأسیس گردید. بنابراین، اختلاف مربوط به بینش نیست، بلکه بر سر ترتیب گام هاست.

این جریان صهیونیستی سکولار و مخالف یهودیت همچنان نیرومند است. همه می دانند که اندیشه صهیونیسم، استفاده از اصطلاح "دولت یهودی" را رد می کند؛ چنان که کتاب هرتزل دولت یهود نام دارد و نه "دولت یهودی". [در ابتدا] قصد آن بود که کلمه "عبری" به جای "یهودی" به کار رود که بدین ترتیب به "دولت عبری" و "عبرانیان" اشاره می شد (اصطلاح "دولت یهودی" فقط در همین اواخر به کار رفت).

صهیونیست های سکولار بنیانگذاران واقعی مهاجرنشین صهیونیستی هستند که همگی کاملاً ملحدند. اولین مهاجران هر سال یک راهپیمایی برای ابراز الحاد خود ترتیب می دادند. گروهی از آنان اصرار داشتند در روز غفران (مقدس ترین روز در تقویم دینی یهودی) به کنار دیوار ندبه بروند و ساندویچ های گوشت خوک را با ولع گاز بزنند تا نشان دهند که با [دین] یهودیت مخالف اند. امروزه این رفتارهای کودکانه انقلابی و انکاری تا حد زیادی کنار گذاشتهشده است؛ اما الحاد آشکار هنوز هم خود را نشان می دهد. هنوز هم صهیونیست هایی مانند "شالومیت آلونی" و "یائیل دایان" خصومت عمیقی نسبت به عقیده یهودیت و نهاد دین دارند.

شالومیت آلونی وزیر تربیت اسرائیل بود و هیچ گاه دست از تحقیر سنت های دینی یهودی بر نمی داشت. یائیل دایان که یک رمان نویس و دختر "موشه دایان" است همواره اصرار داشت که شاه داود همجنس باز بوده و رابطه اش با یوناتان نشان دهنده همین وضع است (در این باره نمایشنامه ای هم در اسرائیل نمایش داده می شود). هنوز کیبوتس ها (ستون فقرات جامعه اسرائیل که تعداد زیادی از نخبگان حاکم در آنها آموزش داده می شوند) نهادهایی کاملاً سکولارند و اعیاد دینی را جشن نمی گیرند و جشن های ویژه خود را برگزار می کنند. همین کیبوتس ها بسیاری از متون دینی و شعائر یهودی را باز تفسیر می کنند تا معانی قومی و زمانی جای مفاهیم متعالی الهی را بگیرد.

این جریان در جنبش کنعانیان که عقیده یهودیت را انحرافی از هویت عبری سامی می دانند به اوج خود می رسد. امروزه کشور صهیونیستی بیش از تمامی جوامع روی زمین دچار بی بندوباری و مصرف گرایی است. چاپ عبری مجله غیراخلاقی پنت هاوس در اسرائیل منتشر می شود و به این مناسبت فرخنده [!] از سردبیر آن در کنار دیوار ندبه [!] استقبال شد. فروشگاه های اشیاء خلاف عفت [Sex Shop] در سطح شهر قدس پراکنده است و نمایشنامه های کفرآمیزی اجرا می شود که برای هیچ چیزی حرمتی نمی شناسد.

درباره احراب دینی هم باید گفت که این احزاب در اقلیت اند و فقط بر یک حوزه بسیار محدود از زندگی عمومی در اسرائیل اثر دارند. به طور کلی احزاب دینی نشان دهنده یهودیتی هستند که به دستصهیونیست ها سکولار شده (یا به عبارت دیگر صهیونیزه شده) و بنابراین یهودیتی در ظاهر دینی و در باطن سکولار است.

صهیونیسم در بالا بردن میانگین های سکولاریزم در میان یهودیان جهان نیز توفیق یافته، به طوری که خود جای یهودیت را گرفته است و احساسات دینی در شکل تظاهرات به سود اسرائیل و امضای چک برای آن خود را نشان می دهد (بنگرید به: "صهیونیسم وطنی").

در اینجا ناچاریم به مسأله ای مهم بپردازیم و آن این که انتقادهای انقلابی و سکولاریستی اعراب از اسرائیل و صهیونیسم صرفاً مبنایی مادی و اقتصادی دارد. آنان می گویند که دولت صهیونیستی از شهروند عرب بهره کشی می کند. اما در اینجا سؤالی هست: اگر اسرائیل در چارچوب نظام جدید جهانی از جهت اقتصادی و مادی، سودمند گردد چطور؟ در آن حال بر چه مبنایی می توان با آن مخالفت کرد؟ آیا راز روی آوردن بسیاری از افراد به اسرائیل در همین نکته نهفته نیست؟

با این که صهیونیسم به عنوان یک جنبش صریحاً سکولاریستی آغاز شد، نتوانست بدین منوال ادامه پیدا کند و این دلایلی داشت که در زیر می آید:

1. می دانیم که در تاریخ تمدن جدید غربی (و همواره در حال سکولاریزاسیون) نمی توان فرایند سکولاریزاسیون را به وضوح و صراحت و یکباره به انجام رساند؛ زیرا توده های مردم از الگوی هولناک پیشنهادی (جهان به مثابه یک ماده کاربردی بی ارزش و بدون هدف) وحشت زده می شود. از این رو، گفتمان سکولاریستی، در مرحله اول، مقدمات دینی را مطرح می کند (چنان که در فلسفه اسپینوزا و عقاید ربوبی می بینیم) تا اندیشه های الحادی با ظاهری ایمانی رواج یابد. آنگاه شاخه های گوناگونی از این افکار دوگانه پدیدار می شود تا به تعریفات نژادی یاقومی مشرکانه آشکار برسیم. صهیونیسم بدون شک، همین سبک را دارد.

2. نظام مادیگرای سکولاریسم اندیشه هدفدار بودن جهان و ثابت و مطلق بودن ارزش اخلاقی را انکار می کند. بنابر آموزه های این نظام، انسان از روی تصادف و بدون هیچ هدف و غایتی در جهان هستی وجود یافته است و اخلاق یا تغییر زمان و مکان تغییر می کند. مجموعه این تعالیم بحرانی به نام "بحران معنا" ایجاد می کند. از این روست که نظام های سکولاریستی بدون هیچ تعهدی نسبت به بار اخلاقی اصطلاحات و مفاهیم دینی، در بسیاری از موارد از آنها وام می گیرند تا معضل معنا را حل کنند. و چنین است که آن سرباز انگلیسی که کودکان را در جنگ های آفریقا می کشت و به هر کاری دست می زد، درباره اعمال وحشیانه خود نیازمند توجیهی برگرفته از یک نظام فکری آرام بخش بود؛ نظامی که به او بگوید قتل ها را برای دفاع از تمدن غربی و اخلاق محبت آمیز مسیحی که بار مسئولیتی بر دوش سفیدپوستان است، مرتکب شده است.

صهیونیسم هم به همین ترتیب، جنبشی است که صدها هزار تن از یهودیان را از کشورهای خود ریشه کن کرد و به سرزمینی و در میان جوامعی برد که دشمنی آنان را در دل داشتند. از این روست که صهیونیسم هم به عقیده یهودیت متوسل می شود تا معضل معنا را برای ماده انسانی جابه جا شده حل کند.

3. صهیونیسم، درست مثل هر مرام سیاسی دیگر، در پی کسب مشروعیت است و می خواهد توده ها را به دنبال خود بسیج کند. این نیاز برای صهیونیسم یک ضرورت حیاتی است. زیرا ایدئولوژی صهیونیسم در اروپای مرکزی پا گرفت؛ در میان فرهیختگان یهودی غیریهودی که کاملاً در جوامع خود ادغام شده بودند و فرهنگ آلمانی را با تمام وجود خود جذب کرده بودند (نه این که صرفاًاین فرهنگ را پسندیده باشند). اما توده های یهودی، توده های یهودیان یدیشی اروپای شرقی بودند.

اقشار بزرگی از آنان یا عمیقاً به دین خود ایمان داشتند و یا دست کم ارتباطات مستحکمی را با نمادهای آن حفظ کرده بودند. بدین لحاظ، صهیونیسم ناچار بود از عقیده یهودیت بهره برداری کند و به خود رنگ دین زند. بنابراین، پس از سکولار کردن این توده ها، به نمادهای سنتی و افکار آشنای دینی آنان متوسل شد. زیرا هر اقدام آشکاری برای سکولار کردن توده ها قطعاً عملیات بسیج آنان را با شکست مواجه می کرد.

این نکته را "کلاتزکین" چنین بیان می کند: "دین یهود می تواند در متبلور کردن روح ملی گرایی ملت یهود سهیم شود". نوردو و هرتزل اهمیت عناصر دینی در بسیج توده ها را می دانستند. از این رو، وقتی در فکر انتخاب عراق برای مهاجرت و اسکان [یهودیان ]بودند، به "عناصر صوفیانه و عرفانی" مرتبط با این موضوع و امکان بهره برداری از آن نیز می اندیشیدند.

سرانجام با توجه به چند عامل از جمله قدرت اسطوره، یعنی صرف نام فلسطین، این سرزمین را برگزیدند. زیرا به گفته هرتزل "فلسطین فریاد بلندی است که یهودیان را گرد می آورد".

صهیونیسم در این مورد با بسیاری از ایدئولوژی های مهاجران سفیدپوست یا نازی ها (و حتی بسیاری از ایدئولوژی های ملی سکولاریستی) به طور کلی تفاوتی ندارد؛ چنان که مهاجران سفیدپوست در آفریقای جنوبی ایدئولوژی های نژادی ـ زیستی جبرگرا دارند که سیاهان را از چارچوب انسان بودن خارج می کند. با این که این طرز تفکر کاملاً با عقیده مسیحیت در تضاد است، باز هم صاحبان آن برای توجیه و کسب مجوز برای کارهای خود (نظیر کشتار میلیون ها انسان) از پوششمسیحیت استفاده می کنند و حتی کلیسایی مسیحی بنیان گذاشتند که سیاهان حق پیوستن بدان را ندارند. این همان کاری است که نازی ها هم کردند.

نازی ها به ایدئولوژی حلول گرای کاملاً مشرکانه ای ایمان داشتند که می کوشید تاریخ آلمان پیش از ورود مسیحیت را زنده کند و این کشور را به دورانی بازگرداند که هنوز اخلاق ضعیفان در میان افراد نژاد آریایی رسوخ نکرده بود. با این همه، باز هم نازی ها کلیسای مسیحی آلمانی برپا کردند تا بتوانند بدون آنکه توده ها الحاد و شرک نهفته در ایدئولوژی نازیسم را دریابند، آنان را جذب این ایدئولوژی کنند. به تمام این دلایل می بینیم آن شکل و مضمون صهیونیستی که رواج یافت همان است که در چارچوب حلول گرایی کمونی و نژادپرستانه فعالیت می کند و با این که هیچ ارتباطی با دین ندارد، از پوشش های دینی یا شبه دینی بهره می برد (و این همان شکل و مضمون اصلی، فراگیر و یهودی شده صهیونیسم است).

الف ـ منابع سکولار اندیشه صهیونیستی:

سکولار بودن صهیونیسم در منابع فکری گوناگون و متعدد آن آشکار است. همه این منابع منسوب به نظام های فکری سکولار غربی است. نظام فکری سکولاریسم خود را از خلال آنچه "بینش معرفتی سکولاریستی امپریالیستی" می نامیم عرضه می کند. این بینش همه جهان را یک ماده نسبی می داند که می توان آن را به نفع انسان غربی به کار گرفت. این همان شکل و مضمون اصلی و فراگیر صهیونیسم است که از جهت معرفتی به یک بینش امپریالیستی متکی است و قصد دارد که هم یهودیان (و اعراب) را به عنوان یک ماده بشری قابل انتقال و استفاده به خدمت گیرد و هم از طبیعت (زمین یافلسطین) به عنوان یک ماده طبیعی بهره برداری کند. زیرا قداست و حرمتی برای هیچ چیزی قائل نیست. اما از جهت اخلاقی صهیونیسم یک رفتار سکولاریستی امپریالیستی است که بر خشونت و کشتار ساکنان اصلی یا اخراج آنان از سرزمینشان استوار است و در اجرای برنامه های خود، اعم از انتقال یهودیان از کشورهایشان یا اخراج فلسطینیان از وطنشان، از امپریالیسم غرب کمک می جوید.

البته در کنار این چارچوب بنیادین و عام، برخی افکار مشخص غربی وجود دارد که بر اندیشه صهیونیسم اثر عمیقی نهاده و منابع اصلی و مستقیم آن را تشکیل می دهد. در اینجا منابع اصلی اندیشه صهیونیستی ذکر و پس از هر منبع، عناصری که به عنوان آبشخورهای نظام فکری صهیونیسم مطرح است ذکر می شود.

1. اندیشه صهیونیستی بازگشت با پوشش مسیحی: بازگشت یهودیان ـ فلسطین به مثابه مرکز تجمع آنان ـ یهودیان به مثابه ملت برگزیده مطرود ـ بهره برداری از پوشش های دینی.

2. اندیشه جنبش روشنگری: انکار سلبی بودن و غیب گرایی دین یهود ـ نفی خواری و پستی شخصیت یهودی ـ ایمان به پیشرفت و ایمان به این که یهودیان پرچمداران پیشرفت شرق اند ـ بازگشت جز از طریق برنامه ریزی انسانی انجام نخواهد شد.

3. اندیشه جنبش ضد روشنگری: بینش اندام وار ـ اولویت ملت بر فرد.

4. حکومت مطلقه: حکومت، ارزش مطلق و ارزش حاکم بر نظام صهیونیسم است و با این چارچوب (حکومت) است که از ماده بشری جابه جا شده بهره برداری خواهد شد.

5. قومیت اندام وار یا ملت اندام وار: یهودیان یک ملت اندام وار (ارگانیک) را تشکیل می دهند که ارتباطی اندام وار و حلولی با سرزمین خود دارند وبنابراین ناچار به بازگشت به این سرزمین اند و دولت ملی همان چارچوبی است که ملت اندام وار از طریق آن خود را نشان می دهد.

6. اندیشه نژادگرایانه سکولاریستی (و به ویژه یهودستیزی، فاشیسم و نازیسم): مبنا و معیار بودن نژاد و وراثت (و نه دین) ـ برتری یهودیان بر اعراب ـ اطاعت از نژاد برتر یهودی

نک: "نژادپرستی صهیونیستی"

7. نیچه ایسم: یهودیان به مثابه یک ملت برتر (سوپر ملت) ـ خشونت به مثابه یک ساز و کار قطعی و ضروری برای بقا ردّ اخلاق ضعیفان (اخلاق دینی) و تکیه بر اراده قدرت به عنوان تنها مطلق اخلاقی (نک: "نیچه ایسم و صهیونیسم").

8. داروینیسم یا تکامل گرایی: بقا (مادی) تنها ارزش مطلق است ـ یهودیان به عنوان نژاد شایسته تر و قوی تر به بقا دست خواهند یافت ـ بقای ملت یهودی هدف هستی است ـ یهودیان از یهودیت مهم ترند (نک: "داروینیسم اجتماعی").

9. رومانتیسم: بازگشت به سرزمین به مثابه یک مطلق ـ پرستش کار مستقیم جسمانی ـ احترام و ارزش کار بدنی (نک: "صهیونیسم کارگری").

10. پراگماتیسم: یهودیان پویاتر و متحرک تر از اعراب اند، از این رو زمین حق آنان است و نصیب آنها می شود و اعراب باید واقعیت را بپذیرند.

11. سودگرایی یا سود یهودیان: یهودیان را به عنوان یک نژاد کارکردی وطن گزین می توان به کار گرفت ـ دولت کارکردی صهیونیستی.

12. لیبرالیسم و سرمایه داری: طرح صهیونیسم یک طرح سرمایه داری استعماری است ـ طرح صهیونیسم جوانان یهودی را از جنبش های سوسیالیستی باز خواهد داشت (نک: "صهیونیسم عمومی" و "صهیونیسم تجدیدنظر طلب").

13. اندیشه سوسیالیستی: طرح صهیونیسمیک طرح سوسیالیستی تعاونی است ـ اسرائیل یک دولت سوسیالیستی است که منطقه را به انقلاب خواهد کشاند ـ صهیونیسم، یهودیان را از انگل بودن (سربار بودن) نجات خواهند داد (نک: "صهیونیسم کارگری".)

ب ـ بینش معرفتی سکولار ـ امپریالیستی و صهیونیسم:

یک رابطه بنیادین میان بینش معرفتی سکولار ـ امپریالیستی و مجموعه استعماری غربی از یک سو و صهیونیسم از سوی دیگر وجود دارد.

1. بینش معرفتی سکولار امپریالیستی منظومه ای متمرکز بر این دنیاست و جهان را در چارچوب یگانه گرایی مادی می بیند و معتقد است که هدف انسان در هستی غلبه بر طبیعت و انسان و تبدیل این هر دو به ابزار و تسلط بر آنهاست. این بینش، انسان و جامعه را براساس آموزه های این منظومه جهت می دهد؛ همان کاری که صهیونیسم با فلسطین، یهودیان و اعراب کرد؛ یعنی یگانه گرایی مادی را بر فلسطین تحمیل و آن را جهت داد و از یک سرزمین مقدس (صهیون) به مکانی غیرمقدس برای وطن گزینی تغییر داد و با عقلانی کردن یهودیان و اعراب آنان را نیز به ماده انسانی ای که از جایی به جای دیگر منتقل می شود مبدل ساخت. یهودیان ماده وطن گزین سودمندی اند که از اروپا به فلسطین انتقال می یابند و اعراب به عنوان یک ماده انسانی غیرسودمند از فلسطین رانده می شوند.

2. بینش معرفتی سکولار امپریالیستی هرگونه اعتقاد به هر حد و مرزی را کنار می گذارد و این رویکرد در صهیونیسم شکل گرایش مشیحانی (موعودگرایی) و چیزی به نام "دحیکات هاکتس" یعنی "تعجیل در به آخر رسیدن" را به خود می گیرد.

3. بینش معرفتی سکولار امپریالیستی انسانغربی را مرکز هستی قرار می دهد و به وی محوریت، قداست و مطلقیت می بخشد. انسان غربی در این بینش یک رسالت تمدنی دارد که مسئولیت انسان سفیدپوست نامیده می شود. این همان کاری است که صهیونیسم با یهودیان کرد و آنان را به یک ملت برگزیده به معنای مادی و سکولار آن تبدیل شدند.

4. مرکزیت انسان به وی حقوق مطلق و مرجعیت بلامنازع می دهد؛ همان کاری که صهیونیسم با یهودیان کرد و از آنان ملت اندام واری ساخت که ارتباط اندام واری با سرزمین و میراث فکری و فرهنگی خود دارد. همین نوع ارتباط، به این ملت حقوق مطلقی می بخشد که براساس آن ساکنان این سرزمین را از کشور خود دور می کند و یا آنان را به خدمت خود می گیرد. پس از آن، هر گروه انسانی ای را که بخواهد (مهاجران روس) وارد این سرزمین می کند و هر که را نخواهد (اعراب فلسطینی) از آن می راند.

5. نظام سکولار امپریالیستی با هر نظام ارزشی اخلاقی به جز اخلاق قدرت مخالفت می کند. این مخالفت در گرایش نیرومند اندیشه صهیونیسم به افکار نیچه ای آشکار است (نک: "نیچه ایسم و صهیونیسم").

6. بینش معرفتی سکولار امپریالیستی بر مبنای صدور مشکلات به خارج بنا شده است، به طوری که بقیه جهان هزینه پیشرفت اروپا را بپردازد. راه حل صهیونیستی، بدین معنا، یک راه حل امپریالیستی است که بر صدور مشکل یهودیان به فلسطین برای حل مشکلات اروپا و به کارگیری عامل انسانی به سود آن مبتنی است. اما از جهت سیاسی، امپریالیسم غرب دولت صهیونیستی را چنان بنا نهاد که پایگاه استعمار غرب و برای ادامه حیاتش مدیون آن باشد و کمر به خدمت آن بندد. بنابراین، دولت صهیونیستی یک دولت کارکردی تابع امپریالیسم غرب است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.